فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۱٬۶۳۴ مورد.
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۶۲)
17 - 29
حوزههای تخصصی:
تالستوی (در کتاب اعتراف) تجربه خود از مواجهه با پوچی زندگی را در اوج شهرت و ثروت، روایت می کند. او ضمن این روایت به داستانی شرقی (که اصلی هندی دارد) اشاره دارد که در باب برزویه طبیب کتاب کلیله و دمنه نیز آمده است. وجه ارجاع او به این داستان هنگامه استیصال او در حل مسئله پوچی زندگی است اما کلیله و دمنه آن را تمثیلی برای لزوم توجه به کار آخرت می آورد. گویی در هر دو متن در مقابل هلاکت، راه بدیل برای مسافر، ایمان به آرمانی ابدی است. این مقاله ضمن نقل روایت کلیله و دمنه و شرح حال نگاری تالستوی بر مبنای این داستان مدعی است دقیقه ای در آن داستان وجود دارد که هر دو نویسنده مغفول نهاده اند و آن دوراهه مانعه الجمع و ناگزیر پیش روی آدمی (در شکل آن مسافر) است: توسل به امری عینی و متعالی برای معنادارکردن زندگی و دیگری فقدان معنای عینی برای وجود (از جمله وجود ”من“) و آنگاه معنادهی به زندگی (جعل معنا) با تکیه بر خرده لذت های آنی و دم غنیمت شمردن. مقاله حاضر در ادامه با نقل دیدگاه های تعالی گرایانی همچون کریگ و ضدتعالی گرایانی همچون تیلور و ادواردز و کِلمکه، این دوراهه و انتخاب را به عنوان یکی از تراژدی ها در زندگی آدمی در زمینه معنای زندگی برجسته کرده و معتقد است حتی با فرض رد تعالی گرایی و معنای کیهانی می توان به نحوی زندگیِ این جایی را ارزشمند دانست. این جستار با نقدهایی از فلو بر روایت تالستوی به پایان می رسد.
تأثیر نظریه رهایی بخشی در آیین کاتولیک بر نظریه محمود ایوب با عنوان رنج رهایی بخش در اسلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بررسی چگونگی تأثیرگذاری آموزه رهایی بخشی در الهیات کاتولیک بر نظریه محمود ایوب با عنوان رنج رهایی بخش در اسلام می پردازد. در این راستا، ما نیاز داریم تا دریابیم که چگونه دیدگاه های الهیاتی مسیحیت پیرامون عمل رهایی بخش مسیح (ع)، الهام بخش ایوب بوده و چگونه اصطلاح شناسی مسیحیت به کمک ایوب در مدل سازی افکارش می آید. بنابراین سؤال اصلی این پژوهش عبارت ست از این که مدل رنج رهایی بخش ایوب چگونه از آموزه های الهیات مسیحی تأثیر پذیرفته است؟ بر این اساس، ابتدا سعی می شود نظریه ایوب به اختصار معرفی شود. سپس، سه قلمرو مهم که بر اساس الهیات مسیحی دارای ظرفیت الهام بخشی برای ایوب هستند بررسی می شود. این سه قلمرو عبارت اند از اصطلاح شناسی، کارکرد نظریه و نیز نقش تحمل رنج ها در رهایی بخشی. در قلمرو نخست، تعریف ایوب از رهایی بخشی به فهم یهودی-مسیحی از این اصطلاح چندان وفادار نبوده و سعی کرده با ارائه تعریفی عام از ورود اشکالات احتمالی جلوگیری کند. در قلمرو دوم، کارکرد نظریه ایوب با مبانی مسیحیت اشتراک عمده ای دارد؛ همان طور که مسیح انسان را از بردگی گناه نجات می دهد، شفاعت نیز به کمک گناهکاران برای نجات از کیفر گناهان خواهد آمد. در نتیجه، با وجود دیدگاه های متفاوت اسلام و مسیحیت در مورد تقسیم بندی گناهان، رهایی بخشی در هر دو مورد از گناه رخ می دهد. در نهایت، قلمرو سوم به این مطلب می پردازد که تحمل رنج ها و مصائب توسط مسیح (ع) و امام حسین (ع) الهام بخش اساسی ایوب در نظریه رنج رهایی بخش در اسلام بوده است، هرچند تحمل رنج به تنهایی نمی تواند موجب رهایی بخشی باشد.
