مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
سارتر
حوزه های تخصصی:
انسان با زمینه خاص آفرینش خود «موقعیت» خود را تعریف می کند و ادراکات و استنباط های وی در موقعیت های گوناگون زیستیِ وی از دیگری متفاوت است. به بیان دیگر، موجودی در «زمان» است و تاریخ و اهدافِ خود را به واسطه «آزادی و توانایی انتخاب خود» شکل می دهد. فلسفه با ایجاد پیوندی عمیق با ادبیات و رسوخ در ساختارهای فکری و عالم خیال نویسندگان و خالقان آثار هنری، توانست متون ادبی را به آینه تفکر تبدیل کرده و الگوهایی را برای پردازش در نزد آنان ایجاد کند. در این مقاله تلاش بر این است تا با نشان دادن سازه های فلسفی اِگزیستانسیالیسم در نزد لوکلزیو، رُمان نویس معاصر فرانسوی، معنای کُنش ها و رفتارهای شخصیت های داستانی و واقعیِ وی را از ورای آگاهی، اِدراک، طرح و هدفمندیِ آن ها توجیه کرده و پاسخی به بحران های زیستی و اجتماعی شخصیت های وی در بحبوحه قرن بیستم و صحن نوشتار رئالیستی پیدا کنیم.
بررسی تطبیقی جایگاه انسان در عرفان اسلامی و اگزیستانسیالیسم (بر مبنای مثنوی حدیقه سنایی و رمان تهوع سارتر )(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عرفان اسلامی به عنوان نمود دینی معرفت باطنی (Esotericism)، ساحت حیات مادی، جایگاه انسان در هستی و درنهایت، حیات آن جهانی او را موردتوجه قرار داده است. وجودمداری یا اگزیستانسیالیسم (Existentialism) نیز با این دو ویژگی که وجود را بر ماهیت مقدم می داند و دیگر آنکه موضوع اندیشه را انسان می داند و نه موضوعات فلسفی صرف، تحقق امکان های موجود انسانی را موردتوجه قرار داده است و از همین رو بیشتر شاخصه های اصلی این مکتب فکری ازجمله توجه به فردیت، وضعیت وجودی، آزادی، اخلاق و مسیولیت ناشی از آن ها در این مکتب بر محور یگانگی انسان می گردد. این پژوهش جایگاه انسان در دو جهان بینی مزبور را بر اساس حدیقه و تهوع بررسی کرده و به یافته هایی از این دست نایل آمده است که با وجود تفاوت های بنیادین فکری، انسان همچون یگانه هستی، در هر دو مکتب فکری جایگاه والایی دارد. هر دو مکتب فکری در جهت دستیابی انسان به مراتب متعالی وجود، او را به پشت پازدن به حیات مادی صرف فرا می خوانند. سنایی، نیل به این هدف را درگرو سلوک عرفانی و پیروی از شریعت و سارتر در رمان تهوع ، آن را در گرو پرداختن به امور متعالی ازجمله آفرینش هنری یا شرکت در فرایند نوشتن می داند.
ادبیات همچون راهنمایی برای اخلاق: بازخوانی نسبت ادبیات و اخلاق در دو دوره اندیشه ورزی سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در اگزیستانسیالیسمِ سارتر انسان در دو حوزه اخلاق و هنر در موقعیت آفرینندگی قرار دارد. سارتر این آفرینندگی را به امر خیالی نسبت می دهد و معتقد است که هنرمند آنچه را در جهانِ واقعی نیست اما باید هست شود براساس آگاهی خیالی اش می آفریند. ما در این پژوهش قصد داریم ضمن بررسی نسبت هنر و اخلاق در دو دوره تفکر فلسفی سارتر، به این پرسش اصلی پاسخ دهیم که چگونه تلقی او از نسبت هنر و امر خیالی در دوره نخست زمینه مناسب برای رویکرد بعدی را آماده می سازد؛ رویکردی که براساس آن ادبیات به عنوان شاخه هنری برگزیده می تواند همچون راهنمایی برای ساختن ارزش های اخلاقی به کار گرفته شود. ارزش هایی که با مدد گرفتن از آگاهی خیالی و با مشارکت نویسنده و مخاطب آفریده و بازآفرینی می شوند. بر این اساس خواهیم دید که در اگزیستانسیالیسمِ سارتر ادبیات نسبت انکارنشدنی با اخلاق دارد و می تواند خلاءِ موجود در فلسفه وی، در زمینه احکام مدون اخلاقی را پر کند.
