"نگارنده با اشاره به مختصات فرهنگی ایران در ادوار تاریخی، همانند «ایرانیت»، «دینداری»، «شاهنشاهی»، «تنوع فرهنگی»، «تساهل فرهنگی» و «پیوستار فرهنگی»، معتقد است فرهنگ، علی رغم تجربه تغییرات ـ که ذاتی پدیده های اجتماعی است ـ از یک سری عناصر پایدار برخوردار است که از آن با تعبیر «روح ملت ها» نام می برند. مقاله حاضر در صدد پاسخ گفتن به این سوال اساسی است که فرهنگ ایرانی، علی رغم زمینه های گسست، چگونه و با چه سازوکاری توانسته است انسجام طولی و عرضی خود را حفظ کند و مشکل هویتی ایران در سده اخیر چیست و جنبش های گذشته در پی حل کدامین مسایل و مشکلات هستند؟
با مطالعه اسناد تاریخی، در پاسخ می توان این فرضیه را برگزید که ایران به دلیل «تنوع جغرافیایی» و «موقعیت جغرافیایی»، در طول تاریخ دارای تنوع بوده و بدین جهت، همواره زمینه برای گسست اجتماعی آن فراهم بوده است. از سوی دیگر، «تفرد معنوی» با دو ویژگی اعتقاد به مبدا توحیدی و آینده روشن، خواستار انسجام تاریخی است. ایرانیان برای فایق آمدن بر مشکل «انسجام اجتماعی» و «گسست»، به ایده «حکیم حکم» رهنمون شدند که در نظام شاهنشاهی تبلور یافت.
فرهنگ ایرانی با تمسک به نظام مذکور، علی رغم مواجهه با بحران های مهمی همچون بحران هلنی، بحران ترکی، و بحران عربی، کلیت خود را حفظ نموده، توانست عناصر بیگانه را بدون اینکه ماهیت ایرانی خود را از دست بدهد، جذب و هضم نماید. مهم ترین بحران ایرانی در قرن اخیر مواجهه با مدرنیته غربی است. نظام شاهنشاهی به دلیل میل به استبداد و عدم سازگاری با تغییرات محیطی، بی کفایتی خود را در پاسخ به مطالبه تاریخی ایرانیان، مبنی بر صیانت از کلیت روح ایرانی، از دست داد؛ از این روی، جنبش های اصالت خواه شکل گرفت.
جنبش های ایران را، از جمله مشروطه و انقلاب اسلامی که عموما با شعار «استقلال خواهی»، «دین مداری» و «استبداد ستیزی» در واکنش به استبداد داخلی و تهاجم فرهنگی غرب به منصه ظهور رسیدند، می توان در جهت جذب و هضم مدرنیته غربی تفسیر نمود که در صدد است اصالت ایرانی را همانند سال های متمادی سه هزار ساله صیانت نماید. نظام ولایی مبتنی بر انقلاب اسلامی در واقع پاسخی است به مطالبه تاریخی ایرانیان، مبنی بر وجود «حکیم حکم» که بتواند ضمن پاسداشت تنوع فرهنگی، از اصول دینی و هویت ملی حراست کند"