فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۲۶۱ تا ۱٬۲۸۰ مورد از کل ۱٬۹۱۱ مورد.
حوزههای تخصصی:
پسامدرنیسم جریانی است با حوزه معنایی گسترده که ریشه در مدرنیسم دارد. این جریان تحولات بسیاری در عرصه های گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و همچنین هنر و ادبیات ایجاد کرده است. پسامدرنیسم در داستان ها و رمان های نویسندگان زبان های گوناگون از جمله نویسندگان عرب زبان، به چشم می خورد. یوسف القعید، یکی از بزرگ ترین رمان نویسان معاصر مصری است که آثارش به زبان های بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسه و آلمانی ترجمه شده است. در این مقاله ضمن معرفی مختصر این نویسنده، و با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی سعی شده است به منظور پاسخ به یک سؤال اساسی: آیا می توان این رمان را یک رمان پسامدرنیستی تلقی کرد؟ برخی از مهم ترین مؤلفه های پسامدرنیستی مانند فراداستان، تعدد راوی و زاویه دید، عدم قطعیت و ابهام، روایت غیر خطی رویدادها، عدم انسجام و آشکار کردن تصنّع مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. یافته های تحقیق نشان می دهد که برخی از مؤلفه ها بین ادبیات داستانی مدرن و پسامدرن مشترک هستند و این امر مانع مرزبندی دقیق بین مدرنیسم پسامدرنیسم شده است.
نقد رمان «عصفور من الشرق» از نگاه جامعه شناسی مکتب فرانکفورت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
موضوع اجتماعی «انتقاد» در جامعه شناسی ادبیات با ظهور مکتب فرانکفورت، شکلی منسجم تر و علمی تر یافته است. رمان «عصفور من الشرق» که مبتنی بر واقع گرایی انتقادی است، با انعکاس هدفمند شرایط جامعه و با انگیزه هشدار نسبت به تغییرات جهان و همچنین ورود «سرمایه داری» نگاشته شده است.
هدف از پژوهش فوق تبیین رویکرد نویسنده متعهد، «توفیق الحکیم»، در برابر تحولات جامعه است؛ از اینرو چگونگی تبیین دغدغه های نویسنده نسبت به تغییرات پیشروی جامعه و همین طور نحوه پردازش این دغدغه ها با به کارگیری شگردهای داستان نویسی، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در این جستار از روش های توصیفی و تحلیلی مبتنی بر ماده گرایی تاریخی و روان شناسی بهره برد ه ایم. دستاورد این پژوهش بیانگر آن است که توفیق الحکیم با به کارگیری عناصر رمان نویسی توانسته است بحران های ناشی از سرمایه داری را پیش بینی نموده و راه برون رفت از آن را بازگشت به هویت اصیل شرقی معرفی نماید.
نماد پردازی قرآنی در شعر معاصر فلسطین ( شخصیت یوسف (ع))(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نمادها، همواره در دو حوزه ی معناگرایی و تصویرآفرینی نقش پربار داشته اند و همین دو خصلت ارزشمند ادبی سبب شده است تا نمادها در ساز و کار سرایندگی، به شکلی کارآمد مورد توجه قرار گیرند. شاعران نیز برای رهایی از ورطه ی تاریک و ناپیدای شعارزدگی وگریز از هرگونه سانسور، راهی جز تمسک به نمادهای گوناگون نیافتند .بر همین اساس می توان گفت یکی از انگیزه های رویکرد شاعران معاصر فلسطین به سمبل(نماد)، بیان غیر مستقیم افکار واندیشه واحساسات می باشد. در این روش شاعر به منظور پربار کردن محتوای شعری و تبین اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی جامعه و حالات درونی خود به صورت رمز گونه، پرده از حقایق می گشاید. در میان سمبلها، نمادهای دینی به لحاظ ماهیت مذهبی و تأکید شاعران بر محتوای غنی فرهنگ قرآنی، نسبت به نمادهای حماسی، نمود بیشتری دارند. از میان نمادها ی قرآنی شخصیت حضرت یوسف (ع) به دلیل برخورداری از پتانسیل ودلالتهای بالقوه و سازگار با تجربه درونی شاعران فلسطین،نسبت به سایر سمبلهای دینی بسامد بیشتری داشته است. شاعران فلسطینی در آثار خود ابعاد داستانی شخصیت حضرت یوسف (ع) را مورد بازنگری قرار داده، از آن، در جهت انتقال داده های ذهنی خود به شکل رمزگونه ونمادین بهره جسته اند. در ضمن شاعران فلسطین در پرداختن به این گونه نمادها (نمادهای قرآنی) همواره وجه تحریکی و تشجیعی آنها را مد نظر داشته اند. نتیجه تحقیق حاکی از آن است که فراخوانی شخصیت حضرت یوسف (ع) در شعر فلسطین، مفاهیمی چون مقاومت وپایداری،امید و رهایی ازگرداب بحرانهای سخت، را پررنگ وتقویت کرده است. روش تحقیق در این پژوهش تحلیلی و توصیفی است و سعی در پاسخ دادن به سؤالات زیر دارد:
الف: نماد چیست و چه تأثیری بر فرآیند زبان شعری دارد؟
ب: مهمترین انگیزه های شاعران فلسطین از کاربرد نمادین شخصیت حضرت یوسف (ع) چیست؟
ج: فراخوانی شخصیت یوسف (ع) و داستان آن، چه تأتثری بر افق شعری شاعران فلسطینی ومخاطبان آنان داشته است.
