مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
آنتونی گیدنز
حوزه های تخصصی:
" آنتونی گیدنز یکی از نظریهپردازان اجتماعی معاصر، تلاش نظری گستردهای را در سه دهه اخیر صورت داده است. در مرکز بحثهای نظری این اندیشمند انگلیسی که اینک ریاست مدرسه سیاسی- اقتصادی لندن را عهدهدار است، نظریه ساختاریشدن قرار دارد که شرح و بسط کامل آن نخستین بار در کتاب تاسیس جامعه (1984)آمد. نظریه ساختاریشدن با هدف پایان دادن به سلطه نظریههای هرمنوتیکی از یک سو و ساختارگرایی و کارکردگرایی از سوی دیگر، به طرز پیچیدهای به تلفیق عناصری از این رهیافتها و رهیافتهای پیشین دیگر، میپردازد. هدف گیدنز از بهکارگیری اصطلاح ساختاریشدن که از زبان فرانسه گرفته شده است، تاکید بر جریان فعال زندگی اجتماعی و پرهیز از مفهوم ساختار به معنای امری بیرونی و صرفاً الزامآور است که مد نظر ساختارگرایان بود. در این مقاله ابتدا به بررسی نظریه ساختاریشدن و آن گاه به مبانی روششناختی این نظریه میپردازیم.
مفهوم کنش و ساختار در نظریه ساختاری شدن (با تأکید بر تحولات ایالات متحده آمریکا)
حوزه های تخصصی:
تعریف مفاهیم کنش و ساختار ومیزان تأثیرگذاری هر یک از آنها بر تحولات اجتماعی، یکی از مضامین اصلی نظریات غالب جامعهشناسی مدرن است؛ به گونهای که مرزبندی این نظریات براساس چگونگی نگرش هر یک از آنها به مفاهیم فوق شکل گرفته است. نظریات قائل به کنش عاملین در رخدادهای اجتماعی، نقش ساختارها را نادیده گرفته و نظریات ساختارگرا، کنشگران را مؤثر در وقوع تحولات نمیدانند. در این میان نظریه ""ساختاری شدن"" آنتونی گیدنز با نگاهی نو به مفاهیم فوق و ارائه تعاریف جدید از آنها، تحولات اجتماعی را به صورت توأمان متأثر از این دو مفهوم دانسته و از این رهگذر توانایی خود را در جهت تبیین پدیدههای اجتماعی ارتقاء داده است. این تحقیق ضمن واکاوی نظریه ساختاری شدن گیدنز و بررسی جایگاه کنش و ساختار در آن، با نگاهی کوتاه، تحولات ایالات متحده آمریکا را بر اساس دو مفهوم فوق تبیین کرده است.
بازسازی الگوی بازاندیشی گیدنز برمبنای مواضع اخیرتر او راجع به سنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آنتونی گیدنز، از جمله چهره های معیار جامعه شناسی، صاحب طیف وسیعی از افکار نوبه نو شونده است. از این رو، به آثار او در ردیف منابع کلاسیک های جامعه شناسی توجه می شود؛ با این تفاوت که او همچنان مشغول افزودن به منظومه فکری خویش است. این مقاله، می کوشد برداشت های آنتونی گیدنز در مورد سنت را در پیکر وسیع تر افکار او و خصوصاً نظریه ساختاربندی او تلفیق کند و در نهایت به الگوهای نظری جدیدی برای توضیح موضوع سنت دست یابد، که برای کاوش های تجربی در موضوع سنت و نسبت آن با مدرنیت، کاربست های تازه ای می یابد.
