مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
گروتسک
حوزه های تخصصی:
تصاویر گروتسکی در اشعار شمس لنگرودی با توجه به تحولات اجتماعی و فردی دوران زندگیش قابل تاًمل است. وی همواره از وقایع و حوادث پیرامونی خود متأثر بوده است. شمس لنگرودی ناملایمات و تلخی ها را در قالب اشعار خود و با بهره گیری از ابزار و جنبه های گروتسک برای مخاطبان آثارش به تصویر می کشد. تا قبل از انتشار کتاب «گروتسک در ادبیات» به سال 1957 میلادی توسط ولفگانگ کایزر، گروتسک فقط نوعی کمدی خشن شناخته می شد. اما کایزر و میخاییل باختین باعث شناساندن ابعاد و جنبه های دیگرگروتسک، از قبیل کمدی و وحشت توأم، ناموزونی، ناهماهنگی و اغراق و زیاده روی گروتسک به ادبیات شدند. در این پژوهش با روش تحلیلی - توصیفی و با استفاده از منابع کتابخانه ای سعی برآن است، ضمن بررسی اشعار گروتسکی شمس لنگرودی دریابیم که کدام یک از جنبه های گروتسکی در اشعار وی نمود بیشتری دارد؟ با توجه به شناختی که از شخصیت شمس داریم، انتظار می رود که جنبه کمدی توام با وحشت در اشعارش فراوانی بیشتری داشته باشد. نتیجه پژوهش اما از درصد بیشتر جنبه ناموزونی اشعار شمس نسبت به سایر ممیزه های گروتسکی حکایت دارد.
کارناوال: توسعه اجتماعی، توسعه گردشگری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
گردشگری فرهنگ دوره سوم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۱۰
49 - 52
حوزه های تخصصی:
کارناوال ها رویدادهایی مردمی-انتقادی هستند که جدیت فرهنگ رسمی و هنجارهای حاکم را به سخره می گیرند و برابری و آزادی را توأمان به نمایش می گذارند. در کارناوال آزادی و رهایی موقت از چنگ نظم حاکم در کنار ارتباطاتی اصیل میان طبقات مختلف جامعه فارغ از سلسله مراتب و ممنوعیت های همیشگی شکل می گیرد. کارناوال با تمسخر افکار و اعتقادات بی بنیان و خرافی، به اذهان تلنگر می زند و سطح آگاهی جامعه را نیز بالا می برد. خنده در کارناوال، ترس از قدرت و تابوها را که در طی سالیان دراز درون فرد و جامعه شکل گرفته، فرو می ریزد و صداهای سرکوب شده و خاموش را به گوش ها می رساند. چنین رویدادی هم جاذبه گردشگری است که با خود سود اقتصادی برای جامعه میزبان به همراه دارد و هم نمایشی است که بازیگران آن شهروندانند و اجرایشان همان حضورشان است. حضوری که نشان از بلوغ فردی و جمعی است. این نوشتار انتقادی مروری دارد بر مفهوم و مؤلفه های کارناوال و پیام آشکار آن این است که چرا در ایران کارناوال اجرا نمی شود؟ در واقع این یک استفهام انکاری یا پرسش بلاغی است که نویسنده به دنبال یافتن پاسخ آن نیست، بلکه هدفش جلب توجه مخاطب و به اندیشه واداشتن اوست. درک مفهوم کارناوال با درک مفهوم چندصدایی عجین است و طبیعتاً جوامعی که سالیان دراز تحت حکمرانی سلاطین مستبد زیسته اند باید برای این گشودگی اهتمام بیشتری بورزند.
کارناوال گرایی در قصه های عامیانه ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۷۵
50-31
حوزه های تخصصی:
میخاییل باختین، ادبیات عامه را مناسب ترین عرصه برای بروز تفکر کارناوالی می دانست. شاخصه بارز این اندیشه، بر هم ریختن گفتمان مسلّط بر ادبیات سنّتی از طریق دگرگونی زبان و ارزشهای موجود در آثار ادبی است. این مقاله می کوشد تا از این منظر قصه های عامیانه ایرانی را واکاوی نماید. بدین منظور هفت مجموعه قصه عامیانه ایرانی به روش توصیفی تحلیلی مورد بررسی قرار گرفته است. ویژگیهای بارز ادبیات کارناوالی، همچون مطرح کردن آزادانه مسائلی که ارتباط با زندگی مادی حیات انسان دارد، مانند خوردن، نوشیدن، زاد و ولد، زناشویی و درنهایت مرگ به منزله روند طبیعی زندگی و نه امری تراژیک و فاجعه بار عناصر مهم تفکر کارناوالی و گروتسک به شمار می رود که در این جستار بدان پرداخته شده است. حاصل این پژوهش نشان می دهد که چگونه تیپهای شخصیتی مختلف در قصه ها در تقابل با یکدیگر قرار می گیرند و با دگرگونی مراتب فرادست و فرودست گفتمان سلطه پروری فرومی پاشد. در این روایات با شکستن هنجارهای قدرت در جامعه، مجال چندصدایی در قصه ها فراهم می شود که از مشخصه های بارز ادبیات کارناوالیستی است. همچنین به کار بردن زبان بی پیرایه، بدون محدودیت اخلاقی که شامل واژگان نامعمول، ناسزا و کلمات خارج از عرف می شود به ایجاد فضای طنزگونه کارناوالی کمک می کند.
«هزارویک شب» مثل اعلای گروتسک شرقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نثرپژوهی ادب فارسی دوره ۲۵ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۵۱
157 - 182
حوزه های تخصصی:
یکی از روش های خوانش متن و دستیابی به لایه های زیرین آن، اعتنا به رویکردهای نوین نقد و نظریه های ادبی و کشف ماهیت اثر بر مبنای سبک های ادبی و یافتن نشانه هایی است که به دریافت و تحلیل مخاطب توسّع بیشتری می بخشند. متون کلاسیک ادبی نیز از این قاعده مستثنی نیستند بویژه آنکه بازخوانی و تطبیق آن ها با موازین نظریه های نوین برای مخاطبان پژوهش گر نیز رویکرد پرکشش و جذابی است. «هزارویک شب» به عنوان جامع ترین اثر کلاسیک ادبیات شفاهی مشرق زمین از جمله آثاری است که علاوه بر مخاطب عام، همواره نظر پژوهندگان عرصه های جامعه شناسی، مردم شناسی، هنر و ادبیات را به خود معطوف داشته است، بدین رو بازخوانی این اثر سترگ با رویکرد «گروتسک» که بنا به ماهیت خود با ناسازگاری فرم و محتوا، آمیختگی عناصر ناهمگون و نامتجانس و تنوع بی پایان امور کمیک، وحشتناک و زشت سروکار دارد به خواننده امروزی امکان می دهد تا با کاویدن اعماق حکایات کوتاه و بلند و دریافت مؤلفه های گروتسک در آن ها، به درک احترام آمیزی فراتر از وفاق عام در فکاهه محض پنداشتن اثر دست یابد. پژوهش حاضر می نماید که «هزارویک شب» به جهت چندسویگی و تعدد مضامین، در برداشتن طنز و جدّ، اَشکال لغزگونه، ظرافت ادبی در کنار واژگان عامی و لایه های تفسیری ناهمگون در فرم و محتوا، از مصادیق بارز و متعالی گروتسک ادبی در مشرق زمین به-شمار می آید.
طنز کارناوالی و بازتاب آن در داستان های بهرام صادقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کارناوال (Carnival)یکی از زمینه های ایجاد کلام چندآوا در نظریه منطق گفت وگویی میخاییل باختین است. کارناوال که برآمده از جشن های توده ای مردم در سده های میانه است، در کلام، با مؤلفه هایی نظیر طنز، تمسخر و شوخی، نفی ارزش های حاکم بر جامعه، آمیختگی مرگ و زندگی، توجه به جسم و لذت های جسمانی، انتقادهای اجتماعی و به طور کلی، با هر آنچه به رویاروییِ گفتمان توده ای و غیررسمی با گفتمان رسمی و غالب راه می برد، نشان داده می شود. باختین، این نظریه را در تقابل با تک آوایی، شادی ستیزی و جزم اندیشی رژیم استالین مطرح کرد. نکته ای که این پژوهش بر آن تأکید دارد کاربست ویژه نظریه منطق گفت وگویی، به ویژه کارناوال، در تاریک ترین و پراختناق ترین ادوار تاریخ است. برای این منظور، بهرام صادقی، در جایگاه یکی از برجسته ترین طنزپردازان معاصر فارسی که در دوره سیاهِ پس از شکست کودتای 28 مرداد 1332 به نگارش آثار طنزآمیز خود پرداخت، مورد توجه قرار گرفته است. این پژوهش درصدد پاسخ گویی به این پرسش بوده است که طنز موجود در داستان های صادقی تا چه میزان با مؤلفه های سخن کارناوالی هم خوانی دارد و زمینه های گرایش به چنین شیوه ای چه بوده است؟ دستاورد پژوهش حاکی از آن است که طنز موجود در آثار صادقی با بسیاری از مؤلفه های سخن کارناوالی نظیرِ مرگ اندیشی و آمیختگی مرگ و زندگی، نفی معاداندیشی و توجه به ابعاد جسمانی حیات انسانی، نفی ارزش های حاکم بر جامعه، انتقادهای اجتماعی و غیره هم سوست. از این رو، فضایی چندصدا و گفت وگوگرا بر آن حکم فرماست که در تقابل با عصر سیاه و پرخفقان بعد از کودتا قرار می گیرد.
تحلیل گروتسک در نگاره دابه الارض فالنامه ها بر اساس رویکرد باختین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال بیستم اردیبهشت ۱۴۰۲ شماره ۱۱۹
39 - 48
بیان مسئله: یکی از قالب هایی که در هنر برای بازنمایی پیکره مغایر با چارچوب های معمول به کار گرفته می شود، گروتسک است. گروتسک با تحریف حقیقت و ازشکل انداختن آن می کوشد تا با ساخت محتوای هیولاگونه ترس و طنز را توأمان به تصویر کشد. در تفکر متافیزیکی بدن اید ه آل همان بدن سالم است و بدن گروتسک قواعد چنین بدنی را به چالش می کشد، نقض یا گاه از نو بازنویسی می کند. بدن گروتسک یکی از اصلی ترین مفاهیمی است که باختین مطرح کرده است؛ بدنی ناتمام که مدام در حالِ شدن و صیرورت است؛ مفهومی برخاسته از کارناوال و رئالیسم گروتسک، رویدادی نو و تازه که در مجاورت این دو شکل می گیرد. در فالنامه های مصور، نگاره ای با موضوع دابه الارض دیده می شود. این نگاره ویژگی های بصری خاصی دارد که با مشخصات گروتسک منطبق و براساس آرای باختین در این رابطه قابل تحلیل است. هدف پژوهش: این پژوهش ضمن تطبیق ویژگی های گروتسک در نگاره دابه الارض موجود در فالنامه ها، به تحلیل ویژگی هایی که باختین در ارتباط با کارناوال و بدن گروتسک مطرح کرده، در پیکره دابه الارض می پردازد. روش پژوهش: این پژوهش از نوع کیفی بوده و به شیوه توصیفی، به تطبیق مشخصات گروتسک در نگاره دابه الارض پرداخته است. در ادامه مطابق با تحقیقات نظریه مبنا، به تحلیل پیکره دابه الارض براساس آرای باختین در ارتباط با بدن گروتسک پرداخته است. روش گردآوری داده ها از طریق منابع کتابخانه ای و اسنادی است. نتیجه گیری: یافته ها نشان می دهد ویژگی های گروتسکی مانند وحشت آور و خنده دار بودن، افراط و اغراق، ناهنجاری و ناهماهنگی در نگاره دابه الارض به چشم می خورد؛ از سوی دیگر شاخصه هایی مانند ناتمامی، حس مرگ، ماسک (مسخ)، تضاد و دوگانگی، درهم آمیختگی و قطع عضو که باختین در ارتباط با کارناوال و بدن گروتسک مطرح کرده، نیز در پیکره دابه الارض قابل تشخیص است.