اثر و جایگاه روابط متنی در دانش اعراب قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های زبان شناختی قرآن (کاوشی نو در معارف قرآنی) سال سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۳ شماره ۲ (پیاپی ۶)
حوزههای تخصصی:
اعراب آیات قرآن کریم از مباحث مهم در دانش تفسیر است؛ به همین سبب مفسران در تبیین و تفسیر آیات از اعراب آیه سخن می گویند و حتی به دلیل اهمیت اعراب در فهم مراد آیه، کتب بسیاری پیرامون اعراب لقرآن نگاشته شده است؛ اما مطالعه این کتب نشان می دهد گاهی در بیان اعراب یک واژه، وجوه اعرابی مختلف یا عامل های گوناگونی برای کلمه ذکر شده است. پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی بر اساس این فرضیه که روابط متنی به عنوان قرینه ای معنوی در تعیین معنای نحوی مؤثر است؛ جایگاه روابط متنی را در دانش اعراب قرآن مورد بررسی و تحلیل قرار می دهد تا به این پرسش پاسخ دهد که آیا می توان با توجه به روابط متنی یکی از وجوه اعرابی آیه را بر سایر وجوه ترجیح داد یا یک عامل را از میان چندین عامل اختیار نمود؟ با توجه به ارتباطی که میان دانش نحو و معنا وجود دارد؛ و بر پایه اسناد و شواهد ارائه شده در متن، نتیجه می شود، روابط متنی که از آن با عنوان بافت و سیاق کلام نیز یاد می شود، می تواند در تعیین یکی از وجوه اعراب و عامل اثر داشته باشد؛ اما مفسران، معربان و نحوپژوهان به این موضوع اهتمام جدی نداشته اند و از میان مؤلفان کتب اعراب القرآن، عکبری و ابن انباری بیشترین توجه و اهتمام را به روابط متنی در تعیین اعراب و عامل داشته اند.
تحلیل گزاره های پرسشی در سوره «مؤمنون» بر اساس نظریه کنش کلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
گزاره های پرسشی با کارکردهای کنشیِ متنوّعی که در زبان دارد، یکی از ابزارهای مؤثر زبان در تأثیرگذاری بر مخاطب، و ایجاد کنش های بیرونی است. با توجّه به اهمیت ویژه ی گزاره های پرسشی، در تأثیر و بلاغت کلام، بررسی موردیِ کنش های کلامیِ گزاره های پرسشی در قرآن کریم و تبیین نقش کنشیِ آنها در تأثیر و بلاغت قرآن، از ضروریات پژوهش در حوزه ی بلاغت و قرآن پژوهی است. در این مقاله به منظور تبیین جنبه های دیگری از بلاغت گزاره های پرسشی در قرآن کریم، بر اساس نظریه ی کنش کلامی(speech act)، به بررسی کارکردهای کنشیِ گزاره های پرسشی در قرآن کریم می پردازیم و برای دست یابی به نتایج دقیق تر در این زمینه، سوره ی «مؤمنون» به عنوان زمینه ی بررسیِ موردی انتخاب شده است. نتایج این تحقیق، کارکردهای هدفمند و پویای زبان قرآن در عرصه ی کنش های کلامی را نشان می دهد. از سوی دیگر، با توجّه به ابتنای مبانی نظریه ی کنش کلامی بر «زیان طبیعی» و کارکرد آن در جوامع انسانی، برخی مبانیِ این نظریه، در تضاد با ویژگی های کلام وحیانی قرآن و دیگر کتاب های آسمانی است، و در بررسی آیات قرآن کریم بر اساس نظریه ی کنش کلامی، باید نسبت به این مسأله دقت لازم را به عمل آورد.