برای بررسی نظریه بازاندیشی، و فهم آن در چهارچوب مواضع اخیرترآنتونی گیدنز، موضع عمومی وی نسبت به واقعیت اجتماعی، و سپس، موقعیت یابی مفهوم بازاندیشی در متن این موضع عمومی، تعیین کننده خواهد بود. از این رو، سه گام در دستور کار این کاوش قرار دارد: یکی تصور گیدنز از جامعه شناسی؛ دیگری، نظریه ساختاربندی او که مهم ترین موضع گیری وی در نظریه اجتماعی دانسته می شود؛ سپس، تصور گیدنز از سنت و مدرنیت که در دیدگاه او مشعر به تقسیم تاریخ بشری به دو دوران کاملا منقطع از هم است و گیدنز، از این جدایی، تحت عنوان انقطاع خاص یا رشته ای از انقطاع ها یاد می کند. برای تحقق این سه گام، ابتدا به کمک بررسی اندیشة گیدنز، الگویی از فرآیند مدرنیت به دست می آوریم، سپس مجموعه عوامل مرتبط با بازاندیشی را در الگوی دومی جمع بندی می کنیم، و از درون آن، مفاهیم مورد نیاز برای کنکاش در سنت را استخراج می کنیم.
بازاندیشی؛ کشاکش آراء در آنتونی گیدنز و میشل فوکو (تبارشناسی بازاندیشی در عصر مدرن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بازاندیشی نه تنها به عنوان مهمترین ویژگی زندگی در جهان مدرن معرفی می گردد بلکه از مهمترین دغدغه ها و چالش های اندیشه متفکران علوم اجتماعی معاصر نیز است. در آراء متفکرانی مانند آنتونی گیدنز بازاندیشی به عنوان ویژگی اصلی دوران مدرن و بخش جدایی ناپذیر از زندگی سیاسی و اخلاقی معاصر مطرح می گردد. در حالی که میشل فوکو این پرسش را در برابر ما می نهد که چگونه بازاندیشی به عنوان ویژگی اصلی در دنیای مدرن می تواند همچنان در کنار روابط قدرت و بازتولید اشکال اجتماعی سلطه قرار داشته باشد؟ این مقاله با بهره گیری از نگاه تبارشناسانه فوکویی تلاشی است در جهت توضیح این سوال که چگونه بازاندیشی به مهمترین ویژگی عصر مدرن تبدیل شده است؟ بنابراین، با تکیه بر متون اصلی، در بخش اول به طرح بازاندیشی در آراء گیدنز به عنوان ویژگی اصلی دنیای مدرن پرداخته و در بخش دوم، با نگاه تبارشناسانه فوکو به توضیح چگونگی تبدیل بازاندیشی به ویژگی اصلی دنیای مدرن می پردازیم. این مقاله به ما نشان خواهد داد که تا چه اندازه باید اعتماد خود به بازاندیشی در دنیای مدرن را مورد ارزیابی مجدد قرار دهیم.
مطالعه تطبیقی آرای صدرالمتألهین و آنتونی گیدنز پیرامون زمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آنتونی گیدنز تلاش می کند جامعه شناسی را بر محور زمان بازآفرینی کند. این بازآفرینی با نقد تکامل گرایی تاریخی کلاسیک های جامعه شناسی به مثابه ساخت شکنی زمان طولی آغاز می گردد و با پیگیری آن در ساحت ها دیگر بروز زمانمندی همچون ازجاکندگی، آینده گرایی، ساخت جامعه و در نهایت تکنولوژی های زمان نظیر ساعت و تقویم، معانی و کارکردهای جدیدی از زمان را ارائه می دهد. هدف از نگارش این مقاله مقایسه این معانی با فلسفه زمان صدرالمتألهین است. با استفاده از روش مقایسه ای ابتدا به بررسی فلسفه زمان ملاصدرا و اندیشه های گیدنز پیرامون زمان پرداخته و سپس شباهت ها و تفاوت های دو اندیشه تبیین گشته اند. زمان در فلسفه ملاصدرا وجود سیال تلقی شده و از آنجا که افاضه وجود دائما ادامه دارد، زمانمندی بخشی از هستی موجودات تلقی می گردد و بدین دلیل که تقدم و تاخر زمانی ناشی از تقدم و تاخر ذاتی موجودات است لذا موقعیت تاریخی نه امری بیرونی، آنچنان که گیدنز تصور می کند بلکه در ذات هستی انسان و دیگر موجودات نهادینه شده است. ناشی شدن تقدم و تاخر زمانی از تقدم و تاخر وجودی، تعلیق زمان حال به گذشته یا آینده را منتفی ساخته و لحظه حال استقراری تام می یابد. شباهت عمده دو اندیشه در یکی دانستن بقا و زمان در این جهان است.
