مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۲۱.
۱۲۲.
۱۲۳.
۱۲۴.
۱۲۵.
۱۲۶.
۱۲۷.
۱۲۸.
۱۲۹.
۱۳۰.
۱۳۱.
۱۳۲.
۱۳۳.
۱۳۴.
۱۳۵.
۱۳۶.
۱۳۷.
۱۳۸.
۱۳۹.
۱۴۰.
بدن
حوزه های تخصصی:
دشواره نفس و بدن یکی از موضوعات محوری فلسفه ذهن است. در این پژوهش چیستی نفس و بدن و نسبت میان آنها را از منظر صدرالدین شیرازی بررسی کرده ایم که زمینه تبیین دیدگاه صدرایی در مسئله رابطه نفس و بدن را فراهم می کند. تنوع و پیچیدگی عبارات صدرا در حدی است که برخی اندیشمندان دیدگاه وی را ذیل «وحدت انگاری»، و برخی در نقطه مقابل ذیل «دوگانه انگاری» طبقه بندی کرده اند. به نظر می رسد تعیین مراد وی از نفس و توجه به اقسام گوناگون بدن از منظر صدرا نقش کلیدی در تحلیل ایستار فلسفی او در این مسئله داشته باشد. این پژوهش پس از طرح بدن های سه گانه نفس از دیدگاه صدرا، به رابطه اتحادی نفس و بدن از این منظر توجه می کند. همچنین، کوشیده ایم با ارائه وجه جمع هایی میان عبارات گوناگون صدرا، زمینه فهم و جمع بندی دیدگاه مختار وی را فراهم کنیم.
نسبت میان مفهوم داوری در الهیات مسیحی و نظریه حاکمیت مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش سیاست نظری پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۸
81-107
حوزه های تخصصی:
مفهوم «حاکمیت» از مفاهیم کلیدی فلسفه سیاسی مدرن است. این مفهوم که نخستین بار «ژان بُدَن» و «تامس هابز» در عصر مدرن آن را به گونه ای نظام مند تبیین کرده اند، دلالت بر معانی ای همچون قدرت مطلق و مشروع بر وضع قانون دارد. نگره غالب در اندیشه سیاسی، به سبب همین پیشگامی بدن و هابز در تبیین معنای حاکمیت، این مفهوم را مفهومی ابداعی می داند که در عصر مدرن کشف شده است. تحقیق حاضر اما درصدد است تا نشان دهد که مفهوم حاکمیت، برآمده از یکی از مفاهیم محوری الهیات مسیحی، یعنی مفهوم «داوری» است و نظام مند شدن آن توسط بدن و هابز به معنای ابداع آن در مقام مفهومی کاملاً مدرن نیست. برای این منظور، مقاله حاضر به جست وجوی معنای واژه داوری در عهد عتیق و عهد جدید پرداخته و می کوشد تا بر مبنای تفاسیر برجسته از کتاب مقدس نشان دهد که این مفهوم در الهیات مسیحی واجد سه معنای نسبتاً متمایز، اما در عین حال درهم تنیده است. این سه معنا عبارتند از: «قانون گذاری»، «داوری در معنای قضایی و حقوقی» و «حاکمیت» که آمیزه ای پیچیده از این هر سه معنا، با ویژگی های مفهوم حاکمیت در معنای مدرن کلمه مطابقت دارد. از این رو و از طریق بسط معانی واژه داوری و تطبیق آن با مفهوم حاکمیت در عصر مدرن نزد ژان بدن و تامس هابز، نوشتار حاضر در پی آن است که نشان دهد مفهوم حاکمیت برآمده از مفهوم الهیاتی داوری است و بنابراین شکل گیری مفهوم حاکمیت در معنای مدرن کلمه را نه در گسست با سنت مسیحی، بلکه باید در امتداد آن دانست.
