فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۷۶۱ تا ۲٬۷۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم بهار ۱۳۹۹ شماره ۹۵
191 - 219
حوزههای تخصصی:
نظریه های «شکل گرایی» و «واقع گرایی» در آرای فیلسوفان هنر و بالتبع آن در آرای دوران کلاسیک «نظریه فیلم» در منازعه ناتمام فیلسوفان «واقع گرا» و «ایده انگار» در سرآغاز شکل گیری مابعدالطبیعه مغرب زمین و اقوال و آرای افلاطون و ارسطو تا جدل عقل گرایان و تجربه گرایان در بدو رنسانس قابل ردیابی است. با عنایت به شکل گیری پدیده سینما در آغاز به کار دوربین «لومیر» در ساحت واقع گرایی و دوربین «مه لیس» در سپهر شکل گرایی و تأثیر شگرف هر دو بر پیشرفت و توسعه زبان سینما و وجود نقاط قوت و نکات سازنده در هر دو نظریه به نظر می رسد، در عدم امکان خروج از انسداد منازعه باید تردید روا داشت. مدعای این نوشتار بر آن است که این منازعه یک جدلِ «شناختی» است و رهیافت متفکران اسلامی مبنی بر رویکرد «هستی شناختی» در ساحت عالم خیال راهگشای خروج از این بن بست خواهد بود. چنانچه آرای ژیل دولوز آخرین متفکر ژرف اندیش نظریه فیلم این رهیافت را غنیمت می شمارد.
بررسی دیدگاه ملاشمسای گیلانی در مورد علم خداوند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
279 - 296
حوزههای تخصصی:
ملاشمسای گیلانی، یکی از چهره های درخشان و نامدار سده یازدهم هجری، در مکتب فلسفی اصفهان است که همچون بسیاری از بزرگان حکمت در عصر خودش، از جمله ملاصدرا و میرداماد، در تمسک جستن به آیات و روایات، برای اثبات مباحث فلسفی، دستی توانا داشت. او که از شاگردان نامی میرداماد بود، بیشترین تأثیر را نیز از او پذیرفت و سبک مشاییان و مبنای فکری آنها را از محضر او آموخت. ملاشمسا در برخی از مباحث فلسفی از قبیل: اصالت وجود، حرکت جوهری، علم پیشین خداوند و علم خداوند به ذاتش، با بسیاری از حکمای بزرگ (به ویژه رئیس بزرگ ترین مکتب عصر خود یعنی ملاصدرا) به مخالفت پرداخت و گاهی نظریات منحصر به فرد و مخالف با آنها بیان کرده است. ملاشمسا در زمینه رابطه صفات ذاتی با ذات، همچون معتزله، مشاییان و ملاصدرا قائل به عینیت صفات ذاتی با ذات است. او در حوزه علم پیشین خداوند به موجودات، قائل به قسم سومی (نه حصولی و نه حضوری) بود که همان ذات بحت و بسیط خداوند است و وجود موجودات را در تبیین علم خداوند، لغو و بی اعتبار می داند، ملاشمسا، علم خداوند به ذاتش را حضوری اقوی می داند و کاربرد علم اجمالی به معنای مشهور نزد حکما را در مورد خداوند جایز نمی داند که مقاله حاضر به روش کتابخانه ای در صدد ایضاح دیدگاه ملاشمسا در حوزه علم خداوند است.
