فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۴۱ تا ۲۶۰ مورد از کل ۱٬۷۵۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: مطالعات نشان داده اند بیماری کووید 19 باعث اختلال در سیستم ایمنی می شود. تقویت سیستم ایمنی می تواند استراتژی مهمی در پیشگیری از این بیماری باشد. بنابراین، هدف از مطالعه حاضر بررسی فعالیت بدنی و وضعیت تغذیه ای در دوره همه گیری کووید 19 بود.مواد و روش ها: مطالعه حاضر از نوع توصیفی و ابزار جمع آوری اطلاعات، پرسشنامه الکترونیک محقق ساخته بود. پرسشنامه شامل 4 بخش و هر بخش شامل چند سوال بود. بر اساس سوالات پرسشنامه، افراد بر اساس سطح فعالیت بدنی، سابقه ورزشی، عادات غذایی و مکمل هایی که مصرف می کردند و ابتلاء به کووید 19، طبقه بندی شدند. جامعه پژوهش شامل افراد فعال در فضای مجازی و آزمودنی ها 805 نفر (466 زن و 339 مرد) بودند.یافته ها: در زنان غیرفعال، رابطه معکوسی بین فعالیت بدنی با شدت و مدتی که تا آستانه بروز خستگی باشد و احتمال ابتلا به بیماری کووید 19 وجود داشت (0.24-=r،P < span lang="FA">=0.0001). همچنین، رابطه معکوسی بین سابقه ورزشی مردان (0.28-=P < span lang="FA">=0.0001 ،r). با بیماری کووید 19 و زمان فعالیت ورزشی در هر جلسه مردان (0.24-=r،P < span lang="FA">=0.0001). و زنان (0.21-=P < span lang="FA">=0.0001 ،r). با بیماری کووید 19 مشاهده شد. رابطه مثبتی بین استفاده از مواد غذایی پرچرب و بیماری کووید 19 در مردان و زنان مشاهده شد (0.21-=P < span lang="FA">=0.014 ،r)؛ و افرادی که مکمل های غذایی استفاده می کردند، میزان ابتلای پایین تری به بیماری کووید 19 داشتند (0.0001=P < span lang="FA">).بحث و نتیجه گیری: به نظر می رسد اجرای فعالیت بدنی منظم با شدت متوسط و پیروی از یک رژیم غذایی متعادل و دریافت منظم گروه های غذایی غلات، گوشت و مواد پروتئینی و میوه ها و دریافت مکمل های ویتامین C و D با کاهش شدت بیماری کووید 19 رابطه داشته است.
توصیف و بررسی آمادگی جسمانی و مهارتی داوطلبان شرکت کننده در آزمون ورودی رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی بین سال های 1384 تا 1395(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۳۹۹ شماره ۴۵
109-128
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام این پژوهش، توصیف روند تغییر ویژگی های آمادگی جسمانی و مهارتی داوطلبان دختر و پسر شرکت کننده در آزمون ورودی رشته تربیت بدنی و علوم ورزشی بین سال های 1384 تا 1395 بود؛ براین اساس، اطلاعات مربوط به داده های موجود از آزمون های عملی برگزارشده بین سال های 1384 تا 1395 به جز سال های 1386 و 1388 که موجود نبودند، برای 58449 آزمودنی شامل 37917 آزمودنی دختر و 20532 آزمودنی پسر در شش خرده آزمون سنجیده شده در آزمون عملی (چهار آزمون برای سنجش آمادگی جسمانی و دو آزمون برای سنجش آمادگی مهارتی) بررسی شد. سپس، روند تغییرات متغیرهای موردبررسی در سال های مختلف و در هر دو جنس بررسی و تحلیل آماری شد؛ براین اساس، نتایج این مطالعه نشان داد که در تمامی مفاد مقایسه شدنی آزمون عملی، پسران عملکرد بهتری از دختران داشتند و روند تغییرات در ویژگی های متفاوت آمادگی جسمانی و حرکتی با سرعتی کم و به صورت تدریجی (آزمون کشش بارفیکس، پرتاب توپ طبی دختران، دریبل فوتبال و دریبل بسکتبال با روند کاهشی و زمان کل آزمون، پرتاب توپ طبی پسران و درازونشست بدون تغییر) درحال وقوع است. تحلیل بیشتر نتایج مشخص کرد که آمادگی جسمانی در بین پسران و آمادگی مهارتی در بین دختران درحال تغییرات بیشتری است؛ نمره های آمادگی مهارتی پسران در آزمون دریبل در مقایسه با دختران کاهش بیشتری داشته است و برعکس.
نانو ذرات نقره و تغییرات ساختاری بافت مغز رت های نر درپی پیش آماده سازی هوازی و بی هوازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۸
117 - 134
حوزههای تخصصی:
استفاده از نانو ذرات رو به افزایش است و می تواند موجب مسمومیت های عصبی و تغییرات بافت مغز شود. از طرفی پیش آماده سازی بدنی مقاومت سلول های عصبی را افزایش می دهد؛ بنابراین این پژوهش با هدف بررسی میزان تغییرات ساختاری بافت مغز در اثر تزریق نانو نقره درپی دو پروتکل تمرین انجام شد. تعداد 30 سر رت نر نژاد ویستار به شش گروه کنترل سالم، نانو نقره، پروتکل هوازی، پروتکل بی هوازی، نانو نقره + پروتکل هوازی، نانو نقره + پروتکل بی هوازی به صورت تصادفی ساده تقسیم شدند. تزریق درون صفاقی نانو نقره پس از اجرای 10 هفته پروتکل هوازی و بی هوازی به ازای 10 درصد وزن بدن هر رت در پنج نوبت بود و پس از 48 ساعت از آخرین تزریق رت ها بی هوش شدند و نمونه گیریانجام شد. سپس نمونه ها با رنگ آمیزی هماتوکسیلین-ائوزین و توسط میکروسکوپ نوری عکس برداری و مطالعه شدند. نتایج نشان داد پیش آماده سازی به صورت معناداری بر وزن (0.045= p ) و میزان مسافت طی شده در آزمون استقامتی پیش رونده (0.000 = p ) اثرگذار بود. همچنین نانو نقره موجب التهاب (0.000 = p ) و دژنراسیون نورونی (0.000= p ) در رت های دریافت کننده نانو نقره شد، اما در گروه های تمرینی، التهاب (0.001 = p ) و دژنراسیون (0.001= p ) تقلیل یافته بود؛ اگرچه تفاوت معناداری میان دو نوع پروتکل در التهاب (0.928= p ) و دژنراسیوننورونی (0.875 = p ) وجود نداشت. به نظر می رسد پیش آماده سازی تمرینی می تواند در کاهش درجه تخریب بافت مغزی ناشی از مصرف نانو نقره مؤثر باشد.