بررسی تطبیقی «آزادی» و «مسئولیت» از دیدگاه آیت الله مصباح و ژان پل سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«آزادی» و محدودة آن از دیرباز مطمح نظر انسان ها بوده است. همچنین «مسئولیت» به عنوان یک محدودکننده برای آزادی انسان، از جانب فیلسوفان اخلاق مطرح بوده است. آیت الله مصباح و ژان پل سارتر از جمله فیلسوفانی هستند که به این دو موضوع توجه کرده اند. ازآنجاکه یکی از این دو فیلسوف، مسلمان و موحد و دیگری از شاخة الحادی مکتب اگزیستانسیالیسم به شمار می آیند، به طور طبیعی در خصوص «آزادی» و «مسئولیت» انسان اختلاف نظرهای فراوانی دارند. سارتر انسان را برابر با آزادی می داند، و تنها حالتی را که در آن انسان آزاد نیست وقتی می داند که نمی تواند آزاد باشد. همچنین برای انسان قایل به مسئولیت جهانی است. از سوی دیگر، آیت الله مصباح بر آزادی انسان تأکید می کند. همچنین برای انسان انواعی از مسئولیت ها قایل است. در این مقاله، با توجه به تفاوت فراوان نظرات این دو فیلسوف، دیدگاه های آنها به صورت تطبیقی بررسی گردیده است.
بررسی تطبیقی ماهیت انسان از دیدگاه آیت الله مصباح و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث از انسان به عنوان یکی از سه محور مهم فلسفه در کنار خدا و جهان، همواره مورد توجه مکاتب فلسفی جهان قرار گرفته است. همچنین یکی از مهم ترین سؤالاتی که حول محور انسان از قدیم الایام مورد توجه بوده است، سؤال از ماهیت و چیستی انسان می باشد. آیت الله مصباح معتقد است که انسان علاوه بر عنصر مادی، دارای بعد روحانی می باشد، که البته همین بعد روحانی، اصل و حقیقت انسان می باشد. وی معتقد است که انسان ها دارای سرشت و طبیعت مشترک هستند که هم در حوزة میل و گرایش و هم در آگاهی و شناخت انسان مطرح می باشد؛ اما ژان پل سارتر فیلسوف فرانسوی، معتقد است که انسان ها هیچ گونه سرشت مشترکی ندارند. چیستی او از پیش تعیین شده نیست. انسان، ازآنجا که فاقد هرگونه ماهیت و تعریف پیشینی است، آزاد است؛ بلکه برابر با آزادی است. در این مقاله دو دیدگاه متفاوت دربارة ماهیت انسان از این دو فیلسوف به صورت تطبیقی مورد بررسی قرار گرفته است.
بررسی و نقد چیستی اختیار انسان از دیدگاه ژان پل سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۷ شماره ۵۴
27-44
حوزه های تخصصی:
اختیار انسان و دامنه آن از دیدگاه سارتر در این پژوهش مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در تبیین چیستی اختیار از دیدگاه سارتر باید گفت، وی معتقد به تقدم وجود بر ماهیت در انسان است. وجود انسان از سوی خداوند نیست، چراکه در این صورت موجب جبر در انسان خواهد شد. به اعتقاد او انسان همان اختیار و آزادی است و اختیار نیز همان انسان است. اما این دیدگاه صحیح نیست، زیرا: وجود هر موجود ممکنی، بدون علت خلاف بداهت است. خوب و بد نسبی و وابسته به خواست انسان خواهد شد. بین ماهیت نوعیه انسان و کمالات وجودی او خلط شده است. وجود طبیعت در انسان، علت تامه صدور افعال نیست. اصالت انسان به روح او است و خدا نیز امری واقعی است. ضمانت اجرایی ای برای عمل به صفات شایسته انسانی وجود نخواهد داشت. پژوهش پیش رو با روش تحلیلی توصیفی در پی بررسی و نقد چیستی اختیار انسان از دیدگاه ژان پل سارتر است.