رهیافت تحلیلیِ هنر دیجیتالی تعاملی با تاکید بر ادراک بدنمند مرلوپونتی (مطالعه موردی: نمایشگاه هنرمندان و روبات های پاریس)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جلوه هنر سال سیزدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۳۰)
80 - 90
حوزه های تخصصی:
نقش پر رنگ هنر دیجیتالی تعاملی به عنوان هنر روز دنیا موجب می شود، نیاز مبرمی به مطالعه این هنر احساس شود. پژوهش حاضر با توجه به چارچوب پدیدارشناسانه مرلوپونتی، به نحوه شکل گیری تجربه در فضاهای هنر دیجیتالی تعاملی از طریق ژست و حرکات بدن دقیق می شود. هدف اصلی این پژوهش، ارزیابی این مهم است که، چگونه بدن از طریق رابط فناوری به خلق تجربیات معنادار پرداخته و چطور این تجربیات ماهیت بدن را آشکار می سازند. برای نایل آمدن به این هدف، پژوهش به شیوه توصیفی- تحلیلی و روش گردآوری به صورت اطلاعات کتابخانه ای با مطالعه موردی نمایشگاه هنر دیجیتالی تعاملی به نام «هنرمندان و روبات ها» که در سال 2018 در پاریس برگزار شد، انجام گرفته است؛ که دارای رویکری نظری به آرای ادراک بدنمند فلسفه مرلوپونتی، فیلسوف فرانسوی قرن بیستم است. این رویکرد نظری از آن جهت انتخاب شده است که مرلوپونتی، معتقد است ادراک، پدیداری بدنی یا جسمانی است. به زعم مرلوپونتی، این بدن است که ادراک می کند نه ذهن. نتایج تحقیق حاضر نشان می دهد که با مطالعه آرای مرلوپونتی، صحبت کردن درباره تعامل صِرف، بی معنا می شود. چرا که در هنر دیجیتالی تعاملی مخاطب دیگر تنها یک نظاره گر صرف نیست؛ بلکه با انجام کنش، خود در فرآیند خلق تولید اثر شرکت می کند. یافته های این مطالعه نشان می دهد که، تعامل مخاطبان با آثار هنر دیجیتالی تعاملی از طریق ادراک بدنمند است که درک می شود؛ و این تعامل صورت گرفته موجب می شود تا در اثر هنر دیجیتالی تعاملی تمایزی میان سوژه و ابژه نباشد و هر دو در تعامل با هم شکل بیابند.
واکاوی عوامل مرتبط با بازنمایی بدن در شبکه های مجازی در بین کاربران ایرانی اینستاگرام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رسانه سال ۳۲ بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۱۲۲)
53 - 84
حوزه های تخصصی:
این تحقیق، با هدف واکاوی عوامل مرتبط با بازنمایی بدن در شبکه های مجازی (مطالعه موردی: کاربران ایرانی اینستاگرام) و به منظور شناسایی نقش استفاده افراد از شبکه اجتماعی اینستاگرام، در میزان بازنمایی بدن اجتماعی، نمایشی و زیباشناختی آن ها صورت گرفته، که محقق درصدد است با آزمون چهار فرضیه تحقیق اهداف ذکرشده را محقق سازد. در پژوهش حاضر، روش تحقیق تلفیقی بود و از دو روش کیفی با تکنیک های تحلیل محتوا و مصاحبه و روش کمی (پیمایش) با تکنیک پرسشنامه استفاده شده است. با توجه به اهداف و ویژگی های پژوهش، در بخش کیفی نمونه آماری تحقیق، 20 نفر از کاربران اینستاگرام با دنبال کنندگان بالای 1000 نفر (در طول روز حداقل سه بار خود را به نمایش می گذارند) است، که تعداد 60 عدد عکس از صفحه آن ها مورد تحلیل قرار گرفت. همچنین حجم نمونه در بخش کمی 384 نفر از شهروندان ساکن شهر تهران در سال 98 است. برای نمونه گیری در روش های کمی و کیفی به ترتیب از روش نمونه گیری خوشه ای و روش اشباع بهره گرفته شده است. نتایج تحقیق حاکی از آن است که رابطه معناداری بین میزان استفاده افراد از شبکه اجتماعی اینستاگرام و میزان بازنمایی بدن اجتماعی، نمایشی و زیباشناختی وجود دارد. همچنین محقق، در تحلیل بازنمایی عکس ها در شبکه اجتماعی اینستاگرام دریافت، از حیث تکنیک های بازنمایی به کار برده شده، در تیپ بدن اجتماعی از تکنیک های آشکارسازی و پنهان سازی، در الگوی بدن نمایشی از تکنیک های ورزیدگی و اغواگری و درنهایت در الگوی بدن زیباشناختی از تکنیک های زیبایی شناختی و زیبایی مصنوعی استفاده شده است.