بررسی اغراض بلاغی اسلوب های تهکّم و استهزاء در قرآن کریم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زمانی که گوینده یا نویسنده، سخنانی را بر زبان یا صفحه کتاب، جاری می سازد و با کلام خودگروه خاصی را مخاطب قرار می دهد، بی گمان با گزینش واژگان ویژه در پی تحقق اغراض خاصی است و با توجه به این اغراض است که واژه ها، جمله ها، ساختارها و اسلوب های خود را تعیین می کند و در قالب آنها کلام خود را هدفمند ساخته و سامان می دهد.از جمله این ساختارها، اسلوب تهکم و استهزاء است که متکلم در بهره گیری از آن،اغراضی همچون توبیخ مخاطب، تحقیر، تعجیز و ... را دنبال می کند.
مقاله حاضر به بررسی اغراض بلاغی این اسلوب در قرآن کریم اختصاص یافته و نمونه هایی از آیات مربوط به این اسلوب را با تکیه بر منابع و مآخذ اصیل قرآنی- ادبی و بلاغی به بحث و گفتگو نهاده و نتایجی را به دست داده که برای تفسیرپژوهان در کشف مقاصد هدایتی قرآن کریم بسیار راه گشا است. برای این منظور پس از استخراج آیات مربوط به این اسلوب با مراجعه به کتب بلاغی و تفاسیر ادبی به بررسی اغراض بلاغی مورد نظرآنها پرداخته و در نتیجه روشن شد که اسلوب مورد نظر در بسیاری ازآیات قرآن وجود دارد و خداوند متعال از به کارگیری آن اهداف متعددی دارد که از مهمترین آنها می توان به تحقیر، تعجیز، توبیخ و ... نسبت به شنوندگان اشاره کرد.
صور المکان الخصب فی شعر العرجیّ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ینشد هذا البحث الکشف عن أبعاد النفس الإنسانیة لدى واحد من شعراء العصر الأمویّ، ویلقی الضوء على بعض التبدّلات التی طرأت على المجتمع الأمویّ، والتی أثّرت تأثیراً واضحاً فی أسلوب تفکیر الإنسان فی ذلک العصر، فجعلته یفکّر فی أمور أکثر عمقاً، وأوسع أفقا، تجلّت فی مواقفه تجاه الحیاة التی تشی بالغربة التی کان یعیشها مع ذاته؛ فبدت ملامح الغربة تظهر فی صور المکان الخصب فی أشعار العرجی، التی اتّسمت بالعمق، والدرایة؛ إذ حملت ملامح المسؤولیة، ومعانی التجاوز، فوضّحت قدرة الإنسان على النهوض بنفسه، والآخرین، وحثّته على التماسک الإنسانی، والتوحد الاجتماعی، لتشکیل قوة واعیة طموحة، تتمسک بالأرض.
ویبیّن البحث أهمیة دراسة الصورة للناقد المعاصر، فهی وسیلته التی یستکشف بها القصیدة وموقف الشاعر من الواقع، وهی أحد معاییره المهمّة فی الحکم على أصالة التّجربة، وقدرة الشاعر على تشکیلها فی نسق یحقّق المعرفة والمتعة لمن یتلقّاها.
عناصر القصه فی شعر عبد الوهاب البیاتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
توطدت العلاقه بین الشعر والقصه منذ القدیم، بما لم تکن القصه رائجهً فی الأدب العربی قدیماً فنجد شعراء یحکون فی ثنایا أشعارهم حکایات وقصصاً. ومع رواج القصه والفنون السردیه أصبحت القصه الشعریه أهم أسالیب البیان الشعری فی الشعر الحدیث کما أصبحت وسیله ناجحه من وسائل القناع والتناص. والقصیده الحرّه بما تحتوی علی الروح الجماعیه وتتّسم بالبنیه الدرامیه علی عکس الشعر القدیم القائم علی الذات الفردیه؛ تقتضی هذه البنیه إلی تشکیل البناء القصصی.
