مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
دریدا
حوزه های تخصصی:
توسعه تصویر و خیال پردازی در شعر منوط به استفاده از همه ظرفیت های زبان است ؛یکی از از ابزارهای تولید و توسعه تصاویر، توجه به روح تقابلی واژگان در فرهنگ و زبان است.براساس نظریه تقابلی زبان ، ذهن در مواجه با یک مدلول از تصور شهرت یکی به تصور شهرت دیگری منتقل می شود.بنابراین رابطه بین کلمات و اصطلاحات و نشانه ها در یک سیستم و ساختار زبانی آشکار می گردد.اشعار خاقانی در اغلب موارد با شبکه ای از تصاویر متعدد که با بهره مندی از علوم و فنون مختلف حاصل آمده ، در هم تنیده شده است. رابطه تقابلی یکی از موارد اصلی این شبکه است که در محور افقی شعر خاقانی بسیار نیرومند عمل می کند. این الگوی ساختاری در شعر خاقانی در حوزه های مختلف بررسی و طبقه شده است ؛ تا بدین وسیله راهی به دنیای ذهن و تفکّر شعری خاقانی گشوده گردد.
چالش درون و بیرون در آثار نقاشی ایرانی با توجه به خوانشِ دریدا از پارارگونِ کانت
حوزه های تخصصی:
دریدا در خوانشی از«نقد قوه حکم»کانت، مفهوم پارارگون را در سایه قاب مورد بررسی قرار داده است. کانت با طرح پارارگون مرزهای غیرقابل نفوذی بین درون و بیرونِ اثر هنری ترسیم می نماید که به فرمالیسم و یا باور مشهورِ هنر برای هنر منجر شده است. سوال بنیادین این مقاله نیز دقیقاً براساسِ همین طرحواره صورت گرفته است: با توجه به مفهوم پارارگون، چگونه می توان چالش درون و بیرون در آثار نقاشی ایرانی را تحلیل نمود؟ باطرح این سوال، با هدف مواجهه ای دیگرگونه با متن(اثر هنری) و خوانش دیکانستراکشن، آثار از طریق پارارگون و رابطه بینامتنی به ساحت هایی غیر از زیبایی شناسی- فلسفه، ادبیات، تاریخ، جامعه شناسی، اخلاق، فرهنگ و... پیوند می یابند. مقاله ضمن مروری کوتاه بر آرای دریدا و تحلیل مفهوم پارارگون و برملا کردن تناقضات پنهان در آرای زیبایی شناسی کانت، به روشی کیفی و با استفاده از منابع کتابخانه ای و اینترنتی به واکاویِ نقاشی ایرانی پرداخته، و مهمترین چالش مطرح شده در پارارگون کانت، یعنی درون و بیرون را در آثار نقاشی ایرانی ردیابی می نماید. اینگونه خوانش می تواند به مثابه رهنمونی روش شناختی، در حوزه های متنوع تجسمی بکار آید.
کارکرد نظریه ««تفاوط»» دریدا به مثابه عنصری پسانوگرا در سروده های جان کیتس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۱ بهار و تابستان ۱۳۹۵ شماره ۱
135 - 152
حوزه های تخصصی:
جستار حاضر خوانشی نقّادانه از پاره ای از سرود های جان کیتز شاعر انگلیسی است. این خوانش، یکی از ویژگی های پسانوگرایی را در پرتو نظریه های منتقدانی همچون ویکتور شکلوفسکی و ژاک دریدا نشان می دهد تا سبک بارز این شاعر دوران رمانتیک انگلیس را بشناساند. آنچه بررسی پسانوگرایانه آثار کیتز را بر می انگیزد، یافتن یکی از تمهیدات برجسته پسانوگرایانه به نام «تفاوط» است. مسأله احتمالی بودن یک مفهوم که در نظریه آشنایی زدایی شکلوفسکی نمود دارد در بعضی از اشعار جان کیتس نمایان است؛ او سعی دارد تا از شیوه های سنّتی اجتناب کند و نگاهی نو نسبت به دنیا داشته باشد تا به دیدگاهی متفاوت و نو دست یابد. آشنایی زدایی ویکتور شکلوفسکی زمینه ای نو برای خلق مفاهیم متفاوت و جدید ایجاد می کند. این تفاوتها، «تفاوط» و ژاک دریدایی را می آفرینند و خواننده را وا می دارند تا تأمّل کند؛ پس خواننده آن قدر درنگ می کند تا به درک مفهوم نو و متفاوت نائل شود. از این حیث، درنگ و تعلّل در درک مفاهیم جدید از ویژگی های نظریه «تفاوط» ژاک دریدا به حساب می آید.
