فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۱۸۱ تا ۳٬۲۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
هستی و شناخت جلد هفتم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
121-140
حوزههای تخصصی:
ابو نصر فارابی در عین حال که به معنای واقعی فیلسوف و به نحوی مؤسس فلسفه اسلامی است، گزارش گر و بسط دهنده نظرات فلسفی پیش از خود از جمله ارسطو و افلاطون است. همچنین به عنوان مَشرب و مدخلی برای فلسفه پس از خود از جمله بوعلی و به تبع آن فلسفه اسلامی در شرق و فلسفه اسکولاستیک در غرب است. از این رو بررسی آراء فلسفی فارابی حائز اهمیت ویژه ای است. فارابی در معرفت شناسی خود معرفت را به حسی، خیالی، وهمی و عق لی تقسیم نموده است. چیستیِ ه ر ی ک از گونه های شناخت، تا کنون زمینه بحث های فلسفه بسیاری را فراهم نموده است. بویژه شناخت عقلی که حقیقت آن با نوعی ابهام و پیچیدگیِ افزوده همراه است و در شکل گیری عل وم (که با مفاهیم و گزاره های کلی سامان می یابند) تأثر بسزا دارد. در این مقاله مبتنی بر آثار و متون دست اول حکیم فارابی ماهیت شناخت عقلی و چگونگی تکوّن آن را مورد بررسی قرار داده و کوشیده ایم از منظر او به پرسش هایی نظیر اینکه شناخت عقلی چه ن وع معرفتی است، با چه فرایندی تحصیل می شود و چه سطحی از شناخت اشیاء را پیش روی فهم بشر می نهد و اینکه تفاوت آن با شناخت حسی چیست پاسخ دهیم.
تحلیل مقایسه ای- انتقادیِ جایگاه «وساطت روحی»در زیست معنوی مدرن و شهود در عرفان اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«معنویت گرایی مدرن» پس از پایان جنگ جهانی به مدد انسان مدرن خسته از علم گرائی ماتریالیستی آمد تا با تغییر «زیست معنوی» به او آرامش و امید در زندگی مادی اعطا کند و دست کوتاه شده و ناتوان او را به دامن عالم فوق طبیعیات گره زند. در این میان، جنبش «عصر جدید» از شاخه های معنویت گرائی، با ارائه سازوکار «وساطت روحی» و بهره گیری از پیشینه تاریخی پیشامسیحی اروپا و آمریکای شمالی، مدعی داشتن طریقت باطنی و ارتباط با عالم ماوراء و تبیین آن گردید. مقاله عهده دار تبیین نسبت «شهود عرفانی و وساطت روحی ( (Channelingاست. در واقع پرسش اصلی این است که آیا وساطت روحی همان شهود عرفانی است؟ این انگاره که «وساطت روحی بدیل و جایگزین شهود عارفان در دنیای مدرن است» با مبانی عرفان اسلامی سازگار است؟ پس از تعریف، بیان پیشینه و انواع وساطت روحی به مقایسه و تحلیل انتقادی آن از منظر شهود عرفان اسلامی پرداخته ا یم. به دلیل تمایز در غایت شناسی، سنجه شناسی و جنبه های معرفت شناسانه و هستی شناسانه، انگاره این همانی وساطت روحی با شهود، صحیح ارزیابی نمی شود .
رویکرد مسئله محور در مطالعه تاریخ فلسفه اسلامی با تطبیق بر بحث اصالت وجود(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
هر علمی را با نگاه درجه یک و درجه دو می توان موردمطالعه قرار داد؛ نگاه درجه دو به یک علم یعنی خود آن علم به عنوان موضوع مطالعه و بررسی قرار بگیرد. فلسفه به عنوان دانشی با سابقه تاریخی دوهزارساله، این ظرفیت را دارد که از جهات مختلف موردبررسی و مطالعه درجه دوم قرار بگیرد. مطالعه تاریخی فلسفه اسلامی، می تواند با رویکرد موضوع محور، فیلسوف محور، مکتب محور، زمان محور و مسئله محور باشد. رویکرد مسئله محور در مطالعه تاریخی فلسفه اسلامی، رویکردی است که هم در مقام فهم عمیق مسائل فلسفی کمک می کند و هم در مقام تعلیم مسائل فلسفی می تواند با ارائه بسترهای منتهی به طرح سؤال و فضاهای علمی فلاسفه پیشین، کارگشا باشد. مسئله اصالت وجود به عنوان مسئله ای فلسفی هرچند در زمان مرحوم ملاصدرا هویت علمی مستقل یافته است ولی براساس رویکرد مسئله محور به این نتیجه می رسیم که این مسئله فلسفی، به یک باره و براساس یک اتفاق، تبدیل به مسئله نشده است بلکه از زمینه های مختلف علمی در طول تاریخ فلسفه برخوردار بوده که توجه به این زمینه ها می تواند تصویر شفافی از نظریه حکمت متعالیه به دست ما بدهد.
