از نظر زمانی در جهان سه مقطع در رابطه با مفهوم تحولات استراتژیک حائز اهمیت است. پس از جنگ دوم جهانی، فروپاشی شوروی و نظام دوقطبی و هم اینک یکجانبه گرایی آمریکا که ویژگی آن با دو مقطع دیگر بکلی متفاوت است. بعد از جنگ دوم جهانی نظام ژئوپلتیکی جهان مبتنی بر حاکمیت و استقلال عمل دولت ها در دو سطح داخلی و خارجی بود. و همین پدیده منجر به یک نظام جدید در روابط بین الملل گردید و در بعد استراتژیک بر اساس موازنه قرار داشت و به دو قطب قدرت ختم می شد. آنچه در این فرایند اهمیت داشت، امنیت ملی، منافع ملی، حاکمیت و صلاحیت بود. با پایان جنگ سرد بدلیل فروریزی یکی ازجبهه های ژئواستراتژیک جهان، اصول اساسی نظام ژئوپلیتیکی (دولت محور) دچار چالش جدی شد و نوعی روابط ورای مرزبندی های سنتی و فارغ از حاکمیت دولت های ملی بوجود آمد. همین امر باعث گردید، استراتژیها و حوزه های اقتصادی و فرهنگی اجتماعی در مقایسه با استراتژیهای حوزه های امنیتی نظامی اهمیت بیشتری پیدا نماید. اولین پدیده و تحول، دولت های ملی که بازیگران اصلی در سیاست جهانی بودند و توسط قدرتهای بزرگ نیز پشتیبانی می شدند، به گونه ای جدی در معرض چالش قرار گرفته اند. و مفهوم ژئواکونومی که هدف آن تصرف در استراتژیهای اقتصادی است جایگزین ژئوپولتیک گردید. در این راستا قلمروهای خاصی در جهان همیشه بعنوان محور تعادل نقش استراتژیک خود را بازی کرده اند. این نگرش جدید باعث تحول ژئواستراتژیک قبلی و تبدیل شدن آن به شش منطقه خاص ژئواکونومیکی با مرزهای جدید شد. مهم ترین و محوری ترین آنها خاور نزدیک بزرگ (خاورمیانه بزرگ) است. کشورهای کلیدی آن در نگرش جدید عبارتند از: عراق و ایران، در این رابطه عراق با داشتن مرزهای لرزان، ساختار حکومتی مستبد و تجاوزگر مورد تایید عامه بیشتری از سایر کشورهای منطقه به عنوان بستر مناسب جهت پیاده کردن الگویی بر مبنای ملت سازی و بر اساس مرزهای جغرافیایی نه ژئوپلتیکی مورد هدف امریکا قرار گرفت . بر مبنای طرح آمریکا برای ایجاد خاورمیانه بزرگ، عراق اولین کشوری در منطقه است که بر اساس الگوی ملت سازی در حال شکل گیری است.