بررسی تأثیر آثار پروکلس بر مفهوم سازی فارابی و ابن سینا از واجب الوجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
259 - 277
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بررسی این مسئله می پردازیم که آیا مفهوم سازی از واجب الوجود از بعد تاریخی در تفکر نوافلاطونیان (پروکلس)، قبل از فارابی و ابن سینا بوده است یا خیر؟ پروکلس با طرح چهاربخشی علت اولی، وجود، عقل و نفس به تبیین مبانی فلسفی خود درباره مباحثی همچون خیر محض، استغنا و فوق تمام بودن علت اولی، فیض، اولین مبتدع یعنی أنیت، عقل، خصوصیات و مراتب آن، نفس، خصوصیات و مراتب آن و تقسیم موجودات بر مبنای دهر می پردازد. فارابی و ابن سینا در مسائلی چون استغنا و تمامیت یا فوق تمام بودن علت اولی، فیض، اولین مبتدع، وحدت و بساطت عقل و تجرد آن از ماده، نفس و اینکه به اجرام سماوی حرکت می بخشد و این حرکت مستدیر است، با پروکلس توافق نظر دارند؛ به طوری که در مواردی عین الفاظ و عبارات پروکلس در کتاب «الخیر المحض» را استفاده کرده اند.
وحدت شخصی وجود از منظر محقق خفری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
وحدت وجود به عنوان اساسی ترین رکن عرفان وحکمت متعالیه، همواره محلّ تبادل آراء اندیشمندان این دو علم بوده است، مسأله ای که مقاله حاضر بدان می پردازد این است که آیا وحدت شخصی وجود قبل از ملاصدرا توسط فیلسوفان قبل از ایشان در فلسفه به صورت مستدل مطرح گشته است یا خیر؟ یکی از اندیشمندانی که این مبحث را مطرح نموده و برآن برهان اقامه نموده است شمس الدین محمد بن احمد خفری از اندیشمندان قرن نهم ودهم ه.ق است ما در این مقاله با بیان دو استدلال از خفری که یکی از آنها بر تحلیل علیّت و دیگری بر تحلیل وحدت مفهوم وجود، مبتنی است بیان می کنیم که محقق خفری قبل از ملاصدرا مبحث وحدت شخصی وجود را با پی ریزی مباحثی بنیادین همچون: اصالت وجود، تشکیک خاصی وجود، وجود ربطی و در نهایت انتقال از وجود ربطی به بحث تشأن، این مبحث را به صورت مستدل در خلال مباحث فلسفی خود بیان نموده است.
نقش «علم بدیع» در زیبایی شناسی ایرانی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۸۲
135-148
حوزههای تخصصی:
قاعدتا هر نظام زیبایی شناسی مبادی ورودی و روش ورود به بحث خود را از ماهیت و نحوه صورت بندی محتوای خود کسب می کند. به شکل مرسوم نقطه ی شروع مباحث زیبایی شناسی ایرانی اسلامی جستجوی کلمات مربوط به هنر و زیبایی در متون مختلف فلسفی، عرفانی و فقهی است. مقاله ی حاضر بر این است تا با توجه به سابقه ی فرهنگی، باورهای دینی و بافت زبانی هنر ایرانی نقطه ی شروع متفاوتی را پیشنهاد دهد. با توجه به اهمیت ادبیات در سابقه ی فرهنگی هنری، وجود تشکیک فقهی در تصویر سازی از نظر اسلام و تسلط فرهنگ کلام محوری، علم بدیع می تواند به عنوان نقطه ی شروع یک دسته نظرات زیبایی شناسی در جهت درک و تفسیر میراث فرهنگی هنری ایرانی قلمداد گردد. وجود اصطلاح شناسی مدون، دقیق و بسط پیدا کرده در علم بدیع و دسته بندی های منحصر به فرد در زبان فارسی، می تواند در تبیین جایگاه علم بدیع به ما کمک کند. علم بدیع تنها حیطه ی مطالعاتی نظری است که دارای اصطلاح شناسی دقیق در توصیف و درک و ارزیابی آثار ادبی است، همچنین علم بدیع در موارد زیادی از جمله مباحث مربوط به فرم، تشبیه و استعاره دارای نوآوری های متنوع است که متناظر با مباحث کلاسیک زیبایی شناسی در غرب است.