بررسی تطبیقی مفهوم مرگ و نمودهای آن در عرفان اسلامی و مکتب اصالت وجود( با تکیه بر مصیبت نامه عطار و رمان تهوع سارتر)(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
عرفان اسلامی به عنوان نمود دینیِ معرفت باطنی، ساحتِ حیات مادی، پدیده مرگ و در نهایت، حیات آن جهانیِ او را مورد توجه قرار داده است. مکتب اصالتِ وجود یا اگزیستانسیالیسم(Existentialism) نیز با این دو ویژگی که وجود را بر ماهیت مقدم می داند و دیگر آنکه موضوعِ اندیشه را انسان می داند و نه موضوعاتِ فلسفیِ صرف، تحقق امکان های موجود انسانی را در این جهان مورد توجه قرار داده و مرگ را نیز همچون یک امکانِ وجودی به تصویر کشیده است. این پژوهش، مفهومِ مرگ و نمودهای آن در دو جهان بینی مزبور را بر اساس منظومه «مصیبت نامه» و رمانِ «تهوع» بررسی کرده و به یافته هایی از این دست نایل آمده است که با وجود تفاوت های بنیادین؛ هر دو مکتب فکری، جهانِ مادی را گذرگاهی محدود و فاقد ارزشی وجودی دانسته اند که مرگ همچون سرآغاز حیاتِ ابدی و یا امکانی وجودی می تواند انسان را در جهت آفریدن مفهومی متعالی تر برای حیات این جهانی اش یاری نماید. از منظرِ عطار، مرگ سرآغاز اتصال به ابدیت و پیوستنِ سیر الی الله به فی الله است و از دید سارتر ، مرگ امکانی وجودی است که با تشدید حسِ زندگی، می تواند در جهتِ اعتلای مفهومِ آن به کار گرفته شود.
بررسی ابعاد وجودی انسان از دیدگاه شهید مطهری و ژان پل سارتر(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال دوازدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۴۳
145 - 168
حوزه های تخصصی:
شناخت انسان و ویژگی های او همواره دغدغه اندیشمندان بوده و هست؛ شهید مطهری، متفکر برجسته اسلامی در دوره معاصر، و ژان پل سارتر، متفکر اگزیستانسیالیست معاصر، علاقه بسیاری به بررسی مسائل مربوط به وجود انسانی داشتند. با توجه به اهمیت مباحث انسان شناسی و تاثیر آن در دیگر مباحث اساسی مانند خداشناسی و جامعه شناسی، این پرسش مطرح می گردد که این دو متفکر چه دیدگاهی درباره «انسان» دارند؟ و با توجّه به این که یکی از آنان موحّد و دیگری ملحد است، چه وجوه اشتراک و وجوه اختلافی میان دیدگاه آنان می توان یافت؟ در این تحقیق با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به مقایسه دیدگاه آن دو پرداخته شده است. بر اساس یافته های تحقیق به نظر می رسد برخی وجوه اشتراک میان دیدگاه این دو متفکر وجود دارد، مانند: ارزشمندی آزادی، اهمیّت حالت انسانی دلهره، اهمیّت مسئولیت انسان، نقش فرد در ساختن شخصیّت خود. اما اختلافات مبنایی بسیاری نیز میان دیدگاه آن دو وجود دارد، برای نمونه در نظر سارتر آزادی، تنها ارزش انسانی است، و آزادی تنها کمال انسانی است. هم چنین از نظر او آزادی با وجود خداوند و وجود ارزش های دیگر تضاد دارد. اما به نظر استاد مطهری، آزادی فقط یک کمال مقدمی است و نه تنها با وجود خداوند در تضادّ ندارد، بلکه به جز وابستگی به خداوند هر گونه وابستگی با آزادی انسان تضادّ دارد. وابستگی به خداوند با آزادی انسان سازگار است.
ادراک زیبایی شناسی آگاهی در پدیدارشناسی از نظرگاه هوسرل، هیدگر و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال یازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۸
135 - 150
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر می کوشد نشان دهد در آموزه روان شناختی پدیدارشناسی به سببِ کاربست روش فروکاست آیدتیک، ادراک معرفت شناختی آگاهی به ادراک زیبایی شناختی آگاهی تبدیل می شود. دستاورد مهم این مقاله تمرکز بر این چرخش انقلاب گونه است که تمهیدات آن از هوسرل و آموزه فروکاست آید تیک او مایه می گیرد؛ زیرا براساسِ این روش، حیات استعلایی آگاهی از حالت شهود ذوات در ذهنیت محض به علمی عینی کننده تبدیل می شود تا سبب قوام بخشی (وجودبخشی) اشیا شود؛ اما سرانجام کاربست آموزه فروکاست آیدتیک نزد هیدگر قرارگرفتن وجود خاص آدمی به جای آگاهی است تا آگاهی اگزیستانس پدیدار شود. نویسنده نتیجه می گیرد براساسِ کاربست این آموزه و یکی شدن آگاهی و آزادی که شاخصه مهم اگزیستانس است، در نزد سارتر هدف نهایی آموزه فروکاست آیدتیک، عدم سازی است؛ زیرا آگاهی محض، خالی از محتوا و عدم است. به این ترتیب، آگاهی در عین حال که خودانگیختگی است، آگاهی هم هست؛ لذا آگاهیْ صرافت محض و فاقد ماهیت شناخته می شود و می توان آن را به «طرح» تعریف کرد؛ زیرا می تواند خود را آزادانه بیافریند، انتخاب و ابداع کند. پس آگاهی همان اگزیستانس است. این گونه از ادراک حیات استعلایی آگاهی را می توان عمیق ترین ریشه ادراک زیبایی شناسی آگاهی دانست که سرانجام پدیدارشناسی را به «فلسفه عمل» تبدیل می کند؛ اما نمونه های مهم خودانگیختگی و نظرگاه زیبایی شناختی آگاهی که در اینجا طرح آگاهی خوانده می شود، در تخیل و عواطف به روشنی دیده می شود.
