دفاع اختیارگروانه(نظریه آلوین پلانتینجا در مساله شر) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آلوین پلانتینجا (1) در کتاب خدا، اختیار و شر (2) ، به صورت گسترده به مساله شر پرداخته است. این کتاب در دو بخش سامان یافته است: 1)الحاد طبیعى (عقلانى) و براهین مربوط به آن، و 2)الهیات طبیعى (عقلانى) و براهین اثبات وجود خدا. در بخش نخست، برخى از براهین الحادى که علیه وجود خدا اقامه شده است، مورد بررسى قرار مىگیرد که بحث پیرامون مساله شرور مهمترین و مفصلترین بخش است. در این بحث، روى سخن پلانتینجا بیشتر با جى. ال. مکى است. مکى در شمار معدود فیلسوفانى قرار دارد که باور به وجود خدا را آنچنان که در ادیان آسمانى تصویر و تبلیغ مىشود با وجود شرور، ناسازگار مىدانند. هرچند پلانتینجابخش نسبتا طولانىاى از کتاب خویش را به این بحث اختصاص داده است، در این نوشتار خواهیم کوشید تا لب و گوهر مباحث او را باختصار طرح کرده، تصویرى اجمالى و حتى المقدور دقیق از آن ارائه دهیم.
پلانتینجا پس از اشارهاى کوتاه به این واقعیت که جهان، حاوى برخى شرور طبیعى و اخلاقى است، مساله شر را از زبان هیوم بازگو مىکند. به گفته هیوم: «آیا او [خدا] مىخواهد از وقوع شر جلوگیرى کند، ولى توانایى این کار را ندارد؟ در این صورت او ناتوان خواهد بود. آیا او قدرت جلوگیرى از شرور را دارد، اما نمىخواهد؟ در این صورت او بدخواه است. آیا او هم قادر بر جلوگیرى است، و هم اراده این کار را دارد؟ در این صورت شرور از کجا مىآیند؟»
در پاسخ به استدلال هیوم، چه بسا شخص متاله بکوشد دلیلى براى تجویز شر از سوى خدا ارائه دهد. (شاید فى المثل گفته شود که تحقق شر به نحوى در ارتباط با وجود خیر، ضرورت دارد.) چنین موضعى گاه، به نام «تئودیسه» [نظریه عدل الهى] خوانده مىشود. نکته مهمى که در اینجا،پلانتینجاخوانندگان خود را به آن توجه مىدهد این است که حتى اگر هیچ یک از این پاسخها رضایتبخش نباشند، باز مىتوان ادعا کرد که خدا دلیلى براى تجویز شر دارد، اما ما انسانها از آن بىخبریم. لب سخن پلانتینجا آن است که ادعاى فوق از سوى متالهان، ملازمهاى با نامعقول شدن باور متدینان به وجود خداوند ندارد. به عبارت دیگر، طرح سؤالات پیچیده و گیجکنندهاى که متاله از پاسخ دادن به آن عاجز است، براى تثبیت این مدعا که باورهاى دینى نامعقولند، کفایت نمىکند، بلکه براى این منظور کار بیشترى لازم است.
در اینجا،پلانتینجا از مقاله مشهور مکى، «شر و قدرت مطلق»، (3) سراغ مىگیرد. هدف مکى در این مقاله اثبات این مدعاست که باورهاى دینى نه تنها فاقد پشتوانه عقلىاند، که یقینا نامعقول نیز مىباشند و مجموعه اعتقادات خداباورانه دینى مجموعهاى ناسازگار را تشکیل مىدهد.
ادعاى مکى آن است که بین قضایاى ذیل تناقض هست:
1. خدا قادر مطلق است.
2. خدا خیرخواه مطلق است.
3. شر، وجود دارد.
پلانتینجا در مقام بررسى ادعاى فوق، در ابتدا اظهار مىدارد که مجموعه متشکل از سه قضیه بالا که براى سهولت، آن را مجموعه A مىنامیم مجموعهاى صریحا متناقض نیست. زیرا مجموعهاى داراى «تناقض صریح» (4) است که یکى از اجزاء آن نقیض جزء دیگر باشد، حال آن که در مجموعه مورد نظر چنین حالتى وجود ندارد.
شاید ادعاى مکى آن باشد که مجموعه A داراى تناقض صورى (5) است. این نحوه از تناقض در مجموعهاى وجود دارد که هرچند صریحا متناقض نیست، شاید با استفاده از قواعد منطق صورى متعارف بتوان از آن مجموعهاى داراى تناقض صریح به دست آورد. مثلا مجموعه قضایاى زیر را در نظر مىگیریم:
1. اگر تمام انسانها فانى باشند، سقراط فانى است.
2.تمام انسانها فانىاند.
3.سقراط فانى نیست.
روشن است که این مجموعه، تناقض صریح ندارد. اما با استفاده از قانون «وضع مقدم» (6) مىتوان نتیجه گرفت که:
4. سقراط فانى است.
و با الحاق این قضیه به مجموعه مورد بحث، تناقض صریحى به دستخواهد آمد. زیرا قضیه(4) نقیض قضیه(3 )است.
با اندکى تامل، آشکار مىشود که مجموعه A داراى تناقض صورى هم نیست. زیرا با استفاده از هیچ یک از قواعد منطقى نمىتوان از این مجموعه، تناقض صریحى را بیرون کشید. اما هنوز ممکن است ادعا شود که مجموعه A داراى «تناقض ضمنى» (7) است. مجموعهاى داراى تناقض ضمنى است که بتوان با افزودن قضیه ضرورتا صادق مانند P به آن، به تناقض صورى دستیافت. مکى خود به این نکته معترف است که مجموعه A ، تناقض خود را صریحا و بلافاصله آشکار نمىکند، بلکه نیاز به افزودن قضایایى است که او آنها را «قواعد شبه منطقى» (8) مىنامد. دو اصل الحاقى که از سوى مکى پیشنهاد مىشوند عبارتند از:
4. یک موجود خیر همواره تا آنجا که بتواند، شر را دفع مىکند. و
5. هیچ محدودیتى براى افعال یک موجود قادر مطلق نیست.
به اعتقادپلانتینجا، مقصود مکى این است که براى نشان دادن تناقض ضمنى قضیه A ، لازم است دو قضیه بالا را بر آن افزود.
براساس تعریف ارائه شده براى تناقض ضمنى، قضایاى الحاقى باید بیانگر حقایقى ضرورى (9) باشند. بنابراین باید دید آیا قضایاى(4) و (5) از وصف ضرورت برخوردارند؟
در تفسیر قضیه (5) دو دیدگاه متفاوت وجود دارد: اکثر متالهان برآنند که مقصود از این قضیه، نفى محدودیتهاى فرامنطقى است و لذا قادر مطلق نمىتواند سبب وقوع حالات منطقا محال [یا به تعبیر فیلسوفان اسلامى: محالات ذاتى] گردد. در مقابل، کسانى چون مارتین لوتر و دکارت مىاندیشیدهاند که قدرت خدا حتى توسط قواعد منطق نیز محدود نمىشود. (10) به هر تقدیر،پلانتینجامعتقد است که مىتوان به ضرورت قضیه (5) براساس دیدگاه رایج در تعریف قدرت مطلق اذعان کرد.
اما در مورد قضیه (4) وضع به گونه دیگرى است. اولا، ممکن است گفته شود که چه بسا موجود خیر (خیرخواه) به دلیل بىاطلاعى از وجود برخى شرور، هیچ اقدامى در جهت طرد آن انجام ندهد.پلانتینجادر خلال مثالى، این مطلب را توضیح مىدهد و سپس نتیجه مىگیرد که باید قضیه (4) را به شکل زیر اصلاح کرد:
"4. هر موجود خیرى، همواره شرى را که از آن آگاهى داشته باشد و بتواند آن را دفع کند، دفع مىکند.
بنابراین براى رسیدن به تناقض ضمنى از ترکیب مجموعه آ با قضیه ("4) و (5)، باید قضیه (6) را نیز به این مجموعه افزود:
6. خدا عالم مطلق است.
با وجود این، به نظرپلانتینجاقضیه ("4) نیز از صدق ضرورى برخوردار نیست. او براى اثبات این مدعا مواردى را مثال مىزند که دفع یک شر، متضمن ایجاد شرى بزرگتر یا دفع حالتخیرى مهمتر مىگردد. روشن است که در این موارد، خوددارى موجود خیر از دفع شر مزبور به هیچ وجه مستلزم سلب خیرخواهى از او نخواهد بود. بنابراین باید قضیه ("4) را به شکل زیر تصحیح کرد:
24. یک موجود خیر هر شرى مانند E را که از آن آگاه باشد و بتواند آن را بدون ایجاد شرى بزرگتر یا دفع خیرى برتر، از E دفع کند، دفع مىکند.
با توجه به آنچه گذشت مىتوان تعریفى به شرح زیر ارائه داد:
«یک موجود، حالتشرى را نحو صحیح» (11) دفع مىکند، اگر آن را بدون دفع کردن خیرى برتر یا ایجاد شرى بزرگتر دفع کند.» با استفاده از این مفهوم و با افزودن ویژگیهاى خداوند، قضیه (’’4) سرانجام به صورت زیر درمىآید.
’4. موجود خیر قادر مطلق و عالم مطلق، هر شرى را که بتواند به نحو صحیح دفع کند، دفع مىکند. فرض کنیم که قضیه (’’’4) داراى صدق ضرورى باشد. آیا اکنون مىتوان ادعا کرد که مجموعه A به همراه قضایاى (’’’4) و (5) مجموعهاى، بصورت، متناقض را تشکیل مىدهد؟ مجموعه جدید که آن را A| مىنامیم داراى اجزاء زیر است:
1) خدا قادر مطلق است;
2) خدا خیر مطلق است;
3)شر، وجود دارد;
’’’4)موجود خیر قادر مطلق و عالم مطلق هر شرى را که بتواند به نحو صحیح دفع کند، دفع مىکند;
5)هیچ محدودیت فرامنطقىاى براى آنچه یک موجود قادر مطلق مىتواند انجام دهد، نیست;
6)خدا عالم مطلق است.
اگر مجموعه A| ، بصورت، متناقض باشد، باید بتوان از هر پنج جزء آن با استفاده از قوانین منطق متعارف نقیض جزء ششم را به دست آورد. بنابراین، در فرض تناقض صورى A| ، باید از قضایاى(1)، (2)، (’’’4)، (5) و (6) نتیجه گرفت که:
’3) شر، وجود ندارد.
اما مطلب از این قرار نیست. زیرا آنچه نتیجه مىشود این است که:
(’’3) هیچ شرى که خدا بتواند آن را به نحو صحیحى دفع کند، وجود ندارد.
بدیهى است که بین (3) و (’’3) تناقضى نیست. از اینجا به دست مىآید که براى به دست آوردن تناقض صورى مجموعه A| افزودن قضیه زیر لازم است:
(7) اگر خدا عالم مطلق و قادر مطلق باشد، آنگاه مىتواند هر حالتشرى را به نحو صحیحى دفع کند.
براساس تعریفى که از تناقض ضمنى ارائه شد، قضیه اخیر باید قضیهاى ضرورى باشد. آیا واقعا اینچنین است؟ پاسخ پلانتینجابه این سؤال، منفى است. به اعتقاد او، مواردى وجود دارد که حالتخیرى مانند G داریم که «متضمن» حالتشر E استبه گونهاى که G و [E.G] E حالتى خیر است. در این صورت، حتى یک موجود قادر مطلق نیز نمىتواند شر E را، بدون دفع حالتخیر G ،دفع کند. (زیرا برحسب فرض، E مندرج در G است.) با توجه به تعریفى که از «وضع یک شر به نحو صحیح» ارائه شد، باید گفت که در تمام موارد مشابه با مورد فوق، موجود قادر مطلق نیز نمىتواند شر E را به نحو صحیح دفع کند (چرا که لازمه دفع آن، دفع خیر بزرگترى است.)
اما آیا واقعا چنین مواردى وجود دارد؟ پلانتینجا به برخى خیرات اخلاقى اشاره مىکند که در دل خود شرى را نهفته دارند. براى مثال، صبر و بردبارى به عنوان یک فضیلت و خیر اخلاقى در بسیارى از موارد در برخورد با رنج و درد; ظهور مىیابد. در این موارد، درد و رنج مسلما شر است، ولى وضع کلى یعنى بردبارى در مقابل درد خیر است و وقوع چنین خیرى بدون تحقق شر ضمنى آن ممکن نیست. به تعبیر پلانتینجا: «این حقیقتى ضرورى است که اگر شخصى درد را با شکوه تحمل کند، آنگاه کسى دردمند است.»
پلانتینجا در پایان، نتیجه مىگیرد که صدق قضیه (7) ضرورى نیست و از این رو ملحدان در اثبات تناقض ادعایى در مجموعه A ناکام ماندهاند. زیرا هیچ قضیه ضرورتا صادقى را ارائه ندادهاند که افزودن آن به مجموعه A ،مجموعهاى صورتا متناقض به دست دهد.
تاکنون روشن شد که مدعاى ملحدان مبنى بر وجود تناقض بین اعتقاد به وجود خداى خیر قادر مطلق و عالم مطلق با وجود شرور، به هیچ وجه به اثبات نرسیده است. حال باید دید که آیا مىتوان قدرى به پیش رفته، ثابت کنیم که مجموعه A برعکس مدعاى ملحدانى چون مکىبه صورت ضمنى سازگار است؟ براى این منظور، یک روش عمومى وجود دارد که گاه به نام روش «ارائه مدل» خوانده مىشود. براى ارائه مدلى از مجموعهاى مانند S ، باید حالت ممکنى را هرچند به صورت بالفعل محقق نباشدتصور کرد که در فرض علیتیافتن آن، تمام اجزاء S صادق خواهند بود.
متناسب با شرایط خاص، روشهاى ویژهاى براى ارائه مدل وجود دارد. مثلا براى اثبات سازگارى دو قضیه P و Q ،مىتوان قضیهاى مانند R یافتبه گونهاى که ترکیب عطفى R با P ،اولا ترکیبى ممکن باشد و ثانیا مستلزم Q گردد. در این و P ممکن است، حالت ممکنى را وصف مىکند، از سوى دیگر R و [ P.R ] P مستلزم Q است و لذا اگر R و P ،هر دو صادق باشند، Q نیز صادق است و در نتیجه P و Q هر دو صادق خواهند بود. بدین ترتیب روشن مىشود که این مورد در واقع یکى از موارد ارائه حالت ممکنى است که اگر فعلیتیابد، تمام اجزاء مجموعه مورد بحث (که در این مثال داراى دو عنصر P و Q است) صادق خواهند بود.
به منظور به کارگیرى این روش در مساله مورد بحثخودمان، قضایاى (1)، (2) و (6) را ترکیب کرده، نام آن را قضیه (1) مىگذاریم:
(1) خدا عالم مطلق، قادر مطلق و خیر مطلق است.
حال باید ثابت کنیم که (1) با (3) [شر، وجود دارد] سازگار است. براى این منظور، باید قضیهاى مانند R پیدا کنیم که ترکیب آن با (1) ممکن بوده و این ترکیب مستلزم (3) باشد. یک قضیه که مىتواند نقش R را ایفا کند عبارت است از:
8) خدا جهانى را که حاوى شر است مىآفریند و براى این کار دلیل موجهى دارد.
تئودیسه و دفاع اختیارگروانه
پلانتینجا پس از اشاره به راهحل آگوستین در مساله شر، چکیده آن را چنین بیان مىکند: آگوستین سعى که دارد به ما بگوید دلیل خداوند براى تجویز شرور چیست؟ این دلیل آن است که خدا مىتواند به واسطه تجویز شر، جهان کاملترى را بیافریند. یک جهان واقعا برین، وجود فاعلهاى مختار، عاقل و اخلاقى را مىطلبد و برخى از این مخلوقات مرتکب خطا مىشوند. با این حال، جهان همراه با مخلوقات مختار خطاکار بهتر از جهانى است که فاقد آفریدگان مختار باشد.
پلانتینجا راهحل آگوستین را تئودیسه اختیارگروانه (12) مىنامد. اما راه کاملا متمایز دیگرى هست که مىتوان آن را دفاع اختیارگروانه (13) نامید. در هر دو راه، هدف یافتن قضیهاى مانند R است که در ترکیب با (1)، قضیه (7) را نتیجه دهد و از این طریق سازگارى (1) با (7) معلوم گردد. بدیهى است که در این صورت، مجموعه A مجموعهاى سازگار خواهد بود. اما تفاوت اصلى این دو راه در این است که طرفدار تئودیسه اختیارگروانه مىکوشد از طریق اثبات صدق بالفعل R ،دلیل واقعى خدا براى تجویز شر را بیان کند; اما هدف دفاع اختیارگروانه آن نیست که گفته شود دلیل خدا چیست، بلکه بیشتر بیان این مطلب است که خدا براى تجویز شر چه دلیلى ممکن است داشته باشد. بنابراین، مدعاى طرفدار دفاع اختیارگروانه این نیست که صدق قضیه R را مىداند یا به آن ایمان دارد.
