زنان و کودکان قربانیان فرقه تروریستی منافقین (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
درجه علمی در دستهبندی سابق وزارت علوم: علمی-پژوهشیآرشیو
چکیده
سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 توسط برخی از جوانان روشنفکر با هدف براندازی حکومت تشکیل شد. اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عملاً مقابل انقلاب ایستادند و در سال 1360 از ایران خارج شده و جزو مخالفان انقلاب اسلامی قلمداد شدند. مسعود رجوی رهبر خودخوانده این فرقه اکثر فرماندهان سازمان را از زنان انتخاب کرده است. سازمان منافقین در سال 1368 به طور محرمانه و گسترده، اعضای خود را مجبور به طلاقهای ایدئولوژیک نمود، بدینمعنا که همه اعضا باید برای همیشه حق ازدواج را از خود سلب نموده و در صورت داشتن همسر، با نهایت تنفر از هم جدا شوند. طلاق اجباری مشکلات متعددی برای کودکان، زنان و مردان وفادار به این فرقه ایجاد نمود. در این مقاله با نگاهی جرم شناسانه، افکار و عقاید فرقه گرایانه این سازمان تروریستی در باره نهاد خانواده و نقض آشکار حقوق کودکان و زنان، طلاق ایدئولوژیک و آثار ناشی از این تصمیم ضد بشری و همچنین مسئولیت کیفری رهبران در مقابل دادگاههای داخلی و بینالمللی بررسی شده، در نهایت نیز پیشنهادهایی مبنی بر حمایت از حقوق زنان و کودکان قربانی اهداف تروریستی و اینکه دولت ایران میتواند بر ضد فرقه منافقین نزد دادگاههای بینالمللی طرح دعوی نماید، ارائه شده است.متن
طرح مسأله
ساختار تشکیـلاتی سازمان تروریستی منافقـین موسوم به سازمان مجـاهدین خلق (MKO) که برخی از گروههای پوششی دیگری همچون شورای ملی مقاومت ایران، انجمن دانشجویان ایرانی مسلمان، شورای ملی مقاومت، ان.سی.آر، جنگ جویان مقدسِ ایران، ارتش آزادی بخش ملی ایران، ان.ال.ای، پی.ام.او.آی، شورای ملی مقاومت ایران، ان.سی.آر.آی را نیز برای خود جعل کرده، در عمل بر محور رهبری غیر دموکراتیک <مسعود رجوی> اداره میشود. بسیاری از اعضا، سازمان را به دلیل شیوه رهبری فرقه و همکاری جدی با رژیم دیکتاتور صدام ترک کردهاند.
با وجود ایـنکه این گروه از نـظر اتحـادیه اروپا، دولت آمریکا و کانادا جزو سازمانهای تروریستی معرفی شده و برخی از رسانهها و دولتهای غربی و نیز جداشدگان از سازمان مجاهدین بر این مسأله تأکید دارند که سازمان مجاهدین خلق پتانسیل انجام عملیاتهای تروریستی در کشورهای اروپایی و آمریکایی را دارد و بر این نکته تأکید میورزند که این سازمان یک فرقه خطرناک میباشد که با شیوههای خاص مانند مغزشویی، غسل هفتگی، امتناع از ازدواج و طلاق اجباری هوداران را آماده انجام عملیات خشونت بار و تروریستی میکند؛ اگرچه اخیراً اتحادیه اروپا این فرقه را از لیست تروریستها خارج نمود.
در این مقاله با نگاهی جرم شناسانه، ضمن بررسی اجمالی افکار و عقاید افراط گرایانه این سازمان تروریستی، نهاد خانواده، طلاق ایدئولوژیک و آثار ناشی از آن همچنین مسئولیت کیفری رهبران این فرقه در مقابل دادگاههای داخلی و بینالمللی مورد بررسی قرار گرفته است.
در این نوشتار سعی شده، مستندات اصلی مربوط به فرقه منافقین از منابعی نقل شود که یا ایرانی نیـستند یا از اعضای سابق منافقین بودند که در حال حاضر از این فرقه جدا شده و در خارج از کشور زندگی میکنند تا شبهه سیاسی بودن در میان نباشد. البته در راستای دستیابی به این هدف که به مستند سازی بیشتری میانجامد، ناگزیر برای اعتبار بخشیدن بیشتر به مستندات، از منابعی استفاده شده که تا حد امکان در ایران به چاپ نرسیدهاند یا به نسخهای استناد شده که قبلاً در خارج چاپ شده است؛ تا شایبه اعمال سلایق حکومتی و سانسور در ایران نباشد و این مسأله اگر چه از نظر استناد حقوقی، موجب اعتبار بیشتر محتوای مقاله شده است؛ ولی از طرفی موجب شده که برخی موارد ناگزیر به نسخه اینترنتی این مستندات مراجعه شود که از نظر نقل مستقیم از گوینده یا نویسنده مطالب، دست اول محسوب میشود؛ ولی از نظر مطبوعاتی و استانداردهای نویسندگی، فاقد برخی شاخصههای شکلی مانند ناشر، سال چاپ و امثال آن بود که به دلیل حقوقی بودن مقاله، در برخی موارد، رعایت اعتبار محتوا بر مسایل شکلی ترجیح داده شده است.
1) سوابق تروریستی فرقه منافقین در ایران
سازمان مجاهدین خلق ایران یک گروه سیاسی ـ نظامی است که در سال 1344 توسط سه تن از روشنفکران جوان مسلمان، با هدف سرنگونی رژیم وابسته پهلوی تأسیس شد. این سازمان نیز همچون اغلب گروههایی که در دهه 1340 روش خشونتآمیز را در مبارزه برگزیدند، تحت تأثیر سرکوب قیام مردمی 15 خرداد و شکست مبارزات مسالمتآمیز، در جریان تدوین استراتژی به <مبارزه مسلحانه> رسید و به تدریج با بهرهگیری از تئوریها و تجارب جریانهای چپ و مارکسیست آمریکای لاتین، شیوه <جنگ چریکی شهری> را در تاکتیک مبارزاتی خود اتخاذ کرد. در سال 1354 با تغییر ایدئولوژی، مارکسیسم را پذیرفت و به دنبال آن تصفیههای خونینی صورت گرفت و تعدادی از جمله مجید شریف واقفی به قتل رسیدند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اعضای باقی مانده، از زندان آزاد شدند و از همان ابتدا به مخالفت با حکومت نوپای جمهوری اسلامی برخاستند. در سال 1360 به دنبال 3 سال درگیری، بالاخره مشی مسلحانه را بر ضد حکومت جدیدالتأسیس و به منظور سرنگونی سریع آن برگزیدند. در پی ترورهای گسترده این فرقه، سران سازمان به فرانسه و سپس در زمان جنگ، به عراق پناهنده شدند و خود را بهطور کامل در راستای سیاستهای دولت متخاصم عراق و بر ضد منافع مردم ایران قرار دادند. به دنبال شکستهای پیدرپی در استراتژیهای اعلام شده بحثهای جدیدی به نام انقلاب ایدئولوژیک به راه افتاد که سرآغاز آن ازدواج <مسعود رجوی> و <مریم قجر عضدانلو> همسر مهدی ابریشمچی بود. از سال 1364 به بعد این سازمان سیاسی ـ نظامی عملاً مسیر تبدیل شدن به یک فرقه تروریستی خطرناک را به سرعت طی کرد و نیروهای خود را به ورطهای فوقالعاده هولناک کشاند .(http://nejatngo.org/fa/MKO.aspx)
سازمان منافقین فعالیتهای سیاسی خود در اروپا و امریکا را در قالب شورای ملی مقاومت با رنگ و لعاب سیاسی انجام میدهد؛ از 553 عضو این شورا، 311 نفر عضو رسمی سازمان مـجاهدین خـلق هستـند. همچنین محل اصلی اجلاس شورای ملی مـقاومت در بغـداد بوده که اعـضای شورا برای طـراحی عملـیات تروریستی و تصمیمگیریهای لازم، در این کشور به صورت منظم تشکیل میشود (راستگو، ????: ج2، صص391 ـ 390 ).
1 ـ 1) ملت و دولت ایران قربانی فرقه منافقین
<خاویر روفر> یکی از نویسندگان فرانسوی مینویسد: <سازمان مجاهدین خلق پیش از عملیات انتحاری بیروت، اولین عملیات انتحاری را در خاورمیانه در تاریخ 11 سپتامبر 1981 در ایران انجام داد، در نتیجه آیتالله مدنی نماینده رهبری و امام جمعه تبریز به شهادت رسید>Rayfer, 2007: p 338)).
سـپس این سازمان، در 11 دسامبر1981، عملیاتی انتحاری بر علیه آیتالله دستغیب ـ نماینده رهبری و امام جمعه شیراز ـ در تاریخ 2 ژوئیه 1982عملیات انتحاری بر علیه آیتالله صدوقی در یزد و نیز در 15 اکتبر 1982 عملیاتی تروریستی بر علیه آیتالله اشرفی اصفهان ـ نماینده رهبری و امام جمعه کرمانشاه ـ انجام داد (Ibid). منافقین در ترورهای متعدد دیگری از جمله ترور 72 شخصیت سیـاسی انـفجار حزب جمـهوری اسلامی نیز نقـش داشتند که در میان این کشتهشدگان حتی یک نظامی هم به چشم نمیخورد.
از سال 1380 ـ 1378 سازمان، نزدیک به ده فقره عملیات خمپاره اندازی در شهر تهران انجام داد. از آن جا که خمپاره، سلاح دقیقی نیست و اساساً این سلاح نیمه سنگین ویژه فضای باز و بر علیه سنگر ساخته شده؛ استفاده از آن در محیط شلوغ شهری، نشاندهنده یک عمل کور تروریستی بر علیه شهروندان بیگناه است. نتیجه هم نشان داد که قربانیان این ترورها و خمپارهاندازیهای بیهدف، شهروندان بیگناه تهرانی و افراد غیرنظامی بود (راستگو، 1382: ج2، ص432).
انفجار بمب در حزب جمهوری یکی دیگر از عملیات تروریستی سازمان بود. در تحقیقات مؤسسات جرم شناسی امریکا مشخص شد؛ بمب به کار رفته در انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی از نوع <گاز متراکم> بوده که به تازگی توسط امریکاییها کشف شده بود. لذا ساختن چنان بمبی با آن فرمول پیچیده مطلقاً در توان یک گروه چریکی نبوده است. رجوی نیز در سال 13?0 در جلسات خصوصی در پاریس تأیید کرده بود که تکنولوژی این انفجار را در اختیار نداشته است (فراستی، 1375: ص20).
2 ـ 1) شمار قربانیان اعمال منافقین
این سازمان از جمله مبتکران عملیات تروریستی انتحاری در خاور میانه به شمار میرود. آمارها نشان میدهد تاکنون حدود 16000 نفر در ایران قربانی اهـداف تــروریســتی منـافقین شدهاند(www.habilian.com). دبیرکل کانـون <هابـیلیان> که در امـور قربانـیان تروریـسم در ایران فـعالیت مـیکند، در گزارشـی به <مارتـین شینین> گزارشگر ویژه ملـل متحـد در امـور تروریسـم در سال 1385 بر این نکــته تاکیـد مـینـماید که متـاسفـانه بیشتـر قربانیان عمـلیات تروریسـتی منافقـین زمانـی بـوده که ایـن فـرقه در فرانـسه مستـقر بودهاند (همان). اما <اریک لوران> نویسنده فرانسوی با توجه به اعلام رسمی منافقین، درباره شمار قربانیان جرایم تروریستی این فرقه، تصریح میکند که از سال 1981 تا 1982 (یعنی تنها در عرض یک سال) 10000 نفر [ایرانی] در عملیات های تروریستی که فرقه منافقین مسئولیت آنها را رسماً بر عهده گرفتهاند، کشته شدند (لوران، 2008: فصل13).
2) تروریسم و فرقهگرایی
1 ـ 2) تعریف فرقه
<مارگارت تالر سینگر>، در تعریف فرقه مینویسد: <روابطی که در آن یک فرد آگاهانه افراد دیگر را وادار میکند تا به طور کامل(یا نزدیک به آن) در خصوص تقریبا همه تصمیمات مهم زندگیاش وابسته به او باشد و به این پیروان اعتقادی اینطور القا میکند که دارای استعداد، نبوغ یا دانش ویژهای است> (تالر سینگر، بیتا: بخش اول، فصل اول).
ایشان درباره جایگاه مذهب در تعریف فرقه، مینویسد: <آنچه به عنوان فرقه توسط یک محقق شناخته میشود ممکن است، توسط محقق دیگر تصویر نگردد. برای مثال برخی محققین صرفاً گروههای مبتنی بر مذهب را حساب کرده، فرقههای بیشماری که تحت تفکرات، تئوریها و عملکردهای مختلف شکل میگیرند را از قلم میاندازند. به کارگیری سه فاکتور رهبر، ساختار و بازسازی فکری به ما اجازه میدهد تا طبیعت فرقهای یک گروه یا وضعیت معین آن را فارغ از سیستم اعتقادیاش ارزیابی کنیم> (همان) .
2 ـ 2) انطباق ویژگیهای فرقه بر منافقین
<آن ســینگلتون> که خود اســیر فرقـه تروریسـتی مــنافقـین بوده بر ایـن بـاور اسـت که ایـن سـازمان تـمـام ویـژگـیهـای یـک فـرقه را دارد (www.iranInterlink.org,2003).
<علـی فراستـی> 16 سال با سازمـان مـنافقین همکاری داشته در ایـنباره مینویسد: <به عنـوان بهـرهوری از تکنـیک عصر به عناصر مورد اعتماد در بخش اطلاعات انجمنهای دانشجویی ابلاغ کرد که اسناد و مدارک مربـوط به نحوه کار و فعالیت فرقههای مذهبی در ممالک غربی را جمعآوری کرده و ترجمه کنند. بهانه این بود که برخی فعالیتهای سیاسی توسط این فرقهها انجام میشود که لازم است سازمان ارزیـابی دقیــقــی از آنها داشـته باشد!! روشـن است که چون محیط فـعالیت در غرب است؛ پس باید نحـوه کار فرقـههای مـذهبی غرب که بر پایه خصـوصیات روانشناسانه و جـامعهشناسانه این ممالک شکل گرفته بودند الگو قرار میگرفت> http://nejatngo.org/ fapubs.aspx:p21) .).
<سینگلتون> درباره انطباق ویژگیهای فرقه بر تشکیلات سازمان مـنافقین مینویسد: <فرقه مجاهدین تمام این ویژگیها را دارد و این استفاده از تکنیکهای روانشاسانه کنترل ذهن است که اعضای سابق آن را <انضباط آهـنین> مینامند. دنـیای درونی مـجاهدین، اگر هم تا به حال دربـارهاش کاوشهایی صورت گرفته است، اما هنوز برای ناظران غربی یک راز محسوب میشود و این سیاست عمدی مجاهدین است که چنین حالتی وجود داشته باشد. اهمیت کمی برای این ویژگی سازمان قائل شدهاند. با وجود این فرهنگ فرقه یکی از خطرناکترین شکلهای جامعه است. اول، چـون اعـضا را از ابتداییترین حقوق انسانی محروم میکند. مـجاهـدین ازدواجها و بعدا طلاقهـای اجــباری را هـدایت کرده، بـچـهها را از والدیـنشـان جدا کرده و آنها را به هـواداران سـازمان در کشـورهای مخـتلف سپـرده است. اما مـوارد ناراحـت کـنندهتری نیز از مـحـرومیتها در دنـیای درونـی آنـها پدیـدار شـده است...> (www.iranInterlink.org, 2003).
