فقه حکومتى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
یک. طرح مساله
اگر بپذیریم که مهمترین ویژگى مباحث فلسفه فقه، ناظر بودن به تمامیت فقه است، «فقه حکومتى» هم یکى از مباحث اصلى و جدى در حوزه فلسفه فقه خواهد بود. به تعبیر دیگر، فقه حکومتى بخشى از فقه نیستبلکه وصفى براى تمام مباحث فقهى مىباشد. از این رو مىتوان آن را مسالهاى فرافقهى دانست و در فلسفه فقه جاى داد.
تتبع در کتابهاى فقهى و تامل در اندیشه فقیهان این واقعیت را نشان مىدهد که دو نوع نگاه به فقه شده است، یا دو گونه انتظار از فقه وجود دارد. در یک نگاه، فقیه در صدد است تا وظایف افراد مسلمان را روشن کند و مشکلاتى را که در مسیر اجراى احکام پیش مىآید مرتفع سازد; و به تعبیر دیگر، مکلفان را در دیندارى و شریعتمدارى یارى رساند. با این نگاه، طرح مسالهها، مثالها، تقسیمبندیها و...، در راستاى تحقق همان آرمان قرار مىگیرد.
در کنار این نگاه، نگاه دیگرى هم هست مبنى بر این که افراد بجز هویت فردیشان، که موضوع برخى از احکام است، تشکیلدهنده یک هویت جمعى به نام جامعه نیز مىباشند که این هویت جمعى نیز موضوع احکامى است و فقیه مىبایست دو نوع موضوع را بشناسد و احکام هریک را روشن سازد، آن هم نه جدا از یکدیگر; بلکه این دو هویت جدایى ناپذیرند و تفکیک این دو ،خود زمینه کشیده شدن به نگاه اول را فراهم مىسازد. با این نگاه نیز مباحث، مسائل و مثلها به گونهاى دیگر خواهد بود.
اگر پذیرفتیم که در گذشته فقه چنین نگاههایى وجود داشته یا بپذیریم که مىتواند وجود پیدا کند، آن وقت مسالهاى به نام «فقه حکومتى» در برابر «فقه فردى» معنا پیدا مىکند. «فقه حکومتى» اصطلاحى براى نگاه دوم است، چنانکه مىتوان از نگاه اول به «فقه فردى» یاد کرد.
اینک که مراد از فقه حکومتى ، به اجمال روشن شد، شایسته است تناسب و تغایر این واژه با واژگانى چون: فقه سیاسى، فقه الخلافة، فقه الحکومة، فقه پویا، فقه حاکم و فقه اجتماعى روشن شود، تا زمینه برخى لغزشها از میان برود.
به گمان ما، سه واژه اول (فقه سیاسى، فقه الخلافة، فقه الحکومة) قریب المعنا هستند و به بخشى از فقه که مسائل حکومتى را مورد بحث قرار مىدهد، اطلاق مىشوند. بدین جهت اصطلاحات مقابل اینها، بخشهاى دیگر فقه چون فقه جنایى، فقه مدنى، و فقه عبادى (2) یا فقه السوق، فقه الجنس، فقه الاسرة، فقه العلاقات (3) و... خواهد بود.
شاهد این امر آن است که در تقسیمبندى علوم اسلامى فقه سیاسى در ردهبندیها قرار مىگرفته است (4) و نیز رسالههاى خاصى در این زمینه در گذشته و حال تالیف شده است. (5)
از این رو این اصطلاحات هیچ تناسبى با فقه حکومتى ندارد. چراکه فقه حکومتى وصف محیط بر فقه است و فقه سیاسى و الفاظ دیگر جزئى از فقه; گرچه بعضى مرتکب این خلط شده و آنها را یکى انگاشتهاند. (6)
واژه فقه پویا که در برابر فقه سنتى به کار مىرود، اصطلاحى نو پیداست که در سالهاى پس از پیروزى انقلاب مطرح شد و تعریف روشنى از آن نشده است. ولى براساس برخى اظهار نظرها چون:
سنتى بودن و یا پویا بودن، و به تعبیر بهتر متطور بودن، دو خاصیت فقاهت و اجتهاد است نه فقه... حاصل این که وصف پویایى به معناى فعال بودن و پاسخگو بودن اجتهاد شرعى و سنتى است... و همین فقه از آن جهت پویا و متطور است که همواره باید پاسخگوى مسائل جدید و عهدهدار تجزیه و ترکیب آنها باشد. (7)
معناى مثبت اصطلاح پویایى فقه عبارت است از ضرورت اشراف فقیه به ابعاد مختلف موضوعات مستحدثه و استنباط احکام شریعتبوسیله عناصر علمى و متقن از منابع اصیل و معتبر. (8)
مىتوان نتیجه گرفت که فقه پویا مرادف فقه حکومتى نیست، بلکه نسبت میان آن دو، عموم منوجه است. زیرا فقه پویا پاسخگو به مسائل جدید و نو پیداست، خواه با نگاه فردى یا جمعى; و شاهد این امر آن است که برخى از مفسران فقه پویا تصریح کردهاند که تمامى فقهاى امامیه چنین بودهاند، یعنى به مسائل جدید پاسخ گفتهاند. (9)
اما فقه حکومتى نگاهى دیگر است; صرف پاسخگویى نیست، بلکه نوع پاسخگویى منظور است، خواه مساله مستحدث باشد یا کهنه. بنابراین در فقه حکومتى نوع پاسخگویى به مسائل جدید و کهنه مراد است، و در فقه پویا صرف پاسخگویى به مسائل جدید براساس ادله معتبر و منابع اصیل.
اما دو اصطلاح دیگر (فقه حاکم و فقه اجتماعى) قرابتى معنایى با اصطلاح مورد نظر این نوشتار دارند و اصطلاح مقابل آنها مىتواند فقه فردى باشد.
حال که تا اندازهاى موضوع نوشتار روشن شد و واژگان مشابه آن معرفى گشت اشارهاى به تاریخچه طرح این موضوع به عنوان یک مساله علمى، سودمند است.
در میان اندیشمندان شیعى، نخستشهید سید محمد باقر صدر (م1400ق1359ش) آن را مطرح ساخت. وى در ضمن بیان اهداف حرکت اجتهاد دو مجال براى تطبیق نظریه اسلامى در زندگى بیان مىدارد; یکى در مجال زندگى فردى و دیگرى در مجال زندگى اجتماعى و جمعى. (10)
وى بیان مىدارد که اجتهاد گرچه باید هر دو مجال را دنبال کند، اما در سیر تاریخى چنین نبوده و وجهه غالب اجتهاد، مجال تطبیق بر زندگى فردى بوده است. (11)
شهید مطهرى انزواى بحث عدل و اصل عدالت اجتماعى را سبب رکود تفکر اجتماعى فقها و کنار ماندن فقه از فلسفه اجتماعى مىداند:
...اینکه بحث عدل را پیش آوردیم براى این بود که تاثیر بحث عدل را در تفسیر اصل عدالت اجتماعى بیان کرده باشیم و دیگر اینکه انکار اصل عدل و تاثیرش کم و بیش در افکار، مانع شد که فلسفه اجتماعى اسلام رشد کند و بر مبناى عقلى و علمى قرار بگیرد و راهنماى فقه قرار بگیرد، فقهى به وجود آمد غیر متناسب با سایر اصول اسلام و بدون اصول و مبانى و بدون فلسفه اجتماعى، اگر حریت و آزادى فکر باقى بود و موضوع تفوق اصحاب سنتبر اهل عدل پیش نمىآید و بر شیعه هم مصیبت اخبارىگرى نرسیده بود ما حالا فلسفه اجتماعى مدونى داشتیمو فقه ما بر این اصل بنا شده بود و دچار تضادها و بنبستهاى کنونى نبودیم.
اصل عدالت اجتماعى با همه اهمیت آن در فقه ما مورد غفلت واقع شده است و در حالى که از آیاتى چون بالوالدین احسانا واوفوا بالعقود عموماتى در فقه بدست آمده است ولى با این همه تاکیدى که در قرآن کریم بر روى مساله عدالت اجتماعى دارد معهذا یک قاعده و اصل عام در فقه از آن استنباط نشده و این مطلب سبب رکود تفکر اجتماعى فقهاى ما گردیده است. (12)
مرحوم آیةالله بروجردى نیز سخنى دارند که مىتوان از آن این نکته را استفاده کرد:
...لایبقى شک لمن تتبع قوانین الاسلام و ضوابطه فى انه دین سیاسى اجتماعى ولیست احکامه مقصورة على العبادات المحضة المشرعة لتکمیل الافراد و تضمین سعادة الاخرة فقط، بل یکون اکثر احکامه مرتبطة بسیاسة المدن و تنظیم الاجتماع. (13)
هرآن کس که در قوانین اسلام و قواعد آن تتبع کند خواهد دانست که اسلام دینى سیاسىاجتماعى است و دستورات آن، منحصر به عبادات شرعى براى تکامل افراد و سعادت آخرت نمىباشد، بلکه بسیارى از احکام آن مرتبط با اداره جامعه و تنظیم اجتماع است.
محمد مهدى شمسالدین مىگوید:
ان الفقها(رض) والاصولیین القدما، انطلقوا فى تعاملهم مع القرآن باعتباره مصدرا للتشریع من خلل او ضیق فى الرؤیة المنهجیة جعلتهم یرون فقط آیات الاحکام المباشرة التى یتعاطونها وهى مایتصل بفقه الافراد، عبادات الفرد، تجارة الفرد، جریمة الفرد، الاسرة، لااعرف لماذا غفلوا عن البعد التشریعى للمجتمع وللامة فى المجال السیاسى و التنظیمى و للعلاقات الداخلیة فى المجتمع وعلاقات المجتمع مع المجتمعات الاخرى غیر المسلمة لا ادرى ولعل بدایة عصر التدوین الفقهى صادفت الانفصال الکامل بین القیادة السیاسیة للمسلمین وبین الجانب التشریعى للمسلمین. (14)
برخورد فقیهان و اصولیان پیشین با قرآن به عنوان یکى از مصادر تشریع با کاستى و نقص در روش مواجه بود. زیرا آیات الاحکام را فقط آنچه مىدانستند که مربوط به فقه فردى بود، عبادات فرد، تجارت فرد، جریمه فرد و خانواده.
نمىدانم چرا از بعد تشریعى جامعه و امت در قلمروهاى سیاسى، قانونگذارى و روابط داخلى و خارجى غفلت داشتند. شاید شروع دوره تدوین فقه مصادف بود با جدایى کامل رهبرى سیاسى مسلمانان از رهبرى دینى و فقهى آنان.
امام خمینى در دو دهه اخیر بیشترین سهم را در طرح این مساله داشت; ایشان در درسهاى نجف یکى از ادله اثبات حکومت دینى را ماهیت اجتماعى قوانین اسلامى ذکر مىکند. (15) و نیز پس از انقلاب در موارد عدیدهاى آن را گوشزد کرده که به چند نمونه اشاره مىشود:
1. در مساله طلاق حاکم آنجا که زندگى با عسر و حرج مواجه است و شوهر راضى به طلاق زن نیست، فرمود:
طریق احتیاط آن است که زوج را با نصیحت و الا با الزام وادار به طلاق نمایند و در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق داده شود و اگر جرات بود مطلب دیگر بود که آسانتر است. (16)
2. در توصیه به فقهاى شوراى نگهبان براى حل مشکلات نظام چنین نوشت:
تذکرى پدرانه به اعضاى عزیز شوراى نگهبان مىدهم که خودشان قبل از این گیرها، مصلحت نظام را در نظر بگیرند، چراکه یکى از مسائل بسیار مهم در دنیاى پرآشوب کنونى نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیمگیرىهاست. حکومت، فلسفه عملى برخورد با شرک و کفر و معضلات داخلى و خارجى را تعیین مىکند و این بحثهاى طلبگى مدارس که در چارچوب تئورىهاست نه تنها قابل حل نیست که ما را به بنبستهایى مىکشاند که منجر به نقض ظاهرى قانون اساسى است. (17)
3. مسائلى را که در نامه به آقاى انصارى جزء مسائل مورد ابتلاى حکومت و مردم قلمداد کرده و وظیفه فقها را بحث و بررسى پیرامون آن دانستهاند نیز گویاى این امر است. بعضى از موارد مذکور در نامه عبارت است از:
...مالکیت و محدوده آن، زمین و اقسام آن، انفال و ثروتهاى عمومى، ارز و پول و بانکدارى، مالیات، حفظ محیط زیست، معضلات طبى، کنترل جمعیت، معادن زیر زمینى و رو زمینى، نقش زن، حدود آزادى فردى و اجتماعى و... (18)
ایشان همچنین تعبیر «حکومت فلسفه عملى فقه» را خطاب به مراجع و روحانیان بازگو مىکند:
حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حکومت نشاندهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است، فقه تئورى واقعى و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است. (19)
مىتوان گفت تمام کسانى که دغدغه انطباق شریعتبا اوضاع و احوال زندگى و تغییرات آن را در ذهن داشته و در پى راهحل براى آن بودند به نوعى دیدگاه فقه حکومتى داشتند.
براى نمونه، علامه طباطبایى (20) و محمد جواد مغنیه (21) که تئورى تقسیم احکام به ثابت و متغیر را براى حفظ پویایى شریعت مىپذیرند، در تاریخچه مساله فقه حکومتى جاى مىگیرند. از عالمان و اندیشمندان سنى نیز مىتوان از شیخ محمد عبده (22) (1266-1323/ 1849-1905م) یاد کرد که براى تطبیق شریعتبر اوضاع و احوال جهان امروز، دو اصل مصلحت و تلفیق را پیشنهاد مىکند.
به هر حال مىتوان گفت فقه حکومتى دغدغه ذهنى بسیارى از فقها و اندیشمندان معاصر جهان اسلام است; لیک به عنوان یک مساله علمى، از حدود و ثغور آن، مسائل و مباحثش، و مبانى و پیشفرضهایش، بحثى صورت نگرفته است.
به عقیده ما:
«فقه حکومتى وصفى فراگیر و محیط براى تمامى بخشهاى فقه (عبادى، اجتماعى، فردى و...) است، که بر برداشت و تلقى خاص از دین و شریعت استوار است و با نشانههایى از این قبیل شناخته مىشود:
1. حکومت مىتواند بدون مشقت آن را در هر عصر و زمان به اجرا درآورد.
2. مصالح تمامى افراد جامعه در آن منظور شده است.
3. تخصیص و استثناء در احکام و قوانین اندک است.
4. با تحولات زندگى انطباق و هماهنگى دارد.
5. توسل به احکام ثانوى یگانه راه انطباق با تحولات زندگى در آن نیست.
و اجراى آن به تحقق عدالت اجتماعى که از هدفهاى عالى دین است مىانجامد.»
شاهد این که فقه حکومتى و فردى برابر فقه عبادى و غیر عبادى نیست، آن که مسائل عبادى و شخصى فقهى نیز در بسیارى از اوقات جنبه اجتماعى و حکومتى پیدا مىکند. ذکر چند نمونه مىتواند گویاى این ادعا باشد:
1. روزه از مباحث عبادى و شخصى است و یکى از مفطرات روزه، خوردن و آشامیدن است. برخى از فقها معتقدند که دود سیگار اگر از حلق پایین نرود مبطل روزه نیست، (23) بر این اساس مقلدان این مجتهد به راحتى در ملا عام مبادرت به کشیدن سیگار مىکنند، در حالى که سایر مقلدان آن را مبطل مىدانند. حال آیا در ملا عام تظاهر به سیگار کشیدن روزهخوارى محسوب مىشود یا نه؟ و آیا حکومت مىتواند از آن منع کند یا خیر؟
2. در حرمت موسیقى جاى تردید نیست، لیک در تعریف موسیقى اختلاف نظر شدید میانفقها وجود دارد. برخى دایرهاى وسیع براى آن دیده و برخى از فقها دایرهاش را ضیق کردهاند. (24)
در حال حاضر از رسانههاى عمومى آواها و نواهایى پخش مىشود که طبق برخى فتواها موسیقى است و حرام مىباشد. آیا حکومت نباید پخش کند، یا افراد باید از استماع آن خوددارى کنند؟ و اگر افراد یک خانواده مقلد چند مرجع هستند که برخى تجویز مىکنند و برخى منع، چه باید بکنند.
3. اختلاف دیدگاهها نسبتبه مطاف نیز مىتواند با این نگاه مرتبط باشد. (25)
همچنین مىتوان گفتحلیت و حرمت ذبیحه اهل کتاب، طهارت و نجاست کفار، و مسائل بسیار دیگر که در نظر بدوى و سطحى، فردى است مىتواند از دو زاویه و با دو نگاه مورد تجزیه و تحلیل فقهى قرار گیرد. بنابراین نمىتوان تقسیمبندى عبادى و غیر عبادى را جایگزین فقه حکومتى و فردى کرد.
نکتهاى که باید بر آن تاکید داشت این است که انزواى فقه حکومتى به عاملى تاریخى، و نه فکرى، برمىگردد. بدین معنا که فتور و ضعف و سستى در اندیشه فقهى شیعه نبود که چنین وضعى را پدید آورد وگرنه در دوران معاصر هم نمىتوانستخود را از آن بکند; بلکه عامل تاریخى یعنى انزوا و برکنار بودن از قدرت و حکومت، این امر را سبب شده بود.
بر این مطلب بسیارى از اندیشمندان شیعى تاکید داشتهاند. شهید صدر مىگوید:
ومن الناحیة النظریة وان کانت تستهدف کلا مجالى التطبیق لانها سواء فى حساب العقیدة ولکنها فى خطها التاریخى الذى عاشته على الصعید الشیعى کانت تتجه فى هدفها على الاکثر نحو المجال الاول فحسب. (26)
از جهت نظرى گرچه زمینه فردى و اجتماعى را دنبال مىکند، چراکه از نظر اعتقادى تفاوتى ندارند، اما اجتهاد شیعى در مسیر تاریخ تنها جنبه فردى را دنبال کرده است.
محمد مهدى شمسالدین هم معتقد است:
واعتقد ان السبب فى تقصیر الفکر الشیعى الفقهى والاصولى عن ولوج هذا الحقل فى مجالات الاستنباط بینما کان موضع اهتمام کبیر من المذاهب الاخرى حیثیعتبر احد ارکان منهج الاستنباط فى المناهج الاخرى، هو سبب تاریخى ولیس فکریا... هو لایرجع الى اختلال فکرى وانما الى ظرف تاریخى. (27)
گمان مىکنم، راز کنارهگیرى تفکر فقهى و اصولى شیعه از مجال اجتماعى، امرى تاریخى باشد و نه فکرى... این امر به اختلال در نظام فکرى شیعه مربوط نیست، بلکه به شرایط تاریخى برمىگردد.
دو. دامنه فقه حکومتى
با توجه به تعریفى که از فقه حکومتى ارائه شد و اجمالا به نوعى نگاه و تلقى از فقه معنا شد، مىتوان با پیش کشیدن دامنه این موضوع در تبیین بهتر آن موفق شد. در این مرحله از بحث، فقه حکومتى را با مقابلش که آن را فقه فردى نام نهادیم در عرصههاى مختلف مقایسه مىکنیم و تاثیر این دو نگاه را باز مىگوییم. ضمن این مقایسه، نقادىاى از روند تاریخى فقه فردى صورت مىپذیرد و تصویرى از فقه مطلوب ارائه مىشود.
فقه حکومتى و فردى مىتواند در عرصههاى مختلف اثرگذار باشد:
الف. شیوه استنباط
شیوه استنباط احکام از منابع شرعى و بیان آن، مىتواند عرصهاى براى تجلى و بروز این دو نگاه به فقه باشد. در این جا به چند نمونه اشاره مىکنیم:
1. موارد دیه را فقها در شش مورد بدین ترتیب ذکر کردهاند: صد شتر، دویست گاو، هزار گوسفند، دویستحله، هزار دینار، ده هزار درهم.
فقها مىگویند این شش مورد تخییرى است و جانى مىتواند یکى را برگزیند. (28)
مىدانیم که تفاوت ارزش این موارد بسیار است; بدین صورت که خرید حله یا تهیه درهم همیشه کم هزینهتر از پرداخت دینار است. با وصف این، چگونه جانى بیشتر را انتخاب مىکند، و این فتوا و استنباط چه نقشى دارد؟ آیا این نوعى نگاه فردى نیست؟
آیا آنچه امروزه در جمهورى اسلامى ایران از سوى قوه قضائیه به عنوان نرخ واحد اعلام مىشود به نوعى مغایر با نگاه اول نمىباشد؟
2. ربا یکى از محرمات شرعى است که تردیدى در آن نیست و رباى قرضى رایجترین نوع ربا در جوامع انسانى است. تجویز حیله در ربا که مشکل افراد مسلمان را حل مىکند، بر نوعى نگاه فردى استوار است.
شهید سید محمد باقر صدر تجویز حیله در ربا را یکى از آثار نظریه فردگرایانه در فقه مىداند. (29) و در مقابل، آنان که هر گونه حیلهاى را در ربا حرام مىدانند و معتقدند که ربا یک بلاى اقتصادى براى جامعه انسانى است و حیلهبردار نمىباشد، نگاهى دیگر دارند که ما آن را نگاه فقه حکومتى نام مىنهیم.
3. قاعده لاضرر یکى از قواعد اساسى در فقه اسلامى است. براساس این قاعده هر حکم اسلامى که سبب ضرر باشد تشریع نشده یا فعلیت نمىیابد. بسیارى از فقها اشکال کردهاند که بسیارى از احکام اسلامى چون زکات، جهاد، قصاص، و دیات، متضمن ضررند، پس چگونه اسلام آن را تشریع کرده است. آنگاه در صدد توجیه و رفع اشکال برآمدهاند.
به نظر مىرسد این احکام را مغایر با قاعده لاضرر دیدن، از نوعى نگاه فردى نشات گرفته است; وگرنه چنانچه این تصور از احکام اسلامى در ذهن فقیه شکل گیرد که رسالتشریعت اداره فرد به عنوان جزئى از جامعه مىباشد، وجود جهاد و زکات و... ضررى نیست تا با قاعده لاضرر مغایر تلقى شود. (30)
4. تجویز احتیاطهاى فراوان هم، نشات گرفته از نگاه فردى است. آنان که در رد دلیل انسداد در علم اصول، وجوب احتیاط را مقدم بر اتخاذ ظن مطلق مىدانند و تا مرحله عسر و حرج، احتیاط را واجب مىانگارند، (31) از این دست مىباشند. (32)
برخى اندیشمندان گفتهاند:
... بل ادى هذا الى ظاهرة موجودة فى فقه الشیعة بدرجة غیر مسوغة وتنبئ باحد مظاهر الخلل المنهجى او القصور المنهجى وهى ظاهرة الاحتیاطات فى مقام الفتوى... والمکلف محکوم بالعمل بالاحتیاط فى نسبة عالیة جدا من الفروع الفقهیة فى احکام الافراد... وهذا الامر یتلاءم مع العبادات ولایتلاءم مع الفقه العام. (33)
احتیاطهاى بسیار در فقه شیعه به بیش از نصاب قابل قبول رسیده است و این نشانگر نوعى خلل در منهج و روش است... مکلف محکوم به رعایت احتیاط در فروع فقهى بسیار است و این با عبادات سازگارى دارد، اما در فقه عام خیر.
شهید مصطفى خمینى در این زمینه گفته است:
نباید از نظر دور داشت که بستن باب احتیاط، گشودن باب خیرات و برکات است. با احتیاط، قوا از رشد بازمانده و فرصتها ضایع مىگردد. فقیه واقعى آن است که بداند اسلام دین سهل و مسامحه است; همان گونه که در حدیث آمده: انى بعثت على الشریعة السهلة السمحة. (34)
5. تجویز استفاده از معادن رو زمینى براى افراد و اشخاص نیز مىتواند مورد دیگرى براى این بحثباشد. آیا امروزه مىتوان استخراج معدنهاى سنگ، نمک، گچ، را به افراد واگذار کرد؟ (35)
6. فتوا دادن به این که تخلى در کوچه و خیابان اشکالى ندارد، مگر این که ملک غیر باشد، نیز یکى دیگر از نمونههاست. (36)
7. قانون کار با آنچه در کتاب الاجاره، از کتب فقه، مطرح مىشود متفاوت است. زیرا در قانون کار، کارفرما موظف به رعایتشروطى مىشود که در کتاب الاجاره لازم الرعایه نیست. (37)
8. اختیار کامل طلاق را به مرد سپردن با آنچه امروزه در عقدنامهها، به عنوان شرایط ضمن عقد، به خورد مردان داده مىشود نمونهاى دیگر است.
همچنین مىتوان به نمونههایى دیگر به اجمال اشاره کرد که تحت تاثیر این دو دیدگاه پاسخهاى متفاوت گرفتهاند:
مواد مخدر، کنترل جمعیت، تعلیم و تربیت، حفظ محیط زیست، کندن درختان و از بین بردن جنگلها، کشف دفینهها در ملک شخصى، و... که در نگاه فردگرایانه محکوم به جواز است; ولى در نگاه دیگر ممکن استحرام یا واجب باشد.
ب. حذف مباحث اجتماعى از فقه
یکى دیگر از گسترههاى برخورد فقه فردى و حکومتى حذف و اضافه مباحث اجتماعى است. در بسیارى از رسالههاى عملیه مباحث امر به معروف و نهى از منکر، جهاد، حکومت، حدود، قصاص، دیات، نماز جمعه و... جایگاهى ندارد. حتى برخى از کتابهاى فقه استدلالى نیز از این عناوین تهى هستند.
اگر مباحثسیاسى در کتابهاى فقهى موجود نیستیا پراکنده است، حاکى از یک نوع نگرش است. البته باید پذیرفت که این نگرش مىتواند بر اثر جبر واقعیتهاى اجتماعى ، از قبیل کنار بودن شیعه از قدرت و حکومت، باشد. لذا در دورههایى که فقیهان به حکومت نزدیک شدهاند یا، به تعبیر صحیحتر، حکومتها خود را به فقیهان نزدیک ساختهاند، با اقبال گسترده فقها به مباحث فقه سیاسى مواجه مىشویم; چنانچه در دوره صفویه مباحثى از قبیل نماز جمعه، خراج، مسائل آیین حکومتدارى و اخلاق حاکمان، بسیار مورد توجه قرار مىگیرد. (38) همچنین است پس از آن، در دوره قاجاریه و.... (39)
به هر حال با این واقعیت تلخ در برخى دورهها، و در پارهاى از مسائل براى همیشه، مواجه بودهایم.
ج. طرح مسائل نادر
مسالهسازى و مسالهتراشى در فقه که برخى از فقیهان به دام آن افتادهاند، یکى دیگر از عرصههاى ظهور تفکر فقه فردى است. به تعبیر دیگر، اینان با نگرش اجتماعى به تفریع فروع نپرداختهاند. اجتماع گریزى اینان را به واقعگریزى کشانده و این امر سبب رویکرد به مسائل فرضى و تحقیق درباره مسائل موهوم شده است. نمونههایى از این دست مىتواند روشنگر باشد:
1. در عروة الوثقى، فرعى این چنین آمده است:
اذا جف الوجه حین الشروع فى الید لکن بقیت الرطوبة فى مسترسل اللحیة او الاطراف الخارجة عن الحد ففى کفایتها اشکال. (40)
اگر صورت هنگام شستن دستها خشک شود ولکن رطوبتى در مقدار خارج از متعارف ریش، یا اطراف خارج از حد صورت باقى بماند، استفاده از این رطوبتبراى مسح اشکال دارد.
2. مردى که دو زن دارد، اگر یکى از دو زن، فرزند عموى زن دیگر را شیر دهد، زنى که فرزند عموى او شیر خورده به شوهر حرام نمىشود. (41)
3. اگر بچهاى از پستان زن مردهاى شیر بخورد، چنین شیرى موجب محرمیت نمىشود. (42)
فرضهاى بسیارى که در مسائل شیر دادن، ارث خنثى، بیع فضولى، معاطات و... در رسالههاى عملیه و کتابهاى فقه استدلالى به چشم مىخورد، نشاندهنده همان نگاه فردى است.
د. دستهبندى ابواب فقهى
این دو نگاه در دستهبندى ابواب فقهى نیز مؤثر است. این که موضوع فقه، افعال مکلفین است، متاثر از همین دیدگاه است و همین امر مبناى برخى تقسیمبندیها در کتابهاى فقه قرار گرفته است. تقسیم بندى محقق حلى که مشهورترین و رایجترین است و مورد قبول بسیارى واقع شده بر همین ذهنیت استوار است. وى فقه را به عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم کرده است. شهید اول در توجیه آن گفته است:
ووجه الحصر ان الحکم الشرعى اما ان تکون غایته الاخرة او الغرض الاهم منه الدنیا والاول العبادات والثانى اما ان یحتاج الى عبارة او لا والثانى الاحکام والاول اما ان تکون العبارة من اثنین تحقیقا او تقدیرا او لا والاول العقود والثانى الایقاعات. (43)
وجه انحصار به چهار بخش عبارت است از آن که حکم یا غایتى اخروى دارد و یا غرض مهمتر آن دنیا است. بخش اول، عبادات است و قسم دوم یا به لفظ نیازمند است و یا نه. قسم دوم، احکام است. آنچه به لفظ نیاز دارد یا به عبارت دو نفر نیازمند ستیا نه. قسم نخست عقود است و قسم دوم ایقاعات.
شهید مطهرى در نقدى بر آن نگاشتهاند:
... نیازمندى به صیغه یا بىنیاز بودن از آن و طرفینى بودن صیغه یا یک طرفى بودن آن ملاک تقسیم و جدا کردن قسمتها و گروه گروه شدن بابهاى فقهى قرار داده است، در نتیجه نکاح و طلاق که مربوط مىشوند به حقوق خانوادگى، یکى برقرارى پیوند زناشویى است و دیگرى گسسته شدن آن، در دو گروه قرار گرفتهاند، فقط به دلیل اینکه یکى عقد است و دیگرى ایقاع. همچنین اجاره و جعاله با همه نزدیکى ذاتى و ماهوى که با یکدیگر دارند، به دلیل این که یکى عقد است و دیگرى ایقاع، از هم جدا شدهاند سبق و رمایه به دلیل اینکه عقدند، از جهاد که به خاطر آن تشریع شدهاند، جدا آمدهاند. اقرار که از توابع کتاب قضا است در بخشى غیر از کتاب قضا واقع شده است (44) .
به نظر مىرسد ایراد کلى همان نوع نگاه باشد. در این دورههاى اخیر برخى تقسیمبندیهاى دیگر ارائه شده که در آنها تا حدودى به این امر توجه شده که، یکى از آنها تقسیمى است که شهید صدر مبنا قرار داده. وى ابواب فقهى را در چهار گروه جاى مىدهد:
1. عبادات
2. اموال (خصوصى و عمومى)
3. سلوک و آداب شخصى
الف. آنچه مربوط به خانواده است مانند: ازدواج، طلاق و....
ب. آنچه به فرد تعلق دارد مانند: اطعمه و اشربه، ملابس، مساکن و...
4. سلوک و آداب عمومى که به حکومت مربوط است، مانند: جهاد، قضا، شهادات، حدود و... (45)
طرح دیگرى که شاید بتوان گفت در آن توجه به فقه حکومتى بیشتر نمایان است، طرح استاد عباسعلى عمید زنجانى در کتاب فقه سیاسى است.
ایشان مباحث فقهى را در شش گروه بدین شرح حصر کرده است:
1. قضایى (قضاء، شهادات)
2. مدنى (عقود)
3. خانواده (ازدواج، طلاق، ارث، وصیت)
4. اقتصادى (مالکیت، اموال)
5. عبادى (نماز، روزه، حج)
6. سیاسى (حکومت، سیاستخارجى، جهاد، حقوق بینالملل). (46)
در تقسیمبندیهاى جدید اهل سنت توجه به این نکته به چشم مىخورد. مانند تقسیمبندى صبحى محمصانى، وهبه زحیلى، مصطفى احمد زرقاء. (47)
ه. اجتهاد و تقلید
مبحث اجتهاد و تقلید که آغازگر فقه است و بر تمامى مباحث فقهى اشراف دارد ارتباط وثیقى با این موضوع پیدا مىکند. در اینجا به بررسى تفکیکى این عنوان با موضوع بحث مىپردازیم:
1. اجتهاد
اجتهاد و فقاهت که به شیوه و کار فقیه اطلاق مىشود از چند جهتبا مساله فقه حکومتى درگیر مىشود.
11. علوم و دانشهاى لازم براى مجتهد. در کتابهاى فقهى دانشها و مبادى لازم براى اجتهاد را بدین شرح باز گفتهاند.
شهید ثانى مىگوید:
اجتهاد با مقدمات ششگانه حاصل مىشود: کلام، اصول، نحو، تصریف، لغت عرب، شرایط ادله و اصول اربعه که عبارتند از: قرآن، سنت، اجماع و عقل. (48)
در کتاب التنقیح فى شرح العروة الوثقى پس از دانستن زبان عرب و قواعد عربیت، علم اصول و دانش رجال را مبناى اجتهاد مىشمرد. (49)
مرحوم امام در «الرسائل» دانشهاى لازم براى مجتهد را چنین برشمرده است:
دانستن فنون زبان عرب، انس با محاورات عرفى و فهم موضوعات عرفى، دانستن منطق، اصول فقه، علم رجال، شناخت کتاب و سنت، تکرار تفریع فروع بر اصول، فحص و جستجو از کلمات فقها، فحص از فتاواى عامه. (50)
روشن است که مجتهد در فقه حکومتى، بجز اینها، به شناختهاى دیگر هم نیازمند است. امام خمینى، خود در سالهاى آخر عمر وقتى از اجتهاد سخن راندند، اجتهاد مصطلح را کافى ندانسته و اعلمیتبه معناى خاص فقهى را نیز براى مدیریت جامعه مکفى ندانستند. (51)
استاد محمدرضا حکیمى مىگوید:
به تعبیر دیگر مجتهد کسى است که جامعه انسانى منهاى معصوم را به او تحویل دادهاند با آن همه تعهد و رسالت و این همه مساله و واقعیت، در پهنههاى حضور تکلیف و تنجز آن; با آن حال چنین شخصى چگونه باید باشد و در ارتباط با تحولات اعصار بشرى چگونه باید آگاهى داشته باشد و بیندیشد. (52)
از این رو مبادى و علوم لازم براى مجتهد بسیار فراتر از دانشها و مبادى معهود خواهد بود.
21. شرایط مجتهد. یکى از شرایطى که براى مجتهد ذکر مىشود، و البته مورد اختلاف است، اعلمیت مىباشد. تفسیر اعلمیتبا این دو نگاه، متفاوت خواهد بود. در یک نگاه اعلمیتبا ازدیاد قوه و ملکه استنباط یا دانستن بیشتر احکام فقهى محقق مىشود. (53) اما در نگاه دیگر اعلمیت معنایى فراتر دارد: اعلم در احکام، موضوعات، واقعیتهاى زندگى جمعى، شناخت مصالح و مفاسد اجتماعى و... (54)
31. اجتهاد جمعى یا شورایى. گسترش دامنه مباحث فقهى و پیچیدگى موضوعات و مسائل زندگى ایجاب مىکند که اجتهاد به صورت جمعى و گروهى صورت پذیرد; بویژه در غیر مسائل عبادى که تغییر و تحول در موضوعات آن فراوان است.
شهید مصطفى خمینى معتقد است:
در دوران ما باید توجه تام به مشارکت علمى داشت... تبادل نظر و مشارکت در آراء فقهى را بهاى فراوان باید داد تا مردم گرفتار اختلاف و مفاسد واقعى نشوند... بر این اساس حجیت فتواى فقیهان معاصر دچار اشکال است. به سبب همین عدم مشارکت و دورى از تبادل نظر مىبینیم که برخى از فقها در طول زندگانى علمى خویش چقدر تبدل راى دارند. بر این اساس، نشستن در کنجخانه و فتوا دادن براساس اندیشههاى فردى با وجود مشکلات علمى عصر ما و معضلات فنى بسیار، روشى عقلایى نیست. (55)
2. تقلید
باور به فقه حکومتى در تقلید و دایره آن اثر مىگذارد. زیرا اگر چنین فقهى به صحنه عمل درآید و به عنوان قانون در جامعه اجرا شود تجویز تقلیدهاى متعدد به نوعى تعارض منتهى مىشود. وقتى قانون بانکدارى اسلامى اجرا مىشود و دولت صالح اسلامى آن را تنفیذ کرده و اجرا مىکند، تقلید از کسانى که آن را تحریم مىکنند چگونه خواهد بود؟
در عقدنامهها مرد به زوجهاش وکالت مىدهد که در مواردى به دادگاه رجوع و خود را مطلقه کند. این عقدنامهها را تمام زنها و مردها امضا مىکنند، با این که طبق فتواى برخى فقها زن نمىتواند در مطلقه کردن خود وکیل شود. (56)
از این دست نمونهها فراوان است. از این رو آیا مىتوان دایره تقلید را به امور عبادى محدود کرد یا نه؟ و اگرنه، چگونه با اجراى قوانین توسط حکومت اسلامى سازگار است.
از سوى دیگر شهید سید محمد باقر صدر در مورد قانونگذارى در جمهورى اسلامى ایران در پاسخ به پرسش گروهى مىنویسد:
ان الشریعة الاسلامیة هى مصدر التشریع بمعنى انها هى المصدر الذى یستمد منه الدستور و تشرع على ضوئه القوانین فى الجمهوریة الاسلامیة وذلک على النحو التالى:
اولا: ان احکام الشریعة الثابتة بوضوح فقهى مطلق تعتبر بقدر صلتها بالحیاة الاجتماعیة جزءا ثابتا فى الدستور سواء نص علیه صریحا فى وثیقة الدستور اولا.
ثانیا: ان اى موقف للشریعة یحتوى على اکثر من اجتهاد یعتبر نطاق البدائل المتعددة من الاجتهاد دستوریا ویظل اختیار البدیل المعین من هذه البدائل موکولا الى السلطة التشریعیة التى تمارسها الامة على ضوء المصلحة العامة. (57)
شریعت اسلامى مصدر قانونگذارى استیعنى قانون از آن اخذ مىشود و براساس آن قوانین جمهورى اسلامى تنظیم مىشود، با این شیوه که:
1. احکام شرعى ثابت که از وضوح مطلق برخوردار است، جزء ثابت قانون خواهد بود.
2. در هر حکمى که بیش از چند اجتهاد وجود دارد، قوه مقننه مىتواند یکى از آن اجتهادها را برگزیند. این بخش، حوزه بدائل متعدده نام دارد.
این سخن تجویز اختیار هریک از فتواها براى حکومت است. در آن صورت تقلید در آن زمینهها بىمعنا خواهد بود.
و. اصول فقه
تردیدى نیست که وضعیتى که علم اصول در حال حاضر دارد با نگرش فردى شکل گرفته است. این امر گذشته از ایرادهاى دیگرى است که بر علم اصول وارد است، چون: خلط مباحث اصول با فلسفه و کلام، و متورم شدن بعضى از مسائل کمفایده. چنانکه از میرزا حبیبالله رشتى نقل شده است که:
درس آن مرحوم [میرزا حبیبالله رشتى] را اگر چه ندیده بودیم لیکن شنیدهایم که دوره اصول برحسب تدریس آن مرحوم ششصد سال طول مىکشید. (58)
و نیز گفتهاند:
نقل است که میرزا حبیبالله رشتى چهارده سال درباره مقدمه واجب بحث کرد. پس از آن گفتحال ببینیم که این بحث چه فایدهاى دارد. بحث را ادامه داد و نتیجه گرفت که این بحث فایدهاى ندارد. (59)
از این ایرادها که بگذریم علم اصول متناسب با فقه فردى است.
محمد مهدى شمسالدین گفته است:
... نحتاج کما ذکر الى ان نتعامل مع نظام العبادات بمنهجیختلف عن المنهج الذى نتعامل به مع تشریع الامور الوضعیة فى الفقه العام اى فقه الامة ککل وفقه المجتمع وعلاقات المجتمع وفقه الافراد داخل المجتمع فى علاقاتهم مع الدولة او مع الجماعات او مع بعضهم البعض والمبدا الاساسى الا ان یثبتخلاف ذلک بنص قاطع انه لایوجد تعبد فى باب المعاملات العام یعنى فى الفقه السیاسى والتنظیمى والاقتصادى والاسروى والاجتماعى، لایوجد تعبد، لابد ان نلتمس مقاصد الشریعة هنا. (60)
باید در نظام عبادات با شیوهاى متفاوت از شیوه تشریع قوانین در فقه عام و فقه الامه و فقه مجتمع و روابط بینالمللى برخورد کرد، مگر خلاف آن ثابتشود. زیرا در باب معاملات عام، یعنى فقه سیاسى، اقتصادى، [فقه] خانواده و جامعه تعبدى وجود ندارد; در اینجا باید مقاصد شریعت ملاحظه گردد.
ذکر چند نمونه مىتواند مفید باشد:
1. غور در مباحث اصول عملیه و مطلق دانستن آن و عدم تفکیک حوزه مسائل فردى از اجتماعى، بدین معنا که اجراى برائتیا تخییر و استصحاب در حوزه مسائل اجتماعى که مصالح کلىتر را در بر دارد، نشانى از نگاه فردى به فقه است.
2. طرح مساله شخصى بودن ظن یا نوعى بودن آن در اعتبار و حجیت امارات نیز از این قبیل است.
3. ضابطهمند نبودن ظواهر، که در نتیجه، تشخیص آن قائم به فرد مىشود و بخشى از اختلافهاى فقهى بدان منتهى مىشود، نیز یکى دیگر از این موارد است.
سه. به سوى فقه حکومتى
موفقیت فکرى و اجرایى حکومت اسلامى در عرصههاى مختلف، در گرو سامان یافتن فقه حکومتى است. اگر منظومهاى فقهى و تشریعى، که اصول و فروعش سازگار باشند و تئوریها و روشها و دستورالعملهایش با یکدیگر همخوانى داشته باشند، شکل گیرد، بسیارى از بنبستها از میان مىرود.
فاجعه زمانى است که بگوییم:
حکومت اسلامى بر پایه فقه موجود در رسالههاى عملیه، خواسته مردم است. (61)
از این رو باید همه پراکنده گوییها در این زمینه به یک نظام در باب فقه حکومتى منجر شود.
در این نوشتار تا اینجا تصویرى از دو نوع نگاه به فقه و دامنه تاثیرگذارى این دو نگاه به قلم آمد. نظام یافتن فقه حکومتى در گرو آن است که نخست مبانى آن روشن گردد و سپس اصلاحات لازم در فقه و دانشهاى وابسته بدان (دانشهاى مبنا) صورت پذیرد. در اینجا به اجمال از این دو امر سخن مىگوییم:
الف. مبانى فقه حکومتى
بجز مبانى عامى که فقه دارد، فقه حکومتى مبانى خاصى دارد که بدون باور به آنها نمىتوان به چنین فقهى دستیافت، که فهرستوار مىتوان آنها را چنین بیان کرد:
1. جاودانگى شریعت اسلامى;
2. پذیرش بعد اجتماعى دین;
3. اعتقاد به شخصیتحکومتى و ولایى پیامبر(ص) و ائمه(ع);
4. توجه شریعتبه تحولات زندگى; و
5. اصل اجتهاد. (62)
ب. اصلاحات
انجام اصلاحاتى در سه حوزه; دانش اصول، مساله اجتهاد و تقلید، و قالب مباحث فقهى، از ضرورتهاى دستیابى به فقه حکومتى است.
1. علم اصول
دانش اصول به عنوان وسیله و ابزارى براى فقاهت، قابل تجدید و اصلاح است. به تعبیر برخى از اندیشمندان، علم اصول نه کتاب است و نه سنت که ثابت و استوار باشد، بلکه «هو وسیلة، اولا: لتنظیم التفکیر، من هنا علاقته بالمنطق، ثانیا: هو وسیلة لفهم اللغة العربیة وآلیات التعبیر اللغوى و من هنا صلته بعلوم اللغة العربیة، وهو ثالثا: وسیلة لفهم المنطق الداخلى والعلاقات الداخلیة للنص التشریعى فى الکتاب والسنة، ومن هنا علاقته بالنص التشریعى، بالکتاب والسنة.» (63)
علم اصول ابزارى است، اولا براى تنظیم فکر و اندیشه، و لذا با منطق مرتبط است، ثانیا براى فهم زبان عرب، و از این رو با علوم عربیه ربط دارد، و ثالثا براى فهم نص کتاب و سنت، و از این جهتبا قرآن و سنتسروکار دارد.
آنگاه همین نویسنده نقص علم اصول را خلط شدن با کلام و فلسفه دانسته است. از این رو مناهجبحثهاى فلسفى در آن رسوخ یافته و آن را معقد ساخته است و از طرفى دیگر به سان کلام و فلسفه از ابزار بودن خارج گردیده، و خود غایتشده است. (64)
برخى دیگر از متفکران بر این باورند:
فى تصورى ان من الممکن جدا استحداث وسائل جدیدة لفهم النص وفق التطورات العلمیة فى فهم النص وقواعده.
نعم، الان الاصولیون وقفوا على مفردات تقلیدیة مثل العام والخاص والمطلق والمقید. .. وهکذا نجد انهم یواجهون النصوص کما هو کانت قوالب جامدة، بینما نجد ان من الممکن للفقیه ان یفهم الفکرة من مجموع النصوص على الطریقة الحدیثة، بحیث تاخذ من النص جزءا من الفکرة ومن ذاک النص جزءا آخر حتى تتکامل الفکرة من جمیع الجهات، مع ملاحظة الظروف التى تحیط بالنص عند صدوره، وهذا مایختلف مع البرنامج السائد الذى یتبعه الاصولیون لفهم النص. (65)
به گمان من، مىتوان وسایلى جدید براى فهم نصوص به دست آورد که با دستاوردهاى علمى در فهم نصوص و قواعد آن سازگار باشد.
بلى، امروزه علماى اصول براساس روش پیشین خود بر عناوینى چون مطلق و مقید، عام و خاص تاکید دارند و نیز آنان نصوص را ساختارها و قالبهاى غیر متحرک و جامد مىانگارند. با این که فقیه مىتواند با کنار هم نهادن نصهاى مختلف و با توجه به شرایط تاریخى حاکم بر نصوص، از مجموع نصوص اندیشه را کشف کند البته این امر با شیوه حاکم که مقبول علماى اصول در فهم نصوص است متفاوت مىباشد.
توجه به مقاصد شریعت و راه کشف آن در علم اصول یکى دیگر از ضرورتهاست. در این مورد، توجه به این سخن جالب است:
من بر این اعتقادم که رویا رو شدن فقه شیعى با مشکلات زندگى جدید، سرانجام او را به این عرصه از عرصههاى استنباط یعنى اهتمام به اهداف و مقاصد احکام خواهد کشانید. (66)
آنان که این توصیه را روا مىدارند، براین باورند که در معاملات به معنى الاعم بخش وسیعى از ملاکهاى احکام قابل کشف و دستیافتنى است. (67)
2. اجتهاد و تقلید
مساله اجتهاد و تقلید از آن رو که بر تمامى فقه اثرگذار است، نقشى مهم در چگونگى فقاهت و اجتهاد ایفا مىکند. تامل و درنگ در این موضوع از چند جهتبایسته است: یکى مبادى و علوم لازم براى مجتهد، دیگرى مساله اجتهاد جمعى و شورایى، و سوم تعیین دایره تقلید و رابطه مقلد از یک سو با مرجع تقلید، و از سوى دیگر با قوانین مصوب و جارى در حکومت.
کلید ورود در همه این حوزهها آن است که بپذیریم بحث اجتهاد و تقلید، چنانچه بسیارى از فقیهان تصریح کردهاند، امرى عقلایى است و شارع مقدس در این زمینه مؤسس نبوده، بلکه ممضى است و پارهاى از دستوراتش ارشادى مىباشد.
3. قالب مباحث فقهى
چنانکه در بحثهاى گذشته یاد شد، قالب رایج در مباحث فقهى از زمان محقق حلى به یادگار مانده است. این قالب سبب تفکیک بسیارى از مباحث مرتبط از یک سو، و تداخل موضوعات غیر مرتبط از سوى دیگر مىشود. از این رو دستهبندیهاى پیشنهادىاى که برخى از متفکران عرضه کردهاند درخور تامل است.
بجز این، افزودن بخش فقه سیاسى یا فقه الحکومة به تقسیمبندیهاى گذشته و گردآورى مباحث پراکنده آن بسیار ضرورى است. چنانکه تفکیک مباحث دیگرى چون «فقه زنان و خانواده» هم بایسته است. (68)
این نوشتار که درآمدى بر مساله بسیار با اهمیت فقه حکومتى است، رسالتش طرح مساله و گشودن افقهاى مربوط به مساله، با استفاده از اندیشههاى روشن عالمان و متفکران اسلامى بود. امید است نگارنده در این هدف تا اندازهاى موفق شده باشد.
پىنوشتها:
1. در این زمینه رجوع شود به کتابهایى چون: فقه سیاسى، عباسعلى عمید زنجانى، 3ج; فقه سیاسى اسلام، ابوالفضل شکورى، 2ج; فقه الخلافة وتطورها، عبدالرزاق احمد السنهورى; فقه الحکومة الاسلامیة، توفیق محمد الشاوى; من الفقه السیاسى فى الاسلام، محمد صالح جعفر الظالمى. و مقالاتى چون: «الفقه السیاسى عند المسلمین»، مجله الازهر، مجلد بیستودوم، جزء 57; «الفقه السیاسى عند المسلمین»، رسالة الاسلام، س1، ش2; «فقه سیاسى اسلامى»، مکتب اسلام، ص23، ش2،3،9،10.
2. رجوع شود به: فقه سیاسى، ج2، ص38.
3. رجوع شود به: فقه الحیاة، حوار مع السید محمد حسین فضلالله (اول: مؤسسة المعارف للمطبوعات، بیروت، 1417ق1997م)
4. رجوع شود به: حکومت اسلامى، ش1، ص222، «جایگاه مباحثسیاسى در طبقهبندى علوم اسلامى»، محمد نورى.
5. رجوع شود به: فقه هزار و چهارصد ساله، ص144.
6. مجله اندیشه حوزه، ش1، ص61.
7. کیهان اندیشه، ش22، ص13-15، گفتگو با على عابدى شاهرودى.
8. همان، ص20، گفتگو با ابراهیم جناتى.
9. همان، ص15. گفتگو با على عابدى شاهرودى.
10.رجوع شود به: « فقه حاکم»، على اکبر نوایى، اندیشه حوزه، شمارههاى 1،2،3; «الفقه الفردى والاجتماعى فى مسالة التسجیر»، طالب التسعیر، الفکر الجدید، سال سوم، ش10، ص238-258.
11. دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیة، ج3، ص32 (بیروت، 1392ق 1972م).
این مقاله توسط آقاى على اکبر ثبوت در مجموعهاى به نام «همراه با تحول اجتهاد» ترجمه شده است. همچنین این مقاله در مجله فقه اهل بیت، ش1، ص33-42 به فارسى برگردانده شده است. و نیز متن عربى آن در کتاب «الاجتهاد والحیاة» ص159-152 به چاپ رسیده است.
12. بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، ص27-26 (اول: حکمت، تهران، 1403ق).
13. البدر الزاهر، ص52. (دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1362).
14. الاجتهاد والحیاة، ص12 (دوم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، 1417ق 1997م)
15. ولایت فقیه، ص32 (چاپ قبل از انقلاب).
16. مجموعه نظریات شوراى نگهبان، حسین مهرپور، ص301 (اول: کیهان، تهران، 1371).
17. صحیفه نور، ج21، ص61.
18. همان، ص47-46.
19. همان، ج21، ص98.
20. بررسیهاى اسلامى، ج1، ص181-180 (دفتر تبلیغات اسلامى، قم).
21. الاسلام بنظرة عصریة، ص96-94 (چهارم: دارالتیار الجدید دارالجواد، بیروت، 1411ق).
22. سیرى در اندیشه سیاسى عرب، ص141-140 (امیرکبیر، تهران، 1370).
23. فتواى برخى مراجع.
24. ر.ک: منیة السائل، آیةالله خوئى، ص180 (دوم: دارالمجتبى، قم، 1412ق 1991م).
25. مناسک حج، حوزه نمایندگى ولىفقیه در امور حج و زیارت، ص218-217 (اول: مشعر، 1375).
26. دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیة، ج3، ص32.
27. الاجتهاد والحیاة، ص24.
28. تحریرالوسیلة، ج2، ص555-554، 12، 4، 5.
29. دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیة، ج3، ص33.
30. همان، ج3، ص33.
31. همان.
32. در این زمینه رجوع شود به: کیهان اندیشه، ش37، ص60-35، مقالههاى «برخى مبانى احتیاطها در کتابهاى فقهى»، رضا استادى، «احتیاط در احتیاط»، محمد ابراهیم جناتى.
33. الاجتهاد والحیاة، ص25.
34. تحریرات فى الاصول، ج3، ص688.
35. تحریرالوسیلة، ج2، ص320، 322.
36. العروة الوثقى، ج1، ص170، 202.
37. قانون کار، دادگسترى جمهورى اسلامى ایران.
38. ر.ک به: دین و سیاست در دوره صفویه، رسول جعفریان (اول: انصاریان، قم، 1370).
39. ر.ک به: رسائل مشروطیت18 رساله و لایحه درباره مشروطیت (انتشارات کویر، تهران، 1374).
40. التنقیح فى شرح العروةالوثقى، ج4، ص466، م27.
41. توضیح المسائل، ص457، م2488.
42. همان، ص459، م2500.
43. الفوائد والقواعد، ج1، ص30 (مکتبة المفید، قم).
44. آشنایى با علوم اسلامى (دوره کامل)، ص342 (دفتر انتشارات اسلامى، 1362).
45. الفتاوى الواضحة، ج1، ص99 و132 (هفتم: دارالتعارف، بیروت، 1401ق1981م).
46. فقه سیاسى، ج2، ص38.
47. مجله فقه اهل بیت، ش3، ص258-257، نگاهى به دستهبندى بابهاى فقهى، یعقوبعلى رجبى.
48. شرح لمعه، ج1، ص227.
49. التنقیح، ج1، ص25.
50. الرسائل، ج2، ص99-96.
51. صحیفه نور، ج21.
52. آینه پژوهش، ش10، ص69.
53. الدر النضید، محمد حسن المرتضوى اللنگرودى، ج1، ص363-359 (انصاریان، قم، 1412ق).
54. صورت مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج2، ص646، 656، 663 و ج3، ص1251، 1255-1254 بیدارگران اقالیم قبله، ص131-129.
55. تحریرات فى الاصول، ج2، 524.
56. شرایع الاسلام، ج2، ص198، (منشورات الاعلمى، تهران).
57. الاسلام یقود الحیاة، ص18.
58. سیاحتشرق، آقانجفى قوچانى، ص184-183 (دوم: امیرکبیر، تهران، 1362) و ص118 (نشر حدیث، 1375).
59. بعد اجتماعى اسلام، محمد اسفندیارى، ص201.
60. الاجتهاد والحیاة، ص22.
61. روزنامه رسالت، ش492، تاریخ 29 شهریور، 1366،ص1، نظرى بر فقه سنتى.
62. در مقاله «نگاهى تاریخى به مساله فقه و زمان»، مجله آینه پژوهش، ش36، ص16 به بعد، توضیحى پیرامون برخى از این مبانى ارائه شده است. همچنین رجوع شود به کتاب «بعد اجتماعى اسلام» محمد اسفندیارى، نشر خرم.
63. الاجتهاد والحیاة، ص1516; فقه اهل بیت، ش8، ص107.
64. همان، ص16، فقه اهل بیت، ش8، ص108-107.
65. همان، ص46.
66. فقه اهل بیت، ش8، ص117.
67. ر.ک: فقه اهل بیت، ش8، ص113-112. الاجتهاد والحیاة، ص44، 21.
68. یکى از اندیشمندان اهل سنت مجموعهاى یازده جلدى با عنوان « المفصل فى احکام المراة والبیت المسلم» عرضه کرده که در آن مجموع مباحث فقهى پیرامون زن و خانواده یکجا عرضه شده است.
اگر بپذیریم که مهمترین ویژگى مباحث فلسفه فقه، ناظر بودن به تمامیت فقه است، «فقه حکومتى» هم یکى از مباحث اصلى و جدى در حوزه فلسفه فقه خواهد بود. به تعبیر دیگر، فقه حکومتى بخشى از فقه نیستبلکه وصفى براى تمام مباحث فقهى مىباشد. از این رو مىتوان آن را مسالهاى فرافقهى دانست و در فلسفه فقه جاى داد.
تتبع در کتابهاى فقهى و تامل در اندیشه فقیهان این واقعیت را نشان مىدهد که دو نوع نگاه به فقه شده است، یا دو گونه انتظار از فقه وجود دارد. در یک نگاه، فقیه در صدد است تا وظایف افراد مسلمان را روشن کند و مشکلاتى را که در مسیر اجراى احکام پیش مىآید مرتفع سازد; و به تعبیر دیگر، مکلفان را در دیندارى و شریعتمدارى یارى رساند. با این نگاه، طرح مسالهها، مثالها، تقسیمبندیها و...، در راستاى تحقق همان آرمان قرار مىگیرد.
در کنار این نگاه، نگاه دیگرى هم هست مبنى بر این که افراد بجز هویت فردیشان، که موضوع برخى از احکام است، تشکیلدهنده یک هویت جمعى به نام جامعه نیز مىباشند که این هویت جمعى نیز موضوع احکامى است و فقیه مىبایست دو نوع موضوع را بشناسد و احکام هریک را روشن سازد، آن هم نه جدا از یکدیگر; بلکه این دو هویت جدایى ناپذیرند و تفکیک این دو ،خود زمینه کشیده شدن به نگاه اول را فراهم مىسازد. با این نگاه نیز مباحث، مسائل و مثلها به گونهاى دیگر خواهد بود.
اگر پذیرفتیم که در گذشته فقه چنین نگاههایى وجود داشته یا بپذیریم که مىتواند وجود پیدا کند، آن وقت مسالهاى به نام «فقه حکومتى» در برابر «فقه فردى» معنا پیدا مىکند. «فقه حکومتى» اصطلاحى براى نگاه دوم است، چنانکه مىتوان از نگاه اول به «فقه فردى» یاد کرد.
اینک که مراد از فقه حکومتى ، به اجمال روشن شد، شایسته است تناسب و تغایر این واژه با واژگانى چون: فقه سیاسى، فقه الخلافة، فقه الحکومة، فقه پویا، فقه حاکم و فقه اجتماعى روشن شود، تا زمینه برخى لغزشها از میان برود.
به گمان ما، سه واژه اول (فقه سیاسى، فقه الخلافة، فقه الحکومة) قریب المعنا هستند و به بخشى از فقه که مسائل حکومتى را مورد بحث قرار مىدهد، اطلاق مىشوند. بدین جهت اصطلاحات مقابل اینها، بخشهاى دیگر فقه چون فقه جنایى، فقه مدنى، و فقه عبادى (2) یا فقه السوق، فقه الجنس، فقه الاسرة، فقه العلاقات (3) و... خواهد بود.
شاهد این امر آن است که در تقسیمبندى علوم اسلامى فقه سیاسى در ردهبندیها قرار مىگرفته است (4) و نیز رسالههاى خاصى در این زمینه در گذشته و حال تالیف شده است. (5)
از این رو این اصطلاحات هیچ تناسبى با فقه حکومتى ندارد. چراکه فقه حکومتى وصف محیط بر فقه است و فقه سیاسى و الفاظ دیگر جزئى از فقه; گرچه بعضى مرتکب این خلط شده و آنها را یکى انگاشتهاند. (6)
واژه فقه پویا که در برابر فقه سنتى به کار مىرود، اصطلاحى نو پیداست که در سالهاى پس از پیروزى انقلاب مطرح شد و تعریف روشنى از آن نشده است. ولى براساس برخى اظهار نظرها چون:
سنتى بودن و یا پویا بودن، و به تعبیر بهتر متطور بودن، دو خاصیت فقاهت و اجتهاد است نه فقه... حاصل این که وصف پویایى به معناى فعال بودن و پاسخگو بودن اجتهاد شرعى و سنتى است... و همین فقه از آن جهت پویا و متطور است که همواره باید پاسخگوى مسائل جدید و عهدهدار تجزیه و ترکیب آنها باشد. (7)
معناى مثبت اصطلاح پویایى فقه عبارت است از ضرورت اشراف فقیه به ابعاد مختلف موضوعات مستحدثه و استنباط احکام شریعتبوسیله عناصر علمى و متقن از منابع اصیل و معتبر. (8)
مىتوان نتیجه گرفت که فقه پویا مرادف فقه حکومتى نیست، بلکه نسبت میان آن دو، عموم منوجه است. زیرا فقه پویا پاسخگو به مسائل جدید و نو پیداست، خواه با نگاه فردى یا جمعى; و شاهد این امر آن است که برخى از مفسران فقه پویا تصریح کردهاند که تمامى فقهاى امامیه چنین بودهاند، یعنى به مسائل جدید پاسخ گفتهاند. (9)
اما فقه حکومتى نگاهى دیگر است; صرف پاسخگویى نیست، بلکه نوع پاسخگویى منظور است، خواه مساله مستحدث باشد یا کهنه. بنابراین در فقه حکومتى نوع پاسخگویى به مسائل جدید و کهنه مراد است، و در فقه پویا صرف پاسخگویى به مسائل جدید براساس ادله معتبر و منابع اصیل.
اما دو اصطلاح دیگر (فقه حاکم و فقه اجتماعى) قرابتى معنایى با اصطلاح مورد نظر این نوشتار دارند و اصطلاح مقابل آنها مىتواند فقه فردى باشد.
حال که تا اندازهاى موضوع نوشتار روشن شد و واژگان مشابه آن معرفى گشت اشارهاى به تاریخچه طرح این موضوع به عنوان یک مساله علمى، سودمند است.
در میان اندیشمندان شیعى، نخستشهید سید محمد باقر صدر (م1400ق1359ش) آن را مطرح ساخت. وى در ضمن بیان اهداف حرکت اجتهاد دو مجال براى تطبیق نظریه اسلامى در زندگى بیان مىدارد; یکى در مجال زندگى فردى و دیگرى در مجال زندگى اجتماعى و جمعى. (10)
وى بیان مىدارد که اجتهاد گرچه باید هر دو مجال را دنبال کند، اما در سیر تاریخى چنین نبوده و وجهه غالب اجتهاد، مجال تطبیق بر زندگى فردى بوده است. (11)
شهید مطهرى انزواى بحث عدل و اصل عدالت اجتماعى را سبب رکود تفکر اجتماعى فقها و کنار ماندن فقه از فلسفه اجتماعى مىداند:
...اینکه بحث عدل را پیش آوردیم براى این بود که تاثیر بحث عدل را در تفسیر اصل عدالت اجتماعى بیان کرده باشیم و دیگر اینکه انکار اصل عدل و تاثیرش کم و بیش در افکار، مانع شد که فلسفه اجتماعى اسلام رشد کند و بر مبناى عقلى و علمى قرار بگیرد و راهنماى فقه قرار بگیرد، فقهى به وجود آمد غیر متناسب با سایر اصول اسلام و بدون اصول و مبانى و بدون فلسفه اجتماعى، اگر حریت و آزادى فکر باقى بود و موضوع تفوق اصحاب سنتبر اهل عدل پیش نمىآید و بر شیعه هم مصیبت اخبارىگرى نرسیده بود ما حالا فلسفه اجتماعى مدونى داشتیمو فقه ما بر این اصل بنا شده بود و دچار تضادها و بنبستهاى کنونى نبودیم.
اصل عدالت اجتماعى با همه اهمیت آن در فقه ما مورد غفلت واقع شده است و در حالى که از آیاتى چون بالوالدین احسانا واوفوا بالعقود عموماتى در فقه بدست آمده است ولى با این همه تاکیدى که در قرآن کریم بر روى مساله عدالت اجتماعى دارد معهذا یک قاعده و اصل عام در فقه از آن استنباط نشده و این مطلب سبب رکود تفکر اجتماعى فقهاى ما گردیده است. (12)
مرحوم آیةالله بروجردى نیز سخنى دارند که مىتوان از آن این نکته را استفاده کرد:
...لایبقى شک لمن تتبع قوانین الاسلام و ضوابطه فى انه دین سیاسى اجتماعى ولیست احکامه مقصورة على العبادات المحضة المشرعة لتکمیل الافراد و تضمین سعادة الاخرة فقط، بل یکون اکثر احکامه مرتبطة بسیاسة المدن و تنظیم الاجتماع. (13)
هرآن کس که در قوانین اسلام و قواعد آن تتبع کند خواهد دانست که اسلام دینى سیاسىاجتماعى است و دستورات آن، منحصر به عبادات شرعى براى تکامل افراد و سعادت آخرت نمىباشد، بلکه بسیارى از احکام آن مرتبط با اداره جامعه و تنظیم اجتماع است.
محمد مهدى شمسالدین مىگوید:
ان الفقها(رض) والاصولیین القدما، انطلقوا فى تعاملهم مع القرآن باعتباره مصدرا للتشریع من خلل او ضیق فى الرؤیة المنهجیة جعلتهم یرون فقط آیات الاحکام المباشرة التى یتعاطونها وهى مایتصل بفقه الافراد، عبادات الفرد، تجارة الفرد، جریمة الفرد، الاسرة، لااعرف لماذا غفلوا عن البعد التشریعى للمجتمع وللامة فى المجال السیاسى و التنظیمى و للعلاقات الداخلیة فى المجتمع وعلاقات المجتمع مع المجتمعات الاخرى غیر المسلمة لا ادرى ولعل بدایة عصر التدوین الفقهى صادفت الانفصال الکامل بین القیادة السیاسیة للمسلمین وبین الجانب التشریعى للمسلمین. (14)
برخورد فقیهان و اصولیان پیشین با قرآن به عنوان یکى از مصادر تشریع با کاستى و نقص در روش مواجه بود. زیرا آیات الاحکام را فقط آنچه مىدانستند که مربوط به فقه فردى بود، عبادات فرد، تجارت فرد، جریمه فرد و خانواده.
نمىدانم چرا از بعد تشریعى جامعه و امت در قلمروهاى سیاسى، قانونگذارى و روابط داخلى و خارجى غفلت داشتند. شاید شروع دوره تدوین فقه مصادف بود با جدایى کامل رهبرى سیاسى مسلمانان از رهبرى دینى و فقهى آنان.
امام خمینى در دو دهه اخیر بیشترین سهم را در طرح این مساله داشت; ایشان در درسهاى نجف یکى از ادله اثبات حکومت دینى را ماهیت اجتماعى قوانین اسلامى ذکر مىکند. (15) و نیز پس از انقلاب در موارد عدیدهاى آن را گوشزد کرده که به چند نمونه اشاره مىشود:
1. در مساله طلاق حاکم آنجا که زندگى با عسر و حرج مواجه است و شوهر راضى به طلاق زن نیست، فرمود:
طریق احتیاط آن است که زوج را با نصیحت و الا با الزام وادار به طلاق نمایند و در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق داده شود و اگر جرات بود مطلب دیگر بود که آسانتر است. (16)
2. در توصیه به فقهاى شوراى نگهبان براى حل مشکلات نظام چنین نوشت:
تذکرى پدرانه به اعضاى عزیز شوراى نگهبان مىدهم که خودشان قبل از این گیرها، مصلحت نظام را در نظر بگیرند، چراکه یکى از مسائل بسیار مهم در دنیاى پرآشوب کنونى نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیمگیرىهاست. حکومت، فلسفه عملى برخورد با شرک و کفر و معضلات داخلى و خارجى را تعیین مىکند و این بحثهاى طلبگى مدارس که در چارچوب تئورىهاست نه تنها قابل حل نیست که ما را به بنبستهایى مىکشاند که منجر به نقض ظاهرى قانون اساسى است. (17)
3. مسائلى را که در نامه به آقاى انصارى جزء مسائل مورد ابتلاى حکومت و مردم قلمداد کرده و وظیفه فقها را بحث و بررسى پیرامون آن دانستهاند نیز گویاى این امر است. بعضى از موارد مذکور در نامه عبارت است از:
...مالکیت و محدوده آن، زمین و اقسام آن، انفال و ثروتهاى عمومى، ارز و پول و بانکدارى، مالیات، حفظ محیط زیست، معضلات طبى، کنترل جمعیت، معادن زیر زمینى و رو زمینى، نقش زن، حدود آزادى فردى و اجتماعى و... (18)
ایشان همچنین تعبیر «حکومت فلسفه عملى فقه» را خطاب به مراجع و روحانیان بازگو مىکند:
حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حکومت نشاندهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است، فقه تئورى واقعى و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است. (19)
مىتوان گفت تمام کسانى که دغدغه انطباق شریعتبا اوضاع و احوال زندگى و تغییرات آن را در ذهن داشته و در پى راهحل براى آن بودند به نوعى دیدگاه فقه حکومتى داشتند.
براى نمونه، علامه طباطبایى (20) و محمد جواد مغنیه (21) که تئورى تقسیم احکام به ثابت و متغیر را براى حفظ پویایى شریعت مىپذیرند، در تاریخچه مساله فقه حکومتى جاى مىگیرند. از عالمان و اندیشمندان سنى نیز مىتوان از شیخ محمد عبده (22) (1266-1323/ 1849-1905م) یاد کرد که براى تطبیق شریعتبر اوضاع و احوال جهان امروز، دو اصل مصلحت و تلفیق را پیشنهاد مىکند.
به هر حال مىتوان گفت فقه حکومتى دغدغه ذهنى بسیارى از فقها و اندیشمندان معاصر جهان اسلام است; لیک به عنوان یک مساله علمى، از حدود و ثغور آن، مسائل و مباحثش، و مبانى و پیشفرضهایش، بحثى صورت نگرفته است.
به عقیده ما:
«فقه حکومتى وصفى فراگیر و محیط براى تمامى بخشهاى فقه (عبادى، اجتماعى، فردى و...) است، که بر برداشت و تلقى خاص از دین و شریعت استوار است و با نشانههایى از این قبیل شناخته مىشود:
1. حکومت مىتواند بدون مشقت آن را در هر عصر و زمان به اجرا درآورد.