بررسی قابلیت اصل "استحاله انطباع کبیر در صغیر" در اثبات تجرد نفس از طریق نسبت سنجی میان این اصل با "فرآیند ماتریالیستیِ حصول ادراکات حسی"(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۸۲
39-58
حوزههای تخصصی:
تا قبل از دوران معاصر، و البته در دوران معاصر، فلاسفه و متفکران بسیاری به منظور اثبات تجرد نفس و یا با اهداف دیگری از اصلِ "استحاله ی انطباع کبیر در صغیر" استفاده کرده اند. این متفکران استدلالی برای اثبات این اصل ارائه نکرده اند، گویا آن را بدیهی می دانسته اند. امروزه به دلایل مختلفی از جمله پیشرفتهای اخیر علمی، علی الخصوص در دو رشته زیست شناسی و فیزیک، تبیینی ماتریالیستی از "فرآیند حصول ادراکات حسی" ارائه شده که معنیِ پذیرش آن این است: گذشتگان، به خاطر عدم اطلاع از نتایج پیشرفتهای اخیر علمی، گمان می کردند که انطباع کبیر در صغیر، علاوه بر "عالَم ماده"، در "عالَم ادراکات حسی" نیز محال است؛ اما امروزه به دنبال بهره مندی بشر از نتایج پیشرفتهای علمی، روشن شده که "انطباع کبیر در صغیر در عالَم ادراکات حسی" نه تنها محال نیست بلکه کاملاً ممکن و بالاتر از آن قابل توجیه علمی است. تلاش این مقاله بر آن است که با تبیین استدلالهای مربوط به "امکان انطباع کبیر در صغیر در عالَم ادراکات حسی" در ضمن بررسیِ "فرآیند ماتریالیستیِ حصول ادراکات حسی"، بی پایگی آنها را نشان دهد و اثبات نماید که اصلِ "استحاله ی انطباع کبیر در صغیر" نه تنها در عالَم واقع، بلکه در "عالَم ادراکات حسی" نیز جاری است.
تحلیل و نقد فرضیه توانایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۹
183 - 196
حوزههای تخصصی:
فیزیکالیسم مدعی است تمام واقعیت های جهان، فیزیکی هستند. برهان معرفت، فیزیکالیسم را نمی پذیرد؛ زیرا معتقد است هنگام تجربه پدیده های جهان، معرفتی برای شخص حاصل می شود که از جنس دانش فیزیکی نیست. فرضیه توانایی عقیده دارد آنچه هنگام تجربه حاصل می شود از جنس دانش فیزیکی جدید نیست؛ بلکه به بروز توانایی های سه گانه تشخیص، تخیل و یادآوری در شخص منجر می شود؛ پس برهان معرفت ناکارآمد است. مسئله پژوهش این است که آیا فرضیه توانایی به عنوان مدافع فیزیکالیسم راه حلی واقعی در مقابل برهان معرفت قلمداد می شود. هدف پژوهش، حمایت از فرضیه توانایی است. این پژوهش نشان می دهد در مرحله تجربه کردن نوعی معرفت پدیداری برای شخص حاصل می شود که مبتنی بر معرفت گزاره ای پیشین اوست؛ پس معرفت به علوم فیزیکی منحصر نیست و به این معنا، فرضیه توانایی نادرست است؛ اما معرفت پدیداری پس از آن به دانستن چگونگی و بروز توانایی های سه گانه مندرج در فرضیه توانایی بدل خواهد شد؛ درنتیجه، فرضیه توانایی به رغم درست بودن قادر به رد برهان معرفت نیست و ازاین رو، فیزیکالیسم نادرست است.
غرب زدگی و اصالت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
غرب زدگی آل احمد از زمان نخستین چاپ آن در ابتدای دهه ی ۱۳۴۰ تا به امروز، کانون بحث و جدل و مناقشات نظری و سیاسی بوده است. در این میان، یکی از نگرش های غالب به اندیشه ی آل احمد و ایده ی غرب زدگی او در فضای روشنفکری و دانشگاهی، به ویژه در دهه های بعد از انقلاب، نگرشی است که او را به عنوان روشنفکری «اصالت» گرا و مروج ایده ی «بازگشت به خویش» تفسیر می کند. در این مقاله، با برجسته کردن ظرفیت های متن غرب زدگی برای فرا رفتن از «اصالت »گرایی و نقد صریح آن بر ایده ی «بازگشت به خویش»، می کوشیم تا نابسنده و یک جانبه بودن این تفسیر غالب را تبیین کنیم.