1 ـ 2 ـ 2) طرح انقلابهای ایدئولوژیکی
<محمد حسین سبحانی> از هواداران فعال سازمان که به دلیل تصمیم به جدایی از این سازمان، از 2001 ـ 1992 در یکی از سلولهای مخوف منافقین زندانی و مورد شـکنجه بود، در این باره مـیگوید: <رجـوی در 26 مهرماه 1368در قـرارگاه بدیـع زادگان، واقع در جاده بغداد ـ فـلوجه و در چـند کیـلومتری زندان ابوغریب عراق، مـرحـله سوم <انقلاب ایدئولوژیـک> در سازمان مجاهدین خلق را آغاز کرد. وی در این نشست که اعـضای شـورای مرکزی سازمان مـجاهدین نیز حـضور داشتند، اطلاعیهای قرائت کرد و هـمسر خود مریم رجوی را که تاکـنون به عنوان هم ردیف مـسئول اول سازمان مجاهدین شناخته میشد، به عـنوان مسئول اول این سازمان منصوب کرد و بدین ترتیب خـود را نیز که تاکنون به عـنوان مسئول اول سازمان شناخته میشد به عنوان رهبر مذهبی و ایـدئولـوژیکی ارتـقا داد. از این تاریـخ همـه اعـضا و مـسئولین سازمان مـوظف شـدند، هـمسران خود را طلاق دهند. از این پـس زوجها دیگر اجازه نداشتند به خانـههایـشان بـرونـد و هـمـسران خود را ببینند>(http://www.iran ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007).
2 ـ 2 ـ 2) معنویت و عبادت ابزاری
<آن سینگلتون> که با انگیزههای معنوی به این گروه پیوسته بود، درباره تقیدات مذهبی که منافقین مدعی آن هستند، مینویسد: <کم کم، بعد از انقلاب ایدئولوژیک، مجاهدین خواندن قرآن و دیگر کتابهای مذهبی، مثل نهجالبلاغه، را ترک کردند. بعد از آن بود که اعمال مذهبی مثل نماز و روزه را هم ترک کردند. در ایدئولوژی به آنها آموزش داده شده بود که آنها اکنون رهبری ایدئولوژیک دارند و دیگر شخصاً مسئول نیستند. پیام رجوی این بود که آنان فقط نسبت به رجوی مسئول هستند و رجوی هم نزد خداوند مسئول است> (www.iran ـ interlink.org,2003).
3 ـ 2 ـ 2) اطاعت مطلق و کورکورانه
درباره رهبری فرقه مینویسد: <واژه خاصی که توسط مجاهدین به کار میرود <تسلیم شدن> به خواسته مسعود است. اینگونه به نظر میرسد افرادی که شرکت دارند، ضعیف هستند. اما ضعف درباره کسی که مصمم است هر وظیفهای، از جمله مرگ، برای اعتقادش، را انجام دهد معنی ندارد. اطاعت به نحو بهتری استفاده رجوی از این افراد را توضیح دهد؛ بنابراین اطاعت است که به جای تسلیم شدن باید در راس توصیف درباره اوضاع داخلی مجاهدین قرار داشته باشد> (همان).
<بتول سلطانی> که پس از 20 سال فعالیت در فرقه منافقین، در سال 2006 از کمپ اشرف فرار کرد، درباره رفتارهای منافقین میگوید: <یک بحثی هم هست در این مناسبات درونی به نام عملیات جاری، این عملیات اولین بار در سال 1374 در سازمان رواج پیدا کرد. این عملیات ابتدا به صورت گفتاری بود یعنی افراد میآمدند حرف مـیزدند و اما بعد به صـورت نوشتاری شد. یعنی فاکت به فاکت مـسائلی که فرد میخواست بگوید، مینوشت و بعد در جمع از روی نوشته میخواند. آن موقع مسعود خیلی عملیات جاری شلوغ کرد و گفت: این جهاد نفس و جهاد اکبر است و به تدریج آن را به این مسائل ربط داد و بعد گفت: این بالاتر از شهادت است به این معنی که فرد باید بیاید و گناهان و خطاهایی که مرتکب شده همه آنها را در حضور جمع مطرح کند و اعتراف کند که مرتکب این خطاها شده و انتظار داشته باشد که هر برخوردی با او بشود. مثلاً فرد میآمد در نشست عملیات جاری و میخواند که امروز برفرض وقتی روی میز مسئولم یک شیای قیمتی را دیدم آن را برداشـتم. یا مثلا من امروز وقتی خواهر مسئولم را دیدم، یک لحظه دچار این ذهنیت شدم که او چقدر شبیه به شکنجهگرها میماند>. (http://nejatngo.org/fa/catv.aspx?id=74)
<حسن جعفری> درباره رفتارهای فرقهگرایانه رجوی مینویسد: <به منظور ایجاد یک فضای خلصه و ناخودآگاهی یعنی حالتی که هرگونه تعقل و تفکر را از نفرات سلب مینمود، همراه با یک سری تعریف و تمجید از رهبران عقیدتی مسعود و مریم، با گریه و شیون و فریاد یا حتی گاهی با غش و بیهوشی، به گناهان خود که در راس همه <خوردن حق رهبری> بود، اقرار میکردند. سپس بقیه نیز تحتتأثیر قرار گرفته و شروع به اصطلاحا <بیرون ریختن درون و تیغ کشیدن روی خود> میشدند، جالب است که در این میان بعضیها که بسیار جوان بودند و اساسا فرصتی برای ارتکاب گناه تا آن موقع پیدا نکرده بودند، گناهان غیرواقعی به خود نسبت میدادند و دار و دسته رجوی نیز فرصت طلبانه و به منظور جمعآوری مدارکی علیه افراد، همه این اقرارها را ضبط میکردند تا به خیال خودشان هیچکس در آینده جرأت عرض اندام در مقابل رجوی را نداشته باشد. در اینگونه جلسات از طرف رجوی و مسئولین این نشستها القا میشد: <ما همه گناهکاریم و پاسخگو در مقابل مسعود و مریم هستیم اما رجوی در مقابل هیچکس جز خدا پاسخگو نیست> (جعفری، 1375: صص2 ـ 1).
دستورالعمل رجوی با عنوان <عملیات جاری> که هوادارن خود را وادار به اعتراف گناهان نزد رهبری میکند، دقیقا شبیه رفتار فرقهای به نام <دروازه بهشت>، در امریکاست. در 26 مارس 1997، 39 نفر از اعضای آن به دستور رهبر66 ساله فرقه به نام <مارشال اپل وایت> و با اعتماد مطلق به رهبری فرقه، در ساختمان بسیار مجلل و بزرگ در ساندیاگو کالیفرنیا دست به خودکشی جمعی زدند.
جالب اینکه اعضای این فرقه برای رسیدن به بهشت ابدی دست به این خودکشی زدند! چند تن از این افراد قبل از خودکشی، خود را اخـته کرده بـودند و این را به عنوان بخـشی از تزکیه و خودسـازیشان برای رسیـدن به بهـشت انجام دادند. اینـگونه رهبر گـروه به پیروانش قبولاند که با این کار وارد بهـشت روحانی و ابدی خواهند شد و سپـس همـه افـراد با اعتـماد مطـلق دسـت به خـودکشی جمعی زدند> (استفان، 2008م: قسمت پنجم).
<سلطانی> دراینباره میگوید: <در عملیات جاری محوری به نام غسل بود. غسل برای خانمهای شورای رهبری لحظهای باید انجام میشد. برای بقیه خانمها روزانه و برای آقایان به صورت هفتگی و تحت عنوان غسل هفتگی انجام میشد. در این نشستهای هفتگی افراد میآمدند فاکتهایی که ربط پیدا میکرد به مسائل جنسی را میخواندند که از فاکتهای کار، خانواده و سیاسی جدا بودند و مسائل جنسی و سکس از اینها جدا کردند و برای شورای رهبری مطرح کردند که اگر کسی دچار لحظهای شد که مثلاً به یاد شوهرش افتاد یا مثلا یک آقایی را دید و ناخودآگاه، یاد نامزدش افتاد؛ این فاکتها را باید در جا میآمد و در همان لحظه مطرح میکرد و به اصطلاح خودشان صفر صفر میکرد> (http://nejatngo.org/fa/catv.aspx?id=74).
4 ـ 2 ـ 2) شستشوی مغزی
<آن سینگلتون> درباره این پرسش که چرا یک انسان باهوش باید اجازه دهد، دستخوش تغییر قرار گرفته و حتی خودش در خودکنترلی این تغییرات شرکت کند، تا حدی که بعضی از آنها به حد جنون برسند پاسخ میدهد: <غیر از <دستکاری روانی> یا <شستشوی مغزی>، سادهترین توضیح این است که فرقه رجوی خطرناکترین فرقه از همه فرقهها، برای اعضایش و همه جهان میباشد، به عبارتی فرقهای است با هدفی توجیه شده برای جنگیدن. سازمان بدون توجه به مراحل روابط داخلی، بر اساس همین هدف توجیه شده، نیرو جذب کرده (اگر چه کم)؛ به عبارت دیگر برای حفظ این وضعیت دائما به افراد اطلاعات نادرست خورانده میشود. یکی از اولین اعمال رجوی بعد از انقلاب ایدئولوژیک جلوگیری از کتاب خواندن توسط افراد، یا دسترسی به منابع بیرونی اطلاعات بود. این عمل حتی در بخش <دیپلماسی> که پرسنلش به طور طبیعی مجبور بودند به هرگونــه رسانهای در خط کاریشان دسترسی داشـته باشند، مـؤثر واقع شد. وقتی رهبران ارشد، سازمانهایی مثل عفو بینالملل را منحرف و غیرقابل اطمینان میخواندند، همان وقت روزنامههای عادی و برنامههای رسانهها بیچون و چرا غیرقابل اتکا بودند. این امر به اعضایی که به این رسانهها دسترسی داشتند اجازه میداد با آنان با تحقیر رفتار کنند و به دنبال کسب خبر و عقاید از این منابع نباشند>.(www.iran ـ interlink.org,2003)
5 ـ 2 ـ 2) مسئولیت رهبر در برابر خدا و سلب مسئولیت از پیروان
<مهدی ابریشمچی> پس از اینکه زن خود مریم را طلاق داده و به رهبری فرقه پیشکش میکند در یک سخنرانی در تبیین انقلاب ایدئولوژیک میگوید: <بعد از دست یافتن به این رهبری، مسئولیت همه ما با مسعود است و مسئول مسعود فقط خداست، یعنی مسعود از ما حسابرسی میکند و حساب مسعود با خداست> (راستگو، 1382: ج2، ص232) .
<آن سینگلتون> در اینباره مینویسد: <ایده رجوی از دموکراسی همیشه این بوده که هرکسی یک بار در زنــدگی شانس انتخاب یک رهبر را دارد. تا آنجا که به او مربوط بود، مردم او یا آقای خمینی را انتخاب میکنند. پس از آن مسئولیت فقط به عهده رهبر است. افراد اگر کاملاً مـطیع رهبر باشند نبـاید گناه روحی داشته باشند. بنابراین تصمیمگیری درباره خوب و بد به عهده فرد نیست. اعضا حتی در پیشگاه خدا هم مسئول نیستند، چون رهبر فداکاری کرده و همه مسئولیت در قبال خداوند را پذیرفته است … بعداً، رجوی در سخنانش ذکر کرد که اگر چنین رهبری کارش را خوب انجام داده باشـد، با امام زمان ارتباط برقرار میکند؛ بنـابراین در ارتـباط مستقیم با خدا خواهد بود. او مثـالهایی از حضـرت محمـد6 مـیآورد و خـودش را با امـامان شیعه مقایسه میکرد. نتیجه این کار ایجاد ذهنیت بیمسئولیتی کامل بود که به افراد اجازه میداد در عملیاتهای انتحاری یا فروغ جاویدان یا هر عمل دیگری شرکت کنند> ( www.iran ـ interlink.org,2003).
برخی از جداشدگان از این سازمان از ادعای دروغین رجوی مبنی بر ارتباط با امام زمان و فتاوای او ســخن مــیگویند. <هادی شمس حائری> از بریدگان این سازمان که در هلند پناهنده شده در این باره مینویسد: <بحث دیگری که رایج کرده بودند، بحث امام زمان بود. در این بحث با استفاده از مقوله <حجت خدا> در اخبار و احادیث شیعه، اثبات کردند که رجوی حجت خدا و نماینده امام زمان میباشد و نه خمینی. مریم عضدانلو همسر رجوی، در جلسهای که به نشست امام زمان معروف است گفت: <مسعود مسایلش را از امام زمان سؤال میکند…> (حائری، 1375: ج2، ص122). <در جنگهای کردکشی، رجوی ماه رمضان را تا پایان جنگ به عقب انداخت و فتوا داد که جنگجویان روزه را بخورند و به جای آن ماه بعد روزه بگیرند. این مسأله از هیچ کجا به بیرون درز نکرد> (همان، ص123).
<آلن شوالریاس> در مصاحبهای با <صمد نظری> یکی دیگر از جداشدگان از سازمان، مینویسد: <روز دهم دوباره خود را مقابل مریم و مسعود یافتم. آنها چنان فشاری بر من وارد کردند که مجبور شدم از روابطم با دختری در دوران بلوغم سخن بگویم. سپس آنها مرا وادار کردند که بپذیرم از زمان ورودم به عراق دایم در حال خیانت به سازمان بودهام و بدین ترتیب خود را مجرم یافتم...من غیر از آنچه میگفتم چیزی نمیفهمیدم و دیگر خودم نبودم. پس از هشت ساعت بلاتکلیفی دوباره مرا به نزد آن دو نفر برگرداندند. مانند یک جعبه خالی بودم، در آن حال رجوی با شور با من حرف میزد و میگفت: برادر من! فکر نکن که من از آنچه تو اعتراف کردی چشم پوشی میکنم. من رهبر تو هـستم. روح من به چـیزهای مهم اهمیت میدهد، چیزهایی مهمتر از آنچه روحهای شما درگیرش هستند. شما مانند حیواناتی هستید که به هیچ چیز مگر آلت تناسلیتان فکر نمیکنید. من اندیشهام وقف خداوند شده است؛ در کره زمین من از همه داناتر هستم و به لطف شناخت کاملم از قرآن به این درجه راه یافتهام. شما مرا انتخاب کردهاید و میخواهم از ذهن حیوانی شما آنچه را که شما را به دنیای دیگری رهنمون میکند، بیرون بکشم. به همین دلیل است که با مریم ازدواج کردم، زیرا او نخستـین فردی است که روح مرا درک میکند و اندیشهام را میفهمد> (شوالریاس، 2001م: صص17 ـ 16).
3) تخلفات مالی منافقین
عمدهترین منابع مالی منافقین در عراق در دوره حکومت صدام تامین شده که در این راستا دلایل بسیار مستندی وجود دارد به گونهای که اتهام پولشویی این فرقه را در اروپا به شدت تقویت میکند.