لِم های فلسفی ساختن هنر از منظر دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
141 - 159
حوزه های تخصصی:
نخستین مقاله کتاب حقیقت در نقاشی، «پارارگون/Parergon»، را بعضی به «پیرامون کار» و یا «پیراکار» ترجمه کرده اند. اما «پارارگون» برای دریدا چیزی بیش از معنای لغوی صرف است. در بیان بی مأواییِ پارارگون، دریدا آن را «نه کار و نه بیرون از کار» می داند، «پارارگون نه در درونْ جایی دارد و نه در بیرونْ، نه در ماورأ و نه در مادون قرارگرفته است». دریدا این واژه را از نقد سوم برگرفته است. فصل «Lemmes» نقطه عزیمت دریدا در این کتاب است. در این مقاله، کلیدواژه «لِم» (فوت وفن، شگرد) را معادل کلیدواژه فرانسوی «Lemmes» قرار داده ایم و آن چه دریدا لم های کار می خواند، که فی الواقع روش هایی برای فلسفی ساختن هنر هستند، را بررسی کرده ایم. روش هایی که هنر را در ساختار متافیزیکیِ فلسفه محدود ساخته اند و آن را در حالتی اولیه و راستین تعریف می کنند. این روش ها شامل: لم هجوآمیزِ زمان، لم آموزه های هنر، لم حلقه های مدور و لم سوم یا میانی است. در این حین به مفهوم «مغاک» خواهیم پرداخت. مفهومی که نشانگر برخورد ذهن و عین (سوژه و ابژه) به عنوان یکی از مسائل تعیین کننده فلسفه است و خاصه پس از کانت دغدغه ای جدی برای تعریف سوبژکتیویته بوده است. از دیگر ارجاعات مغاک (شکاف، خلیج) در متن دریدا، اشاره به فاصله پرنشدنی دو نقد نخست کانت، و افزون بر آن رابطه نومن و فنومن است.
واسازی دریدا به مثابه رهیافتی برای امکان تفکر دینی (دریدا و امکان تفکر دینی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۶۳)
135 - 164
حوزه های تخصصی:
«واسازی» در تفکر دریدا نه «روش» بلکه به مثابه «رهیافتی» است که کل انگاره های متافیزیکی و سنت فلسفه غربی را از افلاطون تا هوسرل به پرسش می کشد. وسعت نگاه او، مفاهیم دینی را نیز به جهت صبغه متافیزیکی آن شامل می شود. این جستار، نقش اصطلاح «واسازی» و کاربست و تبیین گریِ آن را در حوزه الهیات نشان می دهد؛ برای این مقصود ضمن اشاره به تفسیرهای بدیلی که واسازیِ دریدا را با نیست انگاری پیوند داده است و نقد این ادعا؛ با استمداد از شواهد واسازانه تفکرِ او از قبیل مفهوم هدیه، پارادوکسِ ایمان، موعودباوری و عدالت کوشیده است از قرابت میان واسازی و امکان تفکر دینی سخن بگوید. با این بیان، در کنار خوانش نیست انگارانه برخی شارحین او، از امکان تفکر دینی در دریدا و نسبت ایجابیِ واسازی در تحلیل مفاهیم دینی نیز می توان سخن گفت. و وجه ایجابی و سلبیِ توأمانی که در دیفرانس و امکان ناپذیری به مثابه أمارات واسازی وجود دارد می تواند راه را برای امکان و فهم گونه ای از الهیات سلبی در تفکر فلسفی دریدا و پرسش از امر قدسی در دوره معاصر باز کند.
مطالعه ای موردی در روش شناسی پژوهش واسازی به عنوان یک پژوهش کیفی
حوزه های تخصصی:
مفهوم «واسازی» یکی از مفاهیم اساسی فلسفه علم و معرفت شناسی معاصر و رویکردی نوین در عرصه روش های کیفی است که کاربست های فراوانی در علوم گوناگون دارد و می توان آن را به عنوان روشی کیفی برای بررسی پدیده ها و مفاهیم مختلف به کار گرفت. معمولاً واسازی را نقد ساختارشکنانه یا شالوده شکنانه متون فلسفی به حساب می آورند و در ترجمه های فارسی این اصطلاح، «دریدا» نیز دیده می شود. این گونه دریافت، با اینکه بخشی از حقیقت را بیان می کند، اما از بیان بخش مهم تر حقیقت غافل است. واسازی، ضمن به کارگیری انتقاد بنیادین در خوانش متن ها و بررسی پدیده های گوناگون، روابط ناعادلانه و سلسله مراتبی میان مفاهیم و پدیده ها را نشان می دهد و زمینه ای برای ارتباط دوسویه و عادلانه تر را فراهم می کند. با توجه به رویکرد علوم انسانی اجتماعی به روش های کیفی پژوهش و نیز جایگاه ویژه روش کیفی واسازی، در این مقال ه، ابت دا تعریف و سپس پیش ینه روش وا سازی، اهداف واسازی و تبیین جایگاه آن در میان سایر روش های تحقیق، و نقد روش واسازی بیان و در ادامه، این ادعا مطرح می شود که واسازی تنها دارای وجه منفی نیست و وجه ایجابی قدرتمندی نیز در آن وجود دارد. در نهایت به این نتیجه خواهیم رسید که عمل واسازی، نظریه ای مربوط به متون و بی ارتباط با واقعیت بیرونی نیست، بلکه رویکردی استراتژیک به پژوهش دارد. دانش واسازانه رویکرد عملی ما به پژوهش و استراتژی پژوهش های کیفی را تغییر می دهد.