بررسی اندیشه های اگزیستانسیالیستی در شعر معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فیلسوفان مکتب اگزیستانسیالیسم ( اصالت وجود )، از جمله سارتر، آفریننده آثار ادبی بسیار با مضامین فلسفی هستند. اساس و محور این مکتب، اندیشیدن در باب انسان و هستی، آزادی و اختیار، مسؤولیّت و تعهّد اجتماعی است که با دلهره و اضطراب همراه است .شاعران شعر نو فارسی، گاه بر حسب روحیّه فردی، در باب هستی و نیستی، به اندیشیدن پرداخته اند و گاه بر حسب شرایط اجتماعی - سیاسی، اشعاری را سروده اند که به نوعی در ارتباط با مکتب اگزیستانسیالیسم است. در این مقاله ضمن تبیین مؤلّفه های اگزیستانسیالیسم و آوردن نمونه اشعاری از شاعران معاصر و تحلیل آنها ، رگه هایی از اندیشه های این مکتب را در اشعار این شاعران مورد بررسی قرارداده ایم. این پژوهش به شیوه توصیفی-تحلیلی درصدد یافتن پاسخ این سوال است که آیا اندیشه های اگزیستانسیالیستی در شعر شاعران معاصر وجود دارد؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که شاعران معاصر، گرچه فیلسوف نیستند و یا صرفاً قصد بیان اندیشه های فلسفی را نداشته اند اما با توجّه به ذهن متفکّر و وضعیّت اجتماع خود، به سرودن اشعاری پرداخته اند که به نوعی در ارتباط با مولفه های مکتب اگزیستانسیالیسم است.
ایمان، مرگ و معنای زندگی در اندیشه کیرکگور و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
متن خبر مورد نپیش رفت ها و تحولات اندیشه و انقلاب هایی که در تاریخ تکنولوژی صورت گرفته، انسان را به پرسش از معنای زندگی سوق داده است، به این دلیل، به دنبال هدف، فایده و ارزش های نهفته در زندگی خود می گردد. در اثر این تحولات سترگ و به دلیل حذف مفهوم خداوند، برخی زندگی را بی معنا و بی هدف و بدون ارزش می دانند. بحث معنای زندگی با مفهوم خدا، انسان و مرگ ارتباط تنگاتنک دارد. برخی انسان را معیار معنا می دانند و برخی دیگر، بازگشت به معنویت و جستجو و کشف ایمان اصیل خداوند را که منوط به پذیرش زندگی جاویدان و جهان پس از مرگ است، عامل ایجاد معنای زندگی می پندارند. یکی از نحله های فلسفی تأثیر گذار معاصر، اگزیستانسیالیسم است که به بسیاری از پرسش های انسان، از جمله بحث معنای زندگی، پاسخ های خداباورانه و غیرخداباورانه ارائه داده است. سورن کیرکگور، پدر اگزیستانسیالیسم به ویژه از نوع خداباور و ژان پل سارتر ملحد، از جمله فلاسفه ی پرتلاش این نحله هستند که بررسی پاسخ های آن ها به مسائل مرتبط با این پژوهش، جذاب و بدیع خواهد بود.ظر
نقد و بررسی الحاد در فلسفه سارتر از منظر حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال دوازدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۶
85 - 106
حوزه های تخصصی:
انسان به عنوان موجودی که دارای قدرت عاقله است، همواره در تلاش برای کشف حقیقت هستی بوده است. یکی از اصلی ترین پرسش هایی که در پی پاسخ به آن بوده است، یافت منشأ هستی و چگونگی پیدایش آن است. در این میان ادیان الهی و پیامبران در پی پاسخ به این مسئله مبادی توحید را تبیین کردند. پذیرش وجود واجب به عنوان اصل مشترک همه ادیان الهی و فیلسوفان الهی است؛ اما همواره بعضی از متفکران وجود واجب را متناقض نما می دانند؛ به طوری که به عقیده آنها نمی توان وجود خدا را اثبات کرد. یکی از این متفکران ملحد، ژان پل سارتر است که در مهم ترین اثر فلسفی خودش به عنوان هستی و نیستی، دو دلیل اصلی برای رد واجب الوجود ذکر کرده است. این دو دلیل که درحقیقت نقد دیدگاه های دکارت و لایب نیتس درباره واجب هستند، یکی به دنبال اثبات متناقض بودن وجود واجب است و دیگری ضرورت منطقی واجب الوجود را رد می کند. او همچنین وجود خدا را به عنوان یک موجود لغیره مانع تحقق آزادی انسانی می بیند. سارتر آزادی را به وجود انسان بر می گرداند و انسان را از هر گونه قید و بند رها می داند و به همین دلیل در نگاه او هر چیزی که مانع تحقق این آزادی ذاتی شود، نمی تواند موجود باشد و انسان برای فرار از این آزادی و مسئولیت خود مفهوم خدا را ساخته است. این پژوهش بر آن است با تبیین این دلایل، با مبانی حکمت الهی متعالیه که واجب الوجود در آن نقشی اساسی دارد، به نقد آنها بپردازد.
تحلیل نقد سارتر بر خوداستعلایی هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
153 - 170
حوزه های تخصصی:
هوسرل بر این باور است که «خود» یا «سوژه» محور هرگونه فعلِ آگاهی و به ویژه شناخت است. به باور وی در هر عمل آگاهی، از یک سو قطب «اگو» (خود) و در سمت مقابل آن، عین یا ابژه را می توان تشخیص داد. خود سوژۀ این همانی است که در همۀ اعمال فرآیند یکپارچۀ آگاهی عمل می کند؛ از این رو، مرکز یگانه ای است که هرگونه کنشِ آگاهی را صورت می دهد؛ یعنی مرکز همۀ تأثیر و تأثرها، ادراکات، لذت ها، رنج ها و هرگونه حالت موجود در آگاهی به حساب می آید؛ اما سارتر، به رغم تأثیرپذیری انکارناپذیر از هوسرل، به تقابل با برداشت وی از «خود» پرداخته است و خودی را که هوسرل با چنان شرایطی، استعلایی می پندارد، به نقد کشیده است. به نظر سارتر، خود صرفاً متشکل از حالات محض انتزاعی نیست که با سوژۀ استعلایی محض برابری کند، بلکه خود یا «من» بیرون از امر استعلایی صرف و در میان جهان واقع وجود دارد و به واسطۀ آزادی و حق انتخاب که نشان از جنبۀ اگزیستانسیال آن دارد، به تعالی می رسد. با وجود این، هم صدا با هوسرل، «حیث التفاتی» آگاهی را بنیان کنش های آگاهانۀ «خود» می داند. در این پژوهش تلاش می کنیم «خود استعلایی» مورد نظر هوسرل را تحلیل و انتقادات سارتر را بر آن بررسی کنیم.
