مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۲۱.
۱۲۲.
۱۲۳.
۱۲۴.
۱۲۵.
۱۲۶.
۱۲۷.
۱۲۸.
۱۲۹.
۱۳۰.
۱۳۱.
۱۳۲.
۱۳۳.
۱۳۴.
۱۳۵.
۱۳۶.
۱۳۷.
۱۳۸.
۱۳۹.
۱۴۰.
مرگ
انسان براساس آیات قرآن موجودی است دارای تفکر، که همین اندیشیدن، منجر به انتخاب بهترین مسیر ها می شود. شهید مطهری(1979–1920م) بر اساس آیات قرآن تاکید می کند که انسان ها با اندیشیدن صحیح به کمال می رسند و در مسیر سعادت قرار می گیرند. در مقابل نیچه (1900-1844م) با نیست انگاری خود، بزرگترین نعمت یعنی اندیشیدن را بی فایده قلمداد می کند. با نگاهی به اندیشه های شهید مطهری می توان دریافت که حقیقت زندگی و مرگ از دیدگاه اسلام، زیبا و متعالی است. در مقابل نیچه به دنبال یافتن تسلایی برای خود بود که با وجود تفکر نیست انگاری خود، چیزی جز ناامیدی را پیدا نکرد. در این مقاله سعی کردم با بررسی دیدگاه دو متفکر (شهید مطهری و نیچه) نوع نگاه به زندگی و مرگ را مورد تجزیه و تحلیل قراردهم. البته لازم به ذکر است که بررسی تفکرات فلسفی اندیشمندان به طور گسترده مجالی دیگر را می طلبد.
بررسی مفهوم تکاملی مرگ در اشعار مولانا براساس نظریه استعاره شناختی مدل فرهنگی استعاره زنجیره بزرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نگاه زبان شناسان شناختی، استعاره مفهومی به هرگونه فهم و بیان تصورات انتزاعی در قالب تصورات ملموس اطلاق می شود. در این پژوهش، از میان راهکارهای مختلفی که لیکاف و ترنر در تحلیل استعاره مفهومی استفاده کرده اند، با استفاده از ویژگی سلسله مراتبی مدل استعاره زنجیره بزرگ، به بررسی مفهوم تکامل در اشعار مولانا پرداخته می شود. بررسی اشعار مولانا نشان داد خصوصیت سلسله مراتبی استعاره زنجیره بزرگ که نشان دهنده نوعی تکامل است، در نظام ذهنی مولانا نیز برقرار است. او تکامل انسان را در گذشتن از قالب جمادات و گیاهان و حیوانات و حتی خود انسان و رسیدن به مراتب بالاتر یعنی فرشتگان و قرب الهی بیان می دارد که این دو مرتبه اخیر از نظر زبان شناسان شناختی دور مانده است. مولانا شرط گذشتن و عبور از مراتب پایین تر را مردن و فنا می داند و آن را با نوعی استعاره جهتی یعنی حرکت روبه جلو نشان می دهد که در آن، درک استعاری ویژگی های یک ماهیت در یک سطح، از طریق ویژگی های یک ماهیت در سطح دیگر امکان پذیر است؛ یعنی هر بار با زایشی مجدد روبه رو هستیم. با توجه به ماهیت جهانی جسم انسان و محققاً الگوهای جهانی تعاملات فیزیکی ما با جهان، این نوع رابطه در میان فرهنگ های مختلف همچنان تا حدی یکسان عمل می کند، اما جهان بینی و تجربیات مولانا تکاملی افزون تر از نگاه زبان شناسان برای انسان ترسیم کرده است.