تأثیر شش هفته تمرین استقامتی با شدت متوسط بر سطوح CAP1 بافت چربی احشایی موش های صحرایی نر ویستار دارای نوروپاتی دیابت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۴۶
41-56
حوزههای تخصصی:
پروتئین CAP1 یکی از عوامل ساختاری و عملکردی مهم بافت چربی در فرایندهای گوناگون ازجمله اختلال های بافت چربی در حالت نوروپاتی دیابت (DN) است و ممکن است تغییرات بافت چربی در اثر تمرین های ورزشی را واسطه گری کند. هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی تأثیر فعالیت استقامتی بر سطوح CAP1 بافت چربی احشایی موش های صحرایی نر دارای نوروپاتی دیابت بود. در این پژوهش، 30 موش صحرایی نر ویستار )10 ± 260 گرم( به روش تصادفی ساده به سه گروه کنترل (C)، نوروپاتی دیابت (DNC) و نوروپاتی دیابتی تمرین (DNT) تقسیم شدند. نوروپاتی دیابت با استفاده از استروپتوزوسین القا و با استفاده از آزمون های رفتاری درد ارزیابی شد. همچنین، پروتکل تمرین ورزشی شامل شش هفته/پنج جلسه در هفته تمرین استقامتی با شدت متوسط بود. 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرینی، آزمودنی ها بی هوش شدند و بافت چربی احشایی استخراج شد و سطوح CAP1 با روش ایمونوهیستوشیمیایی اندازه گیری شد. برای مقایسه گروه ها در متغیرهای مطالعه شده نیز از تحلیل واریانسیک سویه استفاده شد. افزایش معنا دار سطوح این پروتئین در بافت چربی موش های دچار نوروپاتی دیابت مشاهده شد ( 0.0001=P )؛ بااین حال، تمرین استقامتی به تغییر این سطوح افزایش یافته در حالت DN قادر نبود؛ به طوری که تفات معنا داری بین گروه های DNT و DNC مشاهده نشد (0.246P =). به طورکلی، به نظر می رسد سطوح افزایش یافته CAP1 ممکن است پاسخ جبرانی برای افزایش برداشت گلوکز، گرمازایی و آدیپوژنز باشد. همچنین، تأثیرنگذاشتن تمرین های استقامتی بر سطوح CAP1 ممکن است به دلیل هایپرگلایسمی پایدار در گروه DNT باشد؛ بااین حال، تأیید این فرضیه ها نیازمند انجام بررسی های بیشتر است.
تأثیر شش هفته تمرین تناوبی شدید (HIIT) و مصرف مکمل شنبلیله بر سطوح پلاسمایی پروتئین واکنش پذیر C و کورتیزول زنان دارای اضافه وزن و چاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: بیشتر بیماری های قلبی - عروقی با انجام تمرینات منظم و استفاده از مکمل های گیاهی قابل پیشگیری هستند. از این رو هدف تحقیق حاضر، بررسی تأثیر شش هفته تمرین تناوبی شدید (HIIT) و مصرف مکمل شنبلیله بر سطوح پلاسمایی پروتئین واکنش پذیر C و کورتیزول زنان دارای اضافه وزن و چاق بود. مواد و روش ها: در این مطالعه نیمه تجربی، 48 نفر از زنان چاق و دارای اضافه وزن با میانگین سنی 7.8±29.79 سال و شاخص توده بدنی 2.6±29.29 کیلوگرم بر مترمربع، به صورت هدفمند برای شرکت در این مطالعه انتخاب شدند و به صورت تصادفی در 4 گروه 12 نفری تمرین + دارونما، تمرین + مکمل، مکمل و دارونما قرار گرفتند. گروه های مصرف کننده مکمل، روزانه یک کپسول 500 میلی گرمی شنبلیله را مصرف کردند. گروه های تمرین، هفته ای سه جلسه به مدت 6 هفته تمرینات تناوبی شدید را با حداکثر سرعت اجرا نمودند. خونگیری قبل و بعد از دوره تمرینی و مصرف مکمل برای اندازه گیری متغیرهای تحقیق انجام شد. تحلیل آماری داده ها با آزمون های تحلیل کوواریانس و تعقیبی شفه در سطح معنی داری 0.05>P انجام گرفت.یافته ها: CRP < span lang="FA"> در گروه تمرین + مکمل (0.04=P < span lang="FA">) و کورتیزول در گروه های تمرین (0.039=P < span lang="FA">)، مکمل (0.033=P < span lang="FA">) و تمرین + مکمل (0.006=P < span lang="FA">) در مقایسه با گروه کنترل کاهش معنی داری را نشان دادند.بحث و نتیجه گیری: یافته ها نشان می دهد تمرین تناوبی شدید و مصرف مکمل شنبلیله به تنهایی و به صورت همزمان تاثیر مثبتی بر CRP < span lang="FA"> و کورتیزول دارد؛ که با مهار روندهای بالادست تولید شاخص های التهابی، اثرات منفی التهاب را به حداقل می رساند. کاهش این شاخص ها گامی موثر در کاهش بیماری های مرتبط با سیستم ایمنی می باشد.
