بحثى اجتهادى در طهارت و نجاست (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
در این مقاله از مطالب ذیل سخن رفته است:
1- طهارت و نجاست از امور قراردادى و از احکام وضعیه نیستند، بلکه داراى واقعیت عینى و تکوینىاند که با حواس ظاهرى درک مىشوند.
2- نجاست و طهارت به همان معناى لغوى باقى هستند. نجاستیعنى پلیدى و طهارت یعنى نبودن پلیدى و پلیدى که زائل شود اگرچه به وسیله غیر آب باشد طهارت حاصل مىشود.
3- همه اقسام آب، یعنى آب چاه و باران و کر و غیر کر و جارى و راکد، یک حکم دارند و فقط با تغییر و فاسدشدن نجس مىشوند، نه به صرف ملاقات یا نجاسات.
4- در مسائل فوق، تعبد به معناى عدم درک ملاک حکم وجود ندارد، بلکه وجود و عدم حکم تابع وجود و عدم ملاک حکم است و ملاک حکم محسوس و ملموس است و از امور نامرئى و ماورائى نیست.
طهارت و نجاست در زندگى روزمره هر مسلمانى مورد توجه و داراى حکم است. طهارت بدن و لباس در نماز و طهارت خوردنیها و اشامیدنیها و طهارت آب وضوء و غسل و طهارت ابى که بدن و لباس و چیزهاى دیگر با ان تطهیر مىشود و نیز ممنوع بودن نجاست چیزهایى که ذکر شد، از امورى است که هر مسلمانى روزانه با آنها سر و کار دارد.
کسى که مىخواهد احکام طهارت و نجاست را از دلیلهاى فقهى و اجتهادى استنباط کند قبلا لازم است مفهوم طهارت و نجاست را در قرآن و حدیث مشخص نماید و براى مشخص شدن ان باید در آغاز تحقیق کند که ایا طهارت و نجاست در قرآن و حدیثبه همان معناى اصلى لغوى و عرفى استیا اینکه شارع معناى جدیدى براى ان دو در نظر گرفته است؟
معناى لغوى طهارت، پاکیزگى و معناى لغوى نجاست، آلودگى و پلیدى است که واقعیت تکوینى و خارجى دارد. ولى ایا در قرآن و حدیث هم به همان لغوى استعمال شده استیا نه؟ کسى که مىخواهد اجتهاد کند، باید قبلا این مسئله را روشن سازد; زیرا در ان بین علما اختلاف وجود دارد که در ذیل به شرح ان پرداخته مىشود.
بعضى گفتهاند: طهارت و نجاست در قرآن و حدیثبه معناى لغوى و اصلى نیست، بلکه داراى معناى اعتبارى و قراردادى است که فقط در عالم اعتبار وجود دارد نه در تکوین و واقعیتخارجى. مثلا اگر روى شیشهاى خون بریزد و با آب نمک شسته شود باز هم شیشه نجس است. زیرا با مایعات غیر آب مانند آب نمک نمىتوان چیزى را تطهیر کرد. در اینجا نجاستشیشه واقعیت تکوینى و خارجى ندارد یعنى تکوینا خون روى شیشه نیست و آلودگى خارجى ندارد و از نظر بهداشتى نیز استعمال ان بىاشکال است، ولى در عین حال، شارع براى ان نجاست اعتبار کرده و فته است: اگر دست تر به این شیشه بزنى نجس مىشود، اما اگر خون شیشه با آب شسته شود پاک مىگردد. یعنى شارع براى ان طهارت اعتبار مىکند. بنابراین هیچیک از طهارت و نجاست واقعیت تکوینى و خارجى ندارد بلکه فقط در عالم اعتبار و قرارداد وجود دارد. این یک نظر است.
بر مبناى این نظر اگر مىگوییم: ادرار انسان نجس است، به معناى این نیست که نجاست، یعنى پلیدى ان واقعیتخارجى دارد، بلکه به معناى این است که شارع براى ان نجاست و پلیدى اعتبار کرده است و به همین علت صاحب این نظر مىگوید: طهارت و نجاست از احکام وضعیه است، یعنى احکام قراردادى و اعتبارى که وجود ان قائم به اعتبار است.
بعضى دیگر گفتهاند: طهارت و نجاست در قرآن و حدیثبه همان معناى لغوى است ولى اهى شارع در تشخیص مصداق عرف را تخطئه مىکند و مثلا در مسئلهاى که ذکر شد عرف مىگوید: خون روى شیشه با آب نمک شسته شده و شیشه پاکیزه و طاهر است ولى شارع مىگوید: شیشه آلوده و نجس است و عرف تشخیص نمىدهد و معناى این سخن این است که نجاست و آلودگى شیشه بعد از شستن ان با آب نمک نیز واقعیت تکوینى و خارجى دارد، ولى به چشم نمىآید و مردم نمىتوانند ان را درک کنند. و این نظر دومى است که مطرح است.
نظر سوم این است که طهارت و نجاست در قرآن و حدیثبه همان معناى لغوى و اصلى است. نجاستیعنى آلودگى و پلیدى و طهارت یعنى پاکیزگى و هر جا آلودگى و پلیدى هست، محسوس و ملموس است و واقعیتخارجى و تکوینى دارد. مثل خون روى شیشه. و این آلودگى که برطرف شود طهارت حاصل است. زیرا طهارت یعنى پاکیزگى و پاکیزگى یعنى نبودن آلودگى که ان نیز امرى محسوس است. بنابراین خون روى شیشه که با آب نمک شسته شود، شیشه پاک و طاهر مىشود. زیرا طهارت یعنى نبودن نجاست و آلودگى.
این نظر از شیخ مفید و سید مرتضى نقل شده است، صاحب جواهر از این دو عالم فقیه نقل مىکند که گفتهاند: «مذهب ما این است که تطهیر اشیاء با مایعات غیر آب جایز است.» و شیخ مفید گفته است: «این مطلب از ائمه(ع) وارد شده است» (1) . سید مرتضى هنگام استدلال براى مدعاى خود مىگوید: «جامهاى که نجس شود با شستن ان به وسیله مایعات غیر آب تطهیر مىشود، زیرا تطهیر جز این نیست که نجاست زائل شود. و جنبهتعبد ندارد و ما مىبینیم که با شستن جامه به وسیله مایعات غیر آب نجاست ان بر طرف مىشود، بلکه گاهى مایع غیر آب بهتر از آب نجاست را برطرف مىکند و هیچدلیل عقلى نداریم که تطهیر اشیاء با مایعات غیر از آب جایز نیست» (2) .
از سخنان سید مرتضى معلوم مىشود طهارت و نجاست در نظر او واقعیت تکوینى و خارجى دارد و امرى اعتبارى و قراردادى نیست و در مثال مذکور خون روى شیشه اگر با آب نمک شسته شود شیشه طاهر مىشود، ضمنا آب نمک از ان نوع مایعاتى است که سید مرتضى مىگوید: بهتر از آب نجاست را زائل مىکند. بنابراین نجاست در نظر ایشان به همان معناى لغوى است، یعنى آلودگى و طهارت، یعنى پاکیزگى.
سید مرتضى براى تایید نظر خود به حدیث غیاثبن ابراهیم از امام صادق(ع) نیز تمسک مىکند (3) که مىگوید: مىتوان خون را با آب دهن پاک کرد. (4) و نیز به حدیثحکم بن حکیم صیرفى استدلال مىکند که به امام صادق(ع) مىگوید: من ادرار مىکنم و آب نمىیابم و دستم به ادرار آلوده مىشود دست آلوده را به خاک و دیوار مىمالم که ادرارش پاک شود بعدا دستم عرق مىکند و ان را به صورت یا بدنم مىمالم و یا به لباسم مىمالد حکمش چیست؟ امام مىفرماید: مانعى ندارد (5) .
بر مبناى استدلال سید مرتضى از این دو حدیث معلوم مىشود نجاست واقعیت تکوینى و خارجى دارد که همان خون و ادرار است و هنگامى که خون با آب دهان و ادرار به وسیله خاک یا دیوار پاک شود، دیگر نجاستى باقى نمىماند و نجاست که زائل شد طهارت حاصل است. زیرا طهارت، نبودن نجاست است، بنابراین طهارت و نجاست ان طور که بعضى گفتهاند اعتبارى و قراردادى یستبلکه تکوینى و خارجى است. و نیز ان طور که بعضى دیگر گفتهاند در اینجا شارع عرف را تخطئه نکرده است، زیرا عرف مىبیند و مىگوید: که خون با آب دهان و ادرار به وسیله خاک با دیوار برطرف مىشود و شارع طبق این دو حدیث نظر عرف را تصویب کرده و تخطئه نکرده است. بدیهى است آب نمک نیز خون روى شیشه را برطرف مىکند پس شیشه پاک مىشود. و نیز کسى که آمپول مىزند و از جاى ان خون مىآید، اگر با پنبه اغشته به الکل بهداشتى یا آب دهان خون ان را برطرف کند محل آمپول پاک مىشود.
روى این مبنا، پاک به معناى پاکیزه است. و پاکیزه شدن شیشه با آب نمک و پاکیزه شدن محل آمپول با الکل بهداشتى یا آب دهان امرى محسوس و مشهود است. پس این تصور که شیشه آلوده به خون اگر با آب نمک شسته شود پاکیزه مىشود ولى پاک نمىشود، صحیح نیست و طهارت به معناى پاکیزگى است و پاکى و پاکیزگى یک معنى دارند، نه دو معناى متفاوت.
اگر این مبنا پذیرفته شود پاک شدن بدن حیوانات با زوال عین نجاست طبق قاعده است نه استثناء. گربهاى که موش خورده و پوزهاش آلوده به خون است اگر خون را با زبانش بشوید پوزهاش به فتواى فقهاء پاک مىشود و اگر پوزهاش را در لیوان آب کرد آب لیوان نجس نمىشود. بر اساس نظر مزبور پاک شدن پوزه گربه و نجس نشدن آب لیوان طبق قاعده خواهد بود نه تعبد و استثناء، و مقتضاى مبناى یاد شده این است که اگر لب انسان ترک بخورد و از ان خون بیاید و با زبانش خون را برطرف کند لبش پاک مىشود و نیازى به شستن ان نیست.
کسى که مىخواهد در طهارت و نجاست اجتهاد کند باید اول معناى طهارت و نجاست را در قرآن و حدیث از روى اجتهاد مشخص کند و به اطمینان برسد که از سه نظر مذکور کدامیک صحیح است، انگاه مسائل طهارت و نجاست را بر مبناى نظرى که مىپذیرد با توجه به دلیلهاى اجتهادى به بحثبگذارد.
یک نکته
در اینجا توجه به این نکته لازم است که قائلان به اعتبارى بودن طهارت و نجاست مدعى نیستند که شارع در جایى تصریح به اعتبارى بودن طهارت و نجاست کرده استبلکه بر مبناى برداشتخاصى که از بعضى روایات دارند به این معنى قائل شدهاند. مثلا در روایت امده است: «اگر جنب در چاه غسل کند باید از ان هفت دلو آب بکشند». (6) در اینجا بعضى از فقهاء مانند شهید ثانى از حدیثبرداشت کردهاند که دستور کشیدن هفت دلو آب براى این است که آب چاه با غسل کردن جنب نجس مىشود، اگر چه بدنش پاک باشد و از این رو اگر در چاه غسل ارتماسى کند طهارت از حدت براى او حاصل مىشود، ولى با تمام شدن غسل بدنش که با آب چاه تماس دارد نجس مىشود. (7) مقصود شهید این است که خود عمل غسل آب چاه را نجس مىکند نه آلودگى بدن جنب.
فقیهى که چنین برداشتى از روایت مزبور دارد بر مبناى این برداشت ناچار استبگوید: شارع بعد از تمام شدن غسل جنب براى آب چاه نجاست اعتبار کرده است که این نجاست واقعیت تکوینى ندارد زیرا با غسل کردن جنبى که بدنش پاک است آب چاه آلودگى محسوسى پیدا نمىکند تا بگوییم: نجاست ان واقعیت تکوینى دارد پس لابد نجاست ان اعتبارى و قراردادى خواهد بود و اگر سؤال شود: بدن جنب که علىالفرض پاک است چگونه آب چاه را نجس مىکند؟ مىگوید: شارع خود عمل غسل را سبب نجس شدن آب چاه اعتبار کرده و قرار داده است اگرچه بدن غسل کننده پاک و تمیز باشد و این یک تعبد و حکم وضعى و قراردادى است که ما حکمت ان را نمىدانیم.
مىبینیم که چنین فقیهى چگونه بر مبناى برداشتخودش از روایت، اعتبارى بودن طهارت و نجاست را به گردن شارع مىگذارد، در حالى که شارع صریحا در کتاب و سنت چنین چیزى نگفته است.
ولى در همین مسئله فقیه دیگرى که بازتر فکر مىکند و به ملاکات احکام توجه دارد از حدیث مزبور برداشت مىکند که چون با فرو رفتن جنب در آب چاه چرک و عرق بدنش آب چاه را کمى آلوده مىکند براى رعایت نظافت و بهداشتحدیث مىگوید: «هفت دلو آب از چاه بکشند» و این براى این است که آب تازه از ان بجوشد و جاى آب کشیده شده را بگیرد و آلودگى خفیف باقیمانده را برطرف یا مستهلک کند. چنین فقیهى ناچار نمىشود بگوید: آب چاه با غسل کردن جنبى که بدنش پاک و تمیز است نجس مىشود و نجاست ان اعتبارى استبلکه مىگوید: اساسا آب چاه با غسل کردن جنب نجس نمىشود نه به سبب برخورد با بدن جنب و نه به سبب خود غسل کردن به معناى مصدرى.
بدین گونه مىبینیم که یک فقیه در مسائل فقهى به صورت بسته و متعبدانه اجتهاد مىکند و فقیه دیگرى به صورت باز و روشنبینانه مسائل فقه را به بحث اجتهادى مىگذارد و ما در بحث اتى بعضى از موارد این دو گونه اجتهاد را مىاوریم:
اجتهاد بسته و اجتهاد باز
در مسائل مربوط به طهارت و نجاست آب دوگونه اجتهاد وجود دارد: یکى اجتهاد بسته و دیگرى اجتهاد باز. اجتهاد بسته این است که در ان به ملاک حکم توجه نمىشود بلکه بر مبناى تعبد محض عمل مىشود، و اجتهاد باز این است که به ملاک حکم توجه مىشود و ملاک به عنوان یک اصل زیربنایى در استنباط منظور مىگردد.
در اینجا نمونهاى از اجتهاد بسته و متقابلا نمونهاى از اجتهاد باز ذکر مىشود:
نمونهاى از اجتهاد بسته:
فقیهى که اجتهاد بسته دارد مىگوید: چون در حدیث امده است که اگر گنجشک در چاه بیفتد و بمیرد باید یک دلو آب از چاه ما از این حدیث مىفهمیم که با مردن گنجشک در چاه، آب ان نجس مىشود اگر چه هزار کر باشد (9) و گنجشک مرده را نیز فورا بیرون بیاورند، ولى یک دلو آب که از ان بکشند پاک مىشود. و اگر از او سؤال شود: به چه ملاکى هزار کر آب چاه با مردن یک گنجشک نجس مىشود با اینکه فرضا مرده گنجشک در چاه نمانده است که بگندد و اثر غیر بهداشتى در آب داشته باشد؟ جواب مىدهد: من به ملاک حکم کار ندارم و این یک تعبد است که اگر آب چاه هزار کر و بیش از ان هم باشد با ملاقات گنجشک مرده نجس مىشود و لازم نیست گنجشک مرده در آب چاه بماند و بوى بد بگیرد و اثر غیر بهداشتى داشته باشد تا آب نجس شود.
و اگر سؤال شود: یک دلو ابى که از چاه مىکشند پاک استیا نجس؟ مىگوید: آب دلو نجس است، ولى آب چاه پاک مىشود. (10) و اگر سؤال شود: آب دلو که از جنس آب چاه است چگونه از هزار کر آب چاه یک دلو ان نجس است و بقیه پاک، چه فرقى بین آب دلو و آب چاه است؟ ایا آب دلو، غیر بهداشتى و استعمال ان برخلاف اصول نظافت و بهداشت است و آب چاه، بهداشتى و استعمالش موافق اصول نظافت و بهداشت؟ مىگوید: از نظر اصول بهداشت و نظافت هیچفرقى بین آب دلو و آب چاه نیست. هم آب دلو، بهداشتى و نظیف است و هم آب چاه، ولى آب دلو نجس است و نوشیدنش حرام و آب چاه پاک است و نوشیدنش حلال.
و اگر سؤال شود: چه فرقى استبین آب چاه قبل از کشیدن یک دلو و بعد از ان که قبل از کشیدن یک دلو نجس است و بعد از کشیدن یک دلو پاک؟
جواب مىدهد از نظر جنس آب و طبیعت ان هیچفرقى بین آب چاه قبل از کشیدن یک دلو و بعد از ان نیست، هزار کر آب چاه هم قبل از کشیدن یک دلو سالم و بهداشتى است و هم بعد از کشیدن یک دلو ولى قبل از کشیدن یک دلو نجس است و بعد از کشیدن یک دلو پاک، و اساسا پاک بودن آب چاه به معناى نظیف و بهداشتى بودن ان نیست، چنانکه نجس بودن ان به معناى آلودگى و غیر بهداشتى بودن ان نیست و به همین علت اگر مقدارى حشرات، مانند سوسک و مارمولک که خون جهنده ندارند، در آب چاه بمیرند و آب چاه تغییر کند و بوى بد بگیرد نجس نمىشود، اگر چه فاسد و غیر بهداشتى مىشود و این یک تعبد است که هزار کر آب چاه که سالم و بهداشتى است و با مرده گنجشک ملاقات کرده است نجس محسوب مىشود و در مقابل، آب چاهى که حشرات مرده ان را متعفن و غیر بهداشتى کرده است، پاک تلقى مىگردد و احکام نجاست و طهارت تعبدى است و حکمت ان را جز خدا کسى نمىداند. (11)
و اگر سؤال شود: با اینکه مىدانیم نجاست در لغتبه معناى آلودگى و پلیدى است و نجس به معناى آلوده و پلید و طهارت به معناى نظافت و پاکیزگى است و طاهر به معناى نظیف و پاکیزه، حالا چگونه آب چاهى که حشرات مرده ان را آلوده و پلید کرده است طاهر و پاک خوانده مىشود و هزار کر آب چاه که نظیف و پاکیزه است نجس نامیده مىشود؟ ایا شارع در معناى نجاست و طهارت تصرف کرده است؟
در مقابل سؤال فوق گاهى گفته مىشود: نجاست در لسان شارع به آلودگى و پلیدى تکوینى و خارجى نیست، بلکه امرى اعتبارى و قراردادى است. با این توضیح که هزار کر آب چاه چون با مرده گنجشک ملاقات کرده با اینکه تکوینا نظیف و پاکیزه است، شارع براى ان اعتبار نجاست کرده است. پس نجاست این آب آلودگى تکوینى و خارجى نیستبلکه امرى اعتبارى و قراردادى است. و نیز طهارت در لسان شارع به معناى پاکیزگى و نظافت تکوینى نیستبلکه امرى اعتبارى و قراردادى است و ابى که حشرات مرده ان را آلوده و بدبو کرده استبا اینکه تکوینا نظیف و پاکیزه نیستشارع براى ان اعتبار طهارت کرده و مىگوید: این آب طاهر ستبنابراین نجاست و طهارت از احکام وضعیه یعنى احکام قراردادى است.
و گاهى گفته مىشود: نجاست در عرف به معناى قذارت و آلودگى است و طهارت به معناى پاکیزگى، ولى در مورد ابى که حشرات مرده ان را آلوده و بدبو کرده است، شارع نظر عرف را تخطئه مىکند و مىگوید: آب مزبور که عرف ان را آلوده مىبیند آلوده نیست، بلکه طاهر و پاکیزه است و نیز در مورد هزار کر آب چاهى که با مرده گنجشک ملاقات کرده استشارع نظر عرف را تخطئه مىکند و مىگوید: آب مزبور که عرف ان را پاکیزه مىبیند پاکیزه و طاهر نیستبلکه آلوده و نجس است.
قول عموم فقهاء
این مطلب که آب چاه با ملاقات نجاست نجس مىشود اگر چه تغییر نکند قول عموم قدماء، غیر از ابن ابىعقیل عمانى، است و جماعتى از بزرگان فقهاء درباره ان ادعاى اجماع کردهاند و بعضى با عبارت «نفى خلاف» این اجماع را بیان نموده و نیز صریحا گفتهاند: آب چاه اگر خیلى زیاد هم باشد با ملاقات نجاست نجس مىشود، (12) و این قول تا عصر علامه حلى قولى قطعى و حاکم بر فضاى فقه و اجتهاد بود.
مستند این قول روایاتى است که مثلا مىگوید: اگر حیوانى از موش گرفته تا گربه و وسفند در چاه بیفتد و بمیرد باید هفت دلو از ان بکشند و اگر الاغ یا شتر بیفتد یک کر آب و اگر گنجشک بیفتد یک دلو، (13) و اگر ادرار مرد دران بریزد چهل دلو، (14) و از این قبیل روایات.
این مطلب نیز که آب چاه یا غیر چاه اگر به وسیله غیر نجاسات تغییر کند نجس نمىشود قول شایع و مورد قبول عموم فقهاء است که اگر مثلا ادرار الاغ و اسب و استر و حشرات مرده در آب بریزد و رنگان تغییر کند و بوى بد بگیرد باز هم پاک است، اگرچه غیر بهداشتى و داراى اثار منفى باشد.
حقبودن سخن علامه
با اینکه در زمان علامه حلى قول مسلط بر محیط فقه این بود که آب چاه با ملاقات نجاست نجس مىشود، علامه پس از بررسى دلیلهاى مسئله با قول مسلط مخالفت کرد و با شجاعت علمى نظر داد که آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمىشود و فقط با تغییر نجس مىشود. علامه از حدیثهایى که در این مسئله هستبه دو حدیث استدلال کرده است که ذیلا ذکر مىشود:
1- حدیث صحیح محمدبن اسماعیل بن بزیع از حضرت امام رضا(ع) که مىگوید: «قال: ماء البئر واسع لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه فینزح حتى یذهب الریح و یطیب طعمه لان له مادة» (15) یعنى امام فرمود: آب چاه چون ماده دارد ظرفیتش زیاد است و چیزى ان را فاسد نمىکند مگر اینکه بو یا طعم ان تغییر کند که در این صورت ابش کشیده مىشود تا بوى ان برود و طعمش مطبوع گردد.
2- حدیث علىبن جعفر از موسىبن جعفر(ع) قال:« سئلته عن بئر ماء وقع فیها زنبیل من عذرة رطبة او یابسة او زنبیل من سرقین ایصلح الوضوء منها؟ قال: لاباس» (16) یعنى علىبن جعفر گفت: از امام سؤال کردم از چاه ابى که یک زنبیل از عذره تر یا خشک یا یک زنبیل سرگین در ان بریزد ایا مىشود از ان وضوء گرفت؟ امام فرمود: مانعى ندارد. علامه پس از استدلال به دو حدیث فوق مىگوید: حدیثهاى بسیار دیگرى نیز وجود دارد که دلالتبر عدم تنجس آب چاه به محض ملاقات با نجاست دارد و آنها را در کتاب مصابیحالانوار ذکر کردهام.
سپس علامه به استصحاب تمسک مىکند و مىگوید: آب چاه قبل از ملاقات با نجاست پاک بود، بعد از ملاقات با نجاستشک مىکنیم که نجس شد یا نه؟ به حکم استصحاب مىگوییم: پاک استیعنى پاکى سابق ان باقى است چون علىالفرض تغییر نکرده است تا تغییر ان معارض استصحاب باشد. (17) این بود استدلال علامه براى مدعاى خود که هم به حدیث تمسک کرد و هم به استصحاب.
حق با علامه است
در این مسئله حق با علامه حلى است. زیرا دلیلهاى ایشان محکم و قانع کننده است و در مقابل، دلیلهاى قول مخالف ضعیف و غیر قابل قبول است. و اینک توضیح مطلب:
1- در حدیث صحیح محمدبن اسماعیل بن بزیع که قبلا ذکر شد حضرت امام رضا(ع) درباره آب چاه صریحا مىفرماید: «... لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه... لان له مادة» یعنى آب چاه را چیزى فاسد نمىکند مگر اینکه بو یا طعم ان تغییر کند. مقصود از کلمه «شئ» مواد آلوده کننده استیعنى اگر چیزى از مواد آلوده کننده در چاه بریزد آب ان به صرف ملاقات با ان موادفاسد نمىشود زیرا چاه چون ماده دارد و زایش مىکند واسع استیعنى ظرفیتش زیاد است و آلودگى مواد آلوده کننده را تحمل مىکند و بر ان غالب مىشود و به زودى حالت طبیعى و سلامتش را از دست نمىدهد و از حد استاندارد خارج نمىشود، مگر اینکه موادآلوده کننده زیاد باشد و آب چاه را تغییر دهد که بوى بد بدهد و طعم ان مطبوع نباشد که در این صورت فاسد و ناسالم خواهد بود و استعمالش غیر مجاز.
