دین و انتظار آدمى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
گفت رو هرکه غم دین برگزید
باقى غمها خدا از وى برید
صید دین کن تا رسد اندر تبع
حسن و مال و جاه و بخت منتفع
دین همزاد آدمیزاد و قرین آزادى است. گریز از یخبندان استخوانسوز و تیره ادیتبه روشنا و گرماى آتشى است که ایمان به خدا، پیامبر و غیب آن را فروزان و درخشان مىکند. دین، گریز از بىرحمى شب و پناه بردن به نور آسمانها و زمین است. دین معناى زندگى و آدمى ، معناى جهان، معناى حقیقت و خود حقیقت است.
سخن از دین در روزگار ما که تلخترین تجربه فراغت از خدا را زهرنوش مىکند هم سخنى سخت است و هم شیرین، هم برآمده از اشتیاق است و هم از سر احتیاج، هم دشوار است و هم گریزناپذیر.
جهان معاصر که جهانى کما بیش بریده از خدا و قلمرو ماوراى طبیعت است در پى آن است که دشواریهاى مربوط به مسائل انسانى را در پیشگاه خود آدمى بنهد و دست تصرف او را در سیاست و تدبیر امور گشوده بگذارد. در این دوران که بهتر است آن را عصر وانهادگى آدمى به خود بخوانیم خرد به مثابه تعزیهگردان و نقطه آغاز و فرجام کرد و کار و باور آدمى است. شرایطى که این عصر براى انسان پدید آورده، چندان پیچیده و پرگره شده که بسیارى از نیازهاى نخستین و اجتنابناپذیر او را بىپاسخ و سیرناشده وانهاده است. دین نیز که روشنترین و سادهترین و بنیادیترین گرایش آدمى استدر تب و تاب تحولات جهان مدرن دچار دشواریهاى بسیارى در فهماندن ضرورت و اندازه نیاز انسان به خود شده است و به رغم پیشرفتهاى بسیارى که در شناختبشر و جان و روان او و پژوهش در ادیان و اقوام و آیینها و آداب و مفاهیم، از کهنترین روزگاران تا نوترین پدیدارها و رویدادهاى دینى به انجام رسیده است، هنوز جاى بسیارى براى پرسش و گفت و شنفت و جستجو هست و شاید همواره باب این مکالمات و مجادلات گشوده بماند.
امروزه هر سخنى درباره دین، سویهها و اضلاع گوناگون یافته و دینپژوهى به دریایى ناپیداکرانه بدل شده است که در یک جرعه و جام فرجام نمىیابد. از این میان پرسش انتظار از دین دیرى است که در جامعه دینىعلمى ما مطرح شده و در کشاکش پاسخهاى گونهگون گرفتار آمده است; پاسخهایى که گاه طرح صورت مساله را ملحدانه و باورسوز یا آن را بىمعنى دانسته و یا آن را بىعلقه و ارتباط با جنگ اعلام نشده بیگانگان علیه اندیشه و فرهنگ دینى نمىدانند.
هم سؤال از علم خیزد هم جواب
همچنانکه خار و گل از خاک و آب
هم ضلال از علم خیزد هم هدى
همچنانکه تلخ و شیرین از ندى
با پلکنهادن بر پاسخ و تحلیل یاد شده، این نکته رخ خواهد نمود که به هر تقدیر این پرسش یا شبهه بر حوزه شریعت وارد شده است پس مىبایست رخ از نقاب داوریهایى چند فرو گرفت و با استمداد از صاحب شریعتبه برهان و دلیل، پاسخى سنجیده و به هنجار پیش روى این پرسش نهاد. واقعیت آن است که این شبهه یا پرسش پیچیده در هزار پرسش دیگر است که فهم و پاسخ به هریک در گرو درک دیگرى است. انتظار از دین پرسشى است که در زنجیرهاى از پرسشهاى گوناگون نو و کهن نام و نشان دارد و اینک ما را به بازخوانى سنجشگرانه پرسشها و پاسخهاى کهن در سنت کلامى فلسفى خود مىخواند و هم ما را از شناخت دوران مدرن و مقتضیات و تحدیدات و امکانات و مدعیات و مواعید آن ناگزیر مىسازد. این فرایند پیچیده که دالانى به سنت مىشکافد و راهى به مدرنیته مىگشاید سختیاب و دیررس است و مباد که قصههایى چنین دشوار بر دینداران و شریعتخواهان کم کوتاه و ساده به چشم آید و یا کار در این ساحتها با اتخاذ مواضعى خام فرجام یافته انگاشته شود.
در دوران معاصر سه زمینه براى رویش چنین پرسشى مىتوان یافت: دروندینى، میاندینى، بروندینى. این سه زمینه اگرچه با یکدیگر پیوندى انکارناپذیر و ناگسستنى دارند، ولى به فرجام از یکدیگر تمایز روشن و صریحى مىیابند. زمینه بیروندینى زمینهاى است زاده دوران مدرن که خود را بریده و بیرون از دین فرامىنماید و دین را از فراسوى مرزهاى معیشت و زندگى آدمى هم دورتر مىخواهد. زمینه میاندینى نیز در پى ارتباطات و اطلاعات گستردهاى که ارباب ادیان گوناگون از مرام و مشرب یکدیگر حاصل کردهاند پدید آمده و خود روینده پرسشهاى گوناگونى در سطح و ساحت میاندینى است. زمینه دروندینى نیز ملک پاک مؤمنان و معتقدان دین است که در پى دگرسانیهاى عظیمى که در قلمروهاى گوناگون پدید آمده خود را نیازمند بازخوانى سنت و بازنگرى در فهم دینى خود مىبینند و مىکوشند اقتدار خود و هویت دینى و گستره قلمرو آن را در میانه هجوم جهانى بیگانه و از بن رها از دین نگاه دارند. اختلاف رهیافتها در پاسخ به پرسش انتظار از دین و نیز تعدد مبانى و معانى این پرسش همه در این سه زمینه به نیکى فهمیده مىشود.