اثر دو شیوه تمرینی منتخب بر آنزیم های کبدی و پروفایل لیپیدی نوجوانان چاق مبتلا به کبد چرب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۴۷
37 - 54
حوزههای تخصصی:
خطر بیماری کبد چرب غیرالکلی با شاخص توده بدن مرتبط است و کودکان دارای چاقی درمعرض خطرهای بیشتر این عارضه قرار دارند. پژوهش حاضر با هدف مقایسه تغییرات در برخی آنزیم های کبدی و نیمرخ لیپیدی نوجوانان مبتلا به کبد چرب پس از یک دوره مداخلات ورزشی انجام شد. در این مطالعه، 20 نوجوان پسر (11 تا 14 سال) با شاخص توده بدن بالای صدک نود و پنجم نمودار رشد سنی که بیماری کبد چرب آن ها شناسایی شده بود، در گروه های تمرین تناوبی شدید (تعداد = 10 نفر؛ شاخص توده بدن= 83/1 ± 51/26 کیلوگرم بر متر مربع) و مدرسه محور (تعداد = 10 نفر؛ شاخص توده بدن= 83/2 ± 69/26 کیلوگرم بر متر مربع) به شکل تصادفی قرار گرفتند. سونوگرافی کبد و متغیرهای اوج اکسیژن مصرفی، نیمرخ لیپیدی، مقاومت انسولینی وسطوح آنزیم هایALT و AST آزمودنی ها قبل و بعد از هشت هفته تمرین مدرسه محور رایج در مدارس (60-50 دقیقه) و تناوبی شدید (40-36 دقیقه دویدن با100 تا 110 درصد حداکثر سرعت هوازی)اندازه گیری شدند. تحلیل آماری با استفاده از آزمون تحلیل کواریانس انجام شد. نتایج نشان داد که مداخلات ورزشی افزایش چشمگیری در اوج کسیژن مصرفی گروه های تمرینی (0.001=P ) داشت. همچنین کاهش معناداری درمقاومت انسولینی (0.01=P )،تری گلیسرید، ALT و AST در هردو گروه تمرینی مشاهده شد ( 0.01=P).سطوح لیپوپروتئین پرچگال فقط درگروه تمرینی مدرسه محور افزایش معناداری داشت (0.048=P)، اما بین سطوح لیپوپروتئین کم چگال گروه های مختلف تفاوت معناداری مشاهده نشد( 0.250= P)؛ بنابراین، نتیجه گیری می شود که هردو شیوه تمرین های تناوبی شدید و مدرسه محورمنتخب اثرهای تقریباً برابری بر بهبود اغلب متغیرهای متابولیکی مرتبط با سلامت در نوجوانان مبتلا به کبد چرب دارند.
تأثیر تمرین هوازی بر بیان ژن آسپروزین بافت پانکراس رت های نر مبتلا به دیابت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: آسپروزین یک هورمون پروتئینی ضدتنظیمی انسولین است و با بیماری های مزمن همچون چاقی و دیابت مرتبط است. از این رو هدف از پژوهش حاضر بررسی تأثیر تمرین هوازی بر بیان ژن آسپروزین بافت پانکراس رت های نر مبتلا به دیابت است.مواد و روش ها: 32 سر رت نر ویستار، پس از القا دیابت با STZ به صورت تصادفی به 4 گروه کنترل (n=8)، تمرین (n=8)، دیابت (n=8) و دیابت + تمرین (n=8) تقسیم شدند. رت های گروه تمرین پس از آشنایی با پروتکل تمرین، 5 جلسه در هفته، به مدت هشت هفته، پروتکل تمرین هوازی را اجرا کردند. پس از اتمام پروتکل، بافت پانکراس استخراج و از روش RT- PCR برای اندازه گیری RNA و از روش الایزا برای سنجش بیان پروتئین آسپروزین استفاده شد. از آزمون تحلیل واریانس جهت تجزیه وتحلیل داده ها، در سطح معناداری (0.05>P < span lang="FA">) استفاده شد.یافته ها: نتایج نشان داد القاء دیابت سطح بیان ژن و پروتئین آسپروزین در بافت پانکراس را به طور معنی داری افزایش داد (0.001>P < span lang="FA">). هشت هفته تمرین هوازی بیان پروتئین آسپروزین را در گروه تمرین به طور معنی داری کاهش داد (0.019=P < span lang="FA">) ولی کاهش در سطح بیان ژن و پروتئین آسپروزین در گروه دیابت +ت مرین نسبت به گروه دیابت معنی دار نبود. بحث و نتیجه گیری: تمرین هوازی سطح آسپروزین بافت پانکراس را که در اثر دیابت افزایش یافته بود کاهش داد ولی قادر نبود آن را به سطح اولیه خود برگرداند. به نظر می رسد مسیر تأثیرگذاری ورزش مستقل از مسیرهای سلولی و مولکولی در بافت پانکراس است و بیشتر از طریق مسیرهای پیام رسانی سلولی در عضله نقش ایفا می کند و در رابطه با آسپروزین در سلول های تخریب شده بافت پانکراس در اثر ابتلا به دیابت علاوه بر ورزش نیاز به روش های کمک درمانی دیگر نیز وجود دارد.
اثر هشت هفته تمرین مقاومتی شدید و متوسط بر بیان miR-1 و miR-206 عضلانی و IGF-1 سرمی در موش های صحرایی نر سالمند نژاد ویستار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۴۶
57-76
حوزههای تخصصی:
یکیازپیامدهایمهم وشایعدرافرادسالمند،آتروفیعضلانی وابستهبهسنیاهمانسارکوپنیاست.سارکوپنیاباکاهش چشمگیردرقدرتوتودهعضلانیهمراه است. هدف از انجام این پژوهش، بررسی تأثیر تمرین مقاومتی شدید و متوسط بر بیان miR-1، miR-206 بافت عضله و IGF-1 سرم موش های صحرایی نر سالمند نژاد ویستار بود. 30 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار (23 ماه) به صورت تصادفی در دو گروه تجربی و یک گروه کنترل شامل گروه تمرین مقاومتی با شدت متوسط (تعداد = نُه)، تمرین مقاومتی با شدت زیاد (تعداد = هشت) و گروه کنترل (تعداد = هشت) قرار گرفتند. تمرین مقاومتی شامل هشت هفته تمرین مقاومتی نردبان با شدت زیاد (80 درصد از MVCC) و شدت متوسط (60 درصد از MVCC) و پنج روز در هفته بود. بعد از دوره تمرین، بیانmiR-1 و miR-206 به روش RT–PCR در عضلات نعلی و خم کننده دراز شست پا و IGF-1 در سرم اندازه گیری شد. تجزیه وتحلیل آماری با استفاده از آزمون آنوای یک طرفه با سطح معنا داری (P < 0.05) انجام شد. نتایج نشان داد که بیان miR-1 و miR-206 در دو گروه مقاومتی شدید و مقاومتی متوسط نسبت به گروه کنترل پایین تر و غلظت IGF-1 در دو گروه مقاومتی شدید و مقاومتی متوسط نسبت به گروه کنترل به طور معنا داری بیشتر بود (P < 0.05). تمرین مقاومتی شدید در عضله خم کننده دراز شست پا در هر دو متغیر miR-1 و miR-206 تأثیر بیشتری داشت و در متغیر IGF-1 نیز تأثیر مداخله قدرتی شدید بیشتر از مداخله دیگر بود. به نظر می رسدتمرین مقاومتیبا شدت های متوسط و زیاد می تواند باعث تغییر در سطوح استراحتی برخی میکروRNAهای مرتبط با آتروفی عضلانی (miR-1 و miR-206) و سطوح سرمی پروتئین هدف آن ها (IGF-1) و احتمالاً جلوگیری از سارکوپنیا در افراد سالمند شود.
