مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۸۱.
۱۸۲.
۱۸۳.
۱۸۴.
۱۸۵.
۱۸۶.
۱۸۷.
۱۸۸.
۱۸۹.
۱۹۰.
۱۹۱.
۱۹۲.
۱۹۳.
۱۹۴.
۱۹۵.
۱۹۶.
۱۹۷.
۱۹۸.
۱۹۹.
۲۰۰.
مرگ
منبع:
الهیات تطبیقی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۳
93 - 110
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی مقاله حاضر، بررسی اندیشه مولانا در ساحت مرگ و تأثیر و ارتباط آن با زیستن اصیل است. برای رسیدن به این هدف از روش توصیفی تحلیلی استفاده شد. براساس این، دغدغه مولوی از آغاز تا انجام، شرح فراق از اصل، گم شدن در جهان عاریه و زیست اصیل در سایه مرگ اندیشی است. اندیشیدن به مرگ در منظومه فکری مولانا با سه اصل تفکر او یعنی خدا، عالم و آدم و همچنین سایر مفاهیم بنیادی ازجمله زندگی، عشق و اصالت پیوندی عمیق دارد. تعلیم بازگشت به اصل و یافتن انسان اصیل در سراسر آثار مولانا مشهود است. به نزد مولانا مرگ اندیشی از واجب ترین امور در ساختن زندگی اصیل است. او هرگز از مرگ نهراسیده است و مواجهه ای شجاعانه و اصیل با آن دارد. در این نگرش، پیوند آدمی با زیستن اصیل مبتنی بر عشق به خداوند و غفلت از مرگ موجب زندگی عاریه است؛ بنابراین، زیستن اصیل در هوش ستبر مولانا جز با زراعت در مزرعه مرگ اندیشی محقق نمی شود.
تبیین مفهوم زندگی و نقش آن در معناداری زندگی با تأکید بر دیدگاه های صدرالمتألهین شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره بیستم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۷۵
67 - 86
حوزههای تخصصی:
پاسخ به پرسش از معنای زندگی که ممکن است هر انسانی در دوران حیات خود بارها با آن مواجه شود نقشی اساسی و بی بدیل در نوع زیستن و انتخاب شیوه ای مناسب در زندگی انسان ها دارد. ارائه ی نظریه و دیدگاهی شایسته و درخور دفاع در باب «زندگی معنادار و مؤلفه های آن» یکی از دغدغه های اساسی بسیاری از فیلسوفان و اندیشمندان در چند دهه ی اخیر بوده است. دستیابی به پاسخی مناسب به این مسأله، متوقف بر درک حقیقت انسان و زندگی انسانی است. در این مقاله، با تبیین مفهوم و حقیقت زندگی انسانی بر اساس دیدگاه های صدرالمتألهین شیرازی، تأثیر تصویر دقیقی از «زندگی» در معناداری زندگی نشان داده می شود و از همین رهگذر به شاخصه های معناداری و بی معنایی زندگی پرداخته خواهد شد. صدرالمتألهین انسان را موجودی مرکب به نحو ترکیب اتحادی از نفس و بدن می داند. او حیات را در سه معنای عام، خاص و اخص به کار می برد. تمایز انسان از سایر موجودات در حیات اخص است که مبتنی بر ویژگی های انسان از جمله عقل و اراده می باشد و به همین دلیل معنای زندگی را باید در همین مرتبه جست وجو کرد.