وزارت امور خارجه آمریکا طی گزارشی مفصل به کنگره در اواخر سال 1994، تاریخچه و عملکرد گذشته و حال سازمان مجاهدین خلق را به خوبی مطرح نموده و منافقین را به دست داشتن در کشتار عراق متهم میکند. سازمان مـنافقین در مقام دفـاع و در پاسخ به طور عجیبی به توان مالی خود اعـتراف میکند، ولی مشخص نمیکند که این توان مالی را از کجا آورده است؟
<البته بخشی از سلاحها و تمامی خودروهای ارتش آزادی بخش را نیز مجاهدین با پرداخت قیمت شان از منابع مختلف خریداری کردند. بیش از یکصد و پنجاه میلیون دلار اسناد خرید خودرو و تجهیزات مختلف ارتش آزادیبخش از کشورهای غربی در این سالیان، موجود و قابل ارائه و انتشار میباشد> (برای قضاوت تاریخ، 1383: ص41).
البته در بخش پایانی این گزارش وزارت خارجه امریکا، به این پرسش پاسخ داده است: <یکی از سرمایهگذاران عمده و اصلی سازمان[ مجاهدین خلق]، صدام حسین میباشد که سلاح و پولهای نقدی بالغ بر حدود صدها میلیون دلار را تأمین نموده است> (همان).
در متن پیاده شده مشروح مذاکرات از روی فیلم ملاقات مسعود رجوی با سپهبد <طاهر جلیل حبوش> مسئول سرویس اطلاعاتی عراق (استخبارات) در سال 2000، میتوان به میزان اختصاص حدوداً دو میلیارد دینار عراقی به عنوان بودجه ماهانه سازمان از سوی رژیم صدام پیبرد. حبوش در این دیدار خطاب به <عدنان> مدیر کل حسابداری میپرسد: <از بودجه سازمان مجاهدین برایم بگو؛ چه مبلغی برای آنها اختصاص داده شده است؟ عدنان قربان! یک میلیارد و هفتصد و پنجاه و دو میلیون دینار بودجه ماهانه به اضافه بودجههای دیگر> (همان، ص 198).
ظاهراً مقصود از عبارت <به اضافه بودجههای دیگر> اختصاص درآمدهای دیگر همچون اختصاص بشکههای نفت سالانه برای منافقین بود. در متن پیاده شده مشروح مذاکرات از فیلم ملاقات مسعود رجوی با سپهبد <طاهر جلیل حبوش> مسئول سرویس اطلاعاتی عراق در سال 2001، میتوان به میزان اختصاص 5 میلیون بشکه نفت عراق به عنوان بخشی از بودجه سالانه سازمان از سوی رژیم صدام پی برد. <حبوش> در این دیدار در مورد درخواست رجوی برای اختصاص سهمیه بیشتر از نفت عراق(18 میلیون بشکه برای 6 ماه) از رییس جمهور صدام اجازه میگیرد (ر.ک. همان، صص 238 ـ 237).
در حمله پلیس فرانسه به مقر منافقین در دهکده <اوور سوردواز> که مریم رجوی و نزدیک به 200 تن از اعضای سازمان دستگیر شدند، پلیس فرانسه، بیش از هشت میلیون دلار پول نقد کشف کردند که فرقه منافقین هیچ توجیهی برای این مبلغ کلان نداشتند (شوالریاس، 2001 م: ص6).
با وجود اینکه کشورهای غربی قوانین سخت گیرانه مربوط به پولشویی دارند، شگفتآور است که چرا به وضعیت مشکوک تأمین مالی منافقین و احراز مشروعیت این امـوال که در دست این فرقه تـروریست قرار دارد به صورت جدی رسیـدگی نمیشود! اگر چه رسیدگی به اتهام پولشویی نیز در دستور کار پلیس فرانسه بوده است. در گزارش نیمه اول سال 2008 اداره حفاظت از قانون اساسی آلمان، مرکز بایرن، در خصوص اتهام مالی منافقین آمده است: موضوع: شورای ملی مقاومت ایران (NWRI) سازمان مجاهدین خلق ایران (MEK)<در تاریخ 21 ماه مه در شهرهای کلن و دورتموند و برلین دفاتر <انجمن حمایت از حقوق بشر در ایران> (HMI) که یک انجمن جمعآوری صدقه وابسته به شورای ملی مقاومت میباشد، توسط پلیس مورد بازرسی قرار گرفت>.این بازرسی بر مبنای اعلام جرم تعدادی از شهروندان آلمانی برعلیه کلاهبرداری از حساب بانکی آنان به نفع دو شماره حساب این انجمن انجام گرفت.
4) نقض حقوق بشر توسط فرقه منافقین
اگر حضور یک گروه نظامی از منافقین با وضع فجیع در یک کشور جنگ زده و به رهبری امریکا در کشور عراق قابل توجیه باشد، حضور یک گروه قابل توجه از این فرقه در کشور فرانسه آن هم در یک پادگانی که دولت فرانسه هیچ نظارت جدی بر آن ندارد، هیچگونه توجیهی ندارد! بهویژه آنکه این فرقه در مورد هواداران خود نیز حقوق بشر را نقض میکند و آنان را در بدترین وضع ممکن نگه داشته است. <محسن عباسلو> از اعضای سابق منافقین برخی از موارد نقض حقوق بشر در پادگان <اورسورواز> فرانسه به فرماندهی مریم رجوی را چنین برمیشمارد:
ـ افراد اسیر فرقه در این مرکز جنایت، حق دسترسی به هیچ رسانه آزادی را ندارند، جز دسترسی به تلویزیون اختصاصی مجاهدین و روزنامه مجاهد. نکته: تیمهای سیاسی حاضر در این پادگان که مسائل و تحولات سیاسی را بررسی میکنند، نیز در قالب تیمهای چند نفره فقط حق دسترسی به شبکههای رادیو تلویزیونی، روزنامهها و سایتهای اینترنتی خاصی را دارند که از قبل لیست آنها توسط مسئولین رده بالا تعیین شده است.
ـ افراد حاضر در این پادگان مثل سایر اعضای این فرقه در عراق، حق ازدواج، تماس با خانواده و بستگان خویش ( که اگر عضو فرقه نباشند) را به هیچ وجه ندارند. نکته: تنها فرد متأهل حاضر در این پادگان مریم قجر عضدانلو همسر مسعود رجوی مسئول اصلی فرقه میباشد.
ـ هیچ مرد و زنی در این پادگان حق گفتگوی انفرادی با نفر دیگر، در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی که مربوط به فرقه نمیباشد را ندارد.
ـ زنان و مردان حاضر در پادگان مریم در فرانسه حق غذا خوردن بر سر یک میز با هم را ندارند.
ـ محلهای خواب، استراحت، استحمام و ... مردان و زنان اسیر در پادگان، کاملاً از یکدیگر جدا بوده و هیچ جنس مخالفی حق ورود به مکان استقراری جنس مخالف را دیگر ندارد.
ـ افراد این فرقه اکثراً به دلیل انواع فشارهای روحی، روانی و جسمی وارد شده بر روی آنان توسط مسئولین ارشد فرقه، دارای اختلالات روحی و روانی بوده و نیاز فوری به مراقبتهای روانکاوانه دارند؛ به گونهای که باید مدت زیادی تحت کنترل و مراقبت روان پزشکان قرار بگیرند.
ـ نشســتهای شستشوی مغزی و عملیات جاری که به طور روزانه در پایگاه مریم برگزار میگردند، معمولاً با خشونت و فحاشی همراه بوده و افراد در این نشست حتی مورد ضرب و شتم نیز قرار میگیرند.
ـ در طول هر هفته یکبار و معمولاً در روزهای جمعه نشست غسل هفتگی در پادگان مریم برگزار میگردد. در این نشست فرد باید به دور از هرگونه شرم و حیائی، موارد و لحظههای احساسی جنسی خویش را در حضور سایر افراد حاضر در نشست بیان کند.
ـ علیرغم اینکه گرداگرد پادگان مریم توسط پلیس فرانسه محافظت میگردد، اما مسئولین فرقه به دستو مریم دیوارهای پادگان را با سیم های خاردار، از ترس فرار نیروها پوشاندهاند.
ـ فـرمانده اصـلی پادگان مریم قجر عضدانلو(رجوی) بوده و تمامی افراد حاضر در این مقر کاملاً باید مـطیع و فرمانـبردار وی باشند. وی در این پادگان شخصیتی خـداگـونه داشته و هیچ کس حق مخالفـت با وی را ندارد. احـکام صادر شده از سوی وی حکم دسـتور خدا را برای یک فرد مذهبی داشته و لازمالاجرا میباشند> (http://nejatngo.org/fa/blogv.aspx?id=81).
<دولت <ژاک شیراک>، در اوایل سال 1365 و در اوج دوران آشفتگیهای سیاسی ـ استراتژیک سازمان، رجوی را به دلیل عدم توجه به قوانین داخلی و امنیتی کشور فرانسه از این کشور اخراج کرد> (راستگو، 1382: ج2، ص392).
اما پرسش اساسی از دولت فرانسه این است که آیا به همان دلیلی که مسعود رجوی از فرانسه اخراج شد، همان دلایل و مستندات ایجاب نمیکند که مریم رجوی از این کشور مدعی دموکراسی اخراج شود؟
روزنامه نیویورک تایمز در 30 ژوئن گزارش مفصلی از <ایلین شیلینو>، به سازمان مجاهدین خلق اختصاص داده است. به گفته <پیر دو بوسکه> مدیر سازمان اطلاعاتی فرانسه در مصاحبه با نیویورک تایمز، مجاهدین یک کارخانه تولید رنگ را در شهر <سنت کوئن لامون> اجاره کردند و ضمن راهاندازی یک استودیوی تلویزیونی و نصب بشقابهای ماهوارهای در حال تبدیل کردن آن به یک مرکز ارتباطات بودند. براساس این گزارش، مقامهای اطلاعاتی فرانسه گزارش دادند که مجاهدین برای حمله به سفارتخانههای ایران و سایر منافع این کشور در اروپا و ترور ?? نفر از اعضای سابق خود برنامهریزی کرده بودند. <بوسکه> گفت: <این به هیچ وجه یک جنبش سیاسی و دمکراتیک نیست. این گروه خود را برای احیای دمکراسی در ایران آماده نمیکند. اینها گروهی کاملا افراط گرا هستند. فرقهای تندرو فاقد هرگونه نظام دمکراتیک> (خوشحال، 1383: ص76).
<مسعود طیبی> یکی از اعضای سابق فرقه منافقین مینویسد: <به گزارش روزنامه <لوفیگارو> یکی از اهداف مجاهدین در خاک اروپا ترور اعضای ناراضی سابقشان بوده است؛ ولیکن ضربة کمرشکن 17 ژوئن، با هجوم پلیس ضد تروریست فرانسه به 13 پایگاه و دستگیری 165 تن از کادرهای بالای سازمان مجاهدین که کنترل اصلیترین پایگاه فرماندهی سیستمای آنان در اروپا و آمریکا را بر عهده دارد، این فرصت را از آنان گرفت> (همان، ص62).
1 ـ 4) نقض حقوق بشر در پادگان اشرف
دبیر دوم سفارت آمریکا در بغداد طی گزارشی مستند، بخشی از جنایات سرکرده گروه تروریستی مجاهدین در تسویه حسابهای خونین و کشتار همکاران خود، تجاوز به زنان حاضر در پادگان اشرف، مسمومسازی و اعدام دهها تن از اعضای بریده این گروه پرده برداشت. در بخشـی از این گـزارش آمده: <رجـوی روابط جنـسی گستردهای با افـراد نـظامی، سـیاسی و دفـتـری زن این گروه داشــته است و دســتور عــقیمسـازی برخـی از آنان را نیز صـادر کرده بود. وی در این گزارش یادآور میشود کـه خـود شـاهـد دیــدن فیلـمهایی از اعتـرافات این زنـان بـوده است>.( http://nejatngo.org/fa/catv.aspx?id=98)
<برای کمتر از 4000 تن از نیروها و فدائیانش در عراق، بیش از 10 زندان ساخته بود. در سال 1373 در جریان سرکوب یک کودتای خزنده درون تشکیلاتی که به بهانه کشف نفوذیهای دشمن انجام گرفت، بیش از 500 تن را زندانی و شکنجه کرد که حداقل 4 تن به نامهای پرویز احمدی، قربانعلی ترابی، الیاس کرمی و علی خوشحال، زیرِ شکنجه کشته شدهاند> (خوشحال، 1383: ص41).
5) مسئولیت کیفری فرقه منافقین و دادگاه صالح
1 ـ 5) صلاحیت دادگاههای ایران
اعمال و جرایم تروریستی منافقین چون در داخل کشور بوده مشمول ماده 3 ق.م.ا. و در خارج از کشور به دلیل ضدیت با امنیت ملی ایران مشمول ماده 5 ق.م.ا. میشود. همچنین با توجه به اینکه قریب به اتفاق منافقین تبعه ایران هستند، شامل ماده 7 ق.م.ا. میشوند. بنابراین به حسب مورد دادگاههای ایران صلاحیت رسیدگی و محاکمه منافقین را دارا میباشد.
2 ـ 5) صلاحیت دادگاههای عراق
دادگاههای عراق براساس قانون ضد تروریست این کشور که در سال 2005 به تصویب رسید، میتوانند منافقین را به عنوان همدست صدام و نیز به عنوان مباشرت در قتل عام مردم کرد عراق، تحت تعقیب و محاکمه قرار دهند.
البته باید توجه نمود، آمریکا، منافقین مستقر در عراق را مشمول کنوانسیون 4 ژنو میدانند و این موضوع در حال حاضر نوعی مصونیت برای نیروهای منافقین در کمپ اشرف ایجاد نموده است! اما این مساله نمیتواند توجیه کننده اعمال و جنایات ضد بشری پیشین آنان در عراق باشد.
3 ـ 5) صلاحیت ICC و تعقیب
با توجه به شواهد و ادله متعدد و غیرقابل انکار در زمینه همدستی و حتی مباشرت منافقین با صدام در نسل کشی بر ضد شیعیان و کردهای عراق، میتوان سران منافقین بهویژه مریم و مسعود رجوی را به اتهام ارتکاب نسلکشی یا جرایم علیه بشریت به دلیل کشتار مردم عراق در دادگاه بینالمللی کیفری (ICC) تعقیب و محاکمه نمود. تعریف جرایم علیه بشریت در اساسنامه دادگاه بینالمللی کیفری برای رواندا (ICTR) و دادگاه بینالمللی کیفری برای یوگسلاوی سابق، مشابه تعریف موجود در اساسنامه دیوان است. بر اساس ماده 7 اساسنامه دیوان، جرایم علیه بشریت عبارتند از: <اعمالی از قبیل کشتار، انهدام و شکنجه که در یک سطح گسترده یا حمله سیستماتیک و سازمان یافته که بر ضد شهروندان صورت گیرد> بنابراین باید اثبات شود که عملیات به روش سیستماتیک صورت گرفته است. بر اساس عرف بین الملل لازم نیست که این عملیات در ضمن یک درگیری نظامی باشد.
در ماده 7 اساسنامه دیوان در مورد جرایم علیه بشریت دو قید <systematic> و <widespread> مطرح میباشد. این دو قید دایره صلاحیت رسیدگی به برخی اعمال خاص تروریستی را محدود مینماید. لذا باید عمل تروریستی یا سیستماتیک باشد یا در سطح گسترده انجام شود. مثلاً عملیات یازده سپتامبر دارای این دو قید بود و به همین دلیل از نظر تئوری در صلاحیت دیوان نسبت به آن تردیدی نیست (www.tamilnation.org/tamileelam/armedstruggle/terrorism,2003).