بررسی تطبیقی گروتسک در داستان های بهرام صادقی و غلام حسین ساعدی؛ با تأکید بر نظریه فیلیپ تامسون(مقاله علمی وزارت علوم)
گروتسک، شبه گونه طنز ادبی و هنری است که نویسنده یا گوینده آن، ناهنجاری ها را با اغراقی نا خوشایند و هم زمان انزجار آمیز و خنده دار به سخره می گیرد. عناصرگروتسکی فضایی دوگانه می آفریند که ترکیبی از افکار متضاد را در خود نهفته دارد؛ در آنِ واحد هم مجذوب می کند و هم می رماند، هم می خنداند و هم می هراساند. بهرام صادقی و غلام حسین ساعدی از داستان نویسان تأثیر گذار دهه چهل ایران به شمار می روند که زندگی طبقه متوسط را پس از شکست کودتای مرداد 1332 در داستان هایشان نشان داده اند. هر دو نویسنده در رشته روان پزشکی تحصیل کرده اند و اصالت کارشان در نمایش و تحلیل ذهن پریشان انسان و نمایش درگیری های روانی اوست و از این رو داستان هایی با فضای گروتسکی می آفرینند. در این مقاله، ضمن پرداختن به دلایل و زمینه های ایجاد فضای گروتسکی در آثار این دو نویسنده، عناصر گروتسکی آثار داستانی غلام حسین ساعدی و مجموعه داستان سنگر و قمقمه های خالی و داستان بلند ملکوت بهرام صادقی بر اساس نظریه فیلیپ تامسون استخراج و بررسی گردیده و وجوه شباهت ها و تفاوت های این دو نویسنده نشان داده شده است. برابر این بررسی، عناصر گروتسکی در داستان های ساعدی در مقایسه با داستان های صادقی از فراوانی بیشتری برخوردار است؛ در داستان های ساعدی 216 عنصر و در داستان های صادقی 75 عنصر گروتسکی وجود دارد.
خوانش وجوه تصویری گروتسک در نقاشی «پیروزی فقر» اثر نیکول آیزنمن بر اساس آرای میخائیل باختین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش هنر سال ۱۲ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۳
۴۱-۲۳
حوزه های تخصصی:
نیکول آیزنمن نقاش فیگوراتیو معاصر، به نسلی از استادان هنر تعلق دارد که منابع خود را از کاریکاتورهای روزنامه ها و نقاشی های دوران رنسانس به طور یکسان اقتباس کرده و در پی ستردن مرز میان هنر عالی و فرهنگ عامه است. اثر "پیروزی فقر" که یکی از گزنده ترین آثار این هنرمند است، برداشتی معاصر از اثری به همین نام است که توسط هانس هولباین نقاشی شده و دارای فضایی چندلایه، گفت وگویی، تمثیلی، هجوآمیز و گروتسکی است. میخائیل باختین از مهم ترین نظریه پردازان قرن بیستم محسوب می شود که به مطالعه زبان به عنوان یک سیستم و نحوه عملکرد گفت وگو در رابطه با اثراتی پرداخت که از طریق ارتباط ایجاد می کند و پیوندی میان هنر و این برقراری رابطه مشاهده کرد. او کارناوال را که عرصه ای محبوب جهت رها کردن خود در زیاده روی های جسمانی است، واجد فضایی گفت وگویی و یک سنت گروتسکی و مردمی دانست که تصاویر آن در پیوندی تأثیرگذار بین نشاط و خشونت یا کیفیت پایین ماتریالیسم هستند. وی بدن مشترک و تحریف شده گروتسک را در چارچوبی بلندنظرانه و مثبت قرار داده و اذعان داشت چنین بدنی پتانسیل ایجاد بی ثباتی در هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی، سیاسی و زیباشناسی را دارا است. در این راستا و با عطف به ویژگی های خاص رئالیسم گروتسک، این پژوهش به خوانش و تحلیل وجوه تصویری نقاشی پیروزی فقر اثر نیکول آیزنمن بر اساس آرای میخائیل باختین پرداخته و از نظر هدف، توسعه ای و از نظر نوع و روش، کیفی و توصیفی- تحلیلی است. یافته های تحقیق آشکارکننده این واقعیت هستند که این هنرمند با به کارگیری هنر خود، به نشان دادن پیروزی طعنه آمیز فقر پس از تصمیم گیری های ضعیف دولت امریکا پرداخته است که مسبب اصلی بحران اقتصادی سال 2008 در این کشور است و به این ترتیب، اعتراض خود را نسبت به سیاست گذاری های غلط، مدیریت ناکارآمد وقت، بی عدالتی و نابرابری در جامعه ابراز نموده است.
کابوس نمایی یک واقعیت یا واقع نمایی یک کابوس؛ بررسی نشانه شناختی عناصر گروتسک در پیکره انسان؛ مورد پژوهش: آثار نقاشی مهرنوش بادپر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنر معاصر ایران با تأثیر پذیری از بافتار و سنت های موجود در جامعه، رویکردی انتقادی در برابر پدیده ها به خود گرفته است. یکی از قالب هایی که برای بیان بهتر درد و رنج انسان معاصر در هنر امروز مورد استفاده قرار می گیرد، گروتسک است. گروتسک درواقع سبک تزیینی و خارق العاده ای است، که از روم باستان برجای مانده و دوباره احیا شده است. پژوهش حاضر با بررسی آثار مهرنوش بادپر سعی در واکاوی عناصر گروتسک در این آثار را داشته تا با مطالعه بر روی این عناصر به این پرسش پاسخ دهد که بیان گروتسک در این آثار به دنبال واقع نمایی تصویر کابوس بوده و یا قصد ناهمگون جلوه دادن یک لحظه از واقعیت را دارد؟ برای پاسخ به این پرسش، پژوهش حاضر با بهره مندی از رویکرد نشانه شناسی به واکاوی عناصر گروتسک در این آثار پرداخته و به تحلیل نمونه های مطالعاتی می پردازد. در این آثار عناصری غیرانسانی به پیکره انسان اضافه و تمامیت بدن از حالت طبیعی خود خارج شده و دچار دگردیسی می شود. اعضای غیرمعمول در پیکره انسانی امری است که در این آثار از لحظات واقعی، بیانی گروتسک وار را پدید می آورد. محتوای این پژوهش به صورت کمی، گردآوری اطلاعات به روش اسنادی (مطالعات کتابخانه ای) و به شیوه ی توصیفی - تحلیلی و در مواردی نیز تاریخی است.
خوانش وجوه بصری هنر گروتسک در آثارجنی ساویل بر اساس آرای میخائیل باختین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۸ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱
81 - 91
حوزه های تخصصی:
جنی ساویل یک نقاش فیگوراتیو از تصاویر بسیار بزرگ و توصیفات کوبنده در مورد بدن گروتسکی زنان و اغلب خودش است. نقاشی های او با اصطلاحات مختلفی مانند ناخوشایند، بی رحمانه و منزجرکننده توصیف می شود. رئالیسم گروتسک به عنوان یک جریان دارای نفوذ و قدرت در نقاشی فیگوراتیو تا به امروز زنده مانده است. در بدنی تحریف شده به عنوان ابزاری برای با هم ادغام نمودن واقعیت و تخیل. شکاف ها و برآمدگی های این بدن مشترک انسانی ممکن است ناخوشایند یا منزجرکننده به نظر برسند اما باختین این تصاویر احشایی را در چارچوبی بلندنظرانه و مثبت قرار می دهد. این پژوهش با طرح این پرسش اصلی که «چگونه می توان بر مبنای آرای باختین وجوه بصری هنر گروتسک را در آثار جنی ساویل خوانش نمود؟» شکل گرفته و از نظر هدف توسعه ای و از نظر نوع و روش، کیفی و توصیفی-تحلیلی می باشد. یافته های تحقیق آشکار کننده این واقعیت است که این هنرمند با بکارگیری هنر خود هر آنچه در جامعه امروزی فاخر و بلندمرتبه تلقی می شود به زیر کشیده و آن را از مرکز به حاشیه رانده است و این گونه با درهم شکستن روابط سلسله مراتبی و تقدس زدایی از امر مقدس و آرمانی، اعتراض خود را به بی عدالتی و نابرابری در جامعه ابراز نموده است.
مطالعه بینارشته ای ویژگی های گروتسکی در آثار منتخب بهمن محصص و روی اندرسون با تکیه بر نظریه میخائیل باختین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گروتسک نوعی بیان بصری است که به هنرمند اجازه می دهد تا با خلق هویت بصری عجیب، غیرعادی و غیرواقعی، مفاهیم مورد نظر خود را به صورتی متفاوت در هنر بیان کند. تعریف مؤلفه های خاص برای گروتسک در هنر یکی از مباحث مورد توجه نظریه پردازان بوده و از زوایای مختلفی توسط آن ها بررسی شده است. پژوهش پیشِ رو، با هدف تطبیق تابلوهای منتخبی از بهمن محصص (۱۳8۹ ۱۳0۹) و پلان هایی از فیلم سینمایی «آوازهایی از طبقه دوم» اثر روی اندرسون (۲۰۰۰ م) با تکیه بر نظریه گروتسکی میخائیل باختین (۱975 ۱89۵ م) و استفاده از رویکرد میان رشته ای، درصدد یافتن اشتراکات آن ها با توجه به ویژگی های مد نظر این فیلسوف روس است. روش مورد استفاده در این پژوهش توصیفی تحلیلی است و جمع آوری داده ها به شیوه کتابخانه ای انجام گرفته است. نتیجه این پژوهش حاکی از آن است که با وجود خلاء پژوهشی درباره پدیده گروتسک در هنرهای بصری، هر دو هنرمند با توجه به ریشه های فرهنگی متفاوت، از مؤلفه های معرفی شده توسط باختین به خوبی استفاده کرده اند و در این مورد از جنبه های مشترک برخوردارند.
