مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
درون ماندگاری
حوزههای تخصصی:
ایده پردازی های اساساً بدیع سوسور در باب زبان و مسئلة نشانه که با انتشار کتاب گردآوری شدة دورة زبان شناسی عمومیبه ساحت علوم انسانی معرفی شد، نوید چرخشی پایه ای در معرفت شناسی و ایجاد یک علم عمومی نوین جبرگون و رابطه بنیاد را می داد. این ایده ها را خیل عظیمی از زبان شناسان و دیگر دانشمندان علوم انسانی پی گرفتند که به طور کلی از ایشان با عنوان «ساختارگرا» (و بعضاً «پساساختارگرا») یاد می شود. در این میان، لویی یلمزلف از جایگاه بسیار ویژه ای برخوردار است. برخی اندیشمندان وی را خلف راستین سوسور می دانند. پیوندگاه راستین نظرگاه سوسور و یلمزلف پیرامون معرفت شناسی علم زبان (و متعاقباً معرفت شناسی عمومی) حول مفهوم «درون ماندگاری» قابل بازیابی است. در پژوهش حاضر، ما ابتدا مؤلفه های بنیادی معرفت شناسی زبانی سوسور را با تمرکز ویژه بر دست نوشته ها و دوره های درسی ارائه شدة وی و با توجه به پژوهش های جدید سوسورشناختی استخراج کرده ایم و آنگاه جرح و تعدیل های اساسی مربوط به هر یک را در نظرگاه گلوسم شناسی یلمزلف ردیابی نموده ایم. سپس اهمیت تغییرات معرفت شناختی اعمال شده از سوی یلمزلف را بررسی کرده ایم. در پایان، بر پیامدهای مثبت نظرگاه معرفت شناختی گلوسم شناسی برای نیل به «علم جبر زبانی درون ماندگار» صحه گذاشتیم و توجه دوباره به اندیشه های یلمزلف این مهرة کلیدی و مغفول ماندة نظریه پردازی زبان را پیشنهاد داده ایم.
نگاهی به مفهوم امر متعال در اندیشه هانا آرنت و فمینیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امروز به نظر می رسد که مفهوم پردازی در مورد سیاست و ارائه چارچوبی دقیق از مختصات آن، از مسائل اصلی فلسفه سیاسی است. در این میان هانا آرنت با ترسیم مرزبندی دقیقی میان حوزه عمومی و حوزه خصوصی و یا شهروند و انسان، وضعیتی متعال را برای قلمروی قائل می شود که بنابر تعریف، تنها در آن جاست که کنش سیاسی انجام پذیر است. به نظر می رسد که از این پس فلسفه سیاسی و نحله های متفاوت آن، از جمله فمینیسم، از این صورت بندی گریزی نداشته است. در اینجا کارکردها یا نارسائی-های پیش روی فلسفه تعالی مورد بررسی قرار می گیرد و سپس می بینیم که چگونه فلسفه درون-ماندگاری با به چالش کشیدن هرگونه مرزبندی دقیقی میان قلمروها، میان امر عمومی و امر خصوصی و سرانجام با به چالش کشیدن امر متعال، راهی دیگر با امکان هایی نوین را به روی سیاست می گشاید.
بررسی پدیدارشناسی به مثابه مبنای معرفت شناختی اگزیستانسیالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار، منابع معرفتی فلسفه های اگزیستانس بررسی می شود. بدین منظور ابتدا به اختصار پیشینه نظرات درباره ارزش معلومات بشری از یونان باستان تا دوره معاصر و فلسفه قرن بیستم بیان می گردد. و در خلال تبیین این سیر تاریخی، اندیشه پدیدارشناسی و درون ماندگاری به عنوان یکی از منابع معرفتی فلسفه های اگزیستانس رصد می شود. در این بخش شیوه انتقال این اندیشه از کسانی همچون لامبرت و کانت در دوره جدید به نیچه، سارتر و دیگران در دوره معاصر و فلسفه اگزیستانسیالیسم مورد توجه قرار می گیرد. و نقش حلقه واسط این جریان فکری یعنی شوپنهاور، به عنوان شاگرد باواسطه کانت و استاد بی واسطه نیچه برجسته می گردد. سپس جایگاه پدیدارشناسی در میان دانش های همگنش یعنی هستی شناسی، معرفت شناسی، اخلاق و منطق تشریح، و مشخص می شود. که پدیدارشناسی نمی تواند گرایشی در برابر دانش های همگنش باشد؛ زیرا پدیدارشناسی یعنی شناخت پدیده ها و با این وصف جزو دانش شناخت به شمار می آید، نه در مقابل آن. سپس مفهوم لغوی و اصطلاحی، تعریف، ادوار و موضوع پدیدارشناسی واکاوی می شود. و این نتیجه به دست می آید که ارائه تعریف ثابت و یقینی برای پدیدارشناسی، ناممکن است. در پایان، دیدگاه (پدیدارشناسی به مثابه مبنای معرفت شناختی اگزیستانسیالیسم) نقد و بررسی می گردد.