روشن است که دفاع اختیارگروانه اگر موفق باشد براى اثبات سازگارى مجموعه A کافى است و اثبات صدق بالفعل R ،که در تئودیسه اختیارگروانه دنبال مىشود، نسبتبه هدف مزبور (یعنى اثبات سازگارى مجموعه A )امرى تطفلى و خارج از مقصود خواهد بود. پلانتینجا در ادامه، توضیح مىدهد که هیچ یک از دو راه یاد شده براى تسکین شخصى که در برخورد ناگهانى با ناملایمات و شرور فراوان دستخوش بحران ایمانى مىشود، کافى نیست.
پلانتینجا پس از توضیح تفاوت تئودیسه و دفاع اختیارگروانه، بحثخود را بر مورد دوم متمرکز مىسازد و در پى آن است که موفق بودن آن را ثابت کند. وى سپس تقریرى اولیه از دفاع اختیارگروانه به دست مىدهد:
جهانى که داراى مخلوقاتى است که به نحو قابل توجهى آزادند (و به طور آزادانه، بیشتر اعمال نیک انجام مىدهند تا اعمال بد) با فرض تساوى تمام شروط، از جهاتى که ابدا حاوى هیچ مخلوق مختارى نباشد ارزشمندتر است. خدا مىتواند مخلوقات مختارى بیافریند، ولى نمى تواند موجب شود که آنها تنها آنچه را که صواب است انجام دهند. چرا که اگر چنین کند، آن مخلوقات، دیگر به نحو معنادارى مختار نخواهند بود و آنچه را که صواب است آزادانه انجام نخواهد داد. متاسفانه برخى از مخلوقات مختار از اختیار خود سوء استفاده مىکنند و این همان منشا شر اخلاقى است. با این حال، این واقعیت که مخلوقات مختار گهگاه به خطا مىروند نه برخلاف قدرت مطلق خداوند است نه منافى خیر بودن او. زیرا او تنها با از میان برداشتن امکان خیر اخلاقى مىتوانسته است از وقوع شر اخلاقى جلوگیرى کند.
بنابراین لب مدعاى دفاع اختیارگروانه این است که «ممکن» استخدا نتوانسته باشد جهانى حاوى خیر اخلاقى (یا دستکم حاوى مقدار خیر اخلاقى که در جهان فعلى وجود دارد). بدون شر اخلاقى بیافریند و در این صورت «ممکن» استخدا دلیل موجهى براى تجویز شر اخلاقى داشته باشد.
بررسى اعتراضات وارد بر دفاع اختیارگروانه
پلانتینجا در این بخش به بررسى برخى اعتراضات وارد بر دفاع اختیارگروانه مىپردازد. اعتراض نخستبراساس این ادعاى پارهاى از فیلسوفان شکل مىگیرد که جبر على (14) و اختیار با یکدیگر منافاتى ندارند. در این صورت خدا مىتوانسته است مخلوقات مختارى بیافریند که قادر بر انجام خطا باشند و معالوصف به نحو على مجبور باشند که تنها آنچه را که صواب است انجام دهند. براساس یک تغییر از نظریه مورد بحث گفتن این که شخص در مورد مفروض آزادانه عمل مىکند مساوى استبا گفتن این که اگر شخص مزبور گونه دیگرى از عمل را برگزیده بود، به گونه دیگرى عمل مىکرد. حال فرض کنیم تمام اعمال شخص به نحو على متعین شده باشد. با این حال این مطلب صادق است که اگر او عمل دیگرى را برگزیده بود، به گونه دیگرى عمل مىکرد. مسلم است که او نمىتواند عمل دیگرى را انتخاب کند اما این واقعیتبا گفتن اینکه «اگر او انتخاب دیگرى کرده بود، کار دیگرى انجام مىداد» سازگار است.
ادعاى فوق بروشنى با دفاع اختیارگروانه تعارض دارد. زیرا براساس آن در این فرض که خدا مخلوقات مختارى را مجبور سازد که تنها آنچه را که صواب است انجام دهند، ناسازگارى وجود دارد.
اعتراض یاد شده، در نظر پلانتینجا اعتراضى نادرست است. نادرستى آن را در قالب یک مثال بیان مىکنیم: طبق این اعتراض، مىتوان مدعى شد که در زندان بودن واقعا آزادى فرد را محدود نمىکند. زیرا مىتوان ادعا کرد که: «اگر» آن فرد در زندان نمىبود، «مىتوانست» مطابق میل خود به هرجا که مىخواهد رفت و آمد کند!
اعتراض مکى بر دفاع اختیارگروانه
دومین اعتراض، که محکمتر از اعتراض قبلى است، براساس دعاوى مکى شکل مىگیرد. همان طور که قبلا اشاره کردیم، چکیده اعتراض مکى آن است که وجود مخلوقات مختارى که دایما خیر را برگزینند، منطقا «ممکن» است و لذا چنین نیست که لازمه منطقى اختیار، وقوع بالفعل برخى شرور اخلاقى باشد. به گفته مکى: «اگر هیچ امتناع منطقىاى در انتخاب آزادانه خیر از سوى انسان در یک یا چند مورد متفاوت نباشد امتناع منطقىاى در انتخاب دایمى خیر از سوى او نخواهد بود. بنابراین، خداوند با انتخابى بین ایجاد دستگاههاى خودکار معصوم، و ایجاد موجوداتى که در عمل اختیارى خود گاه به خطا مىروند، رو به رو نبوده است. بلکه راه ممکن بهترى فراروى او قرار داشته است که ناکامى او در بهرهبردارى از این امکان، هم با قدرت مطلق و هم با خیر مطلق بودن او ناسازگار است.» (15)
به اعتقاد پلانتینجا لب ادعاى مکى آن است که جهان حاوى خیر اخلاقى بدون شر اخلاقى، جهانى ممکن است و از آنجا که قدرت مطلق مفروض براى خداوند، هیچ محدودیت فرامنطقىاى ندارد، جهان مزبور به دلیل امکان منطقى تحقق آن خارج از حیطه قدرت خدا نخواهد بود. در اینجا، پلانتینجا اشارهاى به رهیافت لایبنیتس مىکند و آن را با دیدگاه مکى مىسنجد. این دو، در این راى مشترکند که خدا، اگر قادر مطلق باشد، مىتواند هر جهان ممکنى را که بخواهد بیافریند و از آنجا که خیر مطلق است، بهترین جهان ممکن را خواهد آفرید. ولى هنگامى که لایب نیتس نتیجه مىگیرد که این جهان علىرغم ظواهر آن، باید بهترین جهان ممکن باشد. مکى در مقابل، نتیجه مىگیرد که هیچ خداى قادر مطلق و خیر مطلقى وجود ندارد. زیرا به گمان او به قدر کافى روشن است که جهان فعلى بهترین جهان ممکن نیست. ظاهرا پرسش اساسىاى که دفاع اختیارگروانه با آن رو به روست، این است: آیا، همان طور که لایب نیتس و مکى معتقدند، خدا بر آفریدن هر جهان ممکنى قادر است؟
قدرت خداوند بر آفرینش جهانهاى ممکن
پلانتینجا پیش از پاسخگویى به پرسش بالا، مفهوم «جهانهاى ممکن» (16) را به تفصیل مورد بررسى قرار مىدهد و براى این منظور به ارائه تعاریف برخى از اصطلاحات مورد نیاز در بحث مىپردازد. جهان ممکن، نوعى حالتیا وضع (17) است. مقصود از التیا وضع، امورى از قبیل «تساوى 5+7 با 12» یا «فانى بودن تمام انسانهاست». متناظر با هر حالتى، یک قضیه وجود دارد. براى مثال، قضایاى 5+7 با 12 مساوى استیا تمام انسانها فانىاند، به ترتیب متناظر با دو حالتیاد شده اند. برخى از حالات، به وقوع پیوسته یا فعلیت مىیابند مانند دو مثال بالا و برخى نیز واقع نمىشوند. در میان این قسم، گروهى ممتنع و مابقى ممکن هستند.
یک جهان ممکن یک حالت ممکن است، ولى روشن است که هرحالت ممکنى یک جهان ممکن نیست. یک حالتبراى آن که جهان ممکن باشد باید در غایت کمال باشد. پلانتینجا براى دریافت مفهوم کمال، ارائه دو تعریف را لازم مىبیند:
1) شمول (18) و طرد (19) حالات: حالت A شامل حالت B است، اگر ممکن نباشد که A واقع شود بدون [B.A] B ممکن نباشد. «شمول» در میان حالات، متناظر با «استلزام» در میان قضایاست، و هرجا که حالت A شامل حالت B باشد، قضیه متناظر با A مستلزم قضیه متناظر با B خواهد بود. علاوه بر این، حالت A حالت B را طرد مىکند، اگر وقوع توامان هر دو ممکن نباشد یا به عبارت دیگر، حالت ترکیبى A و B ممتنع باشد، اگر حالت A حالت B را طرد کند آنگاه قضیه متناظر با A ،مستلزم نقیض قضیه متناظر با B خواهد بود.
2) متمم یک حالت (20) : متمم حالت A ،حالتى مانند A است که تنها در موردى که A واقع نمىشود به وقوع مىپیوندد. به عبارت دیگر، متمم A حالتى متناظر با نقیض قضیه متناظر با A است.
با توجه به تعاریف بالا، مىتوان حالت کامل را تعریف کرد: A یک حالت کامل است اگر و تنها اگر براى هر حالتى مانند A ,B یا شامل B باشد و یا آن را طرد کند. به عبارت دیگر، اگر A حالت کاملى باشد براى هر حالتى مانند A ,B یا شامل B و یا متمم (B خواهد بود. از این رو، جهان ممکن هر حالت ممکنى است که کامل باشد.
علاوه بر این، متناظر با هر جهان ممکن W مجموعهاى از قضایا هست که پلانتینجا آن را «کتاب W »مىنامد. قضیه P در کتاب W قرار دارد اگر حالت متناظر با P مشمول W باشد. کتاب W مجموعه قضایایى است که در W صادقند. کتابها نیز مانند جهانهاى ممکن کاملند، اگر B یک کتاب باشد آنگاه براى هر قضیهاى مانند P ،یا P و یا نقیض آن عضوى از B خواهند بود. هر کتاب، مجموعه بغایتسازگارى از قضایاست و به قدرى بزرگ است که افزودن تنها یک قضیه به آن همواره مجموعهاى با تناقض صریح به دست مىدهد. براى هر جهان ممکن تنها یک کتاب وجود دارد و هر کتاب نیز تنها با یک جهان ممکن، متناظر است.
پلانتینجا پس از اثبات این مطلب که حداکثر یک جهان ممکن مىتواند فعلیت داشته باشد، به تعریف قضایاى موجهه براساس مفهوم جهانهاى ممکن مىپردازد. پلانتینجا خاطرنشان کرد که قضیه P در صورتى ضرورى است که در هر جهان ممکن صادق باشد. مىتوان این مطلب را افزود که P اگر دستکم در یک جهان ممکن صادق باشد، قضیهاى ممکن; و اگر در هیچ جهانى صادق نباشد، ممتنع خواهد بود.
آفرینش اشیاء و فعلیتیافتن حالات
پلانتینجا در ادامه بحثخویش مساله قابل توجهى را متذکر مىگردد. به اعتقاد او تمام حالات متناظر با همه قضایاى قابل تصور وجود دارند، (21) هرچند تنها برخى از آنها فعلیت مىیابند (22) یا به تعبیر دیگر، واقع مىشوند. (23) براى مثال، حالت وجود خدا و حالت عدم او، هر دو هستند; درست همان گونه که دو قضیه خدا وجود دارد و خدا وجود ندارد، هستند. اما به اعتقاد متالهان، حالت نخست و به اعتقاد ملحدان، حالت دوم فعلیتیافته است. خداوند اشیاء را مىآفریند نه حالات را، ولى نتیجه آفریدن اشیاء فعلیتیافتن حالتهاى خاصى است. براى مثال، خدا سقراط را آفریده است و از این طریق، حالت موجود بودن او فعلیتیافته است. حاصل آن که خداوند هیچ جهان ممکنى را از آن رو که یک حالت ممکن است نمىآفریند بلکه آن را فعلیت مىبخشد.
پس از ارائه توضیحاتى درباره مفهوم جهانهاى ممکن، نوبتبه بررسى پرسشى که پیشتر مطرح شد مىرسد: آیا خداوند قادر بر آفرینش هر جهانى ممکن است؟ در پاسخ به این سؤال، پلانتینجا به این نکته اشاره مىکند که اگر خدا موجودى ممکن باشد که دستکم اعتقاد برخى متالهان چنین است آنگاه در پارهاى از جهانهاى ممکن وجود ندارد و روشن است که خدا نمىتواند جهانى بیافریند یا به تعبیر دقیقتر به جهانى فعلیتبخشد که خود در آن حضور ندارد. بنابراین اگر خدا موجود ممکنى باشد، آنگاه آفرینش جهانهاى ممکن بسیارى خارج از حیطه قدرت او خواهد بود. البته پلانتینجا خود اعتراف مىکند که در اینجا متکلم ملحد مىتواند ادعاى خود را چنین بازسازى کند: اگر خدا قادر مطلق است آنگاه مىتواند هریک از جهانهاى ممکن را که خود در آنها وجود دارد، فعلیتبخشد، بنابراین خدا مىتوانسته استبرعکس مدعاى دفاع اختیارگروانه هریک از جهانهاى ممکنى را که در آنها، او و مخلوقات مختارى که هرگز خطا نمىکنند وجود داشته باشند، فعلیتبخشد. آیا این ادعا قابل قبول است؟
پاسخ پرسش فوق، در نظر پلانتینجا، منفى است. وى مدعاى خود را با استفاده از چند مثال اثبات مىکند. مىتوان وجه مشترک این مثالها را چنین بیان کرد:
فرض مىکنیم که شخص P در انجام دادن عمل A در زمان t مختار است. S حالتى است مرکب از تمام شرایطى که در زمان t قرار دارد و با انتخاب P نسبتبه انجام دادن یا ترک A مرتبط است. S همچنین شامل مختار بودن P در انجام دادن A است، ولى نه شامل انجام دادن A مىشود و نه شامل ترک آن. حال با دو قضیه ذیل مواجهیم که تنها یکى از آن دو صادق است:
(1) اگر S واقع شود، P آزادانه عمل A را در t انجام مىدهد.
(2) اگر S واقع شود، P آزادانه از انجام عمل A در t خوددارى مىکند.
بىشک در نفسالامر، تنها یکى از این دو قضیه صادق است. حال فرض کنیم قضیه صادق همان(1) باشد. در این صورت جهان ممکنى هست که حتى خداى قادر مطلق نیز نمىتواند آن را بیافریند. جهان W را در نظر مىگیریم که با جهان فعلى از آن جهت که شامل S است مشترک است اما در آن، P از انجام A خوددارى مىکند. جهان W جهان کاملا ممکن است، اما خدا نمىتواند به آن فعلیتبخشد. زیرا براى انجام این کار او باید به S فعلیت دهد، چرا که W شامل S است. و از آنجا که در واقع، قضیه (1) صادق است، P عمل A را آزادانه انجام خواهد داد و در این صورت دیگر این جهان W نیست که فعلیتیافته است. چرا که طبق فرض، در P ,W از انجام A خوددارى مىکند. از سوى دیگر اگر خدا P را وادار سازد که از انجام ) A در (W خوددارى کند، P در انجام دادن A مختار نخواهد بود و این مساله بار دیگر بدین معناست که W فعلیت نیافته است. زیرا W شامل S است و S شامل حالت آزاد بودن P در انجام A است.
حال اگر به جاى (1)، قضیه (2) صادق باشد، نتیجه مشابهى به دستخواهد آمد و در این فرض نیز جهانهاى ممکنى هستند که خدا نمىتواند به آنها فعلیتبخشد. جهانهاى مذکور عمل A را انجام مىدهد. از آنجا که به هر تقدیر یا (1) صادق است و یا (2)، در هر صورت جهان (یا جهانهاى) ممکن وجود خواهند داشت که خدا نمىتواند به آنها فعلیتبخشد.
نتیجه مطالب بالا این است که جهانهاى ممکن بسیارى هستند به گونهاى که توانایى خدا در فعلیتبخشیدن به آنها یا عدم توانایى او، تا حدودى به خواست مخلوقات مختار او وابسته است. البته آفریدن این مخلوقات و همچنین آزاد گذاردن آنان، به دستخداست اما در فرض آفریدن و آزاد گذاردن آنان، انجام دادن یا ندادن افعال اختیارى بستگى به خود آنان دارد نه به خدا.
شرارت فراگیر
تاکنون ثابتشده که جهانهاى ممکنى هستند که خداوند با وجود قدرت مطلقش قادر به فعلیتبخشیدن به آنها نیست. اما بدیهى است که این مساله، بحث را به سود مدافع اختیارگرا فیصله نمىدهد. زیرا براى این منظور باید امکان قرار گرفتن تمام جهانهاى داراى خیر اخلاقى و بدون شر اخلاقى در میان جهانهایى که خدا نمىتوانسته به آنها فعلیتبخشد، ثابتشود.
