۱.
نزدیک به سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران می گذرد اما ارائه تحلیلهای تئوریک در مورد انقلاب اسلامی هنوز هم بازار بسیار گرمی دارد. علت این مساله را می توان در سه عامل مهم بر شمرد:1 ـ تداوم معجزه آسای انقلاب در طول سالهای پرفتنه و آشوب و تثبیت آن به عنوان یک نیروی جدید در منطقه و جهان 2ـ تاثیر روبه گسترش انقلاب بر ملتها و دولتهای اسلامی 3ـ درخشش ایده های جهانی اسلام در دوره ای که غرب و جهان مدرن با بحران معنویت و بن بست در فلسفه سیاسی مواجه شده و لذا انقلاب اسلامی ایران مانند چراغی درخشان بر ساحل دریای طوفانی قرن جدید نمایان شده است.در این میان، علل وقوع انقلاب اسلامی، جایگاه تاریخی منحصربه فرد آن، ویژگیهای جامعه شناختی انقلاب اسلامی، آسیب شناسی انقلاب، چالشها و تهدیدات پیش روی آن، مناسبات انقلاب با مقوله جهانی شدن، تناسب آن با مدرنیسم و پسامدرنیسم، عمده ترین محورهای تجزیه و تحلیل مسائل انقلاب به شمار می روند.بدون شک، تحلیلهای ارائه شده از سوی تئوریسینهای انقلاب، ولوآن که با نگاهی مغرضانه صورت گرفته و با حقایق انقلاب اسلامی فاصله داشته باشند، ضروری است که مورد توجه قرار گیرند تا با لحاظ همه جوانب، شناخت نزدیک به واقع از انقلاب اسلامی حاصل شود و آسیب شناسی و تداوم آن به نسلهای بعدی و ملتهای تحت ستم جهان میسر گردد.بهمن ، ماه پیروزی انقلاب اسلامی است وبه این مناسبت مصاحبه ای را با دکتر علیرضا ذاکراصفهانی، از اساتید علوم سیاسی، انجام دادایم که حاصل آن به شما خواننده عزیز تقدیم می گردد.دکتر ذاکراصفهانی در سال1330 در خانواده ای فرهنگی در شهر اصفهان متولد شد و مدارج علمی لیسانس، فوق لیسانس و دکترای خود را در رشته علوم سیاسی به ترتیب دردانشگاههای تهران، تربیت مدرس و پژوهشگاه علوم انسانی طی کرد و هم اکنون عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی این پژوهشگاه می باشد .برای آشنایی بیشتر با انقلاب اسلامی و دیدگاههای این محقق علوم سیاسی گفت وگوی زیر را مطالعه فرمایید.
۲.
در سه قسمت پیشین این مقاله، با شخصیت سیاسی علی دشتی و افت وخیزهای او در عالم سیاست آشنا شدیم. در این قسمت با بْعد دیگری از شخصیت او آشنا می شویم که درواقع ماحصل تمامی افت وخیزهای زندگی او به حساب می آید. قلم توانای علی دشتی با آمیخته ای از اطلاعات وسیع ادبی و تاریخی سرمایه اصلی او برای ورود به عالم سیاست بود و همینها بود که موقعیتهای ممتاز سیاسی و اجتماعی را برای او فراهم کرد. البته او هیچگاه نپذیرفت که از سر قلم فروشی نویسندگی کرده و قلم او در راستای خدمت به دستگاه پهلوی بوده است؛ چنانکه در مورد کتاب «پنجاه وپنج» ــ که آن را به گونه ای مدحت آمیز در مورد تاریخ اقتداریافتن پهلویها نگاشته ــ می گوید: «چهارده سال تمام تحت فشار بودم تا کتابی در ستایش خاندان پهلوی تدوین نمایم، معذالک این کتاب چیزی نیست که آن ها می خواستند.».باتوجه به کتب ادبی مهمی که دشتی آنها را ترجمه و تالیف کرده، می توان پذیرفت که شخصیت ادبی او بر شخصیت سیاسی وی می چربیده؛ اما به هرحال سیاست پدیده ای است که خواهی نخواهی همه چیز را در کام رضایت مندی خویش فرو می برد. دشتی کار جدی در زمینه نویسندگی را از طریق تاسیس روزنامه شفق و انتشار مقالاتش در این جریده آغاز کرد و «ایام محبس» را در سال1301 به عنوان اولین کتاب خود تحریر کرد. او آثاری را از عربی و فرانسه با نثری شیوا به فارسی ترجمه کرد و پس از آن در سالهای حکومت محمدرضاپهلوی آثار ادبی، داستانی و اجتماعی قابل توجهی از او انتشار یافت و همین تلاشهای نویسندگی بود که توان حضور در سطوح بالای سیاسی و دخالت موثر در ساخت وساز این عرصه را در آن روزگار به او می داد. او در آثار ادبی خود به معرفی برخی از شاعران بزرگ ایران از جمله حافظ، سعدی، خیام، خاقانی، صائب و ناصرخسرو پرداخت و در نقد صوفیگرایی عطار و فلسفه گریزی غزالی هم کتاب نوشت و به نوعی نقد ادبی پرداخت که به قول عبدالحسین زرین کوب تاثرنگاری از آثار مهم ادبی است.پس از چند سال، علی دشتی گام در وادی دین پژوهی نیز گذاشت و دو اثر مهم ــ و شاید مهم ترین آثار او ــ یکی به نام «تخت پولاد» و دیگری باعنوان «بیست وسه سال»، انتقادات دینی وی به برخی عقاید و پندارهای مرسوم درباره تاریخ اسلام را در بر می گیرند. البته دشتی هیچگاه رسما انتساب این دو اثر را به خود نپذیرفت اما بارها باعنوان علی دشتی به چاپ رسیدند. آخرین کتاب دشتی با عنوان «عوامل سقوط» ــ از نوشته های ایام پیری او ــ به ماجرای وقوع انقلاب اسلامی و سقوط نظام پادشاهی ایران می پردازد که درحقیقت شرح نصیحت الملوکهای دشتی به حکومت پهلوی است که به علت بی توجهی و ناخوانده ماندن، شاه را به سقوطی «مضحک و حیرت انگیز» کشاند. بْعد نویسندگی دشتی یکی از ابعاد جذاب و خواندنی زندگانی اوست که در سطور زیر با گوشه هایی از آن آشنا می شوید.
۳.
در شماره های قبل با مردی آشنا شدیم که مثل هیچکس نبود. مردی که از ابتدای جوانی تمام قامت به پا خاسته بود تا نگذارد جنبش تحریم در توتون و تنباکو انحصار یابد و راهی را در پیش گرفت که انتهای آن شهادت او و سعادت ایران بود. سیدحسن مدرس در حقیقت الگوها و توصیه های لازم برای پیمودن این راه را از استادان خود در قمشه، اصفهان و نجف اخذ کرده بود و جنبش تنباکوی مرحوم میرزای بزرگ را نهالی می دانست که اگر با تربیت و مراقبت تناور و پربار شود، سایه و میوه آن سعادت و سربلندی اسلام و ایران خواهد بود. درواقع مدرس «اکنون دیگر کسی نبود که سیدمحمد تدین او را دشنام دهد» بلکه جریان استقلال طلبی و آزادیخواهی ایرانیان اینک به رهبری وی انجام می گرفت. مدرس بود که با حمایت از رهبران بزرگی چون میرزاکوچک خان، شیخ محمد خیابانی، کلنل محمدتقی خان پسیان و مجاهدان تنگستانی زمینه های ایجاد یک تحول بزرگ و تشکیل جبهه متحدی را فراهم ساخت که سالها بعد از او، به گونه ای دیگر و تحت عنوان جبهه ملی ایران توسط برخی از مریدان و متاثران وی پدید آمد و در صحنه سیاسی ایران نقشهای مهمی نیز ایفا کرد.اما رضاخان، مترسکی بود که کم کم جان می گرفت و به سمت و سویی می رفت که با مکیدن خون ایران به یک هیولا تبدیل شود. سیدحسن مدرس در غائله جمهوری خواهی، چنان نهضت بزرگی را علیه او و سیاستهای پشت پرده انگلیس به راه انداخت که توانست با برانگیختن ملت و مجلس، چالشی عظیم در مقابل زیاده طلبیهای وی و قزاقهایش ایجاد کند. مدرس، خطر رضاخان را برای ایران کمتر از اغتشاشات داخلی نمی دانست و می گفت مرغی را که قرار است صبح شغال ببرد، بگذار از همان سرشب ببرد! یعنی کشوری را که قرار باشد رضاخان در آینده چپاول کند، چه فرقی با این که اکنون راهزنان و حرامیان چپاول می کنند دارد. او همواره تاکید می کرد: آخر آدم باید جرات کند بیست تا سوار به کسی بسپارد و مطمئن باشد که او طغیان نمی کند!اما هرچه بود، سرانجام براثر سفتی های اجانب و سستی های ما، رضاخان شاه ایران و موسس سلسله ای شد که هرچند با ولیعهدش به پایان رسید و آخرین سلسله پادشاهی در ایران بود، اما در چند دهه حکومت این سلسله، ایران به روزگاری افتاد که شرح آن بر همه معلوم است.مدرس توسط رضاخان تبعید شد و پس از سالهای مدید و مرارت بار به شهادت رسید و تا زمانی که رضاخان بر سر قدرت بود کسی جرات نکرد پرچم مخالفت و اعتراض برافرازد؛ اما پس از شهریور 1320 و سقوط او از قدرت، نام و یاد مدرس جوانه زد و نسلهای جوان تر نخبگان دینی و سیاسی با بزرگداشت او، راه خویش را روشن نمودند که از جمله نقطه های عطف آن، نهضت نفت و پانزدهم خرداد بود.
۴.
سرنوشت نظام سیاسی ایرانانقلاب سیاسیمشروطه با پریشانیهای بسیاری رقم خورد و در فاصله کوتاهی به تغییر خاندان سلطنت و برقراری حکومت استبداد پهلوی انجامید. مردم ایران هنوز طعم حکومت مشروطه را نچشیده بودند که ناخواسته درگیر مشکلات و عوارض جنگ جهانی شدند. فقر عمومی، ناامنی گسترده، مداخلات بیگانگان، تهدید استقلال و تمامیت ارضی کشور، اختلاف و دودستگی نخبگان سیاسی، تحولات جهانی و زمینه های نابسامانی داخلی، سرانجام قدرت را از احمدشاه قاجار گرفت و به دست رضاخان میرپنج سپرد. رضاخان نه تنها نظام مشروطه سلطنتی را استحکام و قوام نبخشید، بلکه بی سابقه ترین دیکتاتوری تاریخ ایران را عملی ساخت. پس از اشغال ایران در شهریور1320، حکومت رضاخانی نیز به پایان رسید و پسر ارشد او ــ البته پس از رضایت اشغالگران ــ بر تخت پادشاهی تکیه زد.حکومت محمدرضا، از سال1320 تا1357، که یک دوره طولانی سی وهفت ساله را شامل می شود، در نوسانات و التهابات بسیاری غوطه ور گشت. هرچند در ابتدای سلطنت او تاحدودی فضای باز سیاسی در کشور ایجاد شد و فراکسیونهای متعدد مجلس و احزاب گوناگون در سطح جامعه پدید آمدند اما هرچه پایه های قدرت او بیشتر تثبیت می یافت، فضای باز سیاسی نیز تنگ تر می شد. جز آیت الله کاشانی(ره) و دکتر مصدق، معارض عمده ای برای محمدرضا شاه وجود نداشت و او بیست سال اول حکومت خود را با ملایمت سپری کرد اما از سالهای1340 به بعد، هم شاه در رویه حکومتی خود گستاختر و مستبدتر شده بود و هم مخالفان او جدی تر در عرصه سیاست نمود و حضور یافتند. گروهها و جریانات سیاسی بسیاری هر روز بیش ازپیش در تشکلهای ساختارمند گوناگون ظهور می کردند، که طیفی از مذهبی تا مارکسیستی را شامل می شد؛ اما دشمن عمده و سرسخت و خستگی ناپذیر شاه کسی نبود جز امام خمینی(ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، که سرانجام حکومت پادشاهی را در ایران منقرض و جمهوری اسلامی را برپا ساخت.در مقاله حاضر رویدادهای سیاسی عمده در دوران پهلوی دوم و بازیگران دوران حکومت سی وهفت ساله او مورد مطالعه و بازگویی تاریخی قرار گرفته است.
۵.
گرچه شاه مخلوع ایران وارث حکومت ارتش محور پدرش بود و طبیعتا نقش نیروهای نظامی و امنیتی را در پیشبرد امور حکومت به خوبی می دانست، اما علاقه شخصی او به امور نظامی ازیک سو و حمایتهای نظامی امریکا از وی برای مقابله با خطر کمونیسم و ژاندارمی خلیج فارس از سوی دیگر، او را از ارتشی قدرتمند و دستگاه امنیتی پیچیده ای برخوردار ساخت که در خاورمیانه بی نظیر بود.ارتش و سازمان اطلاعات، تکیه گاه شاه برای حکومتی سی وچند ساله بود؛ اما این نقطه اتکاء در مقابل حرکت خروشان مردم به یکباره درهم فروریخت و لذا برای همه تحلیلگران این سوال مطرح شد که چرا شاه با وجود این ماشین نظامی و امنیتی نتوانست در مقابل حرکت انقلاب پایداری کند و سرانجام در کام شکست فرو رفت؟برای ما ایرانیها که این انقلاب را به وجود آورده و به ثمر رساندیم و با شاه و نیروهایش پنجه درافکندیم جواب این سوال روشنتر است تا کسانی که دستی از دور بر آتش داشته اند. حقیقت امر آن است که میان دستگاه نظامی شاه و دستگاه امنیتی او باید تفاوت زیادی قائل شد. هرچند که شعار ارتش شاهنشاهی ایران نیز «خدا، شاه، میهن» بود اما به مجرداین که ارتش احساس نمود شاه این میهن با خدای آن در ستیز افتاده و میهن نیز او را به شاهی قبول ندارد، پایبندی اش به حفظ آن تاج و تخت کیانی را از دست داد و پس از چندی، نه تنها شاه را تنها گذاشت و در مورد انقلاب بی طرفی اختیار کرد بلکه برادرانه به مردم پیوست. به غیر از سران رده بالای ارتش، بدنه آن، وابستگیها و تعلقاتی داشتند که با مردم حاضر در راهپیماییها یکی بود و به تعبیر حضرت امام(ره) ارتش مسلمان بود و نمی توانست با مردم مسلمان، ستیز و خونریزی کند.تمرد سربازان و افسران از ارتشیان مافوق و فرار از پادگانها پدیده ای بود که از اولین روزهای گسترده شدن انقلاب قابل مشاهده بود. اما حکایت نیروهای امنیتی شاه کمی فرق داشت و ازهمین رو بیشتر افراد آن در اثنای پیروزی انقلاب گریخته و یا منزوی شدند.در مورد نقش دستگاههای نظامی و امنیتی در تثبیت یا تغییر حکومتها، نظرات و دیدگاههای بسیاری وجود دارد و اندیشمندان زیادی آن را مورد مطالعه قرار داده اند که توجه به آنها برای به دست آوردن تحلیلهای مستند علمی پیرامون انقلاب اسلامی بی فایده نخواهد بود. مقاله حاضر، ما را با ابعاد گوناگون مساله مزبور آشنا می سازد و سقوط شاه و پیروزی انقلاب را از منظر بازماندگی دستگاههای نظامی و امنیتی شاه در سرکوب انقلاب مورد توجه قرار می دهد.
۶.
پیروزی و تداوم هر انقلابی نیازمند آن است که میان رهبران و مسئولان آن یک گفتمان اصولی و مشترک وجود داشته باشد. در اکثر نظامهایی که پس از پیروزی انقلابها شکل می گیرند، به تدریج گفتمانهای فرعی کنار رفته و رقابت بر سر دو یا سه گفتمان باقی می ماند که در نهایت یکی از آنها بر روند امور سیطره می یابد.پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران که با مشارکت همه گروههای سیاسی و دینی مخالف شاه به وقوع پیوست، سلیقه ها و نگرشهای مختلف و گاه متعارض بر جای ماند که سالهای اولیه پس از پیروزی را در ناآرامی و نابسامانی فرو برد. نگرشهای گوناگون به اصول و آرمانهای بایسته انقلاب و اختلاف نظر در مورد اولویتها، در نهایت باعث شد برخی گروههای سیاسی راه خود را از انقلاب جدا کردند و برخی نیز به اقدامات مسلحانه و خرابکارانه روی آوردند؛ اما گفتمان اصلی مردم و رهبران اصلی انقلاب که مبتنی بر تحکیم و توسعه ارزشهای اسلامی بود، به زودی همه گوشه ها و زاویه ها را پرکرد و به دیدگاهی فراگیر نه تنها در سطح ایران بلکه در گستره همه جنبشهای اسلامی تبدیل شد. بااین حال در راستای نیل به آنچه هدف یا استراتژی نهایی انقلاب محسوب می شود، به نظر می رسد هنوزهم چه در زمینه تئوری و چه در عمل، از جمله در مسائلی از قبیل عدالت اجتماعی و مباحث مربوطه، انعطاف، بازبینی و بازشناسی هایی مورد نیاز باشد. از این رو، مقاله حاضر به عنوان تلاشی محققانه در جهت تبیین خاستگاههای نظری گفتمانهای اصلی مطرح شده در انقلاب اسلامی تقدیم می گردد، امید که مورد توجه شما واقع شود.
۷.
راهکارهای زیادی قابل تصور است که امریکا می تواند به عنوان تعبیر خوابهای پریشان خود درخصوص بیداری جهان اسلام بر آنها انگشت گذارد. یکی از مهمترین این راهکارها تقویت شاخه هایی از اسلام گرایی بود که در راستای چهره سازی از اسلام به بدترین شکل آن انجام گرفت تا بتوانند زمینه های رویارویی میان اسلام و غرب را فراهم سازند. تئوریسینهای سیاسی ایالات متحده، نظریه برخورد تمدنها را سامان دادند تا استراتژی مداخله جویانه امنیت ملی امریکا در سطح جهان شکل تئوریزه نیز پیدا کند.از نظر امریکاییها به وجودآوردن جناحهای میانه رو در جمعیتهای اسلامی، ایجاد اختلال در شبکه های رادیکالیسم اسلامی، انجام اصلاحات در نظام آموزشی کشورهای اسلامی، طرح اسلام مدنی و تشویق نویسندگان و محققان به توسعه مفاهیم غیرایدئولوژیک در ادبیات سیاسی، ایجاد اختلال در منابع مالی و اقتصادی اسلام گراهای رادیکال، بازسازی پیمانهای نظامی منطقه ای در جهان اسلام و توسعه حضور روانی و فرهنگی غرب و به ویژه ایالات متحده در سطح کشورهای مسلمان، می تواند کابوس اسلام گرایی را از سر راه آنان بردارد. اما آیا به راستی امریکاییها در شناخت خود از گرایشهای سیاسی موجود در جهان اسلام و فهم بنیادگرایی اسلامی موفق بوده اند؟ مقاله زیر حاوی پیشنهادهای محققان موسسه Rand به سیاستمداران امریکا برای مبارزه مبتنی بر شناخت با اصولگرایی اسلامی است که مطالعه آن بی فایده نخواهد بود.