واکاوی چهارمفهوم مهم فلسفی دلوز و استخراج اشارات آن در آموزش هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه های نوین تربیتی دوره هفدهم بهار ۱۴۰۰شماره ۱
83 - 112
حوزههای تخصصی:
دلوز از فیلسوفان برجسته ی معاصر است که اندیشه های خویش را باتکیه بر خلق مفاهیمی نو ارائه داده است و اندیشمندان مختلفی هم به کاربست نظریه های او در ابعادمختلف حیات پرداخته اند. پژوهش حاضر با این رویکرد انجام شده است و هدف آن روشن نمودن چهارمفهوم فلسفی دلوز و استخراج دلالت هایی برای آموزش هنر می باشد. روشِ تحلیل فلسفی، جهت واکاوی چهار مفهوم مهم فلسفی دلوزو الگوی قیاس عملی فرانکنا هم برای استخراج اشارات اندیشه های فلسفی دلوز در آموزش هنر انتخاب شده است. یافته ها، بیانگر آن است که درون ماندگاری با ریشه ای هستی شناختی، ریزوم با ریشه های معرفت شناختی، توجهی برابر به تن و روان با ریشه ای انسان شناختی و نیل به خوب با ریشه ای ارزش شناختی می باشند که در ارتباطی ریزوماتیک و تودرتو با همدیگر می باشند و اشاراتی را در آموزش هنر از جمله اهداف اصول، روش ها و محتواهای هنر می توانند داشته باشند. بررسی یافته ها نشان می دهد که ضروری است مفاهیم دلوز جدا از هم و جزیره ای دیده نشوند و استفاده از اندیشه های فلسفی دلوز در حوزه ی تعلیم و تربیت از جمله آموزش هنر می تواند زمینه ی عبور از تاکید صرف بر زیبایی شناسی را فراهم آورد.
اهداف، روش ها و محتوای تدریس هنر مبتنی بر مفهوم درون ماندگاری در اندیشه دلوز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تدریس پژوهی سال دهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱
48 - 25
حوزههای تخصصی:
هدف: تدریس مفهومی است که با عناصر و مفاهیم مهم و راهبردی؛ اهداف، روش ها و محتواهای مناسب محقق می گردد بدون هر یک از این عناصر، تدریس محقق نمی گردد. مهمتر اینکه این عناصر باید پویا و مبتنی بر اندیشه های نو باشند. لذا هدفِ پژوهش حاضر، شناسایی اهداف، روش ها و محتواهای مناسب در تدریس هنر مبتنی بر مفهوم درون ماندگاری دلوز انتخاب شده است. روش: روش استفاده شده روش بازسازی شده قیاس عملی فرانکنا هست که ریشه در یونان باستان و قیاس نظری و عملی ارسطو دارد و گونه ی قیاس عملی آن در قلمرو حکمت عملی و استخراج عناصر تربیتی کاربرد دارد. یافته ها: یافته ها، بیانگر آن است توجه به استعدادهای خود و تلاش جهت شکوفایی آن با تکیه بر روابط افقی و قیاسی و با استفاده از متون ترجیحا مشابه در دیدگاه دلوز مهم هستند و کنشگری می تواند به عنوان یک هدف تربیتی باشد و جهت تحقق آن از روش قیاس استفاده نمود. دلوز هم از این روش بهره جسته است. در خصوص محتوا می توان گفت ؛ از محتواهای ترجیحا شبیه به هم همچون فیلم های مشابه یا تئاترهایی از یک سنخ استفاده شود. نگاهی به یافته ها، نشان می دهد از مفاهیم دلوزکه بیانگر اندیشه های وی هستند می توان جهت عبور از تاکیدِفقط بر زیبایی شناسی در تدریس هنر عبور کرد.