نگاهی موازی به زندگی و آثار صادق هدایت و سهراب سپهری
حوزههای تخصصی:
جامعه شناسی ادبیات در «قلتشن» دیوان جمال زاده
حوزههای تخصصی:
بررسی تطبیقی مکتب رمانتیسم در اشعار نیما یوشیج و خلیل مطران
حوزههای تخصصی:
چهره ی زروان در«کوش نامه»
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی آیین زروانی در متن حماسی « کوش نامه » اثرایرانشان(ایرانشاه) بن ابوالخیر می پردازد. زروان، خدای زمان، از آیین های رایج ایران باستان است که فلسفه و اندیشه های آن در متون فارسی به خصوص متن های حماسی، بازتاب گسترده ای یافته است. در این پژوهش با استفاده از تحلیل محتوایی، ابتدا زروانیسم و فلسفه آن به صورت مختصر، معرفی شده؛سپس با بررسی متن « کوش نامه» چهره و اندیشه های این آیین از خلال بیت های آن نمایان شده است. بابررسی محتوای « کوش نامه » این نتیجه حاصل می گردد که چهره زروان در دو قالب زمان و سپهر به صورت گسترده ای در این متن بازتاب داشته است. زمان در قالب زمان کرانمند و بیکران شامل شب و روز، سرنوشت و تقدیر و چهره سیاه و گریز ناپذیر مرگ رخ می نماید. سپهر نیز چهره خود را به صورت ستارگان و تأثیر آنان در سرنوشت و بخت آدمی، طالع بینی، ستاره شناسی و تقدیر جبرگرایانه، نمودار ساخته است
تحلیل مرگ و معاد در اسکندرنامه نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اعتقاد به روز رستاخیز ، شالوده فکری نظامی را تشکیل می دهد . نگرش حکیم گنجه درباره دنیا و آخرت و پیوستگی این دو با هم ، او را از دیگر شاعران پیش از خود متمایز ساخته است . این نوشتار می کوشد تا سیمای مرگ را در کتاب «اسکندرنامه»، بر اساس آیات و قرآن و احادیث و دیگر کتب دینی بررسی کند و ارتباط آن را با مقولاتی چون دین ، دنیا و معاد دریابد .نظام ی ضمن اشراف بر فلسفه اسلاف و عقای د آن ها ، سع ی دارد به تبیی ن مباحث ی بپردازد که با اندیشه های اسلامی پیوندی دیرینه دارد. ضرورت وجود عالم دیگر، میل به بقا و جاودانگی ، نامیرایی روح ، ناپایداری دنیا، بازگشت به اصل ، معاد جسمانی و امثال آن، از جمله مسائلی است که در این جستار مورد ارزیابی قرار گرفته است . در این مقاله، ابتدا مباحث یاد شده به شیوه کتابخانه ای بررسی شده و سپس به روش تحلیلی-توصیفی به نگارش در آمده است.
تفسیر مرگ در جهان بینی حسین منزوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مرگ ضرورتی حیاتی، همیشه در شرف وقوع ،کاملاً متعلّق به ما و منحصر به فرد است. آنچه که از مرگ می دانیم قطعی یا در حقیقت بخشی از قطعی ترین دانش ما به نظر می رسد. اما این دانش آن را عادی تر یا کم رنگ تر نمی کند.جهان بینی انسان ها در رابطه با مرگ، ریشه در نوع نگاه آنها نسبت به زندگی دارد. برخی آن را خواستنی و زیبا دیده اند و برخی زشت و دهشتناک و به خوبی پیداست که نوع پذیرش انسان در رویارویی با مرگ،ریشه در شیوه ی زندگی او دارد و از نوع نگاه او به زندگی سرچشمه می گیرد. حسین منزوی شاعر بلند آوازه ی دهه های چهل و پنجاه این سرزمین است که نام سلطان غزل را به خود اختصاص داد و توانست غزل را بار دیگر از پشت نقاب گمنامی، بیرون بکشد و به آن جلوه ای زیبا و عاشقانه بدهد. منزوی در غزلهایش اشاراتی به مرگ دارد که جهان بینی او را نسبت به این مقوله ی حتمی حیات بشر، نشان می دهد. او گاهی مرگ را بدون چون و چرا می پذیرد و گاهی نیز به مقابله با آن برمی خیزد.با توجه به تناقضاتی که در برخی از غزلهایش در مورد مرگ، دیده می شود، منزوی مرگ را پوچ و بی هدف نمی داند.این مقاله با روش تحلیلی - توصیفی ، بر آن است تا با بررسی غزلیات حسین منزوی به جهان بینی و نوع تفکر و برداشت او از مقوله مرگ در حد توان دست یابد.