The Deficiency (Death) or Efficiency (Birth) of Language: Samuel Beckett and Jürgen Habermas(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
264 - 273
حوزههای تخصصی:
The proximity of philosophy and literature has been endured since the dawn of time, both holding their stand among the critical thinkers from the ancient age to the modern time. A wide range of schools and thoughts have come to the stage of philosophy, one of the last ones being the Frankfurt School, whose notions target the social life of human beings and their interpersonal connections, which have been affected by the tragic events of the twentieth century. Jurgen Habermas, as the prominent figure of the Frankfurt School, turns down the challenging thoughts of his peers and expands the theory of “Communicative Action” through which he propounds the essentiality of reason and the importance of a constructive interaction among people with different social classes using a common and practical language. The post-war literature and specifically drama of absurd being known with significant figures like Samuel Beckett found a widespread prominence not only in the field of literature but also extended toward other fields like philosophy. In this analysis, through the works of Samuel Beckett, known as the predecessor of the absurdist drama, the dichotomy of ideas between the death of communication posited by Beckett and the efficiency of language supported by Habermas have been investigated.
اندراج به مثابه «تا» خوانش دلوزی از اصل اندراج محمول در مفهوم موضوع در فلسفه لایب نیتس و پیدایش مفهوم سوژه «تا»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
230 - 248
حوزههای تخصصی:
این مقاله با تمرکز بر اصل اندراج در فلسفه لایب نیتس و خوانش ژیل دلوز از آن بر این ادعا است که نقد فلسفیِ اندیشه لایب نیتس به شیوه نقد دلوزی منجر به بازآفرینی مفهوم «تا» و سوژه «تا» در اندیشه لایب نیتسی می شود. برای رسیدن به این مقصد ابتدا به اصل مزبور و اصول مرتبط با آن در فلسفه لایب نیتس پرداخته و بر جنبه هستی شناختی این اصول تأکید کرده ایم، سپس خوانش دلوز از فلسفه لایب نیتس را حول این اصل سامان داده و جهان تاخوردگی ها را که ماحصل چنین خوانشی است تصویر کرده ایم. تلاش کرده ایم با بررسی این اصل در فلسفه لایب نیتس دریابیم که چگونه خوانش دلوز از فلسفه لایب نیتس امکان های جدیدی را در این فلسفه گشوده است و سخن گفتن از سوژه لایب نیتسی-دلوزی «تا» را به عنوان سوژه ای نو امکان پذیر کرده است. بدین ترتیب در گام نهایی بر این سوژه لایب نیتسی-دلوزی و ویژگی های آن توجه کرده ایم که از بسط اصل اندراج حاصل شده است.
مبانی معرفتی عناصر فرهنگ عامّه در اشعار کودک و نوجوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شعر کودک و نوجوان از جمله شعرهای مفهومی است که جهت آموزش و آگاهی مخاطبان در آن مضامین متنوع گنجانده شده است. از جمله این مضامین، عناصر فرهنگ عامّه است. در این مقاله سعی بر آن است تا به روش توصیفی تحلیلی، عناصر فرهنگ عامه، که شاعران حوزه کودک و نوجوان آن را به عنوان ابزاری برای اهداف تربیتی و اخلاقی و روشنگری آحاد جامعه به کار برده اند، مورد بررسی و تبیین قرار گیرد. به همین منظور اشعار سه دهه اخیر بررسی و عناصر مطرح فرهنگی در این اشعار استخراج شده و اهداف مربوطه مورد تحلیل قرار گرفت. داده های پژوهش نشان می دهد که شاعران حوزه کودک و نوجوان با کاربرد عناصر فرهنگ مردم علاوه بر ارائه تصویری از فرهنگ جامعه خود و آموزش مسائل فرهنگی، موجبات حفظ و صیانت فرهنگ و هویت ملی خویش را فراهم آورده اند. آن ها نقش هر دو عنصر فرهنگ عامّه (مادی و غیر مادی) را در شناخت و تداوم فرهنگ جامعه ضروری دانسته و با مؤلفه های فرهنگی، بسیاری از مبانی تربیتی، اخلاقی، روانشناسی و ... را خاطر نشان شده اند. در واقع کاربرد عناصر فرهنگی توسط شاعران این حوزه رویکرد معرفتی و تربیتی دارد.
تحلیل انتقادی تفسیر ماهوی از حرکت جوهری؛ در مقایسه دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چکیده ملاصدرا بر خلاف ابن سینا که حرکت را از لواحق جسم طبیعی می دانست و وجود آن را تنها در چهار مقوله عرضی می پذیرفت، حرکت را در ذات و جوهر اشیاء دانسته و بحث در مورد آن را از طبیعیات به الهیات منتقل کرده است. اما این نظریه در نظام اندیشه او در معرض دو تفسیر متفاوت قرار گرفته است. تفسیر ماهوی که در آن از مفاهیم حکمت مشاء همچون ماده و صورت بهره می گیرد و تفسیر وجودی که بر مبنای اصالت وجود و استفاده از مفاهیمی چون وجود سیال ارائه می شود. فارغ از انتقاداتی که به تفسیر دوم می تواند وارد باشد، در این نوشتار تمرکز بر تفسیر ماهوی است. تلاش شده است تا با تحلیل ادله ابن سینا مبنی بر عدم حرکت در جوهر، پیش فرض های او در این ادله، مورد بررسی قرار گیرند. سپس نشان داده شده است که ارائه هر دیدگاهی مقابل نگرش ابن سینا مستلزم تغییر بنیادین در پیش فرض های او در پذیرفتن عدم حرکت در جوهر است. بنابراین هر تبیینی که در صدد باشد بر پایه اصول پیشین ارائه شود، به نتیجه رضایت بخشی نخواهد رسید، چنانکه ملاصدرا در ارائه آن ناموفق عمل کرده است.
بازخوانی انتقادی نظریه قیام حلولی ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
103-120
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی انتقادی نظریه قیام حلولی پرداخته و در صدد است تا حد امکان تبیین روشن تری از آن ارائه نماید. در این راستا ابتدا به بررسی ماهیت نفس و رابطه آن با قوای خود پرداخته و ضمن تحلیلِ مقوله ادراک از منظر ابن سینا، کاستی های این نظریه تبیین می گردد. بر همین اساس به نظر می رسد نظریه قیام حلولی ابن سینا که مبتنی بر حصول صور و انطباع آن ها در نفس است، با چالش هایی جدی روبروست. بر اساس مبانی ابن سینا، برای تحقق ادراک حسی از حیث کیفیت و نیز نحوه حصول صورت در قوای حسی، نمی توان وجهی سازوار و معقول یافت؛ چرا که کیفیت انطباع و نیز ایجاد صورتی شبیه صورت محسوس و فرآیند دقیق آن، به نحو ایجابی و واضح ذکر نشده و علاوه بر آن، با توجه به آنکه در این نظام، مساله نفسِ مجرد و نیز ارتباط آن با قوای مادی، فاقد تبیینی روشن و منسجم است، لذا حصول صورت ادراکی برای نفس و حلول آن در نفس نیز قابل تبیین نمی باشد. بنابراین به نظر می رسد نظریه ادراکِ مبتنی بر قیام حلولیِ ابن سینا از انسجام و سازواری لازم برخوردار نبوده و در تبیین چگونگی حصول ادراکات حسی، خیالی و عقلی برای نفس، فاقد کارآمدی لازم است.
نهایت تاریخ در مکتب ابن عربی با جلوه های اسمائی انبیاء(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعه اسلام به ویژه از منظر عرفانی، نمایانگر این حقیقت است که تاریخ همانند پدیده های جهان، هدفمند به سمت جامعه جهانی توحیدی در رجوع به حق تکامل می یابد. سیر آن از جنبه خلقی (اختیار انسان ها) دچار فرازونشیب و از جنبه حقی پیوسته رو به کمال است.در این پژوهش چگونگی این تحول از نگاه ابن عربی به شیوه توصیفی تحلیلی بررسی شده است. از دیدگاه او، تجلی ذات حق از وراء حجاب اسما است، خلقت با نظام آسمائی شکل گرفته و جامعه نیز تابع این نظام است. به دلیل تفاوت اسما در کلیت و جزئیت، مظاهرشان نیز متفاوت است. جامعه نیز در تکامل خویش به سوی کلی ترین اسما سیر می کند و سیردهنده اصلی آن از جنبه یلی الحقی، انبیا هستند. تشکیل مدینه فاضله از نگاه ابن عربی در صلاحیت انبیا و اوصیاء آن هاست. مهم ترین ادوار تاریخ با انبیاء اولوالعزم شکل می گیرد و هر نبی به دلیل تفاوت رتبه، جامعه را تا مظهریت اسم خود ارتقا می بخشد. پیامبر خاتم(ص) مظهر اسم جامع الله بوده است، با ختم نبوت دوران ولایت (ظهور اسرار باطنی دین) آغاز و به تدریج به خاتم ولایت و جامعه آرمانی منتهی می شود.
بررسی و نقد براهین نقض غرض و اعتماد در اثبات عصمت انبیاء(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله در زمینه کلام شیعی به بررسی دو برهان عقلی در اثبات عصمت انبیاء می پردازد. برهان نقض غرض و برهان اعتماد مهم ترین براهین عقلی هستند که متکلمان اسلامی، به ویژه شیعی، برای اثبات عصمت مطلق انبیاء اقامه کرده اند. بر اساس برهان نقض غرض، اگر انبیاء معصوم نباشند، غرض خداوند از ارسال رسل برای هدایت مردم میسر نخواهد شد؛ چراکه با ارتکاب معاصی توسط انبیاء و تبعیت مردم از آنها، مردم نیز دچار گمراهی خواهند شد. بر اساس برهان اعتماد، از آنجا که هدایت مردم منوط به اعتماد و وثوق آنها به انبیاء است و ارتکاب معاصی، خطا و نسیان موجب سلب اعتماد کامل مردم به انبیاء می شود، بنابراین ضروری است انبیاء به طور مطلق از هر گونه سهو، نسیان و عصیان، کوچک و بزرگ، معصوم باشند. سؤال اصلی این تحقیق این است که آیا برای تحقق غرض الهی و اعتماد مردم به انبیاء نیازی به فرض عصمت مطلق است؟ با بررسی این براهین به این نتیجه رسیدیم که اشکالات متعددی بر آنها وارد است: جواز اعتماد به انبیاء بدون فرض عصمت مطلق آنها، تحقق غرض الهی با ارسال رسولان غیرمعصوم، مغالطه استنتاج هست از باید، اخص بودن این براهین از مدعا، همگی از جمله نقدهای وارد بر آنهاست.