زندگی در میان پرده بحران
حوزههای تخصصی:
زندگی در میان پرده بحران، آن هم بحرانی که در آن مرگ فراگیر دامن بشریت را می گیرد، چگونه است؟ این پرسشی بسیار اساسی است که اینک با توجه به بحران اخیر، برای بهبود کیفیت زندگی و بخشیدن جانی دوباره به آن اهمیت می یابد.مرگ از منظر برخی، پایان وجود انسان و زندگی است و از منظر عده ای دیگر، تبدیل نوع زندگی و تغییری عمیق در پیمایش سیر عالم و گام نهادن در مرحله ای جدید است. حال آنچه پس از مرگ رخ می دهد، از بزرگ ترین مجهولات زندگی بشری بوده که جز ابزارهای این دنیایی، ابزار خاص دیگری برای اکتشاف آن، وجود نداشته است. گرچه مکاتب و ادیان در رابطه با مرگ، نظریات گوناگونی را بیان کرده اند، ولی همگی گویای این وضعیت بوده اند که مرگ، پایان وجود انسان نیست.دنیای انسان با معنایی که از زندگی ارائه می کند، جریان می یابد و به حرکت خود ادامه می دهد. دریافتن معنای زندگی، شاید بزرگ ترین دغدغه بشر تا امروز بوده است. اینکه چیستیم و چگونه باید باشیم، پرسشی است که ذهن های بسیاری را به خود مشغول کرده است.تحمل و پذیرش واقعیت مرگ گریزی ندارد؛ اما انسان به صورت فردی یا اجتماعی از این واقعیت گریزان است. تبعات روانی این موضوع، چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی، ازجمله آسیب هایی است که درهم شکستگی های فاجعه آمیزی را احتمالا در پی خواهد داشت. اینکه یک انسان در خود فروشکند یا یک جامعه دچار سد بلند معنایی شود، بحرانی است که راه علاج آن، تجویز رهایی از پوچی و پوچ گرایی هاست. جهان امروز، جهان تبدیل تهدیدها به فرصت هاست. چه بسیار تحولات مهم و سرنوشت سازی که بعد از وقوع یک بحران یا فاجعه یا حادثه ای به ثمر نشسته و جهانی متفاوت را رقم زده است. انتظار ایجاد یک تحول اساسی بعد از هر بحرانی، با توجه به رویکردی تاریخی، انتظاری معقول و ممکن خواهد بود. با نگاهی مجمل چنانچه بخواهیم زندگی انسان را در میانه بحران ها بررسی کنیم، از پیوند دو مقوله معنا و دانش نمی توان به راحتی عبور کرد؛ معنایی که ممکن است از دین، فلسفه، عرفان و... حاصل شده باشد و علمی که برخاسته از تلاش های شناختی با ابزارهای این دنیایی است. پیوند میان معنا و علم، ضریب کسب اطمینان برای دستیابی به شیوه زیست مطلوب انسان را افزایش می دهد؛ ازآن جهت که علم؛ خرافه و امور ضد عقل را جدا می سازد و معنا؛ افق بلندی را برای حرکت علم به نمایش می گذارد.