مفهوم سیستماتیک در دادگاه بینالمللی برای رواندا اینگونه تعریف شده: <کاملا سازمان یافته که پیرو یک الگوی منظم بر اساس سیاست مشترکی باشد که شامل مدارک و منابع اساسی عمومی یا اختصاصی باشد>.
<معیار گستردگی را میتوان به عنوان عملی کلان، مکرر و در سطح وسیع تعریف نمود که به صورت جمعی و با خشونت قابل توجهی بر ضد جمع کثیری از قربانیان انجام گیرد>.
بنابراین به نظر میرسد عملیات تروریستی منافقین بر ضد مردم ایران و مردم عراق، هم سیستماتیک و هم در سطح گسترده انجام شده است؛ لذا مشمول جنایت بر ضدبشریت بوده و در صلاحیت دیوان کیفری بینالمللی قرار میگیرد. در یک مقایسه ساده، قربانیان حوادث تروریستی توسط منافقین در ایران و عراق در مجموع چندین برابر قربانیان حادثه تروریستی 11 سپتامبر در امریکا بوده است. زیرا از سال 1982 ـ 1981، 10000 نفر ایرانی در عملیاتهای تروریستی فرقه منافقین کشته شدند؛ یعنی حدود سه برابر قربانیان حادثه 11 سپتامبر! بر این تعداد میتوان کشتار وحشیانه شیعیان و کردهای عراق را اضافه نمود.
6) منافقین و نهاد خانواده
1 ـ 6) زنان قربانی اهداف تروریستی
سازمان مجاهدین خلق از 14 ارگان نظامی و 17 سازمان سیاسی تشکیل شده که مسئولیت هر17 سازمان سیاسی به عهده بانوان میباشد (ر.ک. راستگو، 1382: ج2، صص226 ـ 223).
البته شمار کل این ارتش که قصد آزادی ایران را دارند، از 2800 نفر تجاوز نمیکند! (همان، ص434).
فرقه منافقین در عملیات نظامی فروغ جاویدان از زنانی که آموزش نظامی بر علیه ایران از مرز عراق لازم را ندیده بودند، مستقیما در عملیات نظامی بر علیه ایران از مرز عراق در قالب یک تیپ زرهی استفاده کرد. یکی از زنانی که در این عملیات شرکت داشت به نام <ایران پرورش> مشاهدات خود را در آبان 1381 در مطلـبی با عنـوان <عکس وارهای از فـروغ جاویدان مجاهدین خلق> اینگونه مینویسد: <گروه را حدود 3 ـ 2 ساعت برای تمرین تیراندازی بردند. بیاغراق زمانی که برای تمرین تیراندازی به هر کس میرسید بیش از 15 ـ 10 دقیقه نبود و آن هم طبعاً فقط صرف تمرین تیراندازی میشد....یکی از زنان مجاهد که ایستاده بمباران را تماشا میکرد، ترکش بمب نیمی از مغز او را متلاشی کرد، زیرا او نمیدانسته که باید هنگام بمباران بر زمین بخوابد و سر خود را میان دستها مخفی کند> (همان، صص 408 ـ 406).
در ابتدای امر این مسأله نوعی بها دادن به زنان در فرقه منافقین تلقی میشود، اما با توجه به ماهیت سری و تروریستی این فرقه و نظر به اینکه حتی شاخه سیاسی این فرقه هم در واقع به فعالیتهای سخت نظامی و لجستیکی مشغول است و با توجه به مطالب پیشین مبنی بر آمادهسازی اعضای سازمان برای تقدیم همسران خود به رهبری فرقه؛ میتوان پی برد به میزان ظلمی که به زنان در این فرقه تحمیل میشود.
<ابراهیم خدابنده> یکی دیگر از اعضای جـداشده از این فرقه در این مورد اظهار میدارد: <یکی از دلایل اعطای مسئولیت بیشتر به زنان در این سازمان عدم ایجاد خطر برای تنها رهبر مرد این گروه میباشد، یک زن در این سازمان حتی اگر مسئولیتی همطراز مریم رجوی داشته باشد، نیز به عنوان رقیبی برای رهبر تلقی نمیشود، چرا که زنان در مقایسه با مردان روحیه استقلال طلبی کمتر و حس مسئولیت پذیری بیشتری دارند. در ساختار سازمانی این سازمان یک مرد برای رهبری بر تمامی معاونین که همگی زن هستند، در نظر گرفته شده تا هیچ کدام از زنان خود را هم رده این رهبر به حساب نیاورند> (خبر گزاری فارس 12/12/85).
<هادی شمس حائری> در این باره مینویسد: <یکی از شگردهای دیگر رجوی این بود که بدبینی و دشمنی شدیدی در ذهن زنان نسبت به مردان بوجود آورد. دایماً در سازمـان تبلـیغ میکـردند که مردها به زنان طمع دارند. آنها را برای غـریزه جنـسی میخواهند. مردها به چشم عروسک و کالا به زن نگاه میکنند. مردها خودخواه هستند و زنان را استثمار میکنند و دید جنسی دارند. مرد عنصر نرینه وحشی است و باید در این انقلاب این تضاد حل شود. این تبلیغات در فضای خانوادگی تاثیر سوء به جای گذاشته بود و زن نسبت به شوهرش بدبین شده و فضای خانواده پر از سوء ظن گردیده بود. رجوی خود را ناجی و آزادکننده زنان معرفی میکرد و بقیه مردان را دشمن زنان معرفی مـینمود. به همین جهت زنان بیشتر از مردان در تشکیلات حل میشدند و مورد سوء استـفاده قرار میگرفتند؛ لذا مسئولیتهای بالاتری به آنها داده میشد. زنان بیشتر از مردان باور داشتند که رجوی یک فرد بیمانند و افسانهای است> (شمس حائری، 1375: ج2، ص102).
1 ـ 1 ـ 6) هزینه جداشدن زنان از فرقه منافقین
انجمن نجات که مسئولیت آزادی و رهاسازی اعضای اغفال شده در پیوستن به سازمان مجاهدین خلق را بر عهده دارد، با دعوت چهار تن از جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق و بیان خاطرات آنها اقدام به برگزاری همایشی در اصفهان با عنوان <بررسی نقش زن و جایگاه او در فرقه رجوی> کرد. <ابراهیم خدابنده>، <حورا شالچی>، <مرضیه قرصی> و <فریده صدری> به بیان خاطرات و دیدههای خود از قرارگاه اشرف که نیروهای سازمـــان مجاهدین خلق را ساماندهی میکردند، پرداختند. <مرضیه قرصی> میگوید: <پس از اینکه زنان درصدد برآمدند که از این گروه اعلام جدایی کنند، این شبهه را برای آنان ایجاد کردنـــد که با اعزام آنان به <ابوغریب> به منظور از بین رفتن و کهنه شدن اطلاعات آنان را به قتل میرسانند و چیزی از آنان باقی نمیگذارند. رهبران سازمان مجاهدین خلق به منظور از بین بردن هرگونه عاطفه در میان اعضای زن این سازمان، ابتدا اقدام به تضعیف بنیان خانواده میکنند. طلاقهای اجباری، جدا کردن مادر از فرزند، جدا کردن زن از همسر و حتی جـدا کردن خواهران از یکدیگر از جمله فعالیتهایی است که رهبران سازمان مجاهدین خلق به منظور از بین بردن عواطف اعضای زن این سازمان انجام دادند> (خبرگزاری فارس 12/12/85).
<حورا شالچی> درباره رفتار خشونت بار بر ضد زنان میگوید: <سرکردگان سازمان مجاهدین خلق برای جلوگیری از ریزش نیرو با نمایش فیلم مثله شدن اعضای نادم از ما زهر چشم میگرفتند> (همان).
<آلن شوالریاس> درباره نقض حقوق بشر توسط این فرقه، میگوید: <حتی بدون آنکه از تروریسم صحبت کنیم، برخی از آنها جنایاتی، حتی علیه همکاران خودشان مرتکب شدهاند. آنها مردان و زنان را بر خلاف میلشان در سازمـــان نگه داشـتهاند، آنها را کتک زدهاند، شکنجه کردهاند و حتی گاهی به قتل رساندهاند. آنها کودکان را از والدینشان جدا کردهاند، خانـوادهها را از هم پاشیدهاند و از سلاحهای بسیار خشن استفاده کردهاند> (شوالریاس، 2001م: ص27).
2 ـ 1 ـ 6) خودسوزی تشکیلاتی در پی دستگیری مریم رجوی
در حمله پلیس فرانسه به مقر منافقین در <اوور سوردواز> که مریم رجوی و حدود 200 تن از اعضای سازمان دستگیر شدند، سه تن از اعضای سازمان در تاریخ جمعه 18 ژوئیه 2003 در خیابان نلاتون پاریس در اعتراض به این دستگیری اقدام به خودسوزی کردند که دو نفر از آنان جان باختند. همان روز مردی در <برن> و فردا و پس فردای آن روز چهار نفر در <لندن>؛ دو نفر دیگر در <رم> و یکی در <اتاوا> خودسوزی کردند. در نهایت در 30 ژوئیه مریم رجوی آزاد شد که در این آزادی قطعا همدستی برخی از اعضای دست چپی فرانسه از جمله شهردار سوسیالیست <اوور> به نام <ژان پیر بکه> و نیز همسر سوسیالیست رئیس جمهور فرانسه بیتأثیر نبوده است (همان، صص6 ـ 5) در جریان این خودسوزی در فرانسه دو زن (به نام ندا حسنی [صدیقه مهاجری] و مرضیه [معصومه] باباخانی) جان باخته و یک مرد خودسوزی کرد (به نام محمد وکیلی فرد) که منجر به فوت نشد؛ جان سالم به در برد؛ مریم رجوی همیشه به این قربانیان افتخار میکرد (همان؛ ص5).
در جریان این دستگیری از ده مورد خودسوزی توسط منافقین در اروپا، سه مورد آن به مرگ منجر شد، وزیر کشور فرانسه فرقه منافقین را وحشی ترین گروه تروریستی جهان خواند! (خوشحال، 1383: ص 11).
<سبحانی> معتقد است: <با توجه به عکسالعمل بسیار منفی افکار عمومی و مردم اروپا نسبت به خودسوزیها، سازمان مجاهدین و رهبر این فرقه ادعا کرد که این یک حرکت تشکیلاتی نبوده، بلکه یک حرکت خودجوش بوده است که اعضای فرقه بطور خود بخودی اقدام به آن کردهاند. در صورتی که هر کس با این فرقه آشنایی حداقلی نیز داشته باشد، متوجه میشود که هیچ کدام از اعضای سازمان بدون اجازه این فرقه آب هم نمیتوانند بخورند. فرقهای که اعضای فرقه را سیستماتیک ملزم میکرد تناقضات جنسی و حتی خوابهایی را که در شب دیدهاند را بنویسند و روزانه غسل هفتگی و نشست عملیات جاری (نشست بیان تناقضات جنسی روزانه) انجام دهند و برنامه کار اجرایی روزانه هر یک از اعضاء باید از قبل توسط تشکیلات چک و ok بشود؛ چگونه میتواند به صورت خودجوش عمل خشونت آمیز آتش زدن خود را بدون دستور این فرقه انجام بدهد>؟ (همان، ص49).
ایشان درباره تشـویق و تـحریک قبلی مـریم رجـوی به خـودسـوزی مینویسد: <مریم رجوی نیز خود بعد از دستگیری <عبدالله اوجالان> رهبر PKK در نشست عمومی در عراق خطاب به اعضای سازمان گفته بود: <شما بیغیرت هستید، اگر روزی این اتفاق برای مسعود بیفتد و خود را تک تک نسوزانید> (همان، ص48).
2 ـ 6) منافقین، خانواده و ازدواج
<شمس حائری> درباره پیوند سست زناشویی، ازدواج و طلاقهای تشکیلاتی در این فرقه مینویسد: <در اوایل به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک در سال 1364 به همه اطمینان خاطر داده شد که این طلاق و ازدواج فقط یک بار در عمر سازمان اتفاق افتاد و آن هم مختص به رهبری است و کسی حق ندارد از آن تقلید کند. اما بعدها با پایین و بالارفتن رده هریک از زنان یا شوهران، به خاطر اختلاف سطح مسئولیت آنها، باید زن از شوهر خود جدا میشد و به مـردی تعلق مـیگرفت که هـمسطح رده و مسئولیت وی باشد. یکی از سرکردههای سازمان سه بار زن عوض کرد> (شمس حائری، 1373: ص49).
<نادره افشاری> که در سال 1374 از این سازمان جدا شد در پاسخ به این پرسش که آیا کینه و دشمنی رهبران سازمان نسبت به کودکان، یک امر شخصی و روانی بود یا سازمان در داغانسازی و دوبارهسازی شخصیت کودکان، به دنبال منافع سرشار نظامی، اقتصادی و… بود، مینویسد: <رهبران سازمان برای انسان ارزش قائل نیستند. انسان نزد آنان حالت دستمال یکبار مصرف را دارد که بعد از استفاده دور انداختنی است. غیر از کودکان، آنان در مورد مادران نیز همین رفتار را کردند. زمانی که به آن زنان نیاز داشتند از آنان نیروگیری کردند، سپس وقتی که نیروها پیر و فرتوت شدند، آنان را دور انداختـند. البته ریشه روانی قضیه را هم نمـیتوان از نظر دور داشت. بیارزش دانستن جان انسانها، معضل روانی به وجود میآورد... در این میان سازمان سعی میکرد تا رابطه عاطفی مادر و کودک را خراب کند. مسعود رجوی، ایدئولوژیک سازمان، برای انسان ارزشی قائل نیست. او در زندان شاه نیز برای جان هم رزمانش ارزش قائل نبود و با لو دادن رفقای سازمانیاش، سعی در نجات جان خود داشت. در دستگاه رجوی، انسان هیچ حق و حقوقی ندارد، الا یک حق و آن این که فدایی به قدرت رساندن مسعود رجوی باشد> (خوشحال،1383: ص22).
<سبحانی>درباره نگاه ابزاری این فرقه به خانواده مینویسد: <اساساً دیدگاه سازمان مجاهدین خلق به <خانواده> به عنوان اصلیترین و مهمترین واحد جامعه، یک دیدگاه فرقهگرایانه و عقبمانده میباشد و نگاه رهبری سازمان مجاهدین خلق نسبت به <خانواده> تابعی بود از یک متغیر، آن متغیر نیز چیزی جز منافع شخصی و تشکیلاتی رهبری فرقه نبود. یعنی هر جا لازم بود <خانواده> امری مقدس و انقلابی میشد و هر جا منافع سازمان ایجاب میکرد، خانواده، عشق و عاطفه میتوانست تضاد تاریخ و مبارزه تلقی شود. چنانچه مسعود رجوی تنها بعد ازسپری شدن هفت ماه از کشته شدن اشرف ربیعی (همسر اول وی) با فیروزه بنی صدر در 20 مهر ماه 1362 ازدواج کرد. سازمان مجاهدین خلق در توجیه علت ازدواج فوری مسعود رجوی بعد از کشته شدن همسر اولش مقوله <ازدواج> را برگرفته از سنت تاریخی پیامبر اسلام دانست (http://www.iran ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007).
