فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۸۱ تا ۲۰۰ مورد از کل ۲۰۶ مورد.
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
1 - 17
حوزه های تخصصی:
تعادل، یکی از ایده های محوری در تاریخ فکری سیمون وی است که با بررسی آن می توان رخنۀ نگرش خاص او را در تمام ابعاد زندگی به نظاره نشست. سیمون وی، در خلال شرح خویش از مفهوم تعادل تلاش دارد با حفظ ارزش های انسانی میان انسان و نیروهایِ حاکم در طبیعت و همچنین، میان انسان و نیروهایِ حاکم در جامعه هماهنگی ایجاد کند. او با کمک گرفتن از معنای کار، تعادل را برای رسیدن به عدالت در بستر جامعه بررسی می کند. وی از رهگذرِ ایدۀ تعادل مفاهیمی چون قدرت، حیثیت و جامعۀ سرکوب شده را تحلیل می کند و انقلاب را برای نجات جامعۀ سرکوب شده ناکارآمد می داند. سیمون وی نشان می دهد که آدمی چگونه می تواند با تغییر در نگرش به زندگی و عنصر رضایت، خود را از «سلطه» رهایی بخشد و ازطریق پیوند با امر غیرشخصی میان انسان و تمام نیروهای حاکم، اعم از اجتماعی و طبیعی، و میان خودش و آنها تعادل ایجاد کند. بدین نحو، تعادلی که وی مطرح می کند، نه تنها به هیچ گونه حزب و یا سیاستی وابسته نیست، حتی از متکی بودن به علم که دستاورد بشری جهت سهولت در زندگی است، به دور است. هدف از نگارش این مقاله آشنایی مختصر با فلسفۀ سیاسی سیمون وی با محوریت آموزۀ «تعادل» است که تاکنون به آن توجه نشده است.
بررسی خودآیینی استتیک در اندیشۀ الکساندر گوتلیب باومگارتن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
139 - 156
حوزه های تخصصی:
هدف مقاله این است که با روش توصیفی تحلیلی به این پرسش پاسخ دهد: آیا باومگارتن می تواند استتیک را به حوزه ای خودآیین تبدیل کند؟ برای نشان دادن استقلال استتیک به معنی شناخت حسی، زیباشناسی و تجربۀ زیباشناختی در هنر از مفروضات، داده ها، استدلال ها و مفاهیم سایر حوزه ها بر مفهوم «کمال» تمرکز و رابطۀ استتیک با منطق و اخلاق بررسی شده است. او با منطقی دانستن صرفِ استتیک مخالف بود؛ اما آن را غیرمنطقی نیز نمی دانست و معتقد بود «قانون» درونی و منطق خاص خود را دارد. مطالعه نشان می دهد قواعد عقلی چون اصل دلیل کافی و اصل امتناع تناقض حاکم بر امور انضمامی است. رویاروی امر تجربی انعطاف ناپذیری این اصول تعدیل می شوند. با تلاش باومگارتن در عقل جایی برای پذیرش قواعد زیباشناختی با درنظرگرفتن کارکرد منعطف تر قوانین عقلانی باز می شود. نزد وی در روش شهودی بازنمایی های حسی به صورت نامتمایز اخلاقی اند. در روش نمادین به واسطۀ ایدۀ زیباشناختی و استفاده از نمادها با حوزۀ اخلاق ارتباط برقرار می کنند. گرایش باومگارتن به فرقۀ پیتیستی، استتیک و دریافت حسی را راهی برای حصول بصیرت، تشخیص و تمایز نامعیّن خوب و بد سوق می دهد. در تجربۀ زیباشناختیِ شعر مفاهیم کمال، عظمت و ارجمندی به سایر حوزه ها پهلو می زند؛ درنتیجه، باومگارتن، موفق به اجرای تمام عیار خودآیینی استتیک به ویژه در تمایز از حوزۀ اخلاق نمی شود.