درباره زمینه بروندینى مىتوان گفت جهان مدرن از آغاز دوران روشنگرى به این سو در کار تبیین پدیدارهاى جهان بر پایه باور به خرد به مثابه نیروى قائم به خود است و با پیرایش جهان از معناى قدسى و مبدا ماوراى عقل تنها در معبد خرد نماز مىگزارد. بدین سان دورانى رسید که خرد خشک دکارتىکه اسطوره را برنمىتافتخود جامه اسطوره پوشید و حقیقت عقلانى به جاى حقیقت وحیانى نشست و در اندرون خود سوداى سلطه بر همه انگارههاى آدمى و بخردانه ساختن آن را پرورد و پنداشت «خداى پیرى که روزگارى همه عالم به او ایمان داشت دیگر وجود ندارد».(نیچه، چنین گفت زرتشت، ص398). به فرجام خرد و اراده آدمى ادعاى استقلال کرد و در تقابل با اراده و مشیت الهى نشست. درستکارى را از دل خود و درون تیره زمین طلب کرد و چشم از آسمان پوشید و همه جهان و آنچه را در آن استبازتابى از احساس و درک خود دانست و به سالارى و مهترى خود فتوا داد تا آنکه به مرجع بلامنازع قدرت و مجرا و مجرى آن تبدیل گردید.
البته امروز همه آنچه در شرح دوران مدرن آوردیم، در تب تند تردید مىسوزد. پارهاى از فیلسوفان معتقدند که دیگر چندان نمىتوان در بخردانه بودن احکام خرد اطمینان داشت و آن را مرجع قدرت پنداشت. به گمان آنان از آن روز که به سخن نیچه خدا مرد، آدمى نیز مرد و مرگ خدا بىدرنگ و ناگزیر آدمى را نیز از میان مىبرد. جهان مدرن اکنون در گرداب خودساخته بحران عقلانیت گرفتار آمده است و خرد خشک که روزى قاضىالقضاة مقبول همه دعاوى بود اینک در دعاوى عادى هم مورد تردید واقع مىشود و داوریها و دید او بىچون و چرا مقبول نمىافتد.
آن نمىدانست عقل پاى سست
که سبو دایم ز جو ناید درست
بسیارى از آدمیان در پایانه سده بیستم این را دریافتهاند که سویه دینى آدمى از او جدایىناپذیر است و انسان بىخدا نمىتواند حتى در معیشت و معرفت زمینى راه به جایى ببرد. این ادراک انسان شناختى که دستمایه سیر و سلوک آدمى در سده بیستویکم خواهد بود هم سبب اقبال انسان معاصر به دین مىگردد و هم بارى عظیم بر دوش پیروان ادیان مىنهد.
به هر روى هرچه هست، دوران مدرن با خیل عظیم فلسفهها، فکرها، ایدئولوژیها و مکاتب گوناگون فکرى، بشر را به فضایى کشاند که، برخلاف دوران کهن، آدمى در برابر گزینههاى بسیارى مىنشیند و از سویى مدعیان بسیارى در کنار دین نشستهاند و به شیفته و فریفته ساختن خلق مشغولند.
پس حقیقت در حقیقت غرقه شد
زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد
و گاه با اقتباس از دین و به دواعى و مدعیات و مواعید مشابه دین او را از سر نهادن به آستان عظمت دین بازمىدارند. انسان اینک در برابر انواع و اصناف دین نشسته و عرصه گزینش و سنجش او بسى فراختر و گستردهتر است. پس بایسته است عالمان و متکلمان دینى در برابر چنین معارضههایى با دین، درخور دید و داورى و دانش انسان مدرن دین را تبیین کنند و از قلمرو آن به دفاع برخیزند.
تردید نباید کرد که فراپیش نهادن معیارهاى سنجیده فرادینى که انسان افسونزده معاصر را به پذیرش دین وا دارد و دست او را در گزینش دین حق بفشارد و چشم او را به دید دیگرى از دین بازکند از نخستین تکالیف عالمان دینى است. انتظار از دین، به یک معنا، طلب محکى براى پذیرش دین است. کسى که به دینى خاص اقبال مىکند، چه انتظارى از آن دین دارد که در ادیان دیگر و گرایشهاى فکرى و مابعدالطبیعى دیگر تامین نمىشود و تنها در آن دین به دست مىآید. برخى از اهل نظر گفتهاند اصل این سؤال با ترکیب و لوازمش زاییده ذهن انسان امروز است و پژوهش حال گروندگان به ادیان دلیلى به دست نمىدهد که از چنین پرسشى در وجه سؤالى یا صورت خبرى آن حکایت کند; اما بىتردید چیزى سبب جذب همان آدمیان به دین خاص شده است. آن چیز چه بودهاست : آیا انتظارى از دین داشتهاند که بر آمده استیا آنکه اساسا سخن و مسالهاى به نام انتظار در کار نبوده است و سر دیگرى موجب این گرایش بوده است. دین مىتواند جاذبههاى بسیارى داشته باشد که ربطى هم به انتظار از دین نداشته باشد در این صورت تدین آدمى متوقف بر انتظار خاصى از دین نخواهد بود. از اینکه بگذریم سخن این است که آیا مىتوان از روشهاى تجربى یا پژوهشهاى قومشناسانه، مردم شناسانه و... براى ساخت و پرداخت محک انتخاب دین سود جست؟ فىالمثل آیا مىشود به شیوه آمارى درباره کسانى که به دینى خاص گرویدهاند یا از دینى بریدهاند و یا اصولا دین را به طاق فراموشى نهادهاند تحقیق کرد که آنان در طلب چه جام جمى بودهاند که در دین یا دینى نیافتند و در دین دیگر یافتند. شاید با این روش تجربى بتوان درک انسانشناختى خود را گسترش داد و آن را معنا و معیارى براى پذیرش دین فرانمود. به عنوان مثال متالهاى چون اونامونو از سرشتسوگناک آدمى و درد جاودانگى که در اوستسخن مىگوید و شالوده احساس و اندیشه او را شوق به بقا و خلود و درمان این درد را در دین مىیابد، آن هم به صورت خاص.(ر.ک: درد جاودانگى، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى). با این همه براى پژوهش فلسفى و پیشاتجربى نیز مجال بسیار هست.