بررسی بازتاب اعتقاد به استویهاد یا دیو مرگ در شاهنامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دیوها و مخلوقات اهریمنی بخشی جدایی ناپذیر از اساطیر و باورهای ایرانیان باستان را تشکیل می دهند، در واقع پیشینیان ما برای هر کدام از رذیلت ها و پدیده های شر، قائل به دیوی خاص بودند و آشکار شدن هریک از این عناصر شرور و ویران گر را به آن دیوها نسبت می دادند. از جمله پدیده هایی که ایرانیان برای آن دیوی خاص قائل بودند، پدیده مرگ است؛ پدیده ای که آن را به استویهاد یا دیو مرگ منسوب می کردند. این باور هرچند پس از ورود اسلام در نزد ایرانیان کم رنگ گردید، اما بازتاب آن را می توان در برخی از آثار از جمله شاهنامه بخوبی مشاهده کرد؛ آن گونه که برخی از تصاویر و استعاره هایی که فردوسی در شاهنامه برای مفهوم مرگ بکار برده است، تأثیر بسیار او را در این مسأله آشکار می کند. بر همین اساس در این پژوهش قصد داریم تا با مطابقت تصاویر مربوط به مرگ در شاهنامه با آن چه در مورد استویهاد یا دیو مرگ آمده است، بازتاب این اسطوره و این باور را که در قبل از اسلام در دین زرتشتی وجود داشته است، نشان دهیم و به اثبات این نکته بپردازیم که فردوسی در خلق این تصاویر به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه تحت تأثیر باور به این دیو قرار داشته است.
برداشتی نوین از تناسخ افلاطونی و رویکرد ملاصدرا نسبت به آن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال اول پاییز و زمستان ۱۳۹۵ شماره ۲
115 - 137
حوزههای تخصصی:
افلاطون براساس اعتقاد به قدم نفس و هبوط آن به عالم طبیعت و نیز باور به جاودانگی نفس، دیدگاهی خاص درباره سرنوشت نفوس پس از مرگ دارد. باور به تناسخ ملکی، دیدگاه رایج منتسب به وی است، که ادله ای فراوان بر ابطال آن اقامه گردیده است. هرچند ملاصدرا یکی از متقن ترین ادله را با ابتنا بر نحوه پیدایش جسمانی نفس و تکامل جوهری آن و پیدایش بدن مثالی در بطن و کتم نفس ارائه می دهد، که نه تنها این نحو تناسخ را ابطال می کند، بلکه آن را غیرقابل تصور می سازد؛ اما وی تناسخ مورد نظر افلاطون را از نوع تناسخ ملکوتی می داند. با تدقیق در آثار افلاطون نیز می توان برخی از عبارات وی را مؤید قول به تناسخ ملکوتی یافت. در این مقاله احتمالات تناسخِ مورد نظر افلاطون به وجهی مبسوط مورد تدقیق قرار می گیرد و بر مبنای دیدگاه نوآورانه ملاصدرا در ابطال تناسخ، تناسخ افلاطونی، واکاوی می گردد.
بررسی نسبت و تلازم میان مرگ، جاودانگی و معنای زندگی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال دوم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴
29 - 52
حوزههای تخصصی:
معنای زندگی از جمله مهمترین دغدغه های انسان معاصر است. در عصر جدید اگر چه انسان پیشرفتهای چشمگیری در علم و تکنولوژی کرده است اما با معضلاتی از جمله بی معنایی زندگی درگیر شده است. این معضل عوامل مختلفی دارد. در این مقاله بر آنیم تلازم میان جاودانی و مسئله معنای زندگی را مورد برسی قرار دهیم. برای این منظور ابتدا به چیستی مرگ و نظریات گوناگون در این باره پرداختیم و سپس به پرسش معنای زندگی پرداخته و دلایل بروز این پرسسش و همچنین معنای مختلف آن را به تفصیل شرح دادیم و در نهایت مسئله جاودانگی و مسائل مترتب به آن مورد واکاوی قرار داده و در باب تلازم میان معنای زندگی و جاودانگی ،سه نوع نگرش را تفکیک کردیم:1- ضرورت جاودانگی برای معناداری زندگی. 2- نفی ضرورت جاودانگی برای معناداری زندگی. 3-جاودانگی عاملی برای بی معنایی زندگی. و به تفصیل به تحلیل و بررسی هر یک از این سه نگرش پرداختیم.