از رویکرد معنادرمانی تا اندیشۀ سعادت گرای فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
39 - 53
حوزه های تخصصی:
معنادرمانی، مکتبی که ویکتور فرانکل بنیان نهاد، می کوشد به فرد بیاموزد معنای زندگی خویش را دریابد و از رخوت و خلأ وجودی بیرون آید و در پس سختی ها و مشکلات زندگی، معنایی برای زندگی خود بیابد. در این پژوهش سعی شده با رویکردی به اصول و مبانی معنادرمانی فرانکل، برخی اصول و مبانی در مفهوم سعادت فارابی تبیین و تحلیل شود که وی نه تنها فیلسوف و اندیشمندی سیاسی، بلکه پزشکی است روانشناس که درمان درد و رنج مردمان جامعه اش را تحقق سعادت ازطریق تعلیم، تأدیب، آموزش سیاست و فلسفه می داند. در فلسفۀ فارابی، خیر یا سعادت غایتی است که هر انسانی بدان تشویق و برانگیخته می شود. فهم مبانی معنادرمانی در اندیشۀ وی در تطبیق با اندیشۀ فرانکل، در بخش تعلیم علم مدنی با 1. انجام کار ارزشمند، 2. ایجاد ارزش های تجربی، 3. ارزش تجربیات والا صورت می گیرد و مقومات آن با «شناساندن مسئولیت فردی»، «ایجاد فضایل اخلاقی»، «تشکیل اجتماع»، «عشق ورزی» می تواند قابل تبیین باشد؛ زیرا از این وجه دست یابی به معنای زندگی با کسب سعادت ارتباط دارد و سعادت امری جدا از زندگی مدنی نیست؛ پس مشارکت در امور مدنی و کسب فضایل اخلاقی از اصول و مبانی اصلی روش معنادرمانی در فلسفۀ فارابی است.
ارزیابی انتقادات معرفت شناختی سهروردی از ابن سینا در مسئلۀ ابصار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
55 - 70
حوزه های تخصصی:
نظریۀ ابصار یکی از مباحث مهم معرفت شناختی است. افلاطون و ارسطو در این بحث، دیدگاهی ویژه ارائه کرده اند که مبنای نظریات فلاسفۀ اسلامی متأخر در این مسئله واقع شده است. ازسویی، ابن سینا به پیروی از ارسطو، حقیقت ابصار را مبتنی بر نظریۀ «انطباع صور» تشریح کرده که براساس آن، ادراک حسی را به انفعال آلت حسی از محسوس تعریف می کند. ازسوی دیگر، شیخ اشراق با ردّ دو نظریۀ خروج شعاع و انطباع، در صدد برآمد دیدگاه جدیدی را بیان کند. یعنی نمی توان براساس «خروج شعاع» و «انطباع صور» تحلیل دقیقی از ابصار ارائه کرد؛ بلکه با اشراق نفس بر امر موردمشاهده (البته به شرط مقابله) است که ابصار تحقق می یابد. در پژوهش حاضر با تتبع در آثار ابن سینا و سهروردی مبتنی بر رهیافت اسنادی و روش توصیفی و تحلیلی، میزان نوآوری و یا اصالت انتقادات سهروردی بر جنبۀ معرفت شناختی مسئلۀ ابصار ابن سینا سنجش شده است. نگارنده در فرایند پژوهش پیش رو، ضمن رونمایی از ابن سینای متفاوت و براساس تحلیل دقیق مسئلۀ ابصار، به این نتیجه رسیده است که ملاحظات انتقادی سهروردی در این بحث، ریشه در سخنان ابن سینا دارد؛ چراکه خود شیخ در برخی آثار خویش، هرچند نه به نحو تفصیلی و سازمان یافته، بلکه به نحو اجمالی به آنها توجه داشته است. به نظر می رسد زمینۀ فکری شیخ اشراق در تبیین نظریۀ ابصار را بتوان چنین ارزیابی کرد که «اشراق» در نظام فکری سهروردی متناسب با «التفات» در فضای فکری ابن سینا و جایگزین آن قابل طرح است؛ چراکه رویکرد فیلسوف مشائی در بستر علم حصولی بوده که حکمت اشراق آن را در فضای علم حضوری به اشراق تفسیر کرده است.
نزاع میان جلال الدین دوانی و غیاث الدین دشتکی درباب تبیین جسم نزد شیخ اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
19 - 37
حوزه های تخصصی:
در برهه ای از تاریخ که گمان می کنند دوران فترت حکمت اسلامی است، بین صدرالدین دشتکی و جلال الدین دوانی در مدرسۀ فلسفی شیراز مناظرات و مباحثات و گاه مجادلاتی شفاهی، کتبی، حضوری و گاه غیابی روی داد که در زمان خود موجب گرمی حوزۀ فلسفی شیراز و در اعصار بعدی سبب عمق بخشیدن به مباحث حکمت اسلامی شد. ازجمله موضوعات موردبحث آنان در شرح هیاکل النور شیخ اشراق است. در این نوشتار، به طور خاص به بررسی شرح دو حکیم از تعریف جسم نزد شیخ اشراق پرداخته می شود. در این بررسی مشاهده می شود که شارحان بر سر معنای دو اصطلاح «قصد» و «اشاره» اختلاف نظر دارند. همچنین، ازنظر دوانی، وجه افتراق و اشتراک میان اجسام، «هیئت لازم» است و ازنظر دشتکی، «هیئت غیرلازم». سومین محل نزاع، ذیل مبحث جزء لایتجزی است. دوانی بر این عقیده است که آنچه قبول اشارۀ حسی می کند، منقسم در جهات ثلاث است؛ درحالی که بنا به قول دشتکی، مقصود به اشارۀ حسی بودن، اعم است از قابلیت انقسام در جهات ثلاث. پس از طرح منازعات آنان، با روش تحلیلی تطبیقی به بررسی نزاع میان این دو شارح و درنهایت محاکمۀ آنان پرداخته می شود.
