تفکر انتقادی به لحاظ ماهیت معرفت شناختی خود، در حوزه فلسفه شناخت تبیین پذیر است و از آنجایی که رویکردهای فلسفی گوناگون در پرتو انگاره ها و زوایای متفاوتی به اقامه معنا درباره آن اقدام کردند، دلالت های معنایی و مصداقی آن برحسب انواع افق های معرفتی تفاوت یافته است. از این حیث تفکّر انتقادی با سوء برداشت ها و ابهاماتی مواجه شده که شناسایی جایگاه آن در آموزش را با چالش مواجه می کند. براین اساس در مقاله حاضر به شیوه تحلیلی- تفسیری رویکردهای تبیینی بازبینی شد و ضمن شناسایی تنوع و تکثر موجود در انگاره های زیربنایی آن ها، تلاش شد به واسطه طرح چارچوبی از الزامات عملی ناظر بر تفکّر انتقادی، معنایی تفسیری برای آن فراهم شود