1 ـ 2 ـ 6) ازدواجهای اجباری
<شمس حائری> درباره استفاده ابزاری از زنان مینویسد: <زنان وسیله باجدهی به مردان شده بودند. بسیار اتفاق میافتاد که دختران جوان را به مردان مسن میدادند. به عنوان نمونه ازدواج، دختر شانزده سالهای با مهدی ابریشمچی چهل ساله بود. این دختر، خواهر موسی خیابانی بود که برای قدردانی از خدمات ابریشمچی که به نفع رجوی از همسر خود گذشته بود، به عقد او در آوردند> (شمس حائری، 1375: ج2، ص115).
در سایت انجمن نجات آمده: <در ازدواجهای درون تشکیلاتی زن یا دختر هیچگونه حق انتخابی در رابطه با همسر یعنی کسی که به عنوان شریک سالیان زندگی خود انـتخاب میکرد را نداشت و باید زن به مردی که سازمان انتخاب کرده بود، شوهر مـیکرد و دراین باره حق هیچگونه انتخابی نداشت، مثلاً یک دختر زیر 20 سال را به یک مرد 40 ـ 35 ساله میدادند> (http://nejatngo.org/fa/blogv.aspx?id=113).
<شمس حائری> مینویسد: <ازدواج بر اساس عشق و علاقه ممنوع بود و میبایست بر اساس مـصلحت سازمان صـورت گیرد. اگر زن و مـردی با یکدیگر قرار ازدواج میگذاشتند، به محض اطلاع، محل کار آن دو را تغییر میدادند تا نتوانند با یکدیگر انس بگیرند و بعد در زمان جدایی سعی میکردند که دختر را هر چه سریعتر به مرد دیگری شوهر بدهند. یکی از شیوههای کار این بود که به دختر میگفتند: نامزدت، تو را دوست ندارد و به ما اطلاع داده که از ازدواج با تو منصرف شده است. بدینترتیب دختر را قانع میکردند تا با شخص دیگری که سازمان انتخاب کرده بود ازدواج نماید> (شمس حائری، 1375: ج2، ص 109).
2 ـ 2 ـ 6) نفرت انگیزی برای وابستگی زنان به سازمان
<فریده صدری> در همایش اصفهان درباره ایجاد تنفر و مبارزه با عواطف زنان به عنوان یک استراتژی سازمانی میگوید: <در اواخر دوران 14 ساله فعالیت در سازمـان مجاهدین خلق به عنوان ناظر بر نوشتههای اعضای سازمان فعالیت میکردم؛ هیچگاه اجازه اینکه نامههای این اعضا به خانوادههای آنها برسد، از سوی رهبران این گروه صادر نشد> (خبر گزاری فارس 12/12/85).
وی درباره انقلاب ایدئولوژیک تصریح کرد: <با شوراندن زنان علیه شوهران خود باعث ایجاد تنفر در میان آنها میشدند و با این عمل در ابتدا از وابستگی همـسران نسبت به هم کاسته و به تدریج بر وابستگی آنها به رهبران سازمان میافزودند> (خبر گزاری فارس:12/12/85). همچنین صدری درباره رفتارها و تفکرات ضدبشری منافقین در همایش اصفهان میگوید: <از او خواسته شد که شیر حاوی سیانور به بچه یک سالهاش بدهد و همچنین مجبور گردید تا به صورت شوهرش سیلی بزند>( http://nejatngo.org/fa/catv.aspx?id =117 ) .
<مرضیه قرصی> در اینباره میگوید: <او تهدید گردید در صورتی که خود را تسلیم خواستههای سازمان نکند به زندان ابوغریب خواهد رفت. <شالچی> شهادت داد که سـازمان اعتـقاد دارد که خانواده لانه فساد است و پیروان خود را مجبور میکرد که به همین صورت فکر کنند> (همان).
<نادره افشاری> از اعضای بریده از سازمان میگوید: <خودخواهی خودمان به عنوان عناصر مجاهد و مبارز، این مسئله را دائماً دامن میزد. به ما احساس به خصوصی میداد، مبنی بر این که ما افراد ویژه، فوقالعاده و قهرمانی هستیم. این احساس را در ابتدای ورود به سازمان، به ما تحمیل میکردند. تا روابط عاطفیمان را زیر پوشش خودخواهیمان و با ارضاء خودخواهیمان، سرکوب کنند. این قدم اول بود. وارد تشکیلات که شدیم باز هم مرحلهی سرکوبهای دیگر به طور موازی و ارضا خودخواهیهای دیگر، عمل میکرد. به طور مثال، وقتی در این دستگاه زن و شوهری با هم بودند، اگر اتفاقاً یکی از آنان ردهی تشکیلاتیاش از دیگری بالاتر بود، سازمان سعی میکرد از این تفاوت برای سرکوب دیگری و جدا کردن زوجین استفاده کند. نمونههای زیادی داشتیم که به خاطر همین تغییر مدار تشکیلاتی مرتباً تجدید فراش میشدند. نمونه بارزش زنی به نام <عاصفه> بود که در سال 13?7، در قرارگاه اشرف فرمانده لشکر بود. تا آنوقت چهار بار ازدواج تشکیلاتی کرده بود؛ یعنی مردها به لحاظ تشکیلاتی از او عقب مانده بودند. لذا منجر به جدا شدن <عاصفه> از آن مردان میشد و سپس سازمان ناچار میشد، <عاصفه> را به مردان دیگر بدهد. مسعود رجوی در همین رابطه، در یک نشست تشکیلاتی از خواهر <عاصفه>، به عنوان سرهنگ <عاصفه> یاد کرد. این همان ارضا خودخواهی و جاه طلبیهای <عاصفه> در برابر چهار مورد پیاپی و به هم ریختن خانوادهاش تا سال 13?7 بود. از آن پس دیگر من از سرنوشت این خواهر مجاهد اطلاعی در دست ندارم و جایی هم اسمش را نشنیدم> (خوشحال، 1383: ص20).
اساساً منافقین حتی در تعارض میان حقوق کودکان خود و منافع و دستورهای تشـکیلاتی و فـرقهای سـازمان، حقوق کودکان را پایمال میکردند و از این اصل مـیتوان به میزان پایبندی آنان نسبت به حقوق دیگران پی برد! خاطرهای از <ابراهیم خدابنده> که در زندان اوین با دختر خود <هما خدابنده> ملاقاتی داشته است، بسیار تلخ ولی شنیدنی است. <هما خدابنده> که اکنون در <نیوکاسل> انگلستان زندگی میکند پس از شنیدن خبر دستگیری پدرش در ایران موفق میشود تا از طریق سفارت انگلستان به ایران سفر نموده و با پدرش ملاقاتی داشته باشد. وی میگوید: <او با وحشتی درونی به خاطر میآورد که یک روز زمانی که من هنوز سیزده سالم بیش نبود، وی مادرم را راضی کرد تا من را برای تظاهرات به بروکسل بیاورد. مادر من در هتل ماند و من با پدرم به وسط شهر رفتیم، در این حال دستور دریافت کرد که همان لحظه باید به پاریس برود. پدر من میگفت که در آن زمان بر سر دوراهی مانده بودم که حتی در نقطهای به فکرش خطور کرده بود که من را هم بدون اطلاع با خودش به پاریس ببرد؛ ولی بالاخره تصمیم میگیرد تا من را تنها در خیابانهای غریبه شهر بروکسـل رها کند، چـرا که میبایسـت به دسـتور داده شده از طرف سازمان عمل میکرد... من معتقدم که نزدیکی در بین اعضای یک خانواده و علاقههای خانوادگی، قویتر از هر چیز دیگری است و برای من اعتقادی که به اسلام دارم، همیشه راهنمایم بوده و همین هم باعث شد که بتوانم پدرم را با وجود همه مشقاتی که برای من و مادرم ایجاد نموده، ببخشم. آن چه که در سفر به ایران واقعاً برایم روشن شد این بود که پدرم هیچ کدام از این کارها را با آزادی واقعی انجام نداده بود. وی تحتتأثیر روشهای کنترل فکری فرقهای قرار گرفته بود که سخت بر او چیره شده بودند، بنابراین پدرم نیز به راستی قربانی سازمان شده بود> (همان، ص 78).
3 ـ 6) منافقین و طلاق ایدئولوژیک
1 ـ 3 ـ 6) پنهانسازی طلاق ایدئولوژیک
این فرقه در درون تشکیلات خود به طور جدی و گسترده در 26 مهر ماه سال 1368 طلاقهای ایدئولوژیک را به صورت اجباری مقرر کرد و همه اعضا متعهد شدند، که برای همیشه حق ازدواج را از خود سلب کنند و نقض این تعهد هزینه سنگینی در پی داشت. <محمد حسین سبحانی> در این باره میگوید: <چندی بعد نه تنها پیوند زناشویی حرام میشود، بلکه این بار طلاق <امری ضروری ومقدس در متن مبارزه انقلابی و ایدئولوژیکی از طرف پیامبر و ائمه محسوب میشود> که کودکان بیگناه نیز باید قربانی این سیاست شوند. بنابراین رهبری فرقه بحث <طلاقهای ایدئولوژیک> را در 26 مهرماه 1368 برای اعضای مجاهدین، آغاز کرد. مسعود رجوی در مورد درجه اهمیت بحثهای صورت گرفته در مورد <انقلاب ایدئولوژیک> تأکیدهای ویژهای دارد که با عبارت <بود و نبود> سازمان مجاهدین، در نشستهای شورای مرکزی سازمان از آن یاد کرده است. اینکه چرا <انقلاب ایدئولوژیک>وی و مریم عضدانلو از ازدواج آغاز شد، اما <انقلاب ایدئـولوژیک> اعـضا مـجاهدین باید از <طلاق ایدئولوژیـک> آغاز میشد، از پرسشها و رازهای پنهانی است که هیچگاه رهبر مجاهدین به آن پاسخ نداده است>( http://www.iran ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007) .
<مرضیه قرصی> یکی از قربانیان فرقه منافقین به دلیل مشکلات مالی شوهرش در ایران، به امید گرفتن پناهندگی در یک کشور اروپایی، به همراه شوهر و پسر 2 سالهاش، اسیر دلالهای منافقین در یکی از نقاط مرزی کشور گردیده و با فریب، به کمپ اشرف منتقل میشوند، بالاخره پس از سالها که شوهرش را در یک عملیات تروریستی منافقین از دسـت داد، برای رسیدن به فرزندش در ایران، به ایران باز میگردد، وی در خاطرات خـود در مـورد اجبار سازمان به طلاق از هـمسرش میگوید: <در آن شب به خصوص، پروین دست بردار نبود و میخواست هر طوری شده مرا مجاب کند که برگه طلاقنامه را امضاء کنم و برای همیشه از همسرم جدا شده و او را از یاد ببرم. خیلی در برابر پروین مقاومت کردم، اما مشخص بود که او برای خرد و تحقیر کردن من حاضر بود هر کاری بکند و تمایلات و احساس درونی من برای او ابدا مهم نبود و به قولی حس مرا درک نمیکرد. چون پروین نه یک زن که فردی تشکیلاتی و مطـیع سرسخت سازمان بود و ایـنگونه تربـیت شـده بود و شـاید خودش نمیدانست که چگونه احساست مادرانه و زنانه او را پایمال کردهاند و فردیت او را از بین بردهاند. فشار روانی و ذهنی بر من از سوی پروین تا ساعت دو و نیم شب ادامه داشت و من همچنان از پذیرفتن خواسته او مبنی بر امضاء برگه طلاقنامه خودداری میکردم، اما به یکباره در حالتی از ناامیدی و خستگی روحی و روانی مفرط از پا در آمدم و برای فرار از این همه فشار روحی و روانی به پروین گفـتم برگه را امـضاء میکنم. بله، متأسفانه در نهایت، من طلاقنامه را امضاء کردم اما با همه این فشارها حین امضاء طلاقنامه به خودم قول دادم که هیچوقت شوهرم را از ذهن و دلم خارج نکنم. تمامی امضاهایی که در این رابطه از من گرفتند اجباری و فرمایشی بـود زیـرا در آن لحظات سخت، تلخ و غمانگیز، بسیار پریشان خاطر و افسرده بودم، وضع روحی مناسبی نداشتم و صرفاً برای اینکه فرهمند را از خودم جدا کنم و از شر او خلاص شوم، طلاقنامه را امضاء کردم> (http://nejatngo.org/fa/catv.aspx?id=86).
جالب توجه اینکه منافقین به شدت از انعکاس منفی این خبر در داخل تشکیلات، خودداری مینمودند. <محمدحسین سبحانی> میگوید: <البته لازم به یادآوری است که رهبری سازمان مجاهدین تاکنون از درج و انعکاس هرگونه خبری در خصوص <طلاقهای ایدئولوژیک> در فرقه خودداری کرده است، این موضوع بعد از سرنگونی رژیم صدام حسین دیکتاتور سابق عراق و حضور بخش عمدهای از سازمان مجاهدین خلق در اروپا و غرب با تاکید بیشتری دنبال میشود، زیرا مهمترین و کلیدیترین نشانه <فرقه بودن> سازمان مجاهدین خلق نزد افکار عمومی و رسانهها و سیاستمداران در غرب <ازدواج ایدئولوژیک> مسعود رجوی و مریم عضدانلو و متعاقب آن <طلاقهای اجباری و ایدئولوژیک> سایر اعضای سازمان میباشد که در نتیجه آن کودکان خاکستری متولد شدند> http://www.iran ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007)).
<شمس حائری> درباره طلاق ایدئولوژیک مینویسد: <بعضیها ریزترین مـسایل خانوادگی و جنـسی خود را توضیح میدادند و هیچ حـرمتی را نگه نمیداشتند. در تأیید حرفهای رجوی یکی از فرماندهان گفت: من وقتی به خانه میرفتم فکر میکردم که به بتکده میروم و خانه، کعبه من بود. رجوی هم استفاده میکرد و میگفت: دیدید که تمام فکر و ذکر شما خانه رفتن و همبستری با همسرانتان است، حالا فهمیدید که چـطوری انـرژیهای شما هرز میرفت. من از دل همه شما خبر دارم، بقیه هم فکر میکردند اگر به آنـچه که در ذهنهایشان میگذرد، اعتراف نکنند، برایشان خیلی بد میشود؛ زیرا رجوی از همه چیز خبر دارد. رجوی برای آنکه ذهن همه را متوجه موضوع مهمی بکند، با ادا و اطوار مخصوص رهبری و گویا که از همه چیز با خبر است به یکی از زنان رو کرد و گفت: پس دمت کو؟ آن زن جواب داد: همسرم به موهای بلند من خیلی علاقه داشت. آنها را بریدم و برای مریم فرستادم. در مورد دیگر، زنی موهای خود را از ته کنده بود تا محبت خود را از دل شوهرش بیرون کند تا او بتواند انقلاب کند. به زنان و مردان گفته بودند: شما باید با کینه و نفرت از یکدیگر جدا شوید و باید عمیقاً بفهمید که همسران شما سد راه شما هستند و بین شما و رهبری پرده زخیمی کشیده و نمیگذارند شما مستقیما به رهبری وصل شوید> (شمس حائری، 1375: ج2، ص104).