آیا جوهر ذهنی می تواند برخی ویژگی های فیزیکی را داشته باشد؟ ارزیابی مدهای جاناتان لو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
121 - 137
حوزه های تخصصی:
مهم ترین اشکالی که دیدگاه دوگانه انگاری جوهری دکارتی را به دیدگاهی منسوخ بدل کرده، مسئلۀ علّیت ذهنی است. اگر دو جوهر ذهنی و فیزیکی هیچ ویژگی مشترکی ندارند، چگونه می توان ارتباط علّیِ میان این دو جوهر را توضیح داد؟ جاناتان لو، با بازنگریِ اساسی در دیدگاه دکارتی، دیدگاه دوگانه انگاری جوهری غیردکارتی خود را مطرح می کند که براساس آن، من، به عنوان سوژۀ حالات ذهنی ام، می توانم برخی ویژگی های فیزیکیِ بدنم را «به معنای واقعی کلمه» داشته باشم. باوجودِاین، نگارنده عقیده دارد تلاش او بی ثمر است؛ برای مدلل کردن مدعای پیش گفته، باتوجه به قائل شدن تمایز میان امکان سلبی و ایجابی، ابتدا استدلال می شود که جاناتان لو باید بتواند امکان ایجابی طرح پیشنهادی خودش را نشان دهد؛ اما ازآنجاکه او این همانی ویژگی را، حداقل تاحدی، وابسته به جوهر دارندۀ آن می داند، نمی تواند این امکان را با توسل به مفهوم «داشتن یک ویژگی به شکل اشتقاقی» نشان دهد. باوجوداین، به نظر می رسد بتوان با توسل به انگارۀ مکان مندی جوهر ذهنی و ویژگی های برآمده از آن، مدعای اصلی وی را تعدیل کرد و باور داشت که ذهن می تواند مکان مند باشد و بنابراین، همچنان برخی ویژگی های فیزیکی را داشته باشد. در پایان نیز نگارنده سعی می کند به انتقادهای جگوان کیم به انگارۀ مکان مندی جوهر ذهنی پاسخ دهد.
نظریه روح معنا و ایده شباهت خانوادگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
51 - 64
حوزه های تخصصی:
براساس نظریه روح معنا، با تقریر امام خمینی، الفاظ براى مفاهیم عامه وضع شده اند. یعنی براى مفهومِ مقید به مصداقِ معین وضع نشده اند؛ گرچه واضع گمان کند که مفهوم منحصر در یک مصداق است. بدین سان، مؤلفه یا روح مشترکی در میان همه الفاظ مشترکی وجود دارد که در یک ارتباط طولی در عوالم مختلف با هم قرار دارند؛ بنابراین، از منظر امام خمینی، در وضع الفاظ براى ارواح معانى، باید آنچه را که جامع بین افراد و محل تناسب و مابه الاشتراک میان آنهاست، مطمح نظر قرار داد؛ اما ویتگنشتاین زمانی ایده شباهت خانوادگی را بیان کرد که ذات گرایی متقدم خود را کنار گذاشت و از تعیّن معنا صرف نظر کرد. مفهوم شباهت خانوادگی در وهله اول با اشاره به مفهوم بازی ایضاح می شود. ویتگنشتاین متأخر معتقد است همان طور که هیچ چیز منحصربه فردی در بازی ها وجود ندارد که در همه آنها مشترک باشد، هیچ چیز منحصربه فردی در کاربردهای مختلف زبان نیز وجود ندارد که در همه آنها مشترک باشد؛ بلکه درست مانند بازی ها، نظامی از همپوشانی و تداخل شباهت ها وجود دارد؛ ولی نظریه روح معنا، برخلاف ایده شباهت خانوادگی، معتقد به ذات یا روح مشترکی است که در الفاظی وجود دارد که با معانی مختلف و در طول هم در عوالم متعدد قرار دارند؛ همان چیزی که ایده شباهت خانوادگی در پی الغای آن است. بدین سان، هدف این مقاله، نقد نظریه روح معنا براساس ایده شباهت خانوادگی است.