پرسش انتظار از دین به گونه دیگرى هم ممکن است مطرح شود: که از نگاه دین انسان باید چه انتظاریا توقعاتى از دین داشته باشد. بدین ترتیب پرسش جنبه درون دینى پیدا مىکند و پاسخى از شفافیت و درخشندگى متون دینى مىجوید. در این صورت کار بشر آن است که توقع و انتظارش را از دین در منظر دین قرار دهد و انتظاراتش را با محک مدعیات دینى بسنجد و آن را تصحیح و به هنجار کند; اینجاست که «فلسفه دین» پرسش را به نقش و صورتى دیگر در مىآورد و سؤال یا شبهه را از منظرى دیگر وارد مىکند و کارایى و توفیق مدعیات دینى را به میزان خرد مىنهد. از این رو شاید بتوان گفت که تبیین و تنقیح معیار پذیرش دین با تکیه بر انگارههاى دینى شاید چندان به توفیق نزدیک نباشد. پس ضرورت تکلیف مىکند که سهمى از تبیین و تنقیح چنین محکى را به انگارههاى بیروندینى عرضه کنیم و از آن هم پاسخ بخواهیم. همه اینها بىگمان به قدر بهایى است که ما به خرد مىدهیم و آن را در شناختسرشت آدمى توانا مىسازیم. روشن است که انسانشناسى بى جهانشناسى معنا ندارد و درک ویژه از آدمى با ریافتخاص از پدیدارهاى جهان ملازم است و این بهرهگیرى از خرد تا سرزمینهاى دور و ناشناخته ادامه مىیابد. اینجا پرسش از مرز و حد تواناییهاى خرد رخ مىنماید; یعنى همان انتظار از خرد که روى دیگر پرسش انتظار از دین است. اندازه قلمرو عقل در دستیابى به حقیقت دقیقا با ساحت دین و گستره آن پیوند دارد و کشف ماهیت و چند و چون این پیوند بر ذمه عالمان دینى است. جهان مدرن به اینجهانى کردن اندیشه شناخته مىشود; اینجهانى کردن علوم طبیعى و انسانى. اندیشه اینجهانى یا سکولاریزم چیزى نیست جز تقدم مطلق خرد بر دین و سنجش هر اندیشه و باور دینى با معیارهاى خرد نظرى و عملى. فلسفه دین نیز، که دانشى نوپدید است، به انگیزه تامل عقلانى و فلسفى درباره دین تکوین یافته است و در پى به دست دادن معیارهایى فرادینى و عقلانى براى سنجش و پذیرش دین است و چه بسیار فیلسوفانى که معیارهایى براى دینخواهى به دست دادهاند، اما به نظر نمىرسد که هیچیک از محکهاى صناعتى گرهى از مشکل انسان معاصر گشوده باشد. هنوز براى بسیارى فیلسوفان روشن نیست در دورانى که با بحران عقلانیت رو در رو هستیم تا چه اندازه مىتوان به تقدم مطلق عقلانیتبر دین و یا هر چیز دیگر اعتماد کرد و این بحران مىتواند آغازى براى پژوهشى فراگیر از سوى متکلمان دینى و متعهدان به گستره شریعتباشد.