بنابراین معلوم میشود که چرا سازمان منافقین به نیروهای خود در اروپا دستور داده بود، برای حفظ ظاهر، حلقه به دست کنند، زیرا سؤالات راجع به طلاق بسیار زیاد است و در بین مردم دافعه ایجاد میکند. سازمان میخواهد این قضیه صرفا داخلی باقی بماند و مردم از آن با خبر نشـوند و هر کس راجـع به طلاق سوال میکند، منکر آن میشوند (ر.ک. همان، ص106).
2 ـ 3 ـ 6) ماهیت و فلسفه طلاقهای ایدئولوژیکی
<هادی شمس حائری> درباره ماهیت طلاقهای ایدئولوژیکی که توسط رجوی در نشستهای طلاق در این فرقه مطرح شد، مینویسد: <این طلاقها دیگر رسماً و با اعتراف خود رجوی مسألهای صددرصد ایدئولوژیک بودند، نه رنگ و بوی سیاسی داشتند و نه تبلیغات بیرونی بودند. به این دلیل، سیاسی نبودند که از افشا و علنی شدن آن رجوی به شدت وحشت داشت و گفته بود هرکس اسرار این نشستها را به بیرون بدهد، سریعاً به سزای اعمالش خواهد رسید> (شمس حائری، 1373: ص50 ).
وی درباره ایجاد تنفر میان همسران توسط رجوی در نشست طلاقهای ایدئولوژیکی منافقین در پادگان اشرف مینویسد: <در این نشستها زن و شوهر را مجبور میکردند که در مقابل یکدیگر بایستند و به روی هم <تف> کنند. رجوی وقتی وارد جلسه طلاق میشود یک چوب در دست میگیرد و کسانی که حلقههای خود را نداده بودند، دستهایشان را روی میز میگذارند و او با چوب به دستهایشان میزند> (شمس حائری، 1375: ج2، ص100).
<در مرحله دوم انقلاب طلاق کشی، زن و شوهر به صورت همسرانشان سیلی زدند. زن میبایست جلو مرد قرار گیرد و به او ملعون بگوید و مرد به زنش عفریته خطاب کند تا کینه یکدیگر در دلشان جای گیرد تا نشان دهند که جدا شدنشان ظاهری نیست و نیز دلیلی باشد بر قبولی انقلابشان> (همان، ص105).
<شمس حائری> همچنین درباره فلسفه طلاقهای ایدئولوژیکی که از سوی رجوی در نشستهای طلاق عنوان میشد، مینویسد: <رجوی در نشست بارها و بارها اعلام کرد که هدف اساسی از این طلاقها این است که قلب زن مال شوهر نیست و قلب شوهرش هم مال زن نیست، هـمه قلبها مال من است و قلبها باید به من عشق بورزند و سینهها باید برای من بتپند، هر کس به هر میزان و درجهای قلبش به دیگری عشق بورزد به همان اندازه حق رهبری را ضایع کرده است. یک قلب وقتی تمامیت خود را از یک نوع عشق پرنکند، ناخالص است و نمیتواند تمامی وجودش را به رهـبری بسپارد، این لازمه سـرنگونی رژیم است که سراپا از یک جنـس شـویم و انرژیهای پراکنده خود را در وجود من متراکم کنید تا قدرت من برای جنگ با رژیـــم به صدها برابر افزون شود و دستم برای هر کاری باز باشد. در این نشستها مسعود یک سینی برداشت و حلقهها را جمعآوری کرد و گفت: همه زنها به مردها حرامند و تا سرنگونی رژیم هیچ کس حق ندارد زن خود را ملاقات کند حتی در ایران هم نمیشود به زنتان رجوع کنید و از همین حالا باید سه طلاق کنید و او مردی به نام <م ـ ع> را بلند کرد و گفت: <تو باید عشق همسرت را از دل بیرون کنی، زن ناموس تو نیست، من ناموس توام. باید تلقی مالکیت را در مورد زنت از ذهنت بیرون کنی و او را آزاد بگذاری که مال خودش باشد. برای این که انقلابت پذیرفته شود، باید کلید اتاق خوابت را به من بدهی و من با زنت در اتاق تنها بمانم، هر وقت توانستی برای این کار خودت را راضی کنی و مقاومتهای ذهنی و تعصبات کهنه پرستانه را کنار بگذاری از تو قبول میکنیم که انقلاب کردهای. این انقلاب در نفی مالکیت زن است. زنهایتان مال شما نیستند و زنها هم بدانند که شوهرانشان مال آنها نیستند، همه مال رهبر هستند. باید عشقها نثار من و مریم شوند. روی تابلو عکسی کشیده بود با شکم گنده، قد کوتاه، سرطاس و زشت به نام آقا جمال و آقا جمال مظهر شکم گندگی و زشتی بود. زنان را بلند میکرد و میگفت: <من میخواهم تو را به آقا جمال شوهر بدهم، باید خودت را راضی کنی> (شمس حائری، 1373: صص 52 ـ 51).
3 ـ 3 ـ 6) سختگیریهای پس از طلاق ایدئولوژیک
1 ـ 3 ـ 3 ـ 6) ایجاد ممنوعیت در روابط زن و مرد
<شمس حائری>، پس از طلاق ایدئولوژیک مینویسد: <حتی سلام و علیک زن و مردهای دیگر که قبلا زن و شوهر نبودند ممنوع شده بود. پس از نشستهای طلاق برای مدت محدودی یک جداسازی کامل در تمامی زمینهها بین زن و مرد در پادگان اشرف ایجاد شده بود و میــزهای غذاخوری و اتوبوسهایشان را از یکدیگر جدا کرده بودند. زرین، یکی از انقلاب کردهها که جدیداً فرمانده شده بود، به زن دیگری گفته بود: <تو از خودت اشعه جنسیت متصاعد کردهای و تا به حال ده گزارش از تو آمده که در اثر صحبت کردن و خنده تو برادرها به هم ریخته و تحریک شدهاند> (شمس حائری، 1375: ج2، ص106).
همـچنین <مـهدی عسگری> در ایـن باره مـیگوید: <بعد از سـال 1370 و به هم ریـختن بنـیان خـانواده و طلاقهـای اجباری در فـرقه رجـوی، زنان و مـردان این فـرقه به دستـور رجوی کامـلاً از یـکدیگر جدا شدند به گـونهای که محل استقرار زنان در گــوشـههای پرت و دور افتاده با دیوارهایی با ارتفـاع خـیلی بلـند یا در مکانهایی بود که چند لایه سیم خاردار داشت. جـالب اسـت که مـجاهدین طرحی را به تصویب رسانـدند که بر طبق آن هــیچ زن و مـردی حق نداشت در کابـین جلو یک خودرو با هـم بنـشیـنند و این طرح البته شامل پیر زنان این گروه نیز میشد>(http://nejatngo.org/fa/blogv.aspx?id= 153).
2 ـ 3 ـ 3 ـ 6) عقیم سازی اجباری زنان در فرقه منافقین
نـهم سـپتـامبر 2008 جـلـسهای در پارلـمان اروپـا تـوسـط هیئـت روابـط ایران و پارلـمان اروپا برگـزار گـردیـد. هــدف و توجـه ایـن جـلسـه مـعـطوف به بـحــث پـیرامـون <سازمـان مـجـاهدین خلـق/ شـورای مـلی مـقاومـت و فعـالیـتهای آن> بود. از جمله دعوتشـدگان <نسرین ابراهیمی> بود که از سن 16 سالـگی در کـمپ اشـرف به سر میبرد و پس از10 سال توانـست از این کـمـپ فرار کـند. او درباره عقیـمسازی اجباری زنان در کمـپ اشـرف توسـط منـافقـین مـیگویـد: <کار دیگـری که برای کشـتن هـرگونه امــید در دل زنان انـجام مـیشد، خارج کـردن رحـم زنان با عمـل جـراحـی اسـت که ایـن عـمـل به بـهانـههـای مخــتلف در مـورد زنان انـجام مـیگیـرد و تا به حال رحـم بیـش از ده درصد از زنان را خارج کـردهاند. وی تـوضــیح داد که آنـها قـصــد چـنـین عمـلی را روی وی داشـتـهاند ولـی مـوفـق نـشدند. وی از هیــئـت پارلـمانی تقاضـا نـمود تا مــتخصـصین و پزشـکانی را برای تحـقـیق در این زمـینه به کـمپ اشـرف بفـرسـتند>(http://iran ـ interlink.org/?mod=view&id=5091).
<سـازمان مجـاهدین خلـق تاکنون طی عملیات مـوسوم به <قله آرمانی> حداقل 150 نفر از زنان عضو خود را عقیم کرده است. این عملیات به عاملیت <نفیسه بادامچی> یکی از پزشکان سازمان و به شکل خارج کردن رحم زنان سازمان اجرا میشود>( http://nejatngo.org/fa/blogv.aspx?id=153 ).
<بتول سلطانی> که بعد از 20 سال از این فرقه جدا شد و به خاطر این فرقه خود را مطلقه نمود و دو فرزندش را در یک کوچ جمعی به اروپا روانه کرد و با این خدمت رویایی توانست به رده بالای شورای رهبری زنان برسد، درباره عقیمسازی اجباری زنان میگوید: <مسعود رجوی در یکی از جلسات شورای رهبری (جمع زنان) تصریح کرد که مهمترین و اولین وظیفه نفیسه بادامچی (دکتر و عضو شورای رهبری) عقیم نمودن زنان جوان (کمپ) اشرف میباشد و نفیسه بادامچی جنایتکار سالها به این شغل ضد انسانی مشغول بود و به بهانههای مختلف زنان را مجبور میکرد تا به این عمل تن بدهند و بابت این خوش خدمتی از سرکرده فرقه امتیاز میگرفت>.
<علی رضوانی> عضو سابق سازمان، در نامهای که به سازمان <میدل ایست واچ> شعبه آمریکا نگاشته و موارد نقض حقوق بشر را در این فرقه یادآور شده، درباره تبعات دهشت بار طلاق اجباری در میان منافقین مینویسد: <سال 1371 قرارگاه اشرف واقع در خاک عراق، خانمی با نام زهرا از لشکر 40 ارتش سازمان مجاهدین خلق ایران به خاطر اعتراض و دفاع از حقوق زنان و نپذیرفتن انقلاب ایدئولوژیک و طلاقهای اجباری با ریختن بنزین به روی خود در برابر حاضرین دست به خود سوزی میزند و بلافاصله میمیرد> (رضوانی، بیتا: ص16).
4 ـ 3 ـ 6) سرنوشت کودکان قربانی طلاق ایدئولوژیک
1 ـ 4 ـ 3 ـ 6) نقض حقوق کودکان در کمپ اشرف
ابتدا کودکان در کمپ اشرف نگهداری میشدند، بدون اینکه از حقوق اولیه برخوردار باشند. مهدی خوشحال در این مورد مینویسد: <بچهها از دوران کودکی تحت آموزشهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک قرار میگرفتند. اجازه ادامه تحصیل، انتخاب سرنوشت، همسر و زندگی خانوادگی را هم نداشتند. آنان سربازان آتی انقلاب در پشت جبهه شمرده میشدند. از سنین 1? سالگی تحت جاذبههای مختلف تشکیلات به ویژه رده خواهی، میبایست به صورت میلیشیا برای سازمان کار میکردند. دختران قبل از رسیدن به سن قانونی میباید جهت ارضا و کنترل فرماندهان، به ازدواج یکی از افراد وفادار درمیآمدند> (خوشحال، 1383: ص8).
<شمس حائری> درباره وضعیت آموزش کودکان مینویسد: <مدرسه پادگان اشرف بیشتر حالت یک مرکز نگهداری کودکان را داشت تا یک مدرسه معمولی با اینکه با پولهای کلانی که در اختیار سازمان بود، میتوانست بهترین امکانات درسی و تفریـــحی را برای کودکان فراهم سازد. اما به عکس عدهای واخورده و تحت برخورد تشکیلاتی را که هیچگونه تجربه آموزشی در رابطه با کودکان نداشتند، به عنـوان تنـبیه، مـربی و معلم کودکان میکردند. کودکانی که به سن سیـزده سالگی میرسیدند، فورا از مدرسه خارج کرده و وارد روابط تشکیلاتی میکردند. این کودکان به شدت مورد بهرهبرداری و استثمار بدنی قرار میگرفتند و از حقوق خود بیاطلاع بودند> (شمس حائری، 1375: ج2، ص 97).
<نادره افشاری> یکی از اعضای با سابقه سازمان در سال (1374 ـ 1360) که مسئولیت سرپرستی کودکان منافقین را به عهده داشت و یکی از کودکانش نیز در همین راه معلول شد میگوید: <پانسیون کودکان در قرارگاه اشرف، پر بود از بچههایی که آخر هفته کسی را نداشتند که آنها را تحویل بگیرد و در واحد اسکان، چند ساعت یا یک شبانه روز، نگهدارد. به بچهها یاد داده بودند که در ملاء عام حق ندارند پدر یا مـادرشان را صدا بزننـد. به خصـوص برای من که در مـدرسه مجاهدین کار میکردم، این فشار برای بچههای من بیشتر بود. دختر ? سالهام در مدرسه ناچار بود مرا خانم معلم نادره صدا بزند، گاهاً به بهانه بوسیدنم، به من نزدیک میشد و در گوشم ده بار، مامان مامان میگفت. این اضطراب اکنون که او یک دختر دانشجوی 2? ساله است و بیش از 10 سال است که ما از سازمـــان فاصله گرفتهایم، هنوز هم در او وجود دارد. من مرتباً باید به نوعی تلفنی یا نامهای یا هرگونه دیگر به دخترم اعلام موجودیت و اعلام وضعیت بکنم که من هنوز زنده هستم> (خوشحال،1383: ص21).
دستور به طلاق ایدئولوژیک به طور خاص پیامدهای منفی بسیاری برای کودکان طلاق به همراه داشت. <حائری> مینویسد: <داستان کودکان در سازمان غمانگیز است. بزرگترین ظلم را سازمان به بچهها نمود. کمبودهای عاطفی و روحی و نگرانیهای آنها و بزرگ شدن در محیطهای بسته و تنگ و بیگانه با مسایل روزمره اجتماعی، از آنان موجوداتی ترسو و مضطرب و بیاعتماد به خود بار آورده بود. بسیاری از بچه ها دچار ضعف اعصاب شده بودند که بسیار عجیب بود. دختران 8 ساله موی سرشان میریخت و دکتر معتقد بود که ریشه عصبی دارد> (شمس حائری، 1373: ص48).
