مقالات
حوزه های تخصصی:
عبارت اصطلاحی حوزه مطالعاتی بسیار مناسبی برای کنکاش در دو مورد از بنیادی ترین اختلالات بیماری آلزایمر یعنی نقصان معنایی بیماران آلزایمر و اختلال نظام شناختی اجرایی آنها قلمداد می شود. در این پژوهش، توانایی 5 بیمار آلزایمر فارسی زبان در درک 30 عبارت اصطلاحی آشنا، غیر مبهم و شفاف با یک گروه 10 نفره طبیعی که همگی فارسی زبان و در گستره سنی و تحصیلات همانند قرار داشتند، از طریق اجرای آزمون های توضیح شفاهی و گزینش اجباری مورد بررسی قرار گرفت. همچنین،از طریق اجرای آزمون های زبانی درک واژگانی و روانی معنایی، قابلیت زبان شناختی آزمودنی ها مورد بررسی قرار گرفت و با برگزاری آزمون های ترسیم ساعت و استروپ رنگ، قابلیت نظام شناختی اجرایی بیماران به محک آزمون گذاشته شد. یافته های پژوهش حاضر بیانگر عملکرد ضعیف بیماران آلزایمر در درک اصطللاحات بود. عملکرد ضعیف بیماران در آزمون شناختی، آزمون زبانی روانی معنایی و آزمون نظام شناختی اجرایی از یک سو و ارتباط بین عملکرد آزمودنی ها در آزمون شناختی، روانی معنایی و نظام شناختی اجرایی با نتایج آزمون های درک اصطلاح از سویی دیگر، نشان داد که مجموعه ای از اختلالات در حوزه پردازش معنایی، نظام شناختی اجرایی و قابلیت های شناختی موجب ضعف عملکرد بیماران در درک عبارات اصطلاحی می گردد. بر این اساس، می توان نتیجه گرفت که پردازش عبارات اصطلاحی در افراد سالم از ماهیتی چند وجهی برخوردار است.
ساخت تعجبی در زبان فارسی: رویکردی کمینه گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ساخت تعجبی در زبان فارسی: رویکردی کمینه گرا مزدک انوشه[1] مینا رضوانیان[2] تاریخ دریافت: 30/11/93 تاریخ تصویب: 21/4/94 چکیده در رویکردهای زایشی به دستور زبان و از جمله در برنامه کمینه گرا، آن اندازه که به جملات پرسشی و پرسش واژه ها پرداخته شده، از ساخت های تعجبیکه با یک تعجب واژه ساخته می شوند، سخن به میان نیامده است. بر این اساس، مقاله حاضر از منظری کمینه گرا به بررسی آن دسته از ساخت های تعجبی زبان فارسی می پردازد که صرفاً با تعجب واژه «چه» ساخته می شوند، و در این روند، می کوشد تا نقش دستوری و جایگاه نحوی عنصر تعجبی «چه» را تبیین کند. در بررسی این دسته از جملات، نخست ساخت های تعجبی کیفی و کمی از هم بازشناخته می شوند و بر نقش دوگانه عنصر تعجبی «چه» در این ساخت ها تأکید می شود. استدلال های نحوی و شواهد تجربی نشان می دهند که در الگوی نخست تعجب واژه «چه» در هسته گروه معرف می نشیند و از جنس معرف هایی چون حروف تعریف و اشاری ها است. در الگوی دوم، همین عنصر، با معنای تعجبی «چقدر»، در نقش یک قید مقدار یا کمیت نما ظاهر می شود و بر کمیت وابسته خود تأکید می ورزد. در ادامه، ضمن اشاره به حرکت اختیاری ساخت های تعجبی، انگیزه حرکت و جایگاه فرود آنها بر پایه آموزه های نظری و داده های زبانی تبیین می شود و در این میان، نشان داده می شود که برخلاف حرکت اجباری تعجبی های زبان انگلیسی، این سازه ها در فارسی به مشخصگر گروه متمم ساز جابه جا نمی شوند، بلکه می توانند به انگیزه یافتن خوانش نشان دار، به مشخصگر یک گروه تأکید ارتقا یابند.