زیبایی و معنای زندگی در فلسفه فارابی: بازتعریفی برای انسان معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پرسش از معنای زندگی همواره یکی از چالش های اساسی فلسفه بوده است. در این زمینه دو دیدگاه عمده وجود دارد: نخست، معنای زندگی به عنوان امری کشف کردنی که در نظم متافیزیکی هستی نهفته است، و دوم، معنای زندگی به عنوان امری خلق شدنی که فرد آن را بر اساس تجربه های شخصی و ارزش های برساخته خود ایجاد می کند. با بررسی نظام فکری فارابی، در این مقاله کوشش شده به این مناقشه از منظر ارتباط زیبایی و معنای زندگی پاسخ داده شود. فارابی زیبایی را نه تنها به عنوان یک امر زیباشناختی، بلکه به عنوان مسیری برای دست یابی به سعادت و کشف حقیقت معرفی می کند. از دیدگاه او، زیبایی حقیقی در مراتب وجودی مختلف، از محسوس تا عقلی، ظهور می یابد و انسان را به هماهنگی با حقیقت متافیزیکی رهنمون می سازد. این پژوهش نشان می دهد که در نظام فارابی، زیبایی نقشی دوگانه ایفا می کند: از یک سو، راهی برای کشف معنای عینی زندگی از طریق هماهنگی با عقل فعال است، و از سوی دیگر، به فرد امکان می دهد تا در تجربه های جزئی خود معنا را بازتولید و متجلی سازد. بدین ترتیب، فلسفه فارابی نه تنها دیدگاه کشف معنا را تأیید می کند، بلکه جایگاهی برای تجربه های فردی در فرآیند تحقق این معنا قائل است. یافته های این پژوهش بیانگر آن است که فارابی با ارائه ساختاری عقلانی و هستی شناختی برای زیبایی، امکان حل مناقشه میان کشف و خلق معنا را فراهم می آورد.
طرحی از فلسفه دینی در اندیشه فارابی با تمرکز بر «رساله فی أغراض مابعدالطبیعه»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسفه فارابی برساختی هوشمندانه از پاره ای آیات و اشارات قرآنی و بعضی آموزه های میراث فلسفه یونانی است که سهم خلاقیت های این فیلسوف نیز در آن محفوظ است. این نوع تألیف قبل از فارابی سابقه داشته و به فلسفه دینی نام بردار است. در این الگوی فکری (فلسفه دینی) اصول اعتقادی موجود در هر یک از ادیان ابراهیمی (برای پیروان هر کدام از این ادیان) به عنوان اصل مفروض در نظر گرفته می شود و از میان آموزه های فلسفی، آنهایی که با این اصول موضوعه تقابل نداشته باشند، در برساخت یک نظام فلسفی دینی با تنظیمی سازگار مورد استفاده قرار می گیرند. به زعم ما، می توان طرح اولیه ای از نزدیک شدن به فلسفه دینی در عالم اسلام را در رساله فی أغراض مابعدالطبیعه فارابی مشاهده کرد. او در این رساله ابتدا الله را مبدأ موجود مطلق دانسته و آن بخشی از مابعدالطبیعه را که عهده دار بررسی مبدأ موجودات است شایسته نام علم الهی می داند. در ادامه، موضوع اول مابعدالطبیعه را موجود مطلق معرفی می کند. فارابی از این دو مقدمه نتیجه می گیرد که علم الهی به وجهی همان مابعدالطبیعه است. این برداشت وی منجر به دگردیسی مابعدالطبیعه به الهیات در عالم اسلام شده است. این هرگز به معنای آن نیست که الله موضوع فلسفه اسلامی شده باشد، بلکه می توان گفت الله (به عنوان مبدأ وجود) محور فلسفه اسلامی و اندیشه توحیدی قرار گرفته و به تبع آن مفاهیم اصلی اعتقادی مانند نبوت و معاد وارد فلسفه اسلامی می شود. به علاوه می توان خطوط برجسته از طرح فلسفه دینی را در آثار دیگر این فیلسوف مانند آراء أهل المدینه الفاضله، السیاسه المدنیه، و رساله های الجمع، المله و الحروف مشاهده کرد. این امر بیانگر آن است که الگوی فلسفه دینی در حکم بن مایه و اندیشه بنیادین در نگارش آثار فارابی بوده است.
بررسی جایگاه معرفتی دین در فلسفه کندی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۶۳)
147 - 161
حوزههای تخصصی:
بررسی مواجه فیلسوفان مسلمان با سنت عقلانی یونان و نقش تأثیر دین بر فلسفه ورزی آنها یکی از موضوعات مهم در تاریخ فلسفه اسلامی است. در این میان، کندی نقشی کلیدی در انتقال و تلفیق این سنت با تفکر اسلامی ایفا کرده است. کندی در برخی از مسائل فلسفی متأثر از آموزه های دینی بوده است. در این نوشتار با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی، نقش دین در شکل گیری مناسبات فلسفی کندی مورد بررسی قرار گرفته و میزان موفقیت کندی در پیوند آموزه های دینی با فلسفه یونانی و نحوه عبور او از مرزهای عقلانیت یونانی در چارچوب باورهای دینی اش تبیین شود. بر همین اساس مشخص می گردد که در فلسفه کندی، دین جایگاه معینی نداشته و تأثیرپذیری او از اندیشمندان یونانی به صورت پراکنده و جزیره ای بوده است. به همین دلیل، کندی در برخی مواضع به عنوان یک متکلم و در موارد دیگر به شیوه فیلسوفانه عمل می کند. این رویکرد دوگانه نشان دهنده آن است که تأثیر پذیری او از اندیشه یونانی همواره منسجم و نظام مند نبوده و در نهایت نمی توان نسبت و رابطه مشخصی میان دین و فلسفه در آثار کندی برقرار نمود. تلاش کندی نهایتا در راستای سازگار نشان دادن دین و فلسفه بوده است.