2. مصالح تمامى افراد جامعه در آن منظور شده است.
3. تخصیص و استثناء در احکام و قوانین اندک است.
4. با تحولات زندگى انطباق و هماهنگى دارد.
5. توسل به احکام ثانوى یگانه راه انطباق با تحولات زندگى در آن نیست.
و اجراى آن به تحقق عدالت اجتماعى که از هدفهاى عالى دین است مىانجامد.»
شاهد این که فقه حکومتى و فردى برابر فقه عبادى و غیر عبادى نیست، آن که مسائل عبادى و شخصى فقهى نیز در بسیارى از اوقات جنبه اجتماعى و حکومتى پیدا مىکند. ذکر چند نمونه مىتواند گویاى این ادعا باشد:
1. روزه از مباحث عبادى و شخصى است و یکى از مفطرات روزه، خوردن و آشامیدن است. برخى از فقها معتقدند که دود سیگار اگر از حلق پایین نرود مبطل روزه نیست، (23) بر این اساس مقلدان این مجتهد به راحتى در ملا عام مبادرت به کشیدن سیگار مىکنند، در حالى که سایر مقلدان آن را مبطل مىدانند. حال آیا در ملا عام تظاهر به سیگار کشیدن روزهخوارى محسوب مىشود یا نه؟ و آیا حکومت مىتواند از آن منع کند یا خیر؟
2. در حرمت موسیقى جاى تردید نیست، لیک در تعریف موسیقى اختلاف نظر شدید میانفقها وجود دارد. برخى دایرهاى وسیع براى آن دیده و برخى از فقها دایرهاش را ضیق کردهاند. (24)
در حال حاضر از رسانههاى عمومى آواها و نواهایى پخش مىشود که طبق برخى فتواها موسیقى است و حرام مىباشد. آیا حکومت نباید پخش کند، یا افراد باید از استماع آن خوددارى کنند؟ و اگر افراد یک خانواده مقلد چند مرجع هستند که برخى تجویز مىکنند و برخى منع، چه باید بکنند.
3. اختلاف دیدگاهها نسبتبه مطاف نیز مىتواند با این نگاه مرتبط باشد. (25)
همچنین مىتوان گفتحلیت و حرمت ذبیحه اهل کتاب، طهارت و نجاست کفار، و مسائل بسیار دیگر که در نظر بدوى و سطحى، فردى است مىتواند از دو زاویه و با دو نگاه مورد تجزیه و تحلیل فقهى قرار گیرد. بنابراین نمىتوان تقسیمبندى عبادى و غیر عبادى را جایگزین فقه حکومتى و فردى کرد.
نکتهاى که باید بر آن تاکید داشت این است که انزواى فقه حکومتى به عاملى تاریخى، و نه فکرى، برمىگردد. بدین معنا که فتور و ضعف و سستى در اندیشه فقهى شیعه نبود که چنین وضعى را پدید آورد وگرنه در دوران معاصر هم نمىتوانستخود را از آن بکند; بلکه عامل تاریخى یعنى انزوا و برکنار بودن از قدرت و حکومت، این امر را سبب شده بود.
بر این مطلب بسیارى از اندیشمندان شیعى تاکید داشتهاند. شهید صدر مىگوید:
ومن الناحیة النظریة وان کانت تستهدف کلا مجالى التطبیق لانها سواء فى حساب العقیدة ولکنها فى خطها التاریخى الذى عاشته على الصعید الشیعى کانت تتجه فى هدفها على الاکثر نحو المجال الاول فحسب. (26)
از جهت نظرى گرچه زمینه فردى و اجتماعى را دنبال مىکند، چراکه از نظر اعتقادى تفاوتى ندارند، اما اجتهاد شیعى در مسیر تاریخ تنها جنبه فردى را دنبال کرده است.
محمد مهدى شمسالدین هم معتقد است:
واعتقد ان السبب فى تقصیر الفکر الشیعى الفقهى والاصولى عن ولوج هذا الحقل فى مجالات الاستنباط بینما کان موضع اهتمام کبیر من المذاهب الاخرى حیثیعتبر احد ارکان منهج الاستنباط فى المناهج الاخرى، هو سبب تاریخى ولیس فکریا... هو لایرجع الى اختلال فکرى وانما الى ظرف تاریخى. (27)
گمان مىکنم، راز کنارهگیرى تفکر فقهى و اصولى شیعه از مجال اجتماعى، امرى تاریخى باشد و نه فکرى... این امر به اختلال در نظام فکرى شیعه مربوط نیست، بلکه به شرایط تاریخى برمىگردد.
دو. دامنه فقه حکومتى
با توجه به تعریفى که از فقه حکومتى ارائه شد و اجمالا به نوعى نگاه و تلقى از فقه معنا شد، مىتوان با پیش کشیدن دامنه این موضوع در تبیین بهتر آن موفق شد. در این مرحله از بحث، فقه حکومتى را با مقابلش که آن را فقه فردى نام نهادیم در عرصههاى مختلف مقایسه مىکنیم و تاثیر این دو نگاه را باز مىگوییم. ضمن این مقایسه، نقادىاى از روند تاریخى فقه فردى صورت مىپذیرد و تصویرى از فقه مطلوب ارائه مىشود.
فقه حکومتى و فردى مىتواند در عرصههاى مختلف اثرگذار باشد:
الف. شیوه استنباط
شیوه استنباط احکام از منابع شرعى و بیان آن، مىتواند عرصهاى براى تجلى و بروز این دو نگاه به فقه باشد. در این جا به چند نمونه اشاره مىکنیم:
1. موارد دیه را فقها در شش مورد بدین ترتیب ذکر کردهاند: صد شتر، دویست گاو، هزار گوسفند، دویستحله، هزار دینار، ده هزار درهم.
فقها مىگویند این شش مورد تخییرى است و جانى مىتواند یکى را برگزیند. (28)
مىدانیم که تفاوت ارزش این موارد بسیار است; بدین صورت که خرید حله یا تهیه درهم همیشه کم هزینهتر از پرداخت دینار است. با وصف این، چگونه جانى بیشتر را انتخاب مىکند، و این فتوا و استنباط چه نقشى دارد؟ آیا این نوعى نگاه فردى نیست؟
آیا آنچه امروزه در جمهورى اسلامى ایران از سوى قوه قضائیه به عنوان نرخ واحد اعلام مىشود به نوعى مغایر با نگاه اول نمىباشد؟
2. ربا یکى از محرمات شرعى است که تردیدى در آن نیست و رباى قرضى رایجترین نوع ربا در جوامع انسانى است. تجویز حیله در ربا که مشکل افراد مسلمان را حل مىکند، بر نوعى نگاه فردى استوار است.
شهید سید محمد باقر صدر تجویز حیله در ربا را یکى از آثار نظریه فردگرایانه در فقه مىداند. (29) و در مقابل، آنان که هر گونه حیلهاى را در ربا حرام مىدانند و معتقدند که ربا یک بلاى اقتصادى براى جامعه انسانى است و حیلهبردار نمىباشد، نگاهى دیگر دارند که ما آن را نگاه فقه حکومتى نام مىنهیم.
3. قاعده لاضرر یکى از قواعد اساسى در فقه اسلامى است. براساس این قاعده هر حکم اسلامى که سبب ضرر باشد تشریع نشده یا فعلیت نمىیابد. بسیارى از فقها اشکال کردهاند که بسیارى از احکام اسلامى چون زکات، جهاد، قصاص، و دیات، متضمن ضررند، پس چگونه اسلام آن را تشریع کرده است. آنگاه در صدد توجیه و رفع اشکال برآمدهاند.
به نظر مىرسد این احکام را مغایر با قاعده لاضرر دیدن، از نوعى نگاه فردى نشات گرفته است; وگرنه چنانچه این تصور از احکام اسلامى در ذهن فقیه شکل گیرد که رسالتشریعت اداره فرد به عنوان جزئى از جامعه مىباشد، وجود جهاد و زکات و... ضررى نیست تا با قاعده لاضرر مغایر تلقى شود. (30)
4. تجویز احتیاطهاى فراوان هم، نشات گرفته از نگاه فردى است. آنان که در رد دلیل انسداد در علم اصول، وجوب احتیاط را مقدم بر اتخاذ ظن مطلق مىدانند و تا مرحله عسر و حرج، احتیاط را واجب مىانگارند، (31) از این دست مىباشند. (32)
برخى اندیشمندان گفتهاند:
... بل ادى هذا الى ظاهرة موجودة فى فقه الشیعة بدرجة غیر مسوغة وتنبئ باحد مظاهر الخلل المنهجى او القصور المنهجى وهى ظاهرة الاحتیاطات فى مقام الفتوى... والمکلف محکوم بالعمل بالاحتیاط فى نسبة عالیة جدا من الفروع الفقهیة فى احکام الافراد... وهذا الامر یتلاءم مع العبادات ولایتلاءم مع الفقه العام. (33)
احتیاطهاى بسیار در فقه شیعه به بیش از نصاب قابل قبول رسیده است و این نشانگر نوعى خلل در منهج و روش است... مکلف محکوم به رعایت احتیاط در فروع فقهى بسیار است و این با عبادات سازگارى دارد، اما در فقه عام خیر.
شهید مصطفى خمینى در این زمینه گفته است:
نباید از نظر دور داشت که بستن باب احتیاط، گشودن باب خیرات و برکات است. با احتیاط، قوا از رشد بازمانده و فرصتها ضایع مىگردد. فقیه واقعى آن است که بداند اسلام دین سهل و مسامحه است; همان گونه که در حدیث آمده: انى بعثت على الشریعة السهلة السمحة. (34)
5. تجویز استفاده از معادن رو زمینى براى افراد و اشخاص نیز مىتواند مورد دیگرى براى این بحثباشد. آیا امروزه مىتوان استخراج معدنهاى سنگ، نمک، گچ، را به افراد واگذار کرد؟ (35)
6. فتوا دادن به این که تخلى در کوچه و خیابان اشکالى ندارد، مگر این که ملک غیر باشد، نیز یکى دیگر از نمونههاست. (36)
7. قانون کار با آنچه در کتاب الاجاره، از کتب فقه، مطرح مىشود متفاوت است. زیرا در قانون کار، کارفرما موظف به رعایتشروطى مىشود که در کتاب الاجاره لازم الرعایه نیست. (37)
8. اختیار کامل طلاق را به مرد سپردن با آنچه امروزه در عقدنامهها، به عنوان شرایط ضمن عقد، به خورد مردان داده مىشود نمونهاى دیگر است.
همچنین مىتوان به نمونههایى دیگر به اجمال اشاره کرد که تحت تاثیر این دو دیدگاه پاسخهاى متفاوت گرفتهاند:
مواد مخدر، کنترل جمعیت، تعلیم و تربیت، حفظ محیط زیست، کندن درختان و از بین بردن جنگلها، کشف دفینهها در ملک شخصى، و... که در نگاه فردگرایانه محکوم به جواز است; ولى در نگاه دیگر ممکن استحرام یا واجب باشد.
ب. حذف مباحث اجتماعى از فقه
یکى دیگر از گسترههاى برخورد فقه فردى و حکومتى حذف و اضافه مباحث اجتماعى است. در بسیارى از رسالههاى عملیه مباحث امر به معروف و نهى از منکر، جهاد، حکومت، حدود، قصاص، دیات، نماز جمعه و... جایگاهى ندارد. حتى برخى از کتابهاى فقه استدلالى نیز از این عناوین تهى هستند.
اگر مباحثسیاسى در کتابهاى فقهى موجود نیستیا پراکنده است، حاکى از یک نوع نگرش است. البته باید پذیرفت که این نگرش مىتواند بر اثر جبر واقعیتهاى اجتماعى ، از قبیل کنار بودن شیعه از قدرت و حکومت، باشد. لذا در دورههایى که فقیهان به حکومت نزدیک شدهاند یا، به تعبیر صحیحتر، حکومتها خود را به فقیهان نزدیک ساختهاند، با اقبال گسترده فقها به مباحث فقه سیاسى مواجه مىشویم; چنانچه در دوره صفویه مباحثى از قبیل نماز جمعه، خراج، مسائل آیین حکومتدارى و اخلاق حاکمان، بسیار مورد توجه قرار مىگیرد. (38) همچنین است پس از آن، در دوره قاجاریه و.... (39)
به هر حال با این واقعیت تلخ در برخى دورهها، و در پارهاى از مسائل براى همیشه، مواجه بودهایم.
ج. طرح مسائل نادر
مسالهسازى و مسالهتراشى در فقه که برخى از فقیهان به دام آن افتادهاند، یکى دیگر از عرصههاى ظهور تفکر فقه فردى است. به تعبیر دیگر، اینان با نگرش اجتماعى به تفریع فروع نپرداختهاند. اجتماع گریزى اینان را به واقعگریزى کشانده و این امر سبب رویکرد به مسائل فرضى و تحقیق درباره مسائل موهوم شده است. نمونههایى از این دست مىتواند روشنگر باشد:
1. در عروة الوثقى، فرعى این چنین آمده است:
اذا جف الوجه حین الشروع فى الید لکن بقیت الرطوبة فى مسترسل اللحیة او الاطراف الخارجة عن الحد ففى کفایتها اشکال. (40)
اگر صورت هنگام شستن دستها خشک شود ولکن رطوبتى در مقدار خارج از متعارف ریش، یا اطراف خارج از حد صورت باقى بماند، استفاده از این رطوبتبراى مسح اشکال دارد.
2. مردى که دو زن دارد، اگر یکى از دو زن، فرزند عموى زن دیگر را شیر دهد، زنى که فرزند عموى او شیر خورده به شوهر حرام نمىشود. (41)
3. اگر بچهاى از پستان زن مردهاى شیر بخورد، چنین شیرى موجب محرمیت نمىشود. (42)
فرضهاى بسیارى که در مسائل شیر دادن، ارث خنثى، بیع فضولى، معاطات و... در رسالههاى عملیه و کتابهاى فقه استدلالى به چشم مىخورد، نشاندهنده همان نگاه فردى است.