تحلیل و بررسی انگاره دائمی بودن خودآگاهی انسان از دیدگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
33 - 50
حوزه های تخصصی:
خودآگاهی در مقام موضوعی فلسفی و انسان شناختی، ریشه در مبانی انسان شناسانه فیلسوف دارد. در فلسفه اسلامی، انسانیتِ انسان وابسته به نفس اوست و ازاین رو، متعلَق اصلی خودآگاهی نفس انسان است. در دستگاه فکری علامه طباطبایی، خودآگاهی علمی حضوری است که انسان به ذات خویش دارد. باتوجه به اینکه از دیدگاه وی علم به حضور امر مجردی در نزد مجردی تعریف می شود، در خودآگاهی هر دو مجرد نفس انسان است. وی معتقد است انسان از بدو تولد تا پس از مرگ همواره به خود آگاه است و این آگاهی بیداری، خواب، بیهوشی و زندگی پس از مرگ را دربرمی گیرد. حتی اگر پس از بیهوشی یا خواب چیزی درباره خودآگاهی مان به یاد نیاوریم، دلیلی بر نداشتن آن نیست؛ اما به نظر می رسد که برخی از استدلال های علامه دراین باره اثبات کننده تمام مدعا نیست. همچنین، این دیدگاه علامه را می توان از مسیر توجه صرف به تعریف هستی شناسانه علم و تقسیم علم به بسیط و مرکب تحلیل کرد. به نظر می رسد آن خودآگاهی که علامه در مقاطعی از بیهوشی یا خواب به آن قائل است که پس از خواب یا بیهوشی به یاد نمی ماند، از نوع علم بسیط است و نمی تواند عامل یا ملاکی برای کمال انسان محسوب شود.
آیا درباب یقین معرف ویتگنشتاین سوم است؟ یک ارزیابی نقادانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
161 - 184
حوزه های تخصصی:
ویتگنشتاین علاوه بر دو کتاب رساله منطقی فلسفی (1921) و تحقیقات فلسفی (1951)، مجموعه ای از یادداشت ها بر جای گذاشت. برخی از شاگردان او این یادداشت های برجای مانده را برمبنای ملاحظاتی، گاه با پیرایش ها و افزایش هایی با عناوین مختلف منتشر ساختند. یکی از این آثار، که در زمره آخرین تألیفات منتشرشده از ویتگنشتاین است، با عنوان درباب یقین به سال 1969 منتشر شد. ویتگنشتاین در این کتاب به بحثی معرفت شناختی می پردازد و ضمن ردّ شکاکیت استدلال می کند که یقین هرچند بی معنا و مقوله ای غیرمعرفتی است، وجودش برای شکل گیری معرفت، ضروری است. گروهی از مفسران ازجمله رُم هَره و مویال شَرّاک از این رویکرد جدید ویتگنشتاین با عنوان ویتگنشتاین سوم یاد کرده اند. هدف نوشتار حاضر آن است که با بررسی نقادانه سیر اندیشه ویتگنشتاین در رسیدن به یقین گرایی خاص خود از رساله تا درباب یقین نشان دهد برخلاف مدعای مفسرانی نظیر هره و مویال شَرّاک، ویتگنشتاینِ درباب یقین، ویتگنشتاین جدیدی نیست و بن مایه مباحث او درمورد شکاکیت و یقین و بی معنایی آن ها، به تفکرات قبلی او در رساله و تحقیقات به خصوص به بحث زبان خصوصی و انکار آن برمی گردد.