مطالعه تطبیقی آرای امام خمینی و آیت الله جوادی آملی در تمایز یا همسانی «نفس» و «روح»
حوزههای تخصصی:
از جمله مسائلی که بین اندیشمندان محل مناقشه است، تمایز یا هم سانی «نفس» و «روح» است که؛ «آیا «نفس» همان «روح» است یا این که دو حقیقت هستند و با هم تفاوت دارند ؟» در قرآن کریم، «روح» از عالم امر و محصول نفخ و دمش الهی است و «نفس» به عنوان موجودی سیال، زنده و پویا در حرکت به سوی کمال، به میزان وسع خود مکلف بوده و هموست که چشنده ی مرگ و مرهون اعمال خود بوده و پاداش و کیفر داده می شود؛ پس این «نفس» است که پاسخگوی همه ی امورات است، نه روح. در کتاب الهی، حدود 300 بار واژه ی «نفس» و 60 بار واژه ی «روح» به کار رفته است. در پژوهش پیش رو، آثار دو اندیشمند و قرآن پژوه بزرگ معاصر، امام خمینی و آیت الله جوادی آملی درباره ی این دو لفظ و حقیقت آن ها واکاوی شده و دستاورد آن، مبتنی بر این مطلب است که این دو حکیم نیز مانند بسیاری از حکمای متأخر و متقدم، در اکثر آثار خود، میان «نفس» و «روح» تفاوتی قائل نشده و این دو واژه را مشترک معنوی محسوب کرده اند؛ زیرا انسان را موجودی دو وجهی، فرض کرده اند که دارای دو بُعد ماده یا جسم و «نفس» یا «روح» می باشد؛ ولی آیت الله جوادی آملی در بیانات نهایی خود از انسان، او را موجودی چهار وجهی لحاظ کرده اند که در قوس نزول آفرینش از «روح»، «نفس»، ذهن و جسم تنزل یافته و در قوس صعودی خود، این مراتب را به نحو کمالی می پیماید؛ پس ایشان در نهایت، مراتب «روح» و «نفس» را از یکدیگر تفکیک کرده و «نفس» را رتبه ی میانی و «روح» را مرحله ی اعلای آدمی برمی شمارند.
بررسی سازگاری نظریه تجرد نفس با آموزه های قرآنی مربوط به زندگی اخروی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیست و پنجم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۹۹)
30 - 53
حوزههای تخصصی:
بیشتر فیلسوفان مسلمان معتقدند که انسان مرکب از نفس مجرد و بدن است و نفس مجرد حقیقت او را تشکیل می دهد. لازمه پذیرش تجرد نفس این است که نفس مجرد که با مرگ از بدن جدا می شود، اولاً بدون نیاز به بدن می تواند به حیات خود ادامه دهد؛ ثانیاً برای بقا به عامل بیرونی نیاز ندارد. در مقابل، آنچه از قرآن برداشت می شود این است که انسان فی نفسه باقی نیست و با مرگ از میان می رود؛ از این رو ادامه زندگی انسان پس از مرگ وابسته به خداوند است و اوست که با قدرت خود همه یا برخی از انسان ها را زنده نگه می دارد یا پس از فاصله ای زمانی، بار دیگر زنده می کند. روش این مقاله ترکیبی است از تحلیل منطقی لوازم نظریه تجرد نفس و بررسی دلالت آیات محوری قرآن درباره مرگ و مقایسه این دو. هدف این مقاله نشان دادن این است که نظریه فلسفی تجرد نفس با برخی از آموزه های قرآنی درباره مرگ و زندگی اخروی سازگار نیست.
مرگ ، توفی و عالم پس از مرگ درمقارنه ی قرآن و عهدین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش دینی دوره ۱۵ پاییز و زمستان ۱۳۹۴ شماره ۳۱
17-40
حوزههای تخصصی:
در مقارنه ی قران و عهدین درمیابیم که مرگ در اسفار عهد عتیق در مفاهیم متعددی چون هلاکت و فنا ، خواب ، تکامل و جدایی جان از بدن بکار رفته است این درحالی است که توجه به مفاهیم و گزاره های پس از مرگ در عهد جدید و با تعابیر خاصی چون روز جدایی ، حسابرسی و مقام داوری نمایان تر است . اساسا قرآن و عهدین در عناوین قابل توجهی پیرامون مرگ با همدیگر مشترکند .