اثر هشت هفته تمرین مقاومتی و تزریق آیریزین بر میزان BDNF و حافظه فضایی موش های سوری نر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۴۶
157-174
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف تعیین اثر هشت هفته تمرین مقاومتی و تزریق آیریزین بر میزان فاکتور نوروتروفیک مشتق شده از مغز و حافظه فضایی موش های سوری نر انجام شد. بدین منظور، 19 سر موش نر (میانگین وزن برابر با 18 گرم و سن پنج هفتگی) به طور تصادفی به گروه ها ی کنترل، شم تزریق، تمرین مقاومتی و گروه تزریق آیریزین تقسیم شدند. گروه تمرین مقاومتی به مدت هشت هفته و هفته ای سه جلسه روی نردبان مخصوص به ارتفاع 2/1 متر با وزنه ای معادل 50 درصد وزن بدن تمرینات خود را شروع کردند. وزنه به تدریج افزایش یافت و به حدود 200 درصد وزن آن ها در هفته پایانی رسید. تزریق آیریزین نیز سه جلسه در هفته انجام شد. برای اندازه گیری آیریزین و فاکتور نوروتروفیک مشتق شده از مغز پلاسما از روش الایزا و برای ارزیابی حافظه فضایی از ماز بارنز استفاده شد. یافته ها همبستگی مثبت و معناداری را بین آیریزین و فاکتور نوروتروفیک مشتق شده از مغز نشان داد (r = 0.66،0.01 P =). همچنین، میزان آیریزین پلاسمای خون در گروه های تمرین و تزریق آیریزین نسبت به گروه کنترل افزایش معنا دار داشت (F = 14.25،P = 0.001 ) و این میزان در گروه تمرین مقاومتی نسبت به گروه تزریق آیریزین بیشتر بود، اما میزان حافظه فضایی (F = 0.546، P = 0.658) و فاکتور نوروتروفیک مشتق شده از مغز پلاسما (F = 0.584،0.635P =) در هیچ یک از گروه ها تفاوت معنا داری را نشان ندادند. از این پژوهش می توان نتیجه گیری کرد که هشت هفته تمرین مقاومتی و تزریق آیریزین بر میزان فاکتور نوروتروفیک مشتق شده از مغز خون و حافظه فضایی اثر معنادار ندارد، اما میزان آیریزین خون را به صورت معنا داری افزایش می دهد.
مقایسه اثر تمرین هوازی در آب در دو دمای مختلف با محیط خارج از آب بر شاخص امواج با فرکانس خیلی پایین تغییرپذیری ضربان قلب در مردان جوان فعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: پاسخ قلبی به تغییرات دمای مرکزی بدن با استفاده از پارامتر امواج با فرکانس خیلی پایین سنجیده می شود.هدف از پژوهش حاضر، بررسی تغییرپذیری امواج با فرکانس خیلی پایین ضربان قلب در اثر دمای متفاوت تمرین ورزشی هوازی در آب و خشکی می باشد.مواد و روش ها: 40 مرد فعال دانشگاهی به عنوان آزمودنی های پژوهش انتخاب شدند. سپس تمامی آزمودنی ها به صورت تصادفی در گروه های مختلف پژوهش (کنترل = 10 نفر؛ تمرین هوازی بر روی تردمیل = 10 نفر؛ تمرین هوازی در آب با دمای معمولی = 10 نفر و تمرین هوازی در آب با دمای گرم = 10 نفر) تقسیم بندی گردیدند. در دوره پیش آزمون و بعد از مداخله تمرینی، پارامتر امواج با فرکانس خیلی پایین با استفاده از هولتر مانیتور قلبی اندازه گیری گردید. به منظور مقایسه تفاوت ها از تحلیل واریانس در اندازه های تکراری در سطح معنی داری 0.05 استفاده گردید. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که در مقایسه با گروه های پژوهش، اجرای تمرین هوازی به مدت 21 روز متوالی در محیط خشکی با دمای معمولی 20 درجه سانتی گراد سبب افزایش معنی دار در مقادیر ارزشی امواج با فرکانس پایین (0.02=P < span lang="FA">) و فرکانس خیلی پایین (0.04=P < span lang="FA">) می گردد. اجرای تمرین هوازی در آب با دمای 29 درجه سانتی گراد در مقادیر ارزشی امواج با فرکانس پایین (0.21=P < span lang="FA">) و خیلی پایین (0.35=P < span lang="FA">) و آب با دمای 39 درجه سانتی گراد در مقادیر ارزشی امواج با فرکانس پایین (0.18=P < span lang="FA">) و خیلی پایین (0.41=P < span lang="FA">) سبب تغییر معنی دار نمی گردد.بحث و نتیجه گیری: در شرایط اجرای تمرین هوازی در خشکی به دلیل تعریق، دمای سطحی و مرکزی بدن کاهش یافته و باعث افزایش تغییرپذیری ضربان قلب می گردد. شرایط محیط آبی و دماهای متفاوت آب اثر معنی داری بر تغییرپذیری ضربان قلب ندارد.