سعادت آدمی در افق عالم مندی وجود انسان از نگاه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
1 - 14
حوزه های تخصصی:
فلاسفه و اندیشمندان مختلف مسئله سعادت آدمی را از زوایای متفاوت تحلیل و ارزیابی کرده اند. این مقاله در صدد است دگربار این موضوع را در افق اصالت وجود به نظاره بنشیند و نشان دهد که بن مایه اصطلاحاتی که از دیرباز در تبیین این مفهوم به کار رفته است، همچون واژگان لذت، خیر، کمال و درک، واژه وجود است. اصل اصالت وجود به عنوان مهم ترین رهاورد حکمت متعالیه همراه با برخی متفرعات آن همچون وحدت تشکیکی وجود، حرکت جوهری، اتحاد علم و عالم و معلوم و پویا و تشکیکی بودن وجود انسان و عالم مندی وجود انسان در تنویر و تعمیق حقیقت سعادت آدمی مهم ترین نقش را ایفا می کند. نتیجه حاصل از این مقاله این است که سعادت حقیقی مستلزم حرکت در مسیر استکمالی و اشتدادی وجود است و به نسبت حضور و شعور نسبت به مراتب بالاتر وجود، نوع التذاذ و استکمال و سعادت حاصله اشتداد و استکمال خواهد یافت.
نقش برگسون در جنبش پدیدارشناسی براساس تفسیر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
83 - 97
حوزه های تخصصی:
پدیدارشناسی یکی از مهم ترین جریان های فلسفه معاصر است که اگرچه هوسرل بنیان گذار آن محسوب می شود، ریشه های شکل گیری آن در آثار فلاسفه ای همچون دکارت، کانت و برگسون یافت می شود. هایدگر پدیدارشناسی را از استاد خود آموخت و آن را به عنوان روشی برای فهم وجود به کار برد. پدیدارشناسی در هایدگر از شکل ساده هوسرلی به روشی کارآمد برای فهم حقیقت تبدیل می شود که بخشی از این تحول مدیون اثری است که برگسون بر تفکر هایدگر دارد. ازنظر هایدگر، برگسون با طرح اهمیت آگاهی در فهم حیات آن گونه که هست، در شکل گیری پدیدارشناسی هوسرل نقش دارد. ماکس شلر در ترجمه آثار برگسون به زبان آلمانی و توجه به فلسفه او نقش مهمی دارد. تلاش شلر در پرداخت به فلسفه برگسون، به اثر هوسرل تحقیق در زمان آگاهی درونی کشیده می شود که بخش هایی از آن در آثار بعدی اش منتشر می شود. علاوه بر این، برگسون ازطریق تفاوت قائل شدن میان زمان معمولی با زمان واقعی یا «دیرند» و نقش دیرند در فهم حیات، راه جدیدی را برای فهم واقعیت به فلاسفه معرفی می کند. برای هایدگر، پدیدارشناسی بدون فهم مسئله زمان و محورقراردادن دازاین به عنوان موجودی زمان مند امکان پذیر نیست. پدیدارشناسی یکی از پیچیده ترین مباحث فلسفه قرن بیستم است و ساده ترین روش برای فهم آن توجه به ریشه های شکل گیری آن است. باتوجه به اینکه درزمینه تأثیر فلسفه برگسون بر جنبش پدیدارشناسی تحقیقات کافی صورت نگرفته است، در این مقاله سعی شده تا حد امکان بخشی از این نیاز پوشش داده شود.
مقایسه وجهه نظرهای هیدگر متقدم و متأخر درباب ایده های افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
143 - 159
حوزه های تخصصی:
آموزه ایده های افلاطون را می توان مهم ترین آموزه او دانست. در طول تاریخ فلسفه، هرکدام از فیلسوفان باتوجه به مسئله ای که با آن روبه رو بوده اند، به این آموزه رجوع کرده اند. یکی از مسائلی که فیلسوفان غربی در عالم معاصر با آن مواجهه داشته اند، نیست انگاری و بی معنایی تمدن غربی است. مارتین هیدگر ریشه این بی معنایی را فراموشی وجود و فراموشی حقیقت در معنای ناپوشیدگی (اَلثئیا) و نامستوری می داند. در نظر او، آموزه ایده های افلاطون عامل این فراموشی است؛ زیرا افلاطون بنیادِ موجودات را ایده ها قرار داد و این معنایی جز فراموشی وجود ندارد. هیدگر با استفاده از پدیدارشناسی به تمثیل غار افلاطون رجوع می کند تا چگونگی این فراموشی را وضوح ببخشد. تفسیر هیدگر از ایده ها به مرور تغییر می کند؛ زیرا هیدگر در تفکر متأخرش از پدیدارشناسی دازاین گذر می کند و به گشودگی وجود توجه می کند. هیدگر متأخر ایده و آیدوس را براساس گشودگی توضیح می دهد و حضورِ امر حاضر را وابسته به این گشودگی می داند. در این نوشتار، سعی می شود نسبت میان وجهه نظرهای هیدگر متقدم و متأخر راجع به ایده های افلاطون بررسی شود.