اسلام و مسئله شرّ: بررسی مختصر کتاب شناسی آثار اصلی موجود به زبان انگلیسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فجایع انسانی حاصل از جنگ جهانی دوم و همچنین تجربه کشتارهای دسته جمعی یهودیان که پس از دوران حاکمیت عقل روشنگری و ارزش های شکل گرفته از آن رخ داده بود، به پرسش های وجودی و فلسفی بسیاری انجامید که منجر به شکل گیری گفتمان شر در سنت فلسفی و الهیاتی غرب گردید. در این فضا، فلاسفه ملحد در معقولیت خداباوری سنتی و دیدگاه آن نسبت به مسئله شرّ تردید نمودند. همچنین جریان های ضدتئودیسه نیز شکل گرفتند که هر گونه تلاش برای توجیه شرور را شرم آور و غیراخلاقی می خواندند. در این پس زمینه، متکلمان یهودی و مسیحی و فلاسفه دین باور به بازخوانی سنت دینی شان و ارائه پاسخ هایی با تاب آوری بیشتر در خصوص مسئله شرّ روی آوردند. اما در جهان اسلام متفکران مسلمان علاقه چندانی به این بازخوانی نشان ندادند. در این مقاله مختصر، با بررسی کتبی که به زبان انگلیسی در زمینه اسلام و مسئله شرّ در دوره معاصر نگاشته شده، نشان داده می شود که این آثار معدود نیز غالباً به واگویی همان پاسخ های کلاسیک و سنتی پرداخته اند و یا این که گفتمان شرّ را دغدغه ای غربی یا بیگانه قلمداد کرده اند. از این رو به نظر می رسد که الهیات اسلامی همچنان نیازمند پرداختن جدی تر به وجه وجودی و انسانی شرّ و ارائه پاسخ ها ی عملی بدان است.
تحلیل معناشناسانه توسعه نظر و عمل در نظام دانش با تکیه بر دلالت معنایی مبانی حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۳ (پیاپی ۶۴)
215 - 231
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر مطالعه ای از سنخ مطالعات فرانگرانه درجه دوم ناظر به معناشناسی توسعه نظر و عمل است. توسعه در معنای عام امری انسانی است که مسیر تحقق امکانات وجودیِ انسان است و غایت آن تعالی و بهبود یافتن زندگی انسان در جامعه است. توسعه محصول تمام ابعاد نظری و عملی حیات انسان در جامعه است. بر این اساس ، مطالعه معناشناسانه آن مستلزم تحلیل معنای گستره وسیع ساختار دانش از نظر تا عمل است. برای نیل به این مقصود، مفهوم توسعه در سیمای معنای واژگانی، معنای فلسفی، و معنای آن در قالب ادبیات علوم انسانی و اجتماعی معاصر مورد واکاوی معنایی قرار گرفته است. چارچوب نظری مطالعه معناشناسانه توسعه و همچنین صورت بندی و جمع بندی نظام معنایی مرتبط با توسعه در این مقاله میدان معنایی مورد دلالت مبانی حکمت متعالیه است. در تناسب با این هدف، روش به کار رفته در مقاله برگرفته از الگوی روش معناشناسی شناختی در مفهوم سازی و نگاشت طرحواره است. ماحصل به کارگیری این روش با ابتنای نظری بر دلالت مبانی حکمت متعالیه در فضای بررسی لغوی تأملات فلسفی و معناکاوی ادبیات علوم انسانی و اجتماعیِ معطوف به مقوله توسعه، صورت بندی مفهوم توسعه، به مثابه مفهومی چندلایه، در پنج سطح از مطالعات در ساختار دانش، از عالی ترین مراتب نظری تا پایین ترین مراتب عملی، است.