باید دانست که فاسد شدن آب در حدیثبه معناى نجس شدن ان است. در روایات مربوط به آب سه ماده به کار رفته که هر سه یک معنى دارد: ماده «فساد» و ماده «نجاست» و ماده «قذارت». ماده «فساد» در همین حدیث مورد بحثبه کار رفته است و ماده «نجاست» در حدیثحسن بن صالح از امام صادق(ع) که مىفرماید: «اذا کان الماء فى الرکى کرا لاینجسه شئ» (18) یعنى آب چاه اگر کر باشد چیزى ان را نجس نمىکند، و ماده «قذارت» در حدیثحمادبن عثمان از امام صادق(ع) که مىفرماید: «الماء کله طاهر حتى یعلم انه قذر» (19) یعنى هر ابى پاک است تا وقتى که معلوم شود قذارت پیدا کرده است.
معلوم است که فاسد شدن و نجس شدن و قذر شدن آب هر سه به معناى آلوده شدن آب است در حدى که از حال طبیعى و سلامتخارج شود که در این صورت نجاست آب واقعیت عینى و خارجى دارد و یک امر تکوینى است نه یک مفهوم ذهنى و اعتبارى.
از این بیان روشن شدکه حدیث مزبور به خوبى بر مدعاى علامه دلالت دارد که آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمىشود و فقط با تغییر بو یا طعم ان نجس مىشود، و نجس مىشود یعنى فاسد و ناسالم مىشود که از بوى بد و طعم نامطبوع ان پیداست.
این بود توضیحى درباره یکى از دو حدیثى که علامه به آنها استدلال کرده است، و اینک توضیحى درباره حدیث دوم:
2- در حدیث دوم علىبن جعفر از برادرش امام موسىبن جعفر(ع) مىپرسد چاهى که یک زنبیل عذره در ان ریخته است ایا مىشود از آب ان وضوء گرفت؟ امام فرمود: مانعى ندارد. با توجه به اینکه اگر آب چاه تغییر کند فاسد و نجس مىشود و نمىشود با ان وضوء گرفت این قرینه استبر اینکه منظور امام این است که آب چاهى که نجاست در ان مىریزد اگر تغییر نکند مىتوان با ان وضوء گرفت.
از جواب امام که مىفرماید: وضوء مانعى ندارد، معلوم مىشود آب چاه به صرف ملاقات با نجاست نجس نمىشود زیرا با آب نجس نمىشود وضوء گرفت و این حدیث نیز به خوبى بر مدعاى علامه حلى دلالت دارد.
پاسخ علامه به قول مخالف
علامه مىفرماید: فقهایى که مىگویند: آب چاه به ملاقات نجاست نجس مىشود به دو حدیث استدلال کردهاند:
1- حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع که مىگوید: «کتبت الى رجل اساله ان یسئل ابا الحسن الرضا(ع) عن البئر تکون فى المنزل للوضوء فیقطرفیها قطرات من بول او دم او یسقط فیها شئ من عذرة کالبعرة و نحوها ما الذى یطهرها حتى یحل الوضوء منها للصلوة؟ فوقع بخطه فى کتابى: ینزح منها دلاء». (20)
یعنى به مردى نوشتم از امام رضا(ع) بپرسد که چاهى براى وضوء در منزل هست قطراتى از ادرار یا خون یا قدرى عذره و مانند ان در چاه مىریزد چه چیزى ان را پاکیزه مىکند تا بتوان از ان وضوء گرفتبراى نماز؟ امام با خط خود در نامه من نوشته بود: چند دلو از آب چاه بکشند.
2- حدیث على بن یقطین از امام موسىبن جعفر(ع) که مىگوید: «سئلته عن البئر تقع فیها الحمامة و الدجاحة او الکلب او الهرة؟ فقال: یجزیک ان تنزح منها دلاء فان ذلک یطهرها انشاءالله تعالى.». (21)
یعنى از امام سؤال کردم از چاه که کبوتر و مرغ یا سگیا گربه در ان مىافتد؟ امام فرمود: کافى است که چند دلو آب از ان بکشى که این کار انشاءالله ان را پاکیزه مىکند. علامه مىفرماید: فقهاى یاد شده گفتهاند: در این دو حدیث طاهر شدن آب چاه مستند شده استبه کشیدن چند دلو آب و اگر آب چاه قبل از کشیدن چند دلو آب پاک بود معنى نداشت که طاهر شدن آب چاه را مستند کنند به کشیدن چند دلو آب، پس از این دو حدیث معلوم مىشود آب چاه با ملاقات نجاست نجس مىشود اگر چه تغییر نکند.
انگاه علامه در پاسخ فقهاى یاد شده مىفرماید: اینکه در این دو حدیث گفته شده است: چند دلو آب از چاه بکشند دلالت نمىکند بر نجاست آب چاه.
توضیح سخن علامه این است که دستور کشیدن چند دلو از آب چاه نه بالمطابقه دلالتبر نجاست آب چاه مىکند، نه بالتضمن و نه بالالتزام. و در روایات مىبینیم که دستور کشیدن چند دلو آب براى رعایت منتهاى نظافت داده شده است نه براى برطرف شدن نجاست آب چاه; چنانکه در مورد مارمولک که در چاه مىافتد حدیث مىگوید: هفت دلو آب از چاه بکشند. (22) مارمولک خون جهنده ندارد و مرده ان نجس نیست ولى چون کمى آلودگى ایجاد مىکند گفتهاند: هفت دلو آب بکشند تا نظافت کامل براى آب چاه حاصل شود. و نیز حدیث امام صادق(ع)مىگوید: اگر طائر یا مرغ یا موش در چاه بیفتد هفت دلو آب از ان بکشند. از امام مىپرسند: آب این چاه به جامههاى ما ریخته و از ان وضوء گرفتهایم حکمش چیست؟ مىفرماید: مانعى ندارد. (23) در این حدیثبا اینکه امام دستور کشیدن هفت دلو از آب چاه را داده است مىفرماید: جامههایى که آب چاه مزبور به آنها ریخته است نجس نیست و وضویى که با ان گرفتهاند صحیح است. معلوم مىشود دستور کشیدن هفت دلو آب براى رعایت منتهاى نظافت آب چاه بوده است نه براى تطهیر ان. پس روشن شد همان طور که علامه نظر مىدهد دستور کشیدن چند دلو از آب چاه دلالتبر نجاست آب چاه نمىکند.
علامه در ادامه مىفرماید: اینکه در یک حدیث مىگوید: «ما الذى یطهرها حتى یحل الوضوء منها؟» و در حدیث دیگر مىگوید: «فان ذلک یطهرها» که طاهر شدن آب چاه مستند به کشیدن چند دلو آب شده است، در اینجا دو احتمال وجود دارد، یکى اینکه تطهیر به معناى اصطلاحى ان باشد، یعنى پاک کردن. در این صورت باید گفت: در این دو حدیث نظر امام به مواردى بوده است که آب چاه با ریختن نجاست در ان تغییر کرده باشد که در این صورت باید از آب چاه بکشند تا تغییر ان برطرف شود و در این فرض طاهر شدن آب مستند استبه کشیدن آب از چاه، و احتمال دوم اینکه تطهیر به معناى لغوى ان باشد، یعنى پاکیزه کردن، که در این صورت نظر امام به مواردى بوده است که آب چاه با ملاقات نجاست تغییر نکرده باشد و در این فرض دستور کشیدن آب از چاه براى پاکیزه کردن آب چاه است (24) چون با ریختن قدرى نجاست در ان کمى آلودگى پیدا مىکند و با کشیدن چند دلو آب پاکیزه مىشود. در اینجا براى توضیح و تایید نظر علامه توجه به دو نکته لازم است:
نکته اول اینکه حدیث اول از دو حدیث مزبور که دلیل قول مخالف بود از محمدبن اسماعیل بن بزیع است از امام رضا(ع) و از طرفى همین محمدبن اسماعیل بن بزیع حدیث دیگرى را که دلیل قول علامه بود از امام رضا(ع) نقل کرده است که مىگوید: «ماء البئر واسع لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه... لان له مادة» یعنى چون آب چاه ماده دارد با ملاقات نجاست نجس نمىشود و فقط با تغییر بو یا طعم ان نجس مىشود و ممکن نیست که یک راوى از یک امام دو حدیث متعارض نقل کند، ولى با توضیحى که علامه درباره معناى تطهیر داد معلوم مىشود که بین دو حدیث مزبور تعارضى نیست. زیرا یک حدیث مىگوید: آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمىشود، مگر اینکه تغییر کند. و حدیث دیگر بنابر احتمال اول مىگوید: اگر آب چاه تغییر کند باید از آب ان بکشند تا تغییرش برطرف شود و بنابر احتمال دوم مىگوید: آب چاهى که با نجاست ملاقات کرده و تغییر نکرده است اگرچه نجس نیست، ولى براى پاکیزهتر شدن ان باید چند دلو از ان بکشند تا تمیزتر و خالصتر شود. از این بیان روشن مىشود که بین دو حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع که هر دو را از امام رضا(ع) نقل مىکند تعارضى نیست.
نکته دوم اینکه در هر دو حدیثى که دلیل قول مخالف بود امده است: «ینزح منها دلاء»، یعنى چند دلوى از آب چاه بکشند. در اینجا تعداد دلوها مشخص نشده است که مثلا ده دلو یا بیست دلو یا صد دلو. معلوم مىشود تعداد دلوها به عهده خود مکلف گذاشته شده است چون اگر آب چاه تغییر کرده باشد ان قدر آب مىکشد که تغییرش برطرف شود و اگر تغییر نکرده باشد ان قدر آب مىکشد که آب چاه پاکیزه شود، و باید گفت: اساسا تعیین تعداد دلوها از طرف امام صحیح نیست، زیرا تعداد دلوها بستگى دارد به کمى و زیادى آب چاه و بزرک و کوچک بودن دلو و کمى و زیادى آلودگى آب چاه و بدین سبب در دو حدیث مزبور تعداد دلوها تعیین نشده است، بنابراین در اخبارى که تعداد دلوها تعیین شده است، طبعا تعداد مشخصى که ذکر شده منظور نبوده است، بلکه ذکر تعداد از باب مثال و ذکر بعضى از مصادیق بوده است و از این رو در بعضى از اخبار مىگوید: اگر گربه یا سگو مانند ان در چاه بیفتد بیست دلو یا سى دلو یا چهل دلو آب از ان بکشند. (25) و این با حدیثى که مىگوید: اگر گربه در چاه بیفتد هفت دلو آب بکشند (26) تعارض ندارد. زیرا در هیچکدام تعداد مشخصى که ذکر شده منظور نیست و تعداد دلوها به عهده خود مکلف است که باید ببیند با کشیدن چند دلو تغییر آب چاه برطرف مىشود و یا با کشیدن چند دلو آب چاه پاکیزه مىشود و همان طور عمل کند.
تا اینجا روشن شد که علامه حلى قول مسلط بر فضاى فقه و اجتهاد را رد کرده و نظر داده که آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمىشود و یکى از دلیلهاى علامه حدیث محمدبن اسماعیلبن بزیع بود که مىگوید: آب چاه چون ماده دارد با ملاقات نجاست نجس نمىشود و این حدیث ملاک حکم را بیان مىکند، علامه به این حدیث استدلال کرده ولى به ملاک حکم استدلال نکرده است، در حالى که اگر فقیه بخواهد به ملاک حکم استدلال کند مىتواند ملاکى را که در این حدیث ذکره شده است زیربناى استدلال خود قرار دهد و احکام متفرع بر ان را استنباط کند، که این را اجتهاد باز مىگوییم در مقابل اجتهاد بسته.
قبلا اجتهاد قدما را در مورد نجس شدن آب چاه با ملاقات نجاستبه عنوان نمونهاى از اجتهاد بسته ذکر کردیم و اینک در همین مسئله نمونهاى از اجتهاد باز را در مقابل اجتهاد بسته با تکیه بر حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع ارائه مىدهیم که در ان بیشتر به ملاک حکم مذکور در حدیث توجه و تکیه مىشود; ملاکى که در حدیثبه عنوان منشا و علتحکم ذکر شده است.
اجتهاد باز بر مبناى ملاک
چنانکه قبلا گذشت محمدبن اسماعیل بن بزیع در حدیث صحیح مىگوید: امام رضا(ع) فرمود: «ماء البئر واسع لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه فینزح حتى یذهب الریح و یطیب طعمه لان له مادة». (27) یعنى آب چاه چون ماده دارد تحمل و ظرفیتش زیاد است و مواد آلوده کننده فورا ان را فاسد نمىکند و فقط وقتى فاسد مىشود که بو یا طعم ان تغییر کند که در این صورت باید از ان آب بکشند تا بوى بدش برود و طعم ان مطبوع گردد.
فقیهى که با اجتهاد باز این حدیث را مورد بحث قرار مىدهد و ملاک حکم را که در حدیث امده است زیربناى استنباط و روح جارى در همه فروع مسئله مىشناسد مىتواند مطالب ذیل را از این حدیث استنباط کند:
1- از جمله «لایفسده شئ الا ان یتغیر...» معلوم مىشود آب چاه دو حالت دارد: یکى حالتسلامت و بهداشتى بودن که حالت اصلى و طبیعى آب است و دیگرى حالت فساد و ناسالم بودن که حالت غیر بهداشتى و غیر اصلى آب است و این حالت فساد به سبب مواد آلوده کننده که در آب چاه مىریزد حاصل مىشود.
2- از جمله مزبور معلوم مىشود آب چاه به صرف ملاقات با نجاست فاسد و ناسالم نمىشود، چه کم باشد و چه زیاد، و فقط در صورتى فاسد مىشود که بو یا طعم ان تغییر کند یعنى بوى بد بگیرد یا مزه نامطبوع بدهد که در این صورت باید از استعمال ان اجتناب کرد.
3- فاسد شدن آب که در این حدیث است و نجس شدن که در حدیثحسنبن صالح است (28) و قذر شدن که در حدیثحمادبن عثمان است، (29) هر سه یک معنى دارد و ان آلوده شدن آب است در حدى که از حالت طبیعى و سالم بیرون برود و بو و مزه بد پیدا کند.
4- از جمله «یتغیر ریحه او طعمه» در حدیث معلوم مىشود نجاستیک امر مادى و حسى است که با شامه و ذائقه احساس مىشود. بنابراین نجاست آب عینیتخارجى و تکوینى دارد و یک امر اعتبارى و قراردادى و نامرئى نیست.
5- نجاست آب چون امرى تکوینى است و عینیتخارجى دارد، طبعا حکم شرعى نیستبلکه موجودى عینى است که موضوع حکم شرعى یعنى لزوم اجتناب واقع مىشود. بنابراین صحیح نیست که بگوییم: نجاستحکم وضعى و قراردادى است که با اعتبار کردن شارع تحقق مىیابد.
6- طهارت آب نیز چون در مقابل نجاست و ضد ان است، طبعا امرى حسى و تکوینى است، یعنى پاکیزگى بنابراین صحیح نیست که بگوییم: طهارتآب حکم وضعى و قراردادى است که با اعتبار کردن شارع حاصل مىشود چنانکه بعضى در مورد طهارت و نجاست چنین گفتهاند.
7- چون طهارت و نجاست هر دو عینیتخارجى و واقعیت تکوینى دارند طبعا لفظ طهارت و نجاست که در روایات استعمال مىشوند اطلاق بر همین واقعیت تکوینى مىشوند و همین واقعیت تکوینى معناى لغوى این دو لفظ است و شارع معناى جدیدى براى این دو لفظ نه اختراع کرده است و نه اعتبار، بنابراین آنچه گفتهاند که نجاست در شرع معناى جدیدى پیدا کرده استبه نام حقیقتشرعیه، (30) قابل قبول نیست.
8- از عبارت «لایفسده شى الا ان یتغیر ریحه او طعمه...» معلوم مىشود آب چاه که مواد آلوده کننده در ان مىریزد قبل از اینکه به مرحله تغییر بو و طعم یعنى مرحله فساد برسد درجاتى از آلودگى دارد که خارج از حد استاندارد نیستند و قابل تحملند و همان طور که سازمانهاى بهداشتى براى آلودگى هوا یک حد استانداردى تعیین مىکنند و آلودگى هوا در مراحل قبل از استاندارد قابل تحمل استبراى آب نیز در این حدیث استانداردى تعیین شده و گفتهاند: آب چاه اگر تغییر کند و فاسد شود نجس است و اجتناب از ان لازم ولى مراحلى از آلودگى که قبل از تغییر است ان را از حد استاندارد خارج نمىکند و در این مراحل نجس نیست و استعمال ان جایز است، در عین حال رعایتحد اعلاى نظافت آب که حتى یک ذره آلودگى نداشته باشد ایدهال و مطلوب شارع است و از این رو توصیه شده است که آب شرب را در ظرف سرپوشیده نگهدارند تا ذرات معلق در هوا روى ان ننشیند.
9- از عبارت «لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه...» در حدیث معلوم مىشود که اگر آب چاه به وسیله موادى که در ان مىریزد فاسد شد نجس مىشود اگر چه ان مواد در اصل، پاک باشند مثل اینکه مقدارى برگدرخت و حشراتى مانند سوسک و مارمولک و عقرب در ان بریزد و مدتى بماند و بگندد و بو و طعم آب تغییر کند، در این فرض آب چاه فاسد شده است و فاسد یعنى ناسالم و متعفن و قبلا گذشت که فاسد و نجس و قذر در روایات هر سه یک معنى دارد پس این آب هم فاسد است و هم نجس و هم قذر یعنى آلوده و پلید قبلا گفتیم که کلمه «نجس» به همان معنى اصلى و لغوى خود باقى است و شارع معناى جدیدى براى ان اعتبار و یا اختراع نکرده است و هر جا نجس و نجاست اطلاق مىشود از یک واقعیت تکوینى و عینیتخارجى حکایت مىکند نه یک مفهوم قراردادى و در این فرض واقعیتخارجى که عینیت دارد و با شامه و ذائقه احساس مىشود این است که این آب، آلوده و متعفن و غیر بهداشتى است، نجس یعنى آلوده و پلید و این آب، آلوده و پلید است پس نجس است، و اینکه موادى که در چاه ریخته قبل از گندیدن پاک بوده است دلیل نمىشود که اکنون هم پاک است زیرا این مواد، استحاله شده و به سبب فعل و انفعالات شیمیایى تغییر ماهیت داده و فاسد شده است، غذا و ابى هم که انسان مىخورد و مىنوشد اول پاک است ولى در مراحل هضم و جذب استحاله مىشود و مقدارى از ان که به صورت ادرار و قاذورات خارج مىگردد فاسد و نجس است، بنابراین به حکم حدیث مزبور که موافق با اعتبار عقلى است آب چاه اگر به سبب مواد خارجى فاسد شود نجس است، اگرچه ان مواد در اصل پاک باشد زیرا حالت فعلى ان مواد ملاک است نه حالت اصلى آنها.
10- اینکه در این حدیث عبارت «لایفسده شئ» به جاى «لاینجسه شئ» به کار رفته است، مىفهماند که آب چاه تا فاسد نشود نجس نمىشود یعنى آلودگى ان از حد مجاز و استاندارد بالاتر نمىرود و استعمال ان جائز است.
فقیهى که اجتهاد باز دارد و ملاک حکم را مبناى استدلال و روح جارى در اجتهاد مىداند از این حدیث استنباط مىکند که این حکم یعنى اینکه آب تا فاسد نشود نجس نمىشود اختصاص به آب چاه ندارد و هر ابى در هر محل و ظرفى باشد همین حکم را دارد، چه در چاه باشد و چه در نهر و چه در مشک و کوزه و ظرفهاى دیگر، چه کم باشد و چه زیاد. زیرا ظرف آب فقط ظرف است و آب در هر ظرفى باشد ماهیت ان یکى است پس هر ابى تا فاسد وغیر بهداشتى نشود نجس نمىشود. زیرا در این حدیث تغییر کردن بو یا طعم آب دلیل فاسد و نجس شدن ان معرفى شده است. نتیجه اینکه اگر تغییر نکند و فاسد نشود نجس نخواهد شد. بنابراین اگر یک قطره آب متنجس در ده لیتر آب سالم و بهداشتى بریزد چون این ده لیتر آب تغییر نمىکند و فاسد نمىشود نجس نمىشود. و اجتناب از ان لازم نیست، حدیث مورد بحث این وصف را که تا فاسد نشود نجس نمىشود براى آب از ان جهت که آب است ثابت کرده نه از ان جهت که در چاه است، در این اجتهاد ملاک حکم که در حدیث ذکر شده استیک اصل زیربنایى شناخته مىشود که وجود و عدم حکم، تابع وجود و عدم ملاک است و در مثال ده لیتر آب ملاک وجوب اجتناب یعنى فاسد بودن آب موجود نیست پس طبعا وجوب اجتناب هم نیست و حدیثى که مىگوید: ذره کوچک خون بینى که در ظرف آب مىپاشد «ان لم یکن شئ یستبین فى الماء فلا باس (31) اگر این خون در آب دیده نشود مىتوان با این آب وضوء گرفت» در همین چارچوب مىگنجد. زیرا یک یا دو ذره خیلى ریز خون بینى که در ظرف آب پاشیده و مستهلک شده و دیده نمىشود آب ظرف را تغییر نمىدهد و فاسد نمىکند و چون فاسد نشده نجس نیست ومىتوان با ان وضوء گرفت.
و نیز حدیثى که مىگوید: «امام صادق(ع) یک دلو آب از چاه مزرعه کشید روى ان یک قطعه عذره خشک بود فاکفا راسه و توضا بالباقى (32) دلو را کج کرد و عذره را با مقدارى از آب دلو بیرون ریخت و با بقیه آب دلو وضوء گرفت» این حدیث نیز در همین مقوله مىگنجد. زیرا عذره خشک که فورا با مقدارى از آب دلو بیرون ریخته شود آب دلو را فاسد نمىکند و چون فاسد نشده نجس نیست و مىتوان با ان وضوء گرفت.
11- اینکه در این حدیث علت نجس نشدن آب چاه را ذکر مىکند و مىگوید: «لان له مادة»، یعنى چون ماده دارد به صرف برخورد با نجاست نجس نمىشود، این ذکر علتبه ما مىفهماند که نجس نشدن آب چاه با ملاقات نجاست مبنى بر تعبد نیستبلکه مبنى بر یک امر طبیعى و تکوینى است و نظر به بهداشت آب دارد و مىخواهد بگوید: آب چاه تا وقتى که فاسد نشده است آلودگیش از حد مجاز بیشتر نیست و بنابراین استعمال ان جائز است، اگر نجس نشدن آب چاه با ملاقات نجاست مبنى بر تعبد بود ذکر لتبراى ان معنى نداشت زیرا در ان صورت فقط تعبد حاکم بود و ذکر علت، لغو مىنمود و برخلاف بلاغتبود.
همین ذکر علت دلیل این است که ما باید در مسئله طهارت و نجاست آب در جستجوى فهم علتباشیم و علت طبیعى طهارت و نجاست آب را کشف کنیم. حدیث معروفى از امام صادق و امام رضا(ع) نقل شده است که فرمودند:«علینا القاء الاصول و علیکم ان تفرعوا» یا «و علیکم التفریع» (33) یعنى بر ماست که اصول کلى را القاء کنیم و بر شماست که فروع را بر این اصول تفریع و از آنها استنباط کنید. این حدیثبه ما دستور مىدهد که با تلاش و کوشش علمى از اصول کلى که ائمه(ع) القاء مىکنند احکام فرعى را استخراج کنیم و خیال نکنیم همه جزئیات احکام در روایات امده است، اصل کلى که امام رضا(ع) در حدیث ابنبزیع القاء کرده این است که آب چاه چون ماده دارد و زایش مىکند بر نجاستى که در ان مىریزد غالب مىشود و بدین علت فاسد و نجس نمىشود و حکم فرعى که ما از این اصل استخراج مىکنیم این است که هر ابى بر نجاست غلبه کند نجس نمىشود نه از راه تعبد، بلکه بدین علت که آب اگر بر نجاست غلبه کند فاسد نیست و چون فاسد نیست تکوینا سالم و بهداشتى است و اجتناب از ان لازم نیست، فقیهى که ملاک حکم را اصل مىداند و بر ان تکیه مىکند از تعلیلى که در حدیث ابن بزیع ذکر شده است مىفهمد که در طهارت و نجاست آب تعبد حاکم نیست و باید علل طبیعى و تکوینى طهارت و نجاست آب را شناخت و بر آنها ترتیب اثر کرد.
