هنگام بررسی و مطالعه تاریخ معاصر ایران این حقیقت به روشنی قابل مشاهده است که بیشتر جریانات و گروههای سیاسی که تاکنون در کشور ظهورکرده اند، هریک در بستر و فضای تاریخی خاصی شکل گرفته و سپس رشد نموده یا به افول گراییده اند. جهت تحلیل صحیح این گروهها، نمی توان صرفا با استناد به وضعیت اولیه یا پایانی آنها قضاوت کرد. گرچه ملاک در ارزیابی افراد و گروهها وضعیت حال آنها می باشد، اما در یک بررسی تاریخی، یک تحلیلگر مسائل تاریخی نمی تواند بخش خاصی از تاریخ یک جریان و سازمان سیاسی را گزینش و بر اساس آن داوری کند.با این فرض به سراغ بخشی از تاریخ معاصر و به ویژه تاریخ انقلاب اسلامی می رویم که همانا بررسی موضوع نهضت آزادی ایران می باشد. این گروه اندک زمانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی عملا به پایان عمر خود رسید و به دستور رهبر کبیر انقلاب، در اواخر دهه اول عمر انقلاب اسلامی غیرقانونی اعلام شد و اینک یکی از سوژه های مطالعاتی در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی به شمار می رود.گروه نهضت آزادی درواقع عنوان و قالب جدیدی بود که پس از کودتای بیست وهشتم مرداد از جبهه ملی منشعب و رسما در سال 1340 با دبیرکلی مهندس بازرگان اعلام موجودیت کرد در حالی که پیروی از راه دکتر مصدق را شعار اصلی خود قرار داده بود.
آبان ماه علیرغم تمام دل انگیزیهایی که دارد، به نظر می رسد برای نهضت آزادی واژه ای تلخ و نامیمون باشد که همواره شکستی بزرگ و غیرقابل جبران را برای آنها تداعی می کند. نهضت آزادی دو روز پس از تسخیر لانه جاسوسی امریکا در سیزدهم آبان 1358 با استعفای دسته جمعی اعضای دولت موقت مهندس بازرگان، عملا از طول مبارزات مردم ایران خارج شد و در عرض حرکت گسترده انقلاب اسلامی قرار گرفت. خروج دولت موقت از حاکمیت، در پانزدهم آبان ماه سال 1358 یک سکه دورو بود؛ از یک سو باعث یک دست شدن حاکمیت در ایران انقلابی گردید، اما از سوی دیگر اولین و نمایان ترین شکاف در صف نیروهای انقلاب محسوب می شد. از آن پس بود که سایر گروهها و جریانات به ظاهر همراه انقلاب نیز که در قیاس با نهضت آزادی، نسبت به اصول نظام اسلامی و انقلاب حتی چندین پله زان سوتر قرار می گرفتند، به وضوح به جایگاه خود پی بردند و این چنین بود که شکافها و دسته بندیهای داخلی در مقابل انقلاب و خط امام (ره) آغاز شد. هنوز هم ناگفته ها و نایافته ها در مورد نهضت آزادی فراوان است. این جریان که براثر انشعابی در جبهه ملی به وجود آمده بود از زمان تاسیس تا آخرین روزهای فعالیت قانونی خود دچار تحولات ماهوی عمده ای گردید و حتی در مقاطعی از مشی ملایم اصلاحگرانه به مرزهای رفتار انقلابی نزدیک شد؛ اما در مجموع همواره عناصر مشخصی را در ماهیت خود حفظ کرده بود که بررسی و تامل بیشتر و دقیق تر درباره آنها علاوه بر وجه تاریخی موضوع، در بردارنده نتایج و عبرتها و کاربردهای مفیدی برای زمانه کنونی نیز خواهد بود. آنچه در پی می آید حاصل گفت وگوی «زمانه» است با مجتبی سلطانی، محقق تاریخ انقلاب اسلامی و نویسنده کتاب «خط سازش» که به عنوان اولین اثر مستند پژوهشی درباره نهضت آزادیانقلاب سیاسیانتشار یافت.