بررسی تقسیم بندی ملاصدرا از مرگ به اخترامی و طبیعی و ریشه های قرآنی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به دلیل میل به جاودانگی داشتن انسان، مسئله مرگ همواره برایش اهمیت داشته است. ملاصدرا، پایه گذار حکمت متعالیه، با ذکر تعریف فیلسوفان قبلی، مرگ را جدا شدن روح از بدن مادی می داند و آن را به مرگ طبیعی و اخترامی تقسیم می کند. این مقاله بر آن است تا چیستی مرگ، انواع مرگ و علت هر کدام را از نظر ملاصدرا بررسی کند و با توجه به اهمیت جایگاه آموزه های اسلامی و قرآنی در فلسفه اسلامی، ریشه های قرآنی برخی از این موضوعات را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. همچنین نقدهایی بر تقسیم ملاصدرا از مرگ به اخترامی و طبیعی ارائه شده که از میان آنها می توان به عدم ارائه ملاکی فلسفی برای وجود مرگ اخترامی و عدم وجود مرزی مشخص میان مرگ طبیعی و مرگ اخترامی اشاره کرد.
تبیین دیدگاه های سه گانه «عبدالوهاب البیاتی» پیرامون مرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پدیده مرگ در متون ادبی معاصر بازتاب گستره دای دارد و می توان گفت بزرگ ترین دلیل گرایش شاعران به سرودن پیرامون آن، جنگ های متعددی است که در اقصی نقاط دنیا به وقوع پیوسته و به تبع آن، انسان ها همواره شاهد مرگ هم نوعان خود بوده اند. شاعران به دلیل قریحه ی حساس خود، بیش از دیگران اندوه مرگ را درک کرده و در باب آن سخن ها رانده اند که از جمله ی آن ها باید از عبدالوهاب بیاتی (1926 – 1999م) شاعر عراقی یاد کرد که در اشعار خود، جایگاه ویژه ای را به مرگ اختصاص داد و مقاله ی حاضر تبیین و تحلیل آن ها را هدف خود قرار داده است. در این پژوهش که با روش توصیفی تحلیلی صورت گرفته، پس از اشاره به زندگی و آثار ادبی این شاعر، ابتدا دیدگاه های مختلف وی درباب مرگ آورده شده و در ادامه، نمود شعری این دیدگاه ها، ذکر و تحلیل شده گرفته است. مهم ترین دستاوردهای این پژوهش، آشکارسازی سه دیدگاه عبدالوهاب البیاتی در زمینه ی مرگ می باشد که ابتدا ناخشنودی از مرگ، سپس پذیرش این پدیده و درنهایت کشف فلسفه ی حقیقی مرگ و درک ارتباط ناگسستنی آن با زندگی است.
بررسی «تنهایی اگزیستانسیال» در دنیای مدرن و روش های مواجهه با آن با تکیه بر آراء «اروین یالوم»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در اگزیستانسیالیسم معاصر از چهار دغدغه یا دلواپسی غایی سخن به میان می آید که سبب دلهره و اضطراب آدمی می شود. این دلواپسی ها عبارتند از آزادی، پوچی، مرگ و تنهایی. آدمی به دنبال امنیت در بیغوله ی این دلواپسی هاست. در این مکتب فلسفی و ادبی، فرد انسانی به عنوان فاعلی آگاه شناخته می شود که در تجربه ی هستی و لمس معنای وجود، به طور بی واسطه با حقیقت زندگی رویارو شده و پوچی و بی معنایی زندگی خود را در می یابد، آنگاه با تکیه بر پاسداشت گوهر "آزادی" و با استفاده از امکان گزینش و انتخاب، هدفی برای خود برگزیده و بدین شکل به سلسله رویدادها و حوادثی که "زندگی" نامیده می شود، معنا و مفهوم می بخشد. اروین یالوم در راستای این تفکرات سعی نموده دغدغه های وجودی از جمله تنهایی را که منجر به مشکلات و اختلال در زندگی می شود را بررسی کرده و برای آن ها راه حل هایی بیابد. در این نوشتار برآنیم با بررسی چیستی و انواع تنهایی، روش های مقابله با این معضل را با تکیه بر رویکرد اگزیستانسیالیستی ارائه کنیم.
مرگ اندیشی از منظر اروین یالوم و تأثیر آن بر معنابخشی به زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و سوم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۸۸
121 - 150
حوزههای تخصصی:
شیوه مواجهه آدمی با مقوله مرگ تأثیر شگرفی بر شیوه زیستن او دارد به گونه ای که می تواند انسان را به سوی زندگی اصیل و معنادار سوق دهد یا موجب یأس، ناامیدی و پوچی و بی معنایی زندگی باشد. در این مقاله ما با تأکید بر آرای یالوم به بررسی تأثیر مرگ اندیشی بر معناداری یا بی معنایی زندگی آدمی می پردازیم. رویکرد یالوم در این باب متأثر از برخی فیلسوفان اگزیستانس است. یالوم تلاش می کند به ما بیاموزاند چگونه با خیره شدن به مرگ و پذیرفتن واقعیت آن از زندگی تکراری و ملال آور هر روزی فاصله بگیریم. در پایان مقاله برخی از ملاحظات انتقادی در باب دیدگاه یالوم مطرح می شود . اساسی ترین ملاحظه این است که مرگ آگاهی گرچه به عنوان یک نوع آگاهی می تواند شرط لازم برای رسیدن به معنا باشد، ولی هرگز شرط کافی نیست. ضرورت و نگاه مثبت انسان به شرایط زندگی پس از مرگ می تواند موجب نوعی خوش بینی و امید نسبت به آینده زندگی باشد که چنین خوش بینی شرط معناداری زندگی است.
تحلیل انتقادی از دو استدلال مطهری بر جاودانگی انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله جاودانگی در طول تاریخ معرکه آرا بوده و استدلال های مختلفی درباره آن ارائه شده است. در این پژوهش دو استدلال استاد مطهری در باب جاودانگی انسان بررسی و نقد می شود. عدل الهی و حکمت الهی دو مبنای کلامی عمده ای هستند که استاد مطهری در اثبات معاد از آنها بهره می برد. ایشان در برهان بر مبنای عدل الهی ابتدا تقریر متکلمان را بیان و نقد می کنند و در ادامه با تأکید بر صفت عدل خداوند و رابطه عینیت اعمال و کیفر معاد را اثبات می کنند. در برهان بر مبنای حکمت الهی، در یک تقریر با تمسک به مثال جنین و صفت حکمت و عبث نبودن به اقامه برهان می پردازند، و در تقریر دیگر با تأکید بر یک سلسله عواطف، امیال، احساسات و غرایز مافوق مادی که مطلق طلب هستند برهان را تبیین می نمایند. لوازم این دو برهان در این مقاله توضیح داده می شوند و در نهایت نقدهای وارد بر هر دو برهان ذکر خواهند شد. منحصر نبودن فلسفه وجودی آخرت به وصول به جزای متناسب با عمل، مصادره به مطلوب بودن ادعای صورت ملکوتی داشتن اعمال، عدم ارتباط میان فضیلت و رذیلت اخلاقی و پاداش و مجازات و طفیلی بودن آخرت در تقریر استاد مطهری، از اشکالات وارد بر استدلال بر مبنای عدل الهی است. مفروض انگاشتن خداوند و صفاتی برای او، مفروض انگاشتن جهازات بدون کاربرد در انسان، مفروض دانستن این که هر قوه ای در انسان باید بالفعل شود، از اشکالات وارد بر استدلال بر مبنای حکمت الهی است.