نقصُد فی هذه الدراسه تبیین عناصر القصه فی شعر عبد الوهّاب البیاتی مهتمین بأربع قصائد: «عن وضاح الیمن والحب والموت» وقصیده «موت المتنبی» و«مجنون عائشه» و«عذاب الحلاج» معتمدین المنهج الوصفی – التحلیلی. فقد عُنی البیاتی عنایه فائقه بالبناء السردی والدرامی وجاء بالمشکّلات السردیه. نجد أنه یروی بدل أن یشعره فقد تضافرت فی قصائده القصصیه عناصر القصه فهو کالسارد یتوقف علی الشخصیه ویخرجها من الغنائیه إلی الروائیه ویزوّدها بانفعالات وأبعاد مختلفه کما یهتم بتکوین الحیز القصصی و الزمن. والقصه عنده مکتسبه من التاریخ والأدب والأسطوره ویتغذی الشاعر من التاریخ دائماً.
قواعد العدد فی اللغه العبریه دراسه مقارنه مع اللغه العربیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تنتمی اللغتان العبریه والعربیه إلى أسره لغویه واحدهٍ هی أسرهُ اللغاتِ السَّامیه.وهذا یعنی أنَّ تشابُههُما لا یحتاجُ إلى کبیرِ عناءٍ لإثباته، ولا سیما من حیثُ قواعدُ اللغه. فالمصادرُ العبریهُ نفسُهَا تذکرُ أنَّ الیهودَ لم یؤلفوا کُتُبَاً علمیهً فی قواعدِ لغتهم إلاَّ بعد أنْ تتلمذوا للعرب، إذ اتجه الیهودُ إلى وضع قواعدِ اللغه العبریه متَّبِعِیْنَ فی ذلک المنهج الذی اتَّبعه علماءُ النحو العربی. ومن هنا نجدُ أنَّ المقارنهَ بین قواعد اللغتین یمکنُ أنْ تُتیحَ إمکاناتٍ واسعهً فی فهم الکثیرِ من غوامض هاتین اللغتین، وتسهمَ فی حلِّ کثیرٍ من المشکلات اللغویهِ التی قد یستعصی حلُّها خارجَ إطارِ المقارنه. کما تساعدُ المقارنهُ، أیضاً، الراغبینَ من العرب فی تعلُّم اللغهِ العبریهِ وذلک من خلالِ إسقاط قواعدِ لغتهم الأم على هذه اللغه، الأمرُ الذی یجعلُ تعلُّمَها أکثرَ سهولهً ویسراً.
بلاغت «تکرار» در قرآن و شعر قدیم عربی (جاهلی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اصالت تعابیر قرآن می طلبد که هر تعبیر قرآنی یک موقعیت را توصیف کند و یک واژه در سیاق معین، بخشی خاص از معارف و اطلاعات را فراهم آورد تا تکرار الفاظ و عبارات ، تکراری بی حاصل نباشد . غالباً در زبان شناسی و «معناشناسی شناختی» عقیده بر این است که «معنا» پدیده ای ثابت و تغییر ناپذیر نیست؛ بلکه یک واژه در ترکیب های مختلف بر معانی گوناگونی دلالت دارد که معنای ثابت کلمات، معنای معجمی آن ها است نه معنای سیاقی . مطابق قواعد نحوی نیز وقتی یک اسم برای بار دوم و سوم در یک جمله به کار می رود، باید به جای آن از ضمیر استفاده شود؛ اما در آیاتی مثل «وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ المِیزَانَ اَن لاتَطغَوا فی المِیزَانِ وَ اقیمُوا الوَزنَ بِالقِسطِ وَ لا تُخسِروُا المِیزَانَ» (الرحمن/ 7 - 9) این قاعده مراعات نشده و این حاکی از آن است که تکرار لفظ «میزان» در سیاق های جدید باید بر معانی جدیدی دلالت کند؛ در غیر این صورت باید به جای لفظ تکراری، از ضمیر استفاده می شد . واژه ها یا عبارات تکراری قرآن ممکن است در ابتدا مفهوم تکرار بی حاصل یا تکرار در بیان را به ذهن متبادر کنند؛ در صورتی که از لحاظ کارکرد با هم متفاوتند و بنا به عقیدة هیلدی، بر «تصریف در بیان» دلالت دارند . غرض از «تکرار» در شعر قدیم عربی بیشتر تأکید و مبالغه است تا تصریف در بیان و مفهوم تکرار نزد ناقدان و بلاغیان اغلب ناظر به همین معنی است. تکرار همیشه از عوامل مخل فصاحت به شمار نمی آید، بلکه برعکس گاهی بلاغت کلام در گرو آن نهفته است. بسیاری از نمونه های تکرار، اغراضی غیر بلاغی دارند، به طوری که لازم نیست همیشه از منظر بلاغت به مسئلة تکرار بنگریم.