2 ـ 4 ـ 3 ـ 6) کوچ اجباری کودکان
سازمان به منظور گسستن روابط عاطفی والدین با فرزندان طلاق، سعی نمود تا با توسل به انواع حیلهها کودکان را به کشورهای اروپایی کوچ دهد. عملیات کوچ اجباری به تجارت انسان شبیه است. قصد سازمان بر این بود تا کودکان را پس از پرورش و مغزشویی مجددا به عنوان سربازان مطیع فرقه به کار گیرد. <محمد حسین سبحانی> میگوید: <در ابتدا و بعد از طلاقهای اجباری در سازمان همسرانی که فرزند داشتند، مجاز بودند که چند ساعت آخر هفته برای عادیسازی و به خاطر اینکه کودکان متوجه طلاق پدر و مادرها از یکدیگر نشوند، به خانههایشان بروند. به همین خاطر گاهی همسران، همدیگر را در زمان تحویل دادن و گرفتن بچهها میدیدند. حضور مادر و پدر و بچهها کنار یکدیگر باعث میشد که عواطف واقعی و حقیقی که بین آنها وجود داشت، دوباره شعله ور شود. مثلاً بچههای دبستانی تقریباً تمام هفته را در پانسیون شبانهروزی که سازمان در قرارگاه اشرف ساخته بود، میخوابیدند و از دیـــدار پدر و مادرهای خود محروم بودند. ولی هنگامیکه بعدازظهر پنجشنبه نزد پدر و مادرهای خود میآمدند، همه اعضای خانواده در زیر یک سقف جمع میشدند. در چـنین شـرایطی عشـق و عاطـفههای انـسانی بر فـضای خشک و تشکیلاتی سـازمـان چـیـره مـیشد. بدینترتیـب با وجود حضـور بچـهها رجـوی عــملاً نمیتوانست این عواطف را بهطور ریشهای بخشکاند. به همین دلیـل رجوی کودکان را مانـعی برای پیشبــرد <طلاقهـای اجباری> و <انقــلاب ایـدئـولـوژیک> خـود میدانست> (http://www.iran ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007).
<مهدی خوشحال> مینویسد: <کودکان مجاهدین حدود 800 تن بودند، ابتدا مدارس، تفریحگاه و آشیانهای دیگر آنان به دلیل شرایط جنگی، تعطیل اعلام شد. سپس آنان را با حداقل امکانات برای زنده ماندن و شرایط آسیبپذیر روانی، با خوف و سراسیمگی به درون سنگرهای ضد موشک داخل قرارگاه انتقال دادند. چند هفته از حضور کودکان در داخل سنگرهای نمور و تاریک گذشت. آنان با وجود این که سالها در مناطق نظامی و محیط رعبانگیز زندگی کرده بودند، با محیط جدید نیز عادت کرده و فضای ساختگی را با بازیهای کودکانه به لوث کشیده بودند، به ویژه این که حتی یکی از هواپیماهای متحدین محض نمایش در آسمان قرارگاه ظاهر نشد. بنابراین حیله سازمان برای کوچ اجباری کودکان تا اینجا ناکام مانده بود. والدین کودکان راضی نمیشدند و بهانه کافی در دست سازمان باقی نبود. در مرحله بعد، سازمان ناچار شد کودکان را به مرکز ثقل بمباران هوایی متحدین، یعنی بغداد، انتقال دهد... از این تعداد نزدیک به 200 کودک به بهانه خروج از صحنه جنگ خلیج فارس، به صورت غیرقانونی و با مدارک جعلی وارد خاک آلمان شدند> (خوشحال، 1384: صص10 ـ 8).
یکی دیگر از نویسـندگان مینویـسد: <پروسهی طلاقهای درون سازمانی، در سالهای 370 ـ 1368، به طول انجامید و از آن جا که بعضی از خانوادهها راضی به جدا شدن از زوجین خود نبودند، مسئله کودکان شان را بهانه قرار میدادند و از این طریق دست سازمان به ویژه رهبری سازمان را برای جدا کردن خانوادهها، میبستند. در این میان، رهبری مجاهدین به خاطر این که بهانهای برای نیروها باقی نماند و همیشه در موضع بدهکاری نسبت به سازمان باقی بمانند، به بهانه جنگ خلیج فارس، همه کودکان مجاهدین را که در عراق و نزد والدین شان به سر میبردند، با انواع حیله و فریب و وعدههای دروغ، وادار به کوچ اجباری به کشورهای مختلف جهان کرد. حذف کودکان از کشور عراق، بهانه زوجین را در راستای عدم طلاق از همدیگر، از دستشان گرفت. اما در این بین سرنوشت کودکان مهاجر، رقت بارتر از والدینشان شد، آنان این بار تنهاتر از گذشته درمیان تارهای عنکبوتی سازمان، گیر افتادند. کودکان مجاهدین از اواخر سال 13?9 به بهانه خروج کوتاه مدت از میدان جنگ در عراق، ابتدا وارد خاک اردن سپس از میان 800 کودک 2 ماهه تا 1? ساله وارد خاک آلمان به عنوان سر پل سازمان شدند> (خوشحال، 384: ص5).
3 ـ 4 ـ 3 ـ 6) مغزشویی کودکان برای ارتکاب جرایم تروریستی
کودکان خاکستری متولد شده در این فرقه پس از طلاق ایدئولوژیک به صورت جدیتری در معرض ارتکاب جرایم خشونت بار و تروریستی قرار میگیرند؛ زیرا در این مرحله به دلیل فقدان والدین در اوج خلاء عاطفی قرار میگیرند. شماری از کودکان جدا شده از منافقین در عراق به پایگاهی به نام موسوی در کلن آلمان منتقل شدند که در معرض شدید شستشوی مغزی توسط این فرقه قرار دارند.
<پایگاه موسوی آپارتمان دو طبقهای در شهر کلن است، (این پایگاه خانه نیست بلکه پایگاه سیاسی تبلیغی سازمان مجاهدین خلق ایران میباشد)، در هر اتاق 8 ـ 7 بچه و گاهی تا 16 بچه نگهداری میشوند. زندگی بچهها در این پایگاه مانند زندگی در قرارگاههای سازمان و کاملاً تشکیلاتی مثل بغداد است، بچهها صبحگاه دارند، سرود مسعود و مریم برایشان پخش میشود و همچنین اجرای شامگاه که جزو کار روزانه آنها میباشد، خانمی به نام اعظم مسئول بچهها بوده است. دخترهای بزرگ باید روسری سر بکنند، نوارهای موسیقی و ویدئویی سازمان را فقط باید گوش بدهند و تماشا بکنند، اجازه دیدن برنامههای تلویزیونی را ندارند و در صورت تخلف از مقررات، تنبیه بدنی میشوند. بچهها از محیط بیـــرون و بخصوص از پدر و مادرانشان کاملاً قطع هستند، نه نامهای دریافت میکنند و نه میتوانند نامهای به پدر و مادرانشان که در کشور عراق هستند بنویسند و همچنین از ملاقات با پدران و مادران در سطح اروپا و آمریکا محروم هستند> (رضوانی، بی تا، ص26).
<محمد حسـین سـبحانی> مـدعی است: <مسـعود بنیصـدر در کتـاب <خـاطـرات یک شورشی> نوشتـه: <در مـورد بچـههـایی که به خـارج فرستاده شده بودند، در نشریات ایرانی مطالبی نوشـته شـده بود، ولـی من آن را به عنوان تبلیغات دشـمن رد میکردم، یک بار یکی از این بچـهها را ملاقـات کردم. یک پسر ده ساله بود. از او در مورد والدینش پرسیدم. پاسخ داد: کدام یکی؟ من نمیتوانستم سوالش را درک کنم. گفت: خوب، پدر واقعی من در ایران کشته شد، بعد من با مـادرم به عـراق منتقل شدیم. مادرم ازدواج کرد و مـن پـدر جدیـدی یافــتم. بعد از مـدتی مادرم کشته شد و پدر دوم من ازدواج کرد و من مادر جدیدی پیـدا کـردم و سپس من هر دو را در عـملیات فـروغ از دسـت دادم و بعد دوباره پدر و مادر جـدیدی به من داده شـد!! امـا در هـر صورت بعـد از <طلاقهـای ایدئـولـوژیک> در مـهر مـاه 1368، کودکـان به طور کامل از حقـوق اولـیه خود محروم شـدند ... حتی برای سـالها نـیز صـدای آنـها را از پشـت تلفن نمـیتوانند، بشـنوند یا نامهها و عکسهای آنها را ببینـند و بـخوانند> (http://www.iran ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007) .
فرقه منافقین در راستای رسیدن به اهداف تروریستی انتحاری از زنان به ویژه از دختران نوجوان پانزده تا شانزده ساله نیز استفاده کرده است. <خاویر روفر> نویسنده فرانسوی در این باره مینویسد:
<عملیات انتحاری توسط مردان جوانی انجام میشد که مواد منفجره به بدن و دور کمر خود میبستند. وقتی سرویسهای اطلاعاتی قویتر شدند، سازمان مجاهدین دختران 16 ـ 15 ساله را وارد عملیات کرد>(Rayfer, 2007:p338).
<سبحانی> میگوید: <از این مرحله به بعد <کودکان خاکستری> متولد شده در عوض گرفتن محبت و عاطفه پدر و مادر، باید در پایگاهها، رسم خشونت و ترور را یاد بگیرند و برای انجام عملیات تروریستی بهعراق برگردند یا از فرط کمبود عاطفه و محبت در دام مصیبتهای اجتماعی در غرب گرفتار شوند و در جرمهای سازمان یافته تحت رهبری فرقه شرکت کنند تا جایی که بخشی از جرایم سازمان مجاهدین در رابطه با سوءاسـتفاده مـالی از کودکان بر حسب مـدارکی که اداره پلیس جنایی فدرال کشف نمـود، در شـماره 29 مجله فـوکـوس ایـنگونه نوشـت: <اطـلاعـات موثق حاکی از آن است که فرزندان افراد مجاهدین خلق را با قصد قبلی از خانوادههایشان جدا کرده، پنهانی وارد خاک آلمان کرده و به عنوان ظاهرا بچـههای یتیم و آواره در ساختمانهای مهدکـودک وابسـته به سـازمان آورده شـدهاند، تا به حـساب سـازمان کـمکهای مـالی دولـتی در مقیاس بالا واریز شود>(http://www.iran ـ ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007) .
<مهدی خوشحال> مینویسد: <کودکان مجاهدین که از بدو خروج از خاک عراق به کشورهای مختلف جهان از جمله امریکا، کانادا، استرالیا، اسکاندیناوی و سایر کشورهای اروپایی تبعید شده بودند، به سرنوشت و روزگار عبرت انگیزی گرفتار شدند. تعدادی از آنان طبق معمول تحت فشارهای عاطفی و روحی برای کار سازمانی و جمعآوری پول ازمردم به خیابانها گسیل شده و به گدایی پرداختند، تعدادی برای جذب هواداران به آنان سپرده شدند که در این موارد انبوه سوء استفادههای جنسی از کودکان توسط هواداران و اعضای بالای سازمان گزارش شده است. تعدادی از کودکان پس از ختم آموزش دورههای تروریستی و ایدئولوژیک، دوباره به عراق اعزام شده و توسط سازمان به دولت عراق فروخته شدند، تعدادی آواره و بیسرپرست و روانی روی دست جوامع غربی باقی ماندند و تعدادی نیز در غم غربت و هجران خانواده، دست به خودکشی زدند. به عنوان نمونه کودکی به نام <آذر غراب> که به خواست تروریستی سازمان برای اعزام به عراق، <نه> گفته و مورد غضب سازمان واقع شده بود، بر اثر ضعف قوای جسمی و روانی به بیماری مزمن گرفتار شد و مدت زیادی در یکی از بیمارستانهای شهر کلن، بستری بود و بالاخره فوت کرد> (خوشحال،1384: صص6 ـ 5).
4 ـ 4 ـ 3 ـ 6) نقض حقوق کودک و بررسی چند پرونده
<شمس حائری> که از سال 1354 عضو فعال سازمان منافقین بود، در سال 1370 به علت فساد تشکیلاتی از فرقه منافقین جدا شد. پس از اعلام کنارهگیری از سازمان در اردوگاه رمادی عراق به زندان و تبعید محکوم شد و پس از 11 ماه به هلند پناهنده شد. همسر وی همچنان در اردوگاه نظامی اشرف در عراق مانده بود و دختر 8 ساله و پسر 11 ساله اش در یک کوچ اجباری از عراق به اردن و از آنجا به کلن آلمان برده شده بودند. او برای باز پسگیری کودکانـش از سازمان منافـقین تلاش زیـادی کرد. وی میگوید: <به انجمن مجاهدین خلق در آمستردام تلفن کردم و خواستم که فرزندانم را به من تحویل بدهند و شخصاً مسئول نگهداری آنان باشم. مسئول انجمن آمستردام که خانم بود، جواب عجیبی به من داد. ایشان گفت که تو بریده و مزدور و خائن هستی. بدین سبب پدر بچههایت نیستی !بچهها مال مسعود و مریم هستند! آنها حتی آدرس کودکانم را به من ندادند تا بتوانم به بچههایم نامه بنویسم یا تلفن بکنم. حتی نام کشور و شهری که بچههایم آن جا ساکن بودند را به من ندادند. در ادامه توانستم از طریق سازمان حمایت از پناهندگان به نامVVN، فرزندانم را در کشور آلمان ردیابی و ملاقات کنم، سازمان حمایت از پناهندگان، گفتند، مجاهدین خلق گفته که فرزندان شما پدر و مادرشان در جنگ کشته شدهاند، حال که شما آمدهاید تا آنان را تحویل بگیرید، ما خوشحالیم؛ من حتی کارهای قانونی بچههایم را در کشور هلند حل و فصل کرده بودم. هفته بعد که به آلمان رفتم تا بچههایم را تحویل بگیرم، مسئول سازمان حمایت از کودکـان به من گفت، مادر بچههایت نیز به ما مـراجعه کرده و درخـواست کرده که بچههایش را تحویل بگیرد و سرپرستی بکند، لذا ما نمیدانیم که این بچهها را به کدام یک از شما تحویل بدهیم، بنابراین این را باید دادگاه تصمیم بگیرد. مجاهدین وقتی خبردار شدند که من محل اقامت کودکانم را پیدا کرده و قصد دارم آنان را نزد خود ببرم، بلافاصـله مادر آنها را با عجله از عراق به آلمـان آورده تا مـانع شوند از این که من بچههایم را تحویل بگیرم، لذا کار به دادگاه کشید وآنان با قدرت مالی و امکانات زیادی که در اختیار داشتند و مضافاً کودکانم را در این فرصت شست و شوی مغزی داده بودند، در حالی که بچهها بعد از دو سال مادرشان را دیده بودند، دادگاه به نفع مادر رأی داد و سرپرستی بچهها را به مادرشان محول کرد. من به رئیس دادگاه گفتم، این یک صحنهسازی است و مادر بچهها پس از تحویلگیری بچهها، دوباره به عراق برمیگردد و بچهها نیز بدون والدین و نزد مجاهدین و در پانسیون آنها باقی خواهند ماند، اما رییس دادگاه با توطئههای پشت پردة مجاهدین آشنایی نداشت و ظاهر قانون را ملاک رأی خود قرار داده بود، بدین سبب بچهها را به مادر داد. ضمن این که من نمیخواهم رییس دادگاه آلمانی را تبرئه نمایم، چون که وی میبایست با اشراف کامل به پرونده رسیدگی میکرد. معهذا، پیشبینی من درست بود. مادر بچهها بعد از چند ماه به عراق بازگشت. در این میان از طرفی سازمان مانع دیدارم با بچههایم میشد و حال آن که دادگاه به من حق داده بود هفتهای یک بار کودکانم را ملاقات نمایم؛ اما این ملاقاتها هرگز صورت نگرفت. پس از چند سال با خبر شدم که هر دو فرزندم را بدون اجازه و اطلاع، از مدرسه خارج کرده و به عراق بردهاند تا از آنها استفاده نظامی و تروریستی کنند. از طرف دیگر آن خانمی که از طریقVVN پرونده کودکان من را دنبال میکرد، شبانه به طرز فجیعی با کارد و چاقو در خانهاش کشته شد و این امر کمک کرد که مجاهدین مراحل پرونده را به نفع خود تمام کنند> (خوشحال، 1384: صص27 ـ 26).