12- عبارت «لایفسده شئ... لان له مادة» که در حدیث است قانون غلبه آب بر نجاست را مىفهماند و عبارت «الا ان یتغیر ریحه او طعمه» قانون غلبه نجاستبر آب را با این توضیح که از عبارت «لایفسده شئ... لان له مادة» معلوم مىشود آب چاه با برخورد با نجاست فورا فاسد و نجس نمىشود و علت طبیعى ان این است که آب چاه ماده دارد و دائما زایش مىکند و زیاد مىشود و زیاد شدن ان سبب مىشود که آب چاه بر نجاست غلبه کند و فاسد نشود و تا وقتى که فاسد نشده است آلودگى ان از حد مجاز بیشتر نیست و طبعا استعمال ان جائز است.
و از عبارت «الا ان یتغیر ریحه او طعمه» معلوم مىشود اگر نجاستى که در چاه مىریزد ان قدر زیاد باشد که بر آب غلبه کند آب چاه فاسد و ناسالم مىشود و علت طبیعى ان این است که آلودگى آب از حد مجاز و استاندارد بیشتر مىشود و در این صورت غیر بهداشتى است که طبعا استعمال ان ممنوع خواهد بود. انگاه در دنباله حدیث مىگوید: «فینزح حتى یذهب الریح و یطیت طعمه» و منظورش این است که اگر نجاستبر آب چاه غلبه کرده باشد مىتوان ان را به غلبه آب بر نجاست تبدیل کرد و آب بهداشتى را جایگزین آب فاسد و غیر بهداشتى نمود. بدین گونه که آب فاسد را انقدر بکشند تا آب جدیدى که زایش مىکند و جاى آب فاسد را مىگیرد بر آلودگى آب چا ه غلبه کند در حدى که سالم و بهداشتى شود.
از این توضیح روشن شد که قانون غلبه آب چاه بر نجاست علت طبیعى سلامت و طهارت آب چاه و قانون غلبه نجاستبر آب چاه علت طبیعى فاسد و نجس شدن آب چاه است.
ضمنا معلوم شد که صرف اتصال آب چاه به منابع زیرزمینى علت نجس نشدن آب چاه نیست، بلکه علت ان زایش و افزایش پیوسته آب چاه و در نهایت، غلبه آب چاه بر نجاست است.
قانون غلبه در روایات
قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاستبر آب که در حدیث محمدبن اسماعیلبن بزیع با اشاره امده بود در روایات فراوانى با صراحت ذکر شده است که معلوم مىشود قانون غلبه یک قانون مادر و زیربنایى است. اینک بعضى از روایاتى را که حاوى قانون غلبه است در اینجا مىاوریم:
1- حدیثحریزبن عبدالله از امام صادق(ع) که مىگوید: «کلما غلب الماء على ریح الجیفة فتوضا من الماء و اشرب، فاذا تغیر الماء و تغیر الطعم فلا توضا منه و لاتشرب» (34) یعنى تا زمانى که آب بر بوى جیفه غالب باشد با ان آب وضوء بگیر و از ان بیاشام، پس اگر آب تغییر کرد و مزه ان دگرگون شد با ان وضوء نگیر و از ان نیاشام، یعنى اگر نجاستبر آب غلبه کند و ان را فاسد سازد استعمالش جائز نیست.
در این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاستبر آب، هر دو با هم ذکر شده است.
2- حدیث ابوبصیر از امام صادق(ع) که مىگوید: «انه سئل عن الماء النقیع تبول فیه الدواب؟ فقال: ان تغیر الماء فلا تتوضا منه و ان لم تغیره ابوالها فتوضا منه و کذلک الدم اذا سال فى الماء و اشباهه» (35) یعنى از امام صادق(ع) پرسیدند از آب راکدى که حیوانات در ان ادرار مىکنند حکمش چیست؟ فرمود: اگر آب تغییر کرده باشد با ان وضوء نگیر و اگر ادرار حیوانات ان را تغییر نداده استبا ان وضوء بگیر و خون و مانند ان نیز که در آب بریزد همین حکم را دارد، یعنى خون که در آب مىریزد اگر بر آب غلبه کند و رنگان را تغییر دهد نجس مىشود و وضوء با ان صحیح نیست و اگر آب بر خون غلبه کند و ان را مستهلک سازد نجس نمىشود و وضوء با ان صحیح است.
در این حدیث نیز قانون غلبه، در طرف آب و در طرف نجاست، هر دو با هم ذکر شده است.
3- حدیث عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) که مىگوید: «سال رجل اباعبدالله(ع) و انا حاضر عن غدیر اتوه و فیه جیفة؟ فقال: ان کان الماء قاهرا و لا توجد منه الریح فتوضا» (36) یعنى من نزد امام صادق حاضر بودم که مردى درباره باقیمانده آب سیلى که جیفهاى در ان یافتند سؤال کرد که حکمش چیست؟ امام فرمود: اگر آب بر جیفه غلبه دارد به طورى که آب بوى جیفه نگرفته است از ان وضوء بگیر.
در این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست صریحا ذکر شده است و قانون غلبه نجاستبر آب از مفهوم ان استفاده مىشود، یعنى اگر آب بر نجاست غلبه ندارد و بوى جیفه گرفته و فاسد شده است استعمال ان ممنوع است.
4- حدیث علاء بن فضیل از امام صادق(ع) که مىگوید: «سالت اباعبدالله(ع) عن الحیاض یبال فیها؟ قال: لاباس اذا غلب لون الماء لون البول» (37) یعنى از امام پرسیدم از حکم حوضهایى که در آنها ادرار مىشود؟ فرمود: اگر رنگآب بر رنگادرار غلبه دارد مانعى ندارد، یعنى استعمال ان جائز است.
در این حدیث نیز قانون غلبه آب بر نجاست صریحا ذکر شده است و قانون غلبه نجاستبر آب از مفهوم ان استنباط مىشود، یعنى اگر رنگآب بر رنگادرار غلبه ندارد بلکه رنگادرار گرفته و فاسد شده است استعمال ان ممنوع خواهد بود.
5- حدیثسماعة از امام صادق(ع) که مىگوید: «سئلته عن الرجل یمر بالماء و فیه دابة میتة قد انتنت؟ قال: اذا کان النتن الغالب على الماء فلا تتوضا و لا تشرب» (38) یعنى از امام پرسیدم: شخص به ابى مرور مىکند که حیوان مردهاى در ان افتاده و بوى بد گرفته استحکمش چیست؟ فرمود: اگر بوى بد مردار بر آب غالب شده استبا ان وضوء نگیر و از ان نیاشام.
در این حدیث قانون غلبه نجاستبر آب صریحا ذکر شده است و قانون غلبه آب بر نجاست از مفهوم ان برمىاید. یعنى اگر بوى بد مردار بر آب غالب نشده و آب فاسد نگشته استبا ان وضوء بگیر و از ان بیاشام، معلوم است که در این فرض، آب بر نجاست غلبه کرده است.
6- حدیث زرارة از امام محمد باقر(ع) که مىگوید: «اذا کان الماء اکثر من راویة لم ینجسه شئ تفسخ فیه او لم یتفسخ الا ان یجئ له ریح تغلب على’ ریح الماء» (39) یعنى امام فرمود: اگر آب بیشتر از راویة (40) باشد و حیوانى مانند موش در ان بمیرد ان را نجس نمىکند، چه متلاشى شده باشد و چه نشده باشد، مگر اینکه بوى بد مرده حیوان بر ان غلبه کند که در این صورت آب نجس مىشود.
در این حدیث قانون غلبه نجاستبر آب صریحا ذکر شده است و قانون غلبه آب بر نجاست از مفهوم ان به دست مىآید. یعنى اگر بوى بد مردار بر آب غلبه نکند آب فاسد و نجس نیست، بدیهى است که در این فرض، آب بر نجاست غلبه دارد.
7- حدیثشهاب بن عبدربه از امام صادق(ع) که مىگوید: امام فرمود: «جئت تسئلنى عن الغدیر یکون فى جانبه الجیفة، اتوضا منه اولا؟ قال:نعم قال: توضا من الجانب الاخر، الا ان یغلب الماء الریح فینتن... و کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» (41) یعنى تو امدهاى سؤال کنى از آب گودال که در یک جانب ان جیفه است ایا با این آب وضوء بگیرم یا نه؟ گفتم: ارى، فرمود: از جانب دیگر آب وضوء بگیر مگر اینکه بوى بد جیفه بر همه آب غلبه کرده باشد... و در هر موردى که زیادى آب بر نجاست غالب باشد آب پاک است.
در این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاستبر آب، هر دو با هم ذکر شده است.
8- حدیث هشام بن سالم از امام صادق(ع) که مىگوید: «انه سال اباعبدالله عن السطح یبال علیه فتصیبه السماء فیکف فیصیب الثوب؟ فقال: لاباس به، ما اصابه من الماء اکثر» (42) یعنى هشام از امام سؤال کرد: بامى است که روى ان ادرار مىکنند سپس باران روى همانجا که ادرار مىکنند مىبارد و در عمق ساختمان فرو مىرود و از سقف ان چکه مىکند حکمش چیست؟ امام فرمود: مانعى ندارد. زیرا ان مقدار ابى که روى محل ادرار مىبارد و در سقف فرو مىرود و چکه مىکند بیشتر از مقدار ادرارى است که روى بام باقى مانده و باران روى ان باریده و ان را شسته است.
این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست را گوشزد مىکند و مىگوید: چون مقدار بارانى که روى محل ادرار باریده استبیشتر از ادرار باقیمانده روى بام است، از این رو آب باران بر اندک ادرار باقیمانده غلبه مىکند و ان را مستهلک مىسازد و بدین علت ابى که چکه مىکند پاک است.
9- حدیث محمدبن نعمان احول از امام صادق(ع) که مىگوید: «دخلت على ابى عبدالله(ع)... فقلت: جعلت فداک الرجل یستنجى فیقع ثوبه فى الماء الذى یستنجى به؟ فقال لاباس به فسکت، فقال: او تدرى لم صار لاباس به؟ قلت: «لاوالله فقال: ان الماء اکثر من القذر» (43) یعنى وارد شدم بر امام صادق(ع) ... پس گفتم: فدایتشوم، شخص، استنجاء مىکند پس جامهاش مىافتد در آب استنجاء حکمش چیست؟ امام فرمود: مانعى ندارد، امام ساکتشد و سپس فرمود: میدانى چرا مانعى ندارد؟ فتم: نه والله، فرمود: بدین علت که آب استعمال شده در استنجاء، بیشتر از ادرارى است که آب روى ان ریخته و شسته مىشود.
این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست را بیان مىکند و مىگوید: چون ابى که در استنجاء استعمال مىشود از یک قطره دو قطره ادرارى که با ان آب شسته مىشود بیشتر است، از این رو این آب بر اندک ادرار موجود غلبه مىکند و ان را مستهلک مىسازد و بدین سبب پاک است و جامهاى که در ان مىافتد نجس نمىشود.
اینها بعضى از روایاتى است که قانون غلبه آب بر نجاستیا قانون غلبه نجاستبر آب و یا هر دو را توضیح مىدهد.
فقیهى که اجتهاد باز دارد و ملاک حکم را راهنماى اجتهاد مىداند، از این روایات مطالب ذیل را استنباط مىکند:
مطلب 1:
هر جا که آب بر نجاست غلبه کند علت نجس نشدن آب یک امر تکوینى است. زیرا ابى که بر نجاست غلبه مىکند تکوینا از فاسد شدن مصون مىماند و آلودگى ان از حد مجاز بیشتر نیست و بدین سبب نجس نمىشود و اجتناب از ان لازم نیست و طهارت چنین ابى عینیتخارجى دارد.
مطلب 2:
هر جا که نجاستبر آب غلبه کند نیز علت نجس شدن آب یک امر تکوینى است. زیرا اگر نجاستبر آب غلبه کند آب تکوینا فاسد مىشود و آلودگى ان بیشتر از حد مجاز است و بدین سبب نجس مىشود، نجس به معناى لغوى ان یعنى پلید که پلیدى ان عینیتخارجى دارد و براى رعایت نظافت و بهداشت اجتناب از ان لازم است.
آنجا که آب بر نجاست غلبه مىکند و نیز آنجا که نجاستبر آب غلبه مىکند چون علت تکوینى و ملاک حکم موجود است تعبد در بین نیست، بلکه وجود و عدم حکم تابع وجود و عدم ملاک است، یعنى ابى که بر نجاست غلبه کرده و سالم مانده استبه علتسالم و بهداشتى بودن که یک امر تکوینى است استعمالش جائز است نه به دلیل تعبد و نیز ابى که مغلوب نجاستشده و فاسد گشته استبه علت فاسد بودن که یک امر تکوینى است اجتناب از ان لازم است نه به دلیل تعبد. در حدیث 8 و 9 که مربوط به آب باران و آب استنجاء بود براى پاک بودن بارانى که بر محل ادرار مىبارد و نیز براى پاک بودن آب استنجاء علت تکوینى بیان شده استیعنى بیشتر بودن آب باران و آب استنجاء نسبتبه اندک ادرار موجود که در نتیجه، این آب بیشتر ادرار کم را مغلوب و مستهلک مىکند و اگر پاکى آب باران یاد شده و آب استنجاء مبنى بر تعبد بود ذکر علت تکوینى براى ان معنى نداشت. بنابراین باید گفت: در مسئله طهارت و نجاست آب تعبد راه ندارد.
مطلب 4:
چون غلبه آب بر نجاست علت تکوینى طهارت آب است، از این رو آب کمتر از کر با آب کر در این حکم یکسان خواهد بود. زیرا وجود و عدم طهارت آب تابع وجود و عدم علت تکوینى ان است و آب کمتر از کر نیز اگر بر نجاست غلبه داشته باشد علت تکوینى طهارت در ان موجود است. پس طبعا طهارت که معلول ان استبراى آب حاصل خواهد بود. بدیهى است طهارت یعنى پاکیزگى نیز خود یک امر تکوینى است که عینیتخارجى دارد و هرگز یک حکم وضعى و قراردادى نیست که فقط در عالم ذهن و اعتبار وجود داشته باشد.
مطلب 5:
از حدیث 8 و 9 که مربوط به آب باران و آب استنجاء بود معلوم مىشود پاک بودن آب بارانى که روى بام آلوده به ادرار مىبارد و نیز پاک بودن آب استنجاء طبق قانون غلبه آب بر نجاست است که قانون عمومى براى همه ابهاست. زیرا در این دو حدیثبا عبارت «ما اصابه من الماء اکثر» و «ان الماء اکثر من القذر» بیشتر بودن آب باران و آب استنجاء نسبتبه ادرار موجود علت پاک بودن این دو آب معرفى شده است که آب بیشتر طبعا بر ادرار اندک غلبه مىکند، بنابراین در مورد آب باران و آب استنجاء، استثناء و قانون اختصاصى بر مبناى تعبد وجود ندارد که طهارت این دو آب را بر خلاف عمومات و اطلاقات ادله تعبدا ثابت کند بلکه در مورد این دو آب نیز قانون غلبه آب بر نجاستحاکم است.
مطلب 6:
از حدیث 8 و 9 که مربوط به آب باران و آب استنجاء بود معلوم مىشود آب قلیل یعنى کمتر از کر اگر بر نجاست غلبه داشته باشد به صرف ملاقات با نجاست نجس نمىشود. زیرا آب باران مذکور در حدیث و آب استنجاء هر دو قلیلاند و اگر آب قلیل به محض ملاقات با نجاست نجس شود، در این صورت آب باران و آب استنجاء در برخورد با ادرار موجود در محل، نجس مىشوند و محل آلوده به ادرار را پاک نمىکنند و اگر چنین باشد، استنجاء با آب قلیل هرگز محل را پاک نخواهد کرد و معلوم است که هیچفقیهى نمىتواند به این مطلب ملتزم شود.
مطلب 7:
عباراتى از قبیل «کلما غلب الماء على ریح الجیفة فتوضا...» و «ان تغیر الماء فلا تتوضا...» و «ان کان الماء قاهرا لایوجد منه الریح فتوضا...» و «اذا کان النتن الغالب على الماء فلاتتوضا...» و «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» که در روایات سابق بود و قانون غلبه را در طرف آب و در طرف نجاست گوشزد مىکرد نظر به نوع خاصى از آب ندارد، بلکه قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاستبر آب را در رابطه با مطلق آب توضیح مىدهد مىخواهد بگوید: غلبه چه در جانب آب باشد و چه در جانب نجاست، یک واقعیت تکوینى است که اثر طبیعى خود را دارد یعنى اگر غلبه در جانب آب رخ دهد چه کمتر از کر باشد و چه به مقدار کر و چه بیشتر از کر. چنین آبى طبعا نجاست را مغلوب و مستهلک مىکند و اثر طبیعى ان این است که این آب فاسد نمىشود و ابى که در برخورد با نجاست فاسد نشود درصد آلودگیش از حد مجاز بیشتر نیست و حکم شرعى و بهداشتى ان جواز استعمال است، و اگر غلبه در جانب نجاستباشد طبعا ابى که مغلوب نجاست مىشود فاسد خواهد شد و حکم شرعى و بهداشتى آب فاسد لزوم اجتناب از ان است.
کلمه «ماء» در این روایات، اطلاق دارد و شامل همه اقسام آب مىشود و قانون غلبه در جانب آب که این روایات گوشزد کرده براى جنس و طبیعت آب ثابتشده است، مقدار آب کم باشد یا زیاد و ظرف و محل آب هر چه باشد، چاه یا نهر، حوض یا ودال، کوزه یا دریا فرقى ندارد. زیرا وصف غلبه مربوط به جنس آب است و چون غلبه، وصفى است تکوینى در هر آبى تحقق یابد اثر تکوینى خود را دارد، چنانکه وصف غلبه در جانب نجاست نیز مربوط به نجاست است و مقدار و ظرف آن هر چه باشد فرق نمىکند.
از بیان فوق روشن شد که لفظ «ماء» در این روایات به اطلاق خود باقى است و شامل آب کر و کمتر از کر مىشود و بنابراین، آب کمتر از کر نیز اگر در برخورد با نجاستبر نجاست غلبه کند پاک است و این حکم اختصاص به آب کر ندارد پس اگر یک قطره آب متنجس که فرضا یک گرم است در ده کیلو آب بیفتد چون ده کیلو آب دههزار برابر یک قطره استبر یک قطره غلبه مىکند و نجس نمىشود. اساسا معقول نیست در اسلام که دین فطرت است و باید تشریعش موافق تکوین باشد ده کیلو آب بهداشتى و سالم که هیچگونه تاثیر منفى و غیر بهداشتى ندارد، نجس و لازم الاجتناب باشد با اینکه نجس به معناى پلید و آلوده است و این آب، پلید و آلوده نیست و حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع که قبلا در محتواى ان بحثشد مىگوید: آب اگر فاسد شود نجس است و این آب فاسد نیست، بلکه سالم و پاکیزه است پس به حکم حدیث مزبور پاک است.
توجیه صاحب حدائق
صاحب حدائق رضوانالله علیه چون معتقد است که آب کمتر از کر به محض ملاقات با نجاست نجس مىشود، اطلاق «ماء» را در این روایات که مىگوید: اگر آب بر نجاست غلبه کند نجس نمىشود حمل کرده استبر مواردى که آب به قدر کر و بیشتر باشد. او مىگوید: «چون در بعضى از این روایات لفظ «غدیر» و «حوض» آمده و معمولا ظرفیت غدیر و حوض به قدر کر و بیشتر است، از این رو بقیه روایات را که لفظ «غدیر» و «حوض» ندارد باید حمل کنیم برمواردى که آب به قدر کر و بیشتر باشد. بنابراین فقط آب کر و بیشتر از کر است که اگر در برخورد با نجاستبر نجاست غلبه کند نجس نمیشود ولى آب کمتر از کر در برخورد با نجاست اگر بر نجاست غلبه هم بکند نجس مىشود». (44) نظر صاحب حدائق قابل قبول نیست، به چند دلیل:
دلیل اول اینکه در هیچیک از روایاتى که قبلا ذکر شد و حاوى قانون غلبه آب بر نجاستبود ذکرى از کر نشده و طهارت آبى که بر نجاست غلبه کند در این روایات مشروط نشده استبه اینکه آب به قدر کر و بیشتر باشد بنابراین حمل کردن اطلاق «ماء» را در این روایات بر مواردى که آب به قدر کر و بیشتر باشد وجه مقبولى ندارد.
دلیل دوم اینکه غدیر و حوض که در بعضى از این روایات در سوال راوى آمده است همیشه به قدر کر و بیشتر ظرفیت ندارد بلکه ظرفیت غدیر و حوض گاهى به قدر کر و گاهى کمتر از کر و گاهى بیشتر است و این ادعا صحیح نیست که غدیر و حوض همیشه به قدر کر و بیشتر از کر ظرفیت دارد.
دلیل سوم اینکه در این روایات علت نجس نشدن آب غلبه آب بر نجاست معرفى شده است نه کر بودن آب اگر علت نجس نشدن آبى که بر نجاست غلبه مىکند کر بودن آب بود باید در این روایات چنین آمده باشد که چون آبهاى مورد سوال به قدر کر و بیشتر استبه علت کر بودن نجس نمى شود ولى چنین نیستبلکه در این روایات امده است که اگر آب بر نجاست غلبه کند نجس نمىشود یعنى علت نجس نشدن آن غلبه بر نجاست است غلبه کردن آب بر نجاستیک امر تکوینى است که اثر تکوینى آن فاسد نشدن و سالم ماندن آب است و پاک بودن آب یعنى همین بنابراین پاک بودن آب یک واقعیت تکوینى است نه یک حکم وضعى و قراردادى که فقط در عالم ذهن و اعتبار وجود داشته باشد سالم ماندن و فاسد نشدن آب در آب کر باشد یا در کمتر از کر یک حقیقت است، در یک کیلو آب حاصل شود یا در هزار کیلو فرقى ندارد، همانطور که وصف تر بودن براى آب یک حقیقت و یک وصف واقعى است و در یک کیلو آب و هزار کیلو فرقى ندارد.
از آنچه گذشت روشن شد که لفظ «ماء» در روایات سابق اطلاق دارد و شامل آب کمتر از کر نیز مىشود و بنابراین آب کمتر از کر هم اگر در برخورد با نجاستبر نجاست غلبه کند پاک است و در این حکم با آب کر فرقى ندارد. یادآورى مىشود که روایات مربوط به کر در یک بحث تفصیلى بررسى خواهد شد که آیا مقصود از کر وزن خاصى است که نه یک گرم کم باشد و نه یک گرم زیاد، و نیز مساحتخاصى است که نه یک میلىمتر مکعب کم باشد و نه زیاد و یا مقصود چیز دیگرى است و روایات مربوط به کر نه وزن خاصى را بر مبناى تعبد تعیین مىکند و نه مساحتخاصى را خصوصا که وزن و مساحت مذکور در روایات با هم منطبق نیست. زیرا وزن کر بر مبناى قول مشهوریعنى هزار و دویست رطل عراقى از وزن کر بر مبناى مساحتبه قول مشهور یعنى چهل و دو وجب و هفتهشتم وجب حدود صدو ده کیلو کمتر است؟
قانون کثرت در روایات
در مسئله طهارت و نجاست آب روایاتى وجود دارد که مىگوید: آب اگر کثیر باشد با ملاقات نجاست نجس نمىشود بدون اینکه مقدار کثیر را از نظر وزن و مساحت تعیین کند، بعضى از این روایات را به منظور بررسى مدلول آنها در اینجا مىآوریم:
1 حدیث عمار از امام صادق (ع) که مى گوید: «سئل ابو عبدالله(ع) عن البئر یقع فیها زنبیل عذرة یابسة او رطبة؟ فقال: لاباس اذا کان فیها ماء کثیر» (45) یعنى از امام صادق (ع) پرسیدند از حکم چاهى که یک زنبیل عذره خشک یا تر در آن مىریزد؟ امام فرمود: مانعى ندارد به شرط اینکه در چاه، آب کثیر وجود داشته باشد.
این حدیث کثیر بودن آب چاه را شرط نجس نشدن آب آن دانسته استبدون اینکه اندازهکثیر را تعیین کند، ولى چون سوال از یک زنبیل عذره شده است که در چاه مى ریزد، طبعا کثیر بودن آب چاه نسبتبه یک زنبیل عذره مقصود بوده است. بنابراین «کثیر» در این حدیثیک مقدار نسبى است و نسبتبه مقدار نجاستى که با آن برخورد مىکند سنجیده شده ولى مقدار دقیق آن تعیین نشده است و باید گفت: حداقل کثیر مقدارى است که مغلوب نجاست نشود و رنگو بو و مزه آن تغییر نکند.
2 حدیث على بنجعفر از امام موسىبن جعفر(ع) که مى گوید: «سئلته عن الدجاجة و الحمامة و اشباههما تطا العذرة ثم تدخل فى الماء یتوضا منه للصلوة؟ قال: لا « الا ان یکون الماء کثیرا قدر کر من ماء» (46) یعنى از امام سوال کردم از مرغ و کبوتر و مانند ان که پا روى عذرة مىگذارد سپس داخل آب مىشود آیا با این آب مىتوان وضوء گرفتبراى نماز؟ فرمود: نمىتوان با این آب وضوء گرفت، مگر اینکه مقدار آب، کثیر باشد به اندازهکر آب.