مرگ از نظر ملاصدرا در نگره تفسیر فلسفی تعابیر موت و نفس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش دینی دوره ۱۷ پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۳۵
107-119
حوزههای تخصصی:
مرگ از احوالِ نفس انسانی است. نفس آدمی به واسطه اتحادی که با بدن دارد، دارای اوصاف و احوالات گوناگونی است. یکی از مهم ترین این اوصاف "مرگ" است. به نظر ملاصدرا نفس با به کار گرفتن بدن، استعدادهای مختلف خود را به فعلیت می رساند. و در صورتی که با به کمال رسیدن خود، دیگر نیازی به بدن نداشته باشد، نفس از بدن مفارقت می کند و به واسطه ی این مفارقت، از عالم دنیا وارد عالم آخرت می شود. ضمناً چون نفس بالذات زنده است و بدن به واسطه اضافه تدبیری نفس، دارای حیات است، بنابراین نفس که عین شعور و آگاهی به خود می باشد، پس از مرگ به حیات خود ادامه می دهد و این بدن است که با عدم تدبیر به واسطه ی نفس ترکیب خود را از دست می دهد و دچار مرگ می شود.
درآمدی بر حکمت «مرگ» و نسبت آن با زندگی
منبع:
الاهیات قرآنی سال ششم بهار و تابستان ۱۳۹۷ شماره ۱۰
111 - 127
حوزههای تخصصی:
در این مقاله تلاش شده است تا نگاهی تأمل برانگیز به حکمت یا راز «مرگ» کرده و نسبت آن با حیات بشر بررسی گردد. به بیان دیگر، به برخی از حِکَم و اسرار مرگ و نیز ارتباط آن با زندگی پرداخته شود.سؤال اصلی این است که آیا اساساً مرگ در نقطه مقابل زندگی است؟ باید گفت که مرگ به معنای انتقال است، نه نیستی و در نتیجه همانند خود زندگی، یک واقعیت مخلوق و از امور وجودی است نه عدمی؛ بنابراین انکار، تجاهل، اکراه و گریز از آن به عنوان یک واقعیت محتوم و گریزناپذیر نادرست است؛ زیرا مرگ و حیات بسان دو روی سکه اند که بدون فهم و تبیین دقیق یکی، فهم و تفسیر دیگری نیز مشکل و ناقص است. مرگ دارای ویژگی های مهمی است که اولاً همه به وقوع آن اذعان و اعتقاد دارند، ثانیاً شخصی و مشارکت ناپذیر است و ثالثاً اینک راز آمیز و ناگهانی است. البته مرگ اوصاف دیگری نیز دارد؛ مثل این که تکرارپذیر و تجربه پذیر نیست و موضع علم در برابر آن برای همیشه لاأدری است. هم چنین، نقطه عطفی در زندگی هر کسی است؛ به نحوی که حیات آدمی را به قبل و بعد خویش و به بیان دیگر، به حیات دنیوی و حیات اخروی تقسیم می نماید.آن چه می توان گفت این است که مرگ به معنای نیستی و نابودی نیست، اما عده ای با غفلت و جمعی به دلیل پرونده سیاه خویش، بیهوده از مرگ می ترسند و می گریزند! در حالی که بهترین راه حل برای آن، تقوا و عمل به وظایف خویش است.
نقد و بررسی نسبت جاودانگی و معنای زندگی (از نظر برنارد ویلیامز)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هر انسانی که اندک شناختی از خود و اطراف خود پیدا کند با این پرسش روبه رو می شود که آیا مرگ پایان وجود و همه امیال و آرزوهای ماست؟ و اگر این طور نیست، زندگی یا زندگی های بعدی ما چگونه خواهند بود؟ این پرسش قدمتی به اندازه زندگی بشر داشته و اعتقاد به جاودانگی در تفسیر انسان از زندگی و معناداری یا بی معنا بودن آن نقش مهمی ایفا می کند. امّا برخی فیلسوفان شبهاتی را در باب معنادار بودن جاودانگی انسان مطرح کرده اند. مقاله حاضر با روشی تحلیلی توصیفی به نقد و بررسی نسبت جاودانگی و معنای زندگی از دیدگاه برنارد ویلیامز پرداخته است. برنارد ویلیامز از منظر فلسفه اخلاق و با رویکردی عمل گرایانه استدلال می کند که چون یک زندگی جاودانه، نامطلوب است، تمنّا و طلب جاودانگی نیز معقول و موجّه نیست. ازاین رو ویلیامز نه تنها جاودانگی را برای معناداری زندگی غیرضروری می داند، بلکه از نظر وی، جاودانگی برای معنای زندگی مضرّ نیز هست و مرگ، درواقع آن چیزی است که به زندگی معنا می بخشد. نقدهای مختلفی که بر این دیدگاه وارد شده به نفی ناسازگاری جاودانگی و معنای زندگی پرداخته و نشان می دهد ادلّه برنارد ویلیامز در ردّ هر نوع از جاودانگی صحیح و معتبر نبوده و از اتقان لازم برخوردار نیست.