رهیافتی شناختی و بدن مند به خوانشگری کاغذی و دیجیتال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
15 - 31
حوزه های تخصصی:
این مقاله تلاش می کند به کمک ابزارهای مفهومی هایدگر، فوکو و نیز دستاوردهای علوم شناختی، از منظری فلسفی گذار از خوانشگری کاغذی به خوانشگری دیجیتال را بررسی کند. این بحث می تواند تمهیدی برای فهم فلسفی عصر دیجیتال باشد. در این پژوهش نشان داده می شود که تحلیل هایدگر درباره هستی تودستی و تکنولوژی می تواند به فهم رفتارهای خوانشگری ناظر به خواندن کاغذی و دیجیتالی کمک کند. همچنین، از چهارچوب تحلیلی هایدگر، برای هستی شناسی متن بهره گرفته شده است. ازسوی دیگر، تأملات فوکو درباره تکنولوژی های بدن مند می تواند مناسبات قدرت شناختی را که پیرامون خواننده شکل می گیرد، تبیین کند. افزون براین، علوم شناختی با بررسی مفصّل نحوه های گوناگون خوانشگری، یافته های تجربی مفصّلی از تأثیرات منش های خوانشگری بر سوگیری ها و مهارت های شناختی انسان به دست داده است. در این میان، علوم شناختی بدن مند و مهارتی جایگاهی متمایز دارد؛ چراکه با گذار از فهم رایانشی از انسان، به منش ها و حالت های گوناگون بدنی هنگام مطالعه توجه و تأثیرات آنها را برجسته کرده است. برای یکپارچه کردن این حوزه های پژوهشی، تلاش بر این است که یافته های علوم شناختی در چهارچوب فهم تکنولوژیک هایدگر و فوکو از مناسبات قدرت شناخت مدرن قرار گیرد.
جست وجوی بی مرگی در سوگ نامه گیل گمش براساس نظریات هستی گرایانه اروین یالوم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
65 - 81
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر براساس نظریات اروین یالوم (1931م.) روان پزشک هستی گرای آمریکایی، برپایه مرگ آگاهی و راهکار دفاعی حفظ فرد از اضطراب مرگ به بررسی سوگ نامه گیل گمش می پردازد که تراژدی جست وجوی بی مرگی است. گیل گمش پنجمین پادشاه سومر بود که پس از طوفان نوح، 125 سال بر شهر اورک حکم راند. مردم از ستم او به خدایان شکایت می برند و خدایان برای شکست او انکیدو را می آفرینند. آن دو، بعد از جنگی تن به تن با هم دوست می شوند. گیل گمش با همراهی انکیدو، هوم بابا، نگهبان جنگل سدر و گاو آسمانی را می کُشد. به عقوبت، انکیدو کُشته می شود. گیل گمش که از مرگ انکیدو ناراحت است، به دنبال راهی برای دست یابی جاودانگی است؛ اما سرانجام مرگ او را دربرمی گیرد. در مقاله حاضر، با تکیه بر روش توصیفی تحلیلی و رویکرد تطبیقی، حماسه گیل گمش با نظرات اروین یالوم مقایسه است که هدف اصلی روان درمانگری وجودی وی، افزایش آگاهی فرد از دغدغه های وجودی با گسترده کردن چشم اندازهای او به زندگی و جهان پیرامونش است. یافته های پژوهش نشان می دهد نظریات یالوم دربابِ اضطراب مرگ و ارائه راهکار کارآمد برای کنارآمدن با مرگ با سوگ نامه گیل گمش هم خوانی دارد.
اِمکان متافیزیک در مقامِ علم امر ممکن، دفاعی از متافیزیک در برابر طبیعی گرایی رادیکال(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
119 - 141
حوزه های تخصصی:
پس از افول تجربه گرایی منطقی، متافیزیک در نیمه دوم قرن بیستم و با عنوان «متافیزیک تحلیلی» حیاتی دوباره یافت. بااین حال، در طول دو دهه اخیر، اعتراضاتِ مهمی ازسوی فیلسوفان طبیعی گرا بر متافیزیک تحلیلی وارد شد. لیدی من، راس و اسپورِت در فصل نخست کتاب مهمشان، هر چیز باید برود، پس از رویکرد تخریبی نسبت به متافیزیک تحلیلی معاصر، طرحی ایجابی را از نوعی متافیزیک طبیعی شده درخور ارائه کردند. ازنظر آنها متافیزیک طبیعی شده فعالیتی برای یکپارچه سازی علوم، تحت قیودی است. ازسوی دیگر، متافیزیک تحلیلی نیز مدافعان خود را دارد. یکی از مهم ترین مدافعان متافیزیک معاصر، در مقام حوزه ای با روش و موضوع مستقل، جاناتان لو (1950 2014) است. او در آثار مختلفی که اواخر عمرِ کاری خویش منتشر کرد، تلاش داشت تا از تلقی ای خاص از متافیزیک دفاع کند؛ یعنی متافیزیک در مقام علم امر ممکن. در این مقاله استدلال می شود بخش هایی از آرای جاناتان لو در مقام پاسخ به اعتراضات لیدی من، راس و اسپورت قانع کننده اند و دفاعی سنجیده از متافیزیک تحلیلی را فراهم می آورند.