فرمانروای انگلیسی هند در عهد و روزگار فتحعلیشاه که از جمله ضعیف ترین پادشاهان تاریخ ایران بود، امپراتوری بزرگی در سرزمین پهناور و جواهرخیز هندوستان برپا کرده و به قدری احساس نخوت و قدرت داشت که گاهی براساس سیاست شخصی خود ـ و نه لندن ـ امور را به پیش یا پس می راند. بااینکه سرهارفورد جونز توانسته بود نظر مساعد شاه و دربار ایران را برای عقد قرارداد با کشورش و اخراج فرانسویان جلب کند اما لرد مینتو فرمانروای هند و سرجان ملکم نماینده شکست خورده از دربار ایران، جونز و اقدامات او را تحقیر می کردند. اما با این حال عهدنامه ایران و انگلیس تحت عنوان عهدنامه مفصل منعقد شد و دولتین ایران و انگلیس دوباره همدیگر را در آغوش گرفتند. سرگور اوزلی و سرجان ملکم در ایران موقعیت ممتازی یافتند و به ویژه ملکم دوست و مشاور شاه ایران در همه امور گردید.در مقاله زیر مطالعه خواهید فرمود که چگونه سرگور اوزلی ایران را مجبور و مفتون به پذیرفتن عهدنامه گلستان نمود و برای راحت ساختن روسیه از شر عباس میرزا و سپاه ایران جهت همیاری با انگلیس در مقابله کردن با پیشرویهای ناپلئون چه مجاهدتها! که به خرج نداد. انگلیس که براساس عهدنامه مفصل متعهد شده بود ایران را در زمان حمله هریک از کشورهای اروپائی از جمله روسیه مورد مساعدت نظامی و مالی قرار دهد، نه تنها چنین نکرد بلکه به خاطر توافقی که با روسیه برای جنگ مشترک با فرانسه انجام داده بودند همه تلاش خود را به کار بست تا شریک اروپایی خود را راضی نگه دارد و او را از باتلاق ایران سرافراز بیرون آورد.
علی دشتی یکی از زبده ترین روزنامه نگاران تاریخ معاصر ایران و یکی از بازیگران معروف عصر پهلوی است. او خود روحانی و روحانی زاده بود و در عتبات عالیات که زادگاهش بود به افتخار تلمذ درس خارج مرحوم آیت الله سیدحسین فشارکی و شیخ عبدالکریم حائری نائل گشته بود؛ اما ورودش به ایران که در آن زمان صحنه نوسانات و هیجانات سیاسی بود، شان و شخصیت و سرنوشت او را دگرگون کرده و او را در زمره روشنفکران ایران پس از مشروطه وارد ساخت.زمانه دشتی که پرفرازونشیب و پرآشوب بود، زندگی او را نیز بی تاثیر نگذاشت؛ چنان که از همان ابتدای ورود به عالم سیاست در شیراز و نوشتن مقاله ای در «روزنامه فارس»، طعم تند و تلخ حلوای سیاست! را چشید و مطرود اهالی فارس گشت. وی پس از چندماه سرگردانی در بوشهر، اصفهان، بندرعباس و برازجان، سرانجام مقیم پایتخت شد و به عنوان یک روزنامه نگار معروف در تاریخ مطبوعات آن روزگار اسمی به یادگار گذاشت. دشتی شباهتها و البته اختلافهایی نیز با تقی زاده داشت. او نیز همچون تقی زاده طلبه ای بود که دروس دینی را خوانده و با لباس روحانیت به جامعه سیاست وارد شده بود اما به تدریج عبا و عمامه را کنار گذاشت و مکلا شد. دشتی روحیه ای تند و آتشی مزاج داشت و به شدت عاشق ایده های نو و تحولات بزرگ بود و به نظر می رسد وی به قدری از اوضاع ایران رنج می برد که هرگونه تغییری را بهتر از وضع موجود می دید. البته بعدها به اشتباه خود پی برد و هنگامی که به دست سردارسپه و در مرحله بعد اعلیحضرت! رضاشاه پهلوی ذلیل و محبوس شد و به قول خودش «به اندازه یک حمال هم نمی توانست آزادانه نفس بکشد»، تازه فهمید که آب به چه آسیابی ریخته و آن همه پشتیبانی از رضاخان (در قضیه جمهوریت و فرماندهی کل قوا و تغییر سلطنت) چه پاداشی برایش به ارمغان آورده است؛ گرچه بعدها که رضاشاه از سلطنت خلع شد، تا می توانست با دنبال کردن مساله املاک پهلوی و جواهرات سلطنتی و . . . موجبات تحقیر او و خجالت خاندانش را فراهم ساخت. اما به هرحال، بازهم دشتی در زمره رجال عصر پهلوی و یکی از شاخص ترین آنها محسوب می شود.