رابطه فلسفه، کاتارسیس و مرگ در اندیشه افلاطون(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
در اندیشه هر فیلسوفی معمولاً یک یا چند مفهوم کلیدی وجود دارد که نماینده نظام فکری وی و مبنای وجود و فهم دیگر مفاهیم و تفکرات اوست. مفهوم مرگ در اندیشه افلاطون نیز یک مفهوم کلیدی است. در فلسفه افلاطون شاهد نسبتی عمیق میان مفاهیم فلسفه، کاتارسیس و مرگ هستیم و از این رو به نظر می رسد فهم آنها و تبیین نسبت میان آنها می تواند بستری مناسب برای فهم بهتر اندیشه وی ایجاد کند. هدف نویسندگان از این تحقیق که به روش توصیفی- تحلیلی انجام گرفته است، نشان دادن پیوند میان سه مفهوم «فلسفه»، «کاتارسیس» و «مرگ فیلسوفانه» است. مراحل پژوهش نیز بر پایه نوشته های افلاطون خواهد بود تا بدین وسیله بابی برای فهم بسیاری از مفاهیم اندیشه وی گشوده شود. نتیجه اینکه در اندیشه او فلسفه، مرگ فیلسوفانه و کاتارسیس بر بنیان واحدی استوارند و با آنکه فلسفه به گفتمانی خاص میان دو نفر اطلاق می شود و مرگ عبارت از جدایی روح از بدن و تزکیه به معنای کاتارسیس و پاک سازی روح از تعلقات بدنی است، اما در هر سه مورد مفهوم مشترک جدایی نفس از امور سیال و روآوردن به موجود حقیقی و سرمدی نهفته است؛ از این رو نه تنها به لحاظ مصداقی کارکرد یگانه ای دارند و هیچ یک از آنها بدون دیگری امکان پذیر نیست، تطابق ضمنی در مفهوم این سه نیز وجود دارد.
هستی و مرگ در پرتو تجربه های شهودی عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۲
139 - 161
حوزههای تخصصی:
نگرش عطار به هستی و مرگ برآمده از تجربه شهودی است. این تجربه ها حاکی از مواجهه آدمی با سطح پنهان هستی است. عطار شرح این شهود را تنها ازطریق زبان خواب یا زبان فکرت میسر می داند. مسئله اصلی مقاله این است که هستی در تجربه های شهودی عطار چگونه تصویر شده و تأثیر چنین نگرشی به تصور مرگ چیست؟ با بررسی مثنوی های عطار این نتایج حاصل شد که عناصر هستی در ظاهر، امور مقدر فیزیکی خود را انجام می دهند و در باطن، درد طلب آنان را به جنبش وامی دارد. آدمیان عموماً گرفتار سراب اند. آنکه به گنجِ قعر دریای عالم دست یابد، خداوند را چون آفتابی تابنده در این عالم خواهد دید. در قالب تمثیل ایاز و سلطان، وجه معشوقانه سلطان تصویر می شود که تنها در شهود و با «ترک عدد» آشکار می شود و خدا، جهان و انسان یکی است. با چنین نگرشی به هستی، با مرگ، جزء به کل می رسد و عین کلی می شود که با صورت پذیری از او جدا گشته بود. مرگ را نیز ازطریق تجربه های شبه مرگ مثل فنا، شهود تجلی خداوند و تجربه احوال قیامت در دنیا می توان تجربه کرد. برخی تصاویر شهودی از مرگ عبارت اند از رسیدن نور از بی جا، احساس خورشید در درون، خوردن خورشید، فرودآمدن خورشید و محو شبنم در دریا. عارفان گویی همزمان در دو جهان به سر می برند. آدمیان به مراتبِ کوشش خود در فراروی از حواس ظاهر امکان چنان تجاربی را خواهند داشت. چنین نگرشی در زوال ملال و معنادار گشتن هستی و مرگ مؤثر خواهد بود.