براى اثبات این مطلب، پلانتینجا مفهوم «شرارت فراگیر» (24) را پیش مىنهد. براى فهم این اصطلاح، فرض مىشود که S ،بخش بغایت کاملى از یک جهان ممکن است. بدین معنا که اگر به S هر حالتى که با آن سازگار بوده ولى مشمول آن نیست افزوده شود، نتیجه آن یک جهان ممکن خواهد بود. با توجه به این معنا، شرارت فراگیر به صورت زیر تعریف مىشود:
«شخص P دچار تباهى در همه جهانهاست، اگر و تنها اگر، امور ذیل واقع باشند: براى هر جهانى مانند W که در آن P به نحو معنادارى آزاد است و در آن، تنها آنچه را که صحیح است انجام مىدهد، عملى مانند A و بخش بغایت کاملى از جهان، همچون S ،وجود داشته باشد به گونهاى که:
(1) S شامل معنادار بودن اخلاقى A براى P باشد.
(2) S شامل آزاد بودن P در انجام دادن یا ندادن A باشد.
(3) S مندرج در W بوده، اما نه شامل انجام گرفتن A از سوى P و نه خوددارى کردن P از A باشد. و
(4) اگر S فعلیتیابد، P به لحاظ اخلاقى به خطا مىرود.
(البته پلانتینجا متذکر مىشود که (4) باید در جهان فعلى، صادق باشد نه در جهان (. W نکته مهم در باره مفهوم شرارت فراگیر، آن است که اگر شخص دچار آن باشد، آنگاه در حیطه قدرت خدا نخواهد بود که به جهانى فعلیتبخشد که در آن، شخص مزبور به نحو معنادارى آزاد باشد، اما مرتکب خطا نشود; یعنى جهانى که در آن او تنها منشا خیر اخلاقى شود اما شر اخلاقى ایجاد نکند. شکى نیست که این «امکان» وجود دارد که اشخاص دچار این شرارت باشند و حتى ممکن است که همه انسانها به آن مبتلا باشند. اگر این امکان به فعلیت رسد خداوند، با وجود قدرت مطلقش، نمىتواند هیچ یک از جهانهاى ممکنى را که حاوى خیر اخلاقى و بدون شر اخلاقىاند، بیافریند. زیرا براى این کار باید افرادى را خلق کند که به نحو معنادارى آزادند (و الا هیچ خیر اخلاقىاى به وقوع نمىپیوندد)، اما دچار شرارت قرار گیرند. چنین اشخاصى در هر جهانى که در آن از جهت اعمال اخلاقا معنادار، آزاد باشند دستکم به لحاظ یک عمل به خطا خواهند رفت. بنابراین بهاى آفریدن جهان حاوى خیر اخلاقى، آفرینش جهانى است که حاوى شر اخلاقى نیز باشد.
شرارت فراگیر و مساله ذات
تا اینجا روشن شد که این امکان هست که همه انسانها مبتلا به شرارت فراگیر باشند و در صورت فعلیتیافتن این امکان، خدا نمىتواند هیچ جهان ممکنى را که اولا، حاوى انسانهاى موجود باشد و ثانیا، در آن خیر اخلاقى بدون شر اخلاقى محقق گردد، بیافریند. ولى آیا این مطلب به معناى توفیق کامل دفاع اختیارگروانه است؟ خیر. زیرا خدا مىتوانسته است مردمان دیگرى، غیر از انسانهاى کنونى، بیافریند که مبتلا به شرارت فراگیر نباشند و چه بسا در این صورت، او قادر بر آفرینش جهانى حاوى خیر اخلاقى و بدون شر اخلاقى بوده باشد. بنابراین، لازم است که امکان انتفاى این فرض نیز به اثبات رسد.
براى منظور فوق، پلانتینجا مفهوم «ذات» (25) یا «طبیعت» را مورد کنکاش قرار مىدهد. بدیهى است که فردى مانند سقراط مىتواند در جهانهاى ممکن بسیارى وجود داشته باشد. برخى اوصاف سقراط به گونهاى است که وى در هر جهان ممکنى که در آن باشد، آن اوصاف را داراست. این دسته، اوصاف «ذاتى» سقراطند. ذاتى بودن گروهى از اوصاف، بالبداهه روشن است. مثلا اوصاف ازدواج نکردن در فرض مجرد بودن، یا عینیتبا خود، از اوصاف ذاتىاند که ذاتى بودن آنها بدیهى است.
گروه جالب توجهى از اوصاف ذاتى وجود دارند که پلانتینجا آنها را اوصاف «مشروط به جهان خاص» مىنامد. براى مثال، سقراط در جهان فعلى فیلسوف بوده است، ولى واضح است که فیلسوف بودن سقراط از اوصاف ذاتى او نیست و لذا جهانهاى ممکنى هستند که سقراط در آنها وجود دارد ولى فیلسوف نیست. اما وصف فیلسوف بودن در جهان فعلى، وصف ذاتى سقراط است. زیرا در هر جهان ممکن W این مطلب صادق است که اگر جهان کنونى فعلیتیابد، سقراط فیلسوف است. همچنین اگر سقراط در جهان +W فیلسوف نباشد، وصف فیلسوف نبودن در +W ،از اوصاف ذاتى سقراط به شمار خواهد آمد. چرا که در هر جهان ممکن دیگرى و از آن جمله در جهان فعلى این مطلب صادق است که اگر +W فعلیتیابد، سقراط فیلسوف نیست.
پلانتینجا در ادامه، ذات را به عنوان مجموعهاى از اوصاف ذاتى تعریف مىکند. این مجموعه شامل همه اوصاف مقید به جهان خاص به همراه جمعى دیگر از اوصاف ذاتى مىگردد. همچنین روشن است که دو شخص نمىتوانند در همه اوصاف ذاتى خود با یکدیگر شریک باشند. سرانجام باید توجه داشت که ذات سقراط شامل مجموعه کاملى از اوصاف «مشروط» اوست. زیرا اگر P یک وصف مشروط به جهان خاص باشد آنگاه یا P و یا متمم آن (یعنى +P )عضوى از مجموعه اوصاف ذاتى سقراط است.
حال با توجه به مطالب بالا، مىتوان ارتباط بین «شرارت فراگیر» شخص و ذات او را به عنوان مبنایى براى تعریف جدیدى از شرارت فراگیر به گونهاى که، به جاى افراد، بر ذوات تطبیق شود، به کار گرفت. ابتدا باید به خاطر داشت که اگر E ذات یک شخص باشد، آنگاه شخص مزبور، مصداق E خواهد بود. یعنى او چیزى است که داراى همه اوصاف موجود در E است و به عبارت دیگر، این اوصاف را تمثل مىبخشد. حال مىتوان گفت:
ذات E دچار شرارت فراگیر است، اگر و تنها اگر، براى هر جهان W که آنچنان است که E واجد اوصاف در W به نحو معنادارى آزاد بودن، و در W همواره آنچه را که صواب است انجام دادن، مىباشد، عمل A و بخش بغایت کاملى از جهان مانند S وجود داشته باشد به گونهاى که:
(1) S شامل محقق شدن E و آزاد بودن مصداق E به لحاظ عمل A و اخلاقا معنادار بودن A در W واقع شده، لیکن نه شامل انجام گرفتن A از سوى مصداق E و نه شامل ترک کردن A مىشود; و (3) اگر S فعلیتیابد آنگاه مصداق E به لحاظ A به خطا مىرود.
بدیهى است اگر ذات E دچار شرارت فراگیر باشد آنگاه این در حیطه قدرت الهى نخواهد بود که جهان ممکن W را فعلیتبخشد، به گونهاى که E شامل اوصاف در W به نحو معنادارى آزاد بودن، و در W همواره آنچه را که صواب است انجام دادن، باشد. در نتیجه، این در حیطه قدرت خدا نیست که جهانى بیافریند که در آن، E ممثل گردد و مصداق آن به نحو معنادارى آزاد باشد، اما همواره آنچه را که صواب است انجام دهد.
حال این «امکان» هست که هر ذات مخلوقى مبتلا به شرارت فراگیر باشد. اگر این امکان فعلیتیابد، آفرینش جهان حاوى خیر اخلاقى و بدون شر اخلاقى حتى از طریق آفریدن مردمانى غیر از انسانهاى فعلى خارج از حیطه قدرت خدا خواهد بود. زیرا در این صورت مصادیق ذوات، اگر در انجام اعمال اخلاقا معنادار مختار باشند، همواره دستکم چند عمل خطا انجام خواهند داد.
اثبات سازگارى وجود خداوند با شرور
بدین ترتیب دفاع اختیارگروانه به هدف خود دست مىیابد. زیرا روشن شد که مجموعه قضایاى زیر با یکدیگر سازگارند:
(1) خدا قادر مطلق، عالم مطلق و خیر مطلق است.
(2) خدا قادر نبوده است جهانى حاوى خیر اخلاقى بدون شر اخلاقى بیافریند. و
(3)خدا جهانى حاوى خیر اخلاقى آفریده است.
شکى نیست که قضایاى فوق با یکدیگر سازگارند و به عبارت دیگر، ترکیب آنها قضیه ممکنى است. اما از ترکیب این قضایا نتیجه مىشود که:
(4) شر، وجود دارد.
زیرا مطابق (3) خدا جهانى حاوى خیر اخلاقى آفریده است. این مطلب به همراه (2) نتیجه مىدهد که او جهانى حاوى شر اخلاقى آفریده است. اما اگر این جهان حاوى شر اخلاقى باشد پس حاوى شر است. بنابراین (1)، (2) و (3) با یکدیگر سازگارند و (4) را نتیجه مىدهند، لذا (1) با (4) سازگار خواهد بود.
پلانتینجا خاطرنشان مىکند که براى کارا بودن (2) و (3) در استدلال فوق، به هیچ وجه احراز صدق فعلى آنها و یا حتى برخوردارى آنها از درجه احتمالاتى بالا، لازم نیستبلکه آنچه لازم است «سازگارى» آنها با (1) است و این که ترکیب آنها با (1) ترکیب «ممکنى» باشد. از آنجا که آنها، چنین هستند، هیچ تناقضى در مجموعه ه نخواهد بود و بدین ترتیب دفاع اختیارگروانه ظاهرا موفق شده است.
آیا وجود خدا با مقادیر شر اخلاقى موجود در جهان سازگار است؟
تا به حال دریافتیم که وجود خدا فى الجمله با وجود مقدارى از شر اخلاقى سازگار است. شاید فیلسوف ملحد بتواند دوباره تجهیز قوا کرده، مدعى شود که وجود خدا با تعدد و تنوع فراوان شر اخلاقى در جهان فعلى ناسازگار است. زیرا اگر قادر مطلق باشد، مىتوانسته است جهانى داراى شر اخلاقى کمترى نسبتبه آنچه جهان فعلى داراست، بیافریند.
به اعتقاد پلانتینجا سؤال اصلى در اینجا دقیقا این است که: آیا در حیطه قدرت خدا بود که جهانى بیافریند که نسبتبه جهان فعلى، حاوى ترکیب بهترى از خیر اخلاقى و شر اخلاقى باشد یعنى جهانى که به قدر ممکن حاوى خیر اخلاقى بیشتر و شر اخلاقى کمترى باشد؟ در پاسخ به این پرسش پلانتینجا بار دیگر این امکان را مطرح مىکند که آفرینش همه جهانهاى ممکنى که داراى خصوصیت فوق باشند از حیطه قدرت خدا خارج باشد. زیرا این ممکن است که:
الف) براى هر جهان W که شامل همان قدر خیر اخلاقى که در جهان فعلى هست، بوده اما حاوى شر اخلاقى کمترى است، دست کم یک ذات E و عمل A و بخش بغایت کاملى از جهان مانند S وجود دارد به گونهاى که:
(1) E شامل این اوصاف است: در W به لحاظ عمل A آزاد است و در W به لحاظ A به صواب مىرود.
(2) S در W مندرج است و شامل تحقق E مىشود، ولى نه شامل انجام گرفتن A از روى مصداق E و نه خوددارى کردن مصداق E از انجام A است. و
به لحاظ A به خطا خواهد رفت.
قضیه (الف) ممکن است و اگر صادق باشد آنگاه در حیطه قدرت خدا نخواهد بود که جهانى حاوى همان مقدار خیر اخلاقى که این جهان داراست، ولى حاوى شر اخلاقى کمترى ستبیافریند. بنابراین ثابت مىشود که قضیه
(1) خدا قادر مطلق، عالم مطلق و خیر مطلق است; با
(2) شر اخلاقى به آن اندازه که جهان فعلى حاوى آن است، وجود دارد; سازگار است. زیرا بدیهى است که (1)، (الف) و
(3) خدا جهانى را که شامل همان قدر خیر اخلاقى است که جهان فعلى حاوى آن است، آفریده است;
با یکدیگر سازگارند. اما براساس (الف) خدا نمىتوانسته است جهانى که نسبتبه جهان فعلى حاوى خیر اخلاقى بیشتر و شر اخلاقى کمترى باشد بیافریند. لذا سه قضیه (1)، (الف) و (3)، قضیه (2) را نتیجه مىدهند و بدین ترتیب ثابت مىشود که (1) و (2) سازگارند.
سازگارى شرور طبیعى با وجود خداوند
تاکنون ثابتشد که وجود خداوند قادر مطلق، عالم مطلق و خیر مطلق با مقادیر موجود شر اخلاقى در این جهان سازگار است. اما در مورد شرور طبیعى چه باید گفت؟ پلانتینجا به دو رهیافت مختلف اشاره مىکند:
الف) این مطلب قابل تصور است که چنان ارتباطى بین شرور طبیعى با برخى از افراد باشد که اگر این شرور محقق نگردند، آن افراد منشا خیر اخلاقى کمترى شوند. گروهى از مردم چنان با مصیبتها و سختیها به صورت خلاق، برخورد مىکنند که نتیجه آن ظهور یک وضعیت کلى بسیار ارزشمند است و چه بسا اگر شرور طبیعى نباشند چنین موقعیتهاى اخلاقى ارزشمندى هیچگاه حاصل نگردند.
ب) در دیدگاه آگوستین، همه شرور طبیعى به استثناى آنچه مىتواند به کیفر الهى مستند شود معلول سوء استفاده موجودات مختار غیر انسانى، مانند شیاطین، از اختیار خویش است. بدین ترتیب شرور طبیعى، در نظر آگوستین، بالمآل به شر اخلاقى باز مىگردند. مدافع اختیارگرا مىتواند از مطلب فوق بهره جوید، البته با این تفاوت که در نظر آگوستین استناد شرور طبیعى به شرور اخلاقى امرى است صادق و واقع، اما مدافع اختیارگرا صرفا مدعى «امکان» آن است. از این رو مىتوان مدعى شد که ممکن استشر طبیعى معلول فعالیت آزادانه موجودات مختارى غیر از آدمیان باشد و لذا قضیه
(5) شر طبیعى معلول اعمال آزادانه اشخاص غیر انسانى است که در نتیجه آن، درجه خاصى از غلبه خیر بر شر وجود دارد و این در حیطه قدرت خدا نبوده است که جهانى بیافریند که به لحاظ اعمال اشخاص غیر انسانى که شامل آنهاست، حاوى درجه مطلوبترى از غلبه خیر بر شر باشد;
قضیهاى ممکن است. اگر (5) صادق باشد آنگاه در واقع شر اخلاقى و طبیعى هر دو از مصادیق چیزى است که مىتوان آن را «شر اخلاقى عام» نامید. بدین ترتیب مىتوان (الف) و (5) را در هم ادغام کرد:
(6) تمام شر موجود در جهان فعلى شر اخلاقى عام است و این در حیطه قدرت خدا نبوده است که جهانى شامل موازنه بهترى بین خیر و شر اخلاقى عام بیافریند.
به نظر مىرسد که (6) با (1) و با
(7) خدا جهانى را مىآفریند که به اندازه جهان فعلى داراى خیر اخلاقى عام است; سازگار است. اما (1)، (6) و (7) با هم، قضیه (2) را نتیجه مىدهند و لذا بار دیگر ثابت مىشود که (1) با (2) سازگار است.
در پایان، پلانتینجا نتیجه مىگیرد که دفاع اختیارگروانه در رد اتهام ناسازگارى و تناقضى که از سوى ملحدان بر متالهان وارد شده، کاملا موفق است.