در نگاه میاندینى مساله را چنین تقریر کردهاند: در جهان کهن آدمى تنها در مقابل یک دین چشم مىگشود و تنها در یکى از تجلیگاههاى دین(مسجد، کلیسا، کنیسه و یا...) به نماز و نیایش مىایستاد و اگر سخنى درباره ادیان دیگر مىرفت همه را از چشم آن دین مىنگریست و آن را به محک همان داورى مىسنجید، چندان که مجال سخن در گفتگو میان ادیان کم و کوتاه مىنمود; ولى در جهان معاصر کثرت ارتباطات و وسعت اطلاعات چنان و چندان شده است که پیروان و جویندگان ادیان به آسانى مىتوانند باورها، آیین و مبانى فکرى و عملى یکدیگر را به نیکى فهم کنند. امروزه پیروان ادیان با یکدیگر سرى ندارند و نیک و ناخوش اندیشه آنان براى هم بر آفتاب افکنده شده است. افزون بر این، نیازهاى ارتباطى میان اجزا و افراد انسان معاصر و از سویى وجود اصول و نیز منافع مشترک بین ادیان و جز آن، مکالمه و داد وستد فکرى میان ادیان را ضرور مىنماید. از سویى هر دینى ادعاى انحصار رستگارى و جاودانگى و نسخ شرایع سابقه و اصطفا و تفضیل قوم و امتخود را صلا مىدهد. با این تفصیل سؤال این گونه طرح شده است که آیا مىتوان معیارى فرادینى که بتواند مقبول همه ادیان قرار گیرد به دست داد؟ این سؤال شاید بدین علت طرح شده است که جهان معاصر همزیستى مسالمتآمیز و روابط تو بر تو و گسترده و مناسبات مختلف را به ضرورتى گریزناپذیر دو آورده است. اینجاست که پلورالیزم دینى و تسامح دینى و معنا و مبناى آن رخ مىنماید و به گونهاى دیگر پرسش وجه تمایز ادیان گوناگون را مىزایاند. بنابراین هم تبادل نظرى ادیان و هم واقعیتهاى ملموس در روزگار جدید آبستن پرسشهایى هستند که همه با پرسش انتظار از دین پیوند دارند و به گونهاى خاص آن را بازمىتابانند و از سویى اهمیت و فربهى بسیار این پرسش و نیز ضرورت ژرفنگرى و نیکاندیشى که پاسخهایى سنجیده و بهنجار ارائه دهد روى مىنماید.
انتظار از دین در گستره دروندینى نیز به اشکال گوناگون چهره مىنماید. برخورد جوامع دینى با شوک مدرنیسم و مقتضیات و لوازم دوران جدید آنها را به تامل درباره سنت فکرى و دینى خود واداشته و انتظارات نوى از سنت را فراپیش پندارشان نهاده است. همه جنبشهاى احیاگرانه دینى و از سویى بسیارى از جریانهاى داخلى در حاکمیتهاى دینى در واقع به نوعى واکنش در برابر مسائل این جهانى مشغولند و هریک گفته یا ناگفته در کار صورتبندى فهم خاصى از مساله انتظار از دینند. یکى از معانى مهم این پرسش این است که آیا به همه چیز مىتوان صورت دینى داد یا اینکه برخى امور، چه در قلمرو معرفت و چه در قلمرو معیشت، از پیش خود صورتى دارند و ماده صورت دینى نمىشوند. و به دیگر سخن آیا دین امرى فراگیر است و همه پدیدارها انسانى و همه معرفت و معیشتش را فرامىگیرد یا اینکه دین ساحتى از ساحتهاى گوناگون آدمى را مىپوشاند و درست همین جاست که جدال میان مدعیان جدایى دین از امور دنیوى و مخالفان آن معنا مىیابد. به دیگر سخن اینجاست که گروهى قلمرو دین را تضییق مىکنند یا مضییق مىپندارند و بنا به تعریفى که از دین، کمال دین و گوهر دین به دست مىدهند، آن را در محدوده کمال گوهر محدود مىکنند و شریعتى مضیق یا جدا از قلمروهاى دنیایى را توصیه مىکنند.
بسیارى از متفکران و مصلحان و روشنفکران اسلامى و نیز بنیانگذاران انقلابهاى دینى اعتقاد دارند که دین همه سویههاى رفتار و اندیشه انسانى را فرامىگیرد. اینان مى کوشند تا همه زوایاى کردار و رفتار و اندیشه آدمى را سرشت و معنا و صبغهاى دینى ببخشند و سکولاریزمى را که اینک به تاخت مىآید، بدیل غلطى براى حاکمیت دینى مىشمارند.
انتظار از دین روى دیگر پرسش انتظار از متن است اگر دین را به متون تعریف کنیم پرسشى که در هرمنونتیک جایگاهى بلند دارد و به مثابه راهبردى در فهم متون بدان مىنگرند.
به هر روى، به ایمان ما، همان گونه که اراده تکوینى خداوند مطلق و مرز ناشناس است، اراده تشریعى او نیز به معنایى یکایک رفتار و افعال ما را فرامىگیرد. با این سخن نمىتوان خدا را در تبیین تکلیف براى مهمترین و حساسترین رفتارها و کنشهاى بشرى معزول دانست و دست او را بسته خواست. چه خداوند پیش از این به انکار این بهتان پرداخته است(بل یداه مبسوطتان، مائده، 64). بنابراین دست گشوده خداى حى قادر همه شؤون آدمى را به شکلى مطلوب و کمال بخش سامان مىدهد و طرحى جامع براى اداره دنیا و تامین آخرت درمىافکند. بىگمان در آشوبستان دوران جدید، حکومت دینى و جامعه دینى یگانه پناه و تکیهگاه انسان بحرانزده معاصر است و شاید گرایش به دین و اصولگرایى در عصر حاضر پس از تجربههاى فراوان اندیشههاى بشرى دلیلى عینى بر این مدعا باشد.
این مجله بنا به سیرت و سابقه خود که طرح دشواریها و گرهها در زمینه معرفت دینى است مىکوشد با راهنمایى و رایزنى عالمان و اندیشهورزان دینى و طرح و نقد نظریههاى گوناگون گشایشى از پشتوانههاى تئوریک بجوید و ساختار قویم حکومت دینى را بر پایه ولایت فقیه غنا و ژرفا دهد و با طرح پرسشها و چشماندازهاى گوناگونى که در گستره معرفت دینى بویژه پرسش دشوار و اندیشهسوزى چون انتظار از دین، رواج و گیرایى دارد، عالمان و متکلمان دینى را به یارى بخواند که با نصرت آنان کیان شریعت و حوزه محروس و متروس ماند.ان شاء الله
باقى غمها خدا از وى برید
صید دین کن تا رسد اندر تبع
حسن و مال و جاه و بخت منتفع
دین همزاد آدمیزاد و قرین آزادى است. گریز از یخبندان استخوانسوز و تیره ادیتبه روشنا و گرماى آتشى است که ایمان به خدا، پیامبر و غیب آن را فروزان و درخشان مىکند. دین، گریز از بىرحمى شب و پناه بردن به نور آسمانها و زمین است. دین معناى زندگى و آدمى ، معناى جهان، معناى حقیقت و خود حقیقت است.
