موریس مرلوپونتی، اگزیستانسیالیست و پدیدارشناس فرانسوی، می کوشد شکافی را که در فلسفه دکارت درباره رابطه نفس و بدن پدید آمده بود، حل کند؛ از این رو روش جدیدی در توصیف تجربه انسان در جهان ارائه کرد و به جای تکیه بر ایده ها، ادراک حسی را پدیدارشناسی کرد. وی در کتاب پدیدارشناسی که در آن از تأملات دکارت بسیار تأثیر پذیرفته است، تمام تلاش خود را برای حل معضلات عقل گرایان و تجربه گرایان در این زمینه به کار بست. مرلوپونتی معتقد است که ادراکْ پدیداری بدنی است، نه رویدادی ذهنی. نزد وی ما مدرک هایی بدن مند هستیم. بدن جای گرفتن انسان در جهان، نظرگاه انسان به سوی جهان، لنگرگاه ما در جهان است. مرلوپونتی تمایز دکارتی درباره نفس و بدن و عالم مکانیکی دکارت را نمی پذیرد. در این تحقیق برآنیم با ذکر اشتراک ها و اختلاف های آرای مرلوپونتی و دکارت در بحث نفس و بدن، اصالت بدن در تفکر مرلوپونتی و اصالت نفس در اندیشه دکارت را ارزیابی کرده و از این رهگذر، سیمای کلی از نفس شناسی هریک را ترسیم کنیم. یافته های پژوهشی نشان می دهد که هر دو فیلسوف، در تبیین رابطه نفس و بدن ناموفق بوده اند.