در دوران صفویه، به خصوص در دوره طولانی پادشاهی شاه طهماسب اول (930-984) و به دنبال تبلیغات وسیعی که در مخالفت با شعر و شاعری صورت می گرفت، ادب و شعر فارسی به کلی از رونق افتاد. تنها مرثیه سرایان از احترام کافی برخوردار بودند و در درباره شاه آمد و شد داشتند. از این رو شاعران و اندیشه مندان، که محیط فرهنگی ایران را برای نشر اندیشه ها و آثار خود مساعد نمی یافتند، به هند و عده ای از آنان به عثمانی مهاجرت کردند. با این وصف، برخی دانش ها چون تذکره نویسی رونق و اعتبار یافت و آثار ارزشمندی در این رشته پدید آمد. از جمله چند تذکره در ایران و هم هند، به تشویق پادشاهان گورکانی، تالیف شد که در زمره مهم ترین آثار از این نوع به شمار می روند. منابع این تالیفات در آنچه به شاعران پیشین مربوط می شد تذکره های کهن تر و دواوین شعرا بود؛ اما احوال شاعران معاصر و نزدیک به زمان مولفان مستند به اطلاعات تذکره نویس بود که ملاحظاتی انتقادی و ارزش سنجانه نیز گاه بر آنها افزوده می شد. مفصل ترین و سودمندترین تذکره های این عصر را شاید بتوان به سه اثر عرفات العاشقین، خلاصه الاشعار، و صحف ابراهیم - منحصر دانست. از این سه، تنها بخش کوتاهی از صحف ابراهیم به چاپ رسیده و بقیه همچنان به صورت دست نویس بر جای مانده است. اما عرفات العاشقین و خلاصه الاشعار به اندازه کافی نزد محققان ادبی و نویسندگان تاریخ ادبیات شهرت پیدا کرده و عموما از آنها استفاده کرده اند. عرفات از حیث اشتمال بر احوال کثیری از شاعران و خلاصه الاشعار به لحاظ انبوه اشعار انتخاب شده ممتازند. به ویژه تقی الدین کاشانی گاه متن کامل دواوین شاعران یا بخش عمده آنها را ذیل احوال آنان نقل کرده است.
اصول دستور زبان نام کتابی است از دکتر ارسلان گلفام، که در سال 1385 توسط انتشارات سمت، منتشر گردید. همان طور که ناشر در بخش آغازین کتاب تصریح کرده، این اثر به عنوان منبع اصلی درس پیش نیاز (کمبود) اصول دستور زبان در 164 صفحه تدوین شده است. کتاب مشتمل بر هفت فصل، همراه با فهرست منابع و مآخذ و واژه نامه توصیفی فارسی – انگلیسی است.
ارتباط یک متن با متنهای دیگر از موضوعات مهمی است که با ساختارگرایی و پساساختارگرایی مورد توجه پژوهشگرانی چون کریستوا، بارت، ریفاتر، ژنت و... قرار گرفته است. ژولیا کریستوا نخستین بار در دهه 1960 اصطلاح بینامتنیت (Intertextualite) را برای هر نوع ارتباط میان متنهای گوناگون مطرح کرد. پس از آن ژرار ژنت با گسترش دامنه مطالعاتی کریستوا هر نوع رابطه میان یک متن با متنهای دیگر یا غیر خود را با واژه جدید ترامتنیت (Transtextualite) نامگذاری نمود و آن را به پنج دسته تقسیم کرد که بینامتنیت یکی از اقسام آن محسوب میشود. اقسام دیگر ترامتنیت عبارتند از: سرمتنیت ((Arcitextualite، پیرامتنیت ((Paratextualite، فرامتنیت ((Metatextualite و بیش متنیت (Hypertextualite) که هریک تقسیمبندیهای دیگری را شامل میشود. از این میان بینامتنیت و بیشمتنیت به رابطه میان دو متن هنری یا میپردازد و سایر اقسام ترامتنیت به رابطه میان یک متن و شبه متنهای مرتبط با آن توجه دارد. به عبارتی پیرامتنیت به رابطه میان یک متن و پیرامتنهای پیوسته و گسسته آن اشاره دارد. فرامتن رابطه تفسیری یک متن نسبت به متن دیگر مورد توجه قرار میدهد و سرمتنیت به رابطه میان یک متن و گونه ای که به آن تعلق دارد میپردازد. در این مجال کوشش میشود به چگونگی روابط میان متنی از نظر ژنت به تفصیل پرداخته شود.