تحلیل انتقادی معرفت قدسی و نسبت آن با معنویت در اندیشه سنت گرایانه سید حسین نصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۳ (پیاپی ۶۴)
249 - 261
حوزههای تخصصی:
هدف این پژوهش تحلیل انتقادی نسبت میان معنویت و معرفت در اندیشه سید حسین نصر و بررسی موانع تحصیل معرفت قدسی در چارچوب سنت گرایی فلسفی است. نصر با تأکید بر عقل شهودی، بدن معنوی، وحی و عقل قدسی، معرفت را امری قدسی و متعالی می داند که ورای عقلانیت استدلالی و تجربه گرایی مدرن قرار دارد. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و با بازخوانی انتقادی آثار نصر و دیگر متفکران سنت گرا به بررسی مفاهیم محوری همچون مراتب معرفت، وحدت وجود، تأویل هبوط و نقش وحی در ساحت معرفت می پردازد و چالش های معرفت شناختی این منظومه فکری را تحلیل می کند. یافته ها نشان می دهد اندیشه نصر با مسائلی چون ابهام در تعریف بدن معنوی، کم توجهی به عقل نقاد و روش تجربی، ناسازگاری با عقلانیت علمی معاصر، نسبی گرایی شهودی، و غفلت از تنوع فرهنگی مواجه است. همچنین موانع درونی مانند تعصب، خرافه گرایی، خودشیفتگی و تقلید نیز از موانع اصلی معرفت قدسی اند. نتیجه پژوهش نشان می دهد بازاندیشی در مبانی معرفت قدسی و گشودن آن به روی اقتضائات فکری عصر جدید، همراه با خودکاوی و پالایش درونی، شرط لازم برای احیای معنویت اصیل و دستیابی به معرفت قدسی در جهان معاصر است.
یگانگی با خداوند در عرفان مسیحی و عرفان هندی تحلیلی توصیفی- انتقادی بر فلسفه مایستر اکهارت و ودانته سنتی و مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۶۲)
83 - 94
حوزههای تخصصی:
مسئله یگانگی انسان با خداوند یکی از موضوعات بنیادین و چالش برانگیزی است که ذهن متفکران و عارفان شرق و غرب را به خود مشغول کرده است. این پژوهش با روشی توصیفی تحلیلی به بررسی تطبیقی دیدگاه مایستر اکهارت و مکتب ودانته درباره یگانگی انسان با خداوند می پردازد و می کوشد به «امکان یگانگی انسان با خداوند از دیدگاه این دو سنت فلسفی و عرفانی» بپردازد. مایستر اکهارت، عارف مسیحی، یگانگی با خدا را هدف نهایی انسان می داند و بر ضرورت وارستگی از تعلقات دنیوی و خالی شدن از خود برای دستیابی به این یگانگی تأکید می کند. او الوهیت را در اعماق وجود انسان قابل کشف دانسته و به تلفیق عرفان و عمل در زندگی روزمره پرداخته است. در مقابل، ودانته، خصوصا مکتب ادوایته، یگانگی را حقیقتی ازلی معرفی می کند که به دلیل توهم (مایا) از دید انسان پنهان مانده است. این مکتب، با تأکید بر معرفت فلسفی، رهایی از مایا و درک برهمن را راه دستیابی به حقیقت یگانگی می داند. این مقاله، ضمن تحلیل تطبیقی این دو دیدگاه، تلاش دارد مرزهای فلسفی میان عرفان مسیحی و فلسفه هندی را روشن تر سازد. بررسی ها نشان می دهد که هر دو سنت بر وارستگی از تعلقات و اهمیت یگانگی در زندگی روزمره تأکید دارند، اما یکی بر تجربه عرفانی و دیگری بر معرفت فلسفی متمرکز است. با وجود این، چالش های نظری و عملی هر دو دیدگاه در تحقق این یگانگی همچنان پابرجاست.
زبانی شدنِ وحی و ایده زبان توقیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در الهیات تطبیقی، قولی مبنی بر تناظر شخص مسیح و قرآن وجود دارد؛ چه هر دو اموری الهی هستند که یکی در قالب تجسد به ساحت بشری آمده و دیگری در قالب فرایند زبانی شدن (نزول). اما از آنجا که آموزه تجسد در مسیحیت با چالش چگونگی حلول امر نامتناهی در امر متناهی مواجه است، به نظر می رسد که پذیرش چنین تناظری می تواند چالش متناظری را برای فرایند زبانی شدن ایجاد کند. پس با فرض وجود تناظر میان شخص مسیح و قرآن، آیا می توان مفری از چالشی که در برابر فرایند زبانی شدن ایجاد شده پیدا کرد؟ در این مقاله استدلال می شود که یکی از پاسخ های احتمالی به این چالشْ تمسک به «ایده زبان توقیفی» و مشخصاً پذیرش منشأ الهی برای زبان است. این پاسخ در مورد زبانی شدن جریان دارد، اما در مورد تجسد، از آنجا که حلول در ماده اتفاق می افتد، جریان نخواهد داشت. اما در ادامه، پس از توضیح نحوه حلِ چالش یادشده، نشان داده خواهد شد که این ایده، از حیثِ انتقال منشأ زبان به ساحت الهی، دست کم با دو نقد جدی مواجه خواهد بود: یکی نقد مبتنی بر فهم ناپذیریِ وحی و دیگری نقد مبتنی بر عدم مقبولیتِ تاریخی-پدیدارشناختی.