بازنمایی اندیشه مارتین هایدگر در سینمای آندری تارکوفسکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲۳
157 - 174
حوزههای تخصصی:
وقتی از ارتباط سینما و فلسفه سخن می گوییم، درواقع، از چه سخن می گوییم؟ هنگامی که از نزدیکی و ارتباط آثار سینماییِ یک کارگردان با اندیشه یک فیلسوف بحث می کنیم، مرادمان چیست؟ گفت وگو درباره همسایگی و قرابت میان اندیشه های یک فیلسوف و آثار هنری یک سینماگر، نیازمند شناختی دقیق از اندیشه های آن فیلسوف و نیز فهم اندیشه بازنمایی شده در یک اثر یا دسته ای از آثار سینمایی است. آندری تارکوفسکی (1986 1932) فیلم ساز و نظریه پرداز سینمایی روس، در آثار سینمایی خود به مسائلی می پردازد که در متن اندیشه فیلسوفان اگزیستانسیالیسم، از جمله مارتین هایدگر (1976 1889)، فیلسوف آلمانی، از جایگاه ویژه ای برخوردارند. با در نظر داشتن ارتباط هنر و به طور خاص سینما با فلسفه و نیز مسائل کلیدی و ضروریات مهم درباره سینما و چگونگی تطبیق و تقریب اندیشه های یک فیلسوف با یک هنرمند، می توان وجوه اشتراکی میان اندیشه سینمایی شده تارکوفسکی و تفکر هایدگر، به خصوص در مسائلی، همچون "مرگ"، "زمان"، "امید و تیمارداشت" و نیز "در راه بودن" استنباط کرد. تارکوفسکی در فیلم هایی مانند "استاکر"، "ایثار"، "آینه" و "نوستالژیا"، چنین دغدغه هایی داشته و این نوشتار می کوشد تا از معبر تطبیق و تقریب، وجوه اشتراک اندیشه های این فیلم ساز با هایدگر را واکاوی نماید.
علت مرگ نزد غزالی و صدرالمتألهین و سنجش توانایی مبانی ایشان در تبیین آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
الهیات تطبیقی سال نهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱۹
67 - 78
حوزههای تخصصی:
غزالی و ملاصدرا ازجمله اندیشمندانی اند که درصدد شناخت علت مرگ برآمده اند و در مباحث نفس شناسی خود به این موضوع پرداخته اند. مقاله حاضر تلاش دارد دیدگاه این دو متفکر درباره علت وقوع مرگ و مبانی نفس شناسانه مرتبط با آن نزد هریک را مقایسه و ارزیابی کند تا روشن شود کدام مبنا در توضیح نظریه خود موفق بوده است. غزالی معتقد است نفس روحانیه الحدوث است؛ اما چون تجرد آن تجرد تام نیست، از ماده خود (بدن) تأثیراتی می پذیرد و در ذات خویش استکمال می یابد و هنگامی که به کمال نهایی رسید، بدن را که به مثابه ابزار اوست، رها می کند و به اصل خویش باز می گردد. این حالت، «مرگ» نامیده می شود و علت آن، ارتقا نفس است. نزد ملاصدرا نیز علت مرگ، ارتقا نفس است؛ اما به نظر او اگر به حدوث جسمانی نفس قائل نباشیم، نمی توان به حرکت جوهری، قائل شد. با تکیه بر این سخن صدرا، نظریه غزالی درباره علت مرگ با مبانی خود او، توضیح پذیر نخواهد بود.
حق تصویر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حقوق خصوصی سال پانزدهم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱ (پیاپی ۳۲)
149 - 174
حوزههای تخصصی:
حق تصویر به این معناست که شخص می تواند درباره تصویربرداری از خویش، چگونگی تصویربرداری، انتشار، و درنهایت استفاده از تصویر خود تصمیم بگیرد. این حق ماهیتی دوگانه دارد؛ هم غیرمالی است، چون به شخصیت انسان مربوط است، هم مالی است، چون در بازار ارزش مالی دارد. حق تصویر قابل انتقال است؛ با این حال، شخص نمی تواند به طورکلی حق خویش بر تصویرش را به دیگری منتقل و از خود سلب کند. به علاوه، اگرچه جنبه معنوی حق تصویر با فوت شخص از بین می رود، جنبه مالی این حق به وراث منتقل خواهد شد. درباره مبنای حق مورد بحث، اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را از مصادیق حریم خصوصی می پندارند و برخی دیگر آن را، در کنار حریم خصوصی، از مصادیق حقوق شخصیت می دانند. به نظر می رسد با مبنای اخیر کامل تر می توان از حق شخص بر تصویرش حمایت کرد.