د. دستهبندى ابواب فقهى
این دو نگاه در دستهبندى ابواب فقهى نیز مؤثر است. این که موضوع فقه، افعال مکلفین است، متاثر از همین دیدگاه است و همین امر مبناى برخى تقسیمبندیها در کتابهاى فقه قرار گرفته است. تقسیم بندى محقق حلى که مشهورترین و رایجترین است و مورد قبول بسیارى واقع شده بر همین ذهنیت استوار است. وى فقه را به عبادات، عقود، ایقاعات و احکام تقسیم کرده است. شهید اول در توجیه آن گفته است:
ووجه الحصر ان الحکم الشرعى اما ان تکون غایته الاخرة او الغرض الاهم منه الدنیا والاول العبادات والثانى اما ان یحتاج الى عبارة او لا والثانى الاحکام والاول اما ان تکون العبارة من اثنین تحقیقا او تقدیرا او لا والاول العقود والثانى الایقاعات. (43)
وجه انحصار به چهار بخش عبارت است از آن که حکم یا غایتى اخروى دارد و یا غرض مهمتر آن دنیا است. بخش اول، عبادات است و قسم دوم یا به لفظ نیازمند است و یا نه. قسم دوم، احکام است. آنچه به لفظ نیاز دارد یا به عبارت دو نفر نیازمند ستیا نه. قسم نخست عقود است و قسم دوم ایقاعات.
شهید مطهرى در نقدى بر آن نگاشتهاند:
... نیازمندى به صیغه یا بىنیاز بودن از آن و طرفینى بودن صیغه یا یک طرفى بودن آن ملاک تقسیم و جدا کردن قسمتها و گروه گروه شدن بابهاى فقهى قرار داده است، در نتیجه نکاح و طلاق که مربوط مىشوند به حقوق خانوادگى، یکى برقرارى پیوند زناشویى است و دیگرى گسسته شدن آن، در دو گروه قرار گرفتهاند، فقط به دلیل اینکه یکى عقد است و دیگرى ایقاع. همچنین اجاره و جعاله با همه نزدیکى ذاتى و ماهوى که با یکدیگر دارند، به دلیل این که یکى عقد است و دیگرى ایقاع، از هم جدا شدهاند سبق و رمایه به دلیل اینکه عقدند، از جهاد که به خاطر آن تشریع شدهاند، جدا آمدهاند. اقرار که از توابع کتاب قضا است در بخشى غیر از کتاب قضا واقع شده است (44) .
به نظر مىرسد ایراد کلى همان نوع نگاه باشد. در این دورههاى اخیر برخى تقسیمبندیهاى دیگر ارائه شده که در آنها تا حدودى به این امر توجه شده که، یکى از آنها تقسیمى است که شهید صدر مبنا قرار داده. وى ابواب فقهى را در چهار گروه جاى مىدهد:
1. عبادات
2. اموال (خصوصى و عمومى)
3. سلوک و آداب شخصى
الف. آنچه مربوط به خانواده است مانند: ازدواج، طلاق و....
ب. آنچه به فرد تعلق دارد مانند: اطعمه و اشربه، ملابس، مساکن و...
4. سلوک و آداب عمومى که به حکومت مربوط است، مانند: جهاد، قضا، شهادات، حدود و... (45)
طرح دیگرى که شاید بتوان گفت در آن توجه به فقه حکومتى بیشتر نمایان است، طرح استاد عباسعلى عمید زنجانى در کتاب فقه سیاسى است.
ایشان مباحث فقهى را در شش گروه بدین شرح حصر کرده است:
1. قضایى (قضاء، شهادات)
2. مدنى (عقود)
3. خانواده (ازدواج، طلاق، ارث، وصیت)
4. اقتصادى (مالکیت، اموال)
5. عبادى (نماز، روزه، حج)
6. سیاسى (حکومت، سیاستخارجى، جهاد، حقوق بینالملل). (46)
در تقسیمبندیهاى جدید اهل سنت توجه به این نکته به چشم مىخورد. مانند تقسیمبندى صبحى محمصانى، وهبه زحیلى، مصطفى احمد زرقاء. (47)
ه. اجتهاد و تقلید
مبحث اجتهاد و تقلید که آغازگر فقه است و بر تمامى مباحث فقهى اشراف دارد ارتباط وثیقى با این موضوع پیدا مىکند. در اینجا به بررسى تفکیکى این عنوان با موضوع بحث مىپردازیم:
1. اجتهاد
اجتهاد و فقاهت که به شیوه و کار فقیه اطلاق مىشود از چند جهتبا مساله فقه حکومتى درگیر مىشود.
11. علوم و دانشهاى لازم براى مجتهد. در کتابهاى فقهى دانشها و مبادى لازم براى اجتهاد را بدین شرح باز گفتهاند.
شهید ثانى مىگوید:
اجتهاد با مقدمات ششگانه حاصل مىشود: کلام، اصول، نحو، تصریف، لغت عرب، شرایط ادله و اصول اربعه که عبارتند از: قرآن، سنت، اجماع و عقل. (48)
در کتاب التنقیح فى شرح العروة الوثقى پس از دانستن زبان عرب و قواعد عربیت، علم اصول و دانش رجال را مبناى اجتهاد مىشمرد. (49)
مرحوم امام در «الرسائل» دانشهاى لازم براى مجتهد را چنین برشمرده است:
دانستن فنون زبان عرب، انس با محاورات عرفى و فهم موضوعات عرفى، دانستن منطق، اصول فقه، علم رجال، شناخت کتاب و سنت، تکرار تفریع فروع بر اصول، فحص و جستجو از کلمات فقها، فحص از فتاواى عامه. (50)
روشن است که مجتهد در فقه حکومتى، بجز اینها، به شناختهاى دیگر هم نیازمند است. امام خمینى، خود در سالهاى آخر عمر وقتى از اجتهاد سخن راندند، اجتهاد مصطلح را کافى ندانسته و اعلمیتبه معناى خاص فقهى را نیز براى مدیریت جامعه مکفى ندانستند. (51)
استاد محمدرضا حکیمى مىگوید:
به تعبیر دیگر مجتهد کسى است که جامعه انسانى منهاى معصوم را به او تحویل دادهاند با آن همه تعهد و رسالت و این همه مساله و واقعیت، در پهنههاى حضور تکلیف و تنجز آن; با آن حال چنین شخصى چگونه باید باشد و در ارتباط با تحولات اعصار بشرى چگونه باید آگاهى داشته باشد و بیندیشد. (52)
از این رو مبادى و علوم لازم براى مجتهد بسیار فراتر از دانشها و مبادى معهود خواهد بود.
21. شرایط مجتهد. یکى از شرایطى که براى مجتهد ذکر مىشود، و البته مورد اختلاف است، اعلمیت مىباشد. تفسیر اعلمیتبا این دو نگاه، متفاوت خواهد بود. در یک نگاه اعلمیتبا ازدیاد قوه و ملکه استنباط یا دانستن بیشتر احکام فقهى محقق مىشود. (53) اما در نگاه دیگر اعلمیت معنایى فراتر دارد: اعلم در احکام، موضوعات، واقعیتهاى زندگى جمعى، شناخت مصالح و مفاسد اجتماعى و... (54)
31. اجتهاد جمعى یا شورایى. گسترش دامنه مباحث فقهى و پیچیدگى موضوعات و مسائل زندگى ایجاب مىکند که اجتهاد به صورت جمعى و گروهى صورت پذیرد; بویژه در غیر مسائل عبادى که تغییر و تحول در موضوعات آن فراوان است.
شهید مصطفى خمینى معتقد است:
در دوران ما باید توجه تام به مشارکت علمى داشت... تبادل نظر و مشارکت در آراء فقهى را بهاى فراوان باید داد تا مردم گرفتار اختلاف و مفاسد واقعى نشوند... بر این اساس حجیت فتواى فقیهان معاصر دچار اشکال است. به سبب همین عدم مشارکت و دورى از تبادل نظر مىبینیم که برخى از فقها در طول زندگانى علمى خویش چقدر تبدل راى دارند. بر این اساس، نشستن در کنجخانه و فتوا دادن براساس اندیشههاى فردى با وجود مشکلات علمى عصر ما و معضلات فنى بسیار، روشى عقلایى نیست. (55)
2. تقلید
باور به فقه حکومتى در تقلید و دایره آن اثر مىگذارد. زیرا اگر چنین فقهى به صحنه عمل درآید و به عنوان قانون در جامعه اجرا شود تجویز تقلیدهاى متعدد به نوعى تعارض منتهى مىشود. وقتى قانون بانکدارى اسلامى اجرا مىشود و دولت صالح اسلامى آن را تنفیذ کرده و اجرا مىکند، تقلید از کسانى که آن را تحریم مىکنند چگونه خواهد بود؟
در عقدنامهها مرد به زوجهاش وکالت مىدهد که در مواردى به دادگاه رجوع و خود را مطلقه کند. این عقدنامهها را تمام زنها و مردها امضا مىکنند، با این که طبق فتواى برخى فقها زن نمىتواند در مطلقه کردن خود وکیل شود. (56)
از این دست نمونهها فراوان است. از این رو آیا مىتوان دایره تقلید را به امور عبادى محدود کرد یا نه؟ و اگرنه، چگونه با اجراى قوانین توسط حکومت اسلامى سازگار است.
از سوى دیگر شهید سید محمد باقر صدر در مورد قانونگذارى در جمهورى اسلامى ایران در پاسخ به پرسش گروهى مىنویسد:
ان الشریعة الاسلامیة هى مصدر التشریع بمعنى انها هى المصدر الذى یستمد منه الدستور و تشرع على ضوئه القوانین فى الجمهوریة الاسلامیة وذلک على النحو التالى:
اولا: ان احکام الشریعة الثابتة بوضوح فقهى مطلق تعتبر بقدر صلتها بالحیاة الاجتماعیة جزءا ثابتا فى الدستور سواء نص علیه صریحا فى وثیقة الدستور اولا.
ثانیا: ان اى موقف للشریعة یحتوى على اکثر من اجتهاد یعتبر نطاق البدائل المتعددة من الاجتهاد دستوریا ویظل اختیار البدیل المعین من هذه البدائل موکولا الى السلطة التشریعیة التى تمارسها الامة على ضوء المصلحة العامة. (57)
شریعت اسلامى مصدر قانونگذارى استیعنى قانون از آن اخذ مىشود و براساس آن قوانین جمهورى اسلامى تنظیم مىشود، با این شیوه که:
1. احکام شرعى ثابت که از وضوح مطلق برخوردار است، جزء ثابت قانون خواهد بود.
2. در هر حکمى که بیش از چند اجتهاد وجود دارد، قوه مقننه مىتواند یکى از آن اجتهادها را برگزیند. این بخش، حوزه بدائل متعدده نام دارد.
این سخن تجویز اختیار هریک از فتواها براى حکومت است. در آن صورت تقلید در آن زمینهها بىمعنا خواهد بود.
و. اصول فقه
تردیدى نیست که وضعیتى که علم اصول در حال حاضر دارد با نگرش فردى شکل گرفته است. این امر گذشته از ایرادهاى دیگرى است که بر علم اصول وارد است، چون: خلط مباحث اصول با فلسفه و کلام، و متورم شدن بعضى از مسائل کمفایده. چنانکه از میرزا حبیبالله رشتى نقل شده است که:
درس آن مرحوم [میرزا حبیبالله رشتى] را اگر چه ندیده بودیم لیکن شنیدهایم که دوره اصول برحسب تدریس آن مرحوم ششصد سال طول مىکشید. (58)
و نیز گفتهاند:
نقل است که میرزا حبیبالله رشتى چهارده سال درباره مقدمه واجب بحث کرد. پس از آن گفتحال ببینیم که این بحث چه فایدهاى دارد. بحث را ادامه داد و نتیجه گرفت که این بحث فایدهاى ندارد. (59)
از این ایرادها که بگذریم علم اصول متناسب با فقه فردى است.
محمد مهدى شمسالدین گفته است:
... نحتاج کما ذکر الى ان نتعامل مع نظام العبادات بمنهجیختلف عن المنهج الذى نتعامل به مع تشریع الامور الوضعیة فى الفقه العام اى فقه الامة ککل وفقه المجتمع وعلاقات المجتمع وفقه الافراد داخل المجتمع فى علاقاتهم مع الدولة او مع الجماعات او مع بعضهم البعض والمبدا الاساسى الا ان یثبتخلاف ذلک بنص قاطع انه لایوجد تعبد فى باب المعاملات العام یعنى فى الفقه السیاسى والتنظیمى والاقتصادى والاسروى والاجتماعى، لایوجد تعبد، لابد ان نلتمس مقاصد الشریعة هنا. (60)
باید در نظام عبادات با شیوهاى متفاوت از شیوه تشریع قوانین در فقه عام و فقه الامه و فقه مجتمع و روابط بینالمللى برخورد کرد، مگر خلاف آن ثابتشود. زیرا در باب معاملات عام، یعنى فقه سیاسى، اقتصادى، [فقه] خانواده و جامعه تعبدى وجود ندارد; در اینجا باید مقاصد شریعت ملاحظه گردد.
ذکر چند نمونه مىتواند مفید باشد:
1. غور در مباحث اصول عملیه و مطلق دانستن آن و عدم تفکیک حوزه مسائل فردى از اجتماعى، بدین معنا که اجراى برائتیا تخییر و استصحاب در حوزه مسائل اجتماعى که مصالح کلىتر را در بر دارد، نشانى از نگاه فردى به فقه است.
2. طرح مساله شخصى بودن ظن یا نوعى بودن آن در اعتبار و حجیت امارات نیز از این قبیل است.
3. ضابطهمند نبودن ظواهر، که در نتیجه، تشخیص آن قائم به فرد مىشود و بخشى از اختلافهاى فقهى بدان منتهى مىشود، نیز یکى دیگر از این موارد است.
سه. به سوى فقه حکومتى
موفقیت فکرى و اجرایى حکومت اسلامى در عرصههاى مختلف، در گرو سامان یافتن فقه حکومتى است. اگر منظومهاى فقهى و تشریعى، که اصول و فروعش سازگار باشند و تئوریها و روشها و دستورالعملهایش با یکدیگر همخوانى داشته باشند، شکل گیرد، بسیارى از بنبستها از میان مىرود.
فاجعه زمانى است که بگوییم:
حکومت اسلامى بر پایه فقه موجود در رسالههاى عملیه، خواسته مردم است. (61)
از این رو باید همه پراکنده گوییها در این زمینه به یک نظام در باب فقه حکومتى منجر شود.