زمان انفسی به عنوان افق فراتاریخی تاریخمندی دازاین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و سوم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
201 - 223
حوزههای تخصصی:
این مقاله در پی یافتن پاسخی برای این پرسش است که آیا می توان برای انگاره «زمان انفسی» یا «زمان لطیف» تفسیری فلسفی و خردپسند به دست داد؟ البته این پرسش سرآغاز طرحی بود که هانری کربن شیعه شناس و پدیدارشناس معاصر دیرزمانی آن را دنبال می کرد و سخت در پی پیدا کردن رهیافتی در فلسفه مارتین هایدگر بود که از رهگذر آن، از افق تاریخمندی دازاین که حاصل واشکافیهای پدیدارشناسانه هایدگر از هستی دازاین بود، نقبی به افقهای فراتاریخی این «بود و باش» بزند. حکیمانی چون شهاب الدین سهرودی، شیخ جعفر کشفی، سید احمد علوی و قاضی سعید قمی خیلی پیشتر از این بزرگواران به افقهایی از این دست پی برده بودند و کوششهای فلسفی خود را برای بازنمود و بازگو کردن آنها به خرج داده بودند. به منظور پیکربندی کردن چنین مبحثی، مقاله پس از صورتبندی مسئله، به سراغ انگاره زمان انفسی در آثار حکیمان مسلمان رفته ودر پی آیند آن، پدیده تاریخمندی را در کتاب هستی و زمان هایدگر دنبال می کند، آنگاه نوشته های هانری کربن را می کاود تا نشان دهد که او چگونه از فلسفه هایدگر کلیدی برای فهم و تفسیر ایده زمان لطیف بهره برده است. این موارد از بروندادهای این مقاله است:گفت و گوی فلسفی حکیمان خاور و باختر زمین چیزی که برخی آن را فلسفه تطبیقی می خوانند؛ پیگیری کوششهای پدیدارشناسانه مارتین هایدگر و دست پیدا کردن به افقهایی ورای تاریخمندی دازاین؛ به دست دادن رهیافتی معقول و فلسفی برای فهمیدن برخی داده های دشوار فهم و پیچیده متنهای مقدس خاصه قرآن کریم.
پرسش هایدگر از معنای وجود و پیدایش مفهوم «دازاین»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
85 - 104
حوزههای تخصصی:
پرسش از معنای وجود، از پرسش های اصلی و پردامنه در اندیشه هایدگر است. مقاله حاضر به سرآغاز این پرسش در درس گفتارهای اولیه هایدگر برمی گردد؛ تا نشان دهد که او گذشته از آنکه آن را به طور گسترده مطرح کرده است، اولاً از طریق پیوندزدن آن با پرسش از موجود من حیث هو، و نیز با مفهوم جوهر، آن را به سنت کهن مابعدالطبیعه برمی گرداند. ثانیاً او از همان آغاز، به ویژه در ضمن بحث از جوهر، به همان پاسخی به پرسش از معنای وجود می رسد که بعدها بارها تکرار می کند: در مابعدالطبیعه غربی وجود را همواره به حضور معنا می کرده اند. مقاله حاضر سپس با آوردن نمونه های زبانی زیادی، نشان می دهد هایدگر هنگام بحث از صورت های مختلف پرسش از معنای وجود، از لفظ «دازاین» (Dasein) نیز بسیار استفاده می کرده است؛ یعنی او در آغاز دازاین را هم کلام با عموم اهل فلسفه در آلمان، به معنای عام وجود به کار می برد و دازاین اصطلاح خاصی دال بر هویت و شخصیت انسانی نیست، آن چنان که بعدها در وجود و زمان هست. این مقاله سرانجام در بخش سوم نشان می دهد که هایدگر چگونه از آن معنای عام دازاین، به معنای اصطلاحی اش می رسد و نیز چگونه در لفظ دازاین پرسش از وجود و معنای آن (حضور) نهفته است.
نقش افول جریان روشنفکری در موضوع انفعال
حوزههای تخصصی:
روشنفکر غیر از فیلسوف است؛ یعنی ممکن است یک فیلسوف، ایده پرداز باشد؛ اما جرئت نقد قدرت را نداشته باشد و نخواهد هزینه بدهد. امروزه روشنفکران ما؛ درواقع تحصیل کردگانی که حرف از روشنفکری میزنند (شبه روشنفکران)، کسانی هستند که در خود خزیده اند، به صحبت های فلسفی که هیچ نسبتی با زندگی فعلی ما ندارد، می پردازند و دنبال تفسیر اندیشه های هگلی و هایدگری هستند یا متأسفانه فکر میکنند تلاش برای اجتماع و نقد قدرت، اشتباه و بی فایده است و باید خودمان را اصلاح و دگرگون کنیم. برخی از روشنفکران، در عین اینکه سعی می کنند خودشان را به شکل یک روشنفکر معرفی کنند، خصلت های ضدروشنفکری دارند و بیش از آنکه مردم و اجتماع برای آنها مهم باشد، آرای خودشان برایشان مهم است و آن آرا البته هزینه کمتری دارد. مردم قدم بزرگ را برای روشنفکران برداشته اند، آثارشان را خواندند از آنها حمایت کردند و امکانات در اختیار آنها قرار دادهاند؛ اما برعکس روشنفکران آنها را تنها گذاشتند و به جای وفادار بودن به مردم، آنها را سرزنش می کنند؛ با اینکه نان آنها را میخورند. برخی از روشنفکران بیان می کنند، بیاید از همدیگر ناامید شویم؛ این یعنی گسست اجتماعی و بیگانگی از یکدیگر. به بهانه خودسازی و تعمق فردی، از دیگری فاصله می گیریم. هرچقدر انگاره های جامعه تلطیف شوند، سطح نگاه جامعه دگرگون و فهم آن عمیق شود، دلبستگی به آنچه به آدمی معنا می دهد، متفاوت می شود.