واسازی برج بابل خوانش نقاشی «برج بابل»، اثر «پیتر بروگل» با تکیه بر آرای دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
باغ نظر سال هجدهم آذر ۱۴۰۰ شماره ۱۰۲
39 - 52
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: آثار پیتر بروگل اغلب به عنوان آثاری تمثیلی و با دلالت های معنایی متناقض در تاریخ هنر مورد اتفاق نظرند. نقاشی برج بابل بروگل در عین اینکه بازنمایی ای بصری از روایت اسطوره ای-مذهبیِ برج بابل است، تفاسیر چندگانه و متناقضی را نیز پدیدار می سازد. ژاک دریدا از نظریه پردازان پساساختارگرا، روایت برج بابل را با رویکرد واسازانه و در ضدیت با سنت فلسفیِ اصالت و یگانگی معنا مورد تحلیل قرار داده است.روش پژوهش: این پژوهش می کوشد با استفاده از رویکرد پساساختارگرایانه دریدا، با تجزیه و تحلیل ساختاری و تفسیر اسناد و منابع موجود، جنبه های مختلف اثر برج بابل بروگل را با توجه به زمینه تاریخی اش مورد بررسی قرار دهد.هدف پژوهش: این مقاله با هدف فراهم آوردن خوانشی چندصدایی و سیال، با ردکردن معنای قطعی اثر، در هم سویی با تحولات نقد و زیباشناسی معاصر درصدد پاسخگویی به این پرسش هاست: ساختار نقاشی برج بابل چه نسبتی با عوامل برون متنی برقرار می کند؟ در فرایند نقد واسازانه اثر، چه ابعاد معنایی مشخص می شوند؟ خوانش تفسیری اثر چگونه با جهت گیری نقد معاصر مرتبط می شود؟نتیجه گیری: نقد واسازانه اثر با آشکارکردن تناقضات و سطوح معنایی چندگانه، نشان دهنده این مسئله است که نقاشی به صورت هم زمان، استعاره ای تصویری است از شکست، ناتوانی و زوال قدرتِ سیاسی حکومت معاصر نقاش در بستر تاریخی. در عین حال تجسمی مثبت از ساختِ گونه ای آرمان شهر با فعالیت و کوشش انسانی را در انطباق با زمینه فرهنگی و اجتماعی اثر بازتاب می دهد. این خوانش چندصدایی می تواند با رد تفاسیر کلیت گرا و مطلق، مظهر طبیعت متغیر و متکثر کنش نقد معاصر در حوزه هنر به شمار آید.
نقد آثار صادق چوبک براساس نظریه ساختارشکنی ژاک دریدا با تکیه بر تنگسیر و سنگ صبور
حوزه های تخصصی:
نظریه ساختارشکنی یکی از نظریه های ادبی رایج در اواخر دهه 1960 به شمار می رود که نخستین بار توسط ژاک دریدا بنیان نهاده شد. هدف ساختارشکنی، بازسازی و بازیابی معنای متن، واسازی و آشکار ساختن تناقض های حاضر در متن است. دریدا با به چالش کشیدن آرای نظام یافته ای از نشانه ها در قالب تقابل های دوگانه، بازی بی پایان دال ها، واسازی، بحث تعدد تعابیر، چندمعنایی بودن متن و مواردی چون آن، شالوده های عقل گرا و خردمدار را درهم ریخت و عنوان کرد که هرگز نمی توان به معنای نهایی و مدولول غایی در یک متن دست یافت. بازی بی پایان دال ها، واسازی، تقابل های دوگانه، ضمیمه، سر- نوشتار، رد و مواردی از این قبیل، از بنیان های نظریه دریداست. در پژوهش حاضر برآنیم تا دواثرصادق چوبک تحت عنوان تنگسیر و سنگ صبور را واسازی کنیم تا بدین گونه قابلیت های ادبیات فارسی برای آزموده شدن توسط این نظریه نشان داده شود و به رهیافت های دیگری از دو متن براساس نظریه دریدایی دست یابیم.