ترجمه و دریافت تاریخی اگزیستانسیالیسم سارتری به عنوان سلاحی برای مبارزه با آخرین شاه ایران در دهه ی 1340 و اوایل دهه ی 1350(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات تاریخ فرهنگی سال یازدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۶
135-166
حوزه های تخصصی:
ترجمه و دریافت تاریخی اگزیستانسیالیسم سارتری به عنوان سلاحی برای مبارزه با آخرین شاه ایران در دهه 1340 و اوایل دهه 1350 مرضیه ملکشاهی [1] علی خزاعی فرید [2] چکیده اگزیستانسیالیسم از جمله جنبش های فلسفی مهم در اروپای بعد از جنگ جهانی دوم بود. بررسی دریافت این فلسفه در ایران و معروف ترین بنیان گذار و شارح آن «ژان پل سارتر» نشان می دهد که گفتمان اگزیستانسیالیستی در بستر تحولات سیاسی، فرهنگی و تاریخی در ایران و در آمیزش با افق فکری روشنفکران و مترجمان ایرانی، چهره های گوناگونی از خود نشان داده است. اگزیستانسیالیسم سارتر در آغاز ورود خود به ایران در دهه 1320، به عنوان یک فلسفه سطحی، امپریالیستی، پوچ گرا و غیرسیاسی معرفی شد، اما رفته رفته مترجمان و نویسندگان ایرانی با اهدافی چون مبارزه با شاه و پیوستن به نهضت جهان سوم گرایی، از سارتر یک مبارز انقلابی و از فلسفه اگزیستانسیالیسم یک ایدئولوژی انقلابی و سیاسی ساختند. نگارندگان پژوهش حاضر کوشیده اند تا با تحلیل اسناد ( پیرامتن های ترجمه آثار سارتر و ترجمه آثار مرتبط با سارتر و اگزیستانسیالیسم، اعم از مقدمه ترجمه ها، مؤخره ها، نقد ترجمه ها، مصاحبه های مترجمان و تولیدات متنی نویسندگان و روشنفکران ایرانی درباره اگزیستانسیالیسم در کتب و مجلات مختلف) در بستر بافت تاریخی، نشان دهند که چگونه شرایط خاص نسلی که تحت تأثیر انقلاب های جهانی و ضدّ استعماری می خواست به شیوه ای بنیادین و سریع نظام موجود را که در نظرش دست نشانده استعمار بود، برافکند، باعث اتخاذ شیوه ای از عمل توسط این نسل شد که اگزیستانسیالیسم را از خاستگاه هستی شناختی و فلسفی خود جدا کرد و باعث شد اگزیستانسیالیسم در ایران قبل از انقلاب 1357 نه به عنوان یک فلسفه، بلکه بیشتر به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی به کار گرفته شود. واژه های کلیدی: اگزیستانسیالیسم، سارتر، ترجمه، ایران، جهان سوم گرایی [1] . استادیار مطالعات ترجمه، گروه زبان انگلیسی دانشگاه دامغان، سمنان، ایران m.malekshahi1983@gmail.com [2] . دانشیار مطالعات ترجمه، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران khazaeefarid@ferdowsi.um.ac.ir
نسبت عواطف و کُنش های رفتاری انسان از منظر ملاصدرا و سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عواطف به مثابه یکی ازساحات گرایشات نفسانی نقش مهمی دربرانگیختگی رفتارآدمی دارد. ملاصدرا معتقدست که انسان دارای ساختار بینش مندانه ایست که متشکل از اجزاء مرتبط با یکدیگر بوده که رو به سوی غایتی دارند. این غایات به لحاظ اعمال جوانحی و جوارحی سنخیتی عمیق با عواطف دارند.اینکه عواطف چه ماهیت و چه پیوندی با اعمال انسان دارد دوپرسش اصلی پژوهش پیش رواست. ملاصدرا با اثبات وجود، عشق و اختیار، عواطف راعملی باطنی میداند که آدمی رابرجذب یادفع امور وکنش های رفتاری متناسب با آنها تحریک می نماید لذابرای ماهیت عواطف نقش اکتسابی قائل است.درمقابل سارترفیلسوف اگزیستانسیالیستی معتقدست عواطف و احساسات انفعال صرف نیستند بلکه ساختار اگاهی انسان را تشکیل داده، هدفمند و معنادارند لذا هرعملی که انجام می دهیم(آگاهانه باشدیانه) متأثر ازعواطف اند و شرط تحقق این عواطف نیز همان عمل است. درواقع ایشان معتقدند عواطف همراه با باورمندی اند یعنی مثلا ازرفتاری شاد می شویم احساس سرزندگی میکنیم و به موجب این احساس کارخیری انجام میدهیم مادرقبال این رفتارمسئولیت داریم همین مسئولیت عواطف واحساساتمان هستند که ما رادچار عشق، تنفر، و...