سخن از دین در روزگار ما که تلخترین تجربه فراغت از خدا را زهرنوش مىکند هم سخنى سخت است و هم شیرین، هم برآمده از اشتیاق است و هم از سر احتیاج، هم دشوار است و هم گریزناپذیر.
جهان معاصر که جهانى کما بیش بریده از خدا و قلمرو ماوراى طبیعت است در پى آن است که دشواریهاى مربوط به مسائل انسانى را در پیشگاه خود آدمى بنهد و دست تصرف او را در سیاست و تدبیر امور گشوده بگذارد. در این دوران که بهتر است آن را عصر وانهادگى آدمى به خود بخوانیم خرد به مثابه تعزیهگردان و نقطه آغاز و فرجام کرد و کار و باور آدمى است. شرایطى که این عصر براى انسان پدید آورده، چندان پیچیده و پرگره شده که بسیارى از نیازهاى نخستین و اجتنابناپذیر او را بىپاسخ و سیرناشده وانهاده است. دین نیز که روشنترین و سادهترین و بنیادیترین گرایش آدمى استدر تب و تاب تحولات جهان مدرن دچار دشواریهاى بسیارى در فهماندن ضرورت و اندازه نیاز انسان به خود شده است و به رغم پیشرفتهاى بسیارى که در شناختبشر و جان و روان او و پژوهش در ادیان و اقوام و آیینها و آداب و مفاهیم، از کهنترین روزگاران تا نوترین پدیدارها و رویدادهاى دینى به انجام رسیده است، هنوز جاى بسیارى براى پرسش و گفت و شنفت و جستجو هست و شاید همواره باب این مکالمات و مجادلات گشوده بماند.
امروزه هر سخنى درباره دین، سویهها و اضلاع گوناگون یافته و دینپژوهى به دریایى ناپیداکرانه بدل شده است که در یک جرعه و جام فرجام نمىیابد. از این میان پرسش انتظار از دین دیرى است که در جامعه دینىعلمى ما مطرح شده و در کشاکش پاسخهاى گونهگون گرفتار آمده است; پاسخهایى که گاه طرح صورت مساله را ملحدانه و باورسوز یا آن را بىمعنى دانسته و یا آن را بىعلقه و ارتباط با جنگ اعلام نشده بیگانگان علیه اندیشه و فرهنگ دینى نمىدانند.
هم سؤال از علم خیزد هم جواب
همچنانکه خار و گل از خاک و آب
هم ضلال از علم خیزد هم هدى
همچنانکه تلخ و شیرین از ندى
با پلکنهادن بر پاسخ و تحلیل یاد شده، این نکته رخ خواهد نمود که به هر تقدیر این پرسش یا شبهه بر حوزه شریعت وارد شده است پس مىبایست رخ از نقاب داوریهایى چند فرو گرفت و با استمداد از صاحب شریعتبه برهان و دلیل، پاسخى سنجیده و به هنجار پیش روى این پرسش نهاد. واقعیت آن است که این شبهه یا پرسش پیچیده در هزار پرسش دیگر است که فهم و پاسخ به هریک در گرو درک دیگرى است. انتظار از دین پرسشى است که در زنجیرهاى از پرسشهاى گوناگون نو و کهن نام و نشان دارد و اینک ما را به بازخوانى سنجشگرانه پرسشها و پاسخهاى کهن در سنت کلامى فلسفى خود مىخواند و هم ما را از شناخت دوران مدرن و مقتضیات و تحدیدات و امکانات و مدعیات و مواعید آن ناگزیر مىسازد. این فرایند پیچیده که دالانى به سنت مىشکافد و راهى به مدرنیته مىگشاید سختیاب و دیررس است و مباد که قصههایى چنین دشوار بر دینداران و شریعتخواهان کم کوتاه و ساده به چشم آید و یا کار در این ساحتها با اتخاذ مواضعى خام فرجام یافته انگاشته شود.
در دوران معاصر سه زمینه براى رویش چنین پرسشى مىتوان یافت: دروندینى، میاندینى، بروندینى. این سه زمینه اگرچه با یکدیگر پیوندى انکارناپذیر و ناگسستنى دارند، ولى به فرجام از یکدیگر تمایز روشن و صریحى مىیابند. زمینه بیروندینى زمینهاى است زاده دوران مدرن که خود را بریده و بیرون از دین فرامىنماید و دین را از فراسوى مرزهاى معیشت و زندگى آدمى هم دورتر مىخواهد. زمینه میاندینى نیز در پى ارتباطات و اطلاعات گستردهاى که ارباب ادیان گوناگون از مرام و مشرب یکدیگر حاصل کردهاند پدید آمده و خود روینده پرسشهاى گوناگونى در سطح و ساحت میاندینى است. زمینه دروندینى نیز ملک پاک مؤمنان و معتقدان دین است که در پى دگرسانیهاى عظیمى که در قلمروهاى گوناگون پدید آمده خود را نیازمند بازخوانى سنت و بازنگرى در فهم دینى خود مىبینند و مىکوشند اقتدار خود و هویت دینى و گستره قلمرو آن را در میانه هجوم جهانى بیگانه و از بن رها از دین نگاه دارند. اختلاف رهیافتها در پاسخ به پرسش انتظار از دین و نیز تعدد مبانى و معانى این پرسش همه در این سه زمینه به نیکى فهمیده مىشود.