اثربخشی بسته مداخله ای مرگ محور بر اساس دیدگاه مولوی و درمان ACT بر اضطراب مرگ سالمندان شهر اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات روان شناسی بالینی سال دهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۹
75 - 104
حوزههای تخصصی:
اهداف: سالمندی علاوه بر ناتوانی های فیزیکی و بیماری های مزمن بر مشکلات رفتاری و روان شناختی نیز اثرگذار است. این پژوهش با هدف بررسی مقایسه اثربخشی بسته مداخله ای مرگ محور بر اساس دیدگاه مولوی با درمان ACT بر میزان اضطراب مرگ در سالمندان شهر اصفهان انجام شد. مواد و روش ها: طرح این پژوهش به صورت نیمه تجربی با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل و ارزیابی به صورت پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری یک ماهه است. نمونه گیری به صورت چند مرحله ای صورت گرفت. در مرحله اول، از میان مناطق شهر اصفهان، منطقۀ 8 و 2 به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. در مرحله دوم، از میان سالمندان این مناطق که مقیم آسایشگاه نبودند، 36 نفر به صورت هدفمند و بر اساس ملاک های ورودی پژوهش انتخاب شدند. سپس این مراجعان به روش گمارش تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل قرار گرفتند(هر گروه،12 نفر). ابزار به کار رفته در این پژوهش مقیاس اضطراب مرگ(DAS) بوده که از روایی و پایایی خوبی برخوردار بوده است. بعد از اجرای پرسشنامه ها، فرضیه های پژوهش با روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد آزمون قرار گرفت. یافته ها: مقایسه میانگین نمرات اضطراب مرگ در گروه های مورد مطالعه نشان داد، تفاوت معناداری بین نمرات متغیر اضطراب مرگ آزمودنی ها در گروه ها وجود دارد(01/0p <). لذا نتیجه گرفته می شود که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و بسته مداخله ای مرگ محور بر اساس دیدگاه مولوی در کاهش اضطراب مرگ آزمودنی ها موثر بوده است. همچنین بین دو گروه مداخله ای در تاثیر گذاری بر اضطراب مرگ تفاوت معناداری وجود نداشت. نتیجه گیری: در مجموع این پژوهش می تواند حمایت های تجربی برای درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و بسته مداخله ای مرگ محور بر کاهش اضطراب مرگ فراهم کند.
پیامدهای مرگ آگاهی در زندگی نوجوانان: یک مطالعه کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مشاوره جلد ۱۹ زمستان ۱۳۹۹ شماره ۷۶
209-233
حوزههای تخصصی:
هدف: هدف مطالعه حاضر شناسایی پیامدهای مرگ آگاهی بر زندگی از دیدگاه نوجوانان ایرانی بود. روش: این پژوهش با رویکرد کیفی پدیدارشناسی انجام گرفت. مشارکت کنندگان شامل 26 پسر و دختر 16-18 ساله شاغل به تحصیل در مقطع متوسطه دوم در مدارس استان تهران بودند که از طریق نمونه گیری هدفمند ملاکی انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها، از مصاحبه های نیمه ساختاریافته استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها در این پژوهش با استفاده از شیوه تحلیل مضمون صورت گرفت. یافته ها: یافته ها نشان دادند که پیامدهای مرگ آگاهی در زندگی نوجوانان در پنج حوزه اصلی قابل سازماندهی هستند: انگیزش و اهداف؛ احساسات؛ رفتارها؛ بین فردی و اجتماعی؛ جهان بینی. نتیجه گیری: مرگ آگاهی می تواند ابعاد مختلف زندگی نوجوان را تحت الشعاع قرار دهد و بنابراین، موضوعی دارای اهمیت و اساسی محسوب می شود. هر کدام از مضامین ذکرشده بیان کننده اثرات مرگ آگاهی در زمینه های مختلف زندگی نوجوانان است و این نکته را آشکار می کند که یاد و اندیشه مرگ می تواند به شکل های مختلفی بر ابعاد گوناگون زندگی نوجوانان اثر بگذارد و شیوه زیستن و نگرش آن ها را به امور خود و جهان دستخوش تغییر کند. به عبارتی، مرگ آگاهی برای نوجوانان که در ابتدای ترسیم طرح زندگی آتی خود هستند می تواند به مثابه یک چراغ روشنگر راه عمل کند و نقشه و مسیر آینده آن ها را شکل دهد.