ویتگنشتاینِ کریپکی و قابلیت گراییِ تقلیل گرایانه هانا گینزبرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۳۶
99 - 118
حوزه های تخصصی:
کریپکی در تفسیر مشهور خود از ویتگنشتاین، استدلال می کند که هیچ فکت یا امر واقع ای درباره یک گوینده وجود ندارد که بتواند دو شرط مهم را برآورده سازد: شرط برساخت متافیزیکی معنا و شرط هنجارین بودن آن. وی به خصوص دیدگاه قابلیت گرایی را مورد حمله قرار می دهد و استدلال می کند که فکت ها درمورد قابلیت های گوینده نمی توانند هیچ یک از این دو شرط را برآورده سازند. یکی از واکنش ها به استدلال های کریپکی ازسوی گینزبِرگ، فیلسوف زبان معاصر بوده است که تلاش می کند دیدگاه قابلیت گرایانه تقلیل گرایانه ای را ارائه کند که شرط هنجارین بودن معنا را هم زمان با شرط برساخت برآورده سازد. در این مقاله نشان داده می شود که تلاش وی موفق نخواهد بود.
مرگ آگاهی از دیدگاه نیچه و شوپنهاور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
137 - 153
حوزه های تخصصی:
مرگ آگاهی نزد شوپنهاور در شناخت خواست و مرگ خودخواسته و در واقع، در لغو خواست جاودانگی نهفته است. نظر وی هر نوع تفرد در جاودانگی را انکار می کند و از این رو، میل به بقاء در انسان را سیراب نمی کند. جنس مرگ اندیشی وی از نوع شهود نفسانی است. نیچه از مرگ به سمت زندگی نظر می کند و به عبارتی، سرنا را از ته می نوازد، این مرگ است که نیروی زندگی به انسان می بخشد. ایده آل زندگی هر فردی با مشخصه های شخصی او تعریف می شود. نیچه از انسان می خواهد خلاقانه زندگی کند نه منفعلانه. نیچه پیرو اخلاق طبیعی فردی است، اما در تبیین باور خود، زوایایی از اخلاق طبیعی که مبتنی بر اموری غیر از تنازع بقاء هستند را نادیده می گیرد. همچنین، او از نقش عوامل محیطی و آموزش در ساخت ابَرانسان غفلت ورزیده است. آنچه وی به عنوان راه کار برای معناداری زندگی معرفی می کند، مستلزم داشتن خرد ناب است که هم سنگ خردهای عامه مردم نیست و از این رو، کارآمدی همگانی ندارد. مرگ آگاهی نزد وی از جنس فهم است که به وسیله تمام قوای طبیعی انسان تولید می شود.
