حل نزاع ها و تعارض های اخلاقی از اهداف هر نظریه اخلاقی است که به نوعی بر وجود عناصر مطلق در احکام اخلاقی اصرار می ورزد. نظریه های وظیفه گرایانه در اخلاق از آن رو که به وجود احکام مطلق و وظایف مستقل از فاعل اصرار دارند بیش از دیگر نظریه ها درپی حل چنین نزاع هایی هستند. سنت های مختلف فلسفی اعم از قاره ای و تحلیلی با روش های خاص خود به دنبال حل این معضل هستند. موریس ماندلباوم فیلسوف تحلیلی امریکایی از منظر تجربه پدیدارشناسی اخلاقی با طرح یک نظام اخلاقی مستقل و تبیین این نظام، هدف عملی فلسفه خود را حل تعارض های اخلاقی می داند. خاستگاه این تعارض ها از نظر وی عوامل شناختی ای هستند که بر نحوه شکل گیری حکم اخلاقی تأثیر می گذارند. هر چند همواره نمی توان بر این عوامل فائق آمد، ولی می توان اصولی را برشمرد که اگر چه مطلق نیستند، در بسیاری موارد به شیوه ای پدیدارشناختی راهگشا هستند. از این منظر «اصل اولویت واقعیت ها»، «اصل جهان شمولی» و «اصل غائیت»، مجموعه اصولی هستند که هنگام تغایر و اختلاف اخلاقی به کار می آیند. با توجه به این اصول قصد داریم در واقع فراتر از نظریه هنجاری خاص ملاکی برای حل اختلاف نظرهای اخلاقی ارائه کنیم و این اصول را با توجه به باورها و امور واقعی ای که احکام اخلاقی ناگزیر از آنها برمی خیزند، موجه سازیم. در این مقاله پس از توضیح اجمالی راه حل های رایج به ویژه در سنت وظیفه گرایانه، به ارزیابی راه حل های ماندلباوم خواهیم پرداخت.