این نوشته بر ربط میان تصوف و تمدن در تفکر و تجربه عرفانی معطوف خواهد بود، تا نخست در نگاه نظری کارکردهای تمدنیِ آموزه های عرفانی و امکان نگرش تمدنی بهایده های صوفیانه روشن شود و آن گاه نسبت میان تصوف و تمدن به لحاظ عینی و تاریخی نیز روشن گردد که چنین آموزه های عرفانی تمدنی نه تنها در کتاب ها و نوشته های اهل معرفت، بلکه در عرصه عینیت تاریخی نیز تحقق یافته و در صورت بندی جامعه، فرهنگ و تمدن اسلامی نقش داشته است. از این منظر بدون توجه عمیق و عقلانی به میراث عرفانی، نه فهم تمدن اسلامی درگذشته میسور خواهد بود و نه تأسیس و یا احیای این تمدن در آینده.