مقالات
حوزه های تخصصی:
این پژوهش مداخله ای، با طرح موازی به آموزش کاوی حضورِ فعال نوجوانان در جامعه های کوچکِ تمرین برای یادگیری مهارت درک خوانداری زبان های خارجی از طریق آموزش با ربات اجتماعی به وسیله واقعیت افزوده می پردازد. به این منظور، با کاربرد طراحی آزمایش ها، 552 دانش آموز دختر و پسر فارسی و غیر فارسی زبان از رده سنی 11-12 سال به شیوه گزینش طبقه بندی انتخاب شدند. آن ها به شکل تصادفی به دو گروه دسته بندی شدند تا مهارت درک خوانداری انگلیسی، عربی و یا فارسی را به عنوان زبان خارجی فرا گیرند. تمرین جمعی مهارت های خوانداری زبان های خارجی به وسیله واقعیت افزوده پیش ساخته یا خودساخته برای آموزش محتوای خوانداری به ربات اجتماعی، پیش از آموزش و ارزیابی انفرادی برخط در مرحله بررسی کمی سبب شد تا این پژوهش در قالب کلاس های معکوس طبقه بندی شود. رویدادنگاری آموزش دهنده ها در دوره آموزشی، مرحله بررسی کیفی این پژوهش را شکل داد. تحلیل ورایانس (با اندازه های مکرر) روی داده های به دست آمده از ارزشیابی مهارت خوانداری شرکت کنندگان، نشان دهنده کارایی مشارکت در تمرین و یادگیریِ درک مطلب، با استفاده از آموزش به ربات های اجتماعی از طریق واقعیت افزوده خودساخته بود. به شکل مشابه، برداشت یاددهنده ها، حضور فعال فراگیرندگان را عامل مهمی در موفقیت آموزش خواندار زبان های خارجی، از طریق واقعیت افزوده ربات های اجتماعی جامعه های کوچک قلمداد می کرد.
اختلالات نوایی در بیماران آسیب دیده مغزی فارسی زبان بر پایه پروتکل مهارت های ارتباطی مونترال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش، ارزیابی مهارت نوایی در بیماران بزرگسال آسیب دیده نیمکره مغزی با استفاده از نسخه فارسی پروتکل ارزیابی مهارت های ارتباطی مونترال بود. روش پژوهش از نوع کمًی و تجربی بود. 10 بیمار آسیب دیده مغزی جامعه آماری پژوهش را شکل می دادند. آزمون های غربالگری و خرده آزمون های مهارت نوایی پروتکل روی آن ها اجرا شد. داده های آماری به دو صورت آمار توصیفی و تحلیلی ارائه شدند. روش آماری پارمتریک تی دو گروه مستقل برای بررسی معناداری هر یک از متغیرهای پژوهش در دو گروه بیماران به کار برده شد. داده های به دست آمده نشان دادند که بیماران آسیب دیده نیمکره راست در همه خرده آزمون ها نسبت به بیماران آسیب دیده چپ عملکرد ضعیف تری داشتند. اگرچه میان عملکرد آزمودنی های دو گروه تفاوت هایی مشاهده شد ولی، تحلیل استنباطی روشن نمود که تفاوت بین دو گروه فقط در آهنگ احساسی گفتار (درک) معنی دار است (05/0 > P) و در دیگر خرده آزمون ها این سطح معنی داری مشاهده نشد. به طور کلی، یافته های پژوهش نشان داد که آسیب به نیمکره راست و چپ منجر به بروز اختلال نوایی در بیماران آسیب دیده مغزی می شود. ولی، آسیب به نیمکره راست در مقایسه با آسیب به نیمکره چپ مغز، میزان و شدت اختلال مهارت نوایی را افزایش می دهد. همچنین آسیب به لوب گیجگاهی (بخش میانی لوب گیجگاهی) نیمکره راست و ناحیه گیجگاهی، به ویژه نواحی گیجگاهی-پیشانی، نیمکره چپ، منجر به بروز اختلال در مهارت های نوایی می شود. بنابراین، بر پایه داده های پژوهش حاضر، شاید بتوان ادعا نمود که بین میزان اختلال در پردازش مهارت نوایی با جایگاه ضایعه مغزی ارتباط مستقیمی وجود دارد.