روشن سازی نسبت یگانگی و بس گانگی در منطق اکسپرسیون براساس خوانش دلوز از اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
17 - 34
حوزههای تخصصی:
ژیل دلوز همواره از طریقِ خوانشِ فیلسوفانِ دیگر، به دنبال طرح و بسطِ مسئله ای در فلسفه خویش بوده است. بدین جهت، بسیار پیش می آید که در نسبت با مسئله خویش، بر مفهومی در اندیشه یک فیلسوف تأکید گذارد، که با وجود اهمیتش، در نظامِ فکری آن فیلسوف چندان برجسته نشده باشد. مفهومِ اکسپرسیون، که دلوز آن را مبتنی بر خوانشِ اسپینوزا در کتابِ اکسپرسیونیسم در فلسفه: اسپینوزا طرح کرده، از جمله چنین مفاهیمی است، که دامنه و وجوه گسترده ای دارد. از آن جا که نوشته حاضر در پرتوِ مسئله نسبتِ یگانگی و بسگانگی این مفهوم را بررسی می کند، لذا وجه منطقیِ این مفهوم در آن برجسته می گردد. این مقاله می کوشد نشان دهد که چگونه دلوز با استفاده از منطقِ اکسپرسیون، اصالتِ یگانگی یا اصالتِ بسگانگی را کنار زده، و نسبتی درون ماندگار میانِ این دو مفهوم برقرار می سازد. برای این منظور، ابتدا تمایز و درعین حال هم بستگیِ مؤلفه های سه تایی این منطق، از سه جهتِ متفاوت شرح می گردد. سپس نشان داده می شود که چگونه این هم بستگی مبنایی برای برقراری نسبتی درون ماندگار میانِ مفاهیمِ یگانگی و بسگانگی، فراهم می سازد. بخش آخر نیز با درنظرگرفتنِ این منطق، به صورت تحلیلی، تفسیرِ دلوز از مفاهیم جوهر ِمطلق و تمایز واقعیِ صفات را بازسازی می کند، تا به صورت انضمامی نمونه ای از لوازم و نتایجِ دگرگون کننده آن را آشکار سازد.
قلمروزدایی و قلمروگرایی در شعر معاصر: منظری دلوزی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال هفتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۳)
259 - 282
حوزههای تخصصی:
قلمروگرایی و قلمروزدایی، دوگانه کلیدی در اندیشه دلوز و گتاری است که از درون فلسفه درون ماندگار وی بیرون آمده اند. قلمروزدایی، گریز از قلمرو با اصول و روابط ثابت و متعین است، فراشدی که هرگونه قراردادهای ایدئولوژیک و ازپیش تعیین شده را نفی می کند. درمقابل، قلمروگرایی، خصلتی استعلایی و همواره میل به «بودن» دارد. این پژوهش با تکیه بر نظریه قلمروزدایی در پی پاسخ به این پرسش است که شعر معاصر به مثابه قلمروزدایی از شعر قدمایی آیا در شیوه نگرش به همه موضع گیری های فکری همچنان قلمروزدایانه است؟ بررسی شعر معاصر نشان می دهد قلمرو زدایی از شعر کهن، در شاخه نیمایی و در مقیاس وزن عروضی نسبی و مثبت بوده، اما در کلیتش و با توجه به زایایی و توانمندی در پدید آوردن فراشدهای صیرورت پذیر چون شعرسپید، موج نو و حجم، مطلق و مثبت ارزیابی می شود. با وجود این، در برخی سنت های فکری که در فرایند تاریخی صورت متقابلی به خود گرفته اند، رویکردی قلمروگرایانه دارد. به واسطه تفکر استعلایی و طبق قراردادهای ایدئولوژیک و صیرورت ناپذیر، نیما یوشیج روستا را به شهر و شعر را به فلسفه، و اخوان و نادرپور، ایرانی را به عرب برتری می دهند. این تقابل ها به روش استعلایی میل به حفظ قلمرو در سویه متعینی دارند؛ چراکه خطوط گریز و فراشدهای قلمروزدایانه برای بازپیکره بندیِ مفهومی در شعر این شاعران بسته مانده است.