نسبت دین و انسان در اندیشه ی جوزایا رویس: تحلیلی بر نظریه ی "جامعه ی وفاداران"(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۶۳)
95 - 108
حوزههای تخصصی:
مسئله ی نسبت دین و انسان از مباحث بنیادین در فلسفه، جامعه شناسی و الهیات است که با تحولات فکری و اجتماعی همواره دستخوش تحولاتی بوده است. در دوران مدرن و به طور خاص در غرب، رشد عقل گرایی، سکولاریسم و فردگرایی، منجر به طرح پرسش های مهمی در حوزه دین شده است. در این میان، جوزایا رویس، فیلسوف ایده آلیست آمریکایی، با ارائه ی نظریه ی «جامعه ی وفاداران» کوشیده است تا چارچوب نوینی برای تبیین پیوند دین، اجتماع و هویت انسانی ارائه دهد. او دین را نه صرفاً مجموعه ای از باورهای متافیزیکی، بلکه تعهدی اخلاقی و اجتماعی به یک اجتماع معنوی می داند که در آن، وفاداری به ارزش های متعالی و خیر جمعی، جوهره ی دینداری را تشکیل می دهد. این جستار، با اتخاذ روش تحلیل توصیفی-انتقادی، نظریه ی رویس را در نسبت با چالش های معنویت در جهان معاصر مورد نظر و تأمل قرار داده است. یافته ها نشان می دهد که علی رغم تأکید رویس بر نقش دین در تقویت انسجام اجتماعی، نظریه ی او با نقدهای مهمی مواجه است؛ از جمله ابهام در تعریف جامعه ی وفاداران، نادیده گرفتن ابعاد وحیانی و عرفانی دین، و امکان سوءاستفاده ی ایدئولوژیک از مفهوم وفاداری. مقایسه ی آرای رویس با سنت فلسفی اسلامی نشان می دهد که برخلاف رویکرد او که دین را عمدتاً نظامی اجتماعی-اخلاقی تلقی می کند، در اندیشه ی اسلامی ایمان به وحی و حقیقت متعالی، بنیان دینداری را تشکیل می دهد. نتایج این مطالعه نشان می دهد که نظریه ی جامعه ی وفاداران، با پذیرش ابعاد معرفتی و وحیانی دین، می تواند به مثابه امکانی برای بازاندیشی جایگاه دین در جهان مدرن قلمداد شود. این نوشته، نشان می دهد که دین، باوجود چالش های ناشی از مدرنیته، همچنان نقش مهمی در معنابخشی به حیات انسان معاصر ایفا می کند.
مناقشه های فلسفی در طراحی هوشمند: نقد گراهام آپی بر فیلتر تبیینی ویلیام دمبسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۶۳)
121 - 133
حوزههای تخصصی:
در سال های اخیر، به دلیل پیشرفت در زمینه هایی مانند زیست شناسی مولکولی، ژنتیک، علوم محاسباتی و دانش کیهانی، بحث هایی پیرامون منشأ حیات دوباره مورد توجه قرار گرفته است. در حالی که بسیاری از محققان می پذیرند که سیستم های بیولوژیکی عمدتاً از طریق مکانیسم های طبیعی به وجود می آیند، برخی معتقدند جنبه های خاصی از موجودات زنده را نمی توان بدون استناد به تأثیرات ماوراء طبیعی یا دخالت عنصرِ طراح هوشمند تبیین کرد. یکی از چهره های برجسته در این اردوگاه، ویلیام دمبسکی است که نظریه «طراحی هوشمند» او به دنبال شناسایی الگوها و ویژگی هایی است که غیرتصادفی و هدفمند بودن را در ساختارهای ارگانیک نشان بدهد. با این حال، منتقدان دمبسکی معتقدند که چارچوب پیشنهادی او، که به عنوان «فیلتر تبیینی» شناخته می شود، دارای اشکالات متعددی از قبیل مبهم بودن، نادقیق بودن، عدم ارائه چارچوب جامع، اولویت بندی بدون دلیل و عدم ارائه معیار مناسب جهت اندازه گیری احتمال می باشد و نمی تواند بینش معناداری در مورد فرآیندهای پیچیده بیولوژیکی ارائه دهد. این مقاله انتقادات کلیدی وارد شده علیه فیلتر تبیینی دمبسکی توسط فیلسوف گراهام آپی را بررسی می کند و پاسخ هایی از قبیل جامعیت فیلتر تبیینی مبتنی بر دانش تجربی کنونی، رعایت اصل سادگی که مورد قبول جناب آپی است و موارد دیگر را ارائه می دهد.