پدیدار شناسی هرمنوتیک ارتباطات انسانیِ مبتنی بر حکایت؛ با تأکید بر مفهوم مَجال در میتوس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
41 - 61
حوزههای تخصصی:
هدف از تحقیق حاضر شرح و تفسیر ارتباطات انسانی مبتنی بر روایت/حکایت و خوانشی متفاوت از دوستی در یک ارتباط میتولوژیکال است. با توجه به این که شعرا و متفکران یونان باستان برای مفهوم «کلمه» از میتوس استفاده می کردند و از دوره سقراط به این سو مفهوم لوگوس جایگزین آن گردید و رواج یافت؛ ابتدا با تفسیر مفهوم لوگوس درسنت پدیدارشناسی و روش هرمنوتیک گادامر بیان می کنم که گفت وگوی مبتنی بر لوگوس چگونه در مفهوم همدمی تجلی می یابد. سپس اینپرسش اصلی را مطرح می کنم که در صورت بازگشت به مفهوم میتوس و اعاده حیثیت معنایی آن به مثابه کلمه، چگونه میتوس دریک گفت وگوی دوستانه حضور می یابد و خصوصیات چنین ارتباطی از چه قراری می تواند باشد؟ به عنوان فرضیه فرعی، این پرسش را مطرح می کنم که اگر حضور لوگوس در دیالوگ زنده منجر به جریان افتادن نفْس(پسوخه) و فرارسیدن لحظه همدمی می گردد، آیا ارتباط میتوسی نیز یک ارتباط انفسی خواهد بود؟ برای آشکار ساختن نسبتِ نفْس و میتوس از خوانش ریکور از نظریه زمان اگوستین بهره می گیرم و برای دست یازیدن به غایتِ ارتباط مبتنی بر میتوس با استفاده از روش پدیدارشناسی هرمنوتیک ریکور بیان می کنم که چگونه گفت وگوی حقیقی در مقام میتوس مجالی برای خلوت انس خواهد بود.
«هدفِ بهینه برای علم» در فلسفه علم جان واتکینز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۰
65 - 86
حوزههای تخصصی:
پرسش از «چیستی هدفِ علم» از دیر باز پرسش دانشمندان وفلاسفه علم بوده است و می تواند صورتی ایدئولوژیک، اخلاقی، وتکنولوژیک داشته باشد. در این مقاله برآنیم که در ضمن اشاره به دیدگاه های مختلف درباره هدفِ علم؛ به دیدگاهِ جان واتکینز خلف کارل پوپر از طرفداران عقلانیت علمی بپردازیم وروش شناسی او را در معرفی هدفِ بهینه علم مورد ارزیابی قرار دهیم و شک گرایی او را در علم از دو منظرِ شک گرایی بر مبنای عقلانیت و شک گرایی برمبنای احتمال درچالش معرفی هدفِ بهینه علم مورد بررسی قراردهیم و عقلانیتِ علمی او در گزینش نظریه های رقیب علمی را ارزیابی نماییم. واتکینز مدعی است که با شک گرایی مبتنی بر احتمال می توان قطعیت برای علم را رها نموده درحالی که هنوز خواهانِ حقیقت تأیید شده می باشیم و براین باور است که این مورد به دانشمندان کمک می کند تا بر روی هر موضوعی که دوست دارند کار کنند ولی آن ها را از اتخاذ نظریه هایی که تشخیص می دهند غلط است بازمی دارد.
چیستی دین شناسی علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دین شناسی علمی، به مطالعاتی میان رشته ایی گفته می شود، که دین را مورد بررسی قرار می دهد، و از منظر تجربی به مطالعه رفتار و تفکر دینداران می پردازد، بدون اینکه بخواهد از عقیده خاصی طرفداری کند. از این رو با الهیات و کلام از این جهت تفاوت پیدا می کند. زیرا در الهیات و کلام به تبیین و دفاع از عقاید خاصی می پردازند؛ اما در دین شناسی علمی از نگاه برون دینی به توصیف و توضیح رفتار و عقاید دینداران پرداخته می شود. مسائلی را که در دین شناسی علمی مطرح می شود، می توان در پیرامون دو موضوع دسته بندی کرد؛ یکی بحث درباره منشاء دین و دیگری بحث درباره کارکرد دین. از نظر روشی نیز دو رویکرد اساسی در دین شناسی علمی وجود دارد؛ یکی روش تبیینی و دیگری روش تفسیری. هریک از این روش ها مبتنی بر مبانی و پیش فرض هایی هستند که به نظر می رسد بحث درباره آنها ضروری و لازم است. آنچه در این مقاله مورد نظر می باشد، تبیین چیستی دین شناسی علمی، اهداف و ضرورت ها، مسائل، مبانی و پیش فرض های رویکردهای دین شناسی علمی است.