پسایندسازی: آزمونی برای شناسایی سازه های نحوی در فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از واحدهای زبانی که در تحلیل دستوری و در پژوهش های مختلف بسیار مورد بررسی قرار گرفته، «سازه ها» هستند. تقریباً همه عملیات نحوی بر روی سازه ها اعمال می شود و شناسایی نکردن درست آن ها، افزون بر ایجاد ابهام نحوی، تحلیل عملیات نحوی را نیز در عمل ناممکن خواهد نمود. «آزمون های تعیین سازه» ابزارهایی هستند که در سنّت نحو ساختارگرا و در پی آن در کمینه گرایی برای شناسایی سازه ها و مرز بین آن ها معرفی شده اند. این در حالی است که در زبان فارسی به این موضوع کمتر از این دید توجه شده است. در پژوهش حاضر، پس از مرور آزمون های اشاره شده در منبع های گوناگون و بررسی ساخت سازه ای زبان فارسی، نخست، فرایند نحوی «پسایندسازی» را که در زبان فارسی بسیار رخ می دهد، تعریف کردیم. سپس، آن را با دیدی متفاوت و به عنوان آزمونی جدید برای شناسایی سازه ها که متناسب با نحو فارسی باشد، مورد تحلیل و بررسی قرار دادیم. در پایان، این نتیجه به دست آمد که می توان سازه های اصلی جمله، همچون گروه حرف تعیین، گروه حرف اضافه ای، گروه صفتی، گروه قیدی و گروه متمم نما را با موفقیت با استفاده از این آزمون شناسایی کرد. همچنین، به برخی محدودیت های این آزمون نیز در شناسایی بعضی سازه ها اشاره شده است.
تحلیل گفتمان انتقادی در روایت های زنان تحت خشونت خانگی بر اساس مدل کنشگران اجتماعی ون لیُوِن (2008)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی روایت های زنان از تجربه شخصیِ خود نسبت به خشونت های خانگیِ اعمال شده بر آن ها و آشکار ساختن ایدئولوژی تولیدکنندگان روایت ها نسبت به خود و افراد خشونت گر انجام شده است. به این منظور، پنجاه روایتی که مستقیماً به وسیله زنان خشونت دیده نقل شده بود، به صورت تصادفی انتخاب شده و با استفاده از مدل کنشگران اجتماعی ون لیُوِن (Van Leeuwen, T. (2008) بررسی شده اند. یافته ها نشان می دهد که در روایت های مورد بررسی، کنشگران به صورت برجسته نشان داده شده اند و برای بازنمایی افراد خشونت گر، در مقایسه با افراد خشونت دیده، به میزان بیشتری از مؤلّفه های گفتمان مدار جامعه شناختی- معنایی استفاده شده است. تفاوت کاربرد برخی از مؤلّفه ها برای بازنمایی افراد خشونت گر و افراد خشونت دیده چشمگیر است. این تفاوت می تواند نشان دهنده آن باشد که زنان خشونت دیده جایگاه مناسبی برای خود در نظر نمی گیرند؛ در متحمّل شدنِ خشونت، افزون بر اینکه افراد خشونت گر را عامل اصلی می دانند، احتمالاً خود را هم تا اندازه ای گناه کار می دانند؛ اعضای خانواده خود را، حتی در مواردی که بی گمان خشونت گر هستند، به طور منفی ارزش گذاری نمی کنند؛ و نگاه بالا به پایینی که جامعه نسبت به زنان دارد، در گفتار و در نتیجه در ایدئولوژی خود زنان هم نمایان است.