این حدیث هم کثیر بودن آب را شرط نجس نشدن آب با ملاقات نجاست دانسته و حداقل کثیر را به قدر کر تعیین کرده، ولى مقدار کر را مشخص نکرده است.
3 حدیث زرارة از امام محمد باقر (ع) که در ذیل ان مى گوید: «اذا کان الماء اکثر من راویة لم ینجسه شى تفسخ فیه او لم یتفسخ الا ان یجى له ریح تغلب على ریح الماء» (47) یعنى امام فرمود: اگر آب، بیشتر از راویة باشد مرده حیوانى مانند موش آنرا نجس نمى کند، چه متلاشى شود و چه نشود، مگر اینکه بوى جیفه بر بوى آب غلبه کند. این حدیث در تهذیب جزء اخیر حدیثى است که در ان سوال مىشود از حکم راویه آبى که موش مرده در آن افتاده است.
در این حدیث لفظ «اکثر» به کار برده شده و بیشتر بودن آب را از آب راویة شرط نجس نشدن آب با ملاقات موش مرده متلاشى شده دانسته است. راویة ظرف آبى است که از سه جلد به هم دوخته درست مىشود (المنجد) و چون جلدهاى حیوانات کوچک و بزرگدارد طبعا ظرفیت راویهها یکسان نیست. بنابراین، اکثر از راویة بودن آب اندازه مشخصى از آب را تعیین نمىکند بلکه اشاره به یک اندازه تقریبى دارد.
4 حدیث ابو بصیر از امام صادق (ع) که ضمن ان مى گوید: «...و لا یشرب سؤ الکلب الا ان یکون حوضا کبیرا یستقى منه» (48) یعنى امام فرمود: نوشیدن از باقیمانده آبى که سگاز ان خورده است جائز نیست، مگر اینکه آب در حوض بزرگى باشد که مردم از آب آن بر مىدارند. در این حدیثبزرگى حوض مطرح شده است که لازمهآن کثیر بودن آب حوض است. بنابراین باید حدیث مربور را از حدیثهایى شمرد که کثیر بودن آب را شرط نجس نشدن آب در برخورد با زبان سگدانسته، ولى اندازه این آب کثیر را تعیین نکرده است، از این رو طبعا کبیر بودن حوض و کثیر بودن آب آن نسبى و تقریبى خواهد بود و باید گفت: حداقل آن مقدارى است که مغلوب آلودگى زبان سگنشود، بلکه ان را مغلوب و مستهلک کند.
5 حدیثشهاب بنعبدربه از امام صادق (ع) که در ذیل ان فرمود: «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» (49) یعنى در هر موردى که زیادى آب سبب غلبه آب بر نجاستشود آن آب پاک است. این حدیث قبلا در حدیثهاى حاوى قانون غلبه آب بر نجاست (شماره 7) ذکر شد، ولى چون لفظ «کثرت» در آن بود آن را در ردیف حدیثهاى حاوى قانون کثرت نیز آوردیم.
چند نکته
در اینجا ذکر چند نکته در رابطه با قانون کثرت لازم است:
نکته اول: چون در این روایات مقدار کثیر تعیین نشده است طبعا مقصود، کثرت آب به طور نسبى بوده است، یعنى کثرت آب باید نسبتبه نجاستى که با آن برخورد مىکند سنجیده شود. زیرا مقدار نجاستى که با آب برخورد مىکند کم و زیاد دارد و نمىتوان براى آن اندازه خاصى تعیین کرد. بنابراین اگر مقدار نجاستیک زنبیل عذره است، چنانکه در حدیث 1 بود، کثرت آب باید نسبتبه آن سنجیده شود و اگر نجاست، عذره کمى است که به پاى مرغ و کبوتر مىچسبد، چنانکه در حدیث 2 بود، باز کثرت آب باید نسبتبه آن سنجیده شود. یعنى آب به قدرى باشد که مغلوب نجاست اندک پاى کبوتر نشود، و اگر نجاست، مرده حیوانى مانند موش است، چنانکه در حدیث 3 بود، باید آب بیشتر از راویه باشد تا مغلوب آلودگى مرده موش نشود و بوى آن را نگیرد، و اگر نجاست آلودگى زبان سگاست، چنانکه در حدیث 4 بود، باید کثرت آب به اندازه آب حوض بزرگباشد و خلاصه چون کثیر و قلیل هر دو نسبىاند کثرت آب را باید نسبتبه مقدار نجاستسنجید که اگر آب مغلوب نجاست نشود پاک است و نسبتبه آن نجاست، کثیر محسوب مىشود، چند سطر پیش در حدیث 5 خواندیم که «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» در این حدیث کثرتآب نسبتبه مقدار نجاستى که با آن برخورد مىکند سنجیده شده و نشانهکثیر بودن آب را غالب شدن آب بر نجاست معرفى کرده است، و در صفحه 148 در حدیث 8 خواندیم که کثیر بودن آب باران را نسبتبه باقیمانده ادرار روى بام سنجیده و گفته بود: «ما اصابه من الماء اکثر» یعنى مثلا ده لیتر بارانى که روى بام باریده از اندک ادرار باقیمانده روى بام بیشتر است، بنابراین، آب باران مذکور در این حدیث مصداقى از آب کثیر است، و نیز در حدیث 9 دیدیم که آب استنجاء را نسبتبه یک قطره ادرار باقیمانده سنجیده و گفته بود: «ان الماء اکثر من القذر» یعنى مثلا نیم لیتر آب استنجاء بیشتر از یک قطره ادرار باقیمانده در محل است. پس آب استنجاء نیز چون بر ادرار موجود غلبه مىکند مصداقى از آب کثیر محسوب مىشود.
از آنچه گذشت روشن شد که قانون کثرت مذکور در این روایات باید نسبتبه مقدار نجاستى که با آب برخورد میکند سنجیده شود و نمىتوان براى آب کثیر اندازه مشخصى تعیین کرد و به همین علت در این روایات اندازه مشخصى براى آن ذکر نشده است.
نکته دوم: رابطه قانون کثرت آب با قانون غلبه آب بر نجاست، که قبلا ذکر شد، رابطه علت و معلول است، یعنى کثرت آب علت غلبه آب بر نجاست محسوب مىشود و حدیث «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» صریحا کثرت آب را علت غلبه بر نجاست دانسته و مىخواهد بگوید: کثرت آب که یک واقعیت تکوینى است و عینیتخارجى دارد علت تکوینى غلبه آب بر نجاست است که این غلبه نیز یک واقعیت تکوینى است و عینیتخارجى دارد.
بنابراین در قانون کثرت آب و قانون غلبه آب بر نجاست که محتواى دو دسته روایتبود سخن از واقعیتهاى طبیعى و تکوینى است نه از احکام وضعى و قراردادى. و باید گفت: در این مباحث، نظافت و بهداشت و سلامت محیط زیست مطرح است نه جعل احکام وضعى بر مبناى تعبد. اساسا در مسائل مربوط به نظافت و بهداشتباید علل طبیعى نظافت و بهداشتشناخته شود و بر مبناى آن عمل گردد و نباید در این گونه مسائل تعبد را اصل قرار داد. زیرا آبى که از نظر طبیعى، پاکیزه و بهداشتى است نمىتوان گفت: تعبدا آلوده و پلید است و متقابلا آبى که از نظر طبیعى آلوده و غیر بهداشتى باشد نمىتوان گفت: تعبدا پاکیزه و بهداشتى است و به همین علت، روایات مربوط به طهارت و نجاست آب، علل طبیعى را گوشزد مىکند و از فاسد شدن آب و تغییر بو و مزه و رنگآن و نیز فاسد نشدن آب و غلبهآب بر نجاستسخن مىگوید و معلوم است که هر جا سخن از علل طبیعى باشد نمىتوان از تعبد سخن گفت.
نکته سوم: علامه مجلسى نسبى بودن کثرت آب را در مقایسه با نجاستى که با آن برخورد مىکند مطرح کرده است، او در آغاز حدیثى را از تهذیب شیخ طوسى بدین صورت مىآورد:
«عن زرارة عن ابى جعفر (ع) قال: قلت له: راویة من ماء سقطت فیه فارة او جرذ او صعوة میتة؟ قال: اذا تفسخ فیها فلا تشرب من مائها و لا تتوضا و صبها و ان کان غیر متفسخ فاشرب منه و توضا و اطرح المیتة اذا اخرجتها طریة و کذلک الجرة وحب الماء و القربة واشباه ذلک من اوعیة الماء، قال: و قال ابو جعفر (ع): اذا کان الماء اکثر من راویة لم ینجسه شىء تفسخ فیه او لم یتفسخ الا ان یحى له ریح تغلب على ریح الماء» (50) یعنى زراره گفت: از امام باقر (ع) پرسیدم: اگر موش خانگى یا صحرایى یا گنجشک مرده در راویه آب بیفتد حکمش چیست؟ فرمود: اگر حیوان مرده در راویه آب متلاشى شده باشد از آب آن نیاشام و از آن وضوء نگیر و آن را بریز و اگر متلاشى نشده باشد از آن بیاشام و وضوء بگیر و حیوان مرده را که تازه است دور بینداز و حکم جرة (51) و حب آب و مشک و مانند آنها نیز چنین است. زراره گفت: و نیز امام فرمود: هر گاه آب بیشتر از «راویة» باشد چیزى از این حیوانات مرده آن را نجس نمىکند، چه متلاشى شده باشد و چه نشده باشد، مگر اینکه بوى جیفه بر بوى آب غالب شود.
علامه مجلسى پس از نقل حدیث فوق و اشاره به این مطلب که این حدیث دلالت دارد بر عدم تنجس آب قلیل به صرف برخورد با نجاست و پس از بیانات دیگرى در این زمینه مىفرماید: «او یقال: تختلف الکثرة المعتبرة فى عدم انفعال الماء بحسب اختلاف مقادیر النجاسات الواردة علیه». یعنى ممکن است گفته شود کثرتى که شرط نجس نشدن آب به محض برخورد با نجاست استباید نسبتبه کمى یا زیادى نجاستى که با آب برخورد مىکند سنجیده شود.
این سخن علامه مجلسى حق است و با قانون غلبه و قانون کثرت که در روایات بود منطبق است. زیرا قانون غلبه این بود که اگر آب بر نجاست غلبه کند پاک است و اگر نجاستبر آب غلبه کند نجس است و قانون کثرت این بود که اگر کثرت آب سبب غلبه بر نجاستشود پاک است و ناگفته پیداست که اگر آب نسبتبه نجاستى که با آن برخورد مىکند زیاد باشد بر آن غلبه مىکند و اگر کم باشد مغلوب نجاست مىشود و این معناى نسبى بودن کثرت آب در مقایسه با نجاست است که محتواى سخن علامهمجلسى بود. علاوه بر این، سخن وى با تکوین نیز منطبق است، زیرا آبى که مغلوب نجاستشود اگر چه بیش از کر باشد تکوینا آلوده و پلید است و طبعا اجتناب از آن لازم، و متقابلا آبى که بر نجاست غلبه کند اگر چه کمتر از کر باشد تکوینا فاسد نیست و طبعا استعمالش جایز خواهد بود. ضمنا اینکه علامه مجلسى مى گوید: روایت مزبور دلالت دارد بر عدم تنجس آب قلیل به محض برخورد با نجاست، حق مىگوید. زیرا آب حب و جرة و مشک که در حدیث آمده معمولا کمتر از کر است، خصوصا مشک که آن را افراد متعارف که پهلوان نیستند به دوش مىرفتهاند و اگر آب آن به قدر کر باشد نمىتوانند آن را حمل کنند. زیرا وزن آب کر به قول مشهور بیش از سیصد و هشتاد کیلو گرم است (توضیح المسائل امام خمینى، مسئله 16) و چنین وزنى را فقط وزنه برداران قهرمان براى چند ثانیه مىتوانند از زمین بلند کنند.
یک نکته ظریف
قبلا روشنشد که به حکم قانون غلبه، اگر آب مغلوب نجاست گردد نجس مىشود، در اینجا باید به این نکته توجهشود که اگر مىگوییم آبى که مغلوب نجاستشود نجس است، به معناى این نیست که ذرات چنین ابى تغییر ماهیت مىدهند و تبدیل به نجس مىشوند، بلکه به معناى این است که چون نجاستبر آب غلبهدارد، طبعا نمىتوان از ذرات سالم و بهداشتى آب که با نجاست مخلوط شدهاند استفادهکرد و این مجموعه مخلوط در این حال پلید است. به تعبیر دقیقتر، این مجموعهاى است از پلید و غیرپلید که چون پلید بر غیر پلید غلبهدارد، در این حال، سالم و بهداشتى نیست و باید از ان اجتنابشود. ولى باید دانست که ذرات سالم آب با ذرات نجاست تداخلنمىکنند و با هم یکى نمىشوند. زیرا تداخل اجسام محال است. بنابراین در چنین حالتى که ذرات سالم آب با ذرات نجاست مخلوط شدهاند، ذرات آب با ذرات نجاست در کنار هم قرار گرفتهاند، ولى در هم ادغام نشدهاند. و اگر ممکن بود از ذرات سالم آب استفادهشود مانعى نداشت. به عبارت دیگر ذرات آب که ترکیبى از اکسیژن و ئیدروژن است، در همان حال که با ذرات نجاست مخلوط و در کنار آنها قراردارند، ذاتا پاک هستند و دلیلى نداریم که ذرات سالم و بهداشتى آب چون در کنار ذرات نجاست قرارمىگیرند ذاتا نجس مىشوند. بلکه باید گفت در این حال نیز به طهارت خود باقى هستند، یعنى ذرات سالم آب اگر هر یک به تنهایى لحاظ شوند مغلوب نجاست نشده و آلوده و پلید نیستند و پاکى یعنى همین عدم پلیدى. نهایت اینکه چون فرضا مجموعهاى مخلوط از آب و نجاست وجوددارد که نجاستبر آب غالب است، این مجموعه مخلوط پلید و غیر بهداشتى است و در این حال نمىتوان از ذرات سالم و بهداشتى آب که در این مجموعه وجوددارد استفاده کرد. روى این مبنا اگر بتوان ذرات آب را جداکرد، پاک خواهدبود. یعنى آبى که تصفیه و بازیابى مىشود به همان حالت اولیهاش بازمىگردد و سالم و بهداشتى است و در نتیجه چنین آبى که قبلا ذرات آن با نجاست همنشین بوده و اکنون تصفیه و جدا شدهاند، پاک و سالم و براى استفاده در طهارت و شرب بلامانع است.
مىگویند در ژاپن آب فاضلابها را تصفیه و بازیابى مىکنند و از ان آب سالم و بهداشتى به دست مىآید. معلوم است که این آب بازیابىشده همان ذرات سالم آب است که قبلا با ذرات نجاست مخلوط بوده (یعنى در کنار آنها قرار داشته) و اکنون جدا و تصفیه شده و مجموعه ذرات سالم آب یکجا جمعگشته و مخزنهاى آب را پرکردهاست. قبلا نیز روشن شد که آب قلیل با ملاقات نجاست نجس نمىشود . (52) پس این ذرات سالم آب که قبلا با ذرات نجاست ملاقات کردهاند نجس نشدهاند. چون نه در ذرات نجاست ادغام شده و نه تغییر ماهیت دادهاند. بنابراین آب سالمى که از فاضلاب به وسیله کارخانه، تصفیه و بازیابى مىشود پاک است و این نظیر آب برفهایى است که در انبارهاى برف کوهستانها با فضلههاى حیوانات وحشى ملاقات مىکند و به همراه مقدارى از شیره نجاستبه زمین فرومىرود و به طور طبیعى تصفیهمىشود و از چشمهها بیرونمىآید. این تصفیه طبیعى با تصفیه به وسیله کارخانه فرقى ندارد. اگر ده منطقه برفى باشد که در هر منطقهاى فضلههاى خرس و پلنگوجوددارد و برفهاى این مناطق که آب مىشود و به صورت ابهاى قلیل درمىاید با این نجاسات برخورد کند و به زمین فرورود و به طور طبیعى تصفیه شود و از ده چشمه بیروناید و ابهاى چشمهها که سالم و بهداشتى است در استخرى جمعشود طبعا آب استخر پاک خواهدبود. اگر گفتهشود آب قلیل با ملاقات نجاست نجس مىشود، لازم مىآید آب استخر مفروض نجس باشد که هیچفقیهى نمىتواند به ان ملتزم شود. تصفیه آب با کارخانه شبیه این تصفیه طبیعى است.
تنفر ناشى از قوه واهمه
ممکن استبعضى از افراد که این مطلب را مىخوانند در خود احساس تنفر کنند و بگویند چگونه ممکن است آب بازیابىشده از فاضلاب پاک و قابل شرب باشد، با اینکه آلوده به انواع پلیدیها بودهاست؟ چنانکه اگر برخى بشنوند که قرآن مىگوید: شیر گاو و گوسفند از میان سرگین و خون بیرونمىآید (سوره نحل 66) ممکن استبا خود بگویند چگونه ممکن است مایعى که از میان سرگین و خون بیرون مىآید قابل شرب باشد؟
ولى باید دانست که این احساس تنفر یک حالت عاطفى ناشى از قوه واهمه است که اگر انسان خود را از ان خلاصنکند و به حکم عقل برنگردد ممکن است او را وادار به عکسالعمل منفى کند. چنانکه مىگویند کشاورزى در مزرعه ارباب خود میوه بسیار خوبى عملآورد و هنگامى که ارباب به مزرعه آمد از آن میوه نزد او آورد. ارباب از آن میوه بسیار مرغوب خیلى خوشش آمد و با میل فراوان از آن خورد و کشاورز را تحسین و تشویقکرد. سپس از کشاورز پرسید چه کردى که این میوه به این خوبى را عملآوردى؟ او گفتبه آنها کود انسانى دادم! ناگهان ارباب براشفت و با حالت غضب گفت:تو... به خورد من دادى! باید از مزرعه بیرون بروى.
در مورد آب بازیابىشده از فاضلاب نیز ممکن است فقیهى تحت تاثیر احساس تنفر ناشى از قوه واهمه از فتوادادن به طهارت چنین آبى خوددارىکند. راه رهایى از این حالت عاطفى مولود واهمه، به کارانداختن عقل و تجزیه و تحلیل صحیح مطلب بر مبناى اصول علمى است. فقیه در اینجا باید به چند مطلب دقیقا توجهکند:
مطلب اول اینکه آب خالص مادهاى است ترکیب یافته از اکسیژن و ئیدروژن.
مطلب دوم اینکه وقتى آب مثلا با آبغوره مخلوطمىشود، ذرات خالص آب با ذرات ابغوره در هم ادغام نمىشوند، بلکه در کنار هم قرارمىگیرند.
مطلب سوم اینکه ذرات خالص آب در همه مراحلى که در حال اختلاط با هر چیزى طىمىکنند اصالتشان حفظمىشود و تغییر ماهیت نمىدهند.
مطلب چهارم اینکه آبى که از فاضلاب بازیابىمىشود، مجموعه ذرات خالص و سالم آب است که در همه مراحل اختلاط با چیزهاى دیگر به حالت اصلى خود باقى مانده و سلامتشان حفظ شدهاست و پس از بازیابى روى هم متراکم شده و انبوه آب سالم و بهداشتى را به وجودمىآورند.
وقتى که فقیه به این مطالب توجهکند اگر تحت تاثیر قوه واهمه حالت تنفر در وى حاصل شدهباشد، تنفرش زایل شده و به حکم عقل بازمىگردد و فتوا به طهارت آب تصفیه شده از فاضلاب مىدهد. البته این مساله مبنى بر قول حق است که آب قلیل با ملاقات نجاست نجس نمىشود و فقط با تغییر نجس مىشود و این قول فقیه مبتکر ابن ابىعقیل عمانى و عالم خبیر فیض کاشانى است و ما آن را اختیار کردیم. ضمنا آنجا که آب مغلوب نجاست مىشود و تغییرمىکند، این تغییر مربوط به مجموعه مخلوط از آب و نجاست است که نجاستبر آب غلبه دارد، ولى ذرات خالص آب که با ذرات نجس ملاقات کردهاند هریک به تنهایى نه تغییر کرده و نه در ذرات نجس ادغام شدهاند، بلکه هر ذرهاى که مصداقى از آب قلیل است در همان حال که با ذرات نجس ملاقات کرده پاک و سالم مانده و تراکم این ذرات انبوه آب سالم و بهداشتى را به وجود مىآورد.
در ادامه این مقاله بحث مفصلى درباره روایات «کر» خواهد آمد که در آن مطالب ذیل روشن شده است:
1 از روایات «کر» استفاده نمىشود که اندازه معینى از آب داراى وزن خاص یا مساحتخاص «کر» است که با ملاقات نجاست نجس نمىشود و اگر یک قطره کمتر باشد با ملاقات نجاست نجس مىشود.
2 لفظ «کر» در روایات کنایه از «کثیر» است و کثیر اندازه معینى ندارد، بلکه کثرت آن نسبتبه نجاستى که با آن برخورد مىکند سنجیده مىشود و اگر آب بر نجاست غلبه کند چه کم باشد و چه زیاد پاک است و اگر مغلوب نجاست گردد نجس مىشود.
پاورقىها:
1و2و3. جواهرالکلام، شیخ محمد حسن نجفى، ج1، ص 317 و 318 ،چاپ اخوندى.
4. وسائل الشیعه، ج 1، ص 149، ح 2.
5. همان، ج 2، ص1005، ح 1.
6. همان، ج 1، ص143، ح4.
7. شرح لمعه، چاپ عبد الرحیم، ج 1، ص 17.
8. وسائل، ج1 ، ص 137، ح 6.
9. جواهر، ج 1، ص 199.
10. المهذب، ابن البراج، ج1، ص 23.
11. جواهر، ج 1، ص228، چاپ جدید اخوندى.
12. همان، ج 1، ص 191.
13. وسائل، ج 1، ص 132، ح 5.
14.همان، ج1، ص 133، ح2.
15. همان، ج1، ص 126، ح 6 و نیز حدیث 7 که مکاتبه است.
16. همان، ج 1، ص 127، ح8.
17. مختلف علامه، چاپ قدیم، ص4، فصل 3، مسئله 1.
18. وسائل، ج 1، ص 118، ح 8.
19. همان، ج 1، ص 100، ح5.
20. همان، ج 1، ص130، ح21.
21. همان، ج1، ص 134، ح 2.
22. همان، ج 1، ص138، ح 7.
23. همان، ج1، ص128، ح12.
24. مختلف علامه، چاپ سنگى، ص4، فصل 3، مسئله 1.
25. وسائل، ج 1، ص134، ح 3.
26. همان، ج1، ص136، ح 10.
27. همان، ج 1، ص126، ح 6 و 7.
28. همان، ج1، ص118، ح8.
29. همان، ج1، ص100، ح 5.
30. جواهر، ج1، ص107، چاپ جدید.
31. تهذیب شیخطوسى، ج 1، ص 413، چاپ نجف، ده جلدى; وسائل، ج 1، ص 112، ح1.
32. وسائل، ج 1، ص 115، ح 12.
33. همان، ج 18، ص 41، ح 51 و 52.
34. همان، ج1، ص102، ح 1.
35. همان، ج 1، ص103، ح3.
36. همان، ج 1، ص105، ح 11.
37. همان، ج 1، ص104، ح 7.
38. همان، ج1، ص104، ح 6.
39. همان، ج1، ص 104، ح 9.
40. الراویة المزادة من ثلاثة جلود فیها الماء (المنجد. یعنى راویه ظرف ابى است که از سه پوستبهم دوخته درست مى شود.
41. وسائل، ج1، ص 119، ح11.
42. همان، ج1، ص108، ح1.
43. علل الشرائع صدوق، ص 287، باب 207، ح1; وسائل، ج 1، ص161، ح2، نقل از علل الشرائع.
44. حدائق، ج 1، ص 295 تا 297.
45. وسائل، ج 1، ص 128، ح15.
46. همان، ج1، ص 117، ح 4.
47. همان، ج 1، ص 104، ح 9 و تهذیب جلد 1، ص 412، ح 17، طبع نجف.
48. همان، ج 1، ص 163، ح 7.
49. همان، ج1، ص 119، ح11.
50. مراة العقول، ج 13، ص9; تهذیب، ج 1، ص 412، ح 17; وسائل، ج1، ص 104، ح 8و9.
51. جرة ظرفى است از خزف دارا ى دو دسته و دهن گشاد و شکم بزرگ(المنجد).
52. توضیح بیشتر درباره این مساله به هنگام بحث درباره اخبار کر خواهدآمد.