درآمدی بر زیبایی شناسی آیات مرگ در قرآن کریم
حوزههای تخصصی:
قرآن کریم برای تعریف و تبیین مفهوم مرگ، بر حسب مخاطبان عام و خاص، از روش ها، تصاویر و شگردهای هنری و ادبی گوناگونی بهره جسته است. برخی از این تصویرها و تعبیرها، انتقال دهنده مفهوم «قدرتِ» پروردگار و «قطعیّت و شمولیّت مرگ»، و ارائه دهنده تصویر «خوف و بیم آدمی» در مواجهه با مرگ بوده و برخی دیگر، الهام بخش «آرامش و امنیّت روانی» و شماری از آنها بیانگر «وصال و فنای در محبوب» می باشد .گروهی دیگر از این تصاویر، حسّ و مفهومی از «شیرینی و انس» آدمی با پدیده مرگ یا تصویری از «غربت و تنهایی» را ایجاد نموده اند. در تصاویر دیگر، بویژه در تقریر مفهوم «شهادت و کشته شدن در راه خدا»، تصویر و پیامی از «زندگی ابدی و جاودانه» را به همراه دارند. این پژوهش با گزینش پنج آیه شریفه از قرآن کریم، بر آن است تا براساس منابع تفسیری و بلاغی (زیبایی شناسی) و براساس روش توصیفی- تحلیلی به زیبایی شناسی، تحلیل و معرّفی این آیات بپردازد.
بررسی آداب، رسوم و آیین های سوگواری در قصه های عامیانه (با تکیه بر کتاب "قصه های مشدی گلین خانم" و "جامع الحکایات")(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار سعی بر آن است، با بررسی آداب، رسوم و آیین های سوگواری ذکرشده در دو کتاب قصه های مشدی گلین خانم و جامع الحکایات که دربرگیرنده قصه هایی با درون مایه مرگ هستند پی ببریم که گذشتگان ما در قصه های عامیانه، هنگام مرگ عزیزان چه آیین هایی انجام می دادند و چگونه از رنج خود در فراق آن ها می کاستند. کتاب قصه های مشدی گلین خانم شامل 110 قصه ایرانی و کتاب جامع الحکایات شامل 46 حکایت، هر دو از گنجینه های مکتوب داستان های عامه هستند. حاصل این پژوهش که مبتنی بر منابع کتابخانه ای و به صورت توصیفی - تحلیلی انجام شده است نشان می دهد که گذشتگان ما بر اساس آنچه در آثار اشاره شده گفته شد، در برابر این رخداد اجتناب ناپذیر، واکنش هایی داشته اند که در پیوند با مفاهیم آیینی و فرهنگی جامعه و به گونه ای نکوداشت سنت ها، درخور تجزیه و تحلیل هستند. رفتارهایی نظیر دستمال سیاه در دست گرفتن، بستن بازوبند سیاه به بازو، سیاهپوش کردن کاخ و دستگاه سلطنتی، کلاه بر زمین زدن، گریبان خود را پاره کردن، به سر و روی خود زدن، اطعام دادن به مردم هنگام مرگ عزیزان، مراسم سوم و چهلم و سالگرد گرفتن، دفن کردن همسر میت هنگام مرگ با او ) انداختن همسر متوفا بعد از مرگ او در چاه ( ، دفن کردن شخص متوفا در خانه، تاج بر زمین زدن و امثال آن که پس از مرگ نزدیکان، از طرف بستگان مشاهده می شود، به نوعی بیان ادامه حیات پس از مرگ، طلب آمرزش و رحمت برای متوفا، فراخوانی نیروهای فراسویی برای یاری و همراهی متوفا و ایجاد امید و انگیزه برای بازماندگان است.