مطالعه جامعه شناختی گسترش بازار داروهای هورمونی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سوءمصرف برخی از داروها در ایران، از جمله داروهای هورمونی از چالش های حوزه داروست. مصرف این داروها خارج از منطق پزشکی، به ایجاد و گسترش بازارهای ثانویه انجامیده است. این مسئله موجب بار اقتصادی در نظام سلامت، اختلال در امور پزشکی و از لحاظ اجتماعی نیز موجب مصرف گرایی و گسترش بازار داروهای قاچاق شده است. رویکرد این پژوهش کیفی است؛ بنابراین قوانین و مصوبات مربوط به دارو، همچنین اسناد بالادستی و گزارش های مختلف بررسی می شود. برای بسط نوعی تحلیل اجتماعی از مصاحبه عمیق با افراد مصرف کننده و ذی نفعان و مسئولان در این حوزه و همچنین تحلیل اسنادی استفاده شده است. چارچوب نظری این پژوهش، ایده های فوکو در پیوند زیست قدرت و مسئله بدن و سلامتی با برخی از سیاست های بازارگرایانه است. یافته های پژوهش بر فرایندی چندوجهی بنا شده است: گسترش بازار داروهای هورمونی با نوعی سیاست گذاری خاص، بسط فرمی تجاری بین بازیگران جدید و عادی سازی مصرف دارو برای بدن. براساس یافته های پژوهش، حوزه های نظارتی تاکنون نتوانسته اند در برابر چنین مسئله ای اقدام مفیدی انجام دهند و هژمونی برخی از تصمیم گیری ها نیز به آن دامن زده است. همچنین الگوهای فرهنگی در جامعه نیز بازار را مستعد چنین تجارتی کرده است.
نگرش به بدن: تفاوت یا تعارض نسلی (مطالعه نگرش نسلی بدن مندی نوجوانان در شهر تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این مقاله، واکاوی درک و نگرش نوجوانان تهرانی به مثابه یک نسل درباره بدن خودشان و دیگران در گروه همسالان و پس از آن، بررسی نگرش بزرگسالان به مثابه نسل های پیشین درباره این درک از بدن نزد نوجوانان است. یافته های پژوهش مبتنی بر مصاحبه عمیق اکتشافی با 17 نوجوان دختر و پسر (15 تا 18 ساله) و 14 بزرگسال زن و مرد (21 تا 48 ساله) در شهر تهران و تحلیل تماتیک (مفهومی) داده های گردآوری شده بود. نتایج پژوهش نشان می دهد هرچند نگرش های مدرن درباره بدن در میان نوجوانان رواج دارد و بسیاری از آنان بدن را مسئله ای تغییرپذیر می دانند که بیشتر مایه حیرت و گاهی نگرانی نسل های پیشین است، خود این تغییر، در بیشتر موارد به شکلی متناقض از الگوهای قدیمی مبتنی بر دوگانه انگاری مردانه/ زنانه پیروی می کند. این وضعیت حاکی از آن است که هرچند از نظر صوری بدن مندی نوجوانان شکلی جدید و گاهی غریب به خود گرفته است، در بطن این بدن مندی جدید همان ارزش ها و الگوهای نسل های پیشین با قوت پابرجا هستند و تنها بروز و ظهور متفاوتی یافته اند. نگرش بزرگسالان به این بدن مندی نوجوانان را نیز می توان در قالب سه سنخ «داغ ننگ»، «مدال افتخار» و «بی اعتنایی» فهم کرد.
مبانی عرفانی- صدرایی حقیقت مرگ با نگاهی به آیات و روایات(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال سیزدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۴۷
47 - 80
حوزه های تخصصی:
بی تردید مرگ به معنای انتقال از یک عالم به عالم دیگر است؛ ولی انتقال به معنای حرکت از یک مکان مادی به مکان مادی دیگر، هم در مورد نفس و روح مجرد و هم در مورد عوالم بعدی، یعنی دو عالم مثال و عقل که مجرد از ماده اند، بی معناست. مطابق مبانی عرفانی و صدرایی، انسان موجودی چندمرتبه ای است و هر مرتبه آن در یکی از مراتب عالم حضور دارد و جابجایی او بین عوالم مادی و مجرد، نه به صورت مادی و مکانی بلکه به صورت تغییر «توجه و تمرکز» نفس است که یا با اختیار خود انسان یا بدون اختیار او و بر اثر غلبه و سلطه بی اختیار «احکام یک عالم» اتفاق می افتد. بر اساس این آموزه، بیشترین توجه نفس با اختیار خود یا بدون اختیار، خواه موقت و خواه دائم به هر مرتبه ای از خود و هر عالمی باشد، انسان با اختیار یا بی اختیار، موقتاً یا دائماً به آن مرتبه و آن عالم منتقل می شود. بنابراین حقیقت مرگ، انتقال با اختیار یا بی اختیارِ توجه و تمرکز نفس از دنیا به آخرت است، نه جابجایی مادی و مکانی انسان یا روح مجرد او.