مفهوم مرگ و ماهیت دنیای پس از مرگ در تمدن های باستانی ایران، یونان و میان رودان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اینکه در ورای این زندگی و پس از مرگ چه عقوبت و سرانجامی برای انسان تدارک دیده شده، مسئله ای است که از دیرباز و دوران کهن تا امروز ذهن کنجکاو بشر را به خود مشغول داشته است. در این میان، در تمدن های کهن ایرانی، میان رودانی و یونانی که به نوعی در باراندازِ اساطیری، بر تمدن های هم عصر و پس از خود نیز اثر گذاشتند، اندیشیدن به چیستی و ماهیت مرگ و اینکه چه سرانجامی برای آدمی و غایت او در نظر داشتند، از مسائل مهمی است که در این پژوهش بر اساس بررسی اسناد و شواهد تاریخی و دینی و با رویکردی توصیفی تحلیلی درصدد پاسخگویی بدان هستیم. بدین سان با واکاوی منابع حماسی و اساطیری و متون دینی چنین برمی آید که در برخی تمدن ها، همچون میانرودان و یونان، اندیشیدن درباره مسئله مرگ و غایت آدمی با گذر زمان و برخورد با تمدن ها و دستاوردهای فرهنگیِ سایر ملل موجب پیدایش افکار منسجم و گاه متناقضی شد که در برخی موارد مشابه با یکدیگر بودند. بدین سان، اهالی دو تمدن یادشده با نگرش منفی به مرگ، جهان پس از مرگ را غالباً در زیرِ زمین و در جایی تاریک قلمداد کردند؛ اما در ایران با وجود برخی تشابهات جزئی با تمدن های یادشده، از ابتدا به دلیل ظهور دین زرتشت، کماکان مسئله مرگ و حیات پس از مرگ، ماهیت و کیفیتی یکسان و منطقی و امیدوارنه را دارا بود. همچنین افزون بر برخورد تمدن ها که موجب تشابهات در نگرش به غایت زندگی می شود برخورد با زیستگاه، اقلیم و ساختار سیاسی مدنی متفاوت، عامل مهمی است که در کل، جهان بینی انسان به فلسفه آفرینش، زندگی و دنیای پس از مرگ را شکل می دهد.
تأثیر نظریه «حرکت جوهری» بر اندیشه کلامی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهمترین ابتکارات وجود شناختی ملاصدرا که تأثیر شگرفی بر اندیشه فلسفی و کلامی او داشته است، نظریه حرکت جوهری است. اکتشاف عظیم ملاصدرا در این زمینه، اثبات ناآرامی و بیقراری در نهاد عالم و آدم و اثبات حرکت و تحول دائمی در بنیان همه موجودات مادی است؛ انگاره یی که عموم حکمای پیش صدرایی آن را امری نامعقول و امکان ناپذیر میدانستند. دامنه تأثیرگذاری این نظریه بقدری وسیع است که پس از چند قرن پژوهش، هنوز هم جای واکاوی و تأمل در زوایای مختلف آن وجود دارد. اما آنچه تاکنون درباب دستاوردهای حرکت جوهری بیان شده، عموماً نتایج وجود شناختی و فلسفی بوده و کمتر به آثار و برکات این اصل در ساحت کلامی اعتقادی پرداخته شده است. بهمین دلیل، نوشتار حاضر با رویکردی مسئله محور و با روش تحلیلی و پژوهش کیفی، ضمن طرح دقیق مسئله و تقریر نظریه، با تأکید بر ابتکاری بودن آن، به تحلیل داده ها در راستای بررسی تأثیر این انگاره بر اندیشه کلامی ملاصدرا پرداخته است. بنابرین، یافته های این پژوهش بر استنباط و تبیین مهمترین لوازم کلامی و اعتقادی حرکت جوهری تمرکز یافته است که فهرستوار عبارتند از: خداشناسی و تبیین فقر دائمی مخلوقات به خدا، اثبات حدوث زمانی عالم، تبیین عقلانی معاد جسمانی، توجیه فلسفی آموزه تجسم اعمال، ابطال عقیده تناسخ، نوآوری در تبیین ماهیت مرگ و تبیین عمومیت حشر.