در هیچ یک از آیات قرآن، از زندان به عنوان یک حکم شرعى یاد نشده است؛ بلکه برعکس، زندان تهدیدى از سوى حکومتهاى بیدادگر علیه اصلاحطلبان است. در هر جامعهاى زندانى و نظام سیاسى نسبت عکس دارند. حضرت یوسفعلیه السلام «زندانى اسوه» قرآن است.
در این مقاله ضمن پرداختن به نظر چند تن از فیلسوفان سیاسى غرب، به بررسى نقاط اجتماع و افتراق این نظرات پرداخته شده است و در نهایت با اشاره به اینکه امروز، وظیفه فلسفه سیاسى یافتن توازنى میان اوتوریته سیاسى و آزادىهاى فردى است، شرایط پنجگانه اساسى ورود جامعه مدنى به دروازههاى کشور ذکر گردیده است.
محور اصلى این مقاله، ارائه خاستگاه نظریه تکامل معرفت دینى است و در ضمن برخى ارکان این نظریه مورد نقد قرار گرفته است. نویسنده پس از ذکر دو تقریر از ارکان نظریه قبض و بسط، به بررسى آنها و تاریخچه آنها در تفکر غرب مىپردازد.
معنویت، نحوه مواجهه انسان با هستى است که رضایت باطن را به دنبال دارد و گوهر اصلى دین است. سه مرتبه معنویت عبارتاند از عدل و احسان و محبت. انسانهاى معنوى ویژگىهایى دارند که در رأس آنها «خود دوستى» قرار دارد.
نویسنده مسأله رابطه عقل و ایمان را تبیین کرده، سپس به ذکر پنج راه حلى که هانس فراى، الهى دان آمریکایى ارائه داده است مى پردازد و با ذکر سخنان متعارضى در باب رابطه عقل و ایمان نتیجه مى گیرد که باید این مسأله را که بزرگترین مشکل و مسأله ماست جدى بگیریم.
نویسنده دموکراسى را حاکمیت مردم مىداند و معتقد است در جوامع لیبرال چنین حاکمیتى تحقق نیافته و نمىیابد؛ زیرا لیبرالیسم از حکومت انتظار دارد امنیت و آزادى را محقق سازد و گاهى مردم چنین خواستههایى ندارند. بنابراین میان دموکراسى و لیبرالیسم تضاد مىافتد. لیبرالیسم در واقع نوعى حکومت الیگارشى (نخبگان) است که اقلیتى را تشکیل مىدهند.
قرائت بینادگرایانه از دین بر ظاهر دین جمود مىکند و به روح دین توجه چندانى ندارد. مردسالارى در پیروان ادیان و از جمله در میان مسلمانان، تا حد فراوانى به سبب آن است که بنیانگذاران ادیان در مقام تلقى از عالم واقع و چه در مقام ابلاغ تلقىشان از عالم واقع به مخاطبان خود، تحت تأثیر فرهنگ زمانه خود بودهاند. تفاوتهاى طبیعى میان زن و مرد وجود دارد ولى از این تفاوتهاى تکوینى نمىتوان تفاوتهاى ارزشى را نتیجه گرفت.
نویسنده مقاله به منظور بررسى روند منازعات جارى کشور، به بررسى سه گفتمان «اقتدارگرا»، «شریعت گرا» و «قانون گرا» مى پردازد. ایشان ویژگى هایى از قبیل اصالت شخص، مشروعیت بخشى فقیه به شریعت و ... را از مشخصات گفتمان اول مى داند و مخالفت با مصالح، مخالفت با تدوین قانون و ... را از ویژگى هاى گفتمان دوم ذکر مى کند. به نظر نویسنده جمهورى اسلامى راهى جز توسل به گفتمان سوم که در آن قانون عالى ترین معیار تنظیم روابط است ندارد.
نویسنده بر آن است که از نظر امام خمینىقدس سره ولى فقیه اختیارات پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و امام معصومعلیهم السلام را دارد، ولى این به آن معنا نیست که نوعى حکومت مطلقه فردى درست شود. امام خمینى برداشتى از ولایت فقیه عرضه کرد که در آن نقش مردم بسیار بالا و والاست و براى آنها حتى امکان نقد ولى فقیه نیز وجود دارد.