نگاهی تاریخی به نقش احزاب در بی تفاوتی سیاسی
حوزههای تخصصی:
عصر مدرن ساخته ای از اقتصاد، فرهنگ، جامعه و سیاست مدرن است که بدون این اجزا، کلیتی به نام عصر مدرن پدیدار نمی شود. استمرار و کارآمدی یک نهاد یا نظام مستلزم پاسخ گویی به خواسته های مختلف جامعه است و دیگر اینکه این خواسته ها بستگی به شناخت و برداشت دقیق از مختصات و تمایزات فرهنگی جامعه دارد. احزاب معمولاً ایدئولوژی، فرهنگ و منافع مشترک بخشی از جامعه را در برابر بخش دیگر نمایندگی می کنند. یک حزب نمی تواند نمایندهٔ منافع تمام شهروندان باشد. در غرب احزاب طی یک پروسه تاریخی طولانی متولد شده اند که در آن بسترهای تاریخی فرهنگی و فرهنگی سیاسی متناسب با کارکرد احزاب به صورت بومی و نه تقلیدی ایجاد شده است؛ بنابراین تحزب در این کشورها مستمر، پایا و اثرگذار است؛ اما در ایران احزاب به صورت ارگانیک و با طی پروسه تاریخی متناسب شکل نگرفته اند و به واسطه آشنایی کار حزبی و سیاسی در غرب از آن الگوبرداری کرده اند که البته آن هم کاملاً ناشیانه است. مشارکت و بی تفاوتی؛ دو روی یک سکه هستند. اقبال مردمی به احزاب فرصت ویژه ای است که در اختیار حکومت ها قرار می گیرد؛ اما اگر حکومت ها به هر دلیلی (ساختاری، ایدئولوژیک، اقتصادی و اجتماعی) نتوانند از این فرصت مغتنم استفاده کنند، این فرصت ویژه تبدیل به تهدید بزرگی با عنوان بی تفاوتی می شود. در شرایطی آرمانی، احزاب واسطهٔ بین مردم و صاحبان قدرت هستند و باید بتوانند خواسته و نظر مردم را به حاکمان منتقل کنند. درصورتی که احزاب نتوانند این کار اصلی خود را انجام دهند، مردم از مشارکت در امور اجتماعی و سیاسی ناامید شده و نوعی بی توجهی و بی قیدی در آن ها در خصوص قوانین، هنجارها، حوادث و اتفاق های اجتماعی، سیاسی و غیره در جامعه رخ می دهد. بی تفاوتی به صورت تدریجی، به وضعیت بدتر ناامیدی یعنی «به ستوه آمدگی» تبدیل می شود؛ چراکه بی تفاوتی مردم، د ولت ها را نیز به اصلاح عملکردها بی انگیزه و آن ها را دچار توهم «جزیره ثبات» می کند.
نگرشی به حقیقت علم حصولی(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
نظرات فلاسفه را در مسئله حقیقت علم حصولی می توان به دو قسم تقسیم کرد: عده ای حقیقت علم حصولی را حضور ماهیتِ معلومِ خارجی، در اذهان می دانند، درنتیجه علم حصولی مختص به ماهیات می شود. ایشان با همین نگاه مسئله ی مطابقت علم با معلوم را نیز حل می کنند. در مقابل حکماء دیگر یعنی قدما علم حصولی را مثال و شبحی از معلوم خارجی می دانند.آنچه باعث به وجود آمدن این مباحث شد مسئله ی نحوه ی حکایت علم از معلوم بوده است. طبق دیدگاه دوم، علم به ماهیت ذهنی علم به ماهیت خارجی می تواند باشد. ولی قول به شبح، حکایت از محکی را برای علم، ذاتی می داند و نیازی به ارتباط و نوعی اتحاد واقعی میان علم و معلوم نمی بیند. همینجا بحث ارتباط علم با عالم نیز مطرح می شود. در اینجا نیز عمدتا دو دیدگاه وجود دارد: عده ای قائل به اتحاد وجودی علم و عالم هستند، در مقابل عمدتا قدما رابطه ای انضمامی میان علم و عالم تصویر می کردند. در این نوشتار ادله ی قائلین به اقوال مذکور طرح و بررسی و در نهایت از دیدگاه قائلین به شبح بودن علم و اتحاد علم و عالم دفاع شده است. بر اساس این دیدگاه علم حصولی همان وجود عالم است که حاکی از معلوم می باشد.