او که بعدها حرفه روزنامه نگاری را رها کرده و اداره روزنامه شفق سرخ را به یکی از دوستانش سپرده بود، حزب عدالت ایران را به کمک جمال امامی به راه انداخت و در کنار حزب «اراده ملی» سیدضیاءطباطبایی و «حزب زحمتکشان ملت ایران» به رهبری مظفر بقائی، یکی از حزبیون سرشناس و اصل کاری ایران آن روز شد و تا مدتها نیز مهمترین رقیب برای «حزب توده ایران» شناخته می شد. باری علی دشتی همچون سیدضیاء طباطبایی از روزنامه نگاری به سیاست گام نهاد، دوره های متعددی نماینده مجلس بود و در مجموع شخصیتی معتدل، صریح الهجه، خوش گفتار، اجتماعی و فعال از خود نشان داد. البته مطالعه تاریخ زندگانی دشتی ـ که مخالفت شهید مدرس(ره) در دوره پنجم با اعتبارنامه وی از راهیابی او به مجلس جلوگیری کرد، ضمن آنکه وی یکی از مخالفان مهم ایده های مدرس(ره) و موافقان مظاهر تجدد در ایران (مانند: کشف حجاب، جمهوری، تغییر خط) محسوب می شد ـ لایه های دیگری هم می تواند داشته باشد که نیارمند پژوهشهای تفصیلی است. مقاله حاضر علی دشتی و روزگار او را در همین راستا پژوهیده و تقدیم شما خوانندگان عزیز نموده است به امید آنکه مورد توجه و استفاده شما قرار گیرد
جبهه ملی همچنان که از عنوان آن پیداست یک حزب و یا جمعیت نبود بلکه نیرویی بود که از همگرایی و همکاری احزاب مهم اصلاح طلب دهه سی و چهل فراهم شده و جبهه متحدی را در مقابل شاه و انگلیس تشکیل داده بود. احزاب و گروههایی که در تشکیل جبهه ملی اول و به خصوص جبهه ملی دوم حضور داشتند دارای اختلافاتی بودند که تصور آن که بتوانند کاری از پیش ببرند واقعا دشوار بود؛ چنان که در صف مقدم جبهه آنان از احزاب چپگرای سوسیالیست تا ناسیونالیستهای افراطی و همچنین نیروهای مذهبی و سنتی دیده می شدند. مبارزه با نفت خواری انگلیس و تقویت قدرت مجلس در مقابل دربار مهمترین نقطه اشتراک و دستمایه اصلی آنها برای مشارکت بود. ناگفته پیداست که جبهه ملی در مقطع حساسی از تاریخ ایران سد راه خودکامگی شاه و استعمارگری گستاخانه انگلیس شده بود و سرانجام توانست به همراه سایر مبارزین نهضت ملی نفت مردم ایران را رهبری و به پیروزی رساند اما افسوس که ناهمگونیها و ناهماهنگیهای داخلی در جبهه ملی توان ایجاد اصلاحات ساختاری را از آن سلب نموده بود. علاوه بر این، بسیاری از اعضای جبهه ملی دوم نسلی از روشنفکران مدرن بودند که امریکا را کعبه مقصود و ناجی مْلک و ملت ایران می دانستند و درحقیقت با حمایت و نفوذ امریکا به سطوح بالای نخبگی دست یافته بودند ولذا نمی توانستند در انجام اصلاحات از امریکا پیشی بگیرند. نیروهای چپگرای جبهه نیز عملا از به دست گیری مرکزیت جبهه و نیز کسب حمایتهای توده ای عاجز بودند و ترجیح می دادند که در جبهه، مشارکت داشته باشند تا اینکه به اتهام قدرت طلبی مورد حساسیت سایر احزاب جبهه ملی و شاه و امریکا قرار گیرند. پشتوانه مردمی جبهه ملی را روحانیون و سازمانهای مذهبی وابسته به آنها و بازاریان و کارگران تشکیل می دادند و همین گروه ها بودند که از جبهه ملی، قدرتی ساختند که بتواند در مقابل شاه و دربار توانایی ایستادگی داشته باشد.بگذریم. امریکا شاه و جبهه ملی را در کنار هم می خواست و از آنجا که شاه در شرایط برتری امریکا در صحنه جهانی و با حمایت آنها حکومت می کرد، قول همه گونه همکاری و اصلاحات را به دولت امریکا داده بود و این معامله جبهه ملی را به شدت تضعیف می کرد، تا جایی که به مرور نقش موثر خود را از دست داد و دیگر در دهه پنجاه خبری از آن همه شور و حرارت و فعالیت نبود. مقاله زیر می تواند مورد توجه شما علاقمندان به موضوع جبهه ملی قرار گیرد که امید است چنین باشد.
به نظر نمی رسد کسی مدعی شود که انتخاب مهندس بازرگان از سوی امام خمینی(ره) برای تشکیل دولت موقت، از روی علاقه شخصی و یا همگونی سیاسی حضرت امام(ره) نسبت به وی و نهضت آزادی باشد ولذا واقعا جالب می تواند باشد که دریابیم به راستی چرا بازرگان اولین انتخاب حضرت امام(ره) و اولین منصوب ایشان در جریان انقلاب اسلامی بود؟ اگر او اصلح نبود چرا انتخاب شد و اگر اصلح بود چرا به راحتی و به سرعت از صحنه انقلاب حذف گردید؟ اگر دولت موقت بازرگان مقبول امام(ره) بود چرا به تدریج از دامن انقلاب جدا شد و بعدها به طورکلی مطرود نظام واقع گردید؟ البته پاسخهای دم دستی در این زمینه زیاد است اما باید گفت این موضوع به حساسترین برهه انقلاب مربوط می شود و جای تاملات بسیاری را باز می نماید.بسیاری از نیروهای اصلی انقلاب، یعنی روحانیون آن را به دیده یک مرحله انتقالی می نگریستند که می بایست کار جابجایی قدرت از نظام شاهنشاهی به نظام جمهوری اسلامی را به انجام رساند. اما نکته بسیار جالب آن بود که علی رغم وقوف امام به عدم همخوانی سکون و کندی حرکت دولت موقت با روند انقلاب و نیز تفاوتهای فکری، زمینه های شکل گیری و گرایشهای سیاسی نهضت آزادی با نهضت اسلامی، ایشان تا آخرین لحظه با استعفاهای مکرر دولت موقت مخالف بودند تا اینکه بازرگان وقتی متن استعفانامه خود را از رادیو پخش کرد، حضرت امام (ره) و مردم در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و سپس استعفای آنها پذیرفته و وظایف دولت موقت، از سوی حضرت امام به شورای انقلاب واگذار شد.شاید در آن وضعیت که گروهها و گرایشهای مختلفی از مذهبیون افراطی گرفته تا مارکسیستها و کمونیستها، بدنه نیروهای درگیر در امر پیروزی انقلاب را تشکیل می داد، بازرگان می توانست انتخاب خوبی برای کمک به تداوم ارتباط و همکاری این گروهها و احزاب متعدد و نیز ایجاد مسالمت و مفاهمه بین این گروهها و گرایشهای مختلف انقلاب باشد اما بر هیچ کس پوشیده نیست که بازرگان با همه ویژگیهای علمی، دینی و شخصی که داشت، به هرحال از مرحوم آیت الله طالقانی که بالاتر و اولاتر نبود و خود نیز هیچگاه مدعی چنین تفوقی نبود و لذا باز هم این سوال مطرح می شود که چرا حضرت امام (ره) با وجود اشخاصی چون مرحوم طالقانی، مطهری و بهشتی(ره) دولت موقت را به مهندس بازرگان سپرد؟ مسلما نکته های باریک بسیاری در این مساله نهفته است و پژوهشهای دقیق و مفصلی را طلب می کند. مقاله زیر می تواند در تبیین مسائل دولت موقت مورد توجه و استفاده شما قرار گیرد.
عموم صاحبنظران اندیشه سیاسی متفقند که مردم را شاید بتوان مدتی فریب داد اما برای همیشه هرگز. درخصوص احزاب و گروهها نه تنها چنین احکامی صادر نشده بلکه تجربه ثابت کرده است که بسیاری از آنها علاوه برآن که از این لحاظ فاقد ایمنی هستند، تا حد زیادی از پتانسیل قرارگرفتن در معرض انحرافات حتی مادام العمر برخوردارند؛ چنان که عملکرد و شکستهای مفتضحانه بسیاری از احزاب در طول تاریخ ، گویای این مدعا می باشد و به عنوان مثابل بارز آن می توان از تجربه بسیاری از این قبیل سازمانها در کشور خود ما، نظیر منافقین، حزب توده، و . . . یاد کرد. در حالی که بلااغراق می توان ادعا کرد که تمامی انقلابات و دگرگونیهای سراسر تاریخ نتیجه آگاهی ملل بوده و صاحبنظران اندیشه سیاسی و اجتماعی همیشه از قدرت تشخیص مردم به عنوان یک میزان معتبر در تحولات یاد کرده اند؛ تا آن جا که در شریعت مقدس اسلام نیز اجماع ملت جزو ارزشمندترین اصول مسلم شناخته شده است. با این وجود، بسیاری از احزاب و گروهها را در مقاطع مختلف می بینیم که حتی در رویارویی کامل با مردم قرار گرفته اند و این نشان می دهد که هرچند این مجموعه ها نیز همچون ملتها دربردارنده افراد هستند اما این دو به لحاظ عملکرد از تفاوتهای بسیار و حتی کاملا مغایر برخوردارند.از میان گروههایی که در تجربه انقلاب اسلامی دخیل بودند، بیش از همه منافقین و چند گروه منحله دیگر تاکنون بیشترین استعداد را در فریب خوردگی و انحراف از خود نشان داده اند. نهضت آزادی نیز گرچه شاید منصفانه نباشد آن را در کنار این گروهها قرار دهیم، در کارنامه فعالیتهای آن، به کَرات اشتباهاتی از این قبیل ـ البته با شدت و ضعفهایی ـ مشهود است و چه قبل از انقلاب و یا پس از آن، می توان مواردی را در این ارتباط مشخص کرد و حتی هم اکنون که حضور غیررسمی در عرصه فعالیتهای سیاسی دارد، بازهم در موضع گیریهای آن کماکان چنین رگه هایی قابل مشاهده است؛ چنان که ناهمخوانیهای موجود در مواضع و عملکرد آن با آنچه مردم از خود نشان داده اند و در نهایت در جامعه نیز تثبیت شده، خود ـ نظر به آن چه پیش از این درخصوص تفاوت میان ملل و احزاب گفته شد ـ ملاک معتبری در انگشت گذاشتن بر این انحرافات آنان می باشد.به هرحال، مقاله حاضر به یکی از اشتباهات اساسی نهضت آزادی درخصوص مسائل مربوط به رابطه با امریکا می پردازد.
با سقوط رضاشاه در شهریور 1320 به یک باره هیمنه و هیبت دیکتاتوری پهلوی فروریخت و جو اختناق و خفقان به گونه ای شکست که صدای آن فرعی ترین شاخه ها و گرایشهای سیاسی را به تکاپو و جنب وجوش انداخت. شاه جوان، هم به خاطر سقوط و تبعید تحقیرآمیز پدرش و هم به خاطر بی تجربگی هایش با گامهایی سست و لرزان از تخت سلطنت بالا رفت که تاج پادشاهی ایران را بر سر نهد؛ در حالی که هنوز از رفتار بی شرمانه استعمار با پدر مخلوعش مغموم و اندیشناک بود. شاید او در آن لحظه با خود چنین می گفت: اگر پدرم با آن همه قدرقدرتی و قوی شوکتی! نتوانست از عهده تعهداتش نسبت به ولی نعمتان خود برآید آیا من خواهم توانست؟ این اوضاع و احوال به همراه شرایط بین المللی و حضور قدرتهای اشغالگر بیگانه در ایران، شاه جوان را در ضعیف ترین حالت ممکن قرار می داد و عملا خود را مترسکی برسر خرمن ایران می دید. اما به برکت این اوضاع در این دوره احزاب در ایران پرورش یافته و توسعه پیدا کردند؛ چنان که سالهای 1320 تا 1332 را می توان دهه طلایی احزاب در ایران دانست. احزاب چپگرای متمایل به سوسیالیسم، احزاب لیبرال دموکرات، احزاب ناسیونالیست و احزاب و گروههای مذهبی با تعدد و گستردگی بی سابقه ای تاسیس و مشغول فعالیت شدند و هرکدام به راه و روشی و با مایه و بهانه ای خاص خود، امور سیاست داخلی و خارجی را سرلوحه فعالیتهای خویش ساختند. از جمله این احزاب یکی هم حزب ایران بود که حسین مکی، رسول مهربان، زیرک زاده، جزایری، فریور، خواجه نوری، محسن نصر و . . . از بنیانگذاران اصلی آن بودند. اینان در حقیقت تحصیلکردان غرب بودند که با ایده های تکنوکراتیک درصدد بودند طرحی نو برای سازوکار اداره جامعه فلاکت زده ایران دراندازند و اهداف ملی مبتنی بر رشد و توسعه اقتصادی و ارتقاء سطح فرهنگی جامعه را مهمترین برنامه های خود عنوان می کردند. حزب ایران فرازونشیبهای بسیاری را پشت سر گذراند و دوستیها و دشمنیهای زیادی در کارنامه خویش ثبت کرد که برخی مانند ادغام شدن با حزب میهن موجب تقویت و گسترش آن شد و برخی اقدامات مانند ائتلاف با حزب توده باعث بی اعتباری، لکه دار شدن و ریزش اعضای مهم آن گردید. تصمیم گیری حزب در مورد غائله آذربایجان هم در زمره سیاستهای اشتباه و زوال انگیز آن بود اما در عوض نقش اصلی آن در جنبش ملی شدن صنعت نفت جبران همه سرشکستگیهای گذشته را نمود. تکنوکرات بودن حزب ایران و عضویت بسیاری از مهندسان شرکت نفت در آن، زمینه های خوبی برای مبارزه با شرکت نفت ایران و انگلیس بود و نشریات و فعالیتهای این حزب در سراسر ایران نهضت ملی شدن صنعت نفت را به بهترین شکلی هدایت و تقویت می کرد. این پیروزی بزرگ باعث شد که حزب ایران بعدها نیز حرف اول سیاست را بزند و ستون اصلی «جبهه ملی» تلقی شود. کودتای بیست وهشتم مرداد 1332 سرانجام حزب ایران را نیز مانند سایر احزاب به انزوا و اختفا کشاند و هرچه پیش می رفت بر قدرت محمدرضا شاه و ضعف احزاب سیاسی افزوده می شد. اما از آنجا که این حزب از طیف نسبتا وسیعی از مهندسان و تحصیلکردگان تشکیل شده بود که در بدنه نظام سیاسی مشاغلی را احراز کرده بودند، در عین بروز تحولات بزرگ در صحنه سیاست داخلی، همچنان مهمترین نیروی سیاسی بعد از مذهبیون به شمار می رفت. حزب ایران در واقعه پانزدهم خرداد به صحنه آمد و از امام خمینی(ره) طرفداری نمود و رویه انتقادی خود را نسبت به شاه و قانون اساسی کمابیش حفظ کرد تا اینکه شاپور بختیار (یکی از اعضای قدیمی حزب) در واپسین روزهای عمر رژیم پیشنهاد نخست وزیری را از سوی شاه پذیرفت و با این کار او حزب ایران به کلی متلاشی شد و حتی اخراج او از حزب نیز دیگر به حال آن افاقه نکرد. پس از آن، قدرت بلامنازع سیاسی در جبهه مخالفان رژیم به طور یکجانبه به نیروهای مذهبی تعلق گرفت و همه احزاب دیگر در حاشیه قرار گرفتند.
کاملا طبیعی بود که انقلاب اسلامی در روند شکل گیری خود از تمام زمینه ها و بهانه های اسلامی بهره جوید و استفاده از هر مکان و زمانی را که متعلق به نهادها و شعائر دینی بود غنیمت بشمارد؛ بنابراین مساجد به عنوان سنگرهای انقلاب و مناسبتهای دینی بهانه ای برای شکل گیری و گسترش حرکت عظیم انقلاب اسلامی بود. از جمله این سنگرهای مهم و کلیدی مسجد قبا بود که امامت آن را آیت الله محمد مفتح(ره) بر عهده داشت. وی که از یاران و شاگردان حضرت امام خمینی(ره) بود، مسجد قبا را به مهمترین مرکز حضور گسترده توده های انقلابی مبدل ساخت که در مناسبتهای دینی هزاران نفر از مردم تهران را گردهم می آورد و ضمن انجام فریضه های دینی، پیام امام(ره) و انقلاب اسلامی را در میان مردم منتشر می ساخت.باری رمضان المبارک سال 1357 که در شهریورماه آن سال واقع شده بود، برای مردم ایران به راستی مبارک و سرنوشت ساز شد؛ چرا که دکتر مفتح(ره) توانست با برنامه ریزی و اتخاذ روشهای حساب شده مردم را برای یک حضور گسترده میلیونی در خیابانهای تهران آماده سازد و اولین راهپیمایی گسترده و علنی مردم بر علیه رژیم شاه را در عید فطر آن سال محقق سازد. سیل رو به فزونی جمعیت از زمینهای قیطریه که محل برگزاری نماز عید سعید فطر بود راه افتاد و در امتداد خیابان شریعتی، به توده گسترده ای از مردم معترض به حاکمیت شاه تبدیل گشت. رژیم که پس از واقعه پانزدهم خرداد، دیگر حافظه خود را از قیامهای گسترده مردمی پاک کرده بود، ناگهان غافلگیر شد و نتوانست از راهپیمایی بزرگ عید سعید فطر در سال 1357 جلوگیری کند. آن راهپیمایی آرام و توده ای، راه را برای راهپیماییهای بعدی آماده کرد که اولی در شانزدهم شهریور مسیر بیست کیلومتری تجریش تا راه آهن را پیمود و بعد از آن هم واقعه هفدهم شهریور مردم و رژیم را در رویارویی کامل قرارداد و برای اولین بار پس از واقعه پانزدهم خرداد بود که ردپای حکومت نظامی در ایران پیدا شد.
اگر نهضت اسلامی ایران را پس از واقعه پانزدهم خرداد و سپس تبعید حضرت امام خمینی (ره) در سیزدهم آبان 1343 مورد مطالعه قرار دهیم، مبارزه مردم و روحانیون با رژیم شاه را در این سالهای هجران و جدایی شگفت آور و تحسین برانگیز خواهیم دید.امتی که رهبرشان در تبعید بود، چه می توانست انجام دهد و چگونه می توانست نهضت او را محقق سازد؟ یکی از بهترین راه حلها از سوی یاران و شاگردان حضرت امام خمینی (ره) ارائه شد و همین راه حل در نهایت توانست مشعل مبارزه را همچنان فروزان نگاه دارد تا شرایط برای تحقق آمالها و اهداف نهضت فراهم شود و پیشوای مسلمین دوباره به میان آنها بازگشته و ریشه ستم را برکند. استفاده از مجالس دینی و تشکیل هیاتهای مذهبی با مضمون سیاسی و اجتماعی راه حلی بود که روحانیون ایران برای زنده نگهداشتن نهضت به کار بستند و با این روش، رژیم شاه را که کار نهضت را تمام شده می دانست، با شکست مواجه ساخت. بردن مکرر نام حضرت امام (ره) در خطابه ها و روضه خوانیها و مداحیها و فرستادن صلوات از سوی مردم، اولین و ابتدایی ترین این کارها بود که به تدریج روحانیون همفکر و مبارز را برای شکل دهی غیررسمی نهضت گردهم آورد و تهران و قم به مرکز تشکیل این جلسات هفتگی روحانیون برای تغییردادن اوضاع تبدیل گردید. همین جلسات بود که زمینه های قیام مردم در سالهای 1356 و 1357 را فراهم ساخت و سیل خروشان مردم را در مقابل رژیم شاه قرار داد. از سوی دیگر یاران امام (ره) و انقلاب از این طریق به همفکری و همدلی کامل رسیدند و حلقه ای از نخبگان انقلاب را تشکیل دادند که پس از پیروزی انقلاب نیز مسئولیتهای نظام نوپای جمهوری اسلامی را به دوش گرفتند. شخصیتهایی چون: مروارید، محلاتی، رفسنجانی، امامی کاشانی، مهدوی کنی، مطهری، خامنه ای، ربانی شیرازی، سعیدی، موحدی کرمانی، انصاریان، خزعلی، طالقانی و . . . در جلسات هفتگی که به ظاهر برای مسائل علمی و دینی و در حقیقت برای همفکری و هماهنگی در فعالیتهای مبارزاتی تشکیل می شد، هرکدام به ستونهای بلند و مستحکمی برای انقلاب تبدیل شدند و توانستند نهضت برپا شده توسط زعیم و استاد خود را با توکل بر خدا و تکیه بر توده های مسلمان به پیروزی برسانند. مقاله حاضر به مقطع خاصی از نهضت که جلسات هفتگی تنها راه ادامه مبارزه برای روحانیون بود پرداخته و مطالب تاریخی آن را بازگو نموده است
در سیر تاریخ تحول دولت در ایران، دو انقلاب بزرگ رخ داده که سرانجام اساس پادشاهی چندهزار ساله را به ترتیب ابتدا تغییر داده و سپس باعث فروپاشی آن شدند: یکی انقلاب مشروطیت و دیگری انقلاب اسلامی. هرچند هیچ کدام از این دو دگرگونی بی مقدمه و زمینه نبود اما نقطه های عطف و شخصیتهای ممتازی در روند بروز این دو واقعه ظهور کردند که بدون شناخت آنها، درک درست و کاملی از این دو انقلاب به دست نخواهد آمد.
در نقطه مهمی از اروپا کشور مسلمانی وجود دارد که صدای اذان از ماذنه های آن بلند می شود و در زمره پیشرویهای ماندگار اسلام در غرب محسوب می گردد. اما در نگاهی ژرفتر درمی یابیم که این ماندگاری بیش از آن که از روشهای متعارف تبدیل و تحکیم یک عقیده در سرزمینی جدید حکایت کند، مدیون تاثیرات عمیق و خالصانه فرهنگی خود اسلام در این سرزمین است. این حقیقت، نشانگر آن است که اسلاف مسلمان باید زحمات زیادی کشیده و خلوص و دقت زیادی به خرج داده باشند که این چنین ایمان پایداری را در آن سرزمین کاشته و پرورده شده باشد. نوشته ای که پیش روی شماست گزارشی است جامع از کشور بوسنی که می توانید با مطالعه آن با ما همسفر شوید.
اعمال کنترلها و سوءاستفاده های امریکا از قدرت خود برای منحرف کردن روند محاکمات مربوط به جنایات جنگی، یکی از بزرگترین ظلمهای تاریخ و نوعی تداوم جنایات بر ضد بشریت است. به نظر می رسد دولت امریکا سعی دارد صدام را نیز همچون نوریه گا، حاکم دست نشانده پاناما، از دست دادگاه جنایات جنگی رهایی بخشد و نگذارد که با منکوب شدن بیش از حد متحدان سابق، اعتماد متحدان فعلی نیز از دست برود. واقعا از نکات جالب و شگفت انگیز تاریخ است که بوش اول، پدر بوش فعلی، صدام را به سان پرنده ای که جوجه خود را بپرورد زیر پروبال سیاسی، نظامی و اقتصادی خود گرفت تا اهداف امریکا را در منطقه عملی سازد و اکنون چند سال بعد می بینیم که بوش پسر همان دست پرورده را سرنگون می کند و می خواهد آنچه را که بلعیده از حلقومش بیرون کشد!برای دانستن امریکایی بودن سناریوی صدام از ابتدا تا به انتها، تنها کافی است که از ظهور تا سقوط او را به صورت روزشمار مورد مطالعه قرار دهیم و آنگاه دریابیم که محاکمه احتمالی صدام در آینده چگونه خواهد بود.منطق سیاسی امریکا حکم می کند که جنایات جنگی صورت گرفته در راستای مصالح و منافع خود را مورد مسامحه و پرده پوشی ـ شما بخوانید ماست مالی ـ قرار دهد و لذا مردم نباید منتظر شادیهای احتمالی ناشی از محاکمه عادلانه صدام باشند. روزشمار زندگی صدام را در این مقاله مرور کنید.