درباره زمینه بروندینى مىتوان گفت جهان مدرن از آغاز دوران روشنگرى به این سو در کار تبیین پدیدارهاى جهان بر پایه باور به خرد به مثابه نیروى قائم به خود است و با پیرایش جهان از معناى قدسى و مبدا ماوراى عقل تنها در معبد خرد نماز مىگزارد. بدین سان دورانى رسید که خرد خشک دکارتىکه اسطوره را برنمىتافتخود جامه اسطوره پوشید و حقیقت عقلانى به جاى حقیقت وحیانى نشست و در اندرون خود سوداى سلطه بر همه انگارههاى آدمى و بخردانه ساختن آن را پرورد و پنداشت «خداى پیرى که روزگارى همه عالم به او ایمان داشت دیگر وجود ندارد».(نیچه، چنین گفت زرتشت، ص398). به فرجام خرد و اراده آدمى ادعاى استقلال کرد و در تقابل با اراده و مشیت الهى نشست. درستکارى را از دل خود و درون تیره زمین طلب کرد و چشم از آسمان پوشید و همه جهان و آنچه را در آن استبازتابى از احساس و درک خود دانست و به سالارى و مهترى خود فتوا داد تا آنکه به مرجع بلامنازع قدرت و مجرا و مجرى آن تبدیل گردید.
البته امروز همه آنچه در شرح دوران مدرن آوردیم، در تب تند تردید مىسوزد. پارهاى از فیلسوفان معتقدند که دیگر چندان نمىتوان در بخردانه بودن احکام خرد اطمینان داشت و آن را مرجع قدرت پنداشت. به گمان آنان از آن روز که به سخن نیچه خدا مرد، آدمى نیز مرد و مرگ خدا بىدرنگ و ناگزیر آدمى را نیز از میان مىبرد. جهان مدرن اکنون در گرداب خودساخته بحران عقلانیت گرفتار آمده است و خرد خشک که روزى قاضىالقضاة مقبول همه دعاوى بود اینک در دعاوى عادى هم مورد تردید واقع مىشود و داوریها و دید او بىچون و چرا مقبول نمىافتد.
آن نمىدانست عقل پاى سست
که سبو دایم ز جو ناید درست
بسیارى از آدمیان در پایانه سده بیستم این را دریافتهاند که سویه دینى آدمى از او جدایىناپذیر است و انسان بىخدا نمىتواند حتى در معیشت و معرفت زمینى راه به جایى ببرد. این ادراک انسان شناختى که دستمایه سیر و سلوک آدمى در سده بیستویکم خواهد بود هم سبب اقبال انسان معاصر به دین مىگردد و هم بارى عظیم بر دوش پیروان ادیان مىنهد.
به هر روى هرچه هست، دوران مدرن با خیل عظیم فلسفهها، فکرها، ایدئولوژیها و مکاتب گوناگون فکرى، بشر را به فضایى کشاند که، برخلاف دوران کهن، آدمى در برابر گزینههاى بسیارى مىنشیند و از سویى مدعیان بسیارى در کنار دین نشستهاند و به شیفته و فریفته ساختن خلق مشغولند.
پس حقیقت در حقیقت غرقه شد
زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد
و گاه با اقتباس از دین و به دواعى و مدعیات و مواعید مشابه دین او را از سر نهادن به آستان عظمت دین بازمىدارند. انسان اینک در برابر انواع و اصناف دین نشسته و عرصه گزینش و سنجش او بسى فراختر و گستردهتر است. پس بایسته است عالمان و متکلمان دینى در برابر چنین معارضههایى با دین، درخور دید و داورى و دانش انسان مدرن دین را تبیین کنند و از قلمرو آن به دفاع برخیزند.
تردید نباید کرد که فراپیش نهادن معیارهاى سنجیده فرادینى که انسان افسونزده معاصر را به پذیرش دین وا دارد و دست او را در گزینش دین حق بفشارد و چشم او را به دید دیگرى از دین بازکند از نخستین تکالیف عالمان دینى است. انتظار از دین، به یک معنا، طلب محکى براى پذیرش دین است. کسى که به دینى خاص اقبال مىکند، چه انتظارى از آن دین دارد که در ادیان دیگر و گرایشهاى فکرى و مابعدالطبیعى دیگر تامین نمىشود و تنها در آن دین به دست مىآید. برخى از اهل نظر گفتهاند اصل این سؤال با ترکیب و لوازمش زاییده ذهن انسان امروز است و پژوهش حال گروندگان به ادیان دلیلى به دست نمىدهد که از چنین پرسشى در وجه سؤالى یا صورت خبرى آن حکایت کند; اما بىتردید چیزى سبب جذب همان آدمیان به دین خاص شده است. آن چیز چه بودهاست : آیا انتظارى از دین داشتهاند که بر آمده استیا آنکه اساسا سخن و مسالهاى به نام انتظار در کار نبوده است و سر دیگرى موجب این گرایش بوده است. دین مىتواند جاذبههاى بسیارى داشته باشد که ربطى هم به انتظار از دین نداشته باشد در این صورت تدین آدمى متوقف بر انتظار خاصى از دین نخواهد بود. از اینکه بگذریم سخن این است که آیا مىتوان از روشهاى تجربى یا پژوهشهاى قومشناسانه، مردم شناسانه و... براى ساخت و پرداخت محک انتخاب دین سود جست؟ فىالمثل آیا مىشود به شیوه آمارى درباره کسانى که به دینى خاص گرویدهاند یا از دینى بریدهاند و یا اصولا دین را به طاق فراموشى نهادهاند تحقیق کرد که آنان در طلب چه جام جمى بودهاند که در دین یا دینى نیافتند و در دین دیگر یافتند. شاید با این روش تجربى بتوان درک انسانشناختى خود را گسترش داد و آن را معنا و معیارى براى پذیرش دین فرانمود. به عنوان مثال متالهاى چون اونامونو از سرشتسوگناک آدمى و درد جاودانگى که در اوستسخن مىگوید و شالوده احساس و اندیشه او را شوق به بقا و خلود و درمان این درد را در دین مىیابد، آن هم به صورت خاص.(ر.ک: درد جاودانگى، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى). با این همه براى پژوهش فلسفى و پیشاتجربى نیز مجال بسیار هست.