تأثیر تماشای شبکه های ماهواره ای فارسی زبان بر مدیریت بدن زنان و دختران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات رسانه های نوین سال ششم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۲
187 - 215
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به منظور بررسی تأثیر تماشای شبکه های ماهواره ای بر مدیریت بدن زنان و دختران شهر شیراز انجام شده است. روش پژوهش پیمایشی و ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه پژوهشگرساخته می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه زنان و دختران 18 تا 45 ساله شهر شیراز می باشد. حجم نمونه برآمده از فرمول تعیین حجم نمونه کوکران، برابر با 400 نفر و شیوه نمونه گیری، خوشه ای چندمرحله ای تصادفی است. به منظور تجزیه وتحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیره استفاده شده است. یافته ها نشان داد که میانگین سنی پاسخ دهندگان 3/29 سال می باشد. 52 درصد از پاسخ دهندگان، مجرد و 48 درصد متأهل اند، 75 درصد، بومی و 25 درصد غیربومی اند، بین مدت زمان تماشای برنامه های ماهواره ای و رضایت از بدن زنان و دختران رابطه معنادار وجود دارد. بین مدت زمان تماشای برنامه های ماهواره ای و مدیریت بدن زنان و دختران رابطه معنادار وجود دارد. رضایت از بدن زنان و دختران با توجه به نوع برنامه های ماهواره ای مورد مشاهده، متفاوت است. مدیریت بدن زنان و دختران با توجه به نوع برنامه های ماهواره ای مورد مشاهده، متفاوت است. بین رضایت از بدن و مدیریت بدن زنان و دختران رابطه معنادار وجود دارد. نتایج رگرسیون چندمتغیری نشان داد که متغیرهای تأثیرگذار بر مدیریت بدن، به ترتیب تأثیرگذاری عبارت اند از: 1- تماشای برنامه های تبلیغاتی و بازرگانی، 2- تماشای برنامه های اقتصادی، 3- تماشای سریال در شبکه های جم، فارسی 1، پی ام سی و...، 4- تماشای برنامه های ورزشی، 5- تماشای برنامه های خبری که درکل 8/33 درصد از واریانس مدیریت بدن را تبیین می کنند.
بررسی مؤلفه های مدرنیسم در چهار داستان کوتاه مهرنوش مزارعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مدرنیسم جریانی است که تقریباً در اواخر قرن نوزدهم میلادی در عرصه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... وسعت یافت. این جنبش به گسستی تمام عیار و رادیکال از سنت های فرهنگی و هنری غرب و خلق شکل های نوین بیان هنری اشاره دارد. مدرنیسم به تدریج وارد عرصه ادبیات و داستان نویسی شد و به سبب برخورداری از ویژگی های ادبی خاص، از شکل های سنتی و تکنیک های بیانی قدیم فاصله گرفت. مدرنیسم دارای شاخصه هایی از قبیل سنت ستیزی، علم گرایی، انسان مداری، فردگرایی، آزادی خواهی، انتزاعی سازی، انسانیت زدایی، نسبیت گرایی، اعتراض به جهان صنعتی مدرن، آشنایی زدایی، ضدقهرمان گرایی، تأکید بر ضمیر ناخودآگاه و همچنین گرایش های فمینیستی است. مهرنوش