جالب اینکه فرقه تروریستی منافقین در مقابل درخواست کودکان از سوی پدرشان در نشریه مجاهد چنین عنوان کرده بود که هادی شمس حائری از حیث ایدئولوژیک پدر بچهها نیست! (همان، ص28).
شگـفتآور اینکه مادر این فرزندان در سازمانی فعـالیت دارد که در لیـست سازمانهای تروریستی اتحادیه اروپا و امریکا قرار دارد، اما با این وصف، موفق میشود در مقابل ادعای پدر، از دادگاه آلمان حکم حضانت اطفال را به نفع خود بگیرد! یعنی از دیدگاه یک دادگاه بیطرف کشور اروپایی، یک مادر که در اردوگاههای نظامی عراق و در شرایط جنگی به انجام وظایف تروریستی سازمان خود مشغول است، برای تربیت و سرپرستی فرزندان، بر پدری که در هلند و در شرایط عادی زندگی می کند، ترجیح دارد!
در پرونده دیگری <حبیب خرمی عضو سابق منافقین پسر خود را که مجاهدین از دوسالگی وی را از والدینش جدا ساخته و نزد یک خانواده هوادار به کانادا فرستاده بودند، توانست پس از خروج از سازمان و کسب پناهندگی سیاسی در کشور هلند از کنترل مجاهدین خارج سازد و به هلند آورد. این پیوند برای خـرمی بـسیار گران تمام شد، مجـاهدیـن وی را به دادگاه کشانـدند و بخـش قابـل تـوجـهی از حقوق او را به عنوان خـسارت توقیـف کـردند. او با دسـت خـالی برای دفـاع از حق مشروع و قانونی سرپرستی تنها فرزندش با غول عظیم مالی و امکانات بـیحد وحصر مجاهدین به مـبارزه برخاسـت و یک دوره طولانـی عمـر خـود را در محاکم دادگسـتری و امـور حقوقی سپری کرد> (روزنامه فولکس گرانت، 14 دسامبر 2006م و http://nejatngo.org/fa/catv.aspx?id=74).
در نمونه دیگری منافقین با شستشوی مغزی کودکی، از استرداد وی به والدینشان امتناع کردند. <آسیه 1? ساله را از پدر و مادرش جدا کرده و در بغداد نگهداشتند، <مهدی تقوایی> از اعضای بسیار قدیمی سازمان است که در بخش رادیو صدای مجاهد فعالیت میکرد. وی در جریان جنگ کویت موضع انتقادی پیدا میکند و منافقین همسر و یک دخـتر و دامـادش را [به عـنوان مجازات] به اردوگاه رمـادی در کشـور عراق میفرستند و آسیه 1? ساله را شستشوی مغزی داده به نحوی که آسیه به پدر و مادر خود توهین کرده و میگوید من نه پدر دارم و نه مادر، پدر من مسعود و مادر من مریم است .مجاهدین از تحویل دادن آسیه به والدینش خودداری میکنند، مهدی تقوایی از همسرش جدا شده و در انگلستان به سر میبرد و آسیه در قرارگاههای سازمان رجوی در بغداد> (رضوانی، بیتا: ص28).
5 ـ 4 ـ 3 ـ 6) نقض کنوانسیون حقوق کودک
این نوع مـحرومیت کودکـان از والـدین آن هـم با انگـیزههای فرقهگرایانه و ایدئولوژیک، با کنوانسیون حقوق کودک مصوب 1989م در زمینه حقوق کودک ناسازگار است. به برخی از موارد ذیلاً اشاره میشود:
ـ بند2 از ماده 38، به کارگیری افراد کمتر از 15 سال در نیروهای مسلح ممنوع است.
ـ بند 1 از ماده 7، تولد کودک بلافاصله پس از به دنیا آمدن ثبت میشود و از حقوقی مانند حق داشتن نام، کسب تابعیت و در صورت امکان، شناسایی والدین و قرار گرفتن تحت سرپرستی آنها برخوردار میباشد.
ـ بند1 از ماده 9، کشورهای طرف کنوانسیون تضمین مینمایند که کودکان علیرغم خواستهشان از والدین خود جدا نشوند، مگر در مواردی که مقامات ذیصلاح مطابق قوانین و مقررات و پس از بررسیهای قضایی مصمم شوند که این جدایی به نفع کودک است. این گونه تصمیمات ممکن است در موارد به خصوص مانند سوءاستفاده، بیتوجهی والدین کودک یا هنگام جدا شدن والدین از یکدیگر ضرورت یابد، در این صورت باید در مورد محل اقامت کودک تصمیمی اتخاذ شود.
ـ ماده 8، کشورهای عضو این کنوانسیون باید حقوق کودکان را از قبیل ملیت، نام و روابط خانوادگی برای حفظ هویتشان طبق قانون و بدون مداخله، تضمین کنند. در مواردی که کودک به صورت غیرقانونی از تمام یا برخی از حـقوق مربوط به هویت خود محروم شود کشورهای عضو، حمایت و مساعدتهای لازم را برای استیفای سریع حقوق فوق به عمل خواهند آورد.
منافقین تمام مواد یادشده را نقض کردند و دادگاههای کشورهای اروپایی بهویژه دادگاه آلمان برای حکم مربوط به سرپرستی و حضانت اطفال و سایر احکام مربوط به کودکان قربانی این فرقه باید به این مواد کنوانسیون توجه بیشتری نمایند. بر اساس ادلهای که در این مباحث ذکر شد و حتی برخی از آنان توسط مقامات امنیتی آلمان نیز مورد تایید قرار گرفته است، منافقین از زمانی که کودکان این فرقه را به اجبار یا فریب به اروپا منتقل کردهاند، با توسل به پاسپورت جعلی هویت آنان را مخدوش کرده و کودکانی را که دارای والدین بودند به عنوان یتیم معرفی کردند و همین کار کافی است تا این فرقه و کسانی که بعدا ادعای وفاداری به این فرقه را دارند، فاقد صلاحیت لازم برای سرپرستی و حضانت این کودکان اعلام شوند. چه رسد به اینکه در خصوص سوء استفاده از این کودکان به تخلفات دیگری هم متهم هستند.
البته گروهها و سازمانهای غیر دولتی با توجه به اینکه از شایبه سیاسی بودن به دور هستند میتوانند در راستای حمایت از این قربانیان گامهای موثری بردارند. سازمانهای بینالمللی بشردوستانه فعال در زمینه حقوق کودکان بویژه یونیسف و نیز صلیب سرخ موظفند در یک اقدام بشردوستانه به وضع اسفبار کودکان کمپ اشرف در عراق و نیز وضعیت سایر کودکان در خارج از عراق رسیدگی کنند و اعلام نظر کنند آیا منافقین اساسا صلاحیت سرپرستی اطفال بیگناه را در شرایط ارتکاب جرایم تروریستی و زندگی در کمپهای نظامی دارند؟
6 ـ 4 ـ 3 ـ 6) کودکان و آسیبهای روحی
توجه به این نکته ضروری است که آسیبهای روحی ناشی از حوادث خشونت بار به ویژه در کودکان قربانی این حوادث بسیار ناگوار و در مواردی غیر قابل جبران است.
برخی از متخصصان روانشناسی بالینی بر این باورند که نشانههای عاطفی آسیبهای روانی ناشی از حوادث خشونت بار مانند حوادث تروریستی عبارتند از: اندوه، افسردگی، اضطراب، ترس، زودرنجی، عصبانیت، نومیدی، احساس گناه، و عدم اعتماد به نفس. ممکن است در قربانیان، هراس، بدخوابی، اختلال در خوراک و رفتار گسترش یابد. همچنین قربانیان دچار آسیبهای روانی و نیز گمگشتگی روانی شده و از نظر عاطفی آسیب ببینند و از نظر اجتماعی نیز دچار ناکارآمدی شوند. پژوهشهای بالینی نشان میدهد این نوع بیـماری روانی که <اختلال فشار روانی پس ضربهای> نامیده میشود، در حدود 30 درصد از قربانیان دچار آسیبهای روانی، گسترش مییابد و ممکن است تا پایان عمر، در بیمار باقی بماند(Stout, 2002, pp.143 ـ 144).
اما در این میان، کودکان آسیب پذیرترین قشری هستند که در حوادث خشونت بار به ویژه حملات تروریستی، صدمه روحی میبینند و امروزه برای حمایت از این کودکان به دلیل عارضه <پس ضربههای روانی> ناشی از حوادث ناگوار تروریستی، اقدامات روان درمانی قابل توجهی اعمال میشود.
متخـصصان معتقدند کودکانی که در مـعرض فشـار پس ضـربـههای روانـی هستند، واکنشهای گوناگونی از خود نشان میدهند. در آن دسته از کودکانی که در سنین پایین هستند؛ اگر چه ممکن است علایم آشکاری از فشار روحی ناشی از پس ضربههای روانی مشخص نباشد، ولی واکنشهای ناشی از اضطراب به صورت نامشخص در آنان وجود دارد. آن دسته از کودکانی که در سنین میانی قرار دارند، این فشار ناشی از پس ضربههای روانی اغلب از طریق بازی، در آنان نمود پیدا میکند. در دروه نوجوانی، این فشار روانی ناشی از پس ضربهها، ممکن است ادامه یابد (Gammonley, 2006, p.24).
7) پیشنهادات
1 ـ 7) ملت و دولت ایران اصلیترین قربانیان فرقه تروریستی منافقین هستند که با توجه به ادله و اسناد متعدد و معتبر در این زمینه، شایسته است دولت ایران بر ضد فرقه مـنافقین، نزد دادگاههای بینالمللی طرح دعوی نماید. همـچنین مـیتوان بر ضد دولتهای اروپایی و امریکا به منظور پرداخت خسارات قربانیان اعمال تروریستی این فرقه، از اموال بلوکه شده در برخی کشورهای غربی طرح دعوی نمود.
2 ـ 7) رهبران فرقه منافقین به دلیل ارتکاب جنایت علیه بشریت و نسلکشی که بر ضد شیعیان و کردهای عراق مرتکب شدهاند و همچنین همدستی با صدام در مخفی کردن بمبهای شیمیایی در کمپ اشرف، باید در دادگاههای داخلی عراق و دیوان بین المللی کیفری محاکمه شوند.
3 ـ 7) اتهام مالی و پولشویی منافقین در ایران، عراق، امریکا و کشورهای اروپایی بهویژه در آلمان، فرانسه و انگلستان به صورت جدی قابل پیگیری است.
4 ـ 7) منافقین در مقابل اعضای فعلی و اعضای جدا شده از این فرقه به دلیل نقض مکرر حقوق مسلم آنان باید پاسخگو باشند. زنان و کودکان تحت سیطره فرقه منافقین از مهمترین قربانیان این فرقه هستند.
5 ـ 7) سوءاستفاده از زنان و کودکان و نیز کوچ اجباری کودکان از عراق به کشورهای غربی و جعل هویت این دسته از کودکان و نیز اجبار همسران این فرقه به طلاق و عقیمسازی اجباری زنان و مغزشوییهای مرسوم در فرقهها و در نتیجه فریب اعضا و دستور آنان به ارتکاب انواع خشونت و ترور آن هم با استفاده از مذهب، از دیگر موارد نقض حقوق بشر در این فرقه به شمار می رود.
6 ـ 7) با توجه به پیچیدگی تکنیکهای مغزشویی در فرقهها، لازم است مسئولین قضایی تا حد امکان، به جای اینکه با استفاده از عناوین کیفری بسیار منعطف و قابل تفسیر در قوانین کیفری ایران از قبیل محاربه و افساد فی الارض، به اعدام این قبیل مجرمین حکم دهند، از حبسهایی استفاده کنند که این دست از مجرمین بهویژه بانوان، امکان بازیابی فکری و ایدئولوژیک را پیدا کنند.
منابع
تالر سینگر، مارگارت (بی تا)، فرقهها در میان ما: نبرد مستمر بر علیه تهدیدات پنهانشان، چ1، (ترجمه ابراهیم خدابنده)، انجمن ایران اینترلینک.
جعفری، حسن (1375)، کسب قدرت ارتقاء یا انحطاط، سوئد: چ1، (بی نا).
حسن، استفان (2008م)، گسستن بند و زنجیرها، چ1، (ترجمه پروین حاجی)، تهران: ایران پارس.
خوشحال، مهدی (1384)، شقایقهای زخمی، چ 1، آلمان، کلن: کانون آوا.
خوشحال، مهدی (1383)، شانتاژ، چ 1، هلند: انجمن سیاسی فرهنگی ایران پیوند.
راستگو، علی اکبر (1382)، مجاهدین خلق در آئینه تاریخ، چ1، هلند: آرنهم.
رضوانی، علی (بیتا)، نقض حقوق بشر در فرقه رجوی، نامه ای به سازمان میدل ایست واچ شعبه آمریکا.
سینگلتون، آن (2003م)، ارتش خصوصی صدام، چ1، ترجمه سایت ایران اینترلینک، انگلستان.
شمس حائری، هادی (1373)، بن بست انحراف، چ1، تهران: مؤسسه کیهان.
شمس حائری، هادی (1375)، مرداب، (بی نا).
شوالریاس، آلن (2001م)، زنده سوزانده شده به نام مارکس و محمد (تحقیقی بر مجاهدین خلق ایران)، تهران: (ترجمه انجمن نجات) ویرایش مرکز تحقیقات تروریسم.
فراستی، علی (1375)، مبارزه مسالمت آمیز :هم استراتژی، هم تاکتیک، چ1، فرانسه: جنبش برای امنیت، عدالت و پیشرفت.
لوران، اریک، (2007م)، بوش، ایران و بمب، چ1، (ترجمه انجمن نجات)، انتشارات Plon.
_________ (1383)، برای قضاوت تاریخ، چ1، انتشارات انجمن ایران اینترلینک.
_________ گزارش نیمه اول سال 2008م، چ1، (ترجمه کانون آوا) اداره حفاظت از قانون اساسی آلمان ـ مرکز بایرن.
Country Reports on Terrorism (2007), Chapter 6 ـ Released by the Office of the Coordinator for Counterterrorism, US, State Department Office.
Country Reports on Terrorism (2005), Released by the Office of the Coordinator for CounterterrorismT, Chapter6: Terrorist Groups
Country Reports on Terrorism, (2006) Released by the Office of the Coordinator for CounterterrorismT, Chapter8: Terrorist Groups avilabel: (http://www.state.gov/s/ct/rls/crt/2005).
Gammonley, Denise and Sophia F. Dziegielewski (2006), Crisis Intervention Responses to Children Victimized by Terrorism: Children Are Not Little Adults, Brief Treatment and Crisis Intervention, Volume 6, N.1.
International Criminal Court (2000), Elements of Crimes, U.N. Doc. PCNICC/2000/1/Add.2.
Rayfer, Xavier (2007), Alas de l’islam radical, CNRS editions.Rome Statute of The International Criminal Court.
Selbmann, Frank, Terrorism – A Case for the International Criminal Court ?
Stange, Joe (2001), Davidian Prosecutor Gets Probation, Associated Press, June 7.
Stout, Chris E(2002),The Psychology of Terrorism: Clinical Aspects and Responses, Volume: 2, Westport, CT. Publication, USA.
The Convention on the Rights of the Child (CRC)