تأثیر هشت هفته تمرین مقاومتی و هوازی تناوبی بر مقادیر سرمی GLP-1، NRG-1 و IL-33 در زنان با دیابت نوع دو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی تابستان ۱۳۹۹ شماره ۴۶
117-138
حوزههای تخصصی:
با توجه به اهمیت تنظیم تعادل گلایسمیک در پیشگیری از عوارض قلبی-عروقی دیابت، کنترل گلوکز خون و مقاومت به انسولین بسیار اهمیت دارد. ازجمله عوامل محافظتی در مقابل آسیب های ناشی از گلوکز خون بالا، پپتید شبه گلوکاگون-یک (GLP-1)، نوروگلین-یک (NRG-1) و اینترلوکین-33 (IL-33) است که تحت تأثیر تمرینات ورزشی نیز قرار می گیرند؛ بنابراین، پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر هشت هفته تمرین مقاومتی و هوازی تناوبی بر مقادیر عوامل حفاظتی GLP-1، NRG-1 و IL-33 در زنان با دیابت انجام شد. 30 زن با دیابت (09/5 ± 9/51 سال) به طور تصادفی در سه گروه (10 نفری)، تمرین مقاومتی، تمرین هوازی تناوبی و کنترل داوطلب انجام پژوهش شدند. تمرین هوازی تناوبی با شدت 75-60 درصد MHR و تمرین مقاومتی با شدت 75-30 درصد 1RM به مدت هشت هفته و سه جلسه در هفته اجرا شد. مقادیر GLP-1، NRG-1 و IL-33 با استفاده از روش ELISA اندازه گیری شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون آماری ANCOVA استفاده شد (0.05 > P). نتایج پژوهش حاضر نشان داد که تمرین مقاومتی نسبت به گروه کنترل (0.007P =) باعث افزایش معنا داری GLP-1 شد.تمرین هوازی(0.037P =) و مقاومتی (0.001P =) نسبت به گروه کنترل و تمرین مقاومتی نسبت به تمرین هوازی (0.008P =) باعث افزایش معنا داری IL-33 شد؛ درحالی که تغییرات NRG-1 در دو گروه تمرینی معنا دار نبود. به نظر می رسد تمرین مقاومتی با تنظیم مثبت GLP-1 و IL-33 تأثیر بهتری بر کنترل گلایسمیک، گلوکز خون و درنهایت، بهبود شرایط قلبی-عروقی در زنان با دیابت نوع دو داشته باشد.
تأثیر هشت هفته تمرین مقاومتی دایره ای شدید و مکمل دهی تداومی و تناوبی زنجبیل برعوامل همورئولوژیکی زنان چاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: چاقی از فاکتورهای تأثیرگذار بر گرفتگی عروق است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر هشت هفته تمرین مقاومتی دایره ای شدید و مکمل دهی تناوبی و تداومی زنجبیل بر سطوح فیبرینوژن، پلاکت، هماتوکریت و هموگلوبین زنان چاق بود.مواد و روش ها: به همین منظور 44 زن چاق (میانگین سن 6.45±30.11 سال و شاخص توده بدنی 3.99±31.60 کیلوگرم بر مترمربع)، به صورت در دسترس انتخاب و به طور تصادفی به چهار گروه تمرین مقاومتی + دارونما (n=11)، تمرین مقاومتی + مکمل دهی تداومی زنجبیل (n=11)، تمرین مقاومتی+مکمل دهی تناوبی زنجبیل (n=11) و تمرین مقاومتی (n=11) تقسیم شدند. آزمودنی ها به مدت هشت هفته، سه جلسه در هفته، تمرین مقاومتی دایره ای شدید را انجام دادند. آزمودنی های گروه های مکمل، کپسول های حاوی 500 میلی گرم مکمل زنجبیل و گروه دارونما نیز به صورت مشابه کپسول های حاوی نشاسته را روزانه در دو وعده صبح و شب بعد از صرف غذا به روش دوسوکور مصرف کردند. نمونه خون در دو مرحله پیش آزمون و 48 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین جمع آوری شد. از روش آنالیز واریانس مکرر و تی همبسته جهت تجزیه و تحلیل داده ها در سطح معناداری 0.05>P < span lang="FA"> استفاده شد.یافته ها: نتایج نشان داد که اثر زمان بر روی متغیرهای تحقیق معنادار بود ولی اثر تعاملی گروه و زمان در هیچ کدام از متغیرها معنادار نبود و بنابراین هیچ کدام از مداخله های تمرین و مکمل تأثیر معناداری بر متغیرهای فیبرینوژن، پلاکت ها، هموگلوبین و هماتوکریت خون نداشت.بحث و نتیجه گیری: در رابطه با تأثیر ورزش بر ویسکوزیته خون و پلاسما سازوکارهای متعددی وجود دارد. فیبرینوژن سبب اتصال گلبول های قرمز به یکدیگر و به دیواره عروق شده و باعث افزایش ویسکوزیته خون می گردد. به نظر می رسد که انجام هشت هفته تمرین مقاومتی دایره ای شدید به همراه مکمل دهی تناوبی و تداومی زنجبیل نمی تواند باعث تغییر معناداری در شاخص های خونی فیبرینوژن و هموگلوبین زنان چاق شود.
اثر نوشیدن شیر کم چرب، شیرسویا و آب بر آب گیری مجدد و عملکرد ورزشی در دختران جوان تمرین کرده(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۳۹۹ شماره ۴۵
45-60
حوزههای تخصصی:
هدف از انجام پژوهش حاضر، مقایسه اثر نوشیدن شیر، شیرسویا و آب بر آب گیری مجدد و زمان رسیدن به خستگی در دختران جوان تمرین کرده بود. هشت دختر تمرین کرده (سن 74/0 ± 37/21 سال، شاخص توده بدن 49/1 ± 062/22 کیلوگرم بر مترمربع، حداکثر اکسیژن مصرفی 83/1 ± 09/43 میلی لیتر بر کیلوگرم در دقیقه) به عنوان آزمودنی در پژوهش حاضر شرکت کردند. آزمودنی ها فعالیت تناوبی را روی تردمیل با شدت 75 درصد ضربان قلب بیشینه در دوره های 20 دقیقه ای برای کاهش وزن 17/0 ± 8/1 درصد توده بدن اجرا کردند و به صورت متقاطع تصادفی یکی از نوشیدنی ها شامل شیر کم چرب، شیر سویا و آب را به میزان 150 درصد توده بدنی ازدست رفته مصرف کردند. نمونه های ادرار در شش مرحله جمع آوری شدند و میزان حجم ادرار و وزن مخصوص ادرار اندازه گیری شد و پس از پایان ریکاوری سه ساعته، آزمون بروس برای بررسی عملکرد ورزشی اجرا شد. حجم کل ادرار تولیدی در دو آزمون شیر و شیرسویا در مقایسه با آزمون آب کاهشی معنادار داشت (P < 0.05). تعادل خالص مایع بدن در دو آزمون شیر و شیر سویا در مقایسه با آزمون آب به طور معنا داری مثبت بود (P < 0.05). همچنین، زمان رسیدن به خستگی، در هر دو آزمون شیر و شیر سویا نسبت به آزمون آب بیشتر بود (P < 0.05)؛ باوجوداین، بین دو نوبت شیر و شیرسویا تفاوتی معنا دار در حجم کل ادرار تولیدی، تعادل خالص مایع بدن و زمان رسیدن به خستگی وجود نداشت (P > 0.05)؛ بنابراین، باید گفت که هر دو نوشیدنی شیر و شیر سویا به بهبود آب گیری مجدد و تعادل مایعات پس از فعالیت ورزشی منجر می شوند و می توانند سبب بهبود عملکرد ورزشی شوند.