معمای تناسخ و راه حل آن در نظریه استکمال نفس محمد بن زکریای رازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
محمد بن زکریای رازی - فیلسوف دگر اندیش قرن سوم هجری - همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. رازی نظریه ای در باب استکمال نفس دارد که او را به قائل شدن به «تناسخ» وادار کرده است ، اما دیدگاه تناسخِ رازی به تعارض دو گزاره می انجامد: 1) عقلانیت مختص انسان است؛ 2) نفسِ انسان وارد بدن حیوان شده و در نهایت ، به بدن انسان باز می گردد. این تعارض دو سؤال را در پی دارد: چگونه نفس در بدن انسان ، دارای عقل و در بدن حیوان ، فاقد عقل است؟ اگر نفسِ حیواناتْ فاقدِ عقل است ، چگونه پس از مرگ بقا می یابد؟ برای حل این معما ، ترزا آنه دروارت به سلسله مراتب عقلانیتْ در میان حیوانات قائل شده و پیتر آدامسون، ضمن نقد دیدگاه دروارت، انتساب تناسخ به رازی را مردود دانسته است. نگارندگان با گزارش و تحلیل انتقادی هر دو دیدگاه و با استفاده از تحلیل توصیفی و انتقادی راه حل خود مبنی بر عدم اشتراط عقلانیت در بقای نفس را ارائه کرده و عقلانیت را حالتی غیر ذاتی برای نفس دانسته اند که تنها در بدن انسان تحصیل می شود. گرچه دیدگاه تناسخ با اشکالات فراوان مواجه است ، اما این بررسی می تواند زمینه را برای پژوهش های بعدی درباره بازنگری در ماهیت نفس هموار کند.
منطق ابهری در کتاب المطالع(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و سوم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
163 - 200
حوزههای تخصصی:
مخطوط فاضل احمد پاشا 1618، کهدر کتابخانه ی کوپریلی استانبول نگاه داشته می شود دربردارنده ی چهار رساله از اثیرالدین مفضل بن عمر ابهری (؟656-؟597) است، به نام های بیان الأسرار، تلخیص الحقائق، کتاب المطالع، و زبده الحقائق، که هر یک مشتمل است بر منطق، فیزیک، و متافیزیک. این رساله ها را کاتبی قزوینی از نسخه ی اصل برای خود رونویسی کرده و ابهری به خط خویش بر آغاز همه آن ها یادداشت إنهاء با تاریخ و توقیع نوشته است. آنچه در پی می آید تقدیم و تحقیق بخش منطق کتاب المطالع است. منطق ابهری در این رسائل، از جمله در رساله المطالع، بر خلاف آثار بعدی اش تقریباً به کلّی تابع منطق ابن سینا است. به اقتضای تک نسخه بودنِ مخطوط، روش قیاسی را برای تصحیح آن برگزیده ایم.
تأثیر نگرش «فوق تجردی به نفس» بر سبک زندگی انسان بر اساس فلسفه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله در زمینه فلسفه ملاصدرا به بررسی این پرسش از دیدگاه وی می پردازد که نظریه فوق تجردی نفس چه تأثیری بر زندگی فردی دارد؟ روشن است که سبک زندگی هر فردی رابطه تنگا تنگی با نوع تفکر و نگرش وی دارد. فردی که نگرش ملحدانه به زندگی دارد با فردی که دارای نگرش موحدانه است، سبک و شیوه زندگی مختلفی خواهند داشت. از نظر ملاصدرا نگرش افراد بسته به سعه وجودی آن ها متفاوت است. منظور از نگرش فوق تجردی به نفس آن است که نفس ناطقه انسان که انسانیت انسان به آن است، در سیر تکاملی خود از مرتبه تجرد و حتی اتصال به عقل فعال و عقول مجرده دیگر نیز فراتر رفته و به مرتبه فوق تجرد می رسد و با اصل خویش که همان ذات باری تعالی است، متحد می گردد؛ ذاتی که فوق تجرد و فارغ از هر ماهیتی است. با تحلیل نظرات ملاصدرا و با تاکید بیشتر بر اصل حرکت جوهری، برخی از نتایج و تأثیرات نگرش فوق تجردی به نفس بر شیوه زندگی انسان احصاء شد که عبارتند از: توحید محوری، عدم نگاه مادی صرف، آرامش درونی، تغییر در نحوه عبودیت و تعریف سعادت در پرتو سعه وجودی. این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی به بیان تأثیر نگرش و تفکر فوق تجردی نفس بر زندگی فردی با تکیه بر آرای ملاصدرا پرداخته است.