پرسش انتظار از دین به گونه دیگرى هم ممکن است مطرح شود: که از نگاه دین انسان باید چه انتظاریا توقعاتى از دین داشته باشد. بدین ترتیب پرسش جنبه درون دینى پیدا مىکند و پاسخى از شفافیت و درخشندگى متون دینى مىجوید. در این صورت کار بشر آن است که توقع و انتظارش را از دین در منظر دین قرار دهد و انتظاراتش را با محک مدعیات دینى بسنجد و آن را تصحیح و به هنجار کند; اینجاست که «فلسفه دین» پرسش را به نقش و صورتى دیگر در مىآورد و سؤال یا شبهه را از منظرى دیگر وارد مىکند و کارایى و توفیق مدعیات دینى را به میزان خرد مىنهد. از این رو شاید بتوان گفت که تبیین و تنقیح معیار پذیرش دین با تکیه بر انگارههاى دینى شاید چندان به توفیق نزدیک نباشد. پس ضرورت تکلیف مىکند که سهمى از تبیین و تنقیح چنین محکى را به انگارههاى بیروندینى عرضه کنیم و از آن هم پاسخ بخواهیم. همه اینها بىگمان به قدر بهایى است که ما به خرد مىدهیم و آن را در شناختسرشت آدمى توانا مىسازیم. روشن است که انسانشناسى بى جهانشناسى معنا ندارد و درک ویژه از آدمى با ریافتخاص از پدیدارهاى جهان ملازم است و این بهرهگیرى از خرد تا سرزمینهاى دور و ناشناخته ادامه مىیابد. اینجا پرسش از مرز و حد تواناییهاى خرد رخ مىنماید; یعنى همان انتظار از خرد که روى دیگر پرسش انتظار از دین است. اندازه قلمرو عقل در دستیابى به حقیقت دقیقا با ساحت دین و گستره آن پیوند دارد و کشف ماهیت و چند و چون این پیوند بر ذمه عالمان دینى است. جهان مدرن به اینجهانى کردن اندیشه شناخته مىشود; اینجهانى کردن علوم طبیعى و انسانى. اندیشه اینجهانى یا سکولاریزم چیزى نیست جز تقدم مطلق خرد بر دین و سنجش هر اندیشه و باور دینى با معیارهاى خرد نظرى و عملى. فلسفه دین نیز، که دانشى نوپدید است، به انگیزه تامل عقلانى و فلسفى درباره دین تکوین یافته است و در پى به دست دادن معیارهایى فرادینى و عقلانى براى سنجش و پذیرش دین است و چه بسیار فیلسوفانى که معیارهایى براى دینخواهى به دست دادهاند، اما به نظر نمىرسد که هیچیک از محکهاى صناعتى گرهى از مشکل انسان معاصر گشوده باشد. هنوز براى بسیارى فیلسوفان روشن نیست در دورانى که با بحران عقلانیت رو در رو هستیم تا چه اندازه مىتوان به تقدم مطلق عقلانیتبر دین و یا هر چیز دیگر اعتماد کرد و این بحران مىتواند آغازى براى پژوهشى فراگیر از سوى متکلمان دینى و متعهدان به گستره شریعتباشد.