مسئله شر در الهیات نیک-غایت انگار با تأکید بر آرای جان بیشاپ و کن پرسزیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برای برون رفت از چالش «شر موجود»، که در قالب برهان منطقی شر مطرح می شود، فیلسوفان خداباور سعی در نشان دادن سازگاری منطقی شر و وجود خداوند داشته اند. اما عمده دفاعیات مطرح شده در این زمینه، که بر اساس پیش فرض خدای متشخص ارائه شده اند، مجدداً به چالش کشیده شده و اعتبار آنها مورد خدشه واقع شده است. این مطلب متفکرانی مانند بیشاپ و پرسزیک را بر آن داشته که پیشنهاد تصور جایگزین از خداوند را ضمن حفظ آموزه های مسیحی در آن مطرح کنند. به نظر آنها کم چالش ترین تصوری که می توان از خداوند ارائه داد در قالب الهیات نیک-غایت انگار بیان می شود. این نوع الهیات، که بر تعبیر خاصی از خدای نامتشخص استوار است، جهان را به عنوان یک کل هدفمند و بدون خالقِ فراطبیعی می نگرد که به سوی غایت خود، یعنی عشق یا خیر اعلی، در سریان است. اما نه به این معنا که خیر اعلی در نهایت محقق خواهد شد، بلکه بالفعل محقق و در واقعیت همه موجودات جاری است. بر این مبنا، شرور به عنوان نتایج طبیعی سیروت عالم فیزیکی به سوی خیر اعلی بروز می کنند، در حالی که خداوند علت یا مسئول وجود آنها نیست.
«هیاهوی بسیار بر سر هیچ» در باب ایمان کانتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۶۲)
49 - 61
حوزههای تخصصی:
کانت تحت تأثیر فیلسوفان مدرن پیش از خویش کوشید مسائل مهم فلسفی را از طریق چرخش تعیین کننده ای که او خود آن را «انقلاب کوپرنیکی» می نامید بررسی کند. از جمله مهم ترین مسائلی که با این انقلاب کوپرنیکی در دستان کانت صورت بندی نوین یافتند، مسائل مربوط به الهیات نظیر خدا، روح، دین و ماهیت ایمان بود. دعوی مقاله حاضر این است که می توان کل پروژه فلسفی کانت را به منزله قسمی مواجهه با ایمان سنتی خوانش کرد. بنابراین، در مقاله حاضر حتی الامکان می کوشیم با ارائه قطعاتی از آثار متعدد کانت، جوانب مختلف دیدگاه او نسبت به ایمان را بررسی کنیم. این بررسی تنها زمانی میسر می شود که بتوانیم به نحوی درخور به این پرسش پاسخ دهیم که با رد ایمان سنتی ایمان به چه معنا در اندیشه کانت ممکن است؟ پس از بررسی آثار مختلف کانت، به سوی این نتیجه گیری سوق یافتیم که کانت گرچه ایمان سنتی را رد کرد، در دام بی ایمانی ولنگارانه پسامدرن فرونغلطید بلکه در عوض از ایمانی نو سخن گفت. این ایمان نو از سویی عاری از تعصب شورمندانه، روح بینی و خودشیفتگی است و از سوی دیگر به مخالفت با بی تفاوتی، بی مسئولیتی و دگرآیینی برمی خیزد. ایمان کانتی، ایمانی اخلاقی، استعلایی، تهی و مبتنی بر امید و شجاعت بشری است.
ارائه معنایی جدید از معاد جسمانی در فلسفه اسلامی با الهام از کارکردگرایی در فلسفه ذهن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در فلسفه اسلامی اشیاءِ محسوس مدَرک بالعرض به شمار می آیند و مدَرک بالذات صورتی است که در حس مشترک پدید می آید. گرچه فلاسفه اسلامی در مورد نحوه پدید آمدن صورت در حس مشترک اختلاف نظر دارند، اما بر این مطلب متفق اند که پدید آمدن صورت در حس مشترک معادل ادراک حسی است. ایشان تمثّل حسی موجودات غیبی را بر این اساس تبیین می کنند، بدین نحو که در فرایندی معکوس نسبت به فرایند مشاهده مستقیم اشیاء مادی، تصویری از جانب غیب (و نه از طرف حواس پنجگانه مادی) در حس مشترک نقش می بندد و بدین ترتیب موجود غیبی به نحو حسی متمثل و ادراک می شود. از طرف دیگر، بر اساس نظریه کارکردگرایی در فلسفه ذهن، ادراک حسی هر چیزی است که کارکرد ادراک حسی را ایفا کند. از آنجا که تجربه حسی بدون وساطت جسم عیناً همان است که به واسطه جسم رخ می دهد، عامل محرّک برای ادراک حسی می تواند امری غیرجسمانی باشد. بنابراین انسان می تواند بدون نیاز به بدن مادی (فیزیکی و جسمانی)، از حیث معرفت شناختی ادراکی حسی و جسمانی داشته باشد. لذا می توان انسان را حتی در نشئه ای غیرمادی دارای ادراک حسی دانست، و به همین جهت معاد جسمانی خواهد بود، زیرا جسمانی بودن معاد به این است که انسان در روز قیامت درک و تجربه ای جسمانی از بدن خود و لذات/آلام جسمانی داشته باشد، نه این که لزوماً تحقق جسمانی بیابد و واجد بدن فیزیکی باشد.