رویکردی هستی شناختی به خوانش ژاک دریدا از سوره روم با بهره گیری از تفسیر فارسی آیت الله جوادی آملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دریدا در تلاش برای ارائه یک خوانش دموکراتیک از قرآن آن را کتاب مهمان نوازی و بخشودن بی قید و شرط نسبت به همه دیگری ها معرفی می نماید، اما پیامبر(ص) را از این قاعده مهمان نوازی و بخشودن بی قید و شرط مستثنی می داند. این خوانش دریدا تاکنون مورد بررسی تحلیل گران قرار نگرفته است. هدف این تحقیق بررسی چرایی این خوانش دریدا از قرآن و مستثنی دانستن پیامبر (ص) از آن است. در این روش توصیفی-تحلیلی- تطبیقی، مفاهیم مد نظر دریدا در متن قرآن مورد بررسی قرار گرفته و جایگاه شناخت شناسانه پیامبر بر مبنای خود متن تحلیل شده است. در این راستا از خوانش «هستی شناختی» به متن قرآن استفاده شده که متن را مستقل از خواننده و نویسنده در نظر می گیرد. این خوانش قابل مقایسه با خوانش «شالوده شکنانه» دریدا است زیرا شالوده شکنی از دل این رویکرد هستی شناسانه به متن بیرون آمده است. در عین حال این روش خوانش بسیار با رویکرد «قرآن به قرآن» علامه طباطبایی شباهت دارد و مناسب قرآن پژوهی است. برای اطمینان از صحت علمی یافته های این تحلیل از تفسیر عالمانه آیت الله جوادی آملی بهره گرفته شده تا از تقلیل متن قران به متن ادبی صرف و همین طور تفسیر به رای جلوگیری شود. یافته های این مطالعه نشان دهنده این امر بوده است که دریدا از شواهد بسیاری در متن که ناقض خوانش او است چشم پوشی نموده و در نتیجه عملکرد پیامبر (ص) را متضاد با قرآن یافته است.
فهمِ حقیقت ناپایدار و نسبت آن با خلق اثر هنری نزد دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در حالی که اغلب فیلسوفان بر این مسأله تأکید دارند که ما چگونه یکدیگر را می فهمیم، دریدا با پافشاری بر پیچیدگی های نوع خاصِ فهم ما، بر این مسأله که ما چرا و چگونه یکدیگر را نمی فهمیم، تمرکز دارد. از نظر دریدا ما در این جهان در گونه ای تعلیق مدام قرار داریم که مانع فهم کامل ما از حقیقت آن می شود. حقیقتی که نه تنها ناپایدار است، بلکه در هنرها امری به غایت ناپایدارتر است. این در حالی است که این ناپایداری و تعلیق در فهم حقیقت، ضمن آنکه خود لازمه ی خلق اثر هنری است، به آن امکان یگانگی، بی همتایی و بی بدیل بودن نیز می بخشد. بدون آن، اثر هنری به فرمولی ریاضی وار تبدیل می شود که همگان قادر به انجام آن خواهد بود. لذا این پژوهش درصدد است بررسی کند که چگونه هر برداشتی از اثر هنری، اتفاقاً خود به ناپایداری بیشتر در فهم و در حجاب فروماندگی حقیقت منجر خواهد شد و چگونه مخاطب اثر در مشارکتی فعّال و دائمی، هیچ گاه از تفسیر اثر رهایی نخواهد یافت. دو اصل مهمی که هنر و خصوصاً هنرهای معاصر برای دوام و بقا به آنها نیاز مبرم دارد و دقیقاً به همین دلیل است که شکوفا می شود .
