مطالب مرتبط با کلیدواژه

بهمن محصص


۱.

تحلیل نحوه بازنمایی ساحل در اشعار نیما یوشیج و مقایسه آن با آثار بهمن محصص(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: نیما یوشیج بهمن محصص ساحل تجربه زیسته مدرنیته سیالیت

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۰۹ تعداد دانلود : ۱۵۶
در سنت نگارگری ایرانی میان ادبیات و نقاشی رابطهای تنگاتنگ برقرار بوده است. این درحالی است که در دوره معاصر با ظهور جریانات نقاشانه نو، تلاش شد ادبیات و نقاشی بهنحوی مستقل ازهم ظاهر شوند. اما برخلاف این پویه جدید در این دوره، ما همچنان در مواردی شاهد آنیم که ادبیات و نقاشی بار دیگر بههم پیوند میخورند و قرابت قدیم خود را بهنمایش میگذارند؛ از آن جمله میتوان به پیوند میان شعر نیما یوشیج و نقاشی بهمن محصص اشاره نمود. در این مقاله این پیوند و شباهت، بهلحاظ معنایی و نیز وجود تجربه مشترک نهفته در آثار این دو هنرمند بررسی میشود. همچنین، از رهگذر بررسی مفهوم ساحل در این آثار به بنمایه های تجربه دو هنرمند نامبرده از مدرنیته، توجه میشود. روش بهکاررفته در این مقاله، تطبیقی است که برمبنای مقایسه دو گفتمان شعر و نقاشی و تحلیل و تطبیق درونمایه های ادبیات موجود در این زمینه استوار است. در پژوهش حاضر میکوشیم تا نشان دهیم که ساحل بهمثابه تجربه عمیقاً زیستهشدهای برآمده از زیستبوم این دو هنرمند است که در دو رسانه متفاوت بازنمایی شده است. در توصیف و تحلیل این بازنمایی نشان داده میشود که تجربه های آفاقی و انفسی چگونه برهم انطباق مییابند. همچنین سعی میشود تا ساحل دریا استعارهای تعبیر شود که معنای امر مدرن را از دو جهت در خود بههمراه دارد. در نگاه نخست خواهیم دید که سیالیت بهعنوان استعاره زندگی مدرن در آثار نیما یوشیج و بهمن محصص در تصویر ساحل و دریا نمایان است. از جنبه دیگر، تبیین خواهد شد که خط ساحلی بهمثابه مرز بین دریا و خشکی، آب و خاک و مایع و جامد، شورشی علیه قطعیت دوگانهباور است.
۲.

تحلیل کارکرد اسطوره های نوین در نقاشی معاصر ایران؛ مطالعه ی موردی آثار بهمن محصص، علی اکبر صادقی، محمود سبزی، مهران صابر(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: اسطوره های نوین بهمن محصص علی اکبر صادقی محمود سبزی مهران صابر نقاشی معاصر ایران

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۰۷ تعداد دانلود : ۲۸۷
رویدادهای دنیای مدرن منجر به ظهور اسطوره هایی نوین شده که در عین بهره گیری از تعریف سنتی اسطوره، اشکال جدید و متفاوتی از آن را ارائه می دهند. هنرمند نقاش معاصر نیز تلاش می کند در آثار خویش به جست وجوی کارکردهای گوناگون اسطوره های نوین برآید. پژوهش حاضر باهدف تحلیل چرایی، چگونگی استفاده و کارکرد اسطوره های نوین در نقاشی معاصر ایران صورت گرفته است. پرسش های پژوهش عبارت اند از: 1. چرا نقاشان معاصر ایران از اسطوره های نوین برای انتقال پیام اثر به مخاطب بهره برده اند؟ 2. نقاشان معاصر ایران چگونه و با چه کارکردی از اسطوره های نوین برای انتقال پیام اثر به مخاطب بهره برده اند؟ موردهای مطالعاتی این پژوهش 5 تابلو از میان آثار چهار نقاش معاصر ایران است. نتایج پژوهش گویای آن است که تحولات تاریخی چون جنگ های جهانی، ظهور مکاتب و ایدئولوژی های جدید و مصرف گرایی منبعث از جهان سرمایه داری را می توان از دلایل کلی نمودارشدن اسطوره های نوین در نقاشی ایرانی برشمرد. هنرمندان موردمطالعه علاوه بر اینکه نسبت به اسطوره های قدیمی رویکردی انتقادی داشته اند، این رویه را نسبت به اسطوره سازی های دنیای معاصر نیز در پیش گرفته اند و با بازسازی اسطوره های قدیم در بستر جدید، سعی در تسکین آلام خود نسبت به گذشته ی خوب ازدست رفته ونیز صلح طلبی، هویت یابی و نجات اصالت فرهنگی و اجتناب از ایدئولوژی های مخرب داشته اند.
۳.