در این نوشتار تا اینجا تصویرى از دو نوع نگاه به فقه و دامنه تاثیرگذارى این دو نگاه به قلم آمد. نظام یافتن فقه حکومتى در گرو آن است که نخست مبانى آن روشن گردد و سپس اصلاحات لازم در فقه و دانشهاى وابسته بدان (دانشهاى مبنا) صورت پذیرد. در اینجا به اجمال از این دو امر سخن مىگوییم:
الف. مبانى فقه حکومتى
بجز مبانى عامى که فقه دارد، فقه حکومتى مبانى خاصى دارد که بدون باور به آنها نمىتوان به چنین فقهى دستیافت، که فهرستوار مىتوان آنها را چنین بیان کرد:
1. جاودانگى شریعت اسلامى;
2. پذیرش بعد اجتماعى دین;
3. اعتقاد به شخصیتحکومتى و ولایى پیامبر(ص) و ائمه(ع);
4. توجه شریعتبه تحولات زندگى; و
5. اصل اجتهاد. (62)
ب. اصلاحات
انجام اصلاحاتى در سه حوزه; دانش اصول، مساله اجتهاد و تقلید، و قالب مباحث فقهى، از ضرورتهاى دستیابى به فقه حکومتى است.
1. علم اصول
دانش اصول به عنوان وسیله و ابزارى براى فقاهت، قابل تجدید و اصلاح است. به تعبیر برخى از اندیشمندان، علم اصول نه کتاب است و نه سنت که ثابت و استوار باشد، بلکه «هو وسیلة، اولا: لتنظیم التفکیر، من هنا علاقته بالمنطق، ثانیا: هو وسیلة لفهم اللغة العربیة وآلیات التعبیر اللغوى و من هنا صلته بعلوم اللغة العربیة، وهو ثالثا: وسیلة لفهم المنطق الداخلى والعلاقات الداخلیة للنص التشریعى فى الکتاب والسنة، ومن هنا علاقته بالنص التشریعى، بالکتاب والسنة.» (63)
علم اصول ابزارى است، اولا براى تنظیم فکر و اندیشه، و لذا با منطق مرتبط است، ثانیا براى فهم زبان عرب، و از این رو با علوم عربیه ربط دارد، و ثالثا براى فهم نص کتاب و سنت، و از این جهتبا قرآن و سنتسروکار دارد.
آنگاه همین نویسنده نقص علم اصول را خلط شدن با کلام و فلسفه دانسته است. از این رو مناهجبحثهاى فلسفى در آن رسوخ یافته و آن را معقد ساخته است و از طرفى دیگر به سان کلام و فلسفه از ابزار بودن خارج گردیده، و خود غایتشده است. (64)
برخى دیگر از متفکران بر این باورند:
فى تصورى ان من الممکن جدا استحداث وسائل جدیدة لفهم النص وفق التطورات العلمیة فى فهم النص وقواعده.
نعم، الان الاصولیون وقفوا على مفردات تقلیدیة مثل العام والخاص والمطلق والمقید. .. وهکذا نجد انهم یواجهون النصوص کما هو کانت قوالب جامدة، بینما نجد ان من الممکن للفقیه ان یفهم الفکرة من مجموع النصوص على الطریقة الحدیثة، بحیث تاخذ من النص جزءا من الفکرة ومن ذاک النص جزءا آخر حتى تتکامل الفکرة من جمیع الجهات، مع ملاحظة الظروف التى تحیط بالنص عند صدوره، وهذا مایختلف مع البرنامج السائد الذى یتبعه الاصولیون لفهم النص. (65)
به گمان من، مىتوان وسایلى جدید براى فهم نصوص به دست آورد که با دستاوردهاى علمى در فهم نصوص و قواعد آن سازگار باشد.
بلى، امروزه علماى اصول براساس روش پیشین خود بر عناوینى چون مطلق و مقید، عام و خاص تاکید دارند و نیز آنان نصوص را ساختارها و قالبهاى غیر متحرک و جامد مىانگارند. با این که فقیه مىتواند با کنار هم نهادن نصهاى مختلف و با توجه به شرایط تاریخى حاکم بر نصوص، از مجموع نصوص اندیشه را کشف کند البته این امر با شیوه حاکم که مقبول علماى اصول در فهم نصوص است متفاوت مىباشد.
توجه به مقاصد شریعت و راه کشف آن در علم اصول یکى دیگر از ضرورتهاست. در این مورد، توجه به این سخن جالب است:
من بر این اعتقادم که رویا رو شدن فقه شیعى با مشکلات زندگى جدید، سرانجام او را به این عرصه از عرصههاى استنباط یعنى اهتمام به اهداف و مقاصد احکام خواهد کشانید. (66)
آنان که این توصیه را روا مىدارند، براین باورند که در معاملات به معنى الاعم بخش وسیعى از ملاکهاى احکام قابل کشف و دستیافتنى است. (67)
2. اجتهاد و تقلید
مساله اجتهاد و تقلید از آن رو که بر تمامى فقه اثرگذار است، نقشى مهم در چگونگى فقاهت و اجتهاد ایفا مىکند. تامل و درنگ در این موضوع از چند جهتبایسته است: یکى مبادى و علوم لازم براى مجتهد، دیگرى مساله اجتهاد جمعى و شورایى، و سوم تعیین دایره تقلید و رابطه مقلد از یک سو با مرجع تقلید، و از سوى دیگر با قوانین مصوب و جارى در حکومت.
کلید ورود در همه این حوزهها آن است که بپذیریم بحث اجتهاد و تقلید، چنانچه بسیارى از فقیهان تصریح کردهاند، امرى عقلایى است و شارع مقدس در این زمینه مؤسس نبوده، بلکه ممضى است و پارهاى از دستوراتش ارشادى مىباشد.
3. قالب مباحث فقهى
چنانکه در بحثهاى گذشته یاد شد، قالب رایج در مباحث فقهى از زمان محقق حلى به یادگار مانده است. این قالب سبب تفکیک بسیارى از مباحث مرتبط از یک سو، و تداخل موضوعات غیر مرتبط از سوى دیگر مىشود. از این رو دستهبندیهاى پیشنهادىاى که برخى از متفکران عرضه کردهاند درخور تامل است.
بجز این، افزودن بخش فقه سیاسى یا فقه الحکومة به تقسیمبندیهاى گذشته و گردآورى مباحث پراکنده آن بسیار ضرورى است. چنانکه تفکیک مباحث دیگرى چون «فقه زنان و خانواده» هم بایسته است. (68)
این نوشتار که درآمدى بر مساله بسیار با اهمیت فقه حکومتى است، رسالتش طرح مساله و گشودن افقهاى مربوط به مساله، با استفاده از اندیشههاى روشن عالمان و متفکران اسلامى بود. امید است نگارنده در این هدف تا اندازهاى موفق شده باشد.
پىنوشتها:
1. در این زمینه رجوع شود به کتابهایى چون: فقه سیاسى، عباسعلى عمید زنجانى، 3ج; فقه سیاسى اسلام، ابوالفضل شکورى، 2ج; فقه الخلافة وتطورها، عبدالرزاق احمد السنهورى; فقه الحکومة الاسلامیة، توفیق محمد الشاوى; من الفقه السیاسى فى الاسلام، محمد صالح جعفر الظالمى. و مقالاتى چون: «الفقه السیاسى عند المسلمین»، مجله الازهر، مجلد بیستودوم، جزء 57; «الفقه السیاسى عند المسلمین»، رسالة الاسلام، س1، ش2; «فقه سیاسى اسلامى»، مکتب اسلام، ص23، ش2،3،9،10.
2. رجوع شود به: فقه سیاسى، ج2، ص38.
3. رجوع شود به: فقه الحیاة، حوار مع السید محمد حسین فضلالله (اول: مؤسسة المعارف للمطبوعات، بیروت، 1417ق1997م)
4. رجوع شود به: حکومت اسلامى، ش1، ص222، «جایگاه مباحثسیاسى در طبقهبندى علوم اسلامى»، محمد نورى.
5. رجوع شود به: فقه هزار و چهارصد ساله، ص144.
6. مجله اندیشه حوزه، ش1، ص61.
7. کیهان اندیشه، ش22، ص13-15، گفتگو با على عابدى شاهرودى.
8. همان، ص20، گفتگو با ابراهیم جناتى.
9. همان، ص15. گفتگو با على عابدى شاهرودى.
10.رجوع شود به: « فقه حاکم»، على اکبر نوایى، اندیشه حوزه، شمارههاى 1،2،3; «الفقه الفردى والاجتماعى فى مسالة التسجیر»، طالب التسعیر، الفکر الجدید، سال سوم، ش10، ص238-258.
11. دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیة، ج3، ص32 (بیروت، 1392ق 1972م).
این مقاله توسط آقاى على اکبر ثبوت در مجموعهاى به نام «همراه با تحول اجتهاد» ترجمه شده است. همچنین این مقاله در مجله فقه اهل بیت، ش1، ص33-42 به فارسى برگردانده شده است. و نیز متن عربى آن در کتاب «الاجتهاد والحیاة» ص159-152 به چاپ رسیده است.
12. بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، ص27-26 (اول: حکمت، تهران، 1403ق).
13. البدر الزاهر، ص52. (دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1362).
14. الاجتهاد والحیاة، ص12 (دوم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، 1417ق 1997م)
15. ولایت فقیه، ص32 (چاپ قبل از انقلاب).
16. مجموعه نظریات شوراى نگهبان، حسین مهرپور، ص301 (اول: کیهان، تهران، 1371).
17. صحیفه نور، ج21، ص61.
18. همان، ص47-46.
19. همان، ج21، ص98.
20. بررسیهاى اسلامى، ج1، ص181-180 (دفتر تبلیغات اسلامى، قم).
21. الاسلام بنظرة عصریة، ص96-94 (چهارم: دارالتیار الجدید دارالجواد، بیروت، 1411ق).
22. سیرى در اندیشه سیاسى عرب، ص141-140 (امیرکبیر، تهران، 1370).
23. فتواى برخى مراجع.
24. ر.ک: منیة السائل، آیةالله خوئى، ص180 (دوم: دارالمجتبى، قم، 1412ق 1991م).
25. مناسک حج، حوزه نمایندگى ولىفقیه در امور حج و زیارت، ص218-217 (اول: مشعر، 1375).
26. دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیة، ج3، ص32.
27. الاجتهاد والحیاة، ص24.
28. تحریرالوسیلة، ج2، ص555-554، 12، 4، 5.
29. دائرةالمعارف الاسلامیة الشیعیة، ج3، ص33.
30. همان، ج3، ص33.
31. همان.
32. در این زمینه رجوع شود به: کیهان اندیشه، ش37، ص60-35، مقالههاى «برخى مبانى احتیاطها در کتابهاى فقهى»، رضا استادى، «احتیاط در احتیاط»، محمد ابراهیم جناتى.
33. الاجتهاد والحیاة، ص25.
34. تحریرات فى الاصول، ج3، ص688.
35. تحریرالوسیلة، ج2، ص320، 322.
36. العروة الوثقى، ج1، ص170، 202.
37. قانون کار، دادگسترى جمهورى اسلامى ایران.
38. ر.ک به: دین و سیاست در دوره صفویه، رسول جعفریان (اول: انصاریان، قم، 1370).
39. ر.ک به: رسائل مشروطیت18 رساله و لایحه درباره مشروطیت (انتشارات کویر، تهران، 1374).
40. التنقیح فى شرح العروةالوثقى، ج4، ص466، م27.
41. توضیح المسائل، ص457، م2488.
42. همان، ص459، م2500.
43. الفوائد والقواعد، ج1، ص30 (مکتبة المفید، قم).
44. آشنایى با علوم اسلامى (دوره کامل)، ص342 (دفتر انتشارات اسلامى، 1362).
45. الفتاوى الواضحة، ج1، ص99 و132 (هفتم: دارالتعارف، بیروت، 1401ق1981م).
46. فقه سیاسى، ج2، ص38.
47. مجله فقه اهل بیت، ش3، ص258-257، نگاهى به دستهبندى بابهاى فقهى، یعقوبعلى رجبى.
48. شرح لمعه، ج1، ص227.
49. التنقیح، ج1، ص25.
50. الرسائل، ج2، ص99-96.
51. صحیفه نور، ج21.
52. آینه پژوهش، ش10، ص69.
53. الدر النضید، محمد حسن المرتضوى اللنگرودى، ج1، ص363-359 (انصاریان، قم، 1412ق).
54. صورت مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج2، ص646، 656، 663 و ج3، ص1251، 1255-1254 بیدارگران اقالیم قبله، ص131-129.
55. تحریرات فى الاصول، ج2، 524.
56. شرایع الاسلام، ج2، ص198، (منشورات الاعلمى، تهران).
57. الاسلام یقود الحیاة، ص18.
58. سیاحتشرق، آقانجفى قوچانى، ص184-183 (دوم: امیرکبیر، تهران، 1362) و ص118 (نشر حدیث، 1375).
59. بعد اجتماعى اسلام، محمد اسفندیارى، ص201.
60. الاجتهاد والحیاة، ص22.
61. روزنامه رسالت، ش492، تاریخ 29 شهریور، 1366،ص1، نظرى بر فقه سنتى.
62. در مقاله «نگاهى تاریخى به مساله فقه و زمان»، مجله آینه پژوهش، ش36، ص16 به بعد، توضیحى پیرامون برخى از این مبانى ارائه شده است. همچنین رجوع شود به کتاب «بعد اجتماعى اسلام» محمد اسفندیارى، نشر خرم.
63. الاجتهاد والحیاة، ص1516; فقه اهل بیت، ش8، ص107.
64. همان، ص16، فقه اهل بیت، ش8، ص108-107.
65. همان، ص46.
66. فقه اهل بیت، ش8، ص117.
67. ر.ک: فقه اهل بیت، ش8، ص113-112. الاجتهاد والحیاة، ص44، 21.
68. یکى از اندیشمندان اهل سنت مجموعهاى یازده جلدى با عنوان « المفصل فى احکام المراة والبیت المسلم» عرضه کرده که در آن مجموع مباحث فقهى پیرامون زن و خانواده یکجا عرضه شده است.