برای روشنساختن این مسئله که آیا فرضیه ربایی، از هویت مستقلی برخوردار است یا آن که قابل ارجاع به یکی از گونه های مرسوم و متعارف استدلال در منطق و فلسفه است، مهم ترین عناوینی که باید رابطه فرضیه ربایی با آنها بررسی شود، استقراء و حدس و قضایای حدسی است. درباره رابطه فرضیه ربایی با استقراء اساساً دو دیدگاه کلی مطرح شده است: الف) دیدگاهی که این دو را قابل تحویل به یک دیگر می داند؛ طرفداران این دیدگاه، در دو دسته کلی جای می گیرند: 1) برخی نظیر هارمن، جوزفسونو پسولُس استقراء را به استنتاج بهترین تبیین تحویل برده اند و 2) برخی همچون فومرتن، استنتاج بهترین تبیین را به استقراء تحویل برده اند ؛ ب) دیدگاهی که امکان تحویل این دو را به یک دیگر رد کرده، و به استقلال این دو استدلال باور دارد. در این مقاله ابتدا، سه دیدگاه مزبور در قالب دو عنوان کلی «تحویل گرایی» و «غیرتحویل گرایی» بررسی می شود و در ادامه به رابطه قضایای حدسی با فرضیه ربایی پرداخته می شود.