مسئله کیفیت آموزش عالی موضوعی است که ذهن بسیاری از صاحب نظران، سیاست گذاران و برنامه ریزان را به خود مشغول کرده است. هدف این مقاله بررسی انتقادی آن روایتی از کیفیت است که آن را به عنوان کارآیی معرفی می کند. از این منظر دانشگاه با کیفیت، نهادی است که امکان تولید و فروش دانش را در بازار جهانی فراهم سازد. از لحاظ روش شناختی با توجه به ماهیت فلسفی تحقیق در این مقاله از روش های انتقادی و استنتاجی استفاده شده است. یافته های تحقیق نشان می دهد که کاربرد معیار کارآیی برای سنجش کیفیت همه ساحت های آموزش عالی به ویژه ساحت های اخلاقی و معنوی روا نیست. چنین تعمیم ناروایی نه تنها مقام و موقع انسان را نادیده می گیرد بلکه ارزش هرگونه تربیت راستین را به سطح انجام فعالیت های محدود تقلیل می دهد. از این رو در این مقاله تلاش شده است تا به اتکاء به نظریه چند ساحتی یاسپرس از انسان، مفهوم کیفیت و حدود و ثغور آن در آموزش عالی مورد بازاندیشی قرار گیرد.