از «ناممکن محتمل» تا قول به خودبسندگی اثر ادبی در اندیشه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دوازدهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۰
169 - 185
حوزههای تخصصی:
ارسطو ضمن تأکید بر محاکات به مثابه عاملی طبیعی در یادگیری بشر، آن را خاستگاه التذاذ هنری برمی شمارد؛ اما التزام او به نظریه محاکات، به تقلیل اثر هنری به بازنمایی صِرف جهان واقع منتهی نمی شود. درواقع، ارسطو صریحاً امر «ناممکن محتمل» را به «ممکن نامحتمل» ترجیح می دهد. چنین موضعی مستلزم تصدیق اعتبار جهان ممکن ادبی و قول به خودبسندگی آن است. بدیهی است اتخاذ چنین دیدگاهی متوجه قرائت فرمالیستی نظریه ارسطو است که در تقابل با رویکرد ضدفرمالیستی نظریه محاکات است؛ درنتیجه این پرسش پیش می آید که ارسطو براساس چه تمهیداتی موفق به امتزاج این دو نظریه متباین شده و آیا چنین دیدگاهی درنهایت متضمن قول به خودبسندگی اثر ادبی است. به همین سبب، پژوهش حاضر ضمن خوانش انتقادی جایگاه نظریه محاکات در اندیشه ارسطو، به تحلیل مفهوم «ناممکن محتمل» می پردازد و تلقی ارسطو را از ناممکن محتمل و خودبسندگی اثر ادبی تحلیل و بررسی می کند. به موجب این پژوهش، مشخص می شود که ارسطو ضمن تصدیق استقلالِ اثر ادبی و تأکید بر اعتبار اصل احتمال و ضرورت در شکل دهی به منطق درونی اثر، همچنان به بازنمایی جهان واقع قائل است، گو اینکه پایبندی او به اصل بازنمایی مستلزم توجه به ساختار رویدادها و نه محتوای آن باشد.
بررسی تطبیقی جبر و اختیار از دیدگاه لایب نیتس و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
317 - 342
حوزههای تخصصی:
بحث از مسئله جبر و اختیار یکی از مهم ترین مسائل تاریخ تفکر بشریت و همواره محل مواجهه طیف گسترده ای از آرای اندیشمندان بوده است. سؤال اصلی این خواهد بود که آیا اعتقاد به اصل هماهنگی پیشین، بنیاد نوعی نفی اختیار و حاکمیت ضرورت نیست؟ چگونه اراده ازلی الهی با اختیار آدمی سازگار است؟ لایب نیتس به عنوان یکی از فلاسفه بزرگ قبل از کانت، در صدد است که با تمایز میان ضرورت مطلق و ضرورت شرطی و نظریه جهان های ممکن، به تثبیت اختیار انسان بپردازد. علامه طباطبایی هم اختیار را امری فطری دانسته و بیان کرده است که قاعده «ضرورت سابق الشی ما لم یجب لم یوجد» هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد. در این پژوهش ضمن بیان مبانی لایب نیتس و علامه طباطبایی، دیدگاه لایب نیتس نقد می شود. آنچه در اینجا مهم بوده، بیان دیدگاه این دو اندیشمند و تطبیق، تحلیل و بررسی آن است.
بدهی چیته در بودایی مهایانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۷
145 - 167
حوزههای تخصصی:
یکی از مفاهیم مطرح در سنت بودایی و به ویژه بودایی مهایانه مفهوم " بدهی چیته" است.مفهوم بودایی بدهی چیته در دو معنای اولیه و ثانویه یا جزیی وکلی به کارمی رود. بدهی چیته درمعنای اول که می توان آن را بیداری دل ترجمه کرد تقریبا معادل مفهوم یقظه در عرفان اسلامی است، و آن سرآغاز مسیری است که یک سالک بودایی طی می کند تا خود و سایر موجودات را از رنج نجات و به رهایی برساند. به همین دلیل این مفهوم در بودایی مهایانه دارای اهمیت ویژه است. در این طریقت بدهی چیته از گام های دهگانه "بدهی ستوه "یا سالک آرمانی این طریق در سیر وسلوک عرفانی به شمار نمی آید و آن را از مقدمات ورود سالک به طریقت می دانند.بدهی چیته در معنای کلی و اصلی امری وجودی و مطلقی است که همگان در ذات خود از آن بهره مند هستند و تا ابد بدون تغییر باقی می ماند. این مفهوم از بدهی چیته معادل "شونیتا،" "دهرمه کایه "و "تتهتا "است.