ویژگی های اگزیستانسیال بدن در پدیدارشناسی مرلوپونتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
293 - 316
حوزه های تخصصی:
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که موریس مرلوپونتی به سان قدیس حامی بدن تحلیل پدیدارشناختی از بدن ارائه می دهد که نه از نوع روان شناختی است نه از نوع عقل گرایانه بلکه از سنخ اگزیستانسیالیستی است. می دانیم که اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی در اندیشه مرلوپونتی چنان به هم جوش خورده اند که نمی توان به راحتی آن دو را از هم جدا کرد و به گفته پریست، مرلوپونتی این دو را در کتاب خودش در قالب تفکر «پدیدارشناسی اگزیستانسیال»(existential phenomenology) خویش خلاصه کرده است. مرلوپونتی تحت تأثیر فلسفه هایدگر تحلیلی وجودی یا اگزیستانسیال از انسان و بدنمندی او ارتباط سوژه بدنمند با جهان ارائه می دهد. در این مقاله با تمرکز بر مفاهیمی مثل مکانمندی، شاکله بدن، گوشت، غیاب بدن و نظرگاه بدنی نشان می دهیم که تحلیل پدیدارشناسانه مرلوپونتی از این مفاهیم تحلیلی اگزیستانسیال از بدن زیسته است. او این تحلیل را در مقابل تحلیل های فلسفی از جمله فلسفه دکارتی قرار داده است و به عقیده وی ادراک حسی و بدن به عنوان بنیان آگاهی بشر در فهم او از خودش و جهان به نحو پیشاتأملی نقش مهمی دارد.
تفاوت های هدایت بازیگر در تئاتر و سینما با تاکید بر روش های هدایت بیان و بدن بازیگر
کارگردانی و هدایت بازیگر در تصویر نسبت به نمایش، از اندازه کمتری برخوردار است و متفاوت است. در حقیقت به دلیل نوع برخورد با مخاطب که گستره ارائه آن هاست با یکدیگر اختلاف ایجاد می کنند. برای تحقیق در این گستره باید هر دو (نمایش، تصویر) جداگانه بررسی شده تا به تفاوت ها پی برده شود و این در بدن و بیان و کادر شکل می گیرد و هدایت آن ها در جاهایی یکسان و در بسیاری متفاوت است. آموزش و شناسایی جایگاه های برخورد این دو گستره نیازمند دانش و تجربه ی فراوان و تحلیل و چالش و کاوش است تا بتوان در این دو گستره به خطا نرفت.
شقاوت عقلانی در حکمت صدرائی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
حکمت اسراء پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۶
29 - 51
حوزه های تخصصی:
نیل به سعادت و گریز از شقاوت را باید از مهم ترین دلمشغولی های انسانی دانست که فیلسوفان اسلامی و به ویژه صدرالمتالهین تلاشی فراوان در تحلیل و واکاوی آن داشته اند. در این میان، شقاوت عقلانی از مهم ترین اقسام شقاوت است که خود به اقسامی دیگر تقسیم می شود. شقاوت عقلی یا همان شقاوت حقیقی نظری؛ که از عدم ادراک مراتب عالیه حاصل می آید و شقاوت عقلی عملی؛ که از غلبه ملکات و رذائل نفسانی نشات می گیرد. پرسش اصلی این نوشتار آن است که شقاوت عقلانی در حکمت صدرایی کدام است؟ در روی آوردی تحلیلی توصیفی به آثار صدرالمتالهین، چنین حاصل آمده که شقاوت عقلانی نقطه مقابل سعادت حقیقی بوده و همچون سعادت حقیقی، به انسان های نادری اختصاص دارد. اساسا عواملی چند را می توان در پیدایش شقاوت حقیقی در انسان ها موثر دانست: غلبه عوارض بدنی بر نفس ناطقه، نقصان ذاتی نفس ناطقه انسانی، اعراض از سعادت حقیقی، جهل به علوم حقیقی و غلبه قوه وهم و ادراکات وهمانی در انسان. این همه در دور شدن نفس ناطقه از حقیقت نورانی خویش و نیز غلبه بر ملکات ظلمانی و ناسازگار با سعادت حقیقی انسان، مشترک اند.