تأثیر هشت هفته تمرین تناوبی شدید بر سطوح سرمی آنزیم تلومراز و پروتئین سیرتوئین شش در سالمندان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۳۹۹ شماره ۴۵
17-30
حوزههای تخصصی:
یکی از سازوکارهای اصلی پیری کوتاه شدن تلومرهاست که تحت تأثیر عواملی ازقبیل تلومراز و SIRT6 قرار می گیرد. فعالیت ورزشی می تواند نقش مؤثری در به تأخیرانداختن پیری داشته باشد، اما سازوکار آن مشخص نیست؛ براین اساس، هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی اثر هشت هفته تمرین تناوبی شدید (HIIT) بر سطوح سرمی پروتئین SIRT6 و آنزیم تلومراز در سالمندان بود. بدین منظور، 20 مرد سالمند با میانگین سنی 8 ± 63 سال، وزن 78/5 ± 03/71 کیلوگرم، شاخص توده بدنی 25/49 ± 3/24 کیلوگرم بر مترمربع و قد 92/5 ± 79/170 سانتی متر در دو گروه کنترل و HIIT قرار گرفتند. آزمودنی ها در گروه HIIT با شدت 90 درصد ضربان قلب ذخیره با سه ست و سه تکرار، برنامه تمرین دویدن را شروع کردند و درنهایت به پنج ست و شش تکرار رسیدند، اما شدت ثابت بود. تمرین سه جلسه در هفته و به مدت هشت هفته انجام شد. در پایان دوره تمرینی، نمونه های خونی جمع آوری شدند و عوامل مدنظر با روش الایزا اندازه گیری شدند. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون های آنالیز کوواریانس و تی وابسته استفاده شد. نتایج پژوهش حاضر افزایش معنادار پروتئین سیرتوئین شش و آنزیم تلومراز را در گروهHIIT در مقایسه با گروه کنترل نشان داد؛ بنابراین، با توجه به تنظیم کاهشی فعالیت تلومراز و پروتئین سیرتوئین شش با افزایش سن، فعالیت ورزشی می تواند در جبران این کاهش و به تأخیرانداختن پیری نقش مؤثری داشته باشد و مسیر اثرگذاری مثبت فعالیت ورزشی در افراد سالمند را می توان تاحدودی به افزایش عوامل ذکرشده نسبت داد.
اثر تمرین تناوبی شدید و عصاره زعفران بر بیان برخی ژن های مرتبط با کاشکسی در عضله اسکلتی موش های ماده حامل رده سلولی سرطان پستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۸
83 - 104
حوزههای تخصصی:
مطالعات نشان می دهند که تمرین ورزشی و ترکیبات فعال زیستی زعفران می توانند باعث کاهش آپوپتوز و کاشکسی ناشی از سرطان شوند. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثر چهار هفته تمرین تناوبی شدید (HIIT) و مصرف عصاره آبی زعفران (SAE) بر بیان برخی ژن های مرتبط با کاشکسی (SIRT1، hTERT و p53) در عضله دوقلوی موش های حامل رده سلولی 4T1 سرطان پستان انجام شد؛ براین اساس، 44 سر موش BALB/c ماده به طور تصادفی در گروه های تمرین تناوبی شدید (HIIT)، عصاره آبی زعفران (SAE)، تمرین تناوبی شدید + عصاره آبی زعفران (HIIT+SAE)، کنترل و شم قرار گرفتند. پس از 48 ساعت از آخرین جلسه مداخله، عضله دوقلو با روش جراحی برای آنالیزهای بعدی برداشته شد. نتایج نشان داد بیان ژن SIRT1 در گروه HIIT به طور معنا داری از گروه کنترل و HIIT+SAE بالاتر بود (به ترتیب 0.03P = و 0.02P = ). همچنین بیان ژن hTERT در گروه HIIT به طور معنا داری از سایر گروه های مطالعه شده بالاتر بود (P < 0.05) و درگروه SAE به طور معنا داری از گروه HIIT+SAE بالاتر بود (P = 0.01). علاوه براین، بیان ژن p53 در گروه های HIIT و HIIT+SAE به طور معنا داری از گروه SAE پایین تر بود (به ترتیب 0.003 P = و 0.004P =). براساس نتایج، به نظر می رسد HIIT احتمالاً نقش مثبتی در کاهش اثرات کاشکسی ناشی از سرطان با تنظیم بیان بالاتر ژن های SIRT1 و hTERT و بیان پایین تر ژن p53 دارد و می تواند در کاهش تحلیل عضلات ناشی از سرطان مؤثر باشد.