شناختِ فوکو؛ پراکتیسی که باید رهایش کرد ملاحظاتی انتقادی درباره کتاب «فوکو در ایران»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال ۲۲ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۱۰ (پیاپی ۱۱۰)
329-357
حوزههای تخصصی:
نگاه فوکو به انقلاب اسلامی چه در زمان حیاتش و چه پس از آنْ بحث ها و واکنش های متفاوتی را در پی داشت و آثار متنوعی در این باره به رشته تحریر درآمد. یکی از جنجالی ترینِ این آثار، کتاب «فوکو و انقلاب ایران: جنسیت و اغواگری های اسلام گرایی» نوشته «ژانت آفاری» و «کوین اندرسون» است که می توان آن را ازیکسو واکنشی سیاسی به اسلام گرایی و ازسوی دیگر، نقدی معرفت شناختی به آن چه نویسندگان «نسبی گرایی فرهنگی» می نامند، به شمار آورد. بهروز قمری تبریزی در کتاب «فوکو در ایران» کوشیده است ضمن ارائه پاسخی مناسب به آفاری و اندرسون، نشان دهد که حقیقتِ آرای فوکو درباره انقلاب ایران چیست. به بیان دیگر، «فوکو چگونه انقلاب ایران را معنا کرد؟» در مقاله حاضر به این موضوع پرداخته شده است که از منظری خاص هر دوِ این آثار درون یک پراکتیس گفتمانی شکل گرفته اند و بنابراین، جملات متفاوتی از یک گزاره اند و باید به یک اندازه از دستِ هر دوِ آن ها رها شویم.
درون ماندگاری فرّار است! نقدی بر خوانش نظریه زبان یلمزلف به مثابه «نقد عقل محض زبانی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
66 - 88
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر نقدی است بر خوانش صفایی (۱۴۰۰) از گلوسم شناسی یلمزلف به مثابه «نقد عقل محض زبانی». صفایی در خوانش انتقادی خود از کتاب تمهیدات، با ارجاع به انگاره شناختی کانت و چند رویکرد دیگر، نظریه زبان یلمزلف را پیشینی، غیرتجربی، محض، عقل گرا و متعالی می داند. ما، پس از ارائه نکاتی درباره نسبت تمهیدات با کلیت نظریه زبان و نیز اشاره ای به چند مسئله پیرامون ترجمه فارسی اثر، موارد اصلی نقد صفایی را با رجوع به گستره وسیع تری از آثار یلمزلف مورد سنجش قرار می دهیم. با اتکا به انگاره معرفت شناختی کانتی، به این نتیجه می رسیم که معرفت این نظریه، برخلاف خوانش منتقد، «پسینی تحلیلی» است. با بررسی مسئله «درون ماندگاری»، درمی یابیم که اطلاق صفات «حلولی» و «متعالی» به این نظریه نادرست است. در مورد «ساختار»، تصریح می کنیم که این نظریه «برساختی» است و در آن «ضرورت پیشینی» بر ساختار تحمیل نمی شود. در کل، ما نظریه یلمزلف را از حیث روش شناسی و معرفت شناسی تجربی، پسینی، استنتاجی، خود اندیش، برساختی، تجربه گرا و درون ماندگار توصیف می کنیم و نتیجتاً، قراردادن آن در زمره نظریه های «عینیت گرا»ی مورد نقد لیکاف را منتفی می دانیم. سرانجام، با اشاره به امکان گفتگوی این نظریه با دیگر نظریه های زبانی (من جمله رویکردهای شناختی)، بر اهمیت امروزی آن در ساحت نظریه پردازی زبان تأکید می کنیم.
واکاوی شکل های مسئولیت اجتماعی دانشگاه و فراروی از آن ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هر تعریفی از مسئولیت اجتماعی دانشگاه دربردارنده ی آن است که شکل خاصی از دانشگاه را پیشاپیش در نظر گرفته باشیم. این شکل ها چه هستند و چه پیامدهایی دارند. این مقاله که بر پژوهش های منتشره در حوزه مسئولیت اجتماعی دانشگاه در دهه ۱۳۹۰ شمسی متمرکز است، درصدد شناسایی الگوهایی بر پایه پژوهش های مورد بررسی برآمده است. سپس با واکاوی انتقادی این شکل ها نشان داده شده که چرا باید از مطالعات موجود فراتر رفت و به شکل های بدیل دیگر اندیشید که بهتر بتواند مسئولیت اجتماعی دانشگاه را صورت بندی کند. سه شکل اصلی دانشبنگاه، دانشگاه خدمت محور و دانشگاه اجتماعی بر اساس رویکردهای موجود در فضای مطالعات دانشگاه و مسئولیت اجتماعی آن شناسایی شدند. این سه شکل مورد واکاوی و نقد قرار گرفت تا شکل چهارم یعنی دانشگاه بوم شناختی همچون بدیلی مسئول تر از نظر اجتماعی معرفی شود. درواقع، به شکلی ضمنی می خواهیم نشان دهیم که که الگوها و رویکردهای پژوهشگران نقشی اساسی در شکل یابی جهت گیری پژوهشی آن ها دارد و همین ضرورت ارائه شکل ها و الگوهای بدیل را نشان می دهد. چرا که امکان های تازه نظری و پژوهشی را ایجاد می کند. یافته ها نشان داد که بدون وجود درکی هستی شناختی از دانشگاه، هر شکلی از صورت بندی مسئولیت اجتماعی به تقلیل وجوه گوناگون دانشگاه به وجوه بازار یا دولت می انجامد؛ چیزی که به ویژه در پژوهش های دانشگاهی ایرانی درباره مسئولیت اجتماعی دانشگاه به چشم می خورد. پیشنهاد ما توجه به دانشگاه بوم شناختی همچون بدیلی مهم است که رونالد بارنت آن را صورت بندی کرده است.