بررسى و نقد مختصر نظریه پلانتینجا
روایت پلانتینجا از دفاع اختیارگرایانه مورد نقد و بررسى پارهاى از فیلسوفان معاصر او قرار گرفته است. (26) بىتردید بررسى جامع مطالبى که درباره نظریه پلانتینجا گفته شده است، یا مىتوان گفت، نوشتار مستقلى را مىطلبد. با این حال، شاید اشارهاى گذرا به چند نکته، که نقش تعیینکنندهاى در تمامیت این نظریه دارند، خالى از فایده نباشد:
الف) همانگونه که ملاحظه گردید، ثمره نهایى دفاع اختیارگرایانه پلانتینجا، در صورتى که از استوارى منطقى برخوردار باشد، اثبات سازگارى بین اعتقاد به وجود خداى ادیان با وجود شرور است. شکى نیست که این ثمره، فى حد نفسه، نتیجه ارزشمندى است، اما اکتفا به آن در مبحثشرور براى متالهان و پیروان ادیان آسمانى چندان خرسندکننده و رضایتبخش نخواهد بود. به عبارت دیگر، بسنده کردن به چنین دفاعى، نوعى عقبنشینى از مواضع کلامى و اتخاذ یک موضع حداقلى در باب مساله شرور است. آنچه که از دیرباز تاکنون، عموم متکلمان و فیلسوفان الهى را دل مشغول خود ساخته است، دستیابى به نظریهاى است که طبق اصطلاح پلانتینجا، نقش یک تئودیسه را ایفا کند و بتواند در کنار اعتقاد به وجود خداوند عادل، حکیم و قادر مطلق، تبیین معقولى از همه انواع شرور به دست دهد. تنها چنین نظریهاى است که مىتواند مبانى تئوریک ایمانى مستحکم به عدالتورزى مطلق خداوند را فراهم آورد و یا (اگر ساحت ایمان را یکسره بریده از حوزه آگاهى بدانیم) دست کم نشان دهد که در این وادى، ایمان و خرد آدمى او را به سرمنزل واحدى رهنمون مىگردند، بىتردید تلاش پلانتینجا و همفکران او به منظور اثبات سازگارى منطقى بین اعتقاد به خداوند و وجود شر، تلاشى ارزشمند و قابل تقدیر است، اما این تنها نیمى از راه است. بر اندیشمندان دینباور لازم است که با کوششى مضاعف در پى آن باشند که از طریق نقادى ژرفبینانه دیدگاههاى ارائه شده، به افقهاى جدیدى راه یابند و به کشف نظریههاى عمیقترى در باب عدل الهى و مساله شرور، نائل شوند. (27)
ب) به نظر مىرسد که در دفاع اختیارگرایانه پارهاى ابهامهاى منطقى یا فلسفى هست که تامل و بررسى بیشترى را مىطلبد. یکى از مسائل منطقى این نظریه، ابهامى است که به تصویر پلانتینجا از جهان ممکن باز مىگردد. همانگونه که ملاحظه کردیم، زیربناى نظریه او این اندیشه است که ممکن است جهان حاوى خیر اخلاقى و بدون شر اخلاقى، بهرغم آنکه جهانى ممکن است، از قلمرو قدرت خداوند خارج باشد. براى اثبات این مساله، او حالتى را فرض مىکند که فاعل مختار A ،فعل علیه السلام را در زمان T ،در جهان فعلى و در صورت تحقق مجموعه حالات و شرایط S انجام مىدهد. در این صورت، جهانى مانند W که شامل S است و به نحوى است که اگر S در آن محقق شود، A فعل علیه السلام را انجام نمىدهد، از حیطه قدرت الهى خارج مىشود.
اما در این جا مىتوان پرسید که چگونه صدق یک قضیه در جهان فعلى، که خود یکى از جهانهاى ممکن است، در جهان ممکن دیگرى مانند W تاثیر مىگذارد و موجب مىشود که فعلیتبخشیدن به آن براى خداوند مقدور نباشد؟ به تعبیر صورى، در فرض بالا، قضیه شرطى [ P.S ] (در جایى که A] P فعل علیه السلام را در T انجام مىدهد») در جهان کنونى، و قضیه شرطى P.S ] »در W صادق است. بنابراین، اگر به جاى جهان کنونى، جهان W به فعلیت رسد از آنجا که S و P.S ] »در W صادقاند (یا به تعبیر دقیقتر، حالات متناظر با این دو قضیه در جهان W فعلیت مىیابند و دو قضیه مزبور در کتاب W صادقاند، P نیز صادق بوده، حالت متناظر با آن در W فعلیت مىیابد، یعنى A فعل علیه السلام را انجام نمىدهد. بنابراین، جهان کنونى و جهان W ،دو جهان ممکن در عرض یکدیگر و مستقل از یکدیگرند و صدق یک قضیه در یکى از این دو، تاثیرى در دیگرى ندارد.
به نظر مىرسد که در صورت معتبر بودن استدلال پلانتینجا، مىتوان بدون دخالت دادن مساله اختیار در بحث، جهانهاى ممکن بسیارى را به روشى مشابه، از حوزه قدرت قادر مطلق خارج کرد. فرض کنیم در جهان فعلى قضیه شرطى Q.P ] »و در جهان W قضیه شرطى Q .P ] »صادق باشد
، P ) و Q حاکى از حوادث خاصىاند که در شرایط زمانى، مکانى و... خاصى واقع مىشوند) و قضیه P نیز در هر دو جهان صادق باشد. همچنین فرض مىکنیم که تا زمان T که زمان وقوع حالت متناظر با P است، جهان W با جهان کنونى در همه حالات مشابه یکدیگرند. پس از وقوع P در جهان کنونى، از آنجا که Q.P ] »در این جهان صادق است، حالت متناظر با Q محقق مىشود. اما در این صورت، تحقق بخشیدن به جهان W مقدور خداوند نخواهد بود، چرا که این کار صدق P را مىطلبد (زیرا براساس قاعده رفع تالى، از صدق Q.P و صدق Q ،مىتوان P را نتیجه گرفت)، حال آنکه برحسب فرض، در P ,W صادق است.
ج) ممکن است گفته شود: اعتراض بالا ناشى از نادیده گرفتن تفاوت بین دو گونه از حالات است; حالاتى که فعلیتیافتن آنها وابسته به اختیار مخلوقات مختار است و حالاتى که چنین نیست. استدلال پلانتینجا ناظر به حالات نوع اول است و ارتباطى به دسته دوم ندارد.
در ارتباط با این سخن، دو نکته قابل توجه است: اول آنکه، مقصود از حالتى که فعلیتیافتن آن وابسته به اختیار مخلوقات مختار است، چیست؟ یقینا حالات بسیارى هستند که اگرچه خود یک فعل اختیارى، مانند خوردن غذایى خاص یا رفتن به مکانى خاص، نیستند اما به صورت غیر مستقیم تحت تاثیر اختیار موجود مختارند; بدین معنا که فعلیتیافتن یا نیافتن این حالات در گرو اختیار آنان است. به عبارت دیگر، تمام حالاتى که در جایى از سلسله على آنها هرچند با وساطت مجموعههاى بسیار بزرگى از حلقههاى میانجى، عنصر اختیار قرار دارد، و نیز تمام حالات ملازم با این حالات، به یک معناى عام از «تاثیر»، تحت تاثیر اختیارند. بدین ترتیب، بسیارى از حالاتى که ظاهرا در گروه دوم جاى مىگیرند، با نگاه دقیق به گروه اول تعلق دارند. همچنین اگر تاثیر را اعم از رابطه ایجابى و سلبى بدانیم، مجموعه حالات گروه اول بسیاربزرگتر خواهد شد (مقصود از رابطه سلبى آن است که ترک فعل اختیارى ممکنى، که انجام دادن آن سبب علیتیافتن حالتخاص مىگردد، موجب فعلیتیافتن حالت متمم حالت نخست گردد).
بر این اساس، فىالمثل قرار داشتن یک سیب بر روى شاخه درخت در زمان T ،مىتواند تحت تاثیر اختیار من باشد زیرا این قضیه صادق است که «اگر من در زمان T بخواهم، آن سیب را از درخت جدا مىکنم». ممکن است این قضیه درباره سیبها و درختان متعددى و در مقاطع گوناگونى از زمان صادق باشد و بدین ترتیب، حالات متعددى وجود خواهند داشت که به نحوى تحت تاثیر اختیار من (به معناى عام آن) قرار دارند. با اندک تاملى روشن مىشود که از طریق تعمیم مثال حاضر به موجودات مختار متعدد و مقاطع زمانى گوناگون مىتوان به مجموعهاى بغایتبزرگ دستیافت. در این صورت، مجموعه جهانهاى ممکن غیر مقدور به اندازه غیر قابل تصورى بزرگ مىگردد. در این صورت، حتى شاید بتوان به روشى مشابه با روش پلانتینجا نشان داد که ممکن است هر جهان ممکنى، غیر از جهان کنونى، خارج از حیطه قدرت خداوند باشد.
نکته دوم ماهیتى فلسفى (متافیزیکى) دارد. البته پلانتینجا خود به این نکته متفطن بوده است و برخى معاصران او نیز بر آن تاکید ورزیدهاند. (28) این نکته مهم آن است که براساس دفاع اختیارگرایانه (به روایت پلانتینجا) قدرت مطلق الهى علاوه بر محدودیتهاى منطقى، از سوى انتخاب موجودات مختارى که آفریدگان خود اویند، محدود مىگردد. همانگونه که پلانتینجا خود اشاره کرد، اینکه در زمان خاصى، مانند T ،چه جهان ممکنى از قبل فعل اختیارى شخص A غیر مقدور مىگردد، بستگى تامى به انتخاب A دارد. این دیدگاه، به اعتقاد نگارنده با دیدگاه مفوضه در بحث جبر و اختیار مشابهت زیادى دارد که براساس آن، اراده خداوند تاثیرى در حوزه افعال اختیارى موجودات مختار ندارد و این حوزه، ملک على الاطلاق مخلوقات اوست. البته، همانطور که پلانتینجا نیز تصریح کرد، خدا مىتواند موجودات مختار را نیافریند یا آنان را از نعمت اختیار محروم سازد; اما اگر آنان را آفریده، به آنها اختیار دهد، انگاه آنان در حوزه اعمال اختیارى خویش کاملا مستقل خواهند بود.
به نظر مىرسد که دیدگاه فوق ناشى از عدم درک صحیح اصلى است که در فلسفه اسلامى از آن به «توحید افعالى» یاد مىشود. این اصل در نزد پارهاى فیلسوفان مسلمان بویژه آنان که با آموزههاى بلند پیشوایان معصوم آیین اسلام انس و الفتى دارند و به آن به دیده اقیانوس ژرفى از معارف الهى مىنگرند چنان تفسیر مىگردد که حق اراده الهى و اختیار انسانى، هر دو به انصاف ادا مىگردد و هیچکدام در پاى دیگرى قربانى نمىشود. تشریح این دیدگاه از حوصله بحثحاضر خارج است، اما نباید از نظر دور داشت که براساس تفسیر اخیر (که از آن به مسلک «امر بین الامرین» تعبیر مىشود) گشادهدستى آدمى در حوزه رفتارهاى اختیارى خویش حد و مرزى دارد و چنان نیست که اعمال او یکسره از قلمرو اراده و مشیت الهى بیرون باشد. در صورت پذیرفتن این مسلک، دفاع اختیارگرایانه پلانتینجا با مشکل خاصى روبرو مىگردد، چرا که این دفاع بر نوعى تفویض استوار است، حال آنکه در مسلک یاد شده، جایى براى پذیرش تفویض نیست.
به هرحال، شکى نیست که دفاع اختیارگرایانه به تفسیر جدیدى از قدرت مطلق مىانجامد. همانطور که پلانتینجا خود اشاره نمود، در نظر عموم متالهان، قدرت الهى صرفا محدود به حدود منطقى استبدین معنا که هر امرى ذاتا و منطقا ممکن باشد، مىتواند متعلق قدرت الهى قرار گیرد. اما دفاع اختیارگرایانه این پیامد را به دنبال دارد که برخى جهانهاى ممکن که تعداد آنها بسیار زیاد استبه رغم ممکن بودن از دایره قدرت الهى خارج مىشوند. این تفسیر از قدرت مطلق بسختى مىتواند مورد پذیرش عمومى جامعه متدینان و پیروان ادیان آسمانى، واقع شود.
و) در میان مبادى نظریه پلانتینجا نیز پارهاى نکات بحثانگیز به چشم مىخورد که تفسیر و تبیین آنها، بویژه با لحاظ دیدگاههاى شایع بین فیلسوفان و متکلمان مسلمان، تامل بیشترى را مىطلبد. براى مثال، ملاحظه کردیم که در نظر پلانتینجا، خداوند، به تعبیر دقیق، آفریننده هیچ جهان ممکنى (یا حالت ممکنى) نیست، بلکه تنها فعلیتبخش آنهاست; همه جهانهاى ممکن، به مثابه حالتهاى بغایت کامل ممکن، وجود دارند، لیکن تنها یک جهان ممکن فعلیتیافته است. علاوه بر این، پلانتینجا بر این باور است که حتى حالت عدم خدا نیز وجود دارد، هرچند که فعلیت نیافته است!
تاملى کوتاه در مطالب بالا کافى است تا پرسشهاى متعددى را برانگیزد: یک سؤال اساسى این است که اصولا مقصود پلانتینجا از وجود داشتن همه حالتهاى ممکن چیست و ظرف وجود این حالات کدام است؟ در نگاه نخست، ممکن است گمان شود که دیدگاه پلانتینجا نظیر دیدگاه منسوب به برخى مکاتب کلام اسلامى است که ظرف ثبوت را گستردهتر از ظرف وجود و شامل ماهیات ممکن معدوم مىداند. (29) اما به نظر مىرسد که در این جا تفاوتهایى نیز وجود دارد. همانطور که اشاره کردیم، پلانتینجا حالت عدم خدا را نیز حالتى موجود مىداند، حال آنکه هیچ یک از اصحاب نظریه «ثبوت» به چنین مطلبى اذعان ندارند. البته چه بسا این تفاوت از آنجا برمىخیزد که قضیه «خدا وجود دارد»، در نظر پلانتینجا، قضیهاى ضرورى (به معناى قضیه صادق در همه جهانهاى ممکن) نیست و از اینرو، حالت عدم خدا، حالت ممتنعى نمىباشد، در حالى که در نظر متکلمان اسلامى، قضیه مزبور، قضیهاى ضرورى است. به هر تقدیر، حتى اگر تشابه این دو نظریه را بپذیریم، سؤال فوق به قوت خود باقى است (30) زیرا نظریه ثبوت، مورد قبول فلسفه اسلامى نبوده و شدیدا مورد انکار قرار گرفته است. (31)
ابهام دیگرى که در مبانى نظریه پلانتینجا وجود دارد، مربوط به تفسیر ماهیت فعلیتبخشیدن و تفاوت آن با آفرینش است. براساس یک دیدگاه رایج، خداوند قادر است که امور ممکن معدوم را بیافریند (خلق از عدم) یا به تعبیر فلسفیتر، به ماهیات معدوم، وجود بخشد یا وجود آنها را جعل کند. بر طبق این دیدگاه، وجه معقولى براى تفکیک بین فعلیتبخشى و آفرینش، و سلب دومى از خداوند، وجود ندارد.
در پایان این بخش، جا دارد بر این نکته تاکید ورزیم که دعوى نقدپذیرى نظریه پلانتینجا در باب دفاع اختیارگرایانه نباید از قدر و منزلت آن بکاهد. واقعیت آن است که امروزه، این نظریه در فلسفه دین معاصر غربى از اهمیت و ارزش خاصى برخوردار است. آقاى ریچارد گیل که بیش از شصت صفحه از کتاب درباره طبیعت و وجود خدا را به بررسى دیدگاه پلانتینجا اختصاص داده است، در این باب مىگوید: «روایت پلانتینجا از دفاع اختیارگرایانه آنقدر زیباست که بىگمان یکى از بنیانهاى پاسخ الهیات به مساله شر، نه صرفا براى چند سال آینده، که براى چندین سده خواهد بود». (32)
پىنوشتها:
10. نکته قابل توجه این است که براى چنین گروهى، تلاش براى پاسخ دادن به ادعاى متناقض بودن مجموعه A ضرورتى ندارد. زیرا براساس راى آنان خدا مىتواند امور منطقا محال مانند تناقض را ایجاد کند. بنابراین، او مىتواند سبب شود که اعضاى مجموعه A در عین تناقض با یکدیگر، همگى صادق باشند! بدین ترتیب ادعاى ملحدانى همچون مکى، هیچ مشکلى را براى گروه فوق در بر نخواهد داشت.
27. اخیرا دیدگاه نوینى در باب مساله شرور و عدل الهى از سوى استاد على عابدى شاهرودى ارائه شده است. در این دیدگاه، پس از نقادى عمیق نظریههاى کلاسیک فلسفه اسلامى، نظریه جدیدى با نام «نظریه عدل جمعى الهى» عرضه گردیده است. براى آگاهى تفصیلى از این نظریه رجوع کنید به مقالات ایشان در شمارههاى 48 تا52 نشریه کیهان اندیشه (خرداداسفند 1373).
30. ناگفته نماند که پلانتینجا در برخى کتابهاى دیگرش توضیحات بیشترى راجع به مبادى و مبانى نظریه خویش داده است. براى مثال، وى در کتاب ماهیت ضرورت توضیح مىدهد که مقصود از وجود یک شىء در جهانهاى ممکن گوناگون، نوعى وجود مشروط است، بدین معنا که اگر جهان مفروضى فعلیتیابد، شىء مذکور موجود مىشود. ر.ک:
Alvin Plantinga, The Nature of Necessity, pp.44-51.
31. براى نمونهاى از اشکالات وارد شده بر نظریه ثبوت، ر.ک: ابنسینا، الشفاء (الالهیات)، کتابخانه مرعشى نجفى، صص3234 و صدرالدین شیرازى، الاسفار الاربعه، ج1، ص77 و78.