تأثیر ترکیب نمودهای مختلف توجه به صورت بر یادگیری واژگان انگلیسی دانش آموزان دبیرستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تأثیر ترکیب نمودهای مختلف توجه به صورت بر یادگیری واژگان انگلیسی دانش آموزان دبیرستان افسر روحی1 سیدعلی رضی نژاد2 تاریخ دریافت: 17/9/94 تاریخ تصویب: 7/7/95 چکیده یادگیری واژگان انگلیسی تنها از طریق بهره مندی از داده های قابل فهم برای زبان آموزان مقدور نیست و استنباط معنای واژگان جدید در بیشتر موارد راهبردی موفق تلقی نمی گردد. در مطالعه حاضر، تأثیر 3 شگرد متفاوت بر یادگیری واژگان جدید در چارچوب پارادایم توجه به صورت مورد بررسی قرار گرفته است. برای نیل به این هدف پژوهشی، 97 دانش آموز پایه سوم دبیرستان به شکل تصادفی در 4 گروه گمارده شدند. ظرف 4 هفته، به همه گروه ها 4 متن انگلیسی ارائه شد که در هر کدام از آنها 20 واژه جدید گنجانده شده بود. در متن های تهیه شده برای گروه گواه تغییری داده نشده بود. در متن های گروه اول آزمایشی، زیر واژگان جدید خط کشیده شده بود؛ برای گروه دوم آزمایشی، زیر واژگان جدید خط کشیده شده بود و معادل فارسی آنها نیز داده شده بود و برای گروه سوم آزمایشی، افزون بر آن که معادل فارسی واژگان جدید داده شده و زیرشان خط کشیده شده بود، معلم در حین تدریس، واژگان جدید را یک بار تکرار می کرد. محاسبات مکرر تحلیل واریانس داده های پیش آزمون، پس آزمون بلافصل و تأخیری سه سنجه تولیدی، تمیز صحت دستوری و چهارگزینه ای نشان داد که ترکیب سه مؤلفه توجه به صورت که گروه سوم آزمایشی از آن بهره مند شده بود، بر رشد واژگان دانش آموزان مؤثرتر از موقعیتی بود که ترکیب دو مؤلفه در آن به کار گرفته شده بود و این موقعیت به نوبه خود مؤثرتر از موقعیتی بود که تنها یک مؤلفه توجه به صورت در آن اعمال شده بود. در مجموع، هر 3 گروه بهره مند از نمودهای مختلف توجه به صورت بهتر از گروه گواه عمل کردند.
«این نکته ای که من می خوام اینجا دقت کنید»: برجسته کردن نکات مهم در ارائه های علمی فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این نکته ای که من می خوام اینجا دقت کنید»: برجسته کردن نکات مهم در ارائه های علمی فارسی جواد زارع[1] عباس اسلامی راسخ [2] عزیزالله دباغی [3] تاریخ دریافت: 13/8/94 تاریخ تصویب: 22/12/94 چکیده مقاله حاضر کوشیده است ساختارهای واژه- دستوری استفاده شده توسط اساتید دانشگاه برای پررنگ کردن نکات مهم ارائه های علمی فارسی را بررسی نماید. در این مقاله به این ساختارها نشانگر های اهمیت اطلاق می گردد. با بررسی 60 رونوشت از ارائه های حقیقی فارسی مستخرج از پیکره سخن با بهره گیری از روش تحقیق ترکیبی و مبتنی بر یک رویکرد پیکره- محور، مشخص شد که می توان با استفاده از صفات ارزیابی و اسامی فرازبانی، ربط دادن مطالب به امتحان و دخیل کردن ارائه دهنده یا مخاطب در ارائه، مطالب مهم را پررنگ نمود. این برجسته سازی را می توان با استفاده از ساختارهای خاصی که در یکی از پنج گروه «اسمی»، «فعلی»، «صفتی»، «قیدی» و «گوناگون» قرار می گیرند، انجام داد. همچنین نتایج نشان داد، ربط دادن ارائه به مخاطب یا ارائه دهنده، با استفاده از الگوهای فعلی، حتی مهم تر از استفاده از روش های مستقیم برجسته سازی نکات مهم همچون صفات ارزیابی است. درنهایت، بر اساس نتایج به دست آمده مشخص شد که ساختارهای نشانگر اهمیت پس مرجع، از آنجا که مخاطب را قادر می کنند از قبل برای پردازش و یادداشت برداری مطالب مهم برنامه ریزی کند، پرشمارتر هستند.