مزارعی از جمله داستان نویسان مهاجر ایرانی تبار معاصر است که در زمینه داستان های کوتاه مدرنیستی، صاحب چندین مجموعه داستان و یک رمان است. در این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی، ضمن بررسی عناصر و مؤلفه های مدرنیستی در چهار داستان برگزیده از مهرنوش مزارعی، ویژگی های مدرنیستی موجود در این داستان ها با توجه به آرای سوزان فرگوسن و چارلز می و نگاه و اهمیت او به جایگاه حقوق زنان در جامعه مردسالاری طبق نظریات جامعه شناسی آنتونی گیدنز تحلیل می شود. نتایج تحقیق نشان می دهد مهرنوش مزارعی از بسیاری از عناصر و مؤلفه های مکتب مدرنیسم در داستان های خود استفاده کرده است. این مؤلفه ها عبارت اند از: آغاز بدون مقدمه داستان، پایان باز، محدودیت مکان و زمان و کاربرد استعاری آن ها، توجه به ذهنیت شخصیت ها، درون مایه های مدرن (بیگانگی، تنهایی، انزوا، فردگرایی و...)، ذهنیت مرکزی، فشرده سازی زبان و ایجاز، پیرنگ های حذفی و استعاری، عدم قطعیت، وجود ضدقهرمان، درهم آمیختن رؤیا و واقعیت، بی قصگی، چندلایگی ذهنی شخصیت ها و روایت های نامتوالی.
نقد جامعه شناختی فیلمنامه های «اسکی باز» و «یار دوازدهم» براساس دیدگاه آنتونی گیدنز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فرایند مدرنیته شدن جوامع، بسیاری از عناصر فرهنگی، نقش ها و ساختارهای اجتماعی دچار تغییر و دگرگونی می شوند. این دگرگونی ها با توجه به فرم و ساختار جوامع، نوع و نقش عناصر و شیوه رویارویی و نوع درکِ نقش های اجتماعی از ماهیت مدرنیته، متفاوت شکل می گیرند. جامعه ایلی بختیاری با ساختاری کاملاً سنتی و به عنوان بخشی از ساختار جامعه ایرانی در دهه های اخیر مسیر تحول و دگرگونی را با سرعت سپری می کند که این تغییرات در ساختارهای مختلف ایلی و طایفه ای، خانوادگی، انواع روابط میان نقش های اجتماعی، آداب و سنن و به شکل فراگیر، تمامی عناصر فرهنگی خود را نشان می دهد. برای بررسی جامعه شناختی این تغییرات علاوه بر مطالعات و پژوهش های میدانی، با نگاهی به ادبیات و هنر به عنوان آینه تمام نما از فرهنگ عامه جامعه مورد بررسی، می توان به نتایج قابل توجهی دست یافت. در پژوهش حاضر با شیوه تحلیل محتوا، دو فیلمنامه اسکی باز و یارِ دوازدهم به کارگردانی فریدون نجفی از منظر جامعه شناسی آنتونی گیدنز1 و براساس چهار مؤلفه ای که گیدنز برای سنت ها ذکر می کند، مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرند. نتایج پژوهش نشان می دهد که مولفه های چهارگانه سنت از دیدگاه گیدنز در دو فیلمنامه اسکی باز و یارِ دوازدهم دیده می شود. سنت ها در میان مردمان بختیاری نه تنها ازبین نرفته اند، بلکه نگهبانانی دارند که حافظ آن ها هستند. این سنّت ها طبق نظر گیدنز به صورت دسته جمعی برگزار می شوند و به نوعی با هویّت افراد (ایل بختیاری) پیوندی ناگسستنی دارند و در حوزه های مختلف تکرار و بازتکرار می شوند.