پلانتینجا پس از اشارهاى کوتاه به این واقعیت که جهان، حاوى برخى شرور طبیعى و اخلاقى است، مساله شر را از زبان هیوم بازگو مىکند. به گفته هیوم: «آیا او [خدا] مىخواهد از وقوع شر جلوگیرى کند، ولى توانایى این کار را ندارد؟ در این صورت او ناتوان خواهد بود. آیا او قدرت جلوگیرى از شرور را دارد، اما نمىخواهد؟ در این صورت او بدخواه است. آیا او هم قادر بر جلوگیرى است، و هم اراده این کار را دارد؟ در این صورت شرور از کجا مىآیند؟»
در پاسخ به استدلال هیوم، چه بسا شخص متاله بکوشد دلیلى براى تجویز شر از سوى خدا ارائه دهد. (شاید فى المثل گفته شود که تحقق شر به نحوى در ارتباط با وجود خیر، ضرورت دارد.) چنین موضعى گاه، به نام «تئودیسه» [نظریه عدل الهى] خوانده مىشود. نکته مهمى که در اینجا،پلانتینجاخوانندگان خود را به آن توجه مىدهد این است که حتى اگر هیچ یک از این پاسخها رضایتبخش نباشند، باز مىتوان ادعا کرد که خدا دلیلى براى تجویز شر دارد، اما ما انسانها از آن بىخبریم. لب سخن پلانتینجا آن است که ادعاى فوق از سوى متالهان، ملازمهاى با نامعقول شدن باور متدینان به وجود خداوند ندارد. به عبارت دیگر، طرح سؤالات پیچیده و گیجکنندهاى که متاله از پاسخ دادن به آن عاجز است، براى تثبیت این مدعا که باورهاى دینى نامعقولند، کفایت نمىکند، بلکه براى این منظور کار بیشترى لازم است.
در اینجا،پلانتینجا از مقاله مشهور مکى، «شر و قدرت مطلق»، (3) سراغ مىگیرد. هدف مکى در این مقاله اثبات این مدعاست که باورهاى دینى نه تنها فاقد پشتوانه عقلىاند، که یقینا نامعقول نیز مىباشند و مجموعه اعتقادات خداباورانه دینى مجموعهاى ناسازگار را تشکیل مىدهد.
ادعاى مکى آن است که بین قضایاى ذیل تناقض هست:
1. خدا قادر مطلق است.
2. خدا خیرخواه مطلق است.
3. شر، وجود دارد.
پلانتینجا در مقام بررسى ادعاى فوق، در ابتدا اظهار مىدارد که مجموعه متشکل از سه قضیه بالا که براى سهولت، آن را مجموعه A مىنامیم مجموعهاى صریحا متناقض نیست. زیرا مجموعهاى داراى «تناقض صریح» (4) است که یکى از اجزاء آن نقیض جزء دیگر باشد، حال آن که در مجموعه مورد نظر چنین حالتى وجود ندارد.
شاید ادعاى مکى آن باشد که مجموعه A داراى تناقض صورى (5) است. این نحوه از تناقض در مجموعهاى وجود دارد که هرچند صریحا متناقض نیست، شاید با استفاده از قواعد منطق صورى متعارف بتوان از آن مجموعهاى داراى تناقض صریح به دست آورد. مثلا مجموعه قضایاى زیر را در نظر مىگیریم:
1. اگر تمام انسانها فانى باشند، سقراط فانى است.
2.تمام انسانها فانىاند.
3.سقراط فانى نیست.
روشن است که این مجموعه، تناقض صریح ندارد. اما با استفاده از قانون «وضع مقدم» (6) مىتوان نتیجه گرفت که:
4. سقراط فانى است.
و با الحاق این قضیه به مجموعه مورد بحث، تناقض صریحى به دستخواهد آمد. زیرا قضیه(4) نقیض قضیه(3 )است.
با اندکى تامل، آشکار مىشود که مجموعه A داراى تناقض صورى هم نیست. زیرا با استفاده از هیچ یک از قواعد منطقى نمىتوان از این مجموعه، تناقض صریحى را بیرون کشید. اما هنوز ممکن است ادعا شود که مجموعه A داراى «تناقض ضمنى» (7) است. مجموعهاى داراى تناقض ضمنى است که بتوان با افزودن قضیه ضرورتا صادق مانند P به آن، به تناقض صورى دستیافت. مکى خود به این نکته معترف است که مجموعه A ، تناقض خود را صریحا و بلافاصله آشکار نمىکند، بلکه نیاز به افزودن قضایایى است که او آنها را «قواعد شبه منطقى» (8) مىنامد. دو اصل الحاقى که از سوى مکى پیشنهاد مىشوند عبارتند از:
4. یک موجود خیر همواره تا آنجا که بتواند، شر را دفع مىکند. و
5. هیچ محدودیتى براى افعال یک موجود قادر مطلق نیست.
به اعتقادپلانتینجا، مقصود مکى این است که براى نشان دادن تناقض ضمنى قضیه A ، لازم است دو قضیه بالا را بر آن افزود.
براساس تعریف ارائه شده براى تناقض ضمنى، قضایاى الحاقى باید بیانگر حقایقى ضرورى (9) باشند. بنابراین باید دید آیا قضایاى(4) و (5) از وصف ضرورت برخوردارند؟
در تفسیر قضیه (5) دو دیدگاه متفاوت وجود دارد: اکثر متالهان برآنند که مقصود از این قضیه، نفى محدودیتهاى فرامنطقى است و لذا قادر مطلق نمىتواند سبب وقوع حالات منطقا محال [یا به تعبیر فیلسوفان اسلامى: محالات ذاتى] گردد. در مقابل، کسانى چون مارتین لوتر و دکارت مىاندیشیدهاند که قدرت خدا حتى توسط قواعد منطق نیز محدود نمىشود. (10) به هر تقدیر،پلانتینجامعتقد است که مىتوان به ضرورت قضیه (5) براساس دیدگاه رایج در تعریف قدرت مطلق اذعان کرد.
اما در مورد قضیه (4) وضع به گونه دیگرى است. اولا، ممکن است گفته شود که چه بسا موجود خیر (خیرخواه) به دلیل بىاطلاعى از وجود برخى شرور، هیچ اقدامى در جهت طرد آن انجام ندهد.پلانتینجادر خلال مثالى، این مطلب را توضیح مىدهد و سپس نتیجه مىگیرد که باید قضیه (4) را به شکل زیر اصلاح کرد:
"4. هر موجود خیرى، همواره شرى را که از آن آگاهى داشته باشد و بتواند آن را دفع کند، دفع مىکند.
بنابراین براى رسیدن به تناقض ضمنى از ترکیب مجموعه آ با قضیه ("4) و (5)، باید قضیه (6) را نیز به این مجموعه افزود:
6. خدا عالم مطلق است.
با وجود این، به نظرپلانتینجاقضیه ("4) نیز از صدق ضرورى برخوردار نیست. او براى اثبات این مدعا مواردى را مثال مىزند که دفع یک شر، متضمن ایجاد شرى بزرگتر یا دفع حالتخیرى مهمتر مىگردد. روشن است که در این موارد، خوددارى موجود خیر از دفع شر مزبور به هیچ وجه مستلزم سلب خیرخواهى از او نخواهد بود. بنابراین باید قضیه ("4) را به شکل زیر تصحیح کرد:
24. یک موجود خیر هر شرى مانند E را که از آن آگاه باشد و بتواند آن را بدون ایجاد شرى بزرگتر یا دفع خیرى برتر، از E دفع کند، دفع مىکند.
با توجه به آنچه گذشت مىتوان تعریفى به شرح زیر ارائه داد:
«یک موجود، حالتشرى را نحو صحیح» (11) دفع مىکند، اگر آن را بدون دفع کردن خیرى برتر یا ایجاد شرى بزرگتر دفع کند.» با استفاده از این مفهوم و با افزودن ویژگیهاى خداوند، قضیه (’’4) سرانجام به صورت زیر درمىآید.
’4. موجود خیر قادر مطلق و عالم مطلق، هر شرى را که بتواند به نحو صحیح دفع کند، دفع مىکند. فرض کنیم که قضیه (’’’4) داراى صدق ضرورى باشد. آیا اکنون مىتوان ادعا کرد که مجموعه A به همراه قضایاى (’’’4) و (5) مجموعهاى، بصورت، متناقض را تشکیل مىدهد؟ مجموعه جدید که آن را A| مىنامیم داراى اجزاء زیر است:
1) خدا قادر مطلق است;
2) خدا خیر مطلق است;
3)شر، وجود دارد;
’’’4)موجود خیر قادر مطلق و عالم مطلق هر شرى را که بتواند به نحو صحیح دفع کند، دفع مىکند;
5)هیچ محدودیت فرامنطقىاى براى آنچه یک موجود قادر مطلق مىتواند انجام دهد، نیست;
6)خدا عالم مطلق است.
اگر مجموعه A| ، بصورت، متناقض باشد، باید بتوان از هر پنج جزء آن با استفاده از قوانین منطق متعارف نقیض جزء ششم را به دست آورد. بنابراین، در فرض تناقض صورى A| ، باید از قضایاى(1)، (2)، (’’’4)، (5) و (6) نتیجه گرفت که:
’3) شر، وجود ندارد.
اما مطلب از این قرار نیست. زیرا آنچه نتیجه مىشود این است که:
(’’3) هیچ شرى که خدا بتواند آن را به نحو صحیحى دفع کند، وجود ندارد.
بدیهى است که بین (3) و (’’3) تناقضى نیست. از اینجا به دست مىآید که براى به دست آوردن تناقض صورى مجموعه A| افزودن قضیه زیر لازم است:
(7) اگر خدا عالم مطلق و قادر مطلق باشد، آنگاه مىتواند هر حالتشرى را به نحو صحیحى دفع کند.
براساس تعریفى که از تناقض ضمنى ارائه شد، قضیه اخیر باید قضیهاى ضرورى باشد. آیا واقعا اینچنین است؟ پاسخ پلانتینجابه این سؤال، منفى است. به اعتقاد او، مواردى وجود دارد که حالتخیرى مانند G داریم که «متضمن» حالتشر E استبه گونهاى که G و [E.G] E حالتى خیر است. در این صورت، حتى یک موجود قادر مطلق نیز نمىتواند شر E را، بدون دفع حالتخیر G ،دفع کند. (زیرا برحسب فرض، E مندرج در G است.) با توجه به تعریفى که از «وضع یک شر به نحو صحیح» ارائه شد، باید گفت که در تمام موارد مشابه با مورد فوق، موجود قادر مطلق نیز نمىتواند شر E را به نحو صحیح دفع کند (چرا که لازمه دفع آن، دفع خیر بزرگترى است.)
اما آیا واقعا چنین مواردى وجود دارد؟ پلانتینجا به برخى خیرات اخلاقى اشاره مىکند که در دل خود شرى را نهفته دارند. براى مثال، صبر و بردبارى به عنوان یک فضیلت و خیر اخلاقى در بسیارى از موارد در برخورد با رنج و درد; ظهور مىیابد. در این موارد، درد و رنج مسلما شر است، ولى وضع کلى یعنى بردبارى در مقابل درد خیر است و وقوع چنین خیرى بدون تحقق شر ضمنى آن ممکن نیست. به تعبیر پلانتینجا: «این حقیقتى ضرورى است که اگر شخصى درد را با شکوه تحمل کند، آنگاه کسى دردمند است.»
پلانتینجا در پایان، نتیجه مىگیرد که صدق قضیه (7) ضرورى نیست و از این رو ملحدان در اثبات تناقض ادعایى در مجموعه A ناکام ماندهاند. زیرا هیچ قضیه ضرورتا صادقى را ارائه ندادهاند که افزودن آن به مجموعه A ،مجموعهاى صورتا متناقض به دست دهد.
تاکنون روشن شد که مدعاى ملحدان مبنى بر وجود تناقض بین اعتقاد به وجود خداى خیر قادر مطلق و عالم مطلق با وجود شرور، به هیچ وجه به اثبات نرسیده است. حال باید دید که آیا مىتوان قدرى به پیش رفته، ثابت کنیم که مجموعه A برعکس مدعاى ملحدانى چون مکىبه صورت ضمنى سازگار است؟ براى این منظور، یک روش عمومى وجود دارد که گاه به نام روش «ارائه مدل» خوانده مىشود. براى ارائه مدلى از مجموعهاى مانند S ، باید حالت ممکنى را هرچند به صورت بالفعل محقق نباشدتصور کرد که در فرض علیتیافتن آن، تمام اجزاء S صادق خواهند بود.
متناسب با شرایط خاص، روشهاى ویژهاى براى ارائه مدل وجود دارد. مثلا براى اثبات سازگارى دو قضیه P و Q ،مىتوان قضیهاى مانند R یافتبه گونهاى که ترکیب عطفى R با P ،اولا ترکیبى ممکن باشد و ثانیا مستلزم Q گردد. در این و P ممکن است، حالت ممکنى را وصف مىکند، از سوى دیگر R و [ P.R ] P مستلزم Q است و لذا اگر R و P ،هر دو صادق باشند، Q نیز صادق است و در نتیجه P و Q هر دو صادق خواهند بود. بدین ترتیب روشن مىشود که این مورد در واقع یکى از موارد ارائه حالت ممکنى است که اگر فعلیتیابد، تمام اجزاء مجموعه مورد بحث (که در این مثال داراى دو عنصر P و Q است) صادق خواهند بود.
به منظور به کارگیرى این روش در مساله مورد بحثخودمان، قضایاى (1)، (2) و (6) را ترکیب کرده، نام آن را قضیه (1) مىگذاریم:
(1) خدا عالم مطلق، قادر مطلق و خیر مطلق است.
حال باید ثابت کنیم که (1) با (3) [شر، وجود دارد] سازگار است. براى این منظور، باید قضیهاى مانند R پیدا کنیم که ترکیب آن با (1) ممکن بوده و این ترکیب مستلزم (3) باشد. یک قضیه که مىتواند نقش R را ایفا کند عبارت است از:
8) خدا جهانى را که حاوى شر است مىآفریند و براى این کار دلیل موجهى دارد.
تئودیسه و دفاع اختیارگروانه
پلانتینجا پس از اشاره به راهحل آگوستین در مساله شر، چکیده آن را چنین بیان مىکند: آگوستین سعى که دارد به ما بگوید دلیل خداوند براى تجویز شرور چیست؟ این دلیل آن است که خدا مىتواند به واسطه تجویز شر، جهان کاملترى را بیافریند. یک جهان واقعا برین، وجود فاعلهاى مختار، عاقل و اخلاقى را مىطلبد و برخى از این مخلوقات مرتکب خطا مىشوند. با این حال، جهان همراه با مخلوقات مختار خطاکار بهتر از جهانى است که فاقد آفریدگان مختار باشد.
پلانتینجا راهحل آگوستین را تئودیسه اختیارگروانه (12) مىنامد. اما راه کاملا متمایز دیگرى هست که مىتوان آن را دفاع اختیارگروانه (13) نامید. در هر دو راه، هدف یافتن قضیهاى مانند R است که در ترکیب با (1)، قضیه (7) را نتیجه دهد و از این طریق سازگارى (1) با (7) معلوم گردد. بدیهى است که در این صورت، مجموعه A مجموعهاى سازگار خواهد بود. اما تفاوت اصلى این دو راه در این است که طرفدار تئودیسه اختیارگروانه مىکوشد از طریق اثبات صدق بالفعل R ،دلیل واقعى خدا براى تجویز شر را بیان کند; اما هدف دفاع اختیارگروانه آن نیست که گفته شود دلیل خدا چیست، بلکه بیشتر بیان این مطلب است که خدا براى تجویز شر چه دلیلى ممکن است داشته باشد. بنابراین، مدعاى طرفدار دفاع اختیارگروانه این نیست که صدق قضیه R را مىداند یا به آن ایمان دارد.
روشن است که دفاع اختیارگروانه اگر موفق باشد براى اثبات سازگارى مجموعه A کافى است و اثبات صدق بالفعل R ،که در تئودیسه اختیارگروانه دنبال مىشود، نسبتبه هدف مزبور (یعنى اثبات سازگارى مجموعه A )امرى تطفلى و خارج از مقصود خواهد بود. پلانتینجا در ادامه، توضیح مىدهد که هیچ یک از دو راه یاد شده براى تسکین شخصى که در برخورد ناگهانى با ناملایمات و شرور فراوان دستخوش بحران ایمانى مىشود، کافى نیست.
پلانتینجا پس از توضیح تفاوت تئودیسه و دفاع اختیارگروانه، بحثخود را بر مورد دوم متمرکز مىسازد و در پى آن است که موفق بودن آن را ثابت کند. وى سپس تقریرى اولیه از دفاع اختیارگروانه به دست مىدهد:
جهانى که داراى مخلوقاتى است که به نحو قابل توجهى آزادند (و به طور آزادانه، بیشتر اعمال نیک انجام مىدهند تا اعمال بد) با فرض تساوى تمام شروط، از جهاتى که ابدا حاوى هیچ مخلوق مختارى نباشد ارزشمندتر است. خدا مىتواند مخلوقات مختارى بیافریند، ولى نمى تواند موجب شود که آنها تنها آنچه را که صواب است انجام دهند. چرا که اگر چنین کند، آن مخلوقات، دیگر به نحو معنادارى مختار نخواهند بود و آنچه را که صواب است آزادانه انجام نخواهد داد. متاسفانه برخى از مخلوقات مختار از اختیار خود سوء استفاده مىکنند و این همان منشا شر اخلاقى است. با این حال، این واقعیت که مخلوقات مختار گهگاه به خطا مىروند نه برخلاف قدرت مطلق خداوند است نه منافى خیر بودن او. زیرا او تنها با از میان برداشتن امکان خیر اخلاقى مىتوانسته است از وقوع شر اخلاقى جلوگیرى کند.