میکنند زیرا این مائیم که عواطفمان را انتخاب میکنیم. بنابراین درمقاله حاضربرآنیم تا باروشی توصیفی_تحلیلی، باتوجه به قرابت های دیدگاه ملاصدراوسارتر در شناختی بودن عواطف، ازیکسو تاثیر چشمگیر رویکرد این دوفیلسوف را که تا حدودی درپژوهش های موجود کمرنگ واقع شده است رانشان دهیم و ازسوی دیگر با مقایسه آراء شان، به وجه شباهت ها و تفاوت ها دست یابیم تااز قِبل آنها پاسخی قابل قبول به پرسش از چیستی نقش عواطف درکنش های رفتاری انسان دست یابیم. شماره ی مقاله: ۸
بازخوانی اندیشه های سارتر در آثار جلال آل احمد با تمرکز بر داستانِ زندگی که گریخت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
121 - 154
حوزه های تخصصی:
اگزیستانسیالیسم یکی از مکاتب فلسفی است که به واسطه نگاه خاص و تاکیدی که بر «انسان» دارد، از جایگاهی ویژه در ادبیات، به ویژه رمان و نمایشنامه برخوردار است. انسان در جهان اگزیستانسیال موجودی تنها و رها شده است که باید به فریاد خود برسد، زیرا هیچ واجب الوجودی به او کمک نخواهد کرد. اندیشمندان ایرانی در دهه های چهل و پنجاه توجه خاصی به این مکتب، به ویژه از منظر سارتر داشتند و آثار متعددی خلق کردند. جلال آل احمد یکی از این روشنفکران و نویسندگان بود که در مقطعی از حیات ادبی خود تحت تأثیر اندیشه های سارتر قرار داشت. در داستان کوتاه «زندگی که گریخت»، او به عنوان یک «نویسنده متعهد»، به شرح مصائب و رنج های یک کارگر باربر ساده می پردازد و تلاش می کند راهی برای خروج از بن بست بی عدالتی اجتماعی بیابد. این مقاله تلاش دارد تا مفهوم رنج در این داستان را بررسی کند و به واسطه آن تاثیر اندیشه های سارتر بر آثار آل احمد را واکاوی کند. این تحقیق برای بررسی مفهوم ذکرشده از روش توصیفی تحلیلی و مطالعه تطبیقی سود می برد تا عناصر و مؤلفه های مکتب اگزیستانسیالیسم (به ویژه تفکرات سارتر) را در آثار آل احمد بیابد. برآیند این مقاله نشان می دهد رنجی که آل احمد آن را به تصویر کشیده است، رو به ناامیدی و انفعال ندارد، او در پسِ ترسیم این رنج، در صدد بهبود و سامان بخشی اوضاع نابسامان کارگران است و این رویکرد برآمده از نظریه «نویسنده متعهدی» است که سارتر از آن سخن می گوید.
نقش قوه خیال در پدیدارشناسی ادراک زیبایی شناختی از دیدگاه میکل دوفرن؛ مطالعه موردی: نقاشی شارل هشتم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادراک زیبایی شناختی از جمله مباحث بحث برانگیز در حوزه زیبایی شناسی جدید است که میکل دوفرن از یک منظر خاص پدیدارشناختی به بیان آن مبادرت ورزیده است. به باور وی، اثر هنری ساختاری را برای ابژه زیبایی شناختی فراهم می کند که مهم ترین تمایز بین این دو در ادراک است. در این مقاله تلاش می شود این تمایز را مشخص کرده و فرایند ادراک زیبایی شناختی و نقش قوه خیال از دیدگاه دوفرن نشان داده شود. دوفرن سه مرحله برای ادراک زیبایی شناختی قائل شده است. مرحله نخست حضور است که در آن از مرلوپونتی تأثیر پذیرفته است. در مرحله دوم، یعنی خیال از سارتر تأثیر پذیرفته، و سرانجام در مرحله سوم، یعنی تأمل و احساس متأثر از کانت است. از نظر وی، تماشاگر اثر هنری در ادراک اثر هنری باید این سه ساحت را همزمان درک کند. در این جستار کوتاه، با روش توصیفی و تحلیلی، مرحله دوم بررسی می شود. همچنین به تأثیری که دوفرن از سارتر گرفته، اشاره خواهد شد. در پایان، دوفرن نتیجه می گیرد که خیال یک مرحله از ادراک است و به غفلت سارتر از ادراک به خاطر خیال و عواطف اعتراض می کند و این غفلت را باعث و بانی سوء تفسیر سارتر از تجربه زیبایی شناختی می داند.