ساخت یابی معماری فضاهای سکونتی با رویکرد فرهنگ ایرانی-اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هویت فرهنگی، از مهم ترین مسائل پیش روی جوامع در حال توسعه و کشورهای اسلامی هستند، که امروزه بیش از هر زمان دیگر بر روی آن تمرکز شده و مطالعات فرهنگی سال های اخیر بیش از هر زمان دیگر بر احیای فرهنگ و هویت متمرکز شده است. بسیاری از مطالعات فرهنگی ازجمله نظریه ساخت یابی گیدنز، بر مفهوم کنش متمرکزند. فرهنگ، هم هویتی متجلی در افعال و کنش های اجتماعی می یابد و هم افعال و کنش های اجتماعی، فرهنگ جمعی را شکل می دهند. در این راستا به نظر می رسد بتوان با پشتوانه نظریه اعتبارات و بهره گیری ازنظریه ساخت یابی، کنش های اجتماعی را در فضاهای مسکونی مورد تحلیل قرار داد، که در پژوهش های پیشین صورت نگرفته است. رویکرد این پژوهش کیفی و راهبرد استدلال منطقی و شیوه جمع آوری اطلاعات مطالعات کتابخانه ای است. بر این اساس سؤال اصلی پژوهش این است که ساخت یابی معماری در فضاهای سکونتی با رویکرد فرهنگی چه ابعادی دارد؟ و هدف کلی از این پژوهش تبیین ابعاد فرهنگی معماری فضاهای سکونتی و شیوه جمع آوری اطلاعات، بر پایه مطالعات کتابخانه ای است. یافته های تحقیق حاکی از این است که در رویکرد فرهنگی، معماری فضاهای سکونتی به عنوان یک سیستم، بازتولید فرهنگ (ساخت) نهاد خانواده است و قواعد و منابعی دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد. قواعد و منابع فرهنگ (ساخت) فضاهای سکونتی در چهار بعد «احکام و سنت ها» ، «محیط و امکانات فنی و رفاهی» ، «هنجارها، مفاهیم و ارزش های اخلاقی» و «ضوابط و قوانین حاکم بر کنش های خانواده و معماری فضاهای سکونتی» قابل تحلیل و ارزیابی است.
خوانشی نو از زنان در جامعه ایران و لبنان بر اساس نظریه گیدنز (بررسی سنّت و مدرنیته در دو رمان أنا أحیا و عادت می کنیم)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۴ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۵۵
25 - 48
حوزه های تخصصی:
ارتباط ادبیات با جامعه ازجمله موضوعات مورد توجه در پژوهش های ادبی است؛ رابطه دوسویه سنّت و مدرنیته به عنوان یک مسأله اجتماعی در رمان های معاصر بازتاب یافته است و جامعه شناسی ادبیات سعی دارد این رابطه را شرح دهد. با ورود مدرنیته به ایران و کشورهای عربی، تقابلی آشکار بین آن و سنّت های موجود در جامعه به وجود آمد و نویسندگان این تقابل را در آثارشان به تصویر کشیدند. از آنجا که زیرساخت های مشترک و شباهت های فرهنگی عاملی برای تطبیق دو اثر ادبی است، این پژوهش با بررسی دو رمان أنا أحیا نوشته لیلی بعلبکی و عادت می کنیم نوشته زویا پیرزاد سعی دارد نظر آن ها را با تکیه بر نظریه آنتونی گیدنز (در چهار حوزه فرهنگ، اجتماع، اقتصاد و سیاست) نشان دهد. بررسی درون مایه های مشترک این دو رمان نشانگر تقابل و جدال میان باورهای سنّتی و مدرن درباره زنان است و شاخص های سنّتی فرهنگی و اجتماعی بیشتر از عناصر مدرن در این دو رمان دیده می شود. تلاش شخصیت های اصلی زن رمان در تقابل میان باورهای نوگرای خود و سنّت های حاکم بی نتیجه می ماند و بر اساس نظریه ساختار اجتماعی گیدنز که اعتقاد دارد سنّت در مدرن ترین جوامع هم به حیات خود ادامه می دهد، در پایان این سنّت ها هستند که مسیر آن ها را تعیین می کنند و نویسندگان علی رغم گرایش زیاد به مدرنیته و نوگرایی، واقعیت اجتماعی زمانشان را بر شخصیت های اصلی رمان تحمیل می کنند.