مطالب مرتبط با کلیدواژه
۳۰۱.
۳۰۲.
۳۰۳.
۳۰۴.
۳۰۵.
۳۰۶.
۳۰۷.
۳۰۸.
۳۰۹.
۳۱۰.
۳۱۱.
۳۱۲.
۳۱۳.
۳۱۴.
۳۱۵.
۳۱۶.
۳۱۷.
۳۱۸.
۳۱۹.
۳۲۰.
عشق
حوزههای تخصصی:
تحلیل با رویکرد «بینامتنیت» ارتباط یک متن با سایر متون را بررسی می کند. هدف اصلی این پژوهش، مقایسه کاربرد عشق از منظر مولانا و هگل با تکیه بر قران است. عشق موضوعی است که از دیرباز فلاسفه، عارفان و اندیشمندان در شناخت و درک ماهیت آن کوشیده اند و یکی از مهم ترین موضوعاتی است که همه عرفا و فلاسفه بدان نظر داشته و درباره اش سخن گفته اند. آنان عشق را جان و اساس عالم می دانند که به واسطه آن همه موجودات از ادنی تا اعلی در جنبش و به سوی سرمنشأ عشق، یعنی ذات حق تعالی درحرکت اند. مولانا و هگل دو متفکّر برجسته از دو برهه زمانی بسیار دور از هم هستند که به بیان جنبه های مختلف عشق پرداخته اند و در آثار و نوشته هایشان عشق، نقشی محوری دارد. پرسش اصلی این جستار این است که بارزترین وجوه مشترک میان عشق درسروده های مولانا و آثار هگل کدام است؟ در این پژوهش با رهیافتی توصیفی – تحلیلی ابتدا به توضیح و تبیین عشق و سپس به شرح مصادیق بارز آن با استناد به آیات قران، از مثنوی و آثار هگل می پردازد. در نهایت این نتیجه حاصل شد که آنچه در مسیر دانندگی و تکامل روح انسانی با تکیه بر عشق خالصانه صورت می گیرد، مهم ترین نکته در اشتراک نظر این دو اندیشمند است.
بررسی تطبیقی پایگاه تکوینی عبودیت در غزلیات حافظ واندیشه افلاطون(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال اول زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲
16 - 36
حوزههای تخصصی:
در میان آثار ماندگار ملل مختلف، مباحث و موضوعاتی بیان شده که اگر درون مایه های آن بررسی شود در تعامل و گفتگوی میان آن ها به امکان هایی دست خواهیم یافت که تطبیق آن ها را معقول می نماید. موضوع عبودیت و پایگاه تکوینی آن نیز از موضوعاتی است که در دیوان غزلیات حافظ و آثار افلاطون از نظر دور نمانده است. موضوعی که با توجه به سنخیت آن با فطرت و عهد الست به تعبیر حافظ ( البته بر مبنای اعتقاد به قرآن) و با مشاهده ایده ها قبل از هبوط روح در جسم انسان به تعبیر سقراط آثار افلاطون (البته بر مبنای تفکر فلسفی)، ریشه در نوع خلقت و سرشت آدمی دارد و با عشق نسبتی دیرینه دارد. بنابر اهمیت این دو اثر در ادبیات ایران و فلسفه و ادبیات غرب و نیز ضرورت تبیین موضوع مورد بحث که جایگاه اساسی در رساندن انسان به سعادت ابدی دارد پژوهش حاضر سعی کرده تا با رویکرد تحلیلی- تطبیقی به واکاوی این دو اثر بپردازد. از نتایج تحقیق بر می آید که شباهت ها و هم داستانی و هم زبانی حافظ و سقراط آثار افلاطون با وجود فاصله طولانی بین زمان بودن آن ها، به این بر می گردد که به زبان فطرت پاسخ سعادت طلبی فطری انسان را دادند و عشق را با سرشت انسان عجین و برای سیر مراتب انسان تا قرب الهی جاودان ترسیم کردند.
مضامین عشق و جبر در داستانهای ناتورالیستی صادق چوبک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های اخلاقی سال دهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۴۰)
105-126
حوزههای تخصصی:
عشق وجبر از برجسته ترین مضامین ادبیات فارسی است.جبر دربرابرواژه پربسامد اختیارقرار می گیرد وعشق در بعد معنوی وروحانی خود یادآور عرفان وحب ذات اقدس الهی می باشدودربعد جسمانی وباسر منشأ غریزه اش، عشق زمینی وجنسیتی نام می گیرد.نگارنده دراین پژوهش برآن است که بابررسی، توصیف وتحلیل آثار داستانی ناتورالیستی صادق چوبک دیدگاه وی را از نظر عشق زمینی وبعد جسمانی آن وسرنوشت انسان محکوم به تقدیررابیان کند. حیوانی بودن طبع انسان در این داستان ها واین که انسان بