غرب شناسی بنیادی
غرب شناسی بنیادی سال هشتم پاییز و زمستان 1396 شماره 2 (پیاپی 16) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
ثالس بنابر سنت ارسطویی به عنوان نخستین فیلسوف شناخته می شود اما او در یونان باستان مرد دانا یا سوفوس نامیده می شد. سوفوس و سوفیا به معنی دانایی در آن زمان به دو وجه از شناخت و عمل دلالت داشت چنان که ثالس در فهرستی از هفت دانای قدیم نام برده می شد که جز او، مابقی سیاستمدار و قانونگذار بودند. روایات مربوط به ثالس حکایت از هر دو وجه دارند به گونه ای که این روایات او را مردی نشان می دهند هم اهل نظر و هم اهل عمل. این دو وجه از نظر و عمل با تحلیل مفهوم آرخه در تعلیم او بهتر دانسته می شود چنان که با این تحلیل، معلوم می شود آرخه در اندیشه وی همان گونه که معنای بن و اصل را در کیهان دارد و مبنای کیهان شناسی او است، دلالت بر حکومت و سلطه نیز دارد و مبنای اندیشه سیاسی او بر همین مفهوم استوار است. هدف مقاله حاضر این است که با ارایه این تحلیل دو وجه از نظر و عمل در مفهوم سوفیا روشن گردد و معلوم شود که ثالس به عنوان یک سوفوس نه تنها یک اندیشمند، بلکه اندیشمندی بود که اندیشه اش را در پیوند با عمل دنبال می کرد.
«ستم گری اکثریت» و «زورگویی عرف» در «دموکراسی»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله در پیِ نشان دادن این نکته است که «دموکراسی» لزوماً «آزادی» و «حقوق بشر» را تضمین نمی کند و علل پیدایش این ناسازگاری و راه کارهای سازگار کردن آنها را در آرای جِیمز مَدیسن، اَلِکسی دو تُکویل و جان استوارت میل واکاوی می کند. «پدران بنیان گذار آمریکا» و «نویسندگان مقالات فدرالیست » به احتمال پیدایش این ناسازگاری پی برده و با پیروی از لاک و مُنتِسکیو مجموعه ای از «ابزارهای قانونی» را برای پاس داری از «آزادی» و «حقوق بشر» پیش نهاد کرده بودند. باوجوداین، این مقاله با تفکیک «علل اجتماعی و فرهنگی» از «علل سیاسی و قانونی»، به کارگیریِ «ابزارهای قانونی» صرف را برای حل این مشکل راه گشا نمی داند و با بهره گیری از مشاهدات و استدلال های تکویل در دموکراسی در آمریکا ، تمایز او میان «زورگویی ملایم» و «ستم گری اکثریت» و نیز مفهوم «توافق همگانی» در جعل رضایت نوآم چامسکی و اِدوارد اِس. هِرمن، گونه های محتمل «ستم گری» و «زورگویی» در یک نظام دموکراتیک، تأثیر «زورگویی ملایم» بر «خودسانسوری»، «فشارهای سیاسی و اجتماعی بر دگراندیشان» و ناکارآمدی «ابزارهای قانونی» صرف را در حل این مشکلات واکاوی می کند. در پایان، بسط نظریه «زورگویی ملایم» در نظریه «زورگویی عرف» میل و راه کارهای نظری و عملی او برای حل این مشکل واکاوی می شوند.
هابرماس و جایگاه دین در حوزه عمومی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
احیای نقش دین در جوامع مدرن و بذل توجه کسانی مانند هابرماس به این پدیده، دوگانه انگاری های مبتنی بر سنت-مدرنیته، عمومی-خصوصی، سکیولار-دینی را از طریق مفصل بندی های جدیدی به چالش کشیده است؛ تا جایی که اکنون برقراری پیوند وثیق بین تجدد با عرفی شدن، امری کاملا دور از انتظار به شمار می رود. این مقاله نیز با در کانون نشانیدن دگردیسی آرای هابرماس در ارتباط با حوزه ی عمومی و جایگاه دین در آن، استدلال می کند که نگاه هابرماس به دین، از منظر نقدی فلسفی به نگاه مثبت سیاسی-جامعه شناختی تغییر و هابرماس با درک واقعیت های جهان معاصر مفهوم پسا-سکیولاریسم را در جایگاه تجدید نظری در چشم اندازهای سکیولار و نیز بهادادن به نقش دین در حوزه ی عمومی مطرح می نماید. این امر نیز به نوبه ی خود از نگاه هابرماس به پذیرش همزیستی منجر و تکثر در حیات سیاسی را ارتقا می بخشد.
ویتگنشتاین، کانت و اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ویتگنشتاین در تفکر متقدم خود فلسفه را نقد زبان و هدف رساله منطقی فلسفی را مرز نهادن میان گفتنی و ناگفتنی ( نشان دادنی) و یا به تعبیری میان علم تجربی از یک سو و اخلاق از سوی دیگر قرار داده است. و این بخش اخیر را مهمتر می داند. چنین هدف گذاریی شباهت رساله را پروژه کانتی در نقد عقل محض نشان می دهد. پرسش اصلی این مقاله این است که آیا با توجه به مشابهت های کلی این دو پروژه، می توان گفت ویتگنشتاین در حوزه اخلاق نیز از کانت متاثر است؟ اگر بله، این تاثیر تا چه حد است؟ برای ورود به بحث، من یا سوژه و همچنین اراده به عنوان مدخل بحث مطرح می شوند، سپس با پرداختن به غایت اخلاق و امر راز آمیز به پاسخ پرسش اصلی مقاله خواهیم پرداخت.