واکاوی تأثیر اتوریته بر انتشار مرگ در سوژه های جنگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دستیابی به فضای ذهنی سوژه جنگ نیازمند مطالعه جامعه موردنظر است. در این پژوهش نیز با استفاده از مصاحبه عمیق به نمونه موردی سوژه های جنگ ایران و عراق از منظر تأثیر اقتدار بر جنگ و مرگ پرداخته شده است. اقتدار در فضای اجتماعی به صورت های مختلف وجود دارد، اما در جنگ در حد اعلای خود بازتولید می شود و بر فراوانی مرگ نیز ممکن است اثرگذار باشد. اما اقتدار در جنگ تولید نمی شود و ریشه آن منشأ بیرونی دارد. در پژوهش حاضر مشخص شد که در جنگ و پس از جنگ با تکثر و گونه گونی رفتاری سوژه ها مواجه هستیم. بر همین اساس یازده نوع سوژه بر اساس ویژگی های رفتاری آنان در جنگ و سه نوع الگوی رفتاری آنها پس از جنگ از پژوهش استخراج شده است. ازاین رو تنوع رفتاری سوژه های جنگ و بعد از جنگ با ساختار شخصیتی متفاوتی همراه است که نشان می دهد آنها ویژگی های شخصیتی متفاوتی دارند. اما اقتدار به منزله تجمیع و همپوشانی این تنوعات در جنگ عمل می کند. ساختار و الگوهای گوناگون رفتاری موجود در سوژه های جنگ در فضای فرهنگی و سیاسی ایران بعد از جنگ و اکنون نیز اثرگذار است. بنابراین بدون توجه به تنوعات رفتاری سوژه های جنگ، مدیریت ساختار سیاسی و فرهنگی کارآمد، در جامعه ممکن نیست و نیازمند توجه به تنوعات رفتاری موجود در سوژه ها و الگوهای رفتاری شان است. اقتدار موجود در جنگ از نظر سوژه ها می تواند به طرق مختلف به عرصه فرهنگی و سیاسی کنونی منتقل شود، یعنی از شکل قدرت به اقتدار تبدیل شود.
جایگاه مرگ در روند حرکت استکمالی نفس از نظر ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا مرگ طبیعی را امر وجودی و لازمه ی استکمال نفس در فرآیند حرکت جوهری می داند و بر همگانی بودن و لطف بودن آن معتقد است و مرگ ارادی را وسیله ای برای پاکی و از بین بردن هوای نفس به اختیار سالک می داند. عاملی که نگاه ملاصدرا از مرگ، را متفاوت کرده است حرکت جوهری نفس و عالم طبیعت است. او با ابتکار نظریه حرکت جوهری به تبیین مرگ می پردازد. نفس انسانی ابتدا به صورت ماده است که جوهره تبدیل به مجرد شدن را دارد، لذا بر اثر حرکت جوهری به طرف تجرد حرکت می کند. وقتی به تجرد و تکامل رسید، این بدن را رها می کند. این رها کردن و جدایی از بدن بر اثر استکمال، همان مرگ است. پس نفس دو مرگ را تجربه می کند. یکی آن به آن و لحظه به لحظه و دوم بعد از استکمال نفس و خروج او از این جسم و از این دنیا.این نوشتار در صدد است پس از تبیین معنای مرگ و جایگاه آن را در استکمال نفس از دیدگاه ملاصدرا، به نقد و بررسی این دیدگاه بپردازد.