واکاوی چهارمفهوم مهم فلسفی دلوز و استخراج اشارات آن در آموزش هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه های نوین تربیتی دوره هفدهم بهار ۱۴۰۰شماره ۱
83 - 112
حوزه های تخصصی:
دلوز از فیلسوفان برجسته ی معاصر است که اندیشه های خویش را باتکیه بر خلق مفاهیمی نو ارائه داده است و اندیشمندان مختلفی هم به کاربست نظریه های او در ابعادمختلف حیات پرداخته اند. پژوهش حاضر با این رویکرد انجام شده است و هدف آن روشن نمودن چهارمفهوم فلسفی دلوز و استخراج دلالت هایی برای آموزش هنر می باشد. روشِ تحلیل فلسفی، جهت واکاوی چهار مفهوم مهم فلسفی دلوزو الگوی قیاس عملی فرانکنا هم برای استخراج اشارات اندیشه های فلسفی دلوز در آموزش هنر انتخاب شده است. یافته ها، بیانگر آن است که درون ماندگاری با ریشه ای هستی شناختی، ریزوم با ریشه های معرفت شناختی، توجهی برابر به تن و روان با ریشه ای انسان شناختی و نیل به خوب با ریشه ای ارزش شناختی می باشند که در ارتباطی ریزوماتیک و تودرتو با همدیگر می باشند و اشاراتی را در آموزش هنر از جمله اهداف اصول، روش ها و محتواهای هنر می توانند داشته باشند. بررسی یافته ها نشان می دهد که ضروری است مفاهیم دلوز جدا از هم و جزیره ای دیده نشوند و استفاده از اندیشه های فلسفی دلوز در حوزه ی تعلیم و تربیت از جمله آموزش هنر می تواند زمینه ی عبور از تاکید صرف بر زیبایی شناسی را فراهم آورد.
تأثیر وضعیت بدن بر کمال نفس از دیدگاه قرآن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
بدن انسان تأثیرات مختلفی بر نفس او می گذارد. این تأثیرات گاهی بر حرکت نفس در مسیر تعالی و رشد تأثیر می گذارد. ازاین رو بررسی این تأثیرات در جهت برنامه ریزی فردی و اجتماعی برای کمال بشریت، امری حیاتی محسوب می شود. به خصوص بررسی این مسئله از منظر کتاب آسمانی اسلام اهمیت ویژه ای دارد. این مقاله آیات قرآن را با همین رویکرد و با روش تفسیر موضوعی مورد مطالعه قرار داده و نشان داده است که ویژگی ها و عملکرد بدن و نیز روابط بدن با خارج، چه نقشی را در جهت تقویت و کمال نفس ایفا می کند. بررسی آیات نشان می دهد امور یادشده از جهت فراهم کردن زمینه برای ابتلائات، تنبهات، وارد شدن در دایره تکالیف، مقدمیت در عبادات و امثال آن، تأثیرات چشمگیری در رشد نفسانی انسان دارند.
مقایسه جنسیتی تأثیر سرمایه فرهنگی بر مدیریت بدن (مورد مطالعه ساکنان 15 تا 65 سال شهر شیراز)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زن و جامعه سال دوازدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۴۷)
135 - 146
حوزه های تخصصی:
هدف : هدف این پژوهش بررسی تفاوت اثرگذاری سرمایه فرهنگی بر مدیریت بدن در میان ساکنان بزرگسال شهر شیراز است. روش : این مطالعه از نوع کمّی است که با روش پیمایش و ابزار جمع آوری اطلاعات پرسش نامه انجام شده است. نمونه مورد مطالعه ۳۹۸ شهروند( 18 تا 65 ساله ) شهر شیراز بوده که با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده اند. تحقیق حاضر بر مبنای چارچوب نظری برگرفته از آراء" بوردیو" به تبیین تأثیر سرمایه فرهنگی بر مدیریت بدن و نظریه فمینیستی برای توضیح تفاوت های جنسیتی تدوین شده است. یافته ها : نتایج تحقیق حاکی از فزونی پرداختن زنان به مدیریت بدن و اهمیت جنسیت در تبیین مدیریت بدن است ، همچنین سرمایه های فرهنگی عینیت یافته و تجسم یافته بر مدیریت بدن زنان و سرمایه فرهنگی عینیت یافته بر مدیریت بدن مردان تأثیر مثبت دارد؛ درحالی که سرمایه فرهنگی نهادینه شده تأثیری بر مدیریت بدن هیچ یک از دو گروه ندارد.