1- طهارت و نجاست از امور قراردادى و از احکام وضعیه نیستند، بلکه داراى واقعیت عینى و تکوینىاند که با حواس ظاهرى درک مىشوند.
2- نجاست و طهارت به همان معناى لغوى باقى هستند. نجاستیعنى پلیدى و طهارت یعنى نبودن پلیدى و پلیدى که زائل شود اگرچه به وسیله غیر آب باشد طهارت حاصل مىشود.
3- همه اقسام آب، یعنى آب چاه و باران و کر و غیر کر و جارى و راکد، یک حکم دارند و فقط با تغییر و فاسدشدن نجس مىشوند، نه به صرف ملاقات یا نجاسات.
4- در مسائل فوق، تعبد به معناى عدم درک ملاک حکم وجود ندارد، بلکه وجود و عدم حکم تابع وجود و عدم ملاک حکم است و ملاک حکم محسوس و ملموس است و از امور نامرئى و ماورائى نیست.
طهارت و نجاست در زندگى روزمره هر مسلمانى مورد توجه و داراى حکم است. طهارت بدن و لباس در نماز و طهارت خوردنیها و اشامیدنیها و طهارت آب وضوء و غسل و طهارت ابى که بدن و لباس و چیزهاى دیگر با ان تطهیر مىشود و نیز ممنوع بودن نجاست چیزهایى که ذکر شد، از امورى است که هر مسلمانى روزانه با آنها سر و کار دارد.
کسى که مىخواهد احکام طهارت و نجاست را از دلیلهاى فقهى و اجتهادى استنباط کند قبلا لازم است مفهوم طهارت و نجاست را در قرآن و حدیث مشخص نماید و براى مشخص شدن ان باید در آغاز تحقیق کند که ایا طهارت و نجاست در قرآن و حدیثبه همان معناى اصلى لغوى و عرفى استیا اینکه شارع معناى جدیدى براى ان دو در نظر گرفته است؟
معناى لغوى طهارت، پاکیزگى و معناى لغوى نجاست، آلودگى و پلیدى است که واقعیت تکوینى و خارجى دارد. ولى ایا در قرآن و حدیث هم به همان لغوى استعمال شده استیا نه؟ کسى که مىخواهد اجتهاد کند، باید قبلا این مسئله را روشن سازد; زیرا در ان بین علما اختلاف وجود دارد که در ذیل به شرح ان پرداخته مىشود.
بعضى گفتهاند: طهارت و نجاست در قرآن و حدیثبه معناى لغوى و اصلى نیست، بلکه داراى معناى اعتبارى و قراردادى است که فقط در عالم اعتبار وجود دارد نه در تکوین و واقعیتخارجى. مثلا اگر روى شیشهاى خون بریزد و با آب نمک شسته شود باز هم شیشه نجس است. زیرا با مایعات غیر آب مانند آب نمک نمىتوان چیزى را تطهیر کرد. در اینجا نجاستشیشه واقعیت تکوینى و خارجى ندارد یعنى تکوینا خون روى شیشه نیست و آلودگى خارجى ندارد و از نظر بهداشتى نیز استعمال ان بىاشکال است، ولى در عین حال، شارع براى ان نجاست اعتبار کرده و فته است: اگر دست تر به این شیشه بزنى نجس مىشود، اما اگر خون شیشه با آب شسته شود پاک مىگردد. یعنى شارع براى ان طهارت اعتبار مىکند. بنابراین هیچیک از طهارت و نجاست واقعیت تکوینى و خارجى ندارد بلکه فقط در عالم اعتبار و قرارداد وجود دارد. این یک نظر است.
بر مبناى این نظر اگر مىگوییم: ادرار انسان نجس است، به معناى این نیست که نجاست، یعنى پلیدى ان واقعیتخارجى دارد، بلکه به معناى این است که شارع براى ان نجاست و پلیدى اعتبار کرده است و به همین علت صاحب این نظر مىگوید: طهارت و نجاست از احکام وضعیه است، یعنى احکام قراردادى و اعتبارى که وجود ان قائم به اعتبار است.
بعضى دیگر گفتهاند: طهارت و نجاست در قرآن و حدیثبه همان معناى لغوى است ولى اهى شارع در تشخیص مصداق عرف را تخطئه مىکند و مثلا در مسئلهاى که ذکر شد عرف مىگوید: خون روى شیشه با آب نمک شسته شده و شیشه پاکیزه و طاهر است ولى شارع مىگوید: شیشه آلوده و نجس است و عرف تشخیص نمىدهد و معناى این سخن این است که نجاست و آلودگى شیشه بعد از شستن ان با آب نمک نیز واقعیت تکوینى و خارجى دارد، ولى به چشم نمىآید و مردم نمىتوانند ان را درک کنند. و این نظر دومى است که مطرح است.
نظر سوم این است که طهارت و نجاست در قرآن و حدیثبه همان معناى لغوى و اصلى است. نجاستیعنى آلودگى و پلیدى و طهارت یعنى پاکیزگى و هر جا آلودگى و پلیدى هست، محسوس و ملموس است و واقعیتخارجى و تکوینى دارد. مثل خون روى شیشه. و این آلودگى که برطرف شود طهارت حاصل است. زیرا طهارت یعنى پاکیزگى و پاکیزگى یعنى نبودن آلودگى که ان نیز امرى محسوس است. بنابراین خون روى شیشه که با آب نمک شسته شود، شیشه پاک و طاهر مىشود. زیرا طهارت یعنى نبودن نجاست و آلودگى.
این نظر از شیخ مفید و سید مرتضى نقل شده است، صاحب جواهر از این دو عالم فقیه نقل مىکند که گفتهاند: «مذهب ما این است که تطهیر اشیاء با مایعات غیر آب جایز است.» و شیخ مفید گفته است: «این مطلب از ائمه(ع) وارد شده است» (1) . سید مرتضى هنگام استدلال براى مدعاى خود مىگوید: «جامهاى که نجس شود با شستن ان به وسیله مایعات غیر آب تطهیر مىشود، زیرا تطهیر جز این نیست که نجاست زائل شود. و جنبهتعبد ندارد و ما مىبینیم که با شستن جامه به وسیله مایعات غیر آب نجاست ان بر طرف مىشود، بلکه گاهى مایع غیر آب بهتر از آب نجاست را برطرف مىکند و هیچدلیل عقلى نداریم که تطهیر اشیاء با مایعات غیر از آب جایز نیست» (2) .
از سخنان سید مرتضى معلوم مىشود طهارت و نجاست در نظر او واقعیت تکوینى و خارجى دارد و امرى اعتبارى و قراردادى نیست و در مثال مذکور خون روى شیشه اگر با آب نمک شسته شود شیشه طاهر مىشود، ضمنا آب نمک از ان نوع مایعاتى است که سید مرتضى مىگوید: بهتر از آب نجاست را زائل مىکند. بنابراین نجاست در نظر ایشان به همان معناى لغوى است، یعنى آلودگى و طهارت، یعنى پاکیزگى.
سید مرتضى براى تایید نظر خود به حدیث غیاثبن ابراهیم از امام صادق(ع) نیز تمسک مىکند (3) که مىگوید: مىتوان خون را با آب دهن پاک کرد. (4) و نیز به حدیثحکم بن حکیم صیرفى استدلال مىکند که به امام صادق(ع) مىگوید: من ادرار مىکنم و آب نمىیابم و دستم به ادرار آلوده مىشود دست آلوده را به خاک و دیوار مىمالم که ادرارش پاک شود بعدا دستم عرق مىکند و ان را به صورت یا بدنم مىمالم و یا به لباسم مىمالد حکمش چیست؟ امام مىفرماید: مانعى ندارد (5) .
بر مبناى استدلال سید مرتضى از این دو حدیث معلوم مىشود نجاست واقعیت تکوینى و خارجى دارد که همان خون و ادرار است و هنگامى که خون با آب دهان و ادرار به وسیله خاک یا دیوار پاک شود، دیگر نجاستى باقى نمىماند و نجاست که زائل شد طهارت حاصل است. زیرا طهارت، نبودن نجاست است، بنابراین طهارت و نجاست ان طور که بعضى گفتهاند اعتبارى و قراردادى یستبلکه تکوینى و خارجى است. و نیز ان طور که بعضى دیگر گفتهاند در اینجا شارع عرف را تخطئه نکرده است، زیرا عرف مىبیند و مىگوید: که خون با آب دهان و ادرار به وسیله خاک با دیوار برطرف مىشود و شارع طبق این دو حدیث نظر عرف را تصویب کرده و تخطئه نکرده است. بدیهى است آب نمک نیز خون روى شیشه را برطرف مىکند پس شیشه پاک مىشود. و نیز کسى که آمپول مىزند و از جاى ان خون مىآید، اگر با پنبه اغشته به الکل بهداشتى یا آب دهان خون ان را برطرف کند محل آمپول پاک مىشود.
روى این مبنا، پاک به معناى پاکیزه است. و پاکیزه شدن شیشه با آب نمک و پاکیزه شدن محل آمپول با الکل بهداشتى یا آب دهان امرى محسوس و مشهود است. پس این تصور که شیشه آلوده به خون اگر با آب نمک شسته شود پاکیزه مىشود ولى پاک نمىشود، صحیح نیست و طهارت به معناى پاکیزگى است و پاکى و پاکیزگى یک معنى دارند، نه دو معناى متفاوت.
اگر این مبنا پذیرفته شود پاک شدن بدن حیوانات با زوال عین نجاست طبق قاعده است نه استثناء. گربهاى که موش خورده و پوزهاش آلوده به خون است اگر خون را با زبانش بشوید پوزهاش به فتواى فقهاء پاک مىشود و اگر پوزهاش را در لیوان آب کرد آب لیوان نجس نمىشود. بر اساس نظر مزبور پاک شدن پوزه گربه و نجس نشدن آب لیوان طبق قاعده خواهد بود نه تعبد و استثناء، و مقتضاى مبناى یاد شده این است که اگر لب انسان ترک بخورد و از ان خون بیاید و با زبانش خون را برطرف کند لبش پاک مىشود و نیازى به شستن ان نیست.
کسى که مىخواهد در طهارت و نجاست اجتهاد کند باید اول معناى طهارت و نجاست را در قرآن و حدیث از روى اجتهاد مشخص کند و به اطمینان برسد که از سه نظر مذکور کدامیک صحیح است، انگاه مسائل طهارت و نجاست را بر مبناى نظرى که مىپذیرد با توجه به دلیلهاى اجتهادى به بحثبگذارد.
یک نکته
در اینجا توجه به این نکته لازم است که قائلان به اعتبارى بودن طهارت و نجاست مدعى نیستند که شارع در جایى تصریح به اعتبارى بودن طهارت و نجاست کرده استبلکه بر مبناى برداشتخاصى که از بعضى روایات دارند به این معنى قائل شدهاند. مثلا در روایت امده است: «اگر جنب در چاه غسل کند باید از ان هفت دلو آب بکشند». (6) در اینجا بعضى از فقهاء مانند شهید ثانى از حدیثبرداشت کردهاند که دستور کشیدن هفت دلو آب براى این است که آب چاه با غسل کردن جنب نجس مىشود، اگر چه بدنش پاک باشد و از این رو اگر در چاه غسل ارتماسى کند طهارت از حدت براى او حاصل مىشود، ولى با تمام شدن غسل بدنش که با آب چاه تماس دارد نجس مىشود. (7) مقصود شهید این است که خود عمل غسل آب چاه را نجس مىکند نه آلودگى بدن جنب.
فقیهى که چنین برداشتى از روایت مزبور دارد بر مبناى این برداشت ناچار استبگوید: شارع بعد از تمام شدن غسل جنب براى آب چاه نجاست اعتبار کرده است که این نجاست واقعیت تکوینى ندارد زیرا با غسل کردن جنبى که بدنش پاک است آب چاه آلودگى محسوسى پیدا نمىکند تا بگوییم: نجاست ان واقعیت تکوینى دارد پس لابد نجاست ان اعتبارى و قراردادى خواهد بود و اگر سؤال شود: بدن جنب که علىالفرض پاک است چگونه آب چاه را نجس مىکند؟ مىگوید: شارع خود عمل غسل را سبب نجس شدن آب چاه اعتبار کرده و قرار داده است اگرچه بدن غسل کننده پاک و تمیز باشد و این یک تعبد و حکم وضعى و قراردادى است که ما حکمت ان را نمىدانیم.
مىبینیم که چنین فقیهى چگونه بر مبناى برداشتخودش از روایت، اعتبارى بودن طهارت و نجاست را به گردن شارع مىگذارد، در حالى که شارع صریحا در کتاب و سنت چنین چیزى نگفته است.
ولى در همین مسئله فقیه دیگرى که بازتر فکر مىکند و به ملاکات احکام توجه دارد از حدیث مزبور برداشت مىکند که چون با فرو رفتن جنب در آب چاه چرک و عرق بدنش آب چاه را کمى آلوده مىکند براى رعایت نظافت و بهداشتحدیث مىگوید: «هفت دلو آب از چاه بکشند» و این براى این است که آب تازه از ان بجوشد و جاى آب کشیده شده را بگیرد و آلودگى خفیف باقیمانده را برطرف یا مستهلک کند. چنین فقیهى ناچار نمىشود بگوید: آب چاه با غسل کردن جنبى که بدنش پاک و تمیز است نجس مىشود و نجاست ان اعتبارى استبلکه مىگوید: اساسا آب چاه با غسل کردن جنب نجس نمىشود نه به سبب برخورد با بدن جنب و نه به سبب خود غسل کردن به معناى مصدرى.
بدین گونه مىبینیم که یک فقیه در مسائل فقهى به صورت بسته و متعبدانه اجتهاد مىکند و فقیه دیگرى به صورت باز و روشنبینانه مسائل فقه را به بحث اجتهادى مىگذارد و ما در بحث اتى بعضى از موارد این دو گونه اجتهاد را مىاوریم:
اجتهاد بسته و اجتهاد باز
در مسائل مربوط به طهارت و نجاست آب دوگونه اجتهاد وجود دارد: یکى اجتهاد بسته و دیگرى اجتهاد باز. اجتهاد بسته این است که در ان به ملاک حکم توجه نمىشود بلکه بر مبناى تعبد محض عمل مىشود، و اجتهاد باز این است که به ملاک حکم توجه مىشود و ملاک به عنوان یک اصل زیربنایى در استنباط منظور مىگردد.
در اینجا نمونهاى از اجتهاد بسته و متقابلا نمونهاى از اجتهاد باز ذکر مىشود:
نمونهاى از اجتهاد بسته:
فقیهى که اجتهاد بسته دارد مىگوید: چون در حدیث امده است که اگر گنجشک در چاه بیفتد و بمیرد باید یک دلو آب از چاه ما از این حدیث مىفهمیم که با مردن گنجشک در چاه، آب ان نجس مىشود اگر چه هزار کر باشد (9) و گنجشک مرده را نیز فورا بیرون بیاورند، ولى یک دلو آب که از ان بکشند پاک مىشود. و اگر از او سؤال شود: به چه ملاکى هزار کر آب چاه با مردن یک گنجشک نجس مىشود با اینکه فرضا مرده گنجشک در چاه نمانده است که بگندد و اثر غیر بهداشتى در آب داشته باشد؟ جواب مىدهد: من به ملاک حکم کار ندارم و این یک تعبد است که اگر آب چاه هزار کر و بیش از ان هم باشد با ملاقات گنجشک مرده نجس مىشود و لازم نیست گنجشک مرده در آب چاه بماند و بوى بد بگیرد و اثر غیر بهداشتى داشته باشد تا آب نجس شود.
و اگر سؤال شود: یک دلو ابى که از چاه مىکشند پاک استیا نجس؟ مىگوید: آب دلو نجس است، ولى آب چاه پاک مىشود. (10) و اگر سؤال شود: آب دلو که از جنس آب چاه است چگونه از هزار کر آب چاه یک دلو ان نجس است و بقیه پاک، چه فرقى بین آب دلو و آب چاه است؟ ایا آب دلو، غیر بهداشتى و استعمال ان برخلاف اصول نظافت و بهداشت است و آب چاه، بهداشتى و استعمالش موافق اصول نظافت و بهداشت؟ مىگوید: از نظر اصول بهداشت و نظافت هیچفرقى بین آب دلو و آب چاه نیست. هم آب دلو، بهداشتى و نظیف است و هم آب چاه، ولى آب دلو نجس است و نوشیدنش حرام و آب چاه پاک است و نوشیدنش حلال.
و اگر سؤال شود: چه فرقى استبین آب چاه قبل از کشیدن یک دلو و بعد از ان که قبل از کشیدن یک دلو نجس است و بعد از کشیدن یک دلو پاک؟
جواب مىدهد از نظر جنس آب و طبیعت ان هیچفرقى بین آب چاه قبل از کشیدن یک دلو و بعد از ان نیست، هزار کر آب چاه هم قبل از کشیدن یک دلو سالم و بهداشتى است و هم بعد از کشیدن یک دلو ولى قبل از کشیدن یک دلو نجس است و بعد از کشیدن یک دلو پاک، و اساسا پاک بودن آب چاه به معناى نظیف و بهداشتى بودن ان نیست، چنانکه نجس بودن ان به معناى آلودگى و غیر بهداشتى بودن ان نیست و به همین علت اگر مقدارى حشرات، مانند سوسک و مارمولک که خون جهنده ندارند، در آب چاه بمیرند و آب چاه تغییر کند و بوى بد بگیرد نجس نمىشود، اگر چه فاسد و غیر بهداشتى مىشود و این یک تعبد است که هزار کر آب چاه که سالم و بهداشتى است و با مرده گنجشک ملاقات کرده است نجس محسوب مىشود و در مقابل، آب چاهى که حشرات مرده ان را متعفن و غیر بهداشتى کرده است، پاک تلقى مىگردد و احکام نجاست و طهارت تعبدى است و حکمت ان را جز خدا کسى نمىداند. (11)
و اگر سؤال شود: با اینکه مىدانیم نجاست در لغتبه معناى آلودگى و پلیدى است و نجس به معناى آلوده و پلید و طهارت به معناى نظافت و پاکیزگى است و طاهر به معناى نظیف و پاکیزه، حالا چگونه آب چاهى که حشرات مرده ان را آلوده و پلید کرده است طاهر و پاک خوانده مىشود و هزار کر آب چاه که نظیف و پاکیزه است نجس نامیده مىشود؟ ایا شارع در معناى نجاست و طهارت تصرف کرده است؟
در مقابل سؤال فوق گاهى گفته مىشود: نجاست در لسان شارع به آلودگى و پلیدى تکوینى و خارجى نیست، بلکه امرى اعتبارى و قراردادى است. با این توضیح که هزار کر آب چاه چون با مرده گنجشک ملاقات کرده با اینکه تکوینا نظیف و پاکیزه است، شارع براى ان اعتبار نجاست کرده است. پس نجاست این آب آلودگى تکوینى و خارجى نیستبلکه امرى اعتبارى و قراردادى است. و نیز طهارت در لسان شارع به معناى پاکیزگى و نظافت تکوینى نیستبلکه امرى اعتبارى و قراردادى است و ابى که حشرات مرده ان را آلوده و بدبو کرده استبا اینکه تکوینا نظیف و پاکیزه نیستشارع براى ان اعتبار طهارت کرده و مىگوید: این آب طاهر ستبنابراین نجاست و طهارت از احکام وضعیه یعنى احکام قراردادى است.
و گاهى گفته مىشود: نجاست در عرف به معناى قذارت و آلودگى است و طهارت به معناى پاکیزگى، ولى در مورد ابى که حشرات مرده ان را آلوده و بدبو کرده است، شارع نظر عرف را تخطئه مىکند و مىگوید: آب مزبور که عرف ان را آلوده مىبیند آلوده نیست، بلکه طاهر و پاکیزه است و نیز در مورد هزار کر آب چاهى که با مرده گنجشک ملاقات کرده استشارع نظر عرف را تخطئه مىکند و مىگوید: آب مزبور که عرف ان را پاکیزه مىبیند پاکیزه و طاهر نیستبلکه آلوده و نجس است.
قول عموم فقهاء
این مطلب که آب چاه با ملاقات نجاست نجس مىشود اگر چه تغییر نکند قول عموم قدماء، غیر از ابن ابىعقیل عمانى، است و جماعتى از بزرگان فقهاء درباره ان ادعاى اجماع کردهاند و بعضى با عبارت «نفى خلاف» این اجماع را بیان نموده و نیز صریحا گفتهاند: آب چاه اگر خیلى زیاد هم باشد با ملاقات نجاست نجس مىشود، (12) و این قول تا عصر علامه حلى قولى قطعى و حاکم بر فضاى فقه و اجتهاد بود.
مستند این قول روایاتى است که مثلا مىگوید: اگر حیوانى از موش گرفته تا گربه و وسفند در چاه بیفتد و بمیرد باید هفت دلو از ان بکشند و اگر الاغ یا شتر بیفتد یک کر آب و اگر گنجشک بیفتد یک دلو، (13) و اگر ادرار مرد دران بریزد چهل دلو، (14) و از این قبیل روایات.
این مطلب نیز که آب چاه یا غیر چاه اگر به وسیله غیر نجاسات تغییر کند نجس نمىشود قول شایع و مورد قبول عموم فقهاء است که اگر مثلا ادرار الاغ و اسب و استر و حشرات مرده در آب بریزد و رنگان تغییر کند و بوى بد بگیرد باز هم پاک است، اگرچه غیر بهداشتى و داراى اثار منفى باشد.
حقبودن سخن علامه
با اینکه در زمان علامه حلى قول مسلط بر محیط فقه این بود که آب چاه با ملاقات نجاست نجس مىشود، علامه پس از بررسى دلیلهاى مسئله با قول مسلط مخالفت کرد و با شجاعت علمى نظر داد که آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمىشود و فقط با تغییر نجس مىشود. علامه از حدیثهایى که در این مسئله هستبه دو حدیث استدلال کرده است که ذیلا ذکر مىشود:
1- حدیث صحیح محمدبن اسماعیل بن بزیع از حضرت امام رضا(ع) که مىگوید: «قال: ماء البئر واسع لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه فینزح حتى یذهب الریح و یطیب طعمه لان له مادة» (15) یعنى امام فرمود: آب چاه چون ماده دارد ظرفیتش زیاد است و چیزى ان را فاسد نمىکند مگر اینکه بو یا طعم ان تغییر کند که در این صورت ابش کشیده مىشود تا بوى ان برود و طعمش مطبوع گردد.
2- حدیث علىبن جعفر از موسىبن جعفر(ع) قال:« سئلته عن بئر ماء وقع فیها زنبیل من عذرة رطبة او یابسة او زنبیل من سرقین ایصلح الوضوء منها؟ قال: لاباس» (16) یعنى علىبن جعفر گفت: از امام سؤال کردم از چاه ابى که یک زنبیل از عذره تر یا خشک یا یک زنبیل سرگین در ان بریزد ایا مىشود از ان وضوء گرفت؟ امام فرمود: مانعى ندارد. علامه پس از استدلال به دو حدیث فوق مىگوید: حدیثهاى بسیار دیگرى نیز وجود دارد که دلالتبر عدم تنجس آب چاه به محض ملاقات با نجاست دارد و آنها را در کتاب مصابیحالانوار ذکر کردهام.
سپس علامه به استصحاب تمسک مىکند و مىگوید: آب چاه قبل از ملاقات با نجاست پاک بود، بعد از ملاقات با نجاستشک مىکنیم که نجس شد یا نه؟ به حکم استصحاب مىگوییم: پاک استیعنى پاکى سابق ان باقى است چون علىالفرض تغییر نکرده است تا تغییر ان معارض استصحاب باشد. (17) این بود استدلال علامه براى مدعاى خود که هم به حدیث تمسک کرد و هم به استصحاب.
حق با علامه است
در این مسئله حق با علامه حلى است. زیرا دلیلهاى ایشان محکم و قانع کننده است و در مقابل، دلیلهاى قول مخالف ضعیف و غیر قابل قبول است. و اینک توضیح مطلب:
1- در حدیث صحیح محمدبن اسماعیل بن بزیع که قبلا ذکر شد حضرت امام رضا(ع) درباره آب چاه صریحا مىفرماید: «... لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه... لان له مادة» یعنى آب چاه را چیزى فاسد نمىکند مگر اینکه بو یا طعم ان تغییر کند. مقصود از کلمه «شئ» مواد آلوده کننده استیعنى اگر چیزى از مواد آلوده کننده در چاه بریزد آب ان به صرف ملاقات با ان موادفاسد نمىشود زیرا چاه چون ماده دارد و زایش مىکند واسع استیعنى ظرفیتش زیاد است و آلودگى مواد آلوده کننده را تحمل مىکند و بر ان غالب مىشود و به زودى حالت طبیعى و سلامتش را از دست نمىدهد و از حد استاندارد خارج نمىشود، مگر اینکه موادآلوده کننده زیاد باشد و آب چاه را تغییر دهد که بوى بد بدهد و طعم ان مطبوع نباشد که در این صورت فاسد و ناسالم خواهد بود و استعمالش غیر مجاز.