هدف از این مقاله تببین جایگاه تکرار در زبان و نقش آن در قرآن و شعر قدیم عربی است.
بررسی فراهنجاری معنایی در اشعار غادۃ السّمّان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
غادۃ السّمّان یکی از شاعران تأثیرگذار جهان عرب است که بیشتر آثار وی به چندین زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است. یکی از شگردهایی که این شاعر برای گسترش بعد معنایی و شاعرانه کردن سخن خود به کار برده، آشنایی زدایی(فراهنجاری) معنایی است. به باور فرمالیست ها در درک انسان از جهان پیرامون، فرایند عادت جریان دارد. عادت کردن انسان به محیط پیرامون موجب می شود که بسیاری از پدیده ها از نگاه دقیق انسان دور بماند و درک حسی انسان از زندگی مختل شود. آشنایی زدایی با فاصله انداختن میان انسان و این عادت ها، فضایی برای درنگ و لذت ادبی مخاطب پدید می آورد و ادراک حسی انسان را دوباره سامان می بخشد. یکی از مهم ترین گونه های آشنایی زدایی، فراهنجاری معنایی است. غادۃ السّمّان برای آشنایی زدایی معنایی در اشعار خود، از صور خیال و آرایه های معنوی بهره ی فراوان برده است. در مقاله ی پیش رو، گونه های مختلف فراهنجاری معنایی در چهار منظومه ی این شاعر (غمنامه ای برای یاسمن ها؛ ابدیت، لحظه ی عشق؛ زنی عاشق در میان دوات؛ در بند کردن رنگین کمان) و حوزه های بسترساز این فراهنجاری ها بررسی شده است. این پژوهش به صورت کمّی- کیفی انجام شده و نمونه ها از راه جست وجوی کتابخانه ای گردآوری شده است.
التوظیف الفنی فی سیمیاییه الألوان عند ابن الرومی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لم یکن فی بدأ الأمر بین الشعر و النثر بوناً شاسعاً. کان الشعر کلمات موزونه تحدی بها الإبل، لا غموض فیه و لا تعقید، فلم یکن یعز علی قاریء شعر أن یستخرج فحواه. و لکنه لم یبق علی سلاسته و وضوحه قید الأبد، أخذت معانیه تتسع و أوزانه تتکاثر، و ما ونی الشعراء یهتمون بشعرهم اهتماماً بالغاً، فمنهم من یقلب شعره حولا لتنقیحه و یستفرغ جهده فی إجادته ما شاء الله له أن یجتهد، و یستعین من الطاقه ما یملک و ما لا یملک فی تنمیقه و السمو به إلی قمه عالیه متشبثاً بأسالیب البیان وشتی ضروب البدیع.مما استخدمه الشعراء لتنمیق أشعارهم و سیرها فی الناس هو استخدام ضروب الألوان و تلوین أشعارهم بها، و ابن الرومی من أهم الشعراء الذین یتشبثون بهذه الماده الشعریه لتدبیج أشعاره. تناولت هذه الدراسه توظیف اللون عند ابن الرومی و عمدت إلى و لوج شعریه الألوان عند الشاعر و مدى قدرته على توظیفها دلالیاً و جمالیاً؛ لأن نشأه الشاعر فی بییه تتصف بالجمال و تعدد الألوان؛ دفعه للاهتمام بالفن التشکیلی و ممارسه الرسم. و یهدف إلى إحصاء الظواهر اللونیه فی شعره و إبرازها؛ و قد اعتمد البحث منهج التحلیل و الوصف و الإحصاء فی تناول الألفاظ اللونیه. قد أکثر ابن الرومی فی أشعاره من استخدام ماده اللون کثره بالغه، و هی فی شعره بمنزله علبه الألوان عند الرسام، کأنی بالشاعر أراد أن یجعل من دیوانه طبیعه فیها الألوان و الأزهار و الأشجار تجری تحتها الأنهار. إنه یحسن استخدام الألوان و تسعده علی ذلک حاسته التصویریه، و یبرز فاعلیه الألوان و دلالاتها فی لوحاته لیستقطب انتباه الملتقی إلی حد أکثر. و متى ما أشبعنا النظر فی صور الشاعر الخیالیه؛ نرى أن الألوان الأبیض، و الأسود، و الأحمر، و الأخضر، و الأصفر و الأرزق هی أکثر ما استخدمه الشاعر من الألوان على التوالی.
