آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

به نظر نمی رسد کسی مدعی شود که انتخاب مهندس بازرگان از سوی امام خمینی(ره) برای تشکیل دولت موقت، از روی علاقه شخصی و یا همگونی سیاسی حضرت امام(ره) نسبت به وی و نهضت آزادی باشد ولذا واقعا جالب می تواند باشد که دریابیم به راستی چرا بازرگان اولین انتخاب حضرت امام(ره) و اولین منصوب ایشان در جریان انقلاب اسلامی بود؟ اگر او اصلح نبود چرا انتخاب شد و اگر اصلح بود چرا به راحتی و به سرعت از صحنه انقلاب حذف گردید؟ اگر دولت موقت بازرگان مقبول امام(ره) بود چرا به تدریج از دامن انقلاب جدا شد و بعدها به طورکلی مطرود نظام واقع گردید؟ البته پاسخهای دم دستی در این زمینه زیاد است اما باید گفت این موضوع به حساسترین برهه انقلاب مربوط می شود و جای تاملات بسیاری را باز می نماید.بسیاری از نیروهای اصلی انقلاب، یعنی روحانیون آن را به دیده یک مرحله انتقالی می نگریستند که می بایست کار جابجایی قدرت از نظام شاهنشاهی به نظام جمهوری اسلامی را به انجام رساند. اما نکته بسیار جالب آن بود که علی رغم وقوف امام به عدم همخوانی سکون و کندی حرکت دولت موقت با روند انقلاب و نیز تفاوتهای فکری، زمینه های شکل گیری و گرایشهای سیاسی نهضت آزادی با نهضت اسلامی، ایشان تا آخرین لحظه با استعفاهای مکرر دولت موقت مخالف بودند تا اینکه بازرگان وقتی متن استعفانامه خود را از رادیو پخش کرد، حضرت امام (ره) و مردم در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و سپس استعفای آنها پذیرفته و وظایف دولت موقت، از سوی حضرت امام به شورای انقلاب واگذار شد.شاید در آن وضعیت که گروهها و گرایشهای مختلفی از مذهبیون افراطی گرفته تا مارکسیستها و کمونیستها، بدنه نیروهای درگیر در امر پیروزی انقلاب را تشکیل می داد، بازرگان می توانست انتخاب خوبی برای کمک به تداوم ارتباط و همکاری این گروهها و احزاب متعدد و نیز ایجاد مسالمت و مفاهمه بین این گروهها و گرایشهای مختلف انقلاب باشد اما بر هیچ کس پوشیده نیست که بازرگان با همه ویژگیهای علمی، دینی و شخصی که داشت، به هرحال از مرحوم آیت الله طالقانی که بالاتر و اولاتر نبود و خود نیز هیچگاه مدعی چنین تفوقی نبود و لذا باز هم این سوال مطرح می شود که چرا حضرت امام (ره) با وجود اشخاصی چون مرحوم طالقانی، مطهری و بهشتی(ره) دولت موقت را به مهندس بازرگان سپرد؟ مسلما نکته های باریک بسیاری در این مساله نهفته است و پژوهشهای دقیق و مفصلی را طلب می کند. مقاله زیر می تواند در تبیین مسائل دولت موقت مورد توجه و استفاده شما قرار گیرد.

متن

 

به‌نظر نمی‌رسد کسی مدعی شود که انتخاب مهندس بازرگان از سوی امام خمینی(ره) برای تشکیل دولت موقت، از روی علاقه شخصی و یا همگونی سیاسی حضرت امام(ره) نسبت به وی و نهضت آزادی باشد ولذا واقعا جالب می‌تواند باشد که دریابیم به‌راستی چرا بازرگان اولین انتخاب حضرت امام(ره) و اولین منصوب ایشان در جریان انقلاب اسلامی بود؟ اگر او اصلح نبود چرا انتخاب شد و اگر اصلح بود چرا به‌راحتی و به‌سرعت از صحنه انقلاب حذف گردید؟ اگر دولت موقت بازرگان مقبول امام(ره) بود چرا به‌تدریج از دامن انقلاب جدا شد و بعدها به‌طورکلی مطرود نظام واقع گردید؟ البته پاسخهای دم‌دستی در این زمینه زیاد است اما باید گفت این موضوع به حساسترین برهه انقلاب مربوط می‌شود و جای تاملات بسیاری را باز می‌نماید.

بسیاری از نیروهای اصلی انقلاب، یعنی روحانیون آن‌را به دیده یک مرحله انتقالی می‌نگریستند که می‌بایست کار جابجایی قدرت از نظام شاهنشاهی به نظام جمهوری اسلامی را به انجام رساند. اما نکته بسیار جالب آن بود که علی‌رغم وقوف امام به‌عدم همخوانی سکون و کندی حرکت دولت موقت با روند انقلاب و نیز تفاوتهای فکری، زمینه‌های شکل‌گیری و گرایشهای سیاسی نهضت آزادی با نهضت اسلامی، ایشان تا آخرین لحظه با استعفاهای مکرر دولت موقت مخالف بودند تا اینکه بازرگان وقتی متن استعفانامه خود را از رادیو پخش کرد، حضرت امام‌(ره) و مردم در مقابل عمل انجام‌شده قرار گرفتند و سپس استعفای آنها پذیرفته و وظایف دولت موقت، از سوی حضرت امام به شورای انقلاب واگذار شد.

شاید در آن وضعیت که گروهها و گرایشهای مختلفی از مذهبیون افراطی گرفته تا مارکسیستها و کمونیستها، بدنه نیروهای درگیر در امر پیروزی انقلاب را تشکیل می‌داد، بازرگان می‌توانست انتخاب خوبی برای کمک به تداوم ارتباط و همکاری این گروهها و احزاب متعدد و نیز ایجاد مسالمت و مفاهمه بین این گروهها و گرایشهای مختلف انقلاب باشد اما بر هیچ‌کس پوشیده نیست که بازرگان با همه ویژگیهای علمی، دینی و شخصی‌ که داشت، به‌هرحال از مرحوم آیت‌الله طالقانی که بالاتر و اولاتر نبود و خود نیز هیچگاه مدعی چنین تفوقی نبود و لذا باز هم این سوال مطرح می‌شود که چرا حضرت امام‌(ره) با وجود اشخاصی چون مرحوم طالقانی، مطهری و بهشتی(ره) دولت موقت را به مهندس بازرگان سپرد؟ مسلما نکته‌های باریک بسیاری در این مساله نهفته است و پژوهشهای دقیق و مفصلی را طلب می‌کند. مقاله زیر می‌تواند در تبیین مسائل دولت موقت مورد توجه و استفاده شما قرار گیرد.

 

تشکیل دولت موقت

پس از بازگشت امام خمینی(ره) از پاریس به ایران در بهمن ماه سال 1357 در حالی‌که هنوز شاهپور بختیار خود را نخست‌وزیر قانونی ایران می‌دانست، با پیشنهاد شورای انقلاب و حکم حضرت امام(ره) در پانزدهم بهمن 1357 مهندس مهدی بازرگان که عضو شورای انقلاب بود به نخست‌وزیری دولت موقت تعیین و مامور تشکیل کابینه گردید.[1]

آنچه مسلم است، ریشه این انتخاب بازرگان به سمت نخست‌وزیری را باید در دوره قبل از پیروزی انقلاب اسلامی جستجو کرد. زمانی‌که امام‌خمینی(ره) از عراق به پاریس منتقل شد، رجال و فعالان سیاسی در راستای مبارزه با حکومت پهلوی به دیدار ایشان رفتند و مذاکرات مختلفی را در آنجا انجام دادند. مهندس بازرگان نیز که مبارزات سیاسی خود را از سالهای دهه 1320. ش شروع کرده و تا سال 1357. ش با گرایشات مذهبی به طرق مختلف آن را ادامه داده بود، با هدف همگامی با مبارزات امام خمینی در پاریس به ملاقات ایشان رفت. در این دیدار، امام(ره) با اشاره به اوضاع سیاسی کشور که به صورت روزافزونی درجهت تضعیف حکومت پهلوی حرکت می‌کرد، به بازرگان گوشزد نمود که باید به فکر تشکیل مجلس و هیات دولت باشیم و از وی خواست که افراد مورد اعتماد و مسلمان را شناسایی و برای تحقق این ایده معرفی کند. بازرگان نیز با کمک و رایزنی افراد دیگری، فهرستی از فعالان سیاسی ـ انقلابی را تهیه و به حضرت امام(ره) ارائه کرد. در این فهرست از روحانیون آقایان: مرتضی مطهری، محمد بهشتی، ابوالفضل زنجانی، اکبر هاشمی‌رفسنجانی و محمدرضا مهدوی‌کنی، از ملی‌گراهای مسلمان: یدالله سحابی، کاظم سامی، مصطفی کتیرایی و ناصر میناچی و از نهضت آزادی ایران: عزت‌الله سحابی، احمد صدرحاج‌سیدجوادی، ابراهیم یزدی و مهدی بازرگان، از بازاری‌ها: مصطفی عالی‌نسب و کاظم طرخانی و از نظامیان: علی‌اصغر مسعودی و محمدولی قرنی قرار داشتند. بازرگان در خاطراتش یادآور می‌شود که با ارجاع این ماموریت از طرف امام به من، احساس کردم که ایشان مرا برای مدیریت بعد از انقلاب درنظر گرفته است،[2] امری که به‌زودی تحقق یافت.

پس از این، بازرگان بردامنه مخالفت خود با حکومت پهلوی افزود و اعلامیه‌ای به شرح زیر مبنی بر سرنگونی حکومت پهلوی صادر کرد: «. . . شاه که مدعی بود سلطنت موهبتی است الهی که از طرف مردم به ایشان واگذار شده، اینک که ملت با رساترین بیان و به شهادت تمام مردم داخل و خارج، واگذاری موهبت ادعایی فوق را پس گرفته و اصل سلطنت ایشان را نفی می‌کند، آیا نباید اگر برای نجات و سعادت وطن هم نباشد برای سلامت و نجات خودش کنار برود؟. . . »[3] این اقدام بازرگان از سوی همه به‌عنوان حمایت کامل از مواضع و دیدگاه‌های امام خمینی(ره) تلقی شد. همچنین در جریان اعتصابات سرنوشت‌ساز کارکنان صنعت نفت در دی ماه 1357، حضرت امام(ره) به بازرگان ماموریت داد تاسیسات نفتی را به راه اندازد و مواد سوختی را برای مصرف داخلی تامین کند که محول نمودن این ماموریت از سوی امام به ایشان به معنی احتمال انتخاب وی به مقام نخست‌وزیری تفسیر گردید،[4] که البته چنین نیز شد و امام خمینی طی حکمی در پانزدهم بهمن 1357 مهندس بازرگان را به‌عنوان اولین نخست‌وزیر دولت انقلاب اسلامی منصوب کرد. در مجموع علل انتخاب بازرگان به ریاست دولت موقت عبارت بود از: اعتبار سیاسی بازرگان، تحمل زندان در دوره پهلوی، نگارش کتابهای متعدد سیاسی و مذهبی در سالهای گذشته، ایمان مذهبی، سابقه مدیریت اجرایی و اعتقاد نسبی وی به اسلام سیاسی و . . .  . [5] امام در حکم انتصاب مهندس بازرگان به این سمت این‌چنین تاکید کرد که «جنابعالی را بدون درنظر‌گرفتن روابط حزبی وابستگی به گروهی خاص مامور تشکیل دولت موقت می‌نمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصا انجام رفراندوم و رجوع به آراء عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون‌اساسی جدید را بدهید. . .  [6]

از آنجا که در دوره مورد بحث مجلسی وجود نداشت تا به دولت رای اعتماد دهد، لذا امام خمینی(ره) از مردم ایران خواست که نظر خودشان را راجع به دولت مهندس بازرگان به‌عنوان یک دولت شرعی اسلامی، از طریق مطبوعات و نیز به صورت راهپیمایی در شهرها و روستاها اعلام کنند[7] و این راهپیمایی با فراخوانی جامعه روحانیت مبارز تهران در نوزدهم بهمن ماه سال 1357 صورت گرفت. نهایتا با خروج مخفیانه شاهپور بختیار در بیست‌ودوم بهمن 1357 از ایران و پیروزی نهایی انقلاب، دولت موقت عملا هدایت امور اجرایی و سیاسی کشور را به‌دست گرفت.[8]

بازرگان فردی میانه‌رو، معتقد به اصلاحات دموکراتیک و سیاست گام‌به‌گام بود و از اقدامات انقلابی استقبال چندانی نمی‌کرد. این در حالی بود که جامعه ایران، شدیدا از هیجانات فزاینده انقلابی متاثر بود و توده جامعه، اقدامات انقلابی را طلب می‌نمود. براین‌اساس، می‌توان به علت درخواست حضرت امام(ره) از مردم برای حمایت از دولت بازرگان و نیز حمایت خود ایشان از این دولت پی برد.

باتوجه به تفاوتهای ساختاری دیدگاه مهندس بازرگان و اعضای کابینه وی ـ که اکثرا از اعضای نهضت آزادی ایران و جبهه ملی ایران بودند و سیاست گام‌به‌گام و تغییر تدریجی را ترویج می‌کردند ـ با دیدگاه طیفی که به‌تدریج به نیروهای خط امام موسوم شدند و بر تغییرات و اقدامات سریع و انقلابی اصرار داشتند، دیری نگذشت که اتحاد سیاسی و وحدت ناشی از شرایط ویژه انقلابی برای سرنگونی حکومت پهلوی، کم‌رنگ‌تر شد و جناح‌بندیهای جدیدی در ساختار رسمی جمهوری اسلامی پدید آمد و پس از آن، اختلاف‌نظرها به اختلافات سیاسی و رقابت سیاسی تبدیل شد. در کنار این وضعیت، مسائل و مشکلات عدیده‌ای که از پی‌آمدهای انقلاب بود، چهره خود را نمایان ساخت. همچنین برخی اختلاف‌نظرهای جدی در بین اعضای کابینه دولت موقت نیز پدید آمد که به استعفای چند تن آنها از جمله کریم سنجابی، کاظم سامی و شریعتمداری منجر شد. در مجموع، تاکید بیش از حد دولت موقت بر حرکت گام‌به‌گام و واقع‌گرایی افراطی در شرایطی که توده جامعه در اوج انقلابی‌گری و خواستار اقدامات انقلابی بود، باعث شد که دولت موقت پیش از آنکه به انجام همه ماموریتهای محوله از طرف رهبر انقلاب(ره) نائل آمد، در چهاردهم آبان 1358 استعفای خود را به شرح زیر به ایشان تقدیم کند: «. . .  با کمال احترام معروض می‌دارد پیرو توضیحات مکرر گذشته و نظر به این‌که دخالتها، مزاحمتها، مخالفتها و اختلاف‌نظرها انجام وظایف محوله و ادامه مسئولیت را برای همکاران و اینجانب مدتی است غیرممکن ساخته و در شرایط تاریخی حساس حاضر، نجات مملکت و به ثمررساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مدیریت میسر نمی‌باشد بدین‌وسیله استعفای خود را تقدیم می‌دارد تا به نحوی که مقتضی می‌دانند کلیه امور را در فرمان رهبری گیرند و یا داوطلبانی را که با آنها هماهنگی وجود داشته باشد مامور تشکیل دولت فرمایند. باعرض سلام و دعای توفیق. [امضاء] مهدی بازرگان.»[9]

قبل از این نیز بازرگان چندبار استعفا کرده بود ولی پذیرفته نشده بود، اما این‌‌بار حضرت امام خمینی(ره) در پانزدهم آبان استعفای او را پذیرفت و طی حکمی شورای انقلاب را مامور ادامه ماموریتهای محوله به دولت موقت نمود. لذا دولت موقت باعنوان «دولت موقت شورای انقلاب» به وظایف خود ادامه داد. امام خمینی در این حکم قاطعانه خواستار انجام اقدامات انقلابی برای حل مشکلات موجود شده بود: «. . .  لازم به تذکر است که با اتکال به خداوند متعال و اعتماد به قدرت ملت عظیم‌الشان باید امور محوله را خصوصا آنچه مربوط است به پاکسازی دستگاه‌های اداری و رفاه حال طبقات مستضعف بی‌خانمان به‌طور انقلابی و قاطع عمل نمایند.» [10]

علل استعفا و سقوط دولت موقت

1ـ بی‌اعتقادی و بی‌توجهی دولت موقت به فضای انقلابی حاکم بر جامعه:

دولت موقت در یکی از پرهیجان‌ترین دوره‌های تاریخی ایران قدرت سیاسی را به دست گرفت. در آن زمان شرایطی حاکم بود که از هر حزب، گروه و یا شخصی که دولت را به دست می‌گرفت انتظار می‌رفت که انقلابی رفتار کند اما بازرگان بی‌توجه به این شرایط همچنان، چه در گفتار و چه در رفتار، بر خط‌مشی میانه‌روی تاکید می‌کرد در حالی‌که بستر فرهنگی ـ اجتماعی جامعه متاثر از استبداد حاکم در چندین دهه و حتی چند قرن متاخر تاریخ معاصر، به‌ویژه استبداد بیست‌وپنج‌ساله منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، سخت پذیرای حرکتهای انقلابی بود. اما دولت موقت سعی داشت ساختارهای به ارث رسیده از دوره پهلوی را همچنان حفظ کند و صرفا افراد عوض شوند، حال‌ آن‌که مردم تغییر و دگرگونی کامل ساختار‌ها و جایگزینی ساختارهایی نوین و متفاوت از گذشته را می‌طلبیدند.[11] صادق زیباکلام می‌گوید: «در سال 1358 همه ما مسحور گفتمان انقلابی بودیم. . .  به مردمی که اسیر گفتمان انقلابی بودند، نمی‌شد گفت که مهندس بازرگان به دردتان می‌خورد. . .  عدم موفقیت دولت موقت، به عملکرد ضعیف آن برمی‌گشت. مهندس بازرگان نخست‌وزیری را به‌اکراه پذیرفته بود و با‌اکراه هم کار می‌کرد. اگر دولت موقت مقداری محکم‌تر، جدی‌تر و بااعتقاد‌تر کار می‌کرد، موفق می‌شد. . .  تنها هنر مهندس بازرگان این بود که مرتب می‌گفت ما استعفا می‌کنیم.» [12] اما بازرگان در دفاع از این رویه خود می‌گوید: «واژه انقلاب در مقالات و شعارهای گروهها و در اعلامیه‌های امام تا ماهها بعد از پیروزی انقلاب به‌ندرت به‌کار برده می‌شد و این مطلب که ابتکار انقلاب و شیوه انقلابی در حرکت گروهها مقارن پیروزی انقلاب صورت گرفته است در گفتارهای بعدی آمده است. از اولین اختلافات و عمیق‌ترین انتقادات به دولت موقت از ناحیه جوانان و تازه‌‌‌واردشدگان، انقلابی‌نبودن و قاطعانه عمل‌نکردن یا حرکت گام‌به‌گام دولت موقت بود، در حالی‌که می‌بینیم فرمان نخست‌وزیری امام روال کاملا مرحله‌به‌مرحله داشته، بوی چیزی که نمی‌داد سرعت و خشونت انقلابی یا رادیکالیسم انتقامی بود.» [13] وی همچنین درباره جو انقلابی که در آن زمان علیه زمینداران، مالکان و سرمایه‌داران در جامعه به‌وجود آمده بود می‌گوید: «افکار و اهداف تند دیگری نیز مورد توجه و توقع قرار گرفت. از قبیل مبارزه انقلابی و جوسازی علیه زمینداری و سرمایه‌داری و مالکیت (بدون تعیین حدود افراطی و غیرمجاز آن) به بهانه محو استثمار و مقصرشناختنِ اصولیِ بخش خصوصیِ تولید و توزیع و بازرگانان به دلیل سودجویی آنان طرفداران داغ این نوع افکار با اطلاعی که از قلت نسبی تعداد خود در جمع ملت داشتند، چون انتظار تدوین و تصویب قانون اساسی و اجرای برنامه‌های اصلاحی و انقلابی از طریق مجلس و مجاری قانونی را به زیان خود می‌دیدند، متوسل به انواع تدابیر و تثبیتهای تبلیغاتی و تجمع و تحریکهای تحمیلی می‌شدند تا نان خود را تا تنور انقلاب از شعله و شور نیفتاده است به خورد ملک و مملکت بدهند.» بازرگان این نوع انقلابی‌گری را از خصایص مارکسیستها و گروهها و احزاب چپ می‌داند و می‌گوید که این قبیل خواستها در حرکت اول انقلاب شنیده نمی‌شد اما پس از پیروزی انقلاب به عنوان «جایزه طبقات محروم و شکرانه پیروزی بر طاغوت» مدنظر قرار گرفت. [14] وی همچنین پاکسازی ادارات را از جمله حرکتهایی می‌داند که جزو برنامه‌های اولیه انقلاب نبوده و بعدا ایجاد شد: «افکار عمومی خشنود از فرار شاه و اطرافیان و از حذف عمال دست‌اول بوده، مردم به دولت و کارمندان به چشم خودی نگاه می‌کردند، به‌طوری‌که وقتی ما، وزراء، استاندارها، سفراء و فرماندهان رده بالای ارتش را کنار گذاشتیم، مساله دولت تقریبا تمام‌شده به نظر آمده، قرار بود ناجوری‌های بالفطره متدرجا شناسایی و برکنار گردند و از سایرین خواسته شود که خود را خدمتگزار مردم و انقلاب دانسته تغییر رویه بدهند، ولی بدبینی و کینه‌جویی علیه دولت و دولتیان چنان اوج گرفت که چپی‌ها و افراطی‌ها حتی از اخراج سپورها و پیشخدمتها راضی نمی‌شدند. همه چیز می‌بایستی عوض و دور ریخته شود. . .  هدف ساده و روشن اولیه اخراجِ طاغوت، توسعه و تعمیم یافته‌ [بود و] جای خود را به حذف تمامی آثار نظام گذشته می‌داد، چه مثبت و چه منفی.» [15]

اما منتقدان عملکرد و دیدگاههای بازرگان معتقد بودند که برای پیشبرد اهداف انقلاب و رسیدن به ثبات و آرامش ناگزیر باید یک‌سلسله اقدامات رادیکال انجام گیرد. حبیب‌الله پیمان می‌گوید: «آن روزها رقبای آنان در حکومت روی چیزهایی انگشت می‌گذاشتند که جزء خواسته‌های مردم بود و ناتوانی دولت مانع انجامشان می‌شد و دیدیم بعدا که حکومت به‌طور‌کامل در دست روحانیان قرار گرفت، مردم در انتظار اقداماتی عملی در جهت تغییر اوضاع سابق بودند. این واقعیت باید از سوی دولت موقت درک می‌شد که در کشور واقعا انقلاب شده است و با انقلاب باید معادلات، روشها و معیارها را تعیین کنند. باید شرایط و حساسیتها را درک می‌کردند.»[16] پیمان ملاقات بازرگان و یزدی با برژینسکی را بدون بحث در شورای انقلاب یا مجمعی دیگر، ناشی از عدم درک شرایط انقلابی می‌داند و نتیجه‌گیری می‌کند که: «درواقع در فضای فکری دیگری فکر می‌شد . . .  ضعف عمده دولت موقت بینشی و ساختاری بود. بینش و ایدئولوژی آنها قدرت تجزیه و تحلیل و درک درست واقعیتها و شرایط انقلاب را نداشت. درنتیجه با واقعیتها بیگانه ماندند. از نظر ساختاری هم دارای برنامه‌ای برای عمل و تغییر شرایط و کنترل حوادث نبودند و نتوانستند وحدت نیروهای انقلاب را برای حفظ دستاورد آزادی و حکومت ملی مردمی تامین کنند و نتوانستند مردم را به سوی حرکتی سالم در جهت تشکیل و استقرار نهادهای مردمی و شوراها و بعدا مجلس موسسان هدایت کنند.»[17]

عدم درک شرایط انقلابی و همگامی با آن از سوی دولت موقت، باعث پدیدآمدن وضعیت «قدرت دوگانه» در کشور شد و در نتیجه جناحهای فکری و سیاسی، به‌جای این‌که همه توان خود را برای پیشبرد و استقرار اهداف انقلاب در یکی از حساس‌ترین زمانها صرف کنند، به رقابت سیاسی و جناحی، مشغول شدند.

2ـ عدم هماهنگی با ارزشهای اسلامی:

در این‌که اندیشه مسلط بر فضای انقلاب یک اندیشه دینی و اسلامی بود جای هیچ شک و تردیدی وجود ندارد، اما برخی از اعضای دولت موقت نتوانستند خود را با ارزشهای اسلامی به‌طور‌کامل هماهنگ کنند و حتی علیه مبانی دینی و انقلابی اظهاراتی نمودند. مثلا حسن نزیه در نهم خرداد ماه سال 1358. ش درباره عدم امکان اجرایی قوانین اسلامی گفت: «. . . این نه ممکن و نه مفید و نه خوب است که بخواهیم تمامی مسائل سیاسی ـ اقتصادی و حقوقی کشور را براساس موازین و مقررات اسلامی مورد حل‌وفصل قرار دهیم. . .   .» این اظهارات انتقادهای گسترده‌ای را برانگیخت. سایر اعضای دولت موقت از جمله خود بازرگان، عزت‌الله سحابی و عباس امیر‌انتظام نیز از تداخل دین و سیاست انتقاد کرده و آن را به‌عنوان راهبردی برای تشکیل حکومت محکوم نمودند. [18] بازرگان حتی آشکارا گفت: «هدف اتخاذی دولت موقت خدمت به ایران از طریق اسلام و به دستور اسلام بود، در حالی‌که آقای خمینی برای انقلاب و برای رسالت خود خدمت به اسلام از طریق ایران را اختیار کرده بوده‌اند.»[19] بازرگان از مکتبی‌بودن و مکتب‌گرایی انتقاد کرده و در پیش‌گرفتن این رویه از سوی انقلابیون در سالهای اولیه انقلاب را معادل انحصارگری دانسته است.[20]

3ـ عدم همسویی با نهادهای انقلابی:

مهمترین نهادهای انقلابی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کمیته‌های انقلاب اسلامی و دادگاههای انقلاب بودند. این نهادها خارج از قلمرو فعالیت و اختیارات دولت موقت بوده و به اقدامات انقلابی که در آن دوره بسیار ضرورت داشت مبادرت می‌کردند. در این بین، از جمله اقدامات انقلابی مورد انتقاد و مخالفت دولت موقت، دستگیریها و اعدامهای مقامات منسوب به حکومت پهلوی بود. نهادهای انقلابی در پاسخ به ضرورتهای ناشی از شرایط انقلاب اسلامی شکل گرفته بودند و به‌تدریج به نهادهای موازی با دولت موقت تبدیل شدند. این نهادها عموما تحت نظر مستقیم یا غیرمستقیم رهبری انقلاب عمل می‌کردند و تابع قوانین و مقررات داخلی خودشان بودند. عمده‌ترین وجه عملکرد نهادهای انقلابی، انقلابی‌گری بود که در نقطه مقابل وجه مشخصه عملکرد دولت موقت که شامل اصلاح‌طلبی و حرکت گام‌به‌گام بود، قرار داشت و تلاشهای دولت موقت برای کنترل اعمال و تصمیمات این نهادها در عمل به‌جایی نرسید.[21]

ناهماهنگی نهادهای انقلابی در امور مربوط به وزارتخانه‌ها و سفارتخانه‌ها و غیره با مخالفت شدید دولت موقت مواجه شد. در پی این حالت، مساله تعدد مراکز تصمیم‌گیری و قدرت و مشکل عدم تمرکز پیش آمد و حمایت امام خمینی(ره) از نهادهای انقلابی موجب پیشرفت روزافزون آنها و تزلزل و تضعیف هرچه بیشتر دولت موقت شد.[22] وقتی بازرگان موفق‌ به انحلال این نهادها نشد، در پیام تلویزیونی خود در تاریخ بیست‌وهشتم تیر ماه سال 1358.ش گفت: «کمیته‌ها و دادگاه‌های انقلاب کار دولت را به بن‌بست کشانیده‌اند و چاره‌ای جز استعفا برای ما باقی نگذاشته‌اند.» [23] همچنین در پیام دیگری خطاب بر مردم اعلام کرد که: «همه مردم بدانند که دولت موقت کاری از پیش نبرده و این سردرگمی که در سراسر مملکت وجود دارد تنها به دلیل تعدد مراکز تصمیم‌گیری است.» [24] بازرگان هیچ‌وقت حاضر نشد در رفتار و گفتارش در برابر این نهادهای انقلابی تجدید‌نظر کند و همین عدم تمکین  سرانجام به تضعیف خود وی منتهی شد.

4ـ عدم تفاهم با رهبری انقلاب:

امام خمینی(ره) به‌عنوان رهبر انقلاب، شخص درجه‌اول کشور و بالاترین مقام تصمیم‌گیرنده بود. بازرگان رهبری سیاسی حضرت امام را پذیرفته بود، اما با گذشت زمان بین آن دو اختلاف‌نظر پدید آمد. این امر از تفکرات و دیدگاههای آنها سرچشمه می‌گرفت. بازرگان اساسا یک اصلاح‌گر دینی و فردی میانه‌رو و محتاط بود و از بینش و توانایی انقلابی برخوردار نبود اما در مقابل، امام‌(ره) نشان داده بود که فردی قاطع و انقلابی می‌باشد. [25] از سوی دیگر، تاییدهای امام خمینی(ره) در مورد اقدامات نیروها و نهادهای انقلابی موجب ایجاد شکاف عظیم میان دولت و آن نهادها شد. [26] برخی از اختلافات حضرت امام(ره) با دولت موقت ناشی از تفکر و دیدگاه کلی دولت موقت بود که به تغییرات اساسی و ساختاری دست نزد؛ چنان‌که دولت موقت هیچ‌گاه سعی نکرد نمادهای مربوط به حکومت پهلوی را تغییر دهد و یا همچنان از سربرگهایی با آرم شاهنشاهی استفاده می‌کرد به‌گونه‌ای که سرانجام خود امام(ره) ناگزیر شد در این زمینه به دولت موقت هشدار دهد.[27]

دولت موقت می‌توانست با اتکاء به مواضع و دیدگاههای امام خمینی، حمایت موثر ایشان را برای عبور از بحرانها به همراه داشته باشد. نفوذ کلام امام در توده‌ها و اقشار مختلف مردم انکارناپذیر بود و بارها این امر برای خود بازرگان نیز ثابت شده بود. درواقع از دست‌دادن حمایت نسبی حضرت امام برای دولت موقت به معنای از دست‌دادن فرصت بسیار ارزشمندی بود که می‌توانست شرایط را به نفع دولت تغییر دهد. نهایتا امام خمینی(ره) چند ماه پس از سقوط دولت موقت گفت: «این اختلاف عقاید و سلیقه‌ها بود که ما به آن توجه نکردیم و چه‌بسا می‌بایست از همان ابتدا دولتی جوانتر و انقلابی‌تر که بتواند مملکت را در آن شرایط اداره نماید منصوب می‌نمودیم.» [28] توده مردم نیز به دلیل تبعیت از فرمان حضرت امام(ره) بود که از دولت موقت حمایت می‌کردند و لذا زمانی‌که ایشان حمایت خود را از دولت بازرگان قطع کردند، توده‌ها نیز دست از حمایت کشیدند و در جریان استعفای دولت موقت هیچ واکنشی که دال بر حمایت و یا طرفدارای از آن باشد از خود نشان ندادند.

5 ـ نخبه‌گرایی به جای توده‌گرایی:

بازرگان یک اندیشمند مذهبی بود و از طریق دانشگاه، جنبش دانشجویی و بیان و قلم، افکار و دیدگاههای خود را معرفی کرده بود؛ لذا فقط در میان قشر تحصیل‌کرده و روشنفکر که به لحاظ جمعیت، کم‌جمعیت بودند نفوذ داشت و عامه مردم با وی ارتباطی نداشتند. صادق زیباکلام در این‌باره می‌گوید: «. . . در واقع، کتاب‌های مهندس بازرگان را عده مشخصی از نخبگان سیاسی که ویژگی اسلام‌خواهی داشتند و همچنین عده‌ای از دانشجویان می‌خواندند. یعنی ایشان محبوبیت گسترده‌ای نداشت.» [29] غلام‌عباس توسلی نیز معتقد است که: «توده بی‌سواد یا کم‌سواد روستایی، روشنفکران را که به خاطر دموکراسی، مردم‌سالاری، قانون اساسی، جامعه مدنی و حق شهروندی به میدان آمده بودند، درک نمی‌کردند. این توده احساس مذهبی داشت و به‌خاطر همین احساس به دعوت روحانیت به میدان آمد.» [30]

6 ـ عدم همکاری روحانیون و نیروهای مذهبی:

در میان روحانیون نقش‌آفرین، بازرگان با آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله مطهری روابط نزدیک و همفکریهایی داشت، اما قاطبه روحانیون که در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد صحنه شده بودند، همانهایی بودند که پیش از انقلاب فعالیت داشته و به دلیل حوادث قبل از پیروزی انقلاب، نسبت به جریانات روشنفکری خوشبین نبودند. علاوه بر این فضای درون زندانها و اختلافات میان علی شریعتی و آیت‌الله مطهری در شکل‌گیری این وضعیت نقش داشت. البته سوءظن روشنفکران و روحانیون نسبت به یکدیگر، سابقه‌ای قدیمی‌تر دارد که مهمترین صحنه آن در جریان نهضت مشروطه‌خواهی به نمایش درآمد. روحانیون با عبرت‌گیری از جریانات نهضت مشروطیت که روشنفکران، نیروهای مذهبی و روحانیون را کنار زدند، درس گرفته و از همان سالها و ماه‌های قبل از پیروزی انقلاب درصدد بودند که پس از پیروزی انقلاب، ابتکار عمل به‌دست روشنفکران نیفتد. لذا احساس می‌کردند که دولت موقت بنا به ضرورت تشکیل شده و طبیعتا همکاری لازم را با دولت موقت نمی‌کردند.[31] عدم حمایت روحانیت، عدم حمایت توده‌های مردم را نیز به دلیل نفوذ موثر آنها در پی داشت. روحانیون بیشتر از طیف نیروهای خط امام و نهادهای انقلابی حمایت می‌کردند و در دوره پس از استعفای دولت موقت هم در سطح گسترده‌ای وارد عرصه سیاسی و اجرایی شدند.

7ـ اختلافات با شورای انقلاب:

شورای انقلاب برای پرکردن خلاء ناشی از نبود مجلس قانون‌گذاری به‌وجود آمده بود و در مرتبه بالاتری نسبت به دولت موقت قرار داشت. مهمترین عاملی که باعث بروز اختلاف میان این دو نهاد شد، عدم تفکیک دقیق وظایف و نیز تداخل وظایف آنها بود؛ چنان‌که هرکدام، دیگری را مانع اجرای موفق برنامه‌های خود می‌دانستند و این مساله باعث به‌وجود آمدن تعارض در عملکرد آنها می‌شد. دلیل دیگر ناشی از تعقیب استراتژی گام‌به‌گام توسط دولت موقت و تن‌ندادن آن به دستورها و خواستهای شورای انقلاب بود. جالب آنکه دولت موقت به پیشنهاد اعضای شورای انقلاب تشکیل شده بود و حتی خود بازرگان از اعضای شورای انقلاب بود. اعضای دولت موقت معتقد بودند که شورای انقلاب باید به قانون‌گذاری بسنده کند و در امور اجرایی دخالت نکند ولذا میان آنها اختلاف افتاد و وقتی که این اختلافات شدت گرفت، نهایتا داوری خود را به نزد حضرت امام(ره) بردند. پس از آن، گرچه تاحدودی این اختلافات فروکش‌ کرد، اما آنها هیچ‌وقت با هم به تفاهم نرسیدند. تااینکه سرانجام شورای انقلاب در چهاردهم تیر ماه سال 1358. ش طی جلسه‌ای تصمیم گرفت به فعالیتهای اجرایی وارد شود. در این جلسه صریحا اعلام شد که دولت موقت قابل اعتماد نیست و این اقدام از جمله عوامل تاثیرگذار در استعفای آن بود.[32]

8 ـ مخالفت روشنفکران و گروههای چپ:

در این زمان، بیشتر روشنفکران از بینش افراطی و رادیکال برخوردار بودند و از دولت موقت به‌خاطر مشی لیبرال و ضعیف آن انتقاد می‌کردند و دولت موقت را جاده‌صاف‌کن تجدید‌حیات و سلطه امپریالیسم در نظر می‌گرفتند. حتی برخی از روشنفکران اصطلاح جاده‌صاف‌کن را به وابستگی دولت تعبیر می‌کردند و تبلیغات گسترده‌ای علیه دولت موقت راه می‌انداختند. خلاصه آنکه روشنفکران نیز از دولت موقت می‌خواستند که انقلابی‌تر عمل کند. [33]

عمده‌ترین نیروهای چپ‌گرا، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) و حزب توده و گروههای وابسته به آنها بودند. این نیروها با سیاست اصلاح‌طلبانه و ملایم دولت موقت مخالف بودند و همچنین از طریق تبلیغات و فعالیتهای حزبی، به اختلافات میان نیروهای انقلابی و دولت موقت دامن می‌زدند و مشکلات عدیده‌ای را برای دولت ایجاد می‌کردند. از سوی دیگر، برخی از نیروهای چپ‌گرا در جریانات تجزیه‌طلبی در مناطق مختلف قومی وارد شده بودند که این مساله نیز بر دامنه مشکلات و نابسامانیها هرچه بیشتر افزود. حزب توده نیز در راستای ماموریتی از سوی حزب کمونیست شوروی، کینه‌توزانه‌ترین حملات را علیه دولت بازرگان انجام داد. البته این نیروها درصدد بودند با براندازی دولت، خودشان قدرت را در دست‌ بگیرند اما به‌ علت عدم برخورداری از پایگاه مردمی لازم در نهایت موفقیتی به‌دست نیاوردند.[34]

9ـ عدم انسجام، ترکیب ناهمگون و اختلاف‌نظر در میان اعضای دولت موقت:

به علت ترکیب ناهمگون دولت موقت، اختلافات میان اعضای آن پس از مدتی آغاز گردید. اختلافات بیشتر ماهیت ایدئولوژیک و سیاسی داشت و در برخی موارد به اختلاف در دیدگاههای اقتصادی نیز مربوط می‌شد. مثلا علی‌اکبر معین‌فر، وزیر نفت، با عباس امیرانتظام بر سر سیاستهای کلان اقتصادی اختلاف داشت و یا همین‌طور اعضای نهضت آزادی ایران مثل ابراهیم یزدی با اعضای جبهه ملی از جمله کریم سنجابی اختلاف ایدئولوژیک و سیاسی داشتند. همچنین کریم سنجابی با خود مهدی بازرگان اختلاف نظر داشت؛ چنانکه استعفای سنجابی در اواخر فروردین 1358 بیانگر شدت این اختلافات بود. در مرحله بعد اعضای نهضت آزادی با حزب جاما از جمله با شریعتمداری و کاظم سامی اختلاف پیدا کردند که به استعفای این دو نفر منجر شد. بدین‌ترتیب باید گفت که اعضای دولت موقت در کل از جهات متعدد فاقد آن انسجام و نیز همخوانی فکری و عقیدتی لازم بودند و این امر در شکست و استعفای آن تاثیر زیادی داشت.[35]

