" قبض و بسط از مفاهیم زوجی در تصوف است. قبض در لغت به معنی گرفتگی و در اصطلاح، اندوه قلبی است. در برابر، بسط به معنی گشادگی و در تعبیر صوفیه، فرح و شادمانی دل است. هر دو اصطلاح از مقوله ی احوالاتند که در گرو تلاش و کوشش سالک نیست بلکه از وادرات غیبی است. در این مقاله، دیدگاه مولانا جلال الدین محمد مولوی(م. 672) درباره ی قبض و بسط به تفصیل مورد تحقیق قرار گرفته است. او مروج نظریه ی بسط عرفانی در ادبیات فارسی است. به تحقیق، هیچ شاعر و صوفی ای به اندازه ی او در خصوص شادی و شادی گرایی سخن نگفته است.
با تامل در دیوان شمس، درمی یابیم موسیقی غزلیات، تجلی گاه تفکر بسط و شادی گرایی مولاناست. سرشاری و تنوع موسیقیایی در غزلیات نشان گر روح پرتلاطم سراینده ی آنست. او برای حفظ حالات خوشی و مستی خود، به رقص و سماع صوفیانه می پردازد و هنگام نواختن رباب، آوای باز شدن درهای بهشت را می شنود. سماع صوفیانه از نظر او نماز عاشقانه است. از نظر او، صبر بر جور و تلخی، موجب خوشی و شادکامی است. قهر خداوند نه تنها موجب قبض روح او نمی شود بلکه با نظر به لطف پنهانی در درون قهر آشکار، به بسط روحی می رسد. کوتاه سخن این که، مولانا مطلقاً عنصر غم را نمی شناسد و خود را شحنه ای می داند که در جست و جوی غم است و البته غم از او می گریزد و یارای مقابله با او را ندارد.
"
درون مایه این مقاله، پرداختن به ابعاد مختلف یکی از زیربناییترین مباحث عرفانی یعنی وحدت وجود است. ابن عربی، پدر عرفان اسلامی، در اکثر آثار خود به بررسی این مسأله پرداخته و شارحان فصوصالحکم خود را شارحینی بر این مسأله نموده است. وحدت وجود دارای مبانی مختلفی است که میتوان تبیین و تفسیر آنها را هم در فصوصالحکم ابن عربی و هم در تعلیقه امام خمینی(س) بر آن جستجو کرد. نویسنده سعی میکند به ایضاح مبانی دوازدهگانه وحدت وجود بپردازد و در سر تا سر مقاله میکوشد تا تحشیه و پاورقیهای امام خمینی(س) بر متن فصوصالحکم در باب تفسیر وحدت وجود را بیان و مواد آن فقید را روشن نماید.
انسان با داشتن دو بُعد جسمانی و روحانی، که برآمده از نحوة تکوین برزخی اوست، از احکام مترتب بر هریک از عوالم روحانی و عالم اجسام برخوردار است. ترکیبِ عناصر، یکی از احکام عالم اجسام است. وجود عنصر هیولانی در مزاج، بستر سیر انسان به سوی کمال را فراهم کرده است. به هر میزان اجزای تشکیل دهندة انسان از تعادل بیشتری برخوردار باشند، کمال وجودی او بیشتر است. انسان در میان موجودات، از اعتدال مزاج بیشتری برخوردار است. در میان افراد انسانی نیز انسان کامل دارای اعدل مزاج هاست. نحوة هستی او در مراحل تنزلات در قوس نزول، در این اعتدال مزاج تأثیر بسزا دارد؛ زیرا سیر او در عالم عناصر، تا تشکیل بدن عنصری، گرفتار تعویقات و توقفات نبوده به اصطلاح احدی السیر است. آنچه وجود اعتدال مزاج در انسان کامل را ضروری می سازد آن است که تعدد نفوس انسانی و خساست و شرافت نفسِ انسان متأثر از شرافت و دنائت هیکل و بدن عنصری اوست که با تأمینِ قابلیت در جانب قابل، موجب تعدد نفوس گردیده است. تشکیل مزاج عنصری انسان کامل برگرفته از نورانیت او در عوالم بالاست. اعتدال در نشئة عنصری، نمونه ای از اعتدال در عالم امر است؛ زیرا در صقع ربوبی نیز به مظهر حَکم عادل نیاز است تا با عدالت میان اعیان ثابته حکم نماید و صاحب این مظهر حَکم، حقیقت محمدیه است. همچنین لازمة جمعیت در انسان کامل آن است که آثار تمام حقایق را به صورت متعادل، بدون غلبة هیچ اثری نسبت به اثر یا آثار دیگر، بروز دهد. برای عنصری انسان کامل نیز مشمول چنین قاعده ای بوده، مزاج عنصری انسان کامل را در بالاترین نقطه از اعتدال قرار می دهد.