المقارنه بین الشاهنامه للفردوسی و تاریخ غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم للثعالبی المرغنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
منظومه شاهنامه الفردوسی و المجلد الاول من تاریخ غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم للثعالبی المرغنی تتشابهان کثیرا فی تناول حیاه ملوک الفرس و قصصهم بالنسبه الی الکتب الأخری المتبقیه من تلک الحقبه. من الممکن ان شاهد الثعالبی المرغنی کتاب شاهنامه الفردوسی فی مکتبه البلاط بمساعده اخی الملک محمود الغزنوی و استفاد منه فی تألیف تاریخه. و أما هدفنا من هذه الدراسه فهو الاجابه عن ان الثعالبی هل استفاد من شاهنامه الفردوسی فی کتابه المجلد الاول من تاریخه؟ و ما هی مواضع الموافقه و المخالفه بین الکتابین ؟ و ما هو سببها؟ و حاولنا ان نجیب علی هذه الأسیله بمقارنه نص الکتابین و بالدراسه التاریخیه، و منهجنا فی هذه المقاله هو توصیفی- تحلیلی. و أظهرت الدراسه ان سبب تشابه الکتابین هو ان الفردوسی و الثعالبی استفادا من مصادر کثیره و مختلفه و لکن المصدر الاساس الذی اعتمد علیها الفردوسی و الثعالبی هو الشاهنامه المنثوره لابی منصور
بناء الشخصیة فی روایة نجمة أغسطس لصنع الله إبراهیم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بعد التحولات التی طرأت علی المجتمع المصری فی منتصف القرن العشرین وما بعدها، سعی الروائیون الواقعیون إلی الاقتراب من الحقیقة أکثر من ذی قبل لتقدیم رؤیة جدیدة عن الواقع الجدید، ومن ثمّ بدأوا یبحثون عن أسالیب جدیدة أکثر ثراء فی التعبیر عنه. وقد کان لعنصر الشخصیة دور کبیر فی أی عمل روائی یکتبه الکتاب الواقعیون، ولکن الطریقة التی اتّبعها الواقعیون الجدد فی تقدیم شخصیاتهم السردیة، ورسم ملامحها، أصبحت مختلفة عن طرائق المتقدمین. ومن بین الروائیین المتطلعین إلی تجدید الکتابة الروائیة صنع الله ابراهیم الذی یعتبر أحد أدباء جیل الستینیات فی مصر، وأبرز الروائیین المنتمین لتیار الواقعیة الجدیدة فی إنتاجه الأدبی. تعدّ روایته نجمة أغسطس (1974م) نموذجاً لسعی هذا الروائی إلی الخروج من أسلوب السابقین فی رسم الشخصیة، إذ لا وجود فیها للبطل بمعناه التقلیدی؛ فالشخصیة الرئیسة رجل عادی لا یحمل اسماً وعنواناً، والحال نفسه بالنسبة للشخصیات الثانویة التی تبقی مسطّحة حتی نهایة الروایة، ولیس لها ملامح غیر أسمائها أو غیر وظائفها المحدّدة.
دلالة السیمیائیة فی قصیدة ""لامیة العرب"" للشنفرى ""دراسة وتحلیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ممّا یمیز اللغة الأدبیة عن غیرها من اللغات العادیة احتواء اللغة الأدبیة على سمات وعلائم لغویة ترمز إلى دلالات ورموز معنویة طریفة. إنّ وجود هذه السّمات اللّغویة فی اللغات الأدبیة یرتقی بمستواها التعبیری ویزید من طاقاتها الإیحائیة بحیث یعود بإمکان القارئ فهمها وتفسیرها من منظور جدید بعد توظیفه السمات والدلالات اللفظیة التی تحفّ بالنصّ الأدبی وتمنحه طاقة دلالیة مخصّبة لا تستنفد حیویتها ودینامیکیتها عبر القرون والأعصار وممّا له دورٌ هامٌ فی عملیة استیعاب النصّ الأدبی استجلاء طرائفه وجمالیته والکشف عن العناصر الفنیة التی أعطت على النصّ الأدبی رمزیتها وسیمیائیتها؛ إذن یمکن القول إنّ الاتجاه السیمیائیة فی مطالعة النّص الأدبی یُعدُّ من أهمّ الصیغ والآلیات اللغویة التی یستخدمها اللغویون لخرق الحواجز والتّوغل فی أعماق النصّ.