نسبت عرفان و سیاست(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۹۸
177 - 202
حوزههای تخصصی:
در عالَمِ معرفت «عرفان» و در عالَمِ قدرت «سیاست» از اهمیت فراوانی برخوردار بوده اند و هماره شناخت نسبتِ «عرفان وسیاس ت» موضوع تفکر و خاستگاه آرا و انظار اصحاب اندیشه و معنا و ارباب حکمت و حکومت بود که با دو رویکرد «درون عرفانی» و «برون عرفانی» تبدیل به میدان برخوردِ نظریه ها و چالش های معرفتی شد و هرگز طراوت و تازگی مسئله بودنش را نیز از دست نداد. آیا عرفان که دانش تولدیافته از سلوک باطنی و درون گرا از مقوله خل وت و خل سه، جذب ه و سلوک است، با سیاست که دانش برون گرا و متناظر به اجتماع و مرتبط با زندگی مردم و معیشت آدمیان است، قابل اجتماع است؟ بنابراین سؤال اصلی مقاله این است که عرفان و سیاست چه نسبتی باهم دارند؟ در نوشتار پیش روی دو دیدگاه سلبی و ایجابی مورد تحلیل و تعلیل و سنجش و ارزیابی قرار گرفت که ب ا توجه به مؤلفه و عناصر درون ذاتی هر کدام از عرفان و سیاست و چگونگی ارتباط «ولایت باطنی» در عرفان و «ولایت ظاهری» در سیاست از منظر «عرفان ناب اسلامی» و سنت و سیره پیامبر اعظ م و عت رت طاه ره و برخ ی ش اگردان مک تب قرآن و عترت ضمن نقد دیدگاه سلبی به دیدگاه ایجابی رسیده و به این نتیجه رسید که در عرفان اصیل اسلامی سلوک و سیاست، معنویت و مدی ریت، س یر م ن الخل ق ال ی الح ق و س یر م ن الح ق الی الخلق بالحق، درد خدا و خلق، درون گرای ی و ب رون گرایی ممکن الاجتماع اند نه مانعهالجمع.
از صورت منطقی تا صورت زندگی: بررسی انتقادی دنیل هوتو از ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۶۲)
65 - 89
حوزههای تخصصی:
از آنجا که ویتگنشتاین دارای دو فلسفه است، یکی از دغدغه های مفسران او، درک ارتباط بین دو فلسفه اوست. هوتو از جمله مفسرانی است که تلاش کرده ارتباطی وثیق میان فلسفه های او برقرار کند تا تفسیری منسجم و سازگار از آن ها ارائه دهد. به اعتقاد او، چنین دیدگاهی منجر به رفع اختلافات سطحی و عمیق در فلسفه های ویتگنشتاین می شود. به بیان هوتو، بستر یکپارچه ای که فلسفه های ویتگنشتاین را به هم مرتبط می کند «غایت فلسفه» از نظر او، و رویکردش نسبت به «ماهیت و معنای زبان» است. بنابر تفسیر هوتو، غایت فلسفه در دو دوره فکری ویتگنشتاین توصیف بوده است. اما رویکرد فلسفی او در مورد ماهیت زبان دچار تحول شده است: تحول از صورت منطقی به صورت زندگی. همت هوتو بر این است که نشان دهد این تحول خواست اصلی ویتگنشتاین نبوده، و در اثر روشی که برای ارائه تفکر خود برگزیده، پیش آمده است. او رویکرد ویتگنشتاین در فلسفه دوم را که برمبنای نگرش کارکردی است صحیح می داند، اما رویکرد او در فلسفه اول را بر مبنای نظریه تصویری و ناصحیح می خواند، و معتقد است سردرگمی ویتگنشتاین باعث وقوع این رویکرد ناصحیح شده است. هوتو قصد دارد روش فلسفه دوم را به فلسفه اول تسری دهد تا کل فلسفه او با یک غایت و یک رویکرد مورد تفسیر قرار گیرد. گرچه نتیجه ای که هوتو می گیرد بدیع است، اما به این امر می انجامد که در رساله، نکته قابل ملاحظه ای وجود ندارد که ارزش حفظ کردن داشته باشد.