باید دانست که فاسد شدن آب در حدیثبه معناى نجس شدن ان است. در روایات مربوط به آب سه ماده به کار رفته که هر سه یک معنى دارد: ماده «فساد» و ماده «نجاست» و ماده «قذارت». ماده «فساد» در همین حدیث مورد بحثبه کار رفته است و ماده «نجاست» در حدیثحسن بن صالح از امام صادق(ع) که مىفرماید: «اذا کان الماء فى الرکى کرا لاینجسه شئ» (18) یعنى آب چاه اگر کر باشد چیزى ان را نجس نمىکند، و ماده «قذارت» در حدیثحمادبن عثمان از امام صادق(ع) که مىفرماید: «الماء کله طاهر حتى یعلم انه قذر» (19) یعنى هر ابى پاک است تا وقتى که معلوم شود قذارت پیدا کرده است.
معلوم است که فاسد شدن و نجس شدن و قذر شدن آب هر سه به معناى آلوده شدن آب است در حدى که از حال طبیعى و سلامتخارج شود که در این صورت نجاست آب واقعیت عینى و خارجى دارد و یک امر تکوینى است نه یک مفهوم ذهنى و اعتبارى.
از این بیان روشن شدکه حدیث مزبور به خوبى بر مدعاى علامه دلالت دارد که آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمىشود و فقط با تغییر بو یا طعم ان نجس مىشود، و نجس مىشود یعنى فاسد و ناسالم مىشود که از بوى بد و طعم نامطبوع ان پیداست.
این بود توضیحى درباره یکى از دو حدیثى که علامه به آنها استدلال کرده است، و اینک توضیحى درباره حدیث دوم:
2- در حدیث دوم علىبن جعفر از برادرش امام موسىبن جعفر(ع) مىپرسد چاهى که یک زنبیل عذره در ان ریخته است ایا مىشود از آب ان وضوء گرفت؟ امام فرمود: مانعى ندارد. با توجه به اینکه اگر آب چاه تغییر کند فاسد و نجس مىشود و نمىشود با ان وضوء گرفت این قرینه استبر اینکه منظور امام این است که آب چاهى که نجاست در ان مىریزد اگر تغییر نکند مىتوان با ان وضوء گرفت.
از جواب امام که مىفرماید: وضوء مانعى ندارد، معلوم مىشود آب چاه به صرف ملاقات با نجاست نجس نمىشود زیرا با آب نجس نمىشود وضوء گرفت و این حدیث نیز به خوبى بر مدعاى علامه حلى دلالت دارد.
پاسخ علامه به قول مخالف
علامه مىفرماید: فقهایى که مىگویند: آب چاه به ملاقات نجاست نجس مىشود به دو حدیث استدلال کردهاند:
1- حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع که مىگوید: «کتبت الى رجل اساله ان یسئل ابا الحسن الرضا(ع) عن البئر تکون فى المنزل للوضوء فیقطرفیها قطرات من بول او دم او یسقط فیها شئ من عذرة کالبعرة و نحوها ما الذى یطهرها حتى یحل الوضوء منها للصلوة؟ فوقع بخطه فى کتابى: ینزح منها دلاء». (20)
یعنى به مردى نوشتم از امام رضا(ع) بپرسد که چاهى براى وضوء در منزل هست قطراتى از ادرار یا خون یا قدرى عذره و مانند ان در چاه مىریزد چه چیزى ان را پاکیزه مىکند تا بتوان از ان وضوء گرفتبراى نماز؟ امام با خط خود در نامه من نوشته بود: چند دلو از آب چاه بکشند.
2- حدیث على بن یقطین از امام موسىبن جعفر(ع) که مىگوید: «سئلته عن البئر تقع فیها الحمامة و الدجاحة او الکلب او الهرة؟ فقال: یجزیک ان تنزح منها دلاء فان ذلک یطهرها انشاءالله تعالى.». (21)
یعنى از امام سؤال کردم از چاه که کبوتر و مرغ یا سگیا گربه در ان مىافتد؟ امام فرمود: کافى است که چند دلو آب از ان بکشى که این کار انشاءالله ان را پاکیزه مىکند. علامه مىفرماید: فقهاى یاد شده گفتهاند: در این دو حدیث طاهر شدن آب چاه مستند شده استبه کشیدن چند دلو آب و اگر آب چاه قبل از کشیدن چند دلو آب پاک بود معنى نداشت که طاهر شدن آب چاه را مستند کنند به کشیدن چند دلو آب، پس از این دو حدیث معلوم مىشود آب چاه با ملاقات نجاست نجس مىشود اگر چه تغییر نکند.
انگاه علامه در پاسخ فقهاى یاد شده مىفرماید: اینکه در این دو حدیث گفته شده است: چند دلو آب از چاه بکشند دلالت نمىکند بر نجاست آب چاه.
توضیح سخن علامه این است که دستور کشیدن چند دلو از آب چاه نه بالمطابقه دلالتبر نجاست آب چاه مىکند، نه بالتضمن و نه بالالتزام. و در روایات مىبینیم که دستور کشیدن چند دلو آب براى رعایت منتهاى نظافت داده شده است نه براى برطرف شدن نجاست آب چاه; چنانکه در مورد مارمولک که در چاه مىافتد حدیث مىگوید: هفت دلو آب از چاه بکشند. (22) مارمولک خون جهنده ندارد و مرده ان نجس نیست ولى چون کمى آلودگى ایجاد مىکند گفتهاند: هفت دلو آب بکشند تا نظافت کامل براى آب چاه حاصل شود. و نیز حدیث امام صادق(ع)مىگوید: اگر طائر یا مرغ یا موش در چاه بیفتد هفت دلو آب از ان بکشند. از امام مىپرسند: آب این چاه به جامههاى ما ریخته و از ان وضوء گرفتهایم حکمش چیست؟ مىفرماید: مانعى ندارد. (23) در این حدیثبا اینکه امام دستور کشیدن هفت دلو از آب چاه را داده است مىفرماید: جامههایى که آب چاه مزبور به آنها ریخته است نجس نیست و وضویى که با ان گرفتهاند صحیح است. معلوم مىشود دستور کشیدن هفت دلو آب براى رعایت منتهاى نظافت آب چاه بوده است نه براى تطهیر ان. پس روشن شد همان طور که علامه نظر مىدهد دستور کشیدن چند دلو از آب چاه دلالتبر نجاست آب چاه نمىکند.
علامه در ادامه مىفرماید: اینکه در یک حدیث مىگوید: «ما الذى یطهرها حتى یحل الوضوء منها؟» و در حدیث دیگر مىگوید: «فان ذلک یطهرها» که طاهر شدن آب چاه مستند به کشیدن چند دلو آب شده است، در اینجا دو احتمال وجود دارد، یکى اینکه تطهیر به معناى اصطلاحى ان باشد، یعنى پاک کردن. در این صورت باید گفت: در این دو حدیث نظر امام به مواردى بوده است که آب چاه با ریختن نجاست در ان تغییر کرده باشد که در این صورت باید از آب چاه بکشند تا تغییر ان برطرف شود و در این فرض طاهر شدن آب مستند استبه کشیدن آب از چاه، و احتمال دوم اینکه تطهیر به معناى لغوى ان باشد، یعنى پاکیزه کردن، که در این صورت نظر امام به مواردى بوده است که آب چاه با ملاقات نجاست تغییر نکرده باشد و در این فرض دستور کشیدن آب از چاه براى پاکیزه کردن آب چاه است (24) چون با ریختن قدرى نجاست در ان کمى آلودگى پیدا مىکند و با کشیدن چند دلو آب پاکیزه مىشود. در اینجا براى توضیح و تایید نظر علامه توجه به دو نکته لازم است:
نکته اول اینکه حدیث اول از دو حدیث مزبور که دلیل قول مخالف بود از محمدبن اسماعیل بن بزیع است از امام رضا(ع) و از طرفى همین محمدبن اسماعیل بن بزیع حدیث دیگرى را که دلیل قول علامه بود از امام رضا(ع) نقل کرده است که مىگوید: «ماء البئر واسع لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه... لان له مادة» یعنى چون آب چاه ماده دارد با ملاقات نجاست نجس نمىشود و فقط با تغییر بو یا طعم ان نجس مىشود و ممکن نیست که یک راوى از یک امام دو حدیث متعارض نقل کند، ولى با توضیحى که علامه درباره معناى تطهیر داد معلوم مىشود که بین دو حدیث مزبور تعارضى نیست. زیرا یک حدیث مىگوید: آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمىشود، مگر اینکه تغییر کند. و حدیث دیگر بنابر احتمال اول مىگوید: اگر آب چاه تغییر کند باید از آب ان بکشند تا تغییرش برطرف شود و بنابر احتمال دوم مىگوید: آب چاهى که با نجاست ملاقات کرده و تغییر نکرده است اگرچه نجس نیست، ولى براى پاکیزهتر شدن ان باید چند دلو از ان بکشند تا تمیزتر و خالصتر شود. از این بیان روشن مىشود که بین دو حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع که هر دو را از امام رضا(ع) نقل مىکند تعارضى نیست.
نکته دوم اینکه در هر دو حدیثى که دلیل قول مخالف بود امده است: «ینزح منها دلاء»، یعنى چند دلوى از آب چاه بکشند. در اینجا تعداد دلوها مشخص نشده است که مثلا ده دلو یا بیست دلو یا صد دلو. معلوم مىشود تعداد دلوها به عهده خود مکلف گذاشته شده است چون اگر آب چاه تغییر کرده باشد ان قدر آب مىکشد که تغییرش برطرف شود و اگر تغییر نکرده باشد ان قدر آب مىکشد که آب چاه پاکیزه شود، و باید گفت: اساسا تعیین تعداد دلوها از طرف امام صحیح نیست، زیرا تعداد دلوها بستگى دارد به کمى و زیادى آب چاه و بزرک و کوچک بودن دلو و کمى و زیادى آلودگى آب چاه و بدین سبب در دو حدیث مزبور تعداد دلوها تعیین نشده است، بنابراین در اخبارى که تعداد دلوها تعیین شده است، طبعا تعداد مشخصى که ذکر شده منظور نبوده است، بلکه ذکر تعداد از باب مثال و ذکر بعضى از مصادیق بوده است و از این رو در بعضى از اخبار مىگوید: اگر گربه یا سگو مانند ان در چاه بیفتد بیست دلو یا سى دلو یا چهل دلو آب از ان بکشند. (25) و این با حدیثى که مىگوید: اگر گربه در چاه بیفتد هفت دلو آب بکشند (26) تعارض ندارد. زیرا در هیچکدام تعداد مشخصى که ذکر شده منظور نیست و تعداد دلوها به عهده خود مکلف است که باید ببیند با کشیدن چند دلو تغییر آب چاه برطرف مىشود و یا با کشیدن چند دلو آب چاه پاکیزه مىشود و همان طور عمل کند.
تا اینجا روشن شد که علامه حلى قول مسلط بر فضاى فقه و اجتهاد را رد کرده و نظر داده که آب چاه با ملاقات نجاست نجس نمىشود و یکى از دلیلهاى علامه حدیث محمدبن اسماعیلبن بزیع بود که مىگوید: آب چاه چون ماده دارد با ملاقات نجاست نجس نمىشود و این حدیث ملاک حکم را بیان مىکند، علامه به این حدیث استدلال کرده ولى به ملاک حکم استدلال نکرده است، در حالى که اگر فقیه بخواهد به ملاک حکم استدلال کند مىتواند ملاکى را که در این حدیث ذکره شده است زیربناى استدلال خود قرار دهد و احکام متفرع بر ان را استنباط کند، که این را اجتهاد باز مىگوییم در مقابل اجتهاد بسته.
قبلا اجتهاد قدما را در مورد نجس شدن آب چاه با ملاقات نجاستبه عنوان نمونهاى از اجتهاد بسته ذکر کردیم و اینک در همین مسئله نمونهاى از اجتهاد باز را در مقابل اجتهاد بسته با تکیه بر حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع ارائه مىدهیم که در ان بیشتر به ملاک حکم مذکور در حدیث توجه و تکیه مىشود; ملاکى که در حدیثبه عنوان منشا و علتحکم ذکر شده است.
اجتهاد باز بر مبناى ملاک
چنانکه قبلا گذشت محمدبن اسماعیل بن بزیع در حدیث صحیح مىگوید: امام رضا(ع) فرمود: «ماء البئر واسع لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه فینزح حتى یذهب الریح و یطیب طعمه لان له مادة». (27) یعنى آب چاه چون ماده دارد تحمل و ظرفیتش زیاد است و مواد آلوده کننده فورا ان را فاسد نمىکند و فقط وقتى فاسد مىشود که بو یا طعم ان تغییر کند که در این صورت باید از ان آب بکشند تا بوى بدش برود و طعم ان مطبوع گردد.
فقیهى که با اجتهاد باز این حدیث را مورد بحث قرار مىدهد و ملاک حکم را که در حدیث امده است زیربناى استنباط و روح جارى در همه فروع مسئله مىشناسد مىتواند مطالب ذیل را از این حدیث استنباط کند:
1- از جمله «لایفسده شئ الا ان یتغیر...» معلوم مىشود آب چاه دو حالت دارد: یکى حالتسلامت و بهداشتى بودن که حالت اصلى و طبیعى آب است و دیگرى حالت فساد و ناسالم بودن که حالت غیر بهداشتى و غیر اصلى آب است و این حالت فساد به سبب مواد آلوده کننده که در آب چاه مىریزد حاصل مىشود.
2- از جمله مزبور معلوم مىشود آب چاه به صرف ملاقات با نجاست فاسد و ناسالم نمىشود، چه کم باشد و چه زیاد، و فقط در صورتى فاسد مىشود که بو یا طعم ان تغییر کند یعنى بوى بد بگیرد یا مزه نامطبوع بدهد که در این صورت باید از استعمال ان اجتناب کرد.
3- فاسد شدن آب که در این حدیث است و نجس شدن که در حدیثحسنبن صالح است (28) و قذر شدن که در حدیثحمادبن عثمان است، (29) هر سه یک معنى دارد و ان آلوده شدن آب است در حدى که از حالت طبیعى و سالم بیرون برود و بو و مزه بد پیدا کند.
4- از جمله «یتغیر ریحه او طعمه» در حدیث معلوم مىشود نجاستیک امر مادى و حسى است که با شامه و ذائقه احساس مىشود. بنابراین نجاست آب عینیتخارجى و تکوینى دارد و یک امر اعتبارى و قراردادى و نامرئى نیست.
5- نجاست آب چون امرى تکوینى است و عینیتخارجى دارد، طبعا حکم شرعى نیستبلکه موجودى عینى است که موضوع حکم شرعى یعنى لزوم اجتناب واقع مىشود. بنابراین صحیح نیست که بگوییم: نجاستحکم وضعى و قراردادى است که با اعتبار کردن شارع تحقق مىیابد.
6- طهارت آب نیز چون در مقابل نجاست و ضد ان است، طبعا امرى حسى و تکوینى است، یعنى پاکیزگى بنابراین صحیح نیست که بگوییم: طهارتآب حکم وضعى و قراردادى است که با اعتبار کردن شارع حاصل مىشود چنانکه بعضى در مورد طهارت و نجاست چنین گفتهاند.
7- چون طهارت و نجاست هر دو عینیتخارجى و واقعیت تکوینى دارند طبعا لفظ طهارت و نجاست که در روایات استعمال مىشوند اطلاق بر همین واقعیت تکوینى مىشوند و همین واقعیت تکوینى معناى لغوى این دو لفظ است و شارع معناى جدیدى براى این دو لفظ نه اختراع کرده است و نه اعتبار، بنابراین آنچه گفتهاند که نجاست در شرع معناى جدیدى پیدا کرده استبه نام حقیقتشرعیه، (30) قابل قبول نیست.
8- از عبارت «لایفسده شى الا ان یتغیر ریحه او طعمه...» معلوم مىشود آب چاه که مواد آلوده کننده در ان مىریزد قبل از اینکه به مرحله تغییر بو و طعم یعنى مرحله فساد برسد درجاتى از آلودگى دارد که خارج از حد استاندارد نیستند و قابل تحملند و همان طور که سازمانهاى بهداشتى براى آلودگى هوا یک حد استانداردى تعیین مىکنند و آلودگى هوا در مراحل قبل از استاندارد قابل تحمل استبراى آب نیز در این حدیث استانداردى تعیین شده و گفتهاند: آب چاه اگر تغییر کند و فاسد شود نجس است و اجتناب از ان لازم ولى مراحلى از آلودگى که قبل از تغییر است ان را از حد استاندارد خارج نمىکند و در این مراحل نجس نیست و استعمال ان جایز است، در عین حال رعایتحد اعلاى نظافت آب که حتى یک ذره آلودگى نداشته باشد ایدهال و مطلوب شارع است و از این رو توصیه شده است که آب شرب را در ظرف سرپوشیده نگهدارند تا ذرات معلق در هوا روى ان ننشیند.
9- از عبارت «لایفسده شئ الا ان یتغیر ریحه او طعمه...» در حدیث معلوم مىشود که اگر آب چاه به وسیله موادى که در ان مىریزد فاسد شد نجس مىشود اگر چه ان مواد در اصل، پاک باشند مثل اینکه مقدارى برگدرخت و حشراتى مانند سوسک و مارمولک و عقرب در ان بریزد و مدتى بماند و بگندد و بو و طعم آب تغییر کند، در این فرض آب چاه فاسد شده است و فاسد یعنى ناسالم و متعفن و قبلا گذشت که فاسد و نجس و قذر در روایات هر سه یک معنى دارد پس این آب هم فاسد است و هم نجس و هم قذر یعنى آلوده و پلید قبلا گفتیم که کلمه «نجس» به همان معنى اصلى و لغوى خود باقى است و شارع معناى جدیدى براى ان اعتبار و یا اختراع نکرده است و هر جا نجس و نجاست اطلاق مىشود از یک واقعیت تکوینى و عینیتخارجى حکایت مىکند نه یک مفهوم قراردادى و در این فرض واقعیتخارجى که عینیت دارد و با شامه و ذائقه احساس مىشود این است که این آب، آلوده و متعفن و غیر بهداشتى است، نجس یعنى آلوده و پلید و این آب، آلوده و پلید است پس نجس است، و اینکه موادى که در چاه ریخته قبل از گندیدن پاک بوده است دلیل نمىشود که اکنون هم پاک است زیرا این مواد، استحاله شده و به سبب فعل و انفعالات شیمیایى تغییر ماهیت داده و فاسد شده است، غذا و ابى هم که انسان مىخورد و مىنوشد اول پاک است ولى در مراحل هضم و جذب استحاله مىشود و مقدارى از ان که به صورت ادرار و قاذورات خارج مىگردد فاسد و نجس است، بنابراین به حکم حدیث مزبور که موافق با اعتبار عقلى است آب چاه اگر به سبب مواد خارجى فاسد شود نجس است، اگرچه ان مواد در اصل پاک باشد زیرا حالت فعلى ان مواد ملاک است نه حالت اصلى آنها.
10- اینکه در این حدیث عبارت «لایفسده شئ» به جاى «لاینجسه شئ» به کار رفته است، مىفهماند که آب چاه تا فاسد نشود نجس نمىشود یعنى آلودگى ان از حد مجاز و استاندارد بالاتر نمىرود و استعمال ان جائز است.
فقیهى که اجتهاد باز دارد و ملاک حکم را مبناى استدلال و روح جارى در اجتهاد مىداند از این حدیث استنباط مىکند که این حکم یعنى اینکه آب تا فاسد نشود نجس نمىشود اختصاص به آب چاه ندارد و هر ابى در هر محل و ظرفى باشد همین حکم را دارد، چه در چاه باشد و چه در نهر و چه در مشک و کوزه و ظرفهاى دیگر، چه کم باشد و چه زیاد. زیرا ظرف آب فقط ظرف است و آب در هر ظرفى باشد ماهیت ان یکى است پس هر ابى تا فاسد وغیر بهداشتى نشود نجس نمىشود. زیرا در این حدیث تغییر کردن بو یا طعم آب دلیل فاسد و نجس شدن ان معرفى شده است. نتیجه اینکه اگر تغییر نکند و فاسد نشود نجس نخواهد شد. بنابراین اگر یک قطره آب متنجس در ده لیتر آب سالم و بهداشتى بریزد چون این ده لیتر آب تغییر نمىکند و فاسد نمىشود نجس نمىشود. و اجتناب از ان لازم نیست، حدیث مورد بحث این وصف را که تا فاسد نشود نجس نمىشود براى آب از ان جهت که آب است ثابت کرده نه از ان جهت که در چاه است، در این اجتهاد ملاک حکم که در حدیث ذکر شده استیک اصل زیربنایى شناخته مىشود که وجود و عدم حکم، تابع وجود و عدم ملاک است و در مثال ده لیتر آب ملاک وجوب اجتناب یعنى فاسد بودن آب موجود نیست پس طبعا وجوب اجتناب هم نیست و حدیثى که مىگوید: ذره کوچک خون بینى که در ظرف آب مىپاشد «ان لم یکن شئ یستبین فى الماء فلا باس (31) اگر این خون در آب دیده نشود مىتوان با این آب وضوء گرفت» در همین چارچوب مىگنجد. زیرا یک یا دو ذره خیلى ریز خون بینى که در ظرف آب پاشیده و مستهلک شده و دیده نمىشود آب ظرف را تغییر نمىدهد و فاسد نمىکند و چون فاسد نشده نجس نیست ومىتوان با ان وضوء گرفت.
و نیز حدیثى که مىگوید: «امام صادق(ع) یک دلو آب از چاه مزرعه کشید روى ان یک قطعه عذره خشک بود فاکفا راسه و توضا بالباقى (32) دلو را کج کرد و عذره را با مقدارى از آب دلو بیرون ریخت و با بقیه آب دلو وضوء گرفت» این حدیث نیز در همین مقوله مىگنجد. زیرا عذره خشک که فورا با مقدارى از آب دلو بیرون ریخته شود آب دلو را فاسد نمىکند و چون فاسد نشده نجس نیست و مىتوان با ان وضوء گرفت.
11- اینکه در این حدیث علت نجس نشدن آب چاه را ذکر مىکند و مىگوید: «لان له مادة»، یعنى چون ماده دارد به صرف برخورد با نجاست نجس نمىشود، این ذکر علتبه ما مىفهماند که نجس نشدن آب چاه با ملاقات نجاست مبنى بر تعبد نیستبلکه مبنى بر یک امر طبیعى و تکوینى است و نظر به بهداشت آب دارد و مىخواهد بگوید: آب چاه تا وقتى که فاسد نشده است آلودگیش از حد مجاز بیشتر نیست و بنابراین استعمال ان جائز است، اگر نجس نشدن آب چاه با ملاقات نجاست مبنى بر تعبد بود ذکر لتبراى ان معنى نداشت زیرا در ان صورت فقط تعبد حاکم بود و ذکر علت، لغو مىنمود و برخلاف بلاغتبود.
همین ذکر علت دلیل این است که ما باید در مسئله طهارت و نجاست آب در جستجوى فهم علتباشیم و علت طبیعى طهارت و نجاست آب را کشف کنیم. حدیث معروفى از امام صادق و امام رضا(ع) نقل شده است که فرمودند:«علینا القاء الاصول و علیکم ان تفرعوا» یا «و علیکم التفریع» (33) یعنى بر ماست که اصول کلى را القاء کنیم و بر شماست که فروع را بر این اصول تفریع و از آنها استنباط کنید. این حدیثبه ما دستور مىدهد که با تلاش و کوشش علمى از اصول کلى که ائمه(ع) القاء مىکنند احکام فرعى را استخراج کنیم و خیال نکنیم همه جزئیات احکام در روایات امده است، اصل کلى که امام رضا(ع) در حدیث ابنبزیع القاء کرده این است که آب چاه چون ماده دارد و زایش مىکند بر نجاستى که در ان مىریزد غالب مىشود و بدین علت فاسد و نجس نمىشود و حکم فرعى که ما از این اصل استخراج مىکنیم این است که هر ابى بر نجاست غلبه کند نجس نمىشود نه از راه تعبد، بلکه بدین علت که آب اگر بر نجاست غلبه کند فاسد نیست و چون فاسد نیست تکوینا سالم و بهداشتى است و اجتناب از ان لازم نیست، فقیهى که ملاک حکم را اصل مىداند و بر ان تکیه مىکند از تعلیلى که در حدیث ابن بزیع ذکر شده است مىفهمد که در طهارت و نجاست آب تعبد حاکم نیست و باید علل طبیعى و تکوینى طهارت و نجاست آب را شناخت و بر آنها ترتیب اثر کرد.