یحاول هذا المقال من خلال المنهج الوصفی– التحلیلی أن یدرس ""لامیة العرب"" للشاعر الجاهلی الشنفرى مستعیناً بالسیمیائیة التی حظیت باهتمام شدید من قبل علماء اللغة فی الآونة الأخیرة. من النتائج التی توصلنا إلیها عبر هذا البحث هی أنّ الدراسة السیمیائیة تساعد على استقصاء الجمالیات الخفیة فی قصیدة الشنفرى وکشف الکنوز المعنویة المختبئة فی تضاعیفها؛ فتنطوی عناصر السیمیائیة فی اللامیة على ما یلی: البیئة القبلیة، والترحال، وبیئة الوحوش، والذئب، وتحمّل المشاقّ، والنّفس الأبیة.
مظاهر الصحوة الإسلامیة فی آثار فاروق جویدة مسرحیة ""الخدیوی"" و""دماء على أستار الکعبة"" نموذجاً(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
لقد ظهرت بوادر الصحوة الإسلامیة فی أوائل القرن الرابع عشر الهجری بعد سبات عمیق أدّى بالأمّة الإسلامیة إلى القهقرى والتخلّف، فصارت تطمح إلى مستقبل واعد وترجو أن تستعید سؤددها وعزّها بعد أن نال الاستعمار منها. وکان للنخبة المثقّفة والواعیة الباع الطویل فی استنهاض الأمّة من نوع الغفلة. ومن هؤلاء السیّد جمال الدین الأسد آبادی (المتلقّب بالأفغانی) حیث تأثّرت ثلّة کبیرة من العلماء والأدباء بأفکاره، وبدأت تدعو بما أوتیت من حظّ إبداعی إلى هذه الیقظة. فظهرت هذه الدعوات التنویریة فی أطر مختلفة. منها مجال المسرح والأدب. ومن الملتزمین بهذه الدعوة فی عصرنا الحاضر الأدیب المصری فاروق جویدة الذی وظّف شعره وأدبه فی العملیة التنویریة المطالبة بالتمسّک بمبادئ الدین الإسلامی الحنیف والتحرّر من براثن الاستعمار والفکر التغریبی. یتناول هذا المقال مؤسّساً على المنهج الوصفی-التحلیلی جانباً من مظاهر الإصلاح فی آثار هذا الأدیب وقد کرّس هذا الجهد على مسرحیّتی ""الخدیوی"" و""دماء على أستار الکعبة"" لیتعرّف على مظاهر هذه الصحوة فی هاتین المسرحیّتین.
ووصل المقال إلى أنّ فاروق جویدة لم یکتبْ هاتین المسرحیتین من أجل الفنّ فحسب بل جعلهما فی خدمة نشر الوعی وتحریض الأمة على تفهّم الواقع والانتباه إلى ما یحاک لها من مؤامرات.
السیره الذاتیه و ملامحها فی الأدب الفارسی المعاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تعتبر السیره الذاتیه نوعا أدبیا شایعاً فی الآداب العالمیه، و أصبح هذا النوع الأدبی محل اهتمام مختلف الأدباء، إذ قام الکثیرون بکتابه سیرهم الذاتیه منذ العقود الماضیه. إن هذا المقال بعد عرض وجیز لمصطلحات السیره الذاتیه، و تعاریفها، و تاریخ نشأتها لدی الأدباء الفرس، یهدف إلی بیان ملامح هذا اللون الأدبی فی الأدب الفارسی المعاصر. فالقاری لایجد حرکه نشطه لهذا النوع الأدبی فی النتاجات الأدبیه الفارسیه المعاصره سواء من ناحیه الکم الموجود لدی أدباء الفرس المعاصرین أو من ناحیه الدراسات النظریه الأکادیمیه بالمقارنه إلی الآداب الأوروبیه أو حتی الأدب العربی المعاصر. و القله القلیله للسیره الذاتیه فی الأدب الفارسی المعاصر لیست محدده المعالم. و إن کان للشعراء و الکتاب الإیرانیین القدامی، فضل السبق فی معالجه السیره الذاتیه فی نتاجاتهم بشکل أو بآخر، علماً بأنها ظهرت منذ العصر القاجاری فی ثوبها الجدید بدافع التعبیر عن الأحاسیس و العواطف الوجدانیه. و هذا المقال یرشدنا إلی أن الخاطره و المذکرات الیومیه تعتبر من فروع السیره الذاتیه کما عالج البحث العلاقه الوشیجه بینها و بین الروایه