بررسی تأثیر هشت هفته تمرین پیلاتس و مصرف عصاره عناب بر شاخص های سندرم متابولیک در زنان میانسال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: سندرم متابولیک شامل مجموعه ای از عوامل خطرساز است که احتمال بروز بیماری های قلبی عروقی را افزایش می دهد. فعالیت بدنی و تغذیه مناسب به عنوان راهکاری موثر برای کاهش عوامل خطرساز سندرم متابولیک است. هدف از تحقیق حاضر بررسی تأثیر هشت هفته تمرین پیلاتس و مصرف عصاره عناب بر شاخص های سندرم متابولیک در زنان میانسال بود.مواد و روش ها: 40 زن میانسال یائسه به طور تصادفی به گروه های تمرین پیلاتس، عصاره عناب، گروه تمرین پیلاتس با عصاره عناب و گروه کنترل تقسیم شدند. در گروه هایی که عصاره عناب مصرف کردند، پودر عناب روزانه 200 میلی گرم به ازای کیلوگرم وزن بدن به همراه یک لیوان آب به مدت هشت هفته مصرف شد. برنامه تمرینی، شامل تمرینات پیلاتس به مدت 8 هفته و 3 جلسه در هفته انجام شد. تفاوت درون گروهی با روش تی وابسته و تفاوت بین گروهی با تحلیل واریانس یک طرفه ارزیابی شد. سطح معنی داری برای انجام محاسبات 0.05=a در نظر گرفته شد.یافته ها: در گروه تمرینات پیلاتس و مصرف عصاره عناب LDL (P < span lang="FA">=0.005) ،HDL (P < span lang="FA">=0.001) ،TG (P < span lang="FA">=0.002)، فشارخون دیاستولی (0.02=P < span lang="FA">) و دور کمر (0.001=P < span lang="FA">) کاهش معنی داری داشت، اما قندخون ناشتا (0.06=P < span lang="FA">)، TC (P < span lang="FA">=0.008) و فشارخون سیستولی (0.1=P < span lang="FA">) تغییر معنی داری نداشتند.بحث و نتیجه گیری: به طور کلی به نظر می رسد هشت هفته تمرین پیلاتس با مصرف عصاره عناب در کاهش اندازه دور کمر، بهبود فشارخون و برخی از شاخص های سندرم متابولیک تاثیر مثبتی داشته باشد.
تأثیر یک جلسه فعالیت مقاومتی بر پاسخ به میزان MuRF1 و P70S6K عضلانی قبل و بعد از شش هفته تمرین مقاومتی و مصرف مکمل HMBدر مردان غیرفعال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۳۹۹ شماره ۴۵
79-94
حوزههای تخصصی:
مصرف مکمل HMB به همراه انجام تمرین های مقاومتی به دلیل حفظ توده عضلانی، در بین ورزشکاران بسیار استفاده می شود؛ با وجوداین، در زمینه مسیر تأثیر این مکمل بر افزایش فاکتورهای هایپرتروفی و کاهش فاکتورهای آتروفی نتایج متناقضی مشاهده می شود؛ بنابراین، هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی تأثیر مصرف مکملHMB و تمرین مقاومتی بر پاسخ به میزان MuRF1 و P70S6K عضلانی در مردان غیرفعال بود. بدین منظور، 40 مرد غیرفعال با شاخص توده بدنی 1 ± 2/21 کیلوگرم بر مترمربع و سن 5 ± 5/25 سال به چهار گروه تمرین، تمرین+ مصرف HMB، مصرف HMB و کنترل تقسیم شدند. آزمودنی ها چهار روز در هفته و به مدت شش هفته تمرین های بدن سازی را (سه ست/ 8-12 تکرار/ 75 درصد تا 80 درصد 1RM) انجام دادند. گروه کنترل در این مدت هیچ تمرینی انجام ندادند. بیوپسی عضله پهن خارجی و مقادیر یک تکرار بیشینه از هر آزمودنی، یک جلسه قبل و بعد از یک دوره تمرین و مصرف مکمل انجام شد. نتایج آزمون آنوای یک طرفه نشان داد که تفاوت معنا داری (P = 0.001) بین افزایش یک تکرار بیشینه در قبل و بعد از شش هفته تمرین در حرکت پرس پا بود. همچنین، نتایج آزمون تحلیل واریانس مکرر با عامل بین گروهی نشان داد که افزایش معنا داری (P = 0.001) در مقادیر P70S6K بین گروه های تمرین، تمرین+ مصرف HMB، مصرف HMB با گروه کنترل وجود داشت؛ ه رچند این تف اوت در مق ادیر MuRF1 مع نا دار نبود (P = 0.22)؛ بنابراین، مصرف مکمل HMB در طول تمرین موجب افزایش پاسخ P70S6K به عنوان شاخص هایپرتروفی و افزایش در قدرت پرس پا بعد از شش هفته می شود.
تأثیراعمال هم زمان 12 هفته تمرین ایروبیک و یوگا و مصرف امگا-3 بر سطوح کاتکولامین ها ی ادرار و درجه بیش فعالی دانش آموزان بیش فعال هفت تا 11 سال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۴۷
55 - 72
حوزههای تخصصی:
کاهش سطوح کاتکولامین ها عامل مؤثر در وقوع بیش فعالی (ADHD)است. هدف از انجام دادن پژوهش حاضر، مطالعه اثر اعمال هم زمان 12 هفته تمرین ایروبیک، یوگا و مصرف امگا-سه بر درجه بیش فعالی و سطوح کاتکولامین های دانش آموزان بیش فعال هفت تا 11 سال بود. 43 دانش آموز به صورت تصادفی به گروه های کنترل سالم (تعداد = هشت)، کنترل بیش فعال (تعداد = هشت)، امگا -سه بیش فعال (تعداد = نُه)، تمرین بیش فعال (تعداد = نُه) و تمرین + امگا -سه بیش فعال (تعداد = نُه) تقسیم شدند. گروه های تمرینی 12 هفته تمرین ایروبیک و یوگا (پنج جلسه 35 تا 60 دقیقه ای) و گروه های مصرف مکمل، امگا -سه (روزانه 1200 میلی گرم) مصرف کردند. سطوح اپی نفرین و نوراپی نفرین ادرار و درجه بیش فعالی آزمودنی ها قبل و بعد از مطالعه اندازه گیری شد و با استفاده از آزمون تحلیل کواریانس در بین گروه ها مقایسه شد. در ابتدای مطالعه، سطوح اپی نفرین و نور اپی نفرین گروه کنترل بیش فعال به طور معناداری از گروه سالم پایین تر بود (P < 0.01). در انتهای مطالعه، سطوح اپی نفرین ادرار گروه امگا -سه (P < 0.01)، نوراپی نفرین ادرار گروه تمرین (P < 0.01) و هر دو یعنی اپی نفرین و نوراپی نفرین گروه ترکیبی در مقایسه با گروه کنترل بیش فعال (P < 0.01) به طور معناداری بالاتر بود. مقادیر پس آزمون درجه بیش فعالی در گروه های امگا -سه (P < 0.01)، تمرین (P < 0.01) و ترکیبی (P < 0.01) در مقایسه با گروه کنترل بیش فعال به طور معنا داری کم بود. همچنین در گروه ترکیبی مقادیر بیش فعالی از گروه ت مرین کمتر بود (P < 0.01). پژوهش حاضر نشان داد که مصرف امگا-سه و انجام دادن تمرین ایروبیک و یوگا به تنهایی، به ترتیب با افزایش سطوح اپی نفرین و نوراپی نفرین موجب بهبود بیش فعالی می شود و اعمال هر دو متغیر به طور هم زمان، با هدف قراردادن هر دو هورمون این اثرهای مفید را تشدید می کند.