بنابراین لب مدعاى دفاع اختیارگروانه این است که «ممکن» استخدا نتوانسته باشد جهانى حاوى خیر اخلاقى (یا دستکم حاوى مقدار خیر اخلاقى که در جهان فعلى وجود دارد). بدون شر اخلاقى بیافریند و در این صورت «ممکن» استخدا دلیل موجهى براى تجویز شر اخلاقى داشته باشد.
بررسى اعتراضات وارد بر دفاع اختیارگروانه
پلانتینجا در این بخش به بررسى برخى اعتراضات وارد بر دفاع اختیارگروانه مىپردازد. اعتراض نخستبراساس این ادعاى پارهاى از فیلسوفان شکل مىگیرد که جبر على (14) و اختیار با یکدیگر منافاتى ندارند. در این صورت خدا مىتوانسته است مخلوقات مختارى بیافریند که قادر بر انجام خطا باشند و معالوصف به نحو على مجبور باشند که تنها آنچه را که صواب است انجام دهند. براساس یک تغییر از نظریه مورد بحث گفتن این که شخص در مورد مفروض آزادانه عمل مىکند مساوى استبا گفتن این که اگر شخص مزبور گونه دیگرى از عمل را برگزیده بود، به گونه دیگرى عمل مىکرد. حال فرض کنیم تمام اعمال شخص به نحو على متعین شده باشد. با این حال این مطلب صادق است که اگر او عمل دیگرى را برگزیده بود، به گونه دیگرى عمل مىکرد. مسلم است که او نمىتواند عمل دیگرى را انتخاب کند اما این واقعیتبا گفتن اینکه «اگر او انتخاب دیگرى کرده بود، کار دیگرى انجام مىداد» سازگار است.
ادعاى فوق بروشنى با دفاع اختیارگروانه تعارض دارد. زیرا براساس آن در این فرض که خدا مخلوقات مختارى را مجبور سازد که تنها آنچه را که صواب است انجام دهند، ناسازگارى وجود دارد.
اعتراض یاد شده، در نظر پلانتینجا اعتراضى نادرست است. نادرستى آن را در قالب یک مثال بیان مىکنیم: طبق این اعتراض، مىتوان مدعى شد که در زندان بودن واقعا آزادى فرد را محدود نمىکند. زیرا مىتوان ادعا کرد که: «اگر» آن فرد در زندان نمىبود، «مىتوانست» مطابق میل خود به هرجا که مىخواهد رفت و آمد کند!
اعتراض مکى بر دفاع اختیارگروانه
دومین اعتراض، که محکمتر از اعتراض قبلى است، براساس دعاوى مکى شکل مىگیرد. همان طور که قبلا اشاره کردیم، چکیده اعتراض مکى آن است که وجود مخلوقات مختارى که دایما خیر را برگزینند، منطقا «ممکن» است و لذا چنین نیست که لازمه منطقى اختیار، وقوع بالفعل برخى شرور اخلاقى باشد. به گفته مکى: «اگر هیچ امتناع منطقىاى در انتخاب آزادانه خیر از سوى انسان در یک یا چند مورد متفاوت نباشد امتناع منطقىاى در انتخاب دایمى خیر از سوى او نخواهد بود. بنابراین، خداوند با انتخابى بین ایجاد دستگاههاى خودکار معصوم، و ایجاد موجوداتى که در عمل اختیارى خود گاه به خطا مىروند، رو به رو نبوده است. بلکه راه ممکن بهترى فراروى او قرار داشته است که ناکامى او در بهرهبردارى از این امکان، هم با قدرت مطلق و هم با خیر مطلق بودن او ناسازگار است.» (15)
به اعتقاد پلانتینجا لب ادعاى مکى آن است که جهان حاوى خیر اخلاقى بدون شر اخلاقى، جهانى ممکن است و از آنجا که قدرت مطلق مفروض براى خداوند، هیچ محدودیت فرامنطقىاى ندارد، جهان مزبور به دلیل امکان منطقى تحقق آن خارج از حیطه قدرت خدا نخواهد بود. در اینجا، پلانتینجا اشارهاى به رهیافت لایبنیتس مىکند و آن را با دیدگاه مکى مىسنجد. این دو، در این راى مشترکند که خدا، اگر قادر مطلق باشد، مىتواند هر جهان ممکنى را که بخواهد بیافریند و از آنجا که خیر مطلق است، بهترین جهان ممکن را خواهد آفرید. ولى هنگامى که لایب نیتس نتیجه مىگیرد که این جهان علىرغم ظواهر آن، باید بهترین جهان ممکن باشد. مکى در مقابل، نتیجه مىگیرد که هیچ خداى قادر مطلق و خیر مطلقى وجود ندارد. زیرا به گمان او به قدر کافى روشن است که جهان فعلى بهترین جهان ممکن نیست. ظاهرا پرسش اساسىاى که دفاع اختیارگروانه با آن رو به روست، این است: آیا، همان طور که لایب نیتس و مکى معتقدند، خدا بر آفریدن هر جهان ممکنى قادر است؟
قدرت خداوند بر آفرینش جهانهاى ممکن
پلانتینجا پیش از پاسخگویى به پرسش بالا، مفهوم «جهانهاى ممکن» (16) را به تفصیل مورد بررسى قرار مىدهد و براى این منظور به ارائه تعاریف برخى از اصطلاحات مورد نیاز در بحث مىپردازد. جهان ممکن، نوعى حالتیا وضع (17) است. مقصود از التیا وضع، امورى از قبیل «تساوى 5+7 با 12» یا «فانى بودن تمام انسانهاست». متناظر با هر حالتى، یک قضیه وجود دارد. براى مثال، قضایاى 5+7 با 12 مساوى استیا تمام انسانها فانىاند، به ترتیب متناظر با دو حالتیاد شده اند. برخى از حالات، به وقوع پیوسته یا فعلیت مىیابند مانند دو مثال بالا و برخى نیز واقع نمىشوند. در میان این قسم، گروهى ممتنع و مابقى ممکن هستند.
یک جهان ممکن یک حالت ممکن است، ولى روشن است که هرحالت ممکنى یک جهان ممکن نیست. یک حالتبراى آن که جهان ممکن باشد باید در غایت کمال باشد. پلانتینجا براى دریافت مفهوم کمال، ارائه دو تعریف را لازم مىبیند:
1) شمول (18) و طرد (19) حالات: حالت A شامل حالت B است، اگر ممکن نباشد که A واقع شود بدون [B.A] B ممکن نباشد. «شمول» در میان حالات، متناظر با «استلزام» در میان قضایاست، و هرجا که حالت A شامل حالت B باشد، قضیه متناظر با A مستلزم قضیه متناظر با B خواهد بود. علاوه بر این، حالت A حالت B را طرد مىکند، اگر وقوع توامان هر دو ممکن نباشد یا به عبارت دیگر، حالت ترکیبى A و B ممتنع باشد، اگر حالت A حالت B را طرد کند آنگاه قضیه متناظر با A ،مستلزم نقیض قضیه متناظر با B خواهد بود.
2) متمم یک حالت (20) : متمم حالت A ،حالتى مانند A است که تنها در موردى که A واقع نمىشود به وقوع مىپیوندد. به عبارت دیگر، متمم A حالتى متناظر با نقیض قضیه متناظر با A است.
با توجه به تعاریف بالا، مىتوان حالت کامل را تعریف کرد: A یک حالت کامل است اگر و تنها اگر براى هر حالتى مانند A ,B یا شامل B باشد و یا آن را طرد کند. به عبارت دیگر، اگر A حالت کاملى باشد براى هر حالتى مانند A ,B یا شامل B و یا متمم (B خواهد بود. از این رو، جهان ممکن هر حالت ممکنى است که کامل باشد.
علاوه بر این، متناظر با هر جهان ممکن W مجموعهاى از قضایا هست که پلانتینجا آن را «کتاب W »مىنامد. قضیه P در کتاب W قرار دارد اگر حالت متناظر با P مشمول W باشد. کتاب W مجموعه قضایایى است که در W صادقند. کتابها نیز مانند جهانهاى ممکن کاملند، اگر B یک کتاب باشد آنگاه براى هر قضیهاى مانند P ،یا P و یا نقیض آن عضوى از B خواهند بود. هر کتاب، مجموعه بغایتسازگارى از قضایاست و به قدرى بزرگ است که افزودن تنها یک قضیه به آن همواره مجموعهاى با تناقض صریح به دست مىدهد. براى هر جهان ممکن تنها یک کتاب وجود دارد و هر کتاب نیز تنها با یک جهان ممکن، متناظر است.
پلانتینجا پس از اثبات این مطلب که حداکثر یک جهان ممکن مىتواند فعلیت داشته باشد، به تعریف قضایاى موجهه براساس مفهوم جهانهاى ممکن مىپردازد. پلانتینجا خاطرنشان کرد که قضیه P در صورتى ضرورى است که در هر جهان ممکن صادق باشد. مىتوان این مطلب را افزود که P اگر دستکم در یک جهان ممکن صادق باشد، قضیهاى ممکن; و اگر در هیچ جهانى صادق نباشد، ممتنع خواهد بود.
آفرینش اشیاء و فعلیتیافتن حالات
پلانتینجا در ادامه بحثخویش مساله قابل توجهى را متذکر مىگردد. به اعتقاد او تمام حالات متناظر با همه قضایاى قابل تصور وجود دارند، (21) هرچند تنها برخى از آنها فعلیت مىیابند (22) یا به تعبیر دیگر، واقع مىشوند. (23) براى مثال، حالت وجود خدا و حالت عدم او، هر دو هستند; درست همان گونه که دو قضیه خدا وجود دارد و خدا وجود ندارد، هستند. اما به اعتقاد متالهان، حالت نخست و به اعتقاد ملحدان، حالت دوم فعلیتیافته است. خداوند اشیاء را مىآفریند نه حالات را، ولى نتیجه آفریدن اشیاء فعلیتیافتن حالتهاى خاصى است. براى مثال، خدا سقراط را آفریده است و از این طریق، حالت موجود بودن او فعلیتیافته است. حاصل آن که خداوند هیچ جهان ممکنى را از آن رو که یک حالت ممکن است نمىآفریند بلکه آن را فعلیت مىبخشد.
پس از ارائه توضیحاتى درباره مفهوم جهانهاى ممکن، نوبتبه بررسى پرسشى که پیشتر مطرح شد مىرسد: آیا خداوند قادر بر آفرینش هر جهانى ممکن است؟ در پاسخ به این سؤال، پلانتینجا به این نکته اشاره مىکند که اگر خدا موجودى ممکن باشد که دستکم اعتقاد برخى متالهان چنین است آنگاه در پارهاى از جهانهاى ممکن وجود ندارد و روشن است که خدا نمىتواند جهانى بیافریند یا به تعبیر دقیقتر به جهانى فعلیتبخشد که خود در آن حضور ندارد. بنابراین اگر خدا موجود ممکنى باشد، آنگاه آفرینش جهانهاى ممکن بسیارى خارج از حیطه قدرت او خواهد بود. البته پلانتینجا خود اعتراف مىکند که در اینجا متکلم ملحد مىتواند ادعاى خود را چنین بازسازى کند: اگر خدا قادر مطلق است آنگاه مىتواند هریک از جهانهاى ممکن را که خود در آنها وجود دارد، فعلیتبخشد، بنابراین خدا مىتوانسته استبرعکس مدعاى دفاع اختیارگروانه هریک از جهانهاى ممکنى را که در آنها، او و مخلوقات مختارى که هرگز خطا نمىکنند وجود داشته باشند، فعلیتبخشد. آیا این ادعا قابل قبول است؟
پاسخ پرسش فوق، در نظر پلانتینجا، منفى است. وى مدعاى خود را با استفاده از چند مثال اثبات مىکند. مىتوان وجه مشترک این مثالها را چنین بیان کرد:
فرض مىکنیم که شخص P در انجام دادن عمل A در زمان t مختار است. S حالتى است مرکب از تمام شرایطى که در زمان t قرار دارد و با انتخاب P نسبتبه انجام دادن یا ترک A مرتبط است. S همچنین شامل مختار بودن P در انجام دادن A است، ولى نه شامل انجام دادن A مىشود و نه شامل ترک آن. حال با دو قضیه ذیل مواجهیم که تنها یکى از آن دو صادق است:
(1) اگر S واقع شود، P آزادانه عمل A را در t انجام مىدهد.
(2) اگر S واقع شود، P آزادانه از انجام عمل A در t خوددارى مىکند.
بىشک در نفسالامر، تنها یکى از این دو قضیه صادق است. حال فرض کنیم قضیه صادق همان(1) باشد. در این صورت جهان ممکنى هست که حتى خداى قادر مطلق نیز نمىتواند آن را بیافریند. جهان W را در نظر مىگیریم که با جهان فعلى از آن جهت که شامل S است مشترک است اما در آن، P از انجام A خوددارى مىکند. جهان W جهان کاملا ممکن است، اما خدا نمىتواند به آن فعلیتبخشد. زیرا براى انجام این کار او باید به S فعلیت دهد، چرا که W شامل S است. و از آنجا که در واقع، قضیه (1) صادق است، P عمل A را آزادانه انجام خواهد داد و در این صورت دیگر این جهان W نیست که فعلیتیافته است. چرا که طبق فرض، در P ,W از انجام A خوددارى مىکند. از سوى دیگر اگر خدا P را وادار سازد که از انجام ) A در (W خوددارى کند، P در انجام دادن A مختار نخواهد بود و این مساله بار دیگر بدین معناست که W فعلیت نیافته است. زیرا W شامل S است و S شامل حالت آزاد بودن P در انجام A است.
حال اگر به جاى (1)، قضیه (2) صادق باشد، نتیجه مشابهى به دستخواهد آمد و در این فرض نیز جهانهاى ممکنى هستند که خدا نمىتواند به آنها فعلیتبخشد. جهانهاى مذکور عمل A را انجام مىدهد. از آنجا که به هر تقدیر یا (1) صادق است و یا (2)، در هر صورت جهان (یا جهانهاى) ممکن وجود خواهند داشت که خدا نمىتواند به آنها فعلیتبخشد.
نتیجه مطالب بالا این است که جهانهاى ممکن بسیارى هستند به گونهاى که توانایى خدا در فعلیتبخشیدن به آنها یا عدم توانایى او، تا حدودى به خواست مخلوقات مختار او وابسته است. البته آفریدن این مخلوقات و همچنین آزاد گذاردن آنان، به دستخداست اما در فرض آفریدن و آزاد گذاردن آنان، انجام دادن یا ندادن افعال اختیارى بستگى به خود آنان دارد نه به خدا.
شرارت فراگیر
تاکنون ثابتشده که جهانهاى ممکنى هستند که خداوند با وجود قدرت مطلقش قادر به فعلیتبخشیدن به آنها نیست. اما بدیهى است که این مساله، بحث را به سود مدافع اختیارگرا فیصله نمىدهد. زیرا براى این منظور باید امکان قرار گرفتن تمام جهانهاى داراى خیر اخلاقى و بدون شر اخلاقى در میان جهانهایى که خدا نمىتوانسته به آنها فعلیتبخشد، ثابتشود.
براى اثبات این مطلب، پلانتینجا مفهوم «شرارت فراگیر» (24) را پیش مىنهد. براى فهم این اصطلاح، فرض مىشود که S ،بخش بغایت کاملى از یک جهان ممکن است. بدین معنا که اگر به S هر حالتى که با آن سازگار بوده ولى مشمول آن نیست افزوده شود، نتیجه آن یک جهان ممکن خواهد بود. با توجه به این معنا، شرارت فراگیر به صورت زیر تعریف مىشود:
«شخص P دچار تباهى در همه جهانهاست، اگر و تنها اگر، امور ذیل واقع باشند: براى هر جهانى مانند W که در آن P به نحو معنادارى آزاد است و در آن، تنها آنچه را که صحیح است انجام مىدهد، عملى مانند A و بخش بغایت کاملى از جهان، همچون S ،وجود داشته باشد به گونهاى که:
(1) S شامل معنادار بودن اخلاقى A براى P باشد.
(2) S شامل آزاد بودن P در انجام دادن یا ندادن A باشد.
(3) S مندرج در W بوده، اما نه شامل انجام گرفتن A از سوى P و نه خوددارى کردن P از A باشد. و
(4) اگر S فعلیتیابد، P به لحاظ اخلاقى به خطا مىرود.