12- عبارت «لایفسده شئ... لان له مادة» که در حدیث است قانون غلبه آب بر نجاست را مىفهماند و عبارت «الا ان یتغیر ریحه او طعمه» قانون غلبه نجاستبر آب را با این توضیح که از عبارت «لایفسده شئ... لان له مادة» معلوم مىشود آب چاه با برخورد با نجاست فورا فاسد و نجس نمىشود و علت طبیعى ان این است که آب چاه ماده دارد و دائما زایش مىکند و زیاد مىشود و زیاد شدن ان سبب مىشود که آب چاه بر نجاست غلبه کند و فاسد نشود و تا وقتى که فاسد نشده است آلودگى ان از حد مجاز بیشتر نیست و طبعا استعمال ان جائز است.
و از عبارت «الا ان یتغیر ریحه او طعمه» معلوم مىشود اگر نجاستى که در چاه مىریزد ان قدر زیاد باشد که بر آب غلبه کند آب چاه فاسد و ناسالم مىشود و علت طبیعى ان این است که آلودگى آب از حد مجاز و استاندارد بیشتر مىشود و در این صورت غیر بهداشتى است که طبعا استعمال ان ممنوع خواهد بود. انگاه در دنباله حدیث مىگوید: «فینزح حتى یذهب الریح و یطیت طعمه» و منظورش این است که اگر نجاستبر آب چاه غلبه کرده باشد مىتوان ان را به غلبه آب بر نجاست تبدیل کرد و آب بهداشتى را جایگزین آب فاسد و غیر بهداشتى نمود. بدین گونه که آب فاسد را انقدر بکشند تا آب جدیدى که زایش مىکند و جاى آب فاسد را مىگیرد بر آلودگى آب چا ه غلبه کند در حدى که سالم و بهداشتى شود.
از این توضیح روشن شد که قانون غلبه آب چاه بر نجاست علت طبیعى سلامت و طهارت آب چاه و قانون غلبه نجاستبر آب چاه علت طبیعى فاسد و نجس شدن آب چاه است.
ضمنا معلوم شد که صرف اتصال آب چاه به منابع زیرزمینى علت نجس نشدن آب چاه نیست، بلکه علت ان زایش و افزایش پیوسته آب چاه و در نهایت، غلبه آب چاه بر نجاست است.
قانون غلبه در روایات
قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاستبر آب که در حدیث محمدبن اسماعیلبن بزیع با اشاره امده بود در روایات فراوانى با صراحت ذکر شده است که معلوم مىشود قانون غلبه یک قانون مادر و زیربنایى است. اینک بعضى از روایاتى را که حاوى قانون غلبه است در اینجا مىاوریم:
1- حدیثحریزبن عبدالله از امام صادق(ع) که مىگوید: «کلما غلب الماء على ریح الجیفة فتوضا من الماء و اشرب، فاذا تغیر الماء و تغیر الطعم فلا توضا منه و لاتشرب» (34) یعنى تا زمانى که آب بر بوى جیفه غالب باشد با ان آب وضوء بگیر و از ان بیاشام، پس اگر آب تغییر کرد و مزه ان دگرگون شد با ان وضوء نگیر و از ان نیاشام، یعنى اگر نجاستبر آب غلبه کند و ان را فاسد سازد استعمالش جائز نیست.
در این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاستبر آب، هر دو با هم ذکر شده است.
2- حدیث ابوبصیر از امام صادق(ع) که مىگوید: «انه سئل عن الماء النقیع تبول فیه الدواب؟ فقال: ان تغیر الماء فلا تتوضا منه و ان لم تغیره ابوالها فتوضا منه و کذلک الدم اذا سال فى الماء و اشباهه» (35) یعنى از امام صادق(ع) پرسیدند از آب راکدى که حیوانات در ان ادرار مىکنند حکمش چیست؟ فرمود: اگر آب تغییر کرده باشد با ان وضوء نگیر و اگر ادرار حیوانات ان را تغییر نداده استبا ان وضوء بگیر و خون و مانند ان نیز که در آب بریزد همین حکم را دارد، یعنى خون که در آب مىریزد اگر بر آب غلبه کند و رنگان را تغییر دهد نجس مىشود و وضوء با ان صحیح نیست و اگر آب بر خون غلبه کند و ان را مستهلک سازد نجس نمىشود و وضوء با ان صحیح است.
در این حدیث نیز قانون غلبه، در طرف آب و در طرف نجاست، هر دو با هم ذکر شده است.
3- حدیث عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) که مىگوید: «سال رجل اباعبدالله(ع) و انا حاضر عن غدیر اتوه و فیه جیفة؟ فقال: ان کان الماء قاهرا و لا توجد منه الریح فتوضا» (36) یعنى من نزد امام صادق حاضر بودم که مردى درباره باقیمانده آب سیلى که جیفهاى در ان یافتند سؤال کرد که حکمش چیست؟ امام فرمود: اگر آب بر جیفه غلبه دارد به طورى که آب بوى جیفه نگرفته است از ان وضوء بگیر.
در این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست صریحا ذکر شده است و قانون غلبه نجاستبر آب از مفهوم ان استفاده مىشود، یعنى اگر آب بر نجاست غلبه ندارد و بوى جیفه گرفته و فاسد شده است استعمال ان ممنوع است.
4- حدیث علاء بن فضیل از امام صادق(ع) که مىگوید: «سالت اباعبدالله(ع) عن الحیاض یبال فیها؟ قال: لاباس اذا غلب لون الماء لون البول» (37) یعنى از امام پرسیدم از حکم حوضهایى که در آنها ادرار مىشود؟ فرمود: اگر رنگآب بر رنگادرار غلبه دارد مانعى ندارد، یعنى استعمال ان جائز است.
در این حدیث نیز قانون غلبه آب بر نجاست صریحا ذکر شده است و قانون غلبه نجاستبر آب از مفهوم ان استنباط مىشود، یعنى اگر رنگآب بر رنگادرار غلبه ندارد بلکه رنگادرار گرفته و فاسد شده است استعمال ان ممنوع خواهد بود.
5- حدیثسماعة از امام صادق(ع) که مىگوید: «سئلته عن الرجل یمر بالماء و فیه دابة میتة قد انتنت؟ قال: اذا کان النتن الغالب على الماء فلا تتوضا و لا تشرب» (38) یعنى از امام پرسیدم: شخص به ابى مرور مىکند که حیوان مردهاى در ان افتاده و بوى بد گرفته استحکمش چیست؟ فرمود: اگر بوى بد مردار بر آب غالب شده استبا ان وضوء نگیر و از ان نیاشام.
در این حدیث قانون غلبه نجاستبر آب صریحا ذکر شده است و قانون غلبه آب بر نجاست از مفهوم ان برمىاید. یعنى اگر بوى بد مردار بر آب غالب نشده و آب فاسد نگشته استبا ان وضوء بگیر و از ان بیاشام، معلوم است که در این فرض، آب بر نجاست غلبه کرده است.
6- حدیث زرارة از امام محمد باقر(ع) که مىگوید: «اذا کان الماء اکثر من راویة لم ینجسه شئ تفسخ فیه او لم یتفسخ الا ان یجئ له ریح تغلب على’ ریح الماء» (39) یعنى امام فرمود: اگر آب بیشتر از راویة (40) باشد و حیوانى مانند موش در ان بمیرد ان را نجس نمىکند، چه متلاشى شده باشد و چه نشده باشد، مگر اینکه بوى بد مرده حیوان بر ان غلبه کند که در این صورت آب نجس مىشود.
در این حدیث قانون غلبه نجاستبر آب صریحا ذکر شده است و قانون غلبه آب بر نجاست از مفهوم ان به دست مىآید. یعنى اگر بوى بد مردار بر آب غلبه نکند آب فاسد و نجس نیست، بدیهى است که در این فرض، آب بر نجاست غلبه دارد.
7- حدیثشهاب بن عبدربه از امام صادق(ع) که مىگوید: امام فرمود: «جئت تسئلنى عن الغدیر یکون فى جانبه الجیفة، اتوضا منه اولا؟ قال:نعم قال: توضا من الجانب الاخر، الا ان یغلب الماء الریح فینتن... و کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» (41) یعنى تو امدهاى سؤال کنى از آب گودال که در یک جانب ان جیفه است ایا با این آب وضوء بگیرم یا نه؟ گفتم: ارى، فرمود: از جانب دیگر آب وضوء بگیر مگر اینکه بوى بد جیفه بر همه آب غلبه کرده باشد... و در هر موردى که زیادى آب بر نجاست غالب باشد آب پاک است.
در این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاستبر آب، هر دو با هم ذکر شده است.
8- حدیث هشام بن سالم از امام صادق(ع) که مىگوید: «انه سال اباعبدالله عن السطح یبال علیه فتصیبه السماء فیکف فیصیب الثوب؟ فقال: لاباس به، ما اصابه من الماء اکثر» (42) یعنى هشام از امام سؤال کرد: بامى است که روى ان ادرار مىکنند سپس باران روى همانجا که ادرار مىکنند مىبارد و در عمق ساختمان فرو مىرود و از سقف ان چکه مىکند حکمش چیست؟ امام فرمود: مانعى ندارد. زیرا ان مقدار ابى که روى محل ادرار مىبارد و در سقف فرو مىرود و چکه مىکند بیشتر از مقدار ادرارى است که روى بام باقى مانده و باران روى ان باریده و ان را شسته است.
این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست را گوشزد مىکند و مىگوید: چون مقدار بارانى که روى محل ادرار باریده استبیشتر از ادرار باقیمانده روى بام است، از این رو آب باران بر اندک ادرار باقیمانده غلبه مىکند و ان را مستهلک مىسازد و بدین علت ابى که چکه مىکند پاک است.
9- حدیث محمدبن نعمان احول از امام صادق(ع) که مىگوید: «دخلت على ابى عبدالله(ع)... فقلت: جعلت فداک الرجل یستنجى فیقع ثوبه فى الماء الذى یستنجى به؟ فقال لاباس به فسکت، فقال: او تدرى لم صار لاباس به؟ قلت: «لاوالله فقال: ان الماء اکثر من القذر» (43) یعنى وارد شدم بر امام صادق(ع) ... پس گفتم: فدایتشوم، شخص، استنجاء مىکند پس جامهاش مىافتد در آب استنجاء حکمش چیست؟ امام فرمود: مانعى ندارد، امام ساکتشد و سپس فرمود: میدانى چرا مانعى ندارد؟ فتم: نه والله، فرمود: بدین علت که آب استعمال شده در استنجاء، بیشتر از ادرارى است که آب روى ان ریخته و شسته مىشود.
این حدیث قانون غلبه آب بر نجاست را بیان مىکند و مىگوید: چون ابى که در استنجاء استعمال مىشود از یک قطره دو قطره ادرارى که با ان آب شسته مىشود بیشتر است، از این رو این آب بر اندک ادرار موجود غلبه مىکند و ان را مستهلک مىسازد و بدین سبب پاک است و جامهاى که در ان مىافتد نجس نمىشود.
اینها بعضى از روایاتى است که قانون غلبه آب بر نجاستیا قانون غلبه نجاستبر آب و یا هر دو را توضیح مىدهد.
فقیهى که اجتهاد باز دارد و ملاک حکم را راهنماى اجتهاد مىداند، از این روایات مطالب ذیل را استنباط مىکند:
مطلب 1:
هر جا که آب بر نجاست غلبه کند علت نجس نشدن آب یک امر تکوینى است. زیرا ابى که بر نجاست غلبه مىکند تکوینا از فاسد شدن مصون مىماند و آلودگى ان از حد مجاز بیشتر نیست و بدین سبب نجس نمىشود و اجتناب از ان لازم نیست و طهارت چنین ابى عینیتخارجى دارد.
مطلب 2:
هر جا که نجاستبر آب غلبه کند نیز علت نجس شدن آب یک امر تکوینى است. زیرا اگر نجاستبر آب غلبه کند آب تکوینا فاسد مىشود و آلودگى ان بیشتر از حد مجاز است و بدین سبب نجس مىشود، نجس به معناى لغوى ان یعنى پلید که پلیدى ان عینیتخارجى دارد و براى رعایت نظافت و بهداشت اجتناب از ان لازم است.
آنجا که آب بر نجاست غلبه مىکند و نیز آنجا که نجاستبر آب غلبه مىکند چون علت تکوینى و ملاک حکم موجود است تعبد در بین نیست، بلکه وجود و عدم حکم تابع وجود و عدم ملاک است، یعنى ابى که بر نجاست غلبه کرده و سالم مانده استبه علتسالم و بهداشتى بودن که یک امر تکوینى است استعمالش جائز است نه به دلیل تعبد و نیز ابى که مغلوب نجاستشده و فاسد گشته استبه علت فاسد بودن که یک امر تکوینى است اجتناب از ان لازم است نه به دلیل تعبد. در حدیث 8 و 9 که مربوط به آب باران و آب استنجاء بود براى پاک بودن بارانى که بر محل ادرار مىبارد و نیز براى پاک بودن آب استنجاء علت تکوینى بیان شده استیعنى بیشتر بودن آب باران و آب استنجاء نسبتبه اندک ادرار موجود که در نتیجه، این آب بیشتر ادرار کم را مغلوب و مستهلک مىکند و اگر پاکى آب باران یاد شده و آب استنجاء مبنى بر تعبد بود ذکر علت تکوینى براى ان معنى نداشت. بنابراین باید گفت: در مسئله طهارت و نجاست آب تعبد راه ندارد.
مطلب 4:
چون غلبه آب بر نجاست علت تکوینى طهارت آب است، از این رو آب کمتر از کر با آب کر در این حکم یکسان خواهد بود. زیرا وجود و عدم طهارت آب تابع وجود و عدم علت تکوینى ان است و آب کمتر از کر نیز اگر بر نجاست غلبه داشته باشد علت تکوینى طهارت در ان موجود است. پس طبعا طهارت که معلول ان استبراى آب حاصل خواهد بود. بدیهى است طهارت یعنى پاکیزگى نیز خود یک امر تکوینى است که عینیتخارجى دارد و هرگز یک حکم وضعى و قراردادى نیست که فقط در عالم ذهن و اعتبار وجود داشته باشد.
مطلب 5:
از حدیث 8 و 9 که مربوط به آب باران و آب استنجاء بود معلوم مىشود پاک بودن آب بارانى که روى بام آلوده به ادرار مىبارد و نیز پاک بودن آب استنجاء طبق قانون غلبه آب بر نجاست است که قانون عمومى براى همه ابهاست. زیرا در این دو حدیثبا عبارت «ما اصابه من الماء اکثر» و «ان الماء اکثر من القذر» بیشتر بودن آب باران و آب استنجاء نسبتبه ادرار موجود علت پاک بودن این دو آب معرفى شده است که آب بیشتر طبعا بر ادرار اندک غلبه مىکند، بنابراین در مورد آب باران و آب استنجاء، استثناء و قانون اختصاصى بر مبناى تعبد وجود ندارد که طهارت این دو آب را بر خلاف عمومات و اطلاقات ادله تعبدا ثابت کند بلکه در مورد این دو آب نیز قانون غلبه آب بر نجاستحاکم است.
مطلب 6:
از حدیث 8 و 9 که مربوط به آب باران و آب استنجاء بود معلوم مىشود آب قلیل یعنى کمتر از کر اگر بر نجاست غلبه داشته باشد به صرف ملاقات با نجاست نجس نمىشود. زیرا آب باران مذکور در حدیث و آب استنجاء هر دو قلیلاند و اگر آب قلیل به محض ملاقات با نجاست نجس شود، در این صورت آب باران و آب استنجاء در برخورد با ادرار موجود در محل، نجس مىشوند و محل آلوده به ادرار را پاک نمىکنند و اگر چنین باشد، استنجاء با آب قلیل هرگز محل را پاک نخواهد کرد و معلوم است که هیچفقیهى نمىتواند به این مطلب ملتزم شود.
مطلب 7:
عباراتى از قبیل «کلما غلب الماء على ریح الجیفة فتوضا...» و «ان تغیر الماء فلا تتوضا...» و «ان کان الماء قاهرا لایوجد منه الریح فتوضا...» و «اذا کان النتن الغالب على الماء فلاتتوضا...» و «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» که در روایات سابق بود و قانون غلبه را در طرف آب و در طرف نجاست گوشزد مىکرد نظر به نوع خاصى از آب ندارد، بلکه قانون غلبه آب بر نجاست و غلبه نجاستبر آب را در رابطه با مطلق آب توضیح مىدهد مىخواهد بگوید: غلبه چه در جانب آب باشد و چه در جانب نجاست، یک واقعیت تکوینى است که اثر طبیعى خود را دارد یعنى اگر غلبه در جانب آب رخ دهد چه کمتر از کر باشد و چه به مقدار کر و چه بیشتر از کر. چنین آبى طبعا نجاست را مغلوب و مستهلک مىکند و اثر طبیعى ان این است که این آب فاسد نمىشود و ابى که در برخورد با نجاست فاسد نشود درصد آلودگیش از حد مجاز بیشتر نیست و حکم شرعى و بهداشتى ان جواز استعمال است، و اگر غلبه در جانب نجاستباشد طبعا ابى که مغلوب نجاست مىشود فاسد خواهد شد و حکم شرعى و بهداشتى آب فاسد لزوم اجتناب از ان است.
کلمه «ماء» در این روایات، اطلاق دارد و شامل همه اقسام آب مىشود و قانون غلبه در جانب آب که این روایات گوشزد کرده براى جنس و طبیعت آب ثابتشده است، مقدار آب کم باشد یا زیاد و ظرف و محل آب هر چه باشد، چاه یا نهر، حوض یا ودال، کوزه یا دریا فرقى ندارد. زیرا وصف غلبه مربوط به جنس آب است و چون غلبه، وصفى است تکوینى در هر آبى تحقق یابد اثر تکوینى خود را دارد، چنانکه وصف غلبه در جانب نجاست نیز مربوط به نجاست است و مقدار و ظرف آن هر چه باشد فرق نمىکند.
از بیان فوق روشن شد که لفظ «ماء» در این روایات به اطلاق خود باقى است و شامل آب کر و کمتر از کر مىشود و بنابراین، آب کمتر از کر نیز اگر در برخورد با نجاستبر نجاست غلبه کند پاک است و این حکم اختصاص به آب کر ندارد پس اگر یک قطره آب متنجس که فرضا یک گرم است در ده کیلو آب بیفتد چون ده کیلو آب دههزار برابر یک قطره استبر یک قطره غلبه مىکند و نجس نمىشود. اساسا معقول نیست در اسلام که دین فطرت است و باید تشریعش موافق تکوین باشد ده کیلو آب بهداشتى و سالم که هیچگونه تاثیر منفى و غیر بهداشتى ندارد، نجس و لازم الاجتناب باشد با اینکه نجس به معناى پلید و آلوده است و این آب، پلید و آلوده نیست و حدیث محمدبن اسماعیل بن بزیع که قبلا در محتواى ان بحثشد مىگوید: آب اگر فاسد شود نجس است و این آب فاسد نیست، بلکه سالم و پاکیزه است پس به حکم حدیث مزبور پاک است.
توجیه صاحب حدائق
صاحب حدائق رضوانالله علیه چون معتقد است که آب کمتر از کر به محض ملاقات با نجاست نجس مىشود، اطلاق «ماء» را در این روایات که مىگوید: اگر آب بر نجاست غلبه کند نجس نمىشود حمل کرده استبر مواردى که آب به قدر کر و بیشتر باشد. او مىگوید: «چون در بعضى از این روایات لفظ «غدیر» و «حوض» آمده و معمولا ظرفیت غدیر و حوض به قدر کر و بیشتر است، از این رو بقیه روایات را که لفظ «غدیر» و «حوض» ندارد باید حمل کنیم برمواردى که آب به قدر کر و بیشتر باشد. بنابراین فقط آب کر و بیشتر از کر است که اگر در برخورد با نجاستبر نجاست غلبه کند نجس نمیشود ولى آب کمتر از کر در برخورد با نجاست اگر بر نجاست غلبه هم بکند نجس مىشود». (44) نظر صاحب حدائق قابل قبول نیست، به چند دلیل:
دلیل اول اینکه در هیچیک از روایاتى که قبلا ذکر شد و حاوى قانون غلبه آب بر نجاستبود ذکرى از کر نشده و طهارت آبى که بر نجاست غلبه کند در این روایات مشروط نشده استبه اینکه آب به قدر کر و بیشتر باشد بنابراین حمل کردن اطلاق «ماء» را در این روایات بر مواردى که آب به قدر کر و بیشتر باشد وجه مقبولى ندارد.
دلیل دوم اینکه غدیر و حوض که در بعضى از این روایات در سوال راوى آمده است همیشه به قدر کر و بیشتر ظرفیت ندارد بلکه ظرفیت غدیر و حوض گاهى به قدر کر و گاهى کمتر از کر و گاهى بیشتر است و این ادعا صحیح نیست که غدیر و حوض همیشه به قدر کر و بیشتر از کر ظرفیت دارد.
دلیل سوم اینکه در این روایات علت نجس نشدن آب غلبه آب بر نجاست معرفى شده است نه کر بودن آب اگر علت نجس نشدن آبى که بر نجاست غلبه مىکند کر بودن آب بود باید در این روایات چنین آمده باشد که چون آبهاى مورد سوال به قدر کر و بیشتر استبه علت کر بودن نجس نمى شود ولى چنین نیستبلکه در این روایات امده است که اگر آب بر نجاست غلبه کند نجس نمىشود یعنى علت نجس نشدن آن غلبه بر نجاست است غلبه کردن آب بر نجاستیک امر تکوینى است که اثر تکوینى آن فاسد نشدن و سالم ماندن آب است و پاک بودن آب یعنى همین بنابراین پاک بودن آب یک واقعیت تکوینى است نه یک حکم وضعى و قراردادى که فقط در عالم ذهن و اعتبار وجود داشته باشد سالم ماندن و فاسد نشدن آب در آب کر باشد یا در کمتر از کر یک حقیقت است، در یک کیلو آب حاصل شود یا در هزار کیلو فرقى ندارد، همانطور که وصف تر بودن براى آب یک حقیقت و یک وصف واقعى است و در یک کیلو آب و هزار کیلو فرقى ندارد.
از آنچه گذشت روشن شد که لفظ «ماء» در روایات سابق اطلاق دارد و شامل آب کمتر از کر نیز مىشود و بنابراین آب کمتر از کر هم اگر در برخورد با نجاستبر نجاست غلبه کند پاک است و در این حکم با آب کر فرقى ندارد. یادآورى مىشود که روایات مربوط به کر در یک بحث تفصیلى بررسى خواهد شد که آیا مقصود از کر وزن خاصى است که نه یک گرم کم باشد و نه یک گرم زیاد، و نیز مساحتخاصى است که نه یک میلىمتر مکعب کم باشد و نه زیاد و یا مقصود چیز دیگرى است و روایات مربوط به کر نه وزن خاصى را بر مبناى تعبد تعیین مىکند و نه مساحتخاصى را خصوصا که وزن و مساحت مذکور در روایات با هم منطبق نیست. زیرا وزن کر بر مبناى قول مشهوریعنى هزار و دویست رطل عراقى از وزن کر بر مبناى مساحتبه قول مشهور یعنى چهل و دو وجب و هفتهشتم وجب حدود صدو ده کیلو کمتر است؟
قانون کثرت در روایات
در مسئله طهارت و نجاست آب روایاتى وجود دارد که مىگوید: آب اگر کثیر باشد با ملاقات نجاست نجس نمىشود بدون اینکه مقدار کثیر را از نظر وزن و مساحت تعیین کند، بعضى از این روایات را به منظور بررسى مدلول آنها در اینجا مىآوریم:
1 حدیث عمار از امام صادق (ع) که مى گوید: «سئل ابو عبدالله(ع) عن البئر یقع فیها زنبیل عذرة یابسة او رطبة؟ فقال: لاباس اذا کان فیها ماء کثیر» (45) یعنى از امام صادق (ع) پرسیدند از حکم چاهى که یک زنبیل عذره خشک یا تر در آن مىریزد؟ امام فرمود: مانعى ندارد به شرط اینکه در چاه، آب کثیر وجود داشته باشد.
این حدیث کثیر بودن آب چاه را شرط نجس نشدن آب آن دانسته استبدون اینکه اندازهکثیر را تعیین کند، ولى چون سوال از یک زنبیل عذره شده است که در چاه مى ریزد، طبعا کثیر بودن آب چاه نسبتبه یک زنبیل عذره مقصود بوده است. بنابراین «کثیر» در این حدیثیک مقدار نسبى است و نسبتبه مقدار نجاستى که با آن برخورد مىکند سنجیده شده ولى مقدار دقیق آن تعیین نشده است و باید گفت: حداقل کثیر مقدارى است که مغلوب نجاست نشود و رنگو بو و مزه آن تغییر نکند.