تحلیل کتابExpressionism in Philosophy: Spinoza (بیانگری در فلسفه: اسپینوزا)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال ۲۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۱۱۴)
165 - 186
به باور دلوز، بیانگری آن رشته ای است که هستی شناسی اسپینوزا، معرفت شناسی، فیزیک و نیز اخلاق را به هم متصل می کند؛ به عبارت دیگر، منطق بیانگری منطق حاکم بر تمام حوزه های مختلف فلسفه اسپینوزا است و ازهمین جهت دلوز نام مفصل ترین پژوهش خود درباب اسپینوزا را بیانگری در فلسفه: اسپینوزا می گذارد. در این مقاله کوشش می کنم مروری بر این کتاب داشته باشم و ضمن بررسی یکایک بخش ها، مفاهیم طرح شده در آن ها و روند فصل ها، نشان دهم دلوز چگونه حضور منطق بیان را در هریک از وجوه فلسفه اسپینوزا شناسایی می کند. به این ترتیب، مفاهیم اساسی در خوانش دلوز از اسپینوزا آشکار خواهد شد. به علاوه، خواهیم دید در هستی شناسی، درون ماندگاری چه نسبتی با بیانگری دارد، و چگونه دلوز با شناسایی دو سطح بیانگری، طبیعت خلاق و طبیعت مخلوق سه گانه های جوهر و نتایج حاصل از آن، و نیز نظریه حالات متناهی را شرح می دهد. در فیزیک، رجوع به بدن به مثابه بیانی از جوهر و بنابراین درجه ی اشتدادی از توان خواهد بود. به همین ترتیب، سه گانه بیانگریِ حالتمند شرح داده می شود. در معرفت شناسی، بسندگیِ ایده حقیقی بر بیانگری آن دلالت دارد. در اخلاق، مسئله بر سر ظرفیت و توانی است که ازآنجایی به بدن و ذهن انسان متعلق است که ذهن و بدن بیانی از جوهر، و بنابراین درجه ای از توان، هستند.
جایگاه اسپینوزا در حل مشکل دوگانگی و تعالی در متافیزیک ژیل دلوز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۶
183 - 204
حوزههای تخصصی:
از نظر ژیل دلوز، مسأله ی دوگانگی از یک سو، و مسأله ی تعالی از سوی دیگر، دو زخم کاری بر پیکره ی فلسفه ایجاد کرده اند؛ اسپینوزا که به عقیده دلوز، مسیح فیلسوفان است، با دو معجزه ی وحدت جوهر و درونماندگاری، می خواهد مرهم و نوشدارویی بر این زخم کهنه ی فلسفی بنهد. در این دیدگاه، تنها یک جهان، یک جوهر و یک هستی وجود دارد، که هیچکدام تحت سیطره ی وجودی بیرون از آن- به ویژه نیروی متعالی- نبوده و نیست. این هستی نه به معنای بودن، که به معنای شدنی درون ماندگار است که با رویکردی ایجابی و مثبت، به طور ابدی، تا می شود، باز می شود و دوباره تا می شود تا جهان تجربی ما را بسازد؛ جهان تفرد، تعین و تشخص، که به صورت حالات جوهر واحد، بیان می شوند و با خمیره ی تفاوت قوام می یابند.دلوز با فرض جوهر یگانه و تفاوت درونماندگار که تا ابد تکرار می شود، می خواهد صورت مسأله دوگانگی و تعالی را پاک کند اما به طور کامل موفق نمی شود؛ زیرا ناخواسته بستری فراهم می شود تا دوگانگی و تعالیِ دیگری تولد یابد.