در نگاه میاندینى مساله را چنین تقریر کردهاند: در جهان کهن آدمى تنها در مقابل یک دین چشم مىگشود و تنها در یکى از تجلیگاههاى دین(مسجد، کلیسا، کنیسه و یا...) به نماز و نیایش مىایستاد و اگر سخنى درباره ادیان دیگر مىرفت همه را از چشم آن دین مىنگریست و آن را به محک همان داورى مىسنجید، چندان که مجال سخن در گفتگو میان ادیان کم و کوتاه مىنمود; ولى در جهان معاصر کثرت ارتباطات و وسعت اطلاعات چنان و چندان شده است که پیروان و جویندگان ادیان به آسانى مىتوانند باورها، آیین و مبانى فکرى و عملى یکدیگر را به نیکى فهم کنند. امروزه پیروان ادیان با یکدیگر سرى ندارند و نیک و ناخوش اندیشه آنان براى هم بر آفتاب افکنده شده است. افزون بر این، نیازهاى ارتباطى میان اجزا و افراد انسان معاصر و از سویى وجود اصول و نیز منافع مشترک بین ادیان و جز آن، مکالمه و داد وستد فکرى میان ادیان را ضرور مىنماید. از سویى هر دینى ادعاى انحصار رستگارى و جاودانگى و نسخ شرایع سابقه و اصطفا و تفضیل قوم و امتخود را صلا مىدهد. با این تفصیل سؤال این گونه طرح شده است که آیا مىتوان معیارى فرادینى که بتواند مقبول همه ادیان قرار گیرد به دست داد؟ این سؤال شاید بدین علت طرح شده است که جهان معاصر همزیستى مسالمتآمیز و روابط تو بر تو و گسترده و مناسبات مختلف را به ضرورتى گریزناپذیر دو آورده است. اینجاست که پلورالیزم دینى و تسامح دینى و معنا و مبناى آن رخ مىنماید و به گونهاى دیگر پرسش وجه تمایز ادیان گوناگون را مىزایاند. بنابراین هم تبادل نظرى ادیان و هم واقعیتهاى ملموس در روزگار جدید آبستن پرسشهایى هستند که همه با پرسش انتظار از دین پیوند دارند و به گونهاى خاص آن را بازمىتابانند و از سویى اهمیت و فربهى بسیار این پرسش و نیز ضرورت ژرفنگرى و نیکاندیشى که پاسخهایى سنجیده و بهنجار ارائه دهد روى مىنماید.
انتظار از دین در گستره دروندینى نیز به اشکال گوناگون چهره مىنماید. برخورد جوامع دینى با شوک مدرنیسم و مقتضیات و لوازم دوران جدید آنها را به تامل درباره سنت فکرى و دینى خود واداشته و انتظارات نوى از سنت را فراپیش پندارشان نهاده است. همه جنبشهاى احیاگرانه دینى و از سویى بسیارى از جریانهاى داخلى در حاکمیتهاى دینى در واقع به نوعى واکنش در برابر مسائل این جهانى مشغولند و هریک گفته یا ناگفته در کار صورتبندى فهم خاصى از مساله انتظار از دینند. یکى از معانى مهم این پرسش این است که آیا به همه چیز مىتوان صورت دینى داد یا اینکه برخى امور، چه در قلمرو معرفت و چه در قلمرو معیشت، از پیش خود صورتى دارند و ماده صورت دینى نمىشوند. و به دیگر سخن آیا دین امرى فراگیر است و همه پدیدارها انسانى و همه معرفت و معیشتش را فرامىگیرد یا اینکه دین ساحتى از ساحتهاى گوناگون آدمى را مىپوشاند و درست همین جاست که جدال میان مدعیان جدایى دین از امور دنیوى و مخالفان آن معنا مىیابد. به دیگر سخن اینجاست که گروهى قلمرو دین را تضییق مىکنند یا مضییق مىپندارند و بنا به تعریفى که از دین، کمال دین و گوهر دین به دست مىدهند، آن را در محدوده کمال گوهر محدود مىکنند و شریعتى مضیق یا جدا از قلمروهاى دنیایى را توصیه مىکنند.
بسیارى از متفکران و مصلحان و روشنفکران اسلامى و نیز بنیانگذاران انقلابهاى دینى اعتقاد دارند که دین همه سویههاى رفتار و اندیشه انسانى را فرامىگیرد. اینان مى کوشند تا همه زوایاى کردار و رفتار و اندیشه آدمى را سرشت و معنا و صبغهاى دینى ببخشند و سکولاریزمى را که اینک به تاخت مىآید، بدیل غلطى براى حاکمیت دینى مىشمارند.
انتظار از دین روى دیگر پرسش انتظار از متن است اگر دین را به متون تعریف کنیم پرسشى که در هرمنونتیک جایگاهى بلند دارد و به مثابه راهبردى در فهم متون بدان مىنگرند.
به هر روى، به ایمان ما، همان گونه که اراده تکوینى خداوند مطلق و مرز ناشناس است، اراده تشریعى او نیز به معنایى یکایک رفتار و افعال ما را فرامىگیرد. با این سخن نمىتوان خدا را در تبیین تکلیف براى مهمترین و حساسترین رفتارها و کنشهاى بشرى معزول دانست و دست او را بسته خواست. چه خداوند پیش از این به انکار این بهتان پرداخته است(بل یداه مبسوطتان، مائده، 64). بنابراین دست گشوده خداى حى قادر همه شؤون آدمى را به شکلى مطلوب و کمال بخش سامان مىدهد و طرحى جامع براى اداره دنیا و تامین آخرت درمىافکند. بىگمان در آشوبستان دوران جدید، حکومت دینى و جامعه دینى یگانه پناه و تکیهگاه انسان بحرانزده معاصر است و شاید گرایش به دین و اصولگرایى در عصر حاضر پس از تجربههاى فراوان اندیشههاى بشرى دلیلى عینى بر این مدعا باشد.
این مجله بنا به سیرت و سابقه خود که طرح دشواریها و گرهها در زمینه معرفت دینى است مىکوشد با راهنمایى و رایزنى عالمان و اندیشهورزان دینى و طرح و نقد نظریههاى گوناگون گشایشى از پشتوانههاى تئوریک بجوید و ساختار قویم حکومت دینى را بر پایه ولایت فقیه غنا و ژرفا دهد و با طرح پرسشها و چشماندازهاى گوناگونى که در گستره معرفت دینى بویژه پرسش دشوار و اندیشهسوزى چون انتظار از دین، رواج و گیرایى دارد، عالمان و متکلمان دینى را به یارى بخواند که با نصرت آنان کیان شریعت و حوزه محروس و متروس ماند.ان شاء الله