معناداری زندگی در پرتو جاودانگی نفس از دیدگاه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پرسش از معنای زندگی و جاودانگی انسان، از جملة دغدغه های بنیادینی است که از دیرباز ذهن اندیشه وران را به خود مشغول ساخته است. باور به حیات پس از مرگ و جاودانگی در نوع تفسیر انسان از زندگی و در معناداری یا بی معنایی آن نقش مهمی دارد. ملاصدرا بر اساس عناصری از نظام فلسفی خویش هم چون تجرد نفس، حرکت جوهری، حدوث جسمانی و بقای روحانی نفس و با ارائة تبیینی متفاوت از پدیدة مرگ، ایده ای را مطرح کرد که فهم دقیق آن بر پیوند میان اعتقاد به جاودانگی نفس و معناداری زندگی صحه می گذارد. رویکردی که ملاصدرا برای اثبات جاودانگی نفس انسان برگزیده، فلسفی است و نمود های آن در مسئلة معناداری قابل توجه است. با توجه به ابعاد جاودانگی انسان و معناداری زندگی در نظر ملاصدرا، انسان ایمانی، انسان عقلانی و انسان اخلاقی ملازم یکدیگرند. در این مقاله با روشی توصیفی-تحلیلی در ابتدا مؤلفه های مهم در جاودانگی و معناداری زندگی را بررسی خواهیم کرد، سپس نقش اعتقاد به جاودانگی نفس در معنای زندگی را با توجه به مبانی حکمت صدرایی تبیین می کنیم.
احتجاجی جدید بر زندگی پس از مرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انسان به طبیعت آگاهی و خواست خود زندگی را می طلبد ، به زندگی می اندیشد ، از آن محافظت می کند و از هر چه بر ضد آن باشد می گریزد. مرگ ، به ویژه آن گاه که پایان مطلق زندگی تلقی شود ، بیش تر از هر چیز دیگری هراسناک می شود. هرچند اموری در زندگی برای انسان ناخوشایند باشد، ناخرسندی به اصل زندگی سرایت نمی کند و او به زندگیِ بدون آن امور می اندیشد. اصل اعتقاد به زندگی ، بقا و جاودانه بودن آن به طور اطمینان آوری به پیغام پیامبران خداوند تکیه زده است. در میان دانشوران ، فیلسوفان نیز برای اصل زندگی پس از مرگ دلایلی آورده اند. در میان دلایل متقن بر زندگی پس از مرگ ، دلیلی که افزون بر اتقان ، امکان ورود سریع و عمیق به عقل عام بشری را د، بهتر و برتر از دلیل های دیگر است. در این مقاله می کوشیم تا چنین دلیلی بر زندگی پس از مرگ نشان داده شود ، دلیلی که به چیزی جز تأمل و تدبر وابسته نیست و در دسترس همگان است.
بررسی مفهوم اضطراب از دیدگاه کی یرکه گور و ژان پل سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کی یرکه گور با تکیه بر تفکر انفسی، توجه را از عالم خارج به فرد انسانی معطوف ساخت. او با تأکید بر فرد انسانی و احوالات مخصوص او، تعریفی جدید از انسان ارائه کرد و ادبیات جدیدی را وارد فلسفه ساخت و از آن پس، مفاهیمی نظیر اضطراب، نومیدی، تهوع و... به کلیدواژه های اساسی اگزیستانسیالیسم تبدیل شدند. در اندیشة ژان پل سارتر نیز توجه به این مسائل و اهتمام به آنها به اوج رسید. اضطراب از اولین احوالاتی است که فردِ هستی دار با آن درگیر است. کی یرکه گور دو رویکرد متفاوت به این مقوله دارد؛ یکی نگاه او در کتاب ترس و لرزاست که در آنجا یقین ایمانی را عامل اصلی اضطراب می داند؛ یقینی که برگرفته از اعتماد به خداست. رویکرد دیگر او در کتاب مفهوم اضطرابمطرح می شود که او در آنجا ، با نگاهی روان کاوانه، ریشه اضطراب را در گذشته گناه آلود فرد می جوید. سارتر نیز به مانند کی یرکه گور تعریفی خاص از انسان ارائه می دهد و مهم ترین خصوصیت او را انتخاب و آزادی می داند. از آنجایی که انسان پیوسته در موضع انتخاب قرار می گیرد، با آینده ای نامعلوم مواجه است که همین مواجهه، بر اضطراب او می افزاید. در این مقاله، مفهوم اضطراب را که از مفاهیم اساسی اگزیستانسیالیسم است، از منظر کی یرکه گور و سارتر بررسی می کنیم و به تأثیرپذیری سارتر از کی یرکه گور در این زمینه و اشتراکات و افتراقات آنها می پردازیم