آموزش تفکر به مثابه نوشتار؛ براساس نقد دریدا از خوانش فوکو در رابطه بین عقل و جنون در کوگیتو دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۲
81 - 98
حوزه های تخصصی:
مفهوم تفکر و اندیشیدن یکی از مسائل مهم معرفت شناسی است که فیلسوفان و معرفت شناسان از دیرباز تا کنون دیدگاه های گوناگونی درباره چیستی تفکر و چگونگی ارتباط آن با عقل ابراز داشته اند. در این نوشتار، ما به بازسازی مفهوم تفکر از دیدگاه دریدا به وسیله نقد او از خوانش فوکو از "من می اندیشم" دکارت پرداخته و چگونگی ارتباط آن را با آموزش تجزیه و تحلیل می کنیم. بر طبق دیدگاه فوکو، دکارت جنون را از تفکر کنار می گذارد، در حالی که به اعتقاد دریدا در کوگیتو، جنون وضعیتی از تفکر (درون تفکر) می باشد. در خوانش دریدا، کوگیتو نقطه صفری است که در آن عقل و جنون در هم تنیده اند. در حالی که فوکو دکارت را چنین تفسیر می کند؛ من فکر می کنم، پس من مجنون نیستم، دریدا او را چنین می خواند: مجنون باشم یا نباشم، من فکر می کنم، پس هستم. از سوی دیگر دریدا اذعان دارد که تفکر خود، نوعی نوشتن است، فکر کردن؛ یا همان نوشتن، فقط به لطف غیاب و وضعیت های امکان نیافته، و عقلانیت فقط به لطف عدم عقلانیت، یعنی جنون، امکان می یابد. نوشتار دریدایی نیز به واسطه رابطه ای مضاعف با آموزش فوکوی معلم امکان می یابد؛ استاد در ابتدا دانشجو را با فراهم نمودن دانش و طرز تفکر مناسبی آموزش می دهد و سپس دانشجو بخاطر این که خود فکر کند و صدای منحصر بفرد خود را ایجاد نماید، استاد را به چالش می کشد
بررسی و تحلیل مبانی تأویل گرایی در میراث نقد ادبی پورنامداریان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال چهاردهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۵۶
176-131
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، آثار نقدی پورنامداریان با رویکرد هرمنوتیک فلسفی تحلیل و بازخوانی می شود. مسئله این است که آیا فلسفه هرمنوتیکی در آثار نقدی نویسنده مورد نظر مبنای تفسیر آثار ادبی قرار گرفته است و اگر چنین است، چه مفاهیم و موضوعات هرمنوتیکی مبانی کار او را تشکیل می دهد. فلسفه هرمنوتیکی با بسیاری از موضوعات و مفاهیم خود در نقد ادبی نفوذ کرده است. به نظر می رسد پورنامداریان نیز در آثار خود از بسیاری از این مفاهیم بهره برده و بسیاری از جلوه ها و اندیشه های برآمده از این فلسفه مبنای کار وی در نقد و تحلیل آثار ادبی قرار گرفته است. اما او در بهره گیری از این مفاهیم، صرفاً خود را در محدوده منتقد مقلد قرار نداده است که تحت تأثیر یکی از رویکردهای اندیشگانی مرتبط با هرمنوتیک فلسفی قرار گرفته باشد؛ بلکه وی علاوه بر آگاهی از دانش جهانی نقد در زمینه هرمنوتیک (علم تأویل جدید)، با تکیه بر میراث تأویل، مخاطب را با چشم انداز جدیدی در زمینه نقد ادبی روشمند آشنا می کند. عنوان ها و لایه های این مقاله که متأثر از این مفاهیم است، عبارت اند از: تأویل، تکثر معنایی، رمز و تمثیل، اسطوره زدایی در متن های رمزی، ساخت شکنی، گراماتولوژی، نظریه مرگ مؤلف، بینامتنیت، ابهام و بی معنایی (چندمعنایی)، التفات و چندمعنایی، ارتباط ساخت شکنی و چندمعنایی با شعر تعلیمی و حکمی، چندمعنایی و تعهد اجتماعی در شعر و ادب. وی در آثار نقدی خود گاه این موضوعات را به طور مستقیم تحلیل و بررسی کرده و گاهی نیز در مقام رویکردی مخصوص چنان در آثارش حلّ و هضم و جذب نموده که آن ها را چون گفتمانی ازآنِ خود کرده است.
بسط نظریه دیکانستراکشن دریدا؛ نقدی فلسفی بر سبک دیکانستراکشن در معماری معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲ (پیاپی ۶۶)
127 - 150
حوزه های تخصصی:
وقتی نظریه دیکانستراکشن دریدا در معماری بسط پیدا کرد، گمان می رفت راهی برای ترجمان و نمایش یک اندیشه به صورت عملی یافت شده است، اما بازخورد آن آرا در خلق فضاهای معماری، نشان داد که تعمیم آرای دریدا به معماری تنها بر پایه برداشتی سطحی و ناقص از آن آرا بوده که منجر به برون داد سبک دیکانستراکشن در معماری هم شده است. دریدا با همراهی در پروژه ای که هدفش ابداع سبک دیکانستراکشن در معماری بود، درصدد برآمد ضمن ارائه نمودی عینی برای نظرات خود، نشان دهد که هنرها بهترین محل برای تجلی دیکانستراکشن هستند، اما نتایج حاصل از این پروژه موجب شد تا این فرضیه او با شکست مواجه شود. بر این مبنا، این سوال اساسی مطرح است که سبک دیکانستراکشن در معماری تا چه اندازه توانسته است به برآیند مواضع دریدا درباره دیکانستراکشن بدل شود و یا تا چه حد با آن اختلاف معناداری دارد؟ برای نیل به این مهم ضروری است، میزان تمایز آرای دریدا درباره دیکانستراکشن با سبک دیکانستراکشن در معماری مشخص شود؛ موضوعی که در سایر پژوهش های مشابه تمایزی برای آن قائل نشده اند و بدون پرداختن به آن به عنوان مبانی شکل گیری سبک دیکانستراکشن در معماری پذیرفته شده است. بدین ترتیب و بر این اساس، در این پژوهش سبک منسوب به دیکانستراکشن در معماری، نه از منظری معمارانه، بلکه از منظری فلسفی مورد نقد و ارزیابی قرار می گیرد و میزان اختلاف آرای دریدا با این سبک در معماری تحلیل می شود.