تأثیر 8 هفته تمرین اختصاصی و مکمل یاری ویتامین D بر مؤلفه های زیست حرکتی و عوامل التهاب کبدی فوتسالیست های تیم ملی ناشنوا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: مکمل یاری ویتامین D باالقای پاسخ های فیزیولوژیکی عضله اسکلتی و بهبود عملکرد همراه است. پژوهش حاضر با هدف تأثیر 8 هفته مکمل یاری ویتامین D بر مؤلفه های زیست حرکتی و عوامل التهابی کبدی فوتسالیست های زن تیم ملی ناشنوا انجام گرفت. مواد و روش ها: بدین منظور 16 فوتسالیست زن تیم ملی ناشنوایان (سن 3.14±50.25 سال، قد 3.63±95.154 سانتی متر، وزن 3.46±58.57 کیلوگرم و شاخص توده بدنی 1.07±11.24 کیلوگرم بر مترمربع) به صورت داوطلبانه با آرایش تصادفی به دو گروه مکمل (8 نفر) و دارونما (8 نفر) تقسیم شدند. آزمودنی ها 120 دقیقه قبل از فعالیت ویتامین D و دارونما را به روش دوسوکور مصرف کردند. از آزمودنی ها آزمون های قدرت بیشینه عضلات پا، توان بی هوازی و هوازی، سرعت، چابکی و 5 سی سی خون ناشتا از ورید آنتی کوبیتال قبل و بعد از آزمون گرفته شد. برنامه تمرینی شامل یک دوره برنامه تمرینات تداومی، پلایومتریک، مقاومتی و اختصاصی بود. برای تحلیل داده ها از آزمون های شاپیروویلک، تحلیل کوواریانس یک طرفه استفاده شد. یافته ها: تحلیل کوواریانس یک طرفه نشان داد، بین میانگین باقیمانده نمرات ویتامین D (نانوگرم/میلی لیتر)، قدرت پا (کیلوگرم) و ارگوجامپ (توان) برحسب عضویت گروه (مکمل و کنترل) تفاوت معنی داری وجود دارد (0.05≤P ). بین میانگین باقیمانده نمرات توان هوازی، سرعت، آلانین ترانسفراز، آسپارتات آمینوترانسفراز، آلکالین فسفاتاز تفاوت معنی داری در گروه (مکمل و کنترل) وجود ندارد (0.05P≥).بحث و نتیجه گیری: یافته های تحقیق حاکی از افزایش سرمی ویتامین D (19نانوگرم/میلی لیتر) است. مطلوب ترین نتیجه پژوهش حاضر این ست که سطح ویتامین D برای عملکرد عضله اسکلتی حیاتی است. حفظ سطح مطلوب ویتامین D مانع از بروز عوامل التهابی کبدی ناشی از تخریب بافت عضلانی می گردد. بنابراین، ورزشکاران باید در طول سال ارزیابی (OH)D-25 شوند، در صورت بروز مشکل مکمل یاری صورت گیرد.
آیا عمق غواصی می تواند پاسخ های دستگاه هموستاز خونی را تحت تأثیر قرار دهد؟(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فیزیولوژی ورزشی بهار ۱۳۹۸ شماره ۴۱
123 - 136
حوزههای تخصصی:
هدف مطالعه حاضر، بررسی پاسخ های دستگاه هموستازی به غواصی تفریحی در اعماق نه و 18 متری آب های آزاد بود. تعداد 20 غواص مرد با میانگین سنی 2/3 ± 5/24 سال، داوطلبانه در پژوهش حاضر شرکت کردند. در هر جلسه غواصی، تعداد 10 نفر در عمق نه متری و تعداد 10 نفر دیگر نیز در عمق 18 متری به فعالیت غواصی می پرداختند که انتخاب آنان به روش تصادفی ساده بود و در جلسه بعدی، جای آنان عوض می شد. غواصی به مدت 30 دقیقه به طول انجامید. خون گیری بلافاصله قبل و بعد از فعالیت غواصی انجام شد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون تی استفاده شد. نتایج نشان داد که میانگین تعداد پلاکت ها، زمان پروترومبین ( PT ) و زمان ترومبوپلاستین نسبی فعال شده ( aPTT )، به دنبال فعالیت غواصی در هر دو عمق نه و 18 متر کاهش یافتند ( 0.05 ≥ P )؛ درحالی که مقادیر فیبرینوژن به دنبال فعالیت غواصی در هر دو عمق نه و 18 متر و فعالیت فعال کننده پلاسمینوژن بافتی ( tPA ) تنها در عمق 18 متر در مقایسه با حالت پایه افزایش یافتند ( 0.01 > P ). همچنین، به دنبال غواصی در عمق 18 متر، تعداد پلاکت ها و PT کمتر بودند ( 0.05 ≥ P ) و مقادیر فیبرینوژن و فعالیت tPA در مقایسه با غواصی در عم ق نه مت ر بیشتر ب ودن د ( 0.01 > P ). به نظر می رسد که فعالیت غواصی در آب های آزاد می تواند دستگاه هموستاز به ویژه انعقاد خون را مختل کند. به علاوه، عمق غواصی و به دنبال آن، ارتفاع رفع فشار پاسخ های هموستازی را تحت تأثیر قرار می دهد.