2 حدیث على بنجعفر از امام موسىبن جعفر(ع) که مى گوید: «سئلته عن الدجاجة و الحمامة و اشباههما تطا العذرة ثم تدخل فى الماء یتوضا منه للصلوة؟ قال: لا « الا ان یکون الماء کثیرا قدر کر من ماء» (46) یعنى از امام سوال کردم از مرغ و کبوتر و مانند ان که پا روى عذرة مىگذارد سپس داخل آب مىشود آیا با این آب مىتوان وضوء گرفتبراى نماز؟ فرمود: نمىتوان با این آب وضوء گرفت، مگر اینکه مقدار آب، کثیر باشد به اندازهکر آب.
این حدیث هم کثیر بودن آب را شرط نجس نشدن آب با ملاقات نجاست دانسته و حداقل کثیر را به قدر کر تعیین کرده، ولى مقدار کر را مشخص نکرده است.
3 حدیث زرارة از امام محمد باقر (ع) که در ذیل ان مى گوید: «اذا کان الماء اکثر من راویة لم ینجسه شى تفسخ فیه او لم یتفسخ الا ان یجى له ریح تغلب على ریح الماء» (47) یعنى امام فرمود: اگر آب، بیشتر از راویة باشد مرده حیوانى مانند موش آنرا نجس نمى کند، چه متلاشى شود و چه نشود، مگر اینکه بوى جیفه بر بوى آب غلبه کند. این حدیث در تهذیب جزء اخیر حدیثى است که در ان سوال مىشود از حکم راویه آبى که موش مرده در آن افتاده است.
در این حدیث لفظ «اکثر» به کار برده شده و بیشتر بودن آب را از آب راویة شرط نجس نشدن آب با ملاقات موش مرده متلاشى شده دانسته است. راویة ظرف آبى است که از سه جلد به هم دوخته درست مىشود (المنجد) و چون جلدهاى حیوانات کوچک و بزرگدارد طبعا ظرفیت راویهها یکسان نیست. بنابراین، اکثر از راویة بودن آب اندازه مشخصى از آب را تعیین نمىکند بلکه اشاره به یک اندازه تقریبى دارد.
4 حدیث ابو بصیر از امام صادق (ع) که ضمن ان مى گوید: «...و لا یشرب سؤ الکلب الا ان یکون حوضا کبیرا یستقى منه» (48) یعنى امام فرمود: نوشیدن از باقیمانده آبى که سگاز ان خورده است جائز نیست، مگر اینکه آب در حوض بزرگى باشد که مردم از آب آن بر مىدارند. در این حدیثبزرگى حوض مطرح شده است که لازمهآن کثیر بودن آب حوض است. بنابراین باید حدیث مربور را از حدیثهایى شمرد که کثیر بودن آب را شرط نجس نشدن آب در برخورد با زبان سگدانسته، ولى اندازه این آب کثیر را تعیین نکرده است، از این رو طبعا کبیر بودن حوض و کثیر بودن آب آن نسبى و تقریبى خواهد بود و باید گفت: حداقل آن مقدارى است که مغلوب آلودگى زبان سگنشود، بلکه ان را مغلوب و مستهلک کند.
5 حدیثشهاب بنعبدربه از امام صادق (ع) که در ذیل ان فرمود: «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» (49) یعنى در هر موردى که زیادى آب سبب غلبه آب بر نجاستشود آن آب پاک است. این حدیث قبلا در حدیثهاى حاوى قانون غلبه آب بر نجاست (شماره 7) ذکر شد، ولى چون لفظ «کثرت» در آن بود آن را در ردیف حدیثهاى حاوى قانون کثرت نیز آوردیم.
چند نکته
در اینجا ذکر چند نکته در رابطه با قانون کثرت لازم است:
نکته اول: چون در این روایات مقدار کثیر تعیین نشده است طبعا مقصود، کثرت آب به طور نسبى بوده است، یعنى کثرت آب باید نسبتبه نجاستى که با آن برخورد مىکند سنجیده شود. زیرا مقدار نجاستى که با آب برخورد مىکند کم و زیاد دارد و نمىتوان براى آن اندازه خاصى تعیین کرد. بنابراین اگر مقدار نجاستیک زنبیل عذره است، چنانکه در حدیث 1 بود، کثرت آب باید نسبتبه آن سنجیده شود و اگر نجاست، عذره کمى است که به پاى مرغ و کبوتر مىچسبد، چنانکه در حدیث 2 بود، باز کثرت آب باید نسبتبه آن سنجیده شود. یعنى آب به قدرى باشد که مغلوب نجاست اندک پاى کبوتر نشود، و اگر نجاست، مرده حیوانى مانند موش است، چنانکه در حدیث 3 بود، باید آب بیشتر از راویه باشد تا مغلوب آلودگى مرده موش نشود و بوى آن را نگیرد، و اگر نجاست آلودگى زبان سگاست، چنانکه در حدیث 4 بود، باید کثرت آب به اندازه آب حوض بزرگباشد و خلاصه چون کثیر و قلیل هر دو نسبىاند کثرت آب را باید نسبتبه مقدار نجاستسنجید که اگر آب مغلوب نجاست نشود پاک است و نسبتبه آن نجاست، کثیر محسوب مىشود، چند سطر پیش در حدیث 5 خواندیم که «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» در این حدیث کثرتآب نسبتبه مقدار نجاستى که با آن برخورد مىکند سنجیده شده و نشانهکثیر بودن آب را غالب شدن آب بر نجاست معرفى کرده است، و در صفحه 148 در حدیث 8 خواندیم که کثیر بودن آب باران را نسبتبه باقیمانده ادرار روى بام سنجیده و گفته بود: «ما اصابه من الماء اکثر» یعنى مثلا ده لیتر بارانى که روى بام باریده از اندک ادرار باقیمانده روى بام بیشتر است، بنابراین، آب باران مذکور در این حدیث مصداقى از آب کثیر است، و نیز در حدیث 9 دیدیم که آب استنجاء را نسبتبه یک قطره ادرار باقیمانده سنجیده و گفته بود: «ان الماء اکثر من القذر» یعنى مثلا نیم لیتر آب استنجاء بیشتر از یک قطره ادرار باقیمانده در محل است. پس آب استنجاء نیز چون بر ادرار موجود غلبه مىکند مصداقى از آب کثیر محسوب مىشود.
از آنچه گذشت روشن شد که قانون کثرت مذکور در این روایات باید نسبتبه مقدار نجاستى که با آب برخورد میکند سنجیده شود و نمىتوان براى آب کثیر اندازه مشخصى تعیین کرد و به همین علت در این روایات اندازه مشخصى براى آن ذکر نشده است.
نکته دوم: رابطه قانون کثرت آب با قانون غلبه آب بر نجاست، که قبلا ذکر شد، رابطه علت و معلول است، یعنى کثرت آب علت غلبه آب بر نجاست محسوب مىشود و حدیث «کلما غلب کثرة الماء فهو طاهر» صریحا کثرت آب را علت غلبه بر نجاست دانسته و مىخواهد بگوید: کثرت آب که یک واقعیت تکوینى است و عینیتخارجى دارد علت تکوینى غلبه آب بر نجاست است که این غلبه نیز یک واقعیت تکوینى است و عینیتخارجى دارد.
بنابراین در قانون کثرت آب و قانون غلبه آب بر نجاست که محتواى دو دسته روایتبود سخن از واقعیتهاى طبیعى و تکوینى است نه از احکام وضعى و قراردادى. و باید گفت: در این مباحث، نظافت و بهداشت و سلامت محیط زیست مطرح است نه جعل احکام وضعى بر مبناى تعبد. اساسا در مسائل مربوط به نظافت و بهداشتباید علل طبیعى نظافت و بهداشتشناخته شود و بر مبناى آن عمل گردد و نباید در این گونه مسائل تعبد را اصل قرار داد. زیرا آبى که از نظر طبیعى، پاکیزه و بهداشتى است نمىتوان گفت: تعبدا آلوده و پلید است و متقابلا آبى که از نظر طبیعى آلوده و غیر بهداشتى باشد نمىتوان گفت: تعبدا پاکیزه و بهداشتى است و به همین علت، روایات مربوط به طهارت و نجاست آب، علل طبیعى را گوشزد مىکند و از فاسد شدن آب و تغییر بو و مزه و رنگآن و نیز فاسد نشدن آب و غلبهآب بر نجاستسخن مىگوید و معلوم است که هر جا سخن از علل طبیعى باشد نمىتوان از تعبد سخن گفت.
نکته سوم: علامه مجلسى نسبى بودن کثرت آب را در مقایسه با نجاستى که با آن برخورد مىکند مطرح کرده است، او در آغاز حدیثى را از تهذیب شیخ طوسى بدین صورت مىآورد:
«عن زرارة عن ابى جعفر (ع) قال: قلت له: راویة من ماء سقطت فیه فارة او جرذ او صعوة میتة؟ قال: اذا تفسخ فیها فلا تشرب من مائها و لا تتوضا و صبها و ان کان غیر متفسخ فاشرب منه و توضا و اطرح المیتة اذا اخرجتها طریة و کذلک الجرة وحب الماء و القربة واشباه ذلک من اوعیة الماء، قال: و قال ابو جعفر (ع): اذا کان الماء اکثر من راویة لم ینجسه شىء تفسخ فیه او لم یتفسخ الا ان یحى له ریح تغلب على ریح الماء» (50) یعنى زراره گفت: از امام باقر (ع) پرسیدم: اگر موش خانگى یا صحرایى یا گنجشک مرده در راویه آب بیفتد حکمش چیست؟ فرمود: اگر حیوان مرده در راویه آب متلاشى شده باشد از آب آن نیاشام و از آن وضوء نگیر و آن را بریز و اگر متلاشى نشده باشد از آن بیاشام و وضوء بگیر و حیوان مرده را که تازه است دور بینداز و حکم جرة (51) و حب آب و مشک و مانند آنها نیز چنین است. زراره گفت: و نیز امام فرمود: هر گاه آب بیشتر از «راویة» باشد چیزى از این حیوانات مرده آن را نجس نمىکند، چه متلاشى شده باشد و چه نشده باشد، مگر اینکه بوى جیفه بر بوى آب غالب شود.
علامه مجلسى پس از نقل حدیث فوق و اشاره به این مطلب که این حدیث دلالت دارد بر عدم تنجس آب قلیل به صرف برخورد با نجاست و پس از بیانات دیگرى در این زمینه مىفرماید: «او یقال: تختلف الکثرة المعتبرة فى عدم انفعال الماء بحسب اختلاف مقادیر النجاسات الواردة علیه». یعنى ممکن است گفته شود کثرتى که شرط نجس نشدن آب به محض برخورد با نجاست استباید نسبتبه کمى یا زیادى نجاستى که با آب برخورد مىکند سنجیده شود.
این سخن علامه مجلسى حق است و با قانون غلبه و قانون کثرت که در روایات بود منطبق است. زیرا قانون غلبه این بود که اگر آب بر نجاست غلبه کند پاک است و اگر نجاستبر آب غلبه کند نجس است و قانون کثرت این بود که اگر کثرت آب سبب غلبه بر نجاستشود پاک است و ناگفته پیداست که اگر آب نسبتبه نجاستى که با آن برخورد مىکند زیاد باشد بر آن غلبه مىکند و اگر کم باشد مغلوب نجاست مىشود و این معناى نسبى بودن کثرت آب در مقایسه با نجاست است که محتواى سخن علامهمجلسى بود. علاوه بر این، سخن وى با تکوین نیز منطبق است، زیرا آبى که مغلوب نجاستشود اگر چه بیش از کر باشد تکوینا آلوده و پلید است و طبعا اجتناب از آن لازم، و متقابلا آبى که بر نجاست غلبه کند اگر چه کمتر از کر باشد تکوینا فاسد نیست و طبعا استعمالش جایز خواهد بود. ضمنا اینکه علامه مجلسى مى گوید: روایت مزبور دلالت دارد بر عدم تنجس آب قلیل به محض برخورد با نجاست، حق مىگوید. زیرا آب حب و جرة و مشک که در حدیث آمده معمولا کمتر از کر است، خصوصا مشک که آن را افراد متعارف که پهلوان نیستند به دوش مىرفتهاند و اگر آب آن به قدر کر باشد نمىتوانند آن را حمل کنند. زیرا وزن آب کر به قول مشهور بیش از سیصد و هشتاد کیلو گرم است (توضیح المسائل امام خمینى، مسئله 16) و چنین وزنى را فقط وزنه برداران قهرمان براى چند ثانیه مىتوانند از زمین بلند کنند.
یک نکته ظریف
قبلا روشنشد که به حکم قانون غلبه، اگر آب مغلوب نجاست گردد نجس مىشود، در اینجا باید به این نکته توجهشود که اگر مىگوییم آبى که مغلوب نجاستشود نجس است، به معناى این نیست که ذرات چنین ابى تغییر ماهیت مىدهند و تبدیل به نجس مىشوند، بلکه به معناى این است که چون نجاستبر آب غلبهدارد، طبعا نمىتوان از ذرات سالم و بهداشتى آب که با نجاست مخلوط شدهاند استفادهکرد و این مجموعه مخلوط در این حال پلید است. به تعبیر دقیقتر، این مجموعهاى است از پلید و غیرپلید که چون پلید بر غیر پلید غلبهدارد، در این حال، سالم و بهداشتى نیست و باید از ان اجتنابشود. ولى باید دانست که ذرات سالم آب با ذرات نجاست تداخلنمىکنند و با هم یکى نمىشوند. زیرا تداخل اجسام محال است. بنابراین در چنین حالتى که ذرات سالم آب با ذرات نجاست مخلوط شدهاند، ذرات آب با ذرات نجاست در کنار هم قرار گرفتهاند، ولى در هم ادغام نشدهاند. و اگر ممکن بود از ذرات سالم آب استفادهشود مانعى نداشت. به عبارت دیگر ذرات آب که ترکیبى از اکسیژن و ئیدروژن است، در همان حال که با ذرات نجاست مخلوط و در کنار آنها قراردارند، ذاتا پاک هستند و دلیلى نداریم که ذرات سالم و بهداشتى آب چون در کنار ذرات نجاست قرارمىگیرند ذاتا نجس مىشوند. بلکه باید گفت در این حال نیز به طهارت خود باقى هستند، یعنى ذرات سالم آب اگر هر یک به تنهایى لحاظ شوند مغلوب نجاست نشده و آلوده و پلید نیستند و پاکى یعنى همین عدم پلیدى. نهایت اینکه چون فرضا مجموعهاى مخلوط از آب و نجاست وجوددارد که نجاستبر آب غالب است، این مجموعه مخلوط پلید و غیر بهداشتى است و در این حال نمىتوان از ذرات سالم و بهداشتى آب که در این مجموعه وجوددارد استفاده کرد. روى این مبنا اگر بتوان ذرات آب را جداکرد، پاک خواهدبود. یعنى آبى که تصفیه و بازیابى مىشود به همان حالت اولیهاش بازمىگردد و سالم و بهداشتى است و در نتیجه چنین آبى که قبلا ذرات آن با نجاست همنشین بوده و اکنون تصفیه و جدا شدهاند، پاک و سالم و براى استفاده در طهارت و شرب بلامانع است.
مىگویند در ژاپن آب فاضلابها را تصفیه و بازیابى مىکنند و از ان آب سالم و بهداشتى به دست مىآید. معلوم است که این آب بازیابىشده همان ذرات سالم آب است که قبلا با ذرات نجاست مخلوط بوده (یعنى در کنار آنها قرار داشته) و اکنون جدا و تصفیه شده و مجموعه ذرات سالم آب یکجا جمعگشته و مخزنهاى آب را پرکردهاست. قبلا نیز روشن شد که آب قلیل با ملاقات نجاست نجس نمىشود . (52) پس این ذرات سالم آب که قبلا با ذرات نجاست ملاقات کردهاند نجس نشدهاند. چون نه در ذرات نجاست ادغام شده و نه تغییر ماهیت دادهاند. بنابراین آب سالمى که از فاضلاب به وسیله کارخانه، تصفیه و بازیابى مىشود پاک است و این نظیر آب برفهایى است که در انبارهاى برف کوهستانها با فضلههاى حیوانات وحشى ملاقات مىکند و به همراه مقدارى از شیره نجاستبه زمین فرومىرود و به طور طبیعى تصفیهمىشود و از چشمهها بیرونمىآید. این تصفیه طبیعى با تصفیه به وسیله کارخانه فرقى ندارد. اگر ده منطقه برفى باشد که در هر منطقهاى فضلههاى خرس و پلنگوجوددارد و برفهاى این مناطق که آب مىشود و به صورت ابهاى قلیل درمىاید با این نجاسات برخورد کند و به زمین فرورود و به طور طبیعى تصفیه شود و از ده چشمه بیروناید و ابهاى چشمهها که سالم و بهداشتى است در استخرى جمعشود طبعا آب استخر پاک خواهدبود. اگر گفتهشود آب قلیل با ملاقات نجاست نجس مىشود، لازم مىآید آب استخر مفروض نجس باشد که هیچفقیهى نمىتواند به ان ملتزم شود. تصفیه آب با کارخانه شبیه این تصفیه طبیعى است.
تنفر ناشى از قوه واهمه
ممکن استبعضى از افراد که این مطلب را مىخوانند در خود احساس تنفر کنند و بگویند چگونه ممکن است آب بازیابىشده از فاضلاب پاک و قابل شرب باشد، با اینکه آلوده به انواع پلیدیها بودهاست؟ چنانکه اگر برخى بشنوند که قرآن مىگوید: شیر گاو و گوسفند از میان سرگین و خون بیرونمىآید (سوره نحل 66) ممکن استبا خود بگویند چگونه ممکن است مایعى که از میان سرگین و خون بیرون مىآید قابل شرب باشد؟
ولى باید دانست که این احساس تنفر یک حالت عاطفى ناشى از قوه واهمه است که اگر انسان خود را از ان خلاصنکند و به حکم عقل برنگردد ممکن است او را وادار به عکسالعمل منفى کند. چنانکه مىگویند کشاورزى در مزرعه ارباب خود میوه بسیار خوبى عملآورد و هنگامى که ارباب به مزرعه آمد از آن میوه نزد او آورد. ارباب از آن میوه بسیار مرغوب خیلى خوشش آمد و با میل فراوان از آن خورد و کشاورز را تحسین و تشویقکرد. سپس از کشاورز پرسید چه کردى که این میوه به این خوبى را عملآوردى؟ او گفتبه آنها کود انسانى دادم! ناگهان ارباب براشفت و با حالت غضب گفت:تو... به خورد من دادى! باید از مزرعه بیرون بروى.
در مورد آب بازیابىشده از فاضلاب نیز ممکن است فقیهى تحت تاثیر احساس تنفر ناشى از قوه واهمه از فتوادادن به طهارت چنین آبى خوددارىکند. راه رهایى از این حالت عاطفى مولود واهمه، به کارانداختن عقل و تجزیه و تحلیل صحیح مطلب بر مبناى اصول علمى است. فقیه در اینجا باید به چند مطلب دقیقا توجهکند:
مطلب اول اینکه آب خالص مادهاى است ترکیب یافته از اکسیژن و ئیدروژن.
مطلب دوم اینکه وقتى آب مثلا با آبغوره مخلوطمىشود، ذرات خالص آب با ذرات ابغوره در هم ادغام نمىشوند، بلکه در کنار هم قرارمىگیرند.
مطلب سوم اینکه ذرات خالص آب در همه مراحلى که در حال اختلاط با هر چیزى طىمىکنند اصالتشان حفظمىشود و تغییر ماهیت نمىدهند.
مطلب چهارم اینکه آبى که از فاضلاب بازیابىمىشود، مجموعه ذرات خالص و سالم آب است که در همه مراحل اختلاط با چیزهاى دیگر به حالت اصلى خود باقى مانده و سلامتشان حفظ شدهاست و پس از بازیابى روى هم متراکم شده و انبوه آب سالم و بهداشتى را به وجودمىآورند.
وقتى که فقیه به این مطالب توجهکند اگر تحت تاثیر قوه واهمه حالت تنفر در وى حاصل شدهباشد، تنفرش زایل شده و به حکم عقل بازمىگردد و فتوا به طهارت آب تصفیه شده از فاضلاب مىدهد. البته این مساله مبنى بر قول حق است که آب قلیل با ملاقات نجاست نجس نمىشود و فقط با تغییر نجس مىشود و این قول فقیه مبتکر ابن ابىعقیل عمانى و عالم خبیر فیض کاشانى است و ما آن را اختیار کردیم. ضمنا آنجا که آب مغلوب نجاست مىشود و تغییرمىکند، این تغییر مربوط به مجموعه مخلوط از آب و نجاست است که نجاستبر آب غلبه دارد، ولى ذرات خالص آب که با ذرات نجس ملاقات کردهاند هریک به تنهایى نه تغییر کرده و نه در ذرات نجس ادغام شدهاند، بلکه هر ذرهاى که مصداقى از آب قلیل است در همان حال که با ذرات نجس ملاقات کرده پاک و سالم مانده و تراکم این ذرات انبوه آب سالم و بهداشتى را به وجود مىآورد.
در ادامه این مقاله بحث مفصلى درباره روایات «کر» خواهد آمد که در آن مطالب ذیل روشن شده است:
1 از روایات «کر» استفاده نمىشود که اندازه معینى از آب داراى وزن خاص یا مساحتخاص «کر» است که با ملاقات نجاست نجس نمىشود و اگر یک قطره کمتر باشد با ملاقات نجاست نجس مىشود.
2 لفظ «کر» در روایات کنایه از «کثیر» است و کثیر اندازه معینى ندارد، بلکه کثرت آن نسبتبه نجاستى که با آن برخورد مىکند سنجیده مىشود و اگر آب بر نجاست غلبه کند چه کم باشد و چه زیاد پاک است و اگر مغلوب نجاست گردد نجس مىشود.
پاورقىها:
1و2و3. جواهرالکلام، شیخ محمد حسن نجفى، ج1، ص 317 و 318 ،چاپ اخوندى.
4. وسائل الشیعه، ج 1، ص 149، ح 2.
5. همان، ج 2، ص1005، ح 1.
6. همان، ج 1، ص143، ح4.
7. شرح لمعه، چاپ عبد الرحیم، ج 1، ص 17.
8. وسائل، ج1 ، ص 137، ح 6.
9. جواهر، ج 1، ص 199.
10. المهذب، ابن البراج، ج1، ص 23.
11. جواهر، ج 1، ص228، چاپ جدید اخوندى.
12. همان، ج 1، ص 191.
13. وسائل، ج 1، ص 132، ح 5.
14.همان، ج1، ص 133، ح2.
15. همان، ج1، ص 126، ح 6 و نیز حدیث 7 که مکاتبه است.
16. همان، ج 1، ص 127، ح8.
17. مختلف علامه، چاپ قدیم، ص4، فصل 3، مسئله 1.
18. وسائل، ج 1، ص 118، ح 8.
19. همان، ج 1، ص 100، ح5.
20. همان، ج 1، ص130، ح21.
21. همان، ج1، ص 134، ح 2.
22. همان، ج 1، ص138، ح 7.
23. همان، ج1، ص128، ح12.
24. مختلف علامه، چاپ سنگى، ص4، فصل 3، مسئله 1.
25. وسائل، ج 1، ص134، ح 3.
26. همان، ج1، ص136، ح 10.
27. همان، ج 1، ص126، ح 6 و 7.
28. همان، ج1، ص118، ح8.
29. همان، ج1، ص100، ح 5.
30. جواهر، ج1، ص107، چاپ جدید.
31. تهذیب شیخطوسى، ج 1، ص 413، چاپ نجف، ده جلدى; وسائل، ج 1، ص 112، ح1.
32. وسائل، ج 1، ص 115، ح 12.
33. همان، ج 18، ص 41، ح 51 و 52.
34. همان، ج1، ص102، ح 1.
35. همان، ج 1، ص103، ح3.
36. همان، ج 1، ص105، ح 11.
37. همان، ج 1، ص104، ح 7.
38. همان، ج1، ص104، ح 6.
39. همان، ج1، ص 104، ح 9.
40. الراویة المزادة من ثلاثة جلود فیها الماء (المنجد. یعنى راویه ظرف ابى است که از سه پوستبهم دوخته درست مى شود.
41. وسائل، ج1، ص 119، ح11.
42. همان، ج1، ص108، ح1.
43. علل الشرائع صدوق، ص 287، باب 207، ح1; وسائل، ج 1، ص161، ح2، نقل از علل الشرائع.
44. حدائق، ج 1، ص 295 تا 297.
45. وسائل، ج 1، ص 128، ح15.
46. همان، ج1، ص 117، ح 4.
47. همان، ج 1، ص 104، ح 9 و تهذیب جلد 1، ص 412، ح 17، طبع نجف.
48. همان، ج 1، ص 163، ح 7.
49. همان، ج1، ص 119، ح11.
50. مراة العقول، ج 13، ص9; تهذیب، ج 1، ص 412، ح 17; وسائل، ج1، ص 104، ح 8و9.
51. جرة ظرفى است از خزف دارا ى دو دسته و دهن گشاد و شکم بزرگ(المنجد).
52. توضیح بیشتر درباره این مساله به هنگام بحث درباره اخبار کر خواهدآمد.