نقد و تحلیل نقش مسیحیت و عوامل همسو با آن در واژگونی تاریخیت خواست طبیعی انسان و نخبگان؛ از دیدگاه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
59 - 77
حوزه های تخصصی:
از منظر نیچه؛ یکی از علل شاخص بدبینی در فلسفه ی شوپنهاور؛ ریشه در تاثیر عمیق دین مسیحیت در لایه های زیرین فرهنگ اروپا دارد. بدبینی مقدمه رسیدن به بیزاری است، بیزاری جستن از هرگونه «خواست طبیعی» و «تفاوت» است. «اصل تفاوت» چیزیست که افلاطون پیش از این بدان پرداخته بود. البته؛ نیچه نه تنها تلاش های افلاطون در این باب را ناکافی می داند بلکه؛ پیامدهای حاصل از فلسفه ی او را از بین برنده ی «اصل تفاوت» میداند. با ظهور مسیحیت و شعار برابری ذاتی انسانها؛ اصل «تفاوت طبیعی» انکارگردید. به باور نیچه؛ این امر نه تنها باعث حذف عنصر «خواست طبیعی» و تفاوت انسانها باهم شد بلکه؛ باعث انکار و حذف طبقه ی نخبگان جامعه شده است که «تفاوت» را به مراتب آشکارتری دارند. او دلیل این امر را عدم حس تاریخی و نیز ناتوانی مسیحیت و فلسفه های همسو با آن در تبارشناسی مذاهب و اخلاق (فیزیولوژی نیروها) می داند. دین مسیحیت پولسی و همچنین وجود برخی عوامل روانشناختی باعث گردیده که نوع بی نظیری از انسان ها سرکوب شوند. بررسی تمام علل تباهی نیروی نخبگان؛ بخشی از پروژه اصلی نیچه است که در این مقاله تلاش شده مهم ترین آنها تحلیل گردد
دامنه مقولی شهود ماهیات پدیده شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
43 - 58
حوزه های تخصصی:
ماهیت پدیده شناختی، مابازای اُبژکتیو یک مفهوم است که شهود می شود. پدیده شناسی علم این ابژه ها و درباره آن هاست؛ اما آیا تمامی مفاهیم می توانند واجد ماهیت باشند؟ اهمیت این پرسش در این است که هر مفهومی که نتواند ماهیت داشته باشد، از حوزه پدیده شناسی حذف می شود. معنای پدیده شناختی چنین مفاهیمی مسئله ای چالش برانگیز است. کنارگذاشتن یک موضوع از پدیده شناسی نتیجه اعتقاد به امتناع دست یابی به ذهنیتی متقن درباره آن است؛ زیرا نمی توان شهودی واضح و متمایز از آن داشت؛ درنتیجه، چنین مفهومی فی نفسه مبهم، مغشوش یا درنیافتنی است و هر مفهوم پردازی یا موضعی درباره آن درنهایت، مصادره اوبژه مذکور و موضعی دل بخواهی خواهد بود. دل بخواهی بودن در اینجا می تواند به معنای ابتنا بر موضعی متافیزیکی و البته غیرمتقن، اطلاقی جمعی (فرهنگی) یا ذوقی شخصی یا هنرمندانه باشد. در همان حال، شناسایی مقولاتی خارج از دامنه پدیده شناسی با انتظار ما از آن به عنوان جامع تمام علوم ناهم خوان است؛ اما شهود ماهیت در برخی مقولات مسئله ساز و مناقشه برانگیز است. چنین امکانی برای مفاهیم نظری، انواع طبیعی، مفاهیم فرهنگی و کلیات متعالی هرکدام به نحوی زیر سؤال رفته است. در این متن ابتدا این مسائل به تفصیل بیان می شود و سپس به آنها پاسخ داده می شود. تمام این نقدها در پایبندی به تعلیق پدیده شناختی، ناواقعی بودن ساحت استعلایی و سولیپسیستی بودن پژوهش پدیده شناختی دچار قصور شده اند. قصور آنها ناشی از اتکا به علوم در پژوهش پدیده شناختی است. درنهایت، طبق ملاحظات مطرح شده، شهود ماهیت معنایی جز تشخیص تعلق یا عدم تعلق یک ابژه منفرد به مفهوم کلی متناظر ماهیت مدنظر ندارد؛ درنتیجه، امتناع شهود ماهیت برای یک مقوله به معنای امتناعِ داشتن موضعی درباره تعلق هیچ ابژه ای تحت مقوله مذکور است؛ درحالی که تمام اشکالات فوق به چنین تشخیصی اذعان دارند.
دغدغه های معناداری در اشعار ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
1 - 25
حوزه های تخصصی:
این مقاله بر این اعتقاد است که اساساً شعر می تواند مقوله ای فلسفی باشد. ادبیات و به طور خاص شعر، نوعی نگرش به هستی است و ادبیاتی که پشتوانه فلسفی دارد، به صورتی هنرمندانه از نگرش شخص به هستی، زندگی، رنج، مرگ و معنای زندگی سخن می گوید. براساس مطالعه اشعار ابن سینا که در این مقاله انجام شده است، می توان گفت که ابن سینا هرگز فارغ از دغدغه ها و دلواپسی های غایی با خاستگاه اگزیستانسیالیستی نبوده است. آزادی اراده، تنهایی، مرگ و پوچی چهار مسئله اساسی این مطالعه هستند. این مقاله به منظور رسیدن به قضاوتی دقیق تر در مواجهه ابن سینا با هستی و همچنین، پاسخ به معناداری یا بی معنایی زندگی، به بررسی اشعار وی پرداخته است.