نقد روانکاوانه بهمن محصص با تکیه بر رساله روانکاوی لئوناردو داوینچی

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: نقد روانکاوانه بهمن محصص زیگموند فروید لئوناردو داوینچی تصعید فی فی مونالیزا

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۰ تعداد دانلود : ۲۷۹
بهمن محصص، هنرمند معاصری است که برای حیات بخشیدن به آثارش راه هم عصرانش را نپیمود و زبانی نو برای خلق آثارش خلق نمود. فیگور های بی دست و پایش همواره منتقدان را به خود فرا می خوانند. انسان های اخته آثار او، گرچه در صورت فاقد اجزای بسیار بودند، اما همگی با دهان های گشوده و فریاد های خاموش شان بیماران روان رنجوری را به ذهن متبادر می کنند که عاجزانه علم روانکاوی را به مدد فرا می خوانند. هنرمند محبوب ترین اثرش فی فی از خوشحالی زوزه می کشد را با محبوب ترین اثر داوینچی، مونالیزا قیاس کرده، یادآور می شود که هر دو، اثر محبوب شان را در سراسر عمر به همراه داشته و عزیز شمارده اند. امروزه نقد روانکاوانه یکی از روش های نقد برای درک بهتر هنرمند و آثار هنری محسوب می شود و می دانیم که نخستین بار، به علت علاقه زیگموند فروید به هنر و ادبیات، هم زمان با رشد نظریه روانکاوی توسط خود وی شکل گرفته است. فروید در سال 1910م و در رساله روانکاوی لئوناردو داوینچی برای نخستین بار به مطالعه روان هنرمند و تاثیر ناخودآگاه و تجربیات دوران کودکی بر شکل گیری مشهورترین اثر وی، مونالیزا می پردازد. وی با بررسی یکی از خاطرات اولیه دوران کودکی لئوناردو و بسط آن در بستر اسطوره، زبان شناسی و نماد شناسی در می یابد که لبخند مونالیزا ریشه در خاطرات اولیه او با مادر دارد که در آثار دیگر وی نیز قابل ردیابی است. پرسش از امکان دریافت وجوه مشابه در ناخودآگاه بهمن محصص و ظهور آن در آثارش که مرتبط با رابطه او با مادرش در دوره های آغازین بوده است پژوهشگر را بر آن داشت تا با پای نهادن در جای پای باقی مانده از پدر روانکاوی و دنبال نمودن اطلاعات بر جای مانده از بهمن محصص در مصاحبه ها و مستند ها، قرابت های متعدد میان حیات روانی این دو هنرمند را یافته و به تحلیل دقیق تر آن ها بپردازد. فعالیت های گسترده این دو هنرمند در زمینه های گوناگون با مفهوم «تصعید» قابل فهم می شود و باز شناسی «تثبیت» در دوره های مختلف رشد (به خصوص دوره دهانی) در هنرمند و تطبیق آن با شاخصه های فیگور های بهمن محصص سبب می شود تا فی فی را در ارتباط پیشا ادیپی وی با مادر به شمار آوریم و یا حتی به عنوان نمادی از مادر (غیر) به رسمیت شماریم.
۴.

مطالعه بینارشته ای ویژگی های گروتسکی در آثار منتخب بهمن محصص و روی اندرسون با تکیه بر نظریه میخائیل باختین(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: گروتسک میخائیل باختین بهمن محصص روی اندرسون آوازهایی از طبقه دوم بینارشته ای

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۲۳ تعداد دانلود : ۱۳۴
گروتسک نوعی بیان بصری است که به هنرمند اجازه می دهد تا با خلق هویت بصری عجیب، غیرعادی و غیرواقعی، مفاهیم مورد نظر خود را به صورتی متفاوت در هنر بیان کند. تعریف مؤلفه های خاص برای گروتسک در هنر یکی از مباحث مورد توجه نظریه پردازان بوده و از زوایای مختلفی توسط آن ها بررسی شده است. پژوهش پیشِ رو، با هدف تطبیق تابلوهای منتخبی از بهمن محصص (۱۳8۹ ۱۳0۹) و پلان هایی از فیلم سینمایی «آوازهایی از طبقه دوم» اثر روی اندرسون (۲۰۰۰ م) با تکیه بر نظریه گروتسکی میخائیل باختین (۱975 ۱89۵ م) و استفاده از رویکرد میان رشته ای، درصدد یافتن اشتراکات آن ها با توجه به ویژگی های مد نظر این فیلسوف روس است. روش مورد استفاده در این پژوهش توصیفی تحلیلی است و جمع آوری داده ها به شیوه کتابخانه ای انجام گرفته است. نتیجه این پژوهش حاکی از آن است که با وجود خلاء پژوهشی درباره پدیده گروتسک در هنرهای بصری، هر دو هنرمند با توجه به ریشه های فرهنگی متفاوت، از مؤلفه های معرفی شده توسط باختین به خوبی استفاده کرده اند و در این مورد از جنبه های مشترک برخوردارند.