یادگیری واژگان زبان دوم: ریشه شناسی یا لغات مترادف ؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تجربه تدریس نشان می دهد که گاه ریشه شناسی می تواند یادگیری واژگان زبان دوم را بهبود بخشد و بعضی اوقات دانستن واژه های مترادف به افزایش دانش واژگانی زبان آموزان کمک می کند. از آنجا که این دو روش از روش های متداول آموزش زبان هستند بنابراین موضوع این پژوهش ارزیابی نقش آموزش ریشه شناسی در مقایسه با ارائه واژه های مترادف آشنا در یادگیری واژگان می باشد. از آنجا که میزان توانایی زبان آموزان در استفاده از واژه ها در فواصل مختلف زمانی پس از یادگیری از اهمیت بسزایی برخوردار است، تأثیر این دو روش بر حافظه کوتاه مدت و بلندمدت زبان آموزان سطوح مختلف مهارت زبانیبررسی شد. شرکت کنندگان 120 زبان آموز دانشگاه الزهرا(س) در تهران، ایران بودند. بر اساس نتایج آزمون PET، آنها به دو سطح مبتدی و پیشرفته مهارت زبانی تقسیم شدند. واژگان از دو طریق ریشه شناسی و ارائه واژه های مترادف به آنها تدریس شد. نتایج این بررسی نشان دهنده تأثیر قابل توجه ریشه شناسی واژه ها در افزایش دانش واژگانی در حافظه کوتاه مدت و بلندمدت زبان آموزان سطح پیشرفته مهارت زبانی است.
نمود واژگانی و نقش آن در وجهیت در نامه53 نهج البلاغه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از جمله عناصر وجهی، «نمود واژگانی» است که به عنوان مشخصه معنایی در فعل موجود است و روند و چگونگی انجام فعل را نشان می دهد. مهم ترین مفاهیمی که در نمود واژگانی مد نظر قرار می گیرند، ایستایی، پویایی، قوت، ضعف، تکرار، استمرار، امتداد، لحظه ، و سرعت است. این مقاله بر آن است که نمود واژگانی را ابزاری برای درک وجهیت و حالتمندی امام علی (ع) قرار دهد. به همین منظور با اشاره به دسته بندی نمود واژگانی، متن نامه 53 نهج البلاغه مورد تجزیه و تحلیل قرارگرفته، آن گاه به تبیین ارتباط میان این عنصر وجهی با ایدئولوژی و نگرش امام(ع) پرداخته شده است. با توجه به این نکته که بیشتر مباحث این نامه مبتنی بر مسائل تربیتی است، افعال وضعیتی نسبت به افعال رخدادی و عملیاتی بیشتر مشاهده شدند. افعال رخدادی و دستاوردی موجود در نامه نیز بر تأکید امام(ع) به تحرک و سرعت در انجام امور ظاهری و بیرونی اشاره می کنند. بنابراین از میان مفاهیم واژگانی ایستایی، پویایی و تداوم بیشتر مشاهده شدند.
بررسی مجاز در زبان فارسی بر مبنای نظریه ی مفاهیم واژگانی و الگوهای شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مجاز به عنوان یکی از مهم ترین فرایندهای تغییر معنی، نه تنها از اهمیت زیادی نزد متخصصان فن بلاغت و معنی شناسان تاریخی برخوردار بوده، بلکه دست کم به مدت سه دهه، از سوی معنی شناسان شناختی به مثابه فرایندی در زبان خودکار سخنگویان مورد مطالعه قرار گرفته است. نظریه «مفاهیم واژگانی و الگوهای شناختی» که در سال 2006 از سوی ویویان ایوانز ارائه شد، به تبیین چگونگی عملکرد معنی در زبان به ویژه بر مبنای فرایندهای استعاره و مجاز می پردازد. بر اساس این نظریه، واژه ها فاقد معنی هستند و معنی هر واژه تابع پاره گفتاری است که در آن قرار می گیرد. نگارندگان مقاله حاضر، ضمن بررسی و ارزیابی این نظریه در باب مجاز، به این نتیجه می رسند که قائل شدن به بی معنایی مطلق واژه ها در رویکردی واژه بنیاد، اساساً مشکلی روش شناختی به حساب می آید. افزون بر این، نمی توان به لحاظ هم زمانی به فرایندی به نام مجاز، آن هم در قالب سنتی اش قائل شد بلکه باید آن را فرایندی بر مبنای «کاهش» روی محور هم نشینی تلقی کرد. به این ترتیب، می توان واژه ها را به مثابه واحدهایی در نظر گرفت که خارج از بافت، معنی دارند ولی «معنی دار» به حساب نمی آیند.