زایایی صرفی پسوندهای اشتقاقی غیرفعلی فارسی: شواهدی از "پیکره وابستگی"(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زایایی صرفی، موضوعی بنیادی در واژه سازی اشتقاقی است که در سنجش و تحلیل، ابعاد پیچیده خود را به نمایش می گذارد. توجه به تفاوتِ بین سنجش زایایی گذشته، میزانِ استفاده کاربران و زایایی کنونی، موضوع در خور توجهی است. در بیشتر سنجش های زایایی صرفی، شمارش ساده واژه های موجود (بالفعل) در فرهنگ های لغت و پیکره هایِ زبانی، انجام می شود. در صورتی که سنجش زایایی با تعیین بسامدِ واژه های دیگری همچون واژه های ممکن (بالقوه)، نوواژه ها و تک بسامدی ها نیز سر و کار دارد. زایایی، هر چند با شمارش این بسامدها، مرتبط است اما شمارشِ صِرف با مفهوم زایایی صَرفی، برابر نیست. در این مقاله، گروه بندیِ نوینی از همه سنجش های کمّی زایایی صرفی، بر مبنای مفاهیم آمار و احتمالات ارائه گردید که در چهار مدل کلی؛ تعیین نسبت، تعیین بسامد، تعیین نوواژه ها و تعیین تک بسامدی ها (برآورد احتمال)، گنجانده شد. سپس زایایی صرفی50 پسونداشتقاقی غیر فعلی زبان فارسی بر اساس «پیکره وابستگی» ارزیابی شده و رتبه بندی پسوندها در پیوستار احتمالی زایایی، تحلیل شد. این پیکره دارای469643 واژه است. یافته ها نشان می دهد، در این پیکره مطابق با چارچوبِ سنجشِ زایایی جهانی (Bauer, 2004) و (Baayen, 2009)، سه پسوند«-ی» و «- َن و -اِ »، با مقادیر (1. 0)، (1. 0) و (47. 0)، بالاترین احتمال زایایی را دارند. 25 پسوند دارای پایین ترین احتمال (001. 0) زایایی اند. 22 پسوند دیگر با احتمالی بین (01. 0) و (007. 0)، در میانه پیوستار قرار گرفتند. استفاده از زایایی جهانی به دلیل محاسبه سهم ِ عددی مجموعِ تک بسامدی های پیکره در تغییرِ احتمالِ زایایی، دارای پایایی اند. بدیهی است یافته های این پژوهش فقط در «پیکره وابستگی» دارای روایی است. برای تحلیل دقیق تر پیوستار احتمالی زایایی پسوندها، به بررسی های مبتنی بر پیکره های بزرگ تر نیازمندیم.
شباهت ها و تفاوت های واژگانی در ترکی رایج درکرمان و ترکی آذری تبریزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به بررسی شباهت ها و تفاوت های واژگانی ترکی رایج در آبادی های ترکی زبانِ شهرستان ارزوئیه در استان کرمان و ترکی آذری گونه تبریزی پرداخته است. پیکره پژوهش از داده های موجود در نرم افزار اطلس ملی زبانی ایران اقتباس شده است؛ اطلس زبانی ایران که در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در حال تدوین است. این داده ها، به وسیله پرسشنامه ای مشتمل بر 105 واژه و پاره گفته و 36 جمله به روش مصاحبه رودرو از گویشوران ترکی زبان ساکن در آبادی های ترک زبان شهرستان ارزوئیه در استان کرمان گردآوری شده اند. پیکره این پژوهش شامل 860 واژه است. داده ها بر اساس مبنای نظری پژوهش، توصیف و تحلیل شده و با واژه های ترکی آذری گونه تبریزی مقایسه شده اند. مبنای مقایسه برای ترکی آذری، شمّ زبانی نگارنده و فرهنگ های ترکی است. ترکی رایج در شهرستان ارزوئیه استان کرمان، از جنبه واژگانی، شباهت های بسیاری با ترکی آذری گونه تبریزی دارد. تفاوت های واژگانی بین این دو گونه ترکی ناشی از معادل هایی است که گویشوران تحت تأثیر زبان فارسی محلی رایج در آن منطقه در گویش خود به کار می برند. به سبب آنکه هدف از پژوهش حاضر بررسی شباهت های واژگانی بین این دو گونه ترکی است، تفاوت های آوایی در این معادل های واژگانی، نادیده انگاشته می شوند. به طور کلی، شباهت های بسیار زیادِ معادل های واژگانی در زبان ترکی رایج در آبادی های ترکی زبانِ شهرستان ارزوئیه استان کرمان با معادل های زبان ترکی آذری گونه تبریزی، نشان می دهد که ترکیِ رایج در منطقه مورد بررسی، همانند ترکی آذری گونه تبریزی از شاخه اوغوز در خانواده زبان های ترکی تبار است.