(البته پلانتینجا متذکر مىشود که (4) باید در جهان فعلى، صادق باشد نه در جهان (. W نکته مهم در باره مفهوم شرارت فراگیر، آن است که اگر شخص دچار آن باشد، آنگاه در حیطه قدرت خدا نخواهد بود که به جهانى فعلیتبخشد که در آن، شخص مزبور به نحو معنادارى آزاد باشد، اما مرتکب خطا نشود; یعنى جهانى که در آن او تنها منشا خیر اخلاقى شود اما شر اخلاقى ایجاد نکند. شکى نیست که این «امکان» وجود دارد که اشخاص دچار این شرارت باشند و حتى ممکن است که همه انسانها به آن مبتلا باشند. اگر این امکان به فعلیت رسد خداوند، با وجود قدرت مطلقش، نمىتواند هیچ یک از جهانهاى ممکنى را که حاوى خیر اخلاقى و بدون شر اخلاقىاند، بیافریند. زیرا براى این کار باید افرادى را خلق کند که به نحو معنادارى آزادند (و الا هیچ خیر اخلاقىاى به وقوع نمىپیوندد)، اما دچار شرارت قرار گیرند. چنین اشخاصى در هر جهانى که در آن از جهت اعمال اخلاقا معنادار، آزاد باشند دستکم به لحاظ یک عمل به خطا خواهند رفت. بنابراین بهاى آفریدن جهان حاوى خیر اخلاقى، آفرینش جهانى است که حاوى شر اخلاقى نیز باشد.
شرارت فراگیر و مساله ذات
تا اینجا روشن شد که این امکان هست که همه انسانها مبتلا به شرارت فراگیر باشند و در صورت فعلیتیافتن این امکان، خدا نمىتواند هیچ جهان ممکنى را که اولا، حاوى انسانهاى موجود باشد و ثانیا، در آن خیر اخلاقى بدون شر اخلاقى محقق گردد، بیافریند. ولى آیا این مطلب به معناى توفیق کامل دفاع اختیارگروانه است؟ خیر. زیرا خدا مىتوانسته است مردمان دیگرى، غیر از انسانهاى کنونى، بیافریند که مبتلا به شرارت فراگیر نباشند و چه بسا در این صورت، او قادر بر آفرینش جهانى حاوى خیر اخلاقى و بدون شر اخلاقى بوده باشد. بنابراین، لازم است که امکان انتفاى این فرض نیز به اثبات رسد.
براى منظور فوق، پلانتینجا مفهوم «ذات» (25) یا «طبیعت» را مورد کنکاش قرار مىدهد. بدیهى است که فردى مانند سقراط مىتواند در جهانهاى ممکن بسیارى وجود داشته باشد. برخى اوصاف سقراط به گونهاى است که وى در هر جهان ممکنى که در آن باشد، آن اوصاف را داراست. این دسته، اوصاف «ذاتى» سقراطند. ذاتى بودن گروهى از اوصاف، بالبداهه روشن است. مثلا اوصاف ازدواج نکردن در فرض مجرد بودن، یا عینیتبا خود، از اوصاف ذاتىاند که ذاتى بودن آنها بدیهى است.
گروه جالب توجهى از اوصاف ذاتى وجود دارند که پلانتینجا آنها را اوصاف «مشروط به جهان خاص» مىنامد. براى مثال، سقراط در جهان فعلى فیلسوف بوده است، ولى واضح است که فیلسوف بودن سقراط از اوصاف ذاتى او نیست و لذا جهانهاى ممکنى هستند که سقراط در آنها وجود دارد ولى فیلسوف نیست. اما وصف فیلسوف بودن در جهان فعلى، وصف ذاتى سقراط است. زیرا در هر جهان ممکن W این مطلب صادق است که اگر جهان کنونى فعلیتیابد، سقراط فیلسوف است. همچنین اگر سقراط در جهان +W فیلسوف نباشد، وصف فیلسوف نبودن در +W ،از اوصاف ذاتى سقراط به شمار خواهد آمد. چرا که در هر جهان ممکن دیگرى و از آن جمله در جهان فعلى این مطلب صادق است که اگر +W فعلیتیابد، سقراط فیلسوف نیست.
پلانتینجا در ادامه، ذات را به عنوان مجموعهاى از اوصاف ذاتى تعریف مىکند. این مجموعه شامل همه اوصاف مقید به جهان خاص به همراه جمعى دیگر از اوصاف ذاتى مىگردد. همچنین روشن است که دو شخص نمىتوانند در همه اوصاف ذاتى خود با یکدیگر شریک باشند. سرانجام باید توجه داشت که ذات سقراط شامل مجموعه کاملى از اوصاف «مشروط» اوست. زیرا اگر P یک وصف مشروط به جهان خاص باشد آنگاه یا P و یا متمم آن (یعنى +P )عضوى از مجموعه اوصاف ذاتى سقراط است.
حال با توجه به مطالب بالا، مىتوان ارتباط بین «شرارت فراگیر» شخص و ذات او را به عنوان مبنایى براى تعریف جدیدى از شرارت فراگیر به گونهاى که، به جاى افراد، بر ذوات تطبیق شود، به کار گرفت. ابتدا باید به خاطر داشت که اگر E ذات یک شخص باشد، آنگاه شخص مزبور، مصداق E خواهد بود. یعنى او چیزى است که داراى همه اوصاف موجود در E است و به عبارت دیگر، این اوصاف را تمثل مىبخشد. حال مىتوان گفت:
ذات E دچار شرارت فراگیر است، اگر و تنها اگر، براى هر جهان W که آنچنان است که E واجد اوصاف در W به نحو معنادارى آزاد بودن، و در W همواره آنچه را که صواب است انجام دادن، مىباشد، عمل A و بخش بغایت کاملى از جهان مانند S وجود داشته باشد به گونهاى که:
(1) S شامل محقق شدن E و آزاد بودن مصداق E به لحاظ عمل A و اخلاقا معنادار بودن A در W واقع شده، لیکن نه شامل انجام گرفتن A از سوى مصداق E و نه شامل ترک کردن A مىشود; و (3) اگر S فعلیتیابد آنگاه مصداق E به لحاظ A به خطا مىرود.
بدیهى است اگر ذات E دچار شرارت فراگیر باشد آنگاه این در حیطه قدرت الهى نخواهد بود که جهان ممکن W را فعلیتبخشد، به گونهاى که E شامل اوصاف در W به نحو معنادارى آزاد بودن، و در W همواره آنچه را که صواب است انجام دادن، باشد. در نتیجه، این در حیطه قدرت خدا نیست که جهانى بیافریند که در آن، E ممثل گردد و مصداق آن به نحو معنادارى آزاد باشد، اما همواره آنچه را که صواب است انجام دهد.
حال این «امکان» هست که هر ذات مخلوقى مبتلا به شرارت فراگیر باشد. اگر این امکان فعلیتیابد، آفرینش جهان حاوى خیر اخلاقى و بدون شر اخلاقى حتى از طریق آفریدن مردمانى غیر از انسانهاى فعلى خارج از حیطه قدرت خدا خواهد بود. زیرا در این صورت مصادیق ذوات، اگر در انجام اعمال اخلاقا معنادار مختار باشند، همواره دستکم چند عمل خطا انجام خواهند داد.
اثبات سازگارى وجود خداوند با شرور
بدین ترتیب دفاع اختیارگروانه به هدف خود دست مىیابد. زیرا روشن شد که مجموعه قضایاى زیر با یکدیگر سازگارند:
(1) خدا قادر مطلق، عالم مطلق و خیر مطلق است.
(2) خدا قادر نبوده است جهانى حاوى خیر اخلاقى بدون شر اخلاقى بیافریند. و
(3)خدا جهانى حاوى خیر اخلاقى آفریده است.
شکى نیست که قضایاى فوق با یکدیگر سازگارند و به عبارت دیگر، ترکیب آنها قضیه ممکنى است. اما از ترکیب این قضایا نتیجه مىشود که:
(4) شر، وجود دارد.
زیرا مطابق (3) خدا جهانى حاوى خیر اخلاقى آفریده است. این مطلب به همراه (2) نتیجه مىدهد که او جهانى حاوى شر اخلاقى آفریده است. اما اگر این جهان حاوى شر اخلاقى باشد پس حاوى شر است. بنابراین (1)، (2) و (3) با یکدیگر سازگارند و (4) را نتیجه مىدهند، لذا (1) با (4) سازگار خواهد بود.
پلانتینجا خاطرنشان مىکند که براى کارا بودن (2) و (3) در استدلال فوق، به هیچ وجه احراز صدق فعلى آنها و یا حتى برخوردارى آنها از درجه احتمالاتى بالا، لازم نیستبلکه آنچه لازم است «سازگارى» آنها با (1) است و این که ترکیب آنها با (1) ترکیب «ممکنى» باشد. از آنجا که آنها، چنین هستند، هیچ تناقضى در مجموعه ه نخواهد بود و بدین ترتیب دفاع اختیارگروانه ظاهرا موفق شده است.
آیا وجود خدا با مقادیر شر اخلاقى موجود در جهان سازگار است؟
تا به حال دریافتیم که وجود خدا فى الجمله با وجود مقدارى از شر اخلاقى سازگار است. شاید فیلسوف ملحد بتواند دوباره تجهیز قوا کرده، مدعى شود که وجود خدا با تعدد و تنوع فراوان شر اخلاقى در جهان فعلى ناسازگار است. زیرا اگر قادر مطلق باشد، مىتوانسته است جهانى داراى شر اخلاقى کمترى نسبتبه آنچه جهان فعلى داراست، بیافریند.
به اعتقاد پلانتینجا سؤال اصلى در اینجا دقیقا این است که: آیا در حیطه قدرت خدا بود که جهانى بیافریند که نسبتبه جهان فعلى، حاوى ترکیب بهترى از خیر اخلاقى و شر اخلاقى باشد یعنى جهانى که به قدر ممکن حاوى خیر اخلاقى بیشتر و شر اخلاقى کمترى باشد؟ در پاسخ به این پرسش پلانتینجا بار دیگر این امکان را مطرح مىکند که آفرینش همه جهانهاى ممکنى که داراى خصوصیت فوق باشند از حیطه قدرت خدا خارج باشد. زیرا این ممکن است که:
الف) براى هر جهان W که شامل همان قدر خیر اخلاقى که در جهان فعلى هست، بوده اما حاوى شر اخلاقى کمترى است، دست کم یک ذات E و عمل A و بخش بغایت کاملى از جهان مانند S وجود دارد به گونهاى که:
(1) E شامل این اوصاف است: در W به لحاظ عمل A آزاد است و در W به لحاظ A به صواب مىرود.
(2) S در W مندرج است و شامل تحقق E مىشود، ولى نه شامل انجام گرفتن A از روى مصداق E و نه خوددارى کردن مصداق E از انجام A است. و
به لحاظ A به خطا خواهد رفت.
قضیه (الف) ممکن است و اگر صادق باشد آنگاه در حیطه قدرت خدا نخواهد بود که جهانى حاوى همان مقدار خیر اخلاقى که این جهان داراست، ولى حاوى شر اخلاقى کمترى ستبیافریند. بنابراین ثابت مىشود که قضیه
(1) خدا قادر مطلق، عالم مطلق و خیر مطلق است; با
(2) شر اخلاقى به آن اندازه که جهان فعلى حاوى آن است، وجود دارد; سازگار است. زیرا بدیهى است که (1)، (الف) و
(3) خدا جهانى را که شامل همان قدر خیر اخلاقى است که جهان فعلى حاوى آن است، آفریده است;
با یکدیگر سازگارند. اما براساس (الف) خدا نمىتوانسته است جهانى که نسبتبه جهان فعلى حاوى خیر اخلاقى بیشتر و شر اخلاقى کمترى باشد بیافریند. لذا سه قضیه (1)، (الف) و (3)، قضیه (2) را نتیجه مىدهند و بدین ترتیب ثابت مىشود که (1) و (2) سازگارند.
سازگارى شرور طبیعى با وجود خداوند
تاکنون ثابتشد که وجود خداوند قادر مطلق، عالم مطلق و خیر مطلق با مقادیر موجود شر اخلاقى در این جهان سازگار است. اما در مورد شرور طبیعى چه باید گفت؟ پلانتینجا به دو رهیافت مختلف اشاره مىکند:
الف) این مطلب قابل تصور است که چنان ارتباطى بین شرور طبیعى با برخى از افراد باشد که اگر این شرور محقق نگردند، آن افراد منشا خیر اخلاقى کمترى شوند. گروهى از مردم چنان با مصیبتها و سختیها به صورت خلاق، برخورد مىکنند که نتیجه آن ظهور یک وضعیت کلى بسیار ارزشمند است و چه بسا اگر شرور طبیعى نباشند چنین موقعیتهاى اخلاقى ارزشمندى هیچگاه حاصل نگردند.
ب) در دیدگاه آگوستین، همه شرور طبیعى به استثناى آنچه مىتواند به کیفر الهى مستند شود معلول سوء استفاده موجودات مختار غیر انسانى، مانند شیاطین، از اختیار خویش است. بدین ترتیب شرور طبیعى، در نظر آگوستین، بالمآل به شر اخلاقى باز مىگردند. مدافع اختیارگرا مىتواند از مطلب فوق بهره جوید، البته با این تفاوت که در نظر آگوستین استناد شرور طبیعى به شرور اخلاقى امرى است صادق و واقع، اما مدافع اختیارگرا صرفا مدعى «امکان» آن است. از این رو مىتوان مدعى شد که ممکن استشر طبیعى معلول فعالیت آزادانه موجودات مختارى غیر از آدمیان باشد و لذا قضیه
(5) شر طبیعى معلول اعمال آزادانه اشخاص غیر انسانى است که در نتیجه آن، درجه خاصى از غلبه خیر بر شر وجود دارد و این در حیطه قدرت خدا نبوده است که جهانى بیافریند که به لحاظ اعمال اشخاص غیر انسانى که شامل آنهاست، حاوى درجه مطلوبترى از غلبه خیر بر شر باشد;
قضیهاى ممکن است. اگر (5) صادق باشد آنگاه در واقع شر اخلاقى و طبیعى هر دو از مصادیق چیزى است که مىتوان آن را «شر اخلاقى عام» نامید. بدین ترتیب مىتوان (الف) و (5) را در هم ادغام کرد:
(6) تمام شر موجود در جهان فعلى شر اخلاقى عام است و این در حیطه قدرت خدا نبوده است که جهانى شامل موازنه بهترى بین خیر و شر اخلاقى عام بیافریند.
به نظر مىرسد که (6) با (1) و با
(7) خدا جهانى را مىآفریند که به اندازه جهان فعلى داراى خیر اخلاقى عام است; سازگار است. اما (1)، (6) و (7) با هم، قضیه (2) را نتیجه مىدهند و لذا بار دیگر ثابت مىشود که (1) با (2) سازگار است.
در پایان، پلانتینجا نتیجه مىگیرد که دفاع اختیارگروانه در رد اتهام ناسازگارى و تناقضى که از سوى ملحدان بر متالهان وارد شده، کاملا موفق است.
بررسى و نقد مختصر نظریه پلانتینجا
روایت پلانتینجا از دفاع اختیارگرایانه مورد نقد و بررسى پارهاى از فیلسوفان معاصر او قرار گرفته است. (26) بىتردید بررسى جامع مطالبى که درباره نظریه پلانتینجا گفته شده است، یا مىتوان گفت، نوشتار مستقلى را مىطلبد. با این حال، شاید اشارهاى گذرا به چند نکته، که نقش تعیینکنندهاى در تمامیت این نظریه دارند، خالى از فایده نباشد:
الف) همانگونه که ملاحظه گردید، ثمره نهایى دفاع اختیارگرایانه پلانتینجا، در صورتى که از استوارى منطقى برخوردار باشد، اثبات سازگارى بین اعتقاد به وجود خداى ادیان با وجود شرور است. شکى نیست که این ثمره، فى حد نفسه، نتیجه ارزشمندى است، اما اکتفا به آن در مبحثشرور براى متالهان و پیروان ادیان آسمانى چندان خرسندکننده و رضایتبخش نخواهد بود. به عبارت دیگر، بسنده کردن به چنین دفاعى، نوعى عقبنشینى از مواضع کلامى و اتخاذ یک موضع حداقلى در باب مساله شرور است. آنچه که از دیرباز تاکنون، عموم متکلمان و فیلسوفان الهى را دل مشغول خود ساخته است، دستیابى به نظریهاى است که طبق اصطلاح پلانتینجا، نقش یک تئودیسه را ایفا کند و بتواند در کنار اعتقاد به وجود خداوند عادل، حکیم و قادر مطلق، تبیین معقولى از همه انواع شرور به دست دهد. تنها چنین نظریهاى است که مىتواند مبانى تئوریک ایمانى مستحکم به عدالتورزى مطلق خداوند را فراهم آورد و یا (اگر ساحت ایمان را یکسره بریده از حوزه آگاهى بدانیم) دست کم نشان دهد که در این وادى، ایمان و خرد آدمى او را به سرمنزل واحدى رهنمون مىگردند، بىتردید تلاش پلانتینجا و همفکران او به منظور اثبات سازگارى منطقى بین اعتقاد به خداوند و وجود شر، تلاشى ارزشمند و قابل تقدیر است، اما این تنها نیمى از راه است. بر اندیشمندان دینباور لازم است که با کوششى مضاعف در پى آن باشند که از طریق نقادى ژرفبینانه دیدگاههاى ارائه شده، به افقهاى جدیدى راه یابند و به کشف نظریههاى عمیقترى در باب عدل الهى و مساله شرور، نائل شوند. (27)
ب) به نظر مىرسد که در دفاع اختیارگرایانه پارهاى ابهامهاى منطقى یا فلسفى هست که تامل و بررسى بیشترى را مىطلبد. یکى از مسائل منطقى این نظریه، ابهامى است که به تصویر پلانتینجا از جهان ممکن باز مىگردد. همانگونه که ملاحظه کردیم، زیربناى نظریه او این اندیشه است که ممکن است جهان حاوى خیر اخلاقى و بدون شر اخلاقى، بهرغم آنکه جهانى ممکن است، از قلمرو قدرت خداوند خارج باشد. براى اثبات این مساله، او حالتى را فرض مىکند که فاعل مختار A ،فعل علیه السلام را در زمان T ،در جهان فعلى و در صورت تحقق مجموعه حالات و شرایط S انجام مىدهد. در این صورت، جهانى مانند W که شامل S است و به نحوى است که اگر S در آن محقق شود، A فعل علیه السلام را انجام نمىدهد، از حیطه قدرت الهى خارج مىشود.