از هرمنوتیک فلسفی گادامری تا ساختارشکنی دریدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در غالب پژوهش های انجام شده، هرمنوتیک فلسفی گادامری را در برابر ساختارشکنی دریدایی قرار داده اند و بر تقاوت ها و تقابل هایشان تأکید کرده اند. این پژوهش برآن است که با برقراری تناظر مفهومی میان این دو جریان مهم تفسیری معاصر، ضمن اشاره به تفاوت ها، همدلانه، و با توجّه به آثار و نوشته های گادامر و دریدا، بر همانندی و همسویی های مفردات اندیشه هایشان تأمّل و درنگ تازه ای داشته باشد؛ بدین منظور، مقاله حاضر به طرح و شرح تلقّی گادامر و دریدا از مفاهیمی چون: زبان و نشانه، حقیقت و معنا، تفسیر، و روش پرداخته است و نشان می دهد که گادامر و دریدا در احکامی چون: هستی فی نفسه دارای انشتقاق و در خود متفاوت است، رد مدلول استعلایی، ظهور خودکفاترین وجه زبان در نوشتار، مخاطره آمیز بودن گفتار و نوشتار در ایجاد ابهام و فریب، عدم باور به تفسیر و حقیقت واحد، انضمامی و سیّال بودن فهم، خلق و آفرینش معنا، نفی روش و... از جهت مناسبات فکری به هم نزدیک می شوند و با یکدیگر هم داستان اند. این پژوهش تلاش می کند پاره ای از بدفهمی های نظری رایج درباب هرمنوتیک فلسفی و ساختارشکنی را برطرف نماید.
واسازی و چالش های آن در تعامل با متن قرآنی بررسی موردی سوره توحید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی - قرآنی سال نهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۳۶)
102 - 136
حوزه های تخصصی:
واسازی(Deconstruction) در اشکال گوناگون ظاهر می شود: گاهی یک موضع فلسفی است، گاهی یک استراتژی سیاسی و فکری و گاهی نیز یک شیوه خوانش است، اما به طور کلی از دو زاویه قابل بررسی است: 1. واسازی به عنوان ابزار تحلیل متن که به تفکیک و جداسازی عناصر اساسی یک ساختار از یکدیگر به منظور کشف روابط این عناصر و شناخت تناقض ها و نقاط ضعف و قوت آن ساختار به شکلی هرمی و از کل به جزء می پردازد. 2. واسازی به عنوان یک مکتب انتقادی و یک جریان فلسفی و ایدئولوژیک در واکنش به ساختارگرایی. این جریان انتقادی - فلسفی از دیدگاه دریدا کنکاشی دائمی در سیاق متن و تزلزل و تفکیک در تمامی معانی بخصوص معنی حقیقت است که منشأ و مبنای خود را از لوگوس (Logos) دریافت می کند و تناقض، نسبی گرایی، تکثر و تعدد معنی و باز بودن کامل متن برای تمامی احتمالات و معانی را برملا می سازد و بر این اساس، با خالی ساختن متن از مؤلفه های خارجی از جمله بافت و سیاق و مؤلف و تاریخ و... هر گونه حد و مرز، قداست و ثبات را از متن می زداید و دوگانگی ها و اصول ثابت و حقیقت آن را نادیده می انگارد. این شیوه خوانش متن علیرغم تفاوت های اصولی و گسترده خاستگاه آن با بستر فرهنگی و شرایط خاص جوامع اسلامی، توسط برخی از اندیشمندان اسلامی در خوانش متون اسلامی به کار گرفته می شود. در مقاله حاضر با روش توصیفی- تحلیلی با استفاده از رویکردی معرفت شناسانه، ضمن روش شناسی خوانشِ واساز و مبانی فلسفی و زبانی آن، به این مهم پرداخته ایم که افسار گسیختگی رابطه میان دال و مدلول، چالش بزرگی را در حوزه متن قرآنی (در اینجا سوره مبارکه توحید) به وجود می آورد که ناشی از تفاوت فاحش دو نوع جهان بینی است. واسازی یک ایدئولوژی بشری است که با مرکزگرایی و مطلق محوری توحید، هماهنگی ندارد، بلکه دقیقا نقطه مقابل اندیشه توحیدی و دینی است. بنابراین برخلاف دیدگاه واسازی مبنی بر تقدم ارزشی "نوشتار" بر "گفتار" و مرگ مؤلف و تعدد معنایی، ما در متن قرآن کریم به عنوان هم "کتاب" و هم "کلام" الهی، بیش از آن که با تعدد معنی روبرو باشیم، با عمق، گستره و لایه های معنایی مواجه هستیم که در ضمن نظامی خاص و با قصدمندی بیان شده و برخلاف پیش کشیدن "غیاب" در واسازی، "حضور" و "غیاب" در متن مرکزگرای قرآنی همزمان به تناسب سطح ادراک خواننده به طور محسوسی جلوه گر است.