تحلیل گفتمانی نحوه قرارگیری بدن فتحعلی شاه و بدن ناصرالدین شاه در سپهرِ نشانه ای قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات تطبیقی هنر سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۱۸
۱۳۵-۱۲۱
حوزه های تخصصی:
نقاشی قاجار در دوره متلاطم و آشفته تشکل انقلاب های سیاسی، اجتماعی و تاریخی در مواجهه با هنر و فرهنگ غرب، از عناصر کهنه و نو عبور کرده و در گستره مفاهیمی چالش برانگیز و تازه ساکن می شود. یکی از این مفاهیم، کارکرد بدن است که در برخورد با "نَه- فرهنگ"، همچون یک نظام نشانه ای قدرتمند در نقاشی قاجار و در جهت تولید معنا عمل می کند. "نَه- فرهنگ"، یکی از اصطلاحات کاربردی و اساسی در رویکرد نشانه شناسی فرهنگی یوری لوتمان است که در برابر فرهنگ قرار می گیرد. محوری ترین مفهوم نزد لوتمان، سپهرِ نشانه ای آغشته با فضایی دوگانه است؛ به گونه ای که از تقابل مفاهیم دوتایی در این فضا، معنا زاییده می شود. از این رو، این پژوهش در نظر دارد تا با هدف بهره گیری از "تَن- نشانه ها" در رویکرد نشانه شناسی فرهنگی لوتمان، به بررسی و مقایسه نوع کارکرد و جایگاه تصویر بدن فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه در تقابل با "نَه- فرهنگ" بپردازد. مسئله ای که هدف این مقاله را در بر می گیرد، بر این مبنا است که نحوه نمایش بدن هر دو پادشاه به مثابه تنِ خود درون فرهنگ در مواجهه با تنِ دیگری درون "نَه- فرهنگ" چگونه تبیین می شود. روند بررسی این رویارویی، با استفاده از روش تطبیقی- تحلیلی انجام می گیرد. نتیجه تحلیل گویای این است که تنِ فرهنگی هر دو پادشاه در نظام گفتمانی سپهرِ نشانه ای در مواجهه با "نَه- فرهنگ"، از جایگاه نابرابری نسبت به یکدیگر برخوردار هستند. تصویر تن ناصرالدین شاه پیوسته به سوی تنِ دیگری درون "نَه- فرهنگ" نمایان شده و در دیالکتیک تن خود/تن دیگری، "تن- نزدیک" به شمار می آید؛ علی رغم فتحعلی شاه که از آن دوری می گزیند. در نتیجه با نفوذ "نَه- فرهنگ"، تصویر تن ناصرالدین شاه بیش از تن فتحعلی شاه در معرض تغییر و استحاله قرار گرفته و تنِ فرهنگی شاه به تدریج کم رنگ می شود.
تبیین رابطه نفس و بدن: رهیافتی جهت درک رابطه خدا و انسان مبتنی بر اصل امکان فقری و بسیط الحقیقه کل الاشیاء(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ازجمله مباحث مهم حکمت متعالیه «چگونگی ارتباط نفس و بدن» است که صدرالمتألهین با نوآوری در نحوه تبیین «امکان فقری» و «عین الربط بودن معلول» و نیز با نگاه متعالی خویش در «قاعده بسیط الحقیقه» به اثبات «عینیت نفس و بدن» پرداخته، و با همین نگرش به یکی دیگر از اصلی ترین پرسش ها یعنی چگونگی ارتباط خدا و انسان در حیطه اعمال و افعال پاسخ داده است. براساس مبانی صدرایی همان طور که قوا و بدن وجود منحاز و مستقلی ندارند و قوا و افعالش معلول نفس اند، از این رهگذر به نحوه فاعلیت افعال انسان (که معلول و ممکنی از ممکنات و عین الربط به وجود حضرت حق است و وجودش تطور و تشأنی از وجود خدا محسوب می شود) می توان رهنمون گشت، و بدین مهم دست یافت که فاعلیت انسان نه تنها مستقل نبوده، بلکه حتی نقش وسایط هم نخواهد داشت و فقط مصحح قابلیت قابل برای فیض صادر از فیاض علی الاطلاق بوده و فاعلیت حقیقی تنها از آن خداوند است. در پرتو همین نگاه پرسش های فرعی موجود در آیاتی همچون «ومارمیت اذ رمیت» پاسخ داده می شود.