نظام شناختیِ مفهوم ترس در فارسی و عربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در پژوهش حاضر، استعاره شناختی را به عنوان ابزاری مؤثر برای تحلیل زبان که یکی از نمودهای ذهن است، به کار می گیریم. در استعاره شناختی، بخشی از ویژگی های یک مفهوم فیزیکی بر بخشی از ویژگی های یک مفهوم انتزاعی تر منطبق می گردد و زمینه درک و بیان آن را فراهم می سازد. روش انجام این پژوهش، تحلیلی- معناشناختی است و مفهوم ترس در چارچوب نظریه اصلاح شده کوچش (Kövecses, 2020) مورد بررسی قرار می گیرد. وی بر این باور است که بسیاری از استعاره ها بر مبنای ملاحظات فرهنگی پدید می آیند و نه لزوماً بر اساس تجارب جسمانی مانند عامل ترس، تصور کردنِ بسیاری از پدیده ها و رویدادهایی که بدیُمن انگاشته شده اند. اهمیت پژوهش حاضر، شناساییِ نظام شناختیِ عبارت های گسترده و به ظاهر پراکنده متضمنِ مفهوم ترس است و سعی برآن بوده که نظم نهفته در پسِ ده ها عبارت، در ساختار به هم مرتبطِ شناختی، توصیف گردد. بررسی منتخبی از رایج ترین عبارت های شناختیِ زبان های فارسی و عربی ، نشان می دهد که بسیاری از جنبه های مفهوم ترس در این دو زبان، مشترک و برخی دیگر مختلف است. داده های فرهنگ بنیاد این پژوهش، عمدتاً جزء استعاره های متجانس اند؛ یعنی هر دو زبان از استعاره های مشترک در سطح عام استفاده نموده، سپس اطلاعات شناختی فرهنگی خود را به آن افزوده و استعاره های خاص زبانی به وجود آورده اند. برای نمونه، استعاره «ترس، انجماد سیال درون ظرف است» در زبان عربی، استعاره عامِ (ترس سرما است) را انتخاب و عبارت فرهنگ بنیادِ (خوف یجمد الدم فی العروق) را به وجود آورده است، در حالی که در فارسی غالبا انجماد خود ظرف است که نمود زبانی دارد (تنم یخ کرد).
نقش قدرت واجی در بروز فرایندهای تقویت در فارسی بر مبنای رویکردهای فولی و ونمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش پیشِ رو به نقش قدرتِ واجی در بروز فرایندهای در زمانیِ تقویت در زبان فارسی می پردازد. فرایندهای تقویت «انسدادی شدگی غلت»، «سایشی شدگی غلت»، «انسایشی شدگی غلت» و «دهانی شدگی» با توجه به مفاهیم «قدرت جایگاهی»، «قدرت همگون کننده» و «اصل توسعه ماندگاری» (Foley, 1977) و «قوانین بهینه ساخت هجا» (Vennemann,1988) تحلیل شده اند. داده ها در قالب واژه و با بهره گیری از واژه نامه های زبان های فارسی باستان و فارسی میانه گردآوری شده اند. برخی از یافته های پژوهش از این قرارند: نخست اینکه، در بروز هر چهار فرایند، عاملِ «قدرت جایگاهی» دارای نقش است. دوم آنکه، همخوان های /w/، /y/ و /h/ در جایگاه آغازه هجا و آغاز واژه، به منظور تقویت جایگاهی آغازه فارسی میانه و تحت تأثیر «قانون آغازه برتر» به ترتیب به همخوان های [b, Ɉ, v]،[ʤ] و [χ] تبدیل شده اند.
نگرش دستور شناختی به پدیده حذف در ساخت های همپایه فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش، به بررسی چگونگی مفهوم سازی حذف در ساخت های هم پایه فارسی، با رویکرد دستور شناختی پرداخته ایم. از دید لنگکر (Langacker, 2012, p. 585)، حذف به مواردی گفته می شود که در آن ها یک عبارت، جمله نیست، ولی در قیاس با عبارت دیگری که جمله است، تفسیری جمله گونه می یابد. بر مبنای پژوهش های انجام گرفته در زبان انگلیسی، انتظار بر آن بود که دستور شناختی با کمک مفاهیم متمایز و ضد متمایز از عهده تبیین حذف در ساخت های هم پایه فارسی برآید. برای آزمودن این امر، تعداد 405 داده دارای ساخت همپایه از دو روزنامه پرشمارگانِ شرق و اعتماد گرد آوری شده و ساخت های دارای حذف را از متن آن ها برگزیدیم. سپس، با کمک ابزار نظری پژوهش، به بررسی آن ها پرداختیم. یافته ها نشان دادند که حذف ساخت های همپایه در زبان فارسی به کمک پنجره های توجه و بر اساس مفاهیم متمایز و ضد متمایز قابل تبیین است، به گونه ای که متمایز و ضدمتمایز، همپایه های ساخت موردنظر را تشکیل می دهند. بنابراین، بدون در نظر گرفتن کلاسیک بودن یا نبودن سازه های همپایه ، حذف ساخت های همپایه در زبان فارسی بدون ایجاد چالش برای نظریه در چارچوب دستور شناختی تبیین می شود.