از پذیرش تا شورش؛ نگاهی واسازانه بر سیاست های اقتباس آموزشی در ایران معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، بررسی و نقد دو سیاست پذیرش سراسری غرب و شورش بر ضد آن در جریان اقتباس آموزشی در ایران معاصر است. در سیاست نخست، آرای آخوندزاده و ملکم خان و در سیاست دوم آرای شریعتی، آل احمد و اسناد رسمی تحول در نظام آموزشی بعد از انقلاب اسلامی مورد تأکید قرارگرفته اند. همچنین در نقد این سیاست ها و آشکار ساختن تضادها و تناقض های هرکدام از آن ها و برای فراتر رفتن از وضعیت معماگونه حاصل از این تقابل، از رویکرد واسازی دریدا بهره گرفته شده است. واسازی نشان می دهد که هر دو سیاست در متافیزیک حضور و خود-ایمنی گرفتار آمده و دیفرانس، مکملیت و آلایش میان «خود» و «دیگری» را نادیده گرفته اند. همچنین در پایان مقاله و به عنوان ملاحظاتی واسازانه پیشنهادشده است که پذیرش وضعیت معماگونه به منزله شرط استعلایی اصلاحات، نابستاری هویت و مکملیت در قالب مفهوم مذاکره نزد دریدا، به ساختار هر سیاست اقتباسیِ پیش رو وارد شود.
واکاوی در سبک تدریس به روایتی ساختارزدایانه؛ دریدا در این باره چه می گوید؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
557 - 568
حوزه های تخصصی:
اساسا چرا دریدا ساختارزدایانه، وضع موجود در نظام آموزشی به طور عام و سبک تدریس به طور خاص را به پرسش می گیرد؟ سبک تدریس متعارف چگونه است که ساختارزدایی، کنشگرانه به نسوج آن ورود یافته و متعلَق درونی آن می شود. مساله مهم در ساختارزدایی هم به چالش کشیدن ساختارهای صلب شکل یافته در نظام آموزشی و سبک تدریس و هم مواجه شدن با امکان های مسکوت مانده آن است. سبک تدریس به عنوان شکل دهنده بخشی از وضعیت نظام آموزشی در مواجهه با ترجیحات رفتاری فرد این قابلیت را پیدا می کند تا به صورت ساختارهای صلب و از پیش تعیین شده عیان شود. در چنین وضعیتی ساختارزدایی وارد عمل شده و به مثابه ویروسی بنیادهای از پیش تعیین شده سبک های متعارف را بر هم ریخته و آن ها را به پرسش می گیرد. دریدا تلقی تازه ای از سبک تدریس ساختارزدا در نسبت با روش تدریس ارائه می دهد. در پژوهش حاضر نخست، نسبت میان سبک و روش تبیین می شود. دریدا تاکید می کند ساختارزدایی روش نیست. روش تبعیت از قوانین از پیش تعیین شده است؛ اما ساختارزدایی زداینده هر نوع متعلق بیرونی است؛ لذا به وجهی انتقادی به نقد روش های تدریس می پردازد. سپس در ادامه چگونگی ورود ساختارزدایی به مثابه امری تسهیل کننده در فرایند آموزش و سبک تدریس ساختارزدا مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.