ماهیت و حقیقت نفس و ارتباط آن با بدن در فلسفه غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نظر آغازین، منابعی مانند رؤیاها، حضور ارواح و تنفس موجودات از جمله خاستگاه هایی است که از فَهم آنها تصور نفس پدید آمده است. یکی از بزرگترین مشکلات فکری انسان این است که از خود، تصور درونی و معنوی دارد که تطبیق آن تصور با فهم فراگیر علمی از جهان مادی از جمله جسم، دشوار است. ما خود را موجوداتِ دارای نفس و عقل تصور می کنیم، البته در جهانی که از ذرات مادی بی ذهن تشکیل شده است. حال پرسش این است که چگونه می توان این دو تصور را بر یکدیگر انطباق داد؟ چرا مشکل تصور نفس در کنار تصور بدن این قدر دشوار است؟ دست کم از زمان دکارت، مشکل نفس و بدن به این شکل درآمده است که چگونه می توان ارتباط میان نفس و بدن را تفسیر کرد؟ فلاسفه غرب در مفهوم «من» که هر کس با آن به خودش اشاره می کند، اختلاف شدید دارند. در تبیین این اختلافات چه می توان گفت؟ آیا آنچه به آن اشاره می شود (من)، جسم است و جسمانی؛ یا نه جسم است و نه جسمانی و یا مرکب از این اقسام است؟ هدف ما در این مقاله این است که با کشف و تفسیر داده ها به روش تحلیل- توصیفی، ضمن تعریف فلاسفه غرب از نفس، راه حل آنان در خصوص ارتباط نفس و بدن را تبیین کنیم . می توان یافته این تحقیق درباره نفس را، هست بودن دانست؛ نفس در قالب هیچ تعریف و تبیین علمی نمی گنجد و ما نمی توانیم بگوییم چیست، لیکن می توانیم بگوییم که هست و در پیرامون آن، شعور و حیات وجود دارد .
کیفیت حیات پس از مرگ از دیدگاه صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت سال سی ام آذر۱۴۰۰ شماره ۲۸۸
55-61
حوزه های تخصصی:
براساس مبانی صدرالمتألهین انسان در قوس صعود حرکت ذاتی خود را از جمادی آغاز می کند و با طی مراحلی به حیات نطقی و قدسی می رسد. نفس بودن ان از زمانی آغاز می شود که جنین به تجرد ابتدایی و حس و حرکت ارادی رسیده و در عین تجرد از ماده، به تدبیر بدن می پردازد. در این نوشتار، به روش کتابخانه ای و شیوه توصیفی تحلیلی به این مسئله پرداخته شده که نفس هرچقدر هم که در تجرد و علم و عمل ارتقا پیدا کند، تدبیر نوعی بدن را رها نمی کند. ازاین رو، حتی بعد از مرگ بدنی برزخی و اخروی دارد؛ و کیفیت حیات اخروی، متناسب با ادراکات و نیات و ملکاتی که در دنیا کسب کرده، شکل می گیرد. به لحاظ علمی، اگر انسان در مرحله ادراکات حسی و خیالی و وهمی باقی مانده باشد، در عالم مثال محشور می شود؛ ولی اگر به ادراکات عقلی نیز نایل شده باشد، از عالم عقل هم بهره مند می گردد و به لحاظ عملی صورت او، متناسب با نوع ملکات، به یکی از صورت های ملکی، شیطانی، بهیمی یا سبعی خواهد شد.
نقش بدن در پیدایش ادراکات عقلی از منظر ابن سینا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تعقل یکی از مهم ترین ویژگی های انسان است و به همین جهت، بحث درباره ادراکات عقلی و کیفیت پیدایش آن ها اهمیت بسیار دارد. ابن سینا پیدایش مفاهیم عقلی را حاصل تقشیر صور جزئی و اتصال با عقل فعال می داند؛ ولی ملاصدرا تعقل را حاصل مشاهده ارباب انواع و اتحاد با حقایق عقلی قلمداد می کند. ازمنظر هردو فیلسوف، قوه عاقله و صور عقلی در اصل وجودشان مجرد از ماده و مستقل از آلات و قوای بدنی هستند و به همین جهت، تعقل به خودی خود، نیازمند جسم نیست؛ اما نفس به جهت تعلقی که بر بدن دارد، در تعقل، نیازمند به بدن و آلات منطبعه در آن است. بدن و قوای بدنی در پیدایش ادراکات عقلی همچون علل اعدادی عمل می کنند؛ با این تفاوت که طبق دیدگاه ابن سینا در ثنویت بدن و نفس، بدن به عنوان موجودی مجزا از نفس، زمینه را برای رشد و فعلیت آن فراهم می کند؛ اما براساس نظر ملاصدرا در اتحاد نفس و بدن، مرتبه ای از مراتب انسان، زمینه را برای رشد مرتبه دیگر فراهم می آورد. در این مقاله، به تبیین نقش اعدادی بدن و چگونگی زمینه سازی آن در پیدایش ادراکات عقلی، و مقایسه و بررسی دیدگاه های ابن سینا و ملاصدرا در این حوزه می پردازیم.