هنجارگریزی معنایی در قصیدة «رَحَلَ النَّهَار» بدر شاکر السیّاب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنجارگریزی، بحثی در نقد صورتگرا و یکی از نظریّه های ادبی معاصر است که مبنای آن بر پایة علم بلاغت استوار می باشد. در رویکردهای جدید زبان شناختی، نظریّه پردازان معاصر هنجارگریزی را ابزار شعرآفرینی معرّفی کرده اند و برای آن انواع گوناگونی برشمرده اند. در این میان، هنجارگریزی معنایی بیش از همه در عرصة شعر بازخورد دارد. شاعر با به کارگیری این صنعت و طولانی کردن فرایند ادراک مخاطب، پیام هنری خویش را به وی عرضه می کند، چراکه در این نوع از هنجارگریزی، بازی دال ها، گریز و سیلان معنا را به دنبال دارد که باعث تعویق معنا و ایجاد خوانش های متعدّد در ذهن مخاطب می شود. گذری بر شعر سیّاب، گرایش وی به کاربرد رمز و اسطوره را در بازپرداخت مفاهیم شعری خویش، آشکار می سازد. وی با چنین رویکردی، عناصر زیباشناختی کلام خویش را افزوده، کارکرد واژگان زبانی را رنگی مجازی بخشیده است. نمودهای بیانی علم بلاغت در شعر سیّاب، جلوه هایی از هنجارگریزی معنایی هستند که نگارندگان به بررسی این عناصر در قالب دو محور جانشینی و همنشینی در قصیدة «رَحَلَ النَّهَار» و کارکرد آنها در بازتاب پیام شعری وی پرداخته اند و از این رهگذر، تبیین نموده اند که بسامد بهره مندی وی از عناصر بلاغی و طولانی کردن فرایند ادراک مخاطب، تأثیر شگرفی بر همراهی مخاطب با معانی شعری وی دارد.
المرأه فی شعر خلیل مطران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الملخ ّص إن عصر النهضه یعد عصر التحولات الجذریه فی الساحات السیاسیه و الإجتماعیه حیث شاهدنا فیه أن الأدب تأثر بصحوه طرأت علی المجتمع فانعکست التحولات فی الشعر و فی موضوعاته. من أبرز الموضوعات التی عنی بها فی هذا العصر هی قضیه المرأه التی أصبح الشعراء ینظرون إلیها بنظره تختلف عما کان فلاغرو إذا وجدنا شاعراً کمطران وهو من رواد الشعراء الرومنسیین فی عصر النهضه یتطرق الی موضوع المرأه فی شعره. لکن الموضوع یقتضی تسلیط الضوء علی زوایاه لکی یتضح لنا کیف ینظر مطران إلی المرأه، و ما الجدید فی نظرته هذه و کیف یلتجئ إلی الرومنسیه فی تصویره للمرأه فی الشعر. فأصبحنا ندرس الموضوع فی هذه المقاله وأثناء دراسه أعماله الشعریه فی المجلدات الثلاثه لدیوانه وتحلیل قصائده التی تعالج هذا الموضوع وخاصه عده من قصائده المعروفه فی هذا المجال وجدنا أن مطران اهتم بالمرأه فی الإطارین الإجتماعی والعاطفی. ففی الإطار الإجتماعی ینظر مطران إلی المرأه کرکن أساس فی المجتمع، فهو لا یصورها -کما یصورها بعض معاصریه -صوره مخلوق ضعیف یجب أن نحامیه وإنما یصورها بطله؛ فمطران عند معالجه القضایا التی تعانیها المرأه لا یهتم بالقشور بل یسبر الأغوار فی الجذور لتعالج المشاکل من العمق، ثم لمطران وجهات نظر جیده فی المرأه عندما یطرحها کموضوع عاطفی فی شعره فهو لا ینظر إلی جمالها الجسمی فقط وإنما ینظر الیها کموجود ذی شخصیه إنسانیه و عواطف وبرّ وحنان.أما الاتجاه الرومنسی فیظهر فی شعره عندما یبدی أدقّ العواطف والمشاعر فی الحب، ویستخدم الأسلوب القصصی أحیانا لیطرح موضوع حبه بصوره غیر مباشره لأن فی الطریقه غیر المباشره تأثیراً أعمق واجتذاباً أکثر للقارئ، کما أنه یستفید من التکرار لیساهم مخاطبه فی الجو العاطفی الذی یعیشه الشاعر.