بازشناسی و تحلیل نمودهای گروتسک در داستان های هفت پیکر نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کهن نامه ادب پارسی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۳۶)
245 - 279
حوزه های تخصصی:
شاخص ترین مؤلفه های سبک گروتسک، نظیر احساس ترس، تمسخر نهفته، اشکال عجیب و غریب و تعجب آور، زشت نمایی های آراسته به زیور ظاهری و... به شیوه ای هدفمند و حساب شده در داستان های هفت گنبد قابل مشاهده است. نشانه های برجسته ای از نگاهِ جدیدِ دو منتقد حوزه زیبایی شناسیِ زشتی، یعنی کایزر و باختین که ضمن کاستنِ جنبه های منفی هنر گروتسک و تغییر در معیارهای متعارف زیبایی، این سبک را نوعی از زیبایی شناسی زشتی دانسته است، در داستان های هفت پیکر، از نمود معناداری برخوردار است. در این داستان ها، برخی مسائل جسمی و روحی واپس رانده شده از زندگی انسان به همراه زشتی ها و پلیدی های آن به شیوه ای پیچیده، اعجاب آور، متناقض و غیرمنتظره به تصویر کشیده می شود که این ظرافت ها، از جنبه های کمترپرداخته شده این اثرادبی به شمار می رود. در این پژوهش، ضمن بهره گیری از مطالعات کتابخانه ای و اسنادی و به روش تحلیل کیفی و با در نظر داشتن دیدگاه کایزر، مقوله گروتسک و مؤلفه های شاخص آن را در داستان های هفت پیکر، بازشناسی، طبقه-بندی و تحلیل کرده ایم. دستاوردهای پژوهش نشان می دهد که نظامی در این داستان ها توانسته است، با مهارتی شگفت، در محتوا و شکل اثر، زشتی ها و پلیدی ها را به شیوه ای نزدیک به ویژگی های یک اثر گروتسک بنمایاند.
کارناوالیزه شدن جامعه ایران در عصر مشروطه (مطالعه موردی آثار دهخدا، میرزاده عشقی و نسیم شمال)(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
زبان و ادب فارسی دانشگاه آزاد سنندج سال ۱۶ بهار ۱۴۰۳ شماره ۵۸
165 - 184
حوزه های تخصصی:
اصطلاح کارناوال را منتقد و فیلسوف بزرگ روس میخاﺋﯿﻞ باختین در قرن بیستم میلادی برای نقد و تحلیل آثار ادبی به کار برد. این واژه در نزد وی به عنوان یک فرهنگ مطرح شد؛ فرهنگی که گستاخ و بی پرده، آزاد و رها و بی هیچ قید و بندی در برابر سلطه هر چیز قدرتمند و مقدس و باورهای تحمیل شده به شوخی و بازی می پرداخت. مؤلفه های کارناوال با توجه به نظریه باختین در آثار دهخدا، میرزاده عشقی و نسیم شمال عبارت اند از رﺋﺎلیسم گروتسک، خنده مرگ، غیرمذهبی بودن، نسبیت و درکنار هم قرارگرفتن مفاهیم متضاد و ترویج فضای چندصدایی. با توجه به ماهیت موضوع و اهداف پژوهش، این تحقیق در قلمرو پژوهش های توصیفی، کتابخانه ای- اسنادی است که ماهیت کاربردی دارد و در نمونه آن دو اثر از دهخدا، یک اثر از میرزاده عشقی و یک اثر از نسیم شمال بررسی می شود. روش نمونه گیری، انتخابی و شیوه گردآوری داده ها اسنادی است. با کاربرد روشی توصیفی- تحلیلی پس از معرفی کارناوال و مؤلفه های آن در ادبیات فارسی، به تجزیه و تحلیل فرآیند کارناوال در آثار مدنظر با ذکر مصادیق پرداخته می شود.