نقد و ارزیابی مبانی روش شناختی الهیات گشوده با تبیین دیدگاه کلارک پیناک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«الهیات گشوده»، گرایشی الهیاتی۔فلسفی است، که تفسیر نوینی از برخی صفات خداوند و لوازم آن ارائه می دهد. این دیدگاه، بسیاری از آموزه های الهیات سنّتی (همچون منزّه بودن خداوند، علم پیشین مطلق، قدرت مطلق و ویژگی هایی از این دست) را نه مبتنی بر کتاب مقدّس، بلکه الهام گرفته از فلسفهٔ یونان دانسته، و در مقابلْ تصویری از خداوند ارائه می کند که مبتنی بر تشخّص، تغییر پذیری و تعامل او با انسان است. یکی از مؤسسین الهیات گشوده، کلارک پیناک است. به اعتقاد او - در ترسیم اعتقادات دینی - اگر چه سنّت و فلسفه باید مورد توجه قرار گیرد، اما «کتاب مقدّس» بیشترین اهمیت را دارد و بر این مبنا، آموزه های الهیات سنّتی باید مورد نقّادی قرار گیرد. پیناک، گرچه ره آورد تقریرش را «آزادی واقعی خدا و انسان» می داند، اما به نظر می رسد مبانی روشی او به لحاظ منطقی نامنسجم اند. از این رو، این پژوهش به ارزیابی دیدگاه پیناک در مبانی روش شناختی «الهیات گشوده» می پردازد. به نظر می رسد به رغم آن که پیناک - در برخی موارد - ضعف های الهیات سنّتی مسیحی، در تبیین معارف الهیاتی را به خوبی بیان کرده، اما تلاش او در ارائهٔ راهکار - به لحاظ روشی - قابل نقد است. این مقاله با روش توصیفی۔تحلیلی و با رویکرد روش شناسی بنیادین، در صدد ارزیابی آرای پیناک در مبانی روش شناختی «الهیات گشوده» است.
تحلیل مبانی هستی شناختی بحران زیست محیطی معاصر و شروط امکان غلبه بر آن بر اساس تفکر مارتین هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۶۳)
113 - 134
حوزههای تخصصی:
زندگی انسان به گونه ای اجتناب ناپذیر با محیط زیست و طبیعت پیوند خورده است؛ انسان بر زمین اقامت دارد و بنابراین وابستگی و تعلق او به زمین و موجودات دیگر پیش فرض همه نسبت های دیگر او محسوب می شود. اما عمدتاً این نسبت به تدریج به صورت نادیده گرفتن یک طرف؛ یعنی محیط زیست و بهره وری از آن در جهت خواستِ طرف دیگر، انسان، درآمده است. این نسبت، نسبتی مبتنی بر تفکر سوژه-ابژه و دیگر بودگی محیط زیست است. ادامه این وضعیت به حیات زمین و همه موجودات آن آسیب جدی خواهد رساند. هیدگر که تاریخ تمدن غرب را تاریخ غفلت از وجود می داند، ریشه های عمیق نسبت کنونی بشر با طبیعت و در نتیجه بحران زیست محیطی را در تلقی خاصی از موجودات می داند که بر اساس آن موجودات به متعلقات صرف شناسایی بشری، جهت تسلط بر آنها تنزل یافته اند. هیدگر چنین نسبتی با موجودات و کل طبیعت را نسبتی سوبژکتیو دانسته و می کوشد با طرح مسأله وجود و در-جهان-بودن و هم جواری آدمی با موجودات و سکنی گزیدن او در زمین براساس دوستی و نفی دوگانه انگاری، تقابل انسان با طبیعت را منتفی سازد.