بررسی انتقادی علم مطلق الهی در الهیات گشوده بر مبنای منظومه فکری فلاسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ بهار ۱۴۰۴ شماره ۱ (پیاپی ۶۲)
1 - 15
حوزههای تخصصی:
یکی از نظریات جدید در الهیات و فلسفه دین، خداباوری گشوده است که نظریات و دیدگاه های متفاوتی را مطرح نموده است. اندیشه آنها درباره صفت «علم مطلق الهی»، یکی از نظریات چالش برانگیز الهیات گشوده است که بر اساس این نظریه، آنها معتقدند که علم خداوند تنها به زمان حال و گذشته است و نسبت به وقایعی که در زمان آینده (از جمله افعال اختیاری انسان) می خواهد محقق گردد، علم قطعی ندارد. این پژوهش با هدف بررسی و ارزیابی علم مطلق الهی در الهیات گشوده و نقد آن بر مبنای منظومه فکری صدرالمتألهین و علامه طباطبایی، با روش توصیفی-تحلیلی صورت گرفته است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که خداباوران گشوده به نظریه علم مطلق پویا معتقد بودند که بر اساس آن، گشودگی علّی و معرفتی آینده در این مکتب مورد پذیرش قرار گرفته است که با انتساب زمانمندی به خداوند و پذیرش انفعالی علم الهی، زمینه های لازم برای نفی علم پیشین الهی محقق گشته است. در این پژوهش تلاش بر آن است تا با تکیه بر منظومه فکری صدرالمتألهین و علامه طباطبایی به حلّ تعارض میان علم پیشین الهی و مسئله شخص وارگی خداوند در الهیات گشوده پرداخته شود.
زبان دین از دیدگاه قاضی عبدالجبار معتزلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۳ (پیاپی ۶۴)
177 - 188
حوزههای تخصصی:
در پژوهش حاضر به بررسی دیدگاه قاضی عبدالجبار معتزلی درباره زبانِ دین با روش توصیفی تحلیلی پرداخته ایم. هدف اصلی تحلیل نظریه های قاضی عبدالجبار درباره شکل گیری زبان، رابطه زبان و دین، و چگونگی انتساب صفات به خداوند است. قاضی عبدالجبار معتقد است که زبان از طریق توافق و قصد انسان ها شکل می گیرد و اسامی خاص و اسم جنس ها صرفاً برای ارجاع و فاقد معنای وصفی هستند. دیدگاه وی در این باره تا حدی به برخی نظریات معاصر در فلسفه زبان نزدیک است. در مبحث زبان دین، وی با تأکید بر اشتراک معنوی صفات بین انسان و خدا معتقد است که این اشتراک به تشبیه نمی انجامد و بحث مجاز را راهکار مناسبی تلقی می کند. دیدگاه نهایی وی تا حدی به دیدگاه استنادی آکویناس در نظریه تمثیل شباهت دارد.
تحلیل تطبیقی ظرفیت های فلسفه دین در بستر علم کلام اسلامی با تأکید بر مکاتب امامیه و ماتریدیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۳ (پیاپی ۶۴)
189 - 202
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف تحلیل تطبیقی ساختار عقلانیت دینی در دو مکتب کلامی امامیه و ماتریدیه به بررسی لایه های عقل گرایی، روش شناسی معرفت دینی، و نسبت عقل و وحی در این دو سنت پرداخته است. مسئله اصلی مقاله آن است که هر یک از این مکاتب تا چه اندازه قابلیت نظریه پردازی و بازسازی فلسفه دین اسلامی را در درون سنت خود دارا هستند. پژوهش با روش توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع اصلی کلامی، آثار متفکران برجسته هر مکتب، و مطالعات معاصر سامان یافته است. یافته های تحقیق حاکی از آن است که عقلانیت امامیه با عبور از عقل استنباطی به عقل فلسفی و سپس عقل معناشناختی الگویی چندلایه و نظام مند از عقل دینی ارائه می دهد که توان تحلیل، بازسازی مفهومی، و نظریه پردازی در فلسفه دین را داراست. در مقابل، عقلانیت در مکتب ماتریدیه عمدتاً بر مبنای عقل فطری و اثباتی استوار است و در حوزه تحلیل مفاهیم و تفسیر فلسفی از آموزه های دینی رویکردی محافظه کارانه و دفاعی اتخاذ می کند. دستاورد نظری پژوهش طراحی دو مدل مفهومی برای تحلیل عقلانیت دینی در هر مکتب و ارائه جدول تطبیقی نهایی است که نشان می دهد عقلانیت امامیه، به ویژه در مواجهه با چالش های فلسفه دین معاصر، از قابلیت بیشتری برای نظام سازی مفهومی برخوردار است.