تصوف نوعى ایدئولوژى است که از نظر تا عمل را در بر گرفته و از قرن دوم هجرى در میان مسلمانان ظاهر گشته است. عوامل پیدایش تصوف در اسلام عبارتاند از افکار و مذاهب هندى و بودایى، دنیاپرستى و آشوبهاى سیاسى، تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحى، انتشار فلسفه یونانى و نو افلاطونى و تفسیر به رأى از مفاهیم و تعلیمات دینى.
در این مقاله به برخى فرقههاى صوفیه از جمله فرقه ذهبیه و سر سلسله آن، یعنى معروف کرخى، پرداخته شده و مسایلى همچون بریدگى مشایخ ذهبیه و مهمترین بدعتها و انحرافات فرقههاى صوفیه مانند خانقاه، تأویل قرآن، اسلام گزینشگر و غیره و نیز شبهات آنها و فتاواى فقها در این موارد بیان گردیده است.
در قرن هفتم که با پیدایش فتنه مغول حوادث ناگوارى به وقوع پیوست و خسارت هاى جبران ناپذیرى بر ملت و کشور ایران وارد آمد و حتى مراکز علم و ادب و فرهنگ از آسیب و گزند در امان نماند، بازار شعر دربارى از رونق افتاد و شاعران از قیود خشک و دست وپاگیر ادبیات دربارى آزاد شدند و به امور ذوقى و ابتکار در شعر روى آوردند و در نتیجه، اشعارى که بیشتر جنبه ذوقى و عرفانى داشت، رواج یافت. در این دوران پرماجراى ناسازگار به احوال علوم و ادبیات، تصوف که مسلکى مبتنى بر عشق و شور و وجد و حال بود، بیش از هر زمان مورد توجه اصحاب ذوق و اندیشه قرار گرفت و سرآمد شاعران پارسى گوى مولانا جلال الدین با سرودن مثنوى معنوى شعر صوفیانه را به ذروه اعتلاى خود رسانید و در باریکى اندیشه و رسایى مقصود و لطافت معنى و شیوایى بیان گوى سبقت از همگنان ربود. وى با مشرب عرفانى خاص و دست مایه اى عظیم از وعظ و حکمت و تذکیر توانست این منظومه بدیع و بى بدیل را پدید آورد که در واقع، دریایى زخّار از مواعظ و حکم و آداب و معارف قرآنى است و شاید در دنیا کمتر کتابى را بتوان یافت که در آن، این همه نکات لطیف ذوق انگیز و مضامین تازه دلاویز و قصص زیباى عبرت آمیز فراهم آمده باشد و بى جهت نیست که عارف و ادیب نامى عبدالرحمن جامى در وصف آن گفت:
ادبیات صوفیانه نگاهی از لون دیگر به الهیات و دین است که در آن، باورها و پنداشت ها تغییر رنگ و معنا داده است. صوفیان مسلمان چون گیاه نورسته ای بودند که ازدامان اسلام برخاستند ولی با نگاهی دیگر به جهان پیرامون خود نگریستند و عوالم معنایی تازه ای ساختند. بی تردید این گیاه نورسته از آبشخور قرآن و سنت که در روایات پیامبر و بزرگان دین از جمله امامان شیعه مندرج بوده، بهره مند گشته است. سخنان، نامه ها و مناجات علی(ع) و سایر ائمة شیعه مضامین عارفانه ای را بیان کرده که با طبع صوفیان سازگار بوده است و مشایخ صوفی آن را دستمایه ای برای شرح و بسط عقاید خود قرارداده با تأویل سخنان ائمة شیعه مفاهیم تازه ای جستند و نظام عقیدتی و مسلکی خود را بنیاد نهادند. فرضیة این پژوهش بر این مبنا استوار گشته که تحول فکری صوفیان از طریق تأویل و دیگر یافت از متون و منابع شیعه صورت پذیرفته است.
این جستار در پی درستی و نادرستی عملکرد صوفیان در این زمینه نیست بلکه در پی ریشه یابی افکار و عقاید صوفیان و نحوة استفادة آنان از احادیث و اصول اعتقادی شیعه برای برساختن عقاید خود است. روش پژوهش براساس دیدگاه معرفت شناختی و هرمنوتیک سنت گرای گادامر و محدودة پژوهش بر مبنای اقوال مشایخ اولیة صوفیان مندرج در متون معتبر صوفیان بنانهاده شده است و از این رهگذر، فرضیة پژوهش آزموده می گردد.