واکاوی آموزه سمساره و کرمه در هند و گسترش آن در وده ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۴۴)
517 - 540
حوزههای تخصصی:
کهن ترین بازمانده های نوشتاری در هند مربوط به آریایی های وده ای است. نخستین بار در این آثار آموزه سمساره مطرح می شود. آریایی ها در رویارویی با بومیان، در طول زمان، برخی درونمایه های دینی آنان را گرفتند و با باورهای خود هماهنگ کردند که در این میان آموزه های فروهر، هم تباری یا توتمیسم (هم تباری انسان – گیاه) و تجلیل نیاکان بیشترین سهم را داشته اند. این آموزه ها وقتی در روند کوچ به دیار هند می رسد با اندیشه های تجسد و تجسم خدایان و باور به هم تباری، همنشین و سرانجام به صورت آموزه سمساره جلوه گر شده است. خدایانی چون ویشنو -که بیشترین پیوند را با سمساره دارد - در این روند به گونه ای جایگزین میتره آریایی - که بیش از سایر خدایان با آموزه فروهر (تجلی) در ارتباط بوده- شده است. هرچند سمساره در اوپه نیشدها، آشکارا، بیان شده است، لیکن در وده ها شواهدی مبنی بر بازگشت دوباره روان وجود دارد که نشان از اعتقاد به سمساره در دوران پیش از نگارش اوپه نیشدهاست.
توزیع عادلانه قدرت و مناصب سیاسی از دیدگاه ارسطو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دغدغه اصلی ارسطو در این بحث، مسأله استحقاق و شایستگی در حکومت و تقسیم مناصب آن است بدین منظور او به بررسی نظام های سیاسی مختلف پرداخته و ایرادات آن نظام ها را از این لحاظ بیان می کند او می گوید در امر حکومت و تقسیم مناصب باید سهم هر کس در حفظ و نگهداری و فراهم آوردن عناصر هستی و سازمان حکومت، معیار قرار گیرد. همچنین او بیان می کند که معیار سنجش درستی و نادرستی این حکومت ها فراهم آوردن هر چه بیشتر « نفع مشترک» است. یعنی حکومت هایی که به دنبال نفع فرمانروایان باشند حکومت هایی نادرست و غیرعادلانه و حکومت هایی که به دنبال نفع افراد جامعه باشند حکومت هایی صحیح و عادلانه اند سپس با این معیار به تشریح بهترین نظام سیاسی می پردازد و آن را نظامی می داند که افراد در آن به تناوب فرمانروا و فرمانبرداری می شوند چرا که تنها از این طریق است که می توانند به فضیلت کامل (عدالت) دست پیدا کنند. ولی نهایتا نتیجه می گیرد که این نظام قابلیت اجرایی ندارد بنابراین نظامی ترکیبی را معرفی می کند که شایستگان در راس هرم قدرت قرار دارند و توده مردم وظیفه نظارت و برگزیدن آن ها از طریق شورا و انجمن نمایندگی برعهده دارند.
کثرت ادیان و جستجوی ملاک های حقانیت(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۰
127 - 146
حوزههای تخصصی:
می سازد. پیروان هریک از ادیان بر اساس ویژگی های تاریخی یا الهی و غیرالهی بودن دین خود، پاسخ های متفاوتی به این پرسش داده اند. در این تحقیق با استفاده از روش های عقلانی، استقرایی، تاریخی و تحلیل محتوا، بر ملاک های مختلفی برای ارزیابی حقانیّت ادیان تمرکز می شود. این ملاک ها عبارتند از: 1. خداباوری؛ 2. الهی بودن؛ 3. وحدانیّت در مقابل شرک؛ 4. آخرت باوری؛ 5. انسجام معرفتی و انطباق بیشتر با عقلانیت بشری؛ 6. جامعیّت در آموزه ها و کارآیی در تأمین معنای زندگی انسان؛ 7. آموزه محوری به جای پیامبر محوری؛ 8. عدم تحریف کتب مقدس و 9. اصلاح انحرافات ادیان پیشین. رابطه طولی و عرضی این ملاک ها ما را قادر می سازد تا در نهایت به این نتیجه برسیم که ادیان الهی حقانیّت بیشتری دارند و از میان آنها نیز دینی که بدون تحریف بوده یا تحریفات کمتر و باورهای منسجم و عقلانی تر بیشتر داشته باشد و نقش مؤثری در معنای زندگی و اخلاق مؤمنان برجای بگذارد، واجد حقانیّت بیشتری خواهد بود. ضمن اینکه حقانیّت دینی، امری ذومراتب و تشکیکی است و از این رو بیشتر سنت های دینی، به ویژه ادیان الهی واجد آن هستند، اما میزان بهره مندی آنها از آن یکسان نیست، بلکه به میزانی که معیارهای فوق در یک سنت دینی حضور بیشتر و پررنگ تری دارند، آن دین می تواند دربردارنده درجه تشکیکی و سلسله مراتبی عالی تری از حقانیّت باشد.