تطبیق ساختاری عجایب نگاری محمد سیاه قلم با شخصیت های ماورایی متن ادبی شاهنامه فردوسی
منبع:
رهپویه هنرهای صناعی دوره ۳ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۹
7 - 18
حوزه های تخصصی:
متن ادبی شاهنامه فردوسی همواره یکی از منابع مورد توجه هنرمندان برای تصویرگری بوده است. گمان می رود محمد سیاه قلم (نگارگر برجسته مکتب هرات تیموری) در خلق گروتسک نگاری خود متأثر از داستان های این اثر ادبی بوده باشد. هدف این پژوهش بررسی ارتباط و چگونگی تأثیرگذاری متن ادبی شاهنامه فردوسی بر عجایب نگاری محمد سیاه قلم است و در پی پاسخگویی به این سؤالات است: چه وجوه مشترکی میان شخصیت های عجایب نگاری محمد سیاه قلم با دیوهای داستان های هفت خوان رستم در شاهنامه فردوسی وجود دارد؟ محمد سیاه قلم در گروتسک نگاری خود بیشتر از کدام داستان هفت خوان رستم الهام پذیرفته است؟ این پژوهش به لحاظ هدف، بنیادی و ماهیت آن ترکیبی از رویکردهای توصیفی، تحلیلی و تطبیقی است. روش گرد آوری اطلاعات، اسنادی کتابخانه ای بوده و از ابزار مشاهده مستقیم و فیش برداری نیز استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان دهنده قرابت موضوعی میان عجایب نگاری محمد سیاه قلم و موضوعات داستان های هفت خوان رستم است. در زمینه تأثیرپذیری موضوعی به نظر می رسد محمد سیاه قلم بیشتر از روایت خوان پنجم و نبرد رستم با اولاد دیو الهام گرفته باشد. از سوی دیگر شماری اشتراکات ظاهری میان دیوهای تصویر شده توسط محمد سیاه قلم و دیوهای توصیف شده در داستان های هفت خوان رستم وجود دارد اما با توجه به اینکه فردوسی به ندرت به صورت دقیق به توصیف جزییات و خصوصیات ظاهری شخصیت دیوها در این روایات پرداخته است و اطلاعات اندکی در این خصوص به خواننده ارائه می دهد در امکان تأثیرپذیری محمد سیاه قلم در عجایب نگاری خود از شخصیت پردازی دیوهای شاهنامه فردوسی از لحاظ بصری می بایست به دیده تردید نگریست.
بررسی رمانِ دایی جان ناپلئون از منظرِ عناصر و مضامین گروتسک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادب فارسی سال ۷۷ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۴۹
181 - 198
حوزه های تخصصی:
گروتسک شبه گونه ای است که نویسنده یا گوینده ی آن، ناهنجاری های فردی و اجتماعی را با اغراقی نا خوشایند و هم زمان انزجار آمیز و خنده دار به سخره می گیرد. عناصرگروتسک در یک اثر ادبی و هنری فضایی دوگانه ایجاد می کند و ساختاری می آفریند که ترکیبی از افکار متضاد را در خود نهفته دارد؛ گروتسک در آن واحد هم مجذوب می کند و هم می رماند، هم می خنداند و هم می هراساند. گروتسک معمولاً سیمای انسان و هرآنچه را دستمایه قرارداده است، به شکلی مبالغه آمیز و دست کاری شده نشان می دهد و با ساختار های منظم و منطقی همچون توالی زمان و روابط علی و معلولی چنان رفتار می کند که انگار وقوع آن ها به نحوِ دیگری هم امکان پذیراست. رمان دایی جان ناپلئون نوشته ی ایرج پزشکزاد، از جمله آثار داستانی است که در آن از عناصر و فضاهای گروتسکی برای نقد برخی پندارها و رفتارهای جامعه ی ایرانی به خوبی بهره برداری شده است. در این رمان، 136 عنصر گروتسکی وجود دارد که از این میان، عنصر « نا بهنجاری» دارای فراوانی بیشتری است و نوع این نابهنجاری هم عمدتاً پنداری و رفتاری است؛ همچنین در عنصر گروتسکی«وحشت و کمیک»- که در این رمان پس از نابهنجاری دارای بسامد است- سویه ی کمیک و خنده آوری بر سویه ی وحشت و هراسناکی آن فزونی دارد.