اما در این جا مىتوان پرسید که چگونه صدق یک قضیه در جهان فعلى، که خود یکى از جهانهاى ممکن است، در جهان ممکن دیگرى مانند W تاثیر مىگذارد و موجب مىشود که فعلیتبخشیدن به آن براى خداوند مقدور نباشد؟ به تعبیر صورى، در فرض بالا، قضیه شرطى [ P.S ] (در جایى که A] P فعل علیه السلام را در T انجام مىدهد») در جهان کنونى، و قضیه شرطى P.S ] »در W صادق است. بنابراین، اگر به جاى جهان کنونى، جهان W به فعلیت رسد از آنجا که S و P.S ] »در W صادقاند (یا به تعبیر دقیقتر، حالات متناظر با این دو قضیه در جهان W فعلیت مىیابند و دو قضیه مزبور در کتاب W صادقاند، P نیز صادق بوده، حالت متناظر با آن در W فعلیت مىیابد، یعنى A فعل علیه السلام را انجام نمىدهد. بنابراین، جهان کنونى و جهان W ،دو جهان ممکن در عرض یکدیگر و مستقل از یکدیگرند و صدق یک قضیه در یکى از این دو، تاثیرى در دیگرى ندارد.
به نظر مىرسد که در صورت معتبر بودن استدلال پلانتینجا، مىتوان بدون دخالت دادن مساله اختیار در بحث، جهانهاى ممکن بسیارى را به روشى مشابه، از حوزه قدرت قادر مطلق خارج کرد. فرض کنیم در جهان فعلى قضیه شرطى Q.P ] »و در جهان W قضیه شرطى Q .P ] »صادق باشد
، P ) و Q حاکى از حوادث خاصىاند که در شرایط زمانى، مکانى و... خاصى واقع مىشوند) و قضیه P نیز در هر دو جهان صادق باشد. همچنین فرض مىکنیم که تا زمان T که زمان وقوع حالت متناظر با P است، جهان W با جهان کنونى در همه حالات مشابه یکدیگرند. پس از وقوع P در جهان کنونى، از آنجا که Q.P ] »در این جهان صادق است، حالت متناظر با Q محقق مىشود. اما در این صورت، تحقق بخشیدن به جهان W مقدور خداوند نخواهد بود، چرا که این کار صدق P را مىطلبد (زیرا براساس قاعده رفع تالى، از صدق Q.P و صدق Q ،مىتوان P را نتیجه گرفت)، حال آنکه برحسب فرض، در P ,W صادق است.
ج) ممکن است گفته شود: اعتراض بالا ناشى از نادیده گرفتن تفاوت بین دو گونه از حالات است; حالاتى که فعلیتیافتن آنها وابسته به اختیار مخلوقات مختار است و حالاتى که چنین نیست. استدلال پلانتینجا ناظر به حالات نوع اول است و ارتباطى به دسته دوم ندارد.
در ارتباط با این سخن، دو نکته قابل توجه است: اول آنکه، مقصود از حالتى که فعلیتیافتن آن وابسته به اختیار مخلوقات مختار است، چیست؟ یقینا حالات بسیارى هستند که اگرچه خود یک فعل اختیارى، مانند خوردن غذایى خاص یا رفتن به مکانى خاص، نیستند اما به صورت غیر مستقیم تحت تاثیر اختیار موجود مختارند; بدین معنا که فعلیتیافتن یا نیافتن این حالات در گرو اختیار آنان است. به عبارت دیگر، تمام حالاتى که در جایى از سلسله على آنها هرچند با وساطت مجموعههاى بسیار بزرگى از حلقههاى میانجى، عنصر اختیار قرار دارد، و نیز تمام حالات ملازم با این حالات، به یک معناى عام از «تاثیر»، تحت تاثیر اختیارند. بدین ترتیب، بسیارى از حالاتى که ظاهرا در گروه دوم جاى مىگیرند، با نگاه دقیق به گروه اول تعلق دارند. همچنین اگر تاثیر را اعم از رابطه ایجابى و سلبى بدانیم، مجموعه حالات گروه اول بسیاربزرگتر خواهد شد (مقصود از رابطه سلبى آن است که ترک فعل اختیارى ممکنى، که انجام دادن آن سبب علیتیافتن حالتخاص مىگردد، موجب فعلیتیافتن حالت متمم حالت نخست گردد).
بر این اساس، فىالمثل قرار داشتن یک سیب بر روى شاخه درخت در زمان T ،مىتواند تحت تاثیر اختیار من باشد زیرا این قضیه صادق است که «اگر من در زمان T بخواهم، آن سیب را از درخت جدا مىکنم». ممکن است این قضیه درباره سیبها و درختان متعددى و در مقاطع گوناگونى از زمان صادق باشد و بدین ترتیب، حالات متعددى وجود خواهند داشت که به نحوى تحت تاثیر اختیار من (به معناى عام آن) قرار دارند. با اندک تاملى روشن مىشود که از طریق تعمیم مثال حاضر به موجودات مختار متعدد و مقاطع زمانى گوناگون مىتوان به مجموعهاى بغایتبزرگ دستیافت. در این صورت، مجموعه جهانهاى ممکن غیر مقدور به اندازه غیر قابل تصورى بزرگ مىگردد. در این صورت، حتى شاید بتوان به روشى مشابه با روش پلانتینجا نشان داد که ممکن است هر جهان ممکنى، غیر از جهان کنونى، خارج از حیطه قدرت خداوند باشد.
نکته دوم ماهیتى فلسفى (متافیزیکى) دارد. البته پلانتینجا خود به این نکته متفطن بوده است و برخى معاصران او نیز بر آن تاکید ورزیدهاند. (28) این نکته مهم آن است که براساس دفاع اختیارگرایانه (به روایت پلانتینجا) قدرت مطلق الهى علاوه بر محدودیتهاى منطقى، از سوى انتخاب موجودات مختارى که آفریدگان خود اویند، محدود مىگردد. همانگونه که پلانتینجا خود اشاره کرد، اینکه در زمان خاصى، مانند T ،چه جهان ممکنى از قبل فعل اختیارى شخص A غیر مقدور مىگردد، بستگى تامى به انتخاب A دارد. این دیدگاه، به اعتقاد نگارنده با دیدگاه مفوضه در بحث جبر و اختیار مشابهت زیادى دارد که براساس آن، اراده خداوند تاثیرى در حوزه افعال اختیارى موجودات مختار ندارد و این حوزه، ملک على الاطلاق مخلوقات اوست. البته، همانطور که پلانتینجا نیز تصریح کرد، خدا مىتواند موجودات مختار را نیافریند یا آنان را از نعمت اختیار محروم سازد; اما اگر آنان را آفریده، به آنها اختیار دهد، انگاه آنان در حوزه اعمال اختیارى خویش کاملا مستقل خواهند بود.
به نظر مىرسد که دیدگاه فوق ناشى از عدم درک صحیح اصلى است که در فلسفه اسلامى از آن به «توحید افعالى» یاد مىشود. این اصل در نزد پارهاى فیلسوفان مسلمان بویژه آنان که با آموزههاى بلند پیشوایان معصوم آیین اسلام انس و الفتى دارند و به آن به دیده اقیانوس ژرفى از معارف الهى مىنگرند چنان تفسیر مىگردد که حق اراده الهى و اختیار انسانى، هر دو به انصاف ادا مىگردد و هیچکدام در پاى دیگرى قربانى نمىشود. تشریح این دیدگاه از حوصله بحثحاضر خارج است، اما نباید از نظر دور داشت که براساس تفسیر اخیر (که از آن به مسلک «امر بین الامرین» تعبیر مىشود) گشادهدستى آدمى در حوزه رفتارهاى اختیارى خویش حد و مرزى دارد و چنان نیست که اعمال او یکسره از قلمرو اراده و مشیت الهى بیرون باشد. در صورت پذیرفتن این مسلک، دفاع اختیارگرایانه پلانتینجا با مشکل خاصى روبرو مىگردد، چرا که این دفاع بر نوعى تفویض استوار است، حال آنکه در مسلک یاد شده، جایى براى پذیرش تفویض نیست.
به هرحال، شکى نیست که دفاع اختیارگرایانه به تفسیر جدیدى از قدرت مطلق مىانجامد. همانطور که پلانتینجا خود اشاره نمود، در نظر عموم متالهان، قدرت الهى صرفا محدود به حدود منطقى استبدین معنا که هر امرى ذاتا و منطقا ممکن باشد، مىتواند متعلق قدرت الهى قرار گیرد. اما دفاع اختیارگرایانه این پیامد را به دنبال دارد که برخى جهانهاى ممکن که تعداد آنها بسیار زیاد استبه رغم ممکن بودن از دایره قدرت الهى خارج مىشوند. این تفسیر از قدرت مطلق بسختى مىتواند مورد پذیرش عمومى جامعه متدینان و پیروان ادیان آسمانى، واقع شود.
و) در میان مبادى نظریه پلانتینجا نیز پارهاى نکات بحثانگیز به چشم مىخورد که تفسیر و تبیین آنها، بویژه با لحاظ دیدگاههاى شایع بین فیلسوفان و متکلمان مسلمان، تامل بیشترى را مىطلبد. براى مثال، ملاحظه کردیم که در نظر پلانتینجا، خداوند، به تعبیر دقیق، آفریننده هیچ جهان ممکنى (یا حالت ممکنى) نیست، بلکه تنها فعلیتبخش آنهاست; همه جهانهاى ممکن، به مثابه حالتهاى بغایت کامل ممکن، وجود دارند، لیکن تنها یک جهان ممکن فعلیتیافته است. علاوه بر این، پلانتینجا بر این باور است که حتى حالت عدم خدا نیز وجود دارد، هرچند که فعلیت نیافته است!
تاملى کوتاه در مطالب بالا کافى است تا پرسشهاى متعددى را برانگیزد: یک سؤال اساسى این است که اصولا مقصود پلانتینجا از وجود داشتن همه حالتهاى ممکن چیست و ظرف وجود این حالات کدام است؟ در نگاه نخست، ممکن است گمان شود که دیدگاه پلانتینجا نظیر دیدگاه منسوب به برخى مکاتب کلام اسلامى است که ظرف ثبوت را گستردهتر از ظرف وجود و شامل ماهیات ممکن معدوم مىداند. (29) اما به نظر مىرسد که در این جا تفاوتهایى نیز وجود دارد. همانطور که اشاره کردیم، پلانتینجا حالت عدم خدا را نیز حالتى موجود مىداند، حال آنکه هیچ یک از اصحاب نظریه «ثبوت» به چنین مطلبى اذعان ندارند. البته چه بسا این تفاوت از آنجا برمىخیزد که قضیه «خدا وجود دارد»، در نظر پلانتینجا، قضیهاى ضرورى (به معناى قضیه صادق در همه جهانهاى ممکن) نیست و از اینرو، حالت عدم خدا، حالت ممتنعى نمىباشد، در حالى که در نظر متکلمان اسلامى، قضیه مزبور، قضیهاى ضرورى است. به هر تقدیر، حتى اگر تشابه این دو نظریه را بپذیریم، سؤال فوق به قوت خود باقى است (30) زیرا نظریه ثبوت، مورد قبول فلسفه اسلامى نبوده و شدیدا مورد انکار قرار گرفته است. (31)
ابهام دیگرى که در مبانى نظریه پلانتینجا وجود دارد، مربوط به تفسیر ماهیت فعلیتبخشیدن و تفاوت آن با آفرینش است. براساس یک دیدگاه رایج، خداوند قادر است که امور ممکن معدوم را بیافریند (خلق از عدم) یا به تعبیر فلسفیتر، به ماهیات معدوم، وجود بخشد یا وجود آنها را جعل کند. بر طبق این دیدگاه، وجه معقولى براى تفکیک بین فعلیتبخشى و آفرینش، و سلب دومى از خداوند، وجود ندارد.
در پایان این بخش، جا دارد بر این نکته تاکید ورزیم که دعوى نقدپذیرى نظریه پلانتینجا در باب دفاع اختیارگرایانه نباید از قدر و منزلت آن بکاهد. واقعیت آن است که امروزه، این نظریه در فلسفه دین معاصر غربى از اهمیت و ارزش خاصى برخوردار است. آقاى ریچارد گیل که بیش از شصت صفحه از کتاب درباره طبیعت و وجود خدا را به بررسى دیدگاه پلانتینجا اختصاص داده است، در این باب مىگوید: «روایت پلانتینجا از دفاع اختیارگرایانه آنقدر زیباست که بىگمان یکى از بنیانهاى پاسخ الهیات به مساله شر، نه صرفا براى چند سال آینده، که براى چندین سده خواهد بود». (32)
پىنوشتها:
1. Alvin Plantinga.
2. God, Freedom & Evil.
3. "Evil and Omnipotence"
4. explicit contradiction.
5. formal contradiction.
6. modus ponens.
7. implicit contradiction.
2. God, Freedom & Evil.
3. "Evil and Omnipotence"
4. explicit contradiction.
5. formal contradiction.
6. modus ponens.
7. implicit contradiction.
8. quasi logical rules.
9. البته پلانتینجا مقصود خود از «ضرورت» را در این مقام، بتفصیل بیان مىکند و آن را ضرورت منطقى به معناى عام، (broadly logical necessity) مىنامد. 10. نکته قابل توجه این است که براى چنین گروهى، تلاش براى پاسخ دادن به ادعاى متناقض بودن مجموعه A ضرورتى ندارد. زیرا براساس راى آنان خدا مىتواند امور منطقا محال مانند تناقض را ایجاد کند. بنابراین، او مىتواند سبب شود که اعضاى مجموعه A در عین تناقض با یکدیگر، همگى صادق باشند! بدین ترتیب ادعاى ملحدانى همچون مکى، هیچ مشکلى را براى گروه فوق در بر نخواهد داشت.
11. property.
12. Free will theodicy.
13. Free will Defense.
14. causal determinism.
15. J.L. Mackie, Evil and Omnipotence
16. possible worlds.
17. state of affairs.
18. inclusion.
19. preclusion.
20. complement.
21. exist.
22. are actual.
23. obtain.
24. transworlddepravity.
12. Free will theodicy.
13. Free will Defense.
14. causal determinism.
15. J.L. Mackie, Evil and Omnipotence
16. possible worlds.
17. state of affairs.
18. inclusion.
19. preclusion.
20. complement.
21. exist.
22. are actual.
23. obtain.
24. transworlddepravity.
25. Essence.
26. براى یافتن نمونهاى از نقدها ر.ک به:............ 27. اخیرا دیدگاه نوینى در باب مساله شرور و عدل الهى از سوى استاد على عابدى شاهرودى ارائه شده است. در این دیدگاه، پس از نقادى عمیق نظریههاى کلاسیک فلسفه اسلامى، نظریه جدیدى با نام «نظریه عدل جمعى الهى» عرضه گردیده است. براى آگاهى تفصیلى از این نظریه رجوع کنید به مقالات ایشان در شمارههاى 48 تا52 نشریه کیهان اندیشه (خرداداسفند 1373).
28. see William L. Rowe and William J. Wainwright, Philosophy of Religion, p.195.
29. براى یافتن شرح نقدى این دیدگاه ر.ک: صدرالدین شیرازى، الاسفار الاربعه، ج1، ص78-75. 30. ناگفته نماند که پلانتینجا در برخى کتابهاى دیگرش توضیحات بیشترى راجع به مبادى و مبانى نظریه خویش داده است. براى مثال، وى در کتاب ماهیت ضرورت توضیح مىدهد که مقصود از وجود یک شىء در جهانهاى ممکن گوناگون، نوعى وجود مشروط است، بدین معنا که اگر جهان مفروضى فعلیتیابد، شىء مذکور موجود مىشود. ر.ک:
Alvin Plantinga, The Nature of Necessity, pp.44-51.
31. براى نمونهاى از اشکالات وارد شده بر نظریه ثبوت، ر.ک: ابنسینا، الشفاء (الالهیات)، کتابخانه مرعشى نجفى، صص3234 و صدرالدین شیرازى، الاسفار الاربعه، ج1، ص77 و78.
32. Richard M. Gale, On The Nature and Existence of God, (New York: Cambridge University Press, 1993),pp.178-113.