بررسی انتقادی رابطه «علم و دین» در ادراک حقیقت معنوی از دیدگاه دن براون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ پاییز ۱۴۰۴ شماره ۳ (پیاپی ۶۴)
203 - 213
حوزههای تخصصی:
براون در قالب داستان های معنوی رمزآلود به مفاهیم گوناگونی اشاره دارد که جملگی بر بنیاد رابطه علم و دین تحلیل پذیر است. بدین سان، پرسش این است که آیا دیدگاه او درباره «علم و دین» می تواند درک جدیدی از حقیقت معنوی ارائه دهد؟ مقاله حاضر، با روش تحلیلی انتقادی، به بررسی خوانش براون تحت ایده «نمادشناسی» می پردازد؛ بدین معنا که دوگانه علم و دین برای فهم حقیقت در دو نسبت قوام می یابند: «نزاع علم و دین» و «پیوستگی حقیقت و معنویت». لکن، یافته های پژوهش نشان می دهد که ایده براون از اعتبار کافی برخوردار نیست. چون ارزیابی داده های اولیه که شالوده معرفتی داستان ها را شکل می دهند به لحاظ سندیت و پشتوانه مخدوش است. از یک سو، در تبیین رابطه بر نوعی اندیشه تعارض و تمایز تأکید می کند؛ حال آنکه در «رویکرد تعاملی» نه علم به عنوان تنها ابزار کشف حقیقت معرفی می شود نه دین مانعی در برابر پیشرفت علمی به شمار می رود، بلکه هر دو در چارچوبی مبتنی بر گفت وگو و هماهنگی به درک عمیق تر حقیقت یاری می رسانند. از سوی دیگر، علم را به عنوان ابزار اصلی رمزگشایی حقیقت مطرح می سازد؛ حال آنکه این رویکرد یک جانبه نگرانه نقش دین را در کشف حقیقت کم رنگ می کند و اهمیت باورهای دینی را در فهم حقیقت معنوی نادیده می گیرد. بدین سان، نگرش او به لحاظ روش و محتوا و به دلیل عدم ارائه مدل جامع برای تعامل محل تردید است.
موضع ماکیاولی در برابر دین: مواجه ای مبتنی بر واقعیت موثر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال ۲۲ تابستان ۱۴۰۴ شماره ۲ (پیاپی ۶۳)
163 - 176
حوزههای تخصصی:
مواجهه ماکیاولی با دین همچون مواجهه او با فلسفه سیاسی کلاسیک، طبیعیات کلاسیک و نگرش به تاریخ به سبک کلاسیک امری متفاوت و از منظری خاص است. به اعتقاد نگارنده این مقاله، ماکیاولی به دلیل آنکه نجات میهن و دوام دولت سیاسی را در رأس هرم نگاه خود به غایت سیاست قرار داده است و از غایات به زعم خود خیالی دوری کرده است، تمامی وجوه و ساختار اندیشه کلاسیک را در این جهان بینی و غایت جدید مورد بررسی و ترجمه قرار می دهد. ماکیاولی از یک طرف اهمیت دین را در تداوم دولت سیاسی( اعم از جمهوری و شهریاری) بسیار زیاد می داند و از طرف دیگر آن را همچون شمشیری دولبه موجب نفاق و شکست و تباهی یک دولت و جامعه معرفی می کند. در این مقاله نگارنده توضیح می دهد که چگونه ماکیاولی دین مسیحیت را در تقابل با دین رومیان مورد نقد قرار داده و چه راهکارهایی را برای تغییر صورتِ ماده تباه شده دین توسط دستگاه کلیسا پیشنهاد می کند. نکته مهم این است که صورت جدید پیشنهاد شده، سابق در بطن انجیل واقع شده بود و ماکیاولی با استفاده از آن از دین تعریفی در راستای تبدیل آن به ابزاری مدنی و سیاسی ارائه می کند که می تواند در برابر بخت در تعریف سیاسی و مذهبی روم باستان قرار گیرد و در واقع موضع گیری پیچیده خود را نسبت به مسیحیت نشان دهد.