مقایسه تطبیقی متافیزیک قدرت در فلسفه نیچه و کالیکلس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محاوره گرگیاس یکی از مهمترین محاورات افلاطون است، افلاطون در این محاوره سقراط را به مصاف سوفسطاییان آن عصر می برد. آن بخش از محاوره که مورد توجه ما قرار گرفته است، جدال سقراط و کالیکلس است، که از نظر حجم نیمی از محاوره را به خود اختصاص داده است. مقاله حاضر کوشیده است تا ضمن اجتناب از یکسونگری به آرای نیچه، آن ها را در تقرب به آرای کالیکلس نشان دهد. هدف مقاله مقایسه میان آرای نیچه و کالیکلس در محاوره گرگیاس است. محوریت مقاله بر روی مفهوم قدرت از نظر این دو است. سعی می کنیم با تحلیل این مفهوم محوری آرای این دو را در مورد حقیقت، معنای زندگی، قانون و حقوق تفسیر کنیم. بنابراین پرسش راهنمای سراسر این پژوهش این است که چه نسبتی میان برداشت کالیکلس از قدرت و برداشت نیچه از این مفهوم وجود دارد؟ ُ
نقد عقل مدرن با رویکردی زنانه نگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عقل انسانبه عنوان وجه تمایز وی از حیوانات، اصلی ترین عامل شکل دهندة تمدن بشری بوده است و محرومیت از عقل به منزله محرومیت از حضور در فرآیند تمدن بشری تلقی می شود. در اسطوره های یونان باستانیعنی اولین زمینه های فرهنگی غرب زنان موجوداتی غیرعقلانی و احساسی توصیف می شدند.این طرز تلقی با فیثاغوریانکه بنیانگذاران فلسفهیونان بودند ادامه یافت و سپس در تاریخ فلسفة غرب تا دوره روشنگریپیش رفت. به این ترتیب حوزة اجتماعی دوره روشنگری به مردان، و حوزة خانوادگی به زنان اختصاص یافتو عقل مردانه یکه تاز عرصه تمدن شد.با تولد و گسترش جنبش های فمینیستی فیلسوفان زنانه نگر پا به عرصة تفکر گذاشته اند و عقل مردمحور مدرن را مورد نقادی قرار داده اند.. ایشان به بازخوانی تفکر فلسفی پرداخته اند تا زنان را از حاشیه به متن حیات انسانی وارد کنند وبا ورود عقل مادرانه به نظریه پردازی ها و سیاستگذاری های اجتماعی، مهربانی و صلح را به جامعه بشری بازگردانند. در این مقاله پس از تحلیل عقل مذکر و نقادی آن توسط فیلسوفان زنانه نگر راهکارهای نظریه پردازان فمینیست تحلیل و ارزیابی می شود، و در نهایت معیارهایی برای عقلانیتارائه می شود که از آسیب دوگانه انگاری انسا ن ها به عنوان سوژه / ابژه ، من / دیگری، اصلی / فرعی، در امان باشد و طرحی همدلانه برای حیات انسان دراندازد.
اصالت اقتدار: افلاطون و هابز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
افلاطون و هابز از برجسته ترین فیلسوفان سیاسی هستند هستند که بر ضرورت تشکیل حکومت مقتدر تأکید کرده اند. تفوق حکومت مقتدر و ویژگی های آن در فلسفة سیاسی این دو فیلسوف برخاسته از اوضاع زمانه شان و مبتنی بر مبانی مابعدالطبیعی اندیشة آن ها است. افلاطون حکومت مطلقِ علمی- اخلاقی را به قصد پایان دادن به هرج و مرج های علمی-اخلاقی، حکومتی مطلوب و عملی شمرده است و هابز حکومت مطلق سیاسی- امنیتی را به انگیزة پایان دادن به نا امنی های سیاسی- امنیتی مطرح کرده است. پرسش اصلی ما در این مقاله این است که: افلاطون و هابز چگونه بر پایة مختصات نظام مابعدالطبیعی شان، حکومت های مقتدر خود را تدوین کرده اند؟مدعای اصلی مقاله این است که نگرش های هابز دربارة سرشت انسان تقلیل گرایانه و بدبینانه است و هابز برخلاف افلاطون تلاشی برای ارائه و طرح زندگی مدنی نیکو و بهتر برای انسان نکرده است.این در حالی است که فلسفة افلاطون به دلیل آرمان های تربیتی اش انسان گرایانه تر است و افلاطون حکومتی را ترجیح می دهد که شهروندانش را نه در طراز بهایم و در مرتبة شهوت و غضب، بلکه در مرتبة آدمیت می خواهد. یعنی او انسان را به طراز فضیلت انسانی که همان فعالیت عقلی است ارتقا دهد.