هدف پژوهش حاضر، بررسی مقایسه ای تفکر انتقادی و خودکارآمدی دانشجویان رشته های هنری و غیرهنری بوده است. جامعه پژوهش، شامل کلیه دانشجویان دختر مقطع کارشناسی دانشگاه کاشان در سال تحصیلی 87-88 است که از میان آنها نمونه ای مشتمل بر 320 دانشجو 160) دانشجوی رشته هنری و 160 دانشجوی رشته غیرهنری) با استفاده از نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند که در سن، جنس و پایه تحصیلی همتا شده اند. روش تحقیق از نوع علی- مقایسه ای است. ابزارهای سنجش در این تحقیق، شامل پرسشنامه مشخصات عمومی، آزمون مهارت های تفکر انتقادی کالیفرنیا- فرم ب و مقیاس خودکارآمدی شرر بوده است. برای تجزیه و تحلیل داده ها از شاخص های آمار توصیفی (فراوانی، میانگین، انحراف معیار) و آمار استنباطی (آزمون (t استفاده شده است. نتایج حاصل از تحلیل داده ها نشان داد که دانشجویان رشته های هنری در مقایسه با دانشجویان رشته های غیرهنری از تفکر انتقادی و خودکارآمدی بالاتری برخوردارند، همچنین دانشجویان رشته های هنری نسبت به دانشجویان رشته های غیرهنری نمره های بالاتری در خرده مقیاس های تفکر انتقادی کسب کردند. نتایج این پژوهش، موید آن است که آموزش هنر، بر رشد تفکر انتقادی و خودکارآمدی تاثیر به سزایی دارد و به تثبیت جایگاه والای هنر در نظام آموزشی کمک می کند.