تحلیل تطبیقی اصالت بشر از دیدگاه مولانا با اندیشه های ژان پل سارتر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال دوازدهم تابستان ۱۳۹۷ شماره ۴۶
253 - 271
حوزه های تخصصی:
اصالت بشر یا وجود مسأله ای فلسفی است که در طول تاریخ زندگی انسان همواره دغدغه فلاسفه و متفکران غرب و شرق بوده است. اگزیستانسیالیست های غربی به خصوص سارتر بر ماهیت فرامادی و فرامعنوی انسان تأکید داشته وجود را بر ماهیت مقدم می دارند؛ حال آنکه ماهیت وجودی انسان در عرفان اسلامی به خصوص اندیشه و آثار مولوی به ویژه در «غزلیات شمس» دارای دو بعد مادی و معنوی است که ماهیت یا چیستی اش بر وجودش تقدم دارد. یافته های تحقیق که به روش اسنادی و بررسی توصیفی به دست آمده، بر آن است که تفاوت در تعریف ماهیت انسان نزد سارتر و مولانا موجب شده تا اصالت وجود نزد ایشان متمایز باشد. سارتر با رد الهیات، ماهیت وجودی انسان را نهایتاً اخلاقی می داند که با مرگ پایان می پذیرد. در مقابل مولوی برای وجود انسان دو ماهیت روحانی و مادی می شناسد که با خودآگاهی می تواند با گذر از جهان مادی و رسیدن به دنیای معنوی، به ازلیت و ابدیت دست یابد.
نسبت «حضور دیگری» و «معناداری زندگی» در اندیشه ی ژان پل سارتر و مارتین بوبر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۷۳)
129 - 157
حوزه های تخصصی:
ژان پل سارتر و مارتین بوبر هر دو به انسان، مسائل و اضطراب های وجودی او توجه کرده و درباره آن ها فلسفه ورزی نموده اند. ازجمله ی این مسائل، موضوع «دیگری» و «معنای زندگی» است. هدف پژوهش حاضر بررسی حضور «دیگری» و تأثیر آن در «معناداری» یا «بی معنایی» زندگی ازنظر این دو متفکر است. آراء سارتر در جایگاه یک اندیشمند خداناباور درباره «دیگری» در دو رویکرد ظاهر می شود؛ ابتدا دیدگاه افراطی او نسبت به «دیگری» که به حدی بدبینانه است که او را جهنم می نامد و ارتباط «من» با «دیگری» را مبتنی بر «ستیز» می داند. زندگی در این نگاه پوچ و بی معناست. سارتر در آراء متأخرش رویکردی اعتدالی پیدا می کند و معتقد است که باید به «جعل معنا» برای زندگی پرداخت و «دیگری» می تواند در این معنایابی نقش مؤثری داشته باشد. از طرفی، مارتین بوبر، اگزیستانسیالیستی الهی است که «دیگری» و «معنای زندگی» را در پیوندی عمیق با یکدیگر می بیند. در اندیشه ی او دستیابی به ارتباط اصیل و در پی آن کشف «معنای زندگی» تنها وقتی ممکن است که «تو»یی وجود داشته باشد. البته «تو» مراتبی دارد و بلندمرتبه ترین «تو»، «توی ابدی» است که در سایه ی «فیض» او، «معنای زندگی» کشف می شود.
دراسه مفهوم الحریه فی القصائد الملحمیه لمحمود درویش وأحمد شاملو (بالترکیز على آراء جان بول سارتر)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال ۱۳ بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۹
133 - 152
حوزه های تخصصی:
یعتبر مفهوم الحریه من أکثر المفاهیم الشعریه شیوعًا فی الشعر الملحمی الحدیث والذی أصبح من أهم الموضوعات فی حیاه الإنسان المعاصر متأثرا بالمدارس الفلسفیه وخاصه فلسفه الوجودیه. وقد لعب الفیلسوف الفرنسی جان بول سارتر، أحد مؤسسی الفلسفه الوجودیه، دورًا مهمًا فی انتشار الأفکار الوجودیه وترک تأثیرا عمیقًا على أفکار الادباء. یعتبر محمود درویش شاعر المقاومه الفلسطینیه وأحمد شاملو الشاعر الإیرانی المعاصر، من الشعراء البارزین الذین ینعکس مفهوم الحریه على نطاق واسع فی قصائدهم، ودراسه أشعارهم تکشف عن بعدها الفلسفی والوجودی. یحاول البحث الحالی مقارنه أفکار درویش وشاملو حول الحریه معتمدا علی آراء سارتر وتحلیل أوجه التشابه فی شعرهما وربما فحص الاختلافات بینهما. وفقًا لنتائج البحث فإن مفهوم الحریه فی موقف درویش وشاملو له بعد فلسفی ولا یقتصر على الحریه الفردیه بل یشمل المجتمع بأسره. یتماشى مفهوم الحریه فی نظرتهما للعالم تمامًا مع آراء سارتر کتقدم الوجود على الماهیّه والخوف وقبول المسؤولیه، وإنکار القوى المیتافیزیقیه، وعدم استقرار الماهیه، والعلاقه بین الموت والحریه.