شادی و غم از دیدگاه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شادی و غم از مهم ترین و اساسی ترین حالاتی هستند که برای هر فردی در زندگی اش عارض می شوند. درمیان متفکران مسلمان، ابن سینا برای تحلیل و بررسی این کیفیت نفسانی، بسیار کوشیده و این دو مقوله را درپرتو رابطه نفس ناطقه با بدن و نیز حالات روح بخاری بررسی کرده است. پژوهش حاضر حول سه محور اصلی بدین شرح صورت گرفته است: نخست، تبیین حقیقت شادی و غم، و این مسئله که لذت با شادی و غم با درد، رابطه ای مطابق دارد و عروض یکی از حالات، مستلزم عروض حالت دیگر به انسان است؛ دوم، چگونگی عروض شادی و غم در نفس انسان که در این حوزه، بوعلی شادی و غم را از دو جهت، عارض بر انسان دانسته است: یکی تصورات نفسانی و دیگری عوارض بدنی؛ سوم، تأثیر شادی و غم بر سلامت و بیماری انسان، بدین شرح که این دو مقوله به دلیل اثرگذاشتن بر روح بخاری، نقشی مهم در سلامت انسان ایفا می کنند. ازنظر ابن سینا مکررشدن شادی به بروز شادی بیشتر در انسان و تکرار غمناک بودن به ناراحتی و غم بیشتر در او می انجامد. از دیگر یافته های این پژوهش، تقسیم کردن شادی و غم بر سه قسم حسی، خیالی و عقلی را می توان ذکر کرد.
تأملی بر نمود «بدن» در نمایشنامه ی «چوب به دست های وَرَزیل» غلامحسین ساعدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفهوم «بدن» فراتر از مجموعه ای از اندام ها و کارکردهای تابع آناتومی و فیزیولوژی می باشد. بدن در مباحث علوم انسانی و هنر، بیش و پیش از هرچیز، واجد ساختار نمادین می گردد. ساختاری که جایگاهی برای طرح افکنیِ فرهنگ، در بغرنج ترینِ صورت ها فراهم می آورد. در این پژوهش، وجوهی از مفهوم بدن، با نظر بر اثری نمایشی پی گرفته می شود. یعنی نمایشنامه ی «چوب به دست های وَرَزیل»، نگاشته شده در دهه ی چهل شمسی، بقلم غلامحسین ساعدی. اثری که به وضوح تحت تأثیر گفتمان پسااستعماریِ سربرافراشته پس از جنگ جهانی دوم می باشد. مقطعی که گفتمان چپ بر فضای روشنفکری غالب آمد. این گفتمان نشان خود را در آثار ادبی/هنری تولید شده، ثبت کرد. نشانی که در سطوح مختلف آثار نمایان می گردد. از این بین، سطح «بدن» مدنظر پژوهش حاضر خواهد بود. روش پژوهش، به جهتِ اجرا و پیشبرد، توصیفی-تحلیلی است. این امر با بهره از منابع کتابخانه ای ممکن گشته است. همچنین، در راستای واکاویِ وجوه گونه گون «بدن» در این نمایشنامه، دسته بندی هایی انجام پذیرفته است. ابتدا به «جنسیت؛ ظاهر؛ پوشش بدن» نظر انداخته می شود. در وهله بعد به «اداها و حرکات بدن»، و پس از آن نیز به «سکون بدن و ایجاد توهم و تصور حرکت» و دلالت های آن پرداخته خواهد شد. در نهایت بر مبحثی تأمل خواهیم داشت که مختص به این اثر است. یعنی بهره گیریِ متفاوتِ ساعدی از قابلیت بدن، که در «دگردیسیِ بدن» شکل یافته است. نتایج حاصله در تحلیل، حکایت از آن دارد که ساعدی با بهره از قابلیت های بدن، هویت سازی (و یا حتی بی هویت ساختن) را به انجام رسانده. برای مثال با تحول فرم بدنِ شکارچی ها، به سمت وسوی بدنی حیوانی، آن ها به عنوان «دیگران-غیر خودی ها» طرد می نماید. به عبارتی، تأکید بر خودی ها- یعنی وَرَزیلی ها-، که به غیریت سازی تازه واردها -موسیو و شکارچی ها- ختم می شود، از طریق مفهوم بدن است که صورت می پذیرد.