نگاهی بر نمودهای «ازهم گسیختگی» به عنوان یکی از مؤلفه های پست مدرن در رمان «مومیایی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۶۶
127 - 155
این پژوهش به بررسی «ازهم گسیختگی ها» به عنوان یکی از انواع شگردها و تمهیداتی می پردازد که در داستان های کوتاه و رمان های پسامدرنیستی تجلی می یابد. رمان «مومیایی»، یکی از آثار پست مدرن مجابی است که از نظر زبان، بیان، ساختار و تصاویر، جایگاهی ویژه دارد. در این پژوهش با تکیه بر آرای «دریدا» و با رویکردی توصیفی- تحلیلی، به تحلیل ساختار و محتوای کیفی رمان مومیایی و بازتاب شگردهای ازهم گسیختگی در آن پرداخته شده است، تا از این طریق پویایی منحصربه فرد و سبک خاص «مجابی»، بیشتر آشکار شود. نتیجه پژوهش نشان می دهد که مجابی در نقش هنرمندی چیره دست، ساخت عادی کلام را شکسته و ساختی در ظاهر ازهم گسیخته، متکثر و در عین حال هنری ایجاد کرده است. او با به کار گرفتن شگردهای مختلفِ ازهم گسیختگی، مدلول-های جدید، اما نه چندان دور از ذهن ایجاد کرده است؛ به گونه ای که خواننده هم این امکان را دارد که در تعیین این مدلول ها سهیم باشد. کاربرد زبانی پیچیده و مشوش، چینش واژه ها بدون ارتباطی منطقی و محتوایی در قالب های رؤیاگونه و ساختارشکن، از ویژگی های بارز این اثر است.
متن شناسی: ساختارزدایی دریدا از شناخت شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد و نظریه ادبی سال ۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۱۴)
243 - 258
حوزه های تخصصی:
فیلسوفان و اندیشمندان از دیرباز مفاهیم و روش های مرتبط با شناخت شناسی را در قالب رویکردهای مختلف مورد تأمل قرار داده اند. کانون چالش های معطوف به این حوزه، پرسش از ماهیت ذهن و عین و همچنین نحوه ارتباط میان آنهاست. این مسائل منجر به دو جریان کلی و بسیار متنوع ایدئالیسم و رئالیسم شده است. رویکرد ساختارزدایی همچون سلف خود یعنی رویکرد ساختارگرایی در بنیاد، رویکردی معرفت شناختی است. ساختارگراها مفهوم ساختار را برای عبور از دوگانه ذهن و عین مطرح کردند. ساختارزدایی به وجهی سلبی و ایجابی، رابطه ای همه جانبه با ساختارگرایی برقرار کرد. در تفسیر ارائه شده از این رابطه در این مقاله، ساختار در ساختارگرایی، به متن در ساختارزدایی تبدیل می شود. با این تفاوت که متن صلبیت ساختارها را ندارد و به طریقی سیال به حیات خویش ادامه می دهد. متن به مثابه یک کل همواره در حال شدن، دوگانه ذهن و عین را مرتفع می کند.
واکاوی مفهوم «خشونت» در نظریه های نوسازی و توسعه بر پایه روش شالوده شکنی ژاک دریدا
منبع:
راهبرد سیاسی سال ۶ بهار ۱۴۰۱ شماره ۲۰
97 - 119
حوزه های تخصصی:
خشونت از اموری است که همواره در عالم واقع رخ می دهد و اشکال و گونه های متعددی دارد. این پدیده صرفا به خشونت آشکار یا خشونت فیزیکی و بدنی محدود نمی شود بلکه گونه های پنهانی نیز دارد که اساسا در زبان وکلام نهفته است. برای نمونه، تفکر و ذهنیت نوسازی و توسعه در نظر نخست حقیقتی مطلوب را بازمی نماید، با این حال در عالم اندیشه و تفکیک های حاصل از آن می توان رگه هایی از خشونت زبانی یا انتزاعی را در آن کشف کرد. از این منظر نوشتار پیش رو با بهره گیری از روش شالوده شکنی ژاک دریدا درپی واکاوی و فهم بنیان و منشاء خشونت در نظریات نوسازی و توسعه غربی است. دریدا با روش واسازی یا شالوده شکنی در پی بررسی دوگانگی ها و تقابل های نهفته در زبان است. یافته های پژوهش نشان می دهد که با توجه به دترمینیسم هستی شناختی، معرفت شناسی و روش شناختی نظریات نوسازی و توسعه و همچنین تمایزها و تقابل های معنایی نهفته در مفاهیم ابداعی آنها مانند عقلانی/غیرعقلانی، سنت/مدرنیته، توسعه یافته/عقب مانده، وحشی/متمدن، بافرهنگ/بی فرهنگ، شهری/روستایی، فقیر/ متمول و ... این نظریات حامل خشونت انتزاعی و بنیادی یا همان خشونت اولیه دریدایی هستند که ظرفیت و قابلیت آن را دارند که در عمل به خشونت ثانوی یا همان خشونت عینی بدل گردند.