10ـ تسخیر سفارت امریکا در تهران توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام:

دولت موقت یک روز پس از اشغال سفارت امریکا در تهران استعفای خود را تقدیم امام خمینی(ره) نمود. این اقدام باعث تعبیرهای مختلفی در مورد استعفا شد و آن را با اشغال سفارت مرتبط دانستند. اما بازرگان و سایر اعضای دولت موقت آن را کاملا رد کرده و گفته‌اند که در ماههای قبل، چندبار استعفا مطرح شده بود اما چون در دوازدهم آبان 1357 استعفای همه اعضای دولت به تصویب هیات دولت رسیده بود، در این تاریخ استعفا به‌طور کامل اعلام شد وگرنه رابطه خاصی با جریان سفارت نداشته است.

البته به اعتقاد برخی،‌ یکی از اهداف دانشجویان از تسخیر سفارت امریکا، ضربه‌زدن به دولت بازرگان بود؛ زیرا دولت بازرگان بارها بر حراست از سفارت امریکا تاکید کرده بود، ضمن آنکه دقیقا در همان زمان دولت موقت در الجزایر مشغول مذاکره با برژینسکی بود. لذا برای بسیاری این ذهنیت پیش آمد که اقدام دانشجویان در تسخیر سفارت امریکا با هدف بی‌اعتبار‌کردن دولت موقت در نزد امریکاییها صورت گرفته است.[36] به‌هرحال، واقعیت هرچه بود، تسخیر سفارت استعفا را تسریع کرد، اما این مساله علت اصلی استعفا نبوده است.[37]

استعفای دولت موقت با استقبال افکار عمومی مواجه شد و این به معنی از دست‌دادن پایگاه مردمی و پیامد عدم همگامی با فضای در حال گسترش انقلابی بود. می‌توان گفت که دولت بازرگان، دولت دوران انقلاب نبود و سرانجام در یک فرایند، مغلوب جریان انقلابی‌گری شد و از صحنه خارج گردید.

 

پی‌نوشت‌ها



[1]ـ خیر‌الله اسماعیلی، دولت موقت، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 30.

[2]ـ خاطرات بازرگان؛ شصت‌سال خدمت و مقاومت، ج 2، به کوشش غلامرضا نجاتی، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، صص 257-256.

[3]ـ همان، ص 268.

[4]ـ سعید برزین، زندگینامه سیاسی مهندس مهدی بازرگان، تهران، نشر مرکز، چ دوم، 1374، ص 267.

[5]ـ داود علی‌بابایی، بیست‌وپنج سال در ایران چه گذشت؟، ج 1، تهران، امیدفردا، 1382، ص 143؛ سعید برزین، همان، ص 269.

[6] ـ صحیفه امام، ج 6، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، صص 55-54.

[7]ـ مشکلات و مسائل اولین سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، به کوشش عبدالعلی بازرگان، تهران، نهضت آزادی ایران، 1361، ص 3.

[8] ـ ابراهیم یزدی، آخرین تلاش‌ها در آخرین روزها، تهران، قلم، چ دوم، 1363، صص 194-193.

[9]ـ مشکلات و مسائل اولین سال انقلاب . . . ، همان، ص 67.

[10]ـ همان، ص 68.

[11]ـ سقوط دولت بازرگان، به کوشش غلامعلی صفاریان و فرامرز معتمد دزفولی، تهران، قصیده‌سرا، 1382، صص 130-126.

[12]ـ همان، صص 157-153.

[13]ـ مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، تهران، نهضت آزادی ایران، چ پنجم، 1363، ص 90.

[14]ـ همان، صص 92-91.

[15]ـ همان، ص 90.

[16]ـ سقوط دولت بازرگان، همان، ص 33.

[17]ـ همان، ص 34.

[18]ـ خیرالله اسماعیلی، همان، صص 228-227.

[19]ـ مهدی بازرگان، همان، ص 111.

[20]ـ همان، ص 128.

[21]ـ حسن یوسفی اشکوری، در تکاپوی آزادی، ج 1 (قسمت دوم)، تهران، قلم، 1379، صص 225-224.

[22]ـ خیرالله اسماعیلی، همان، ص 233.

[23]ـ وحیدالزمان صدیقی، انقلاب اسلامی از نگاه دیگران، ترجمه مجتبی رویین‌تن، تهران، اطلاعات، 1376، ص 142.

[24]ـ همان، ص 145.

[25]ـ معصومه ابتکار، تسخیر، تهران، اطلاعات، 1379، صص 100-99.

[26]ـ سعید برزین، همان، صص 296-295.

[27]ـ سقوط دولت بازرگان، همان، ص 28.

[28]ـ وحیدالزمان صدیقی، همان، ص 157؛ خیرالله اسماعیلی، همان، ص 230.

[29]ـ سقوط دولت بازرگان، همان، ص 153.

[30]ـ همان، ص 74.

[31]ـ همان، صص 36-35.

[32]ـ خیرالله اسماعیلی، همان، صص 91-85؛ مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، تهران، همشهری، 1376، ص 224.

[33]ـ سقوط دولت بازرگان، همان، ص 36.

[34]ـ سعید برزین، همان، صص 303-299.

[35]ـ. خیرالله اسماعیلی، همان، صص 238-237؛ سقوط دولت بازرگان، همان، ص 139.

[36]ـ خیرالله اسماعیلی، همان، صص 233-232؛ نیکی آر. کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، قلم، 1369، ص 442.

[37]ـ امیررضا ستوده و حمید کاویانی، بحران 444 روزه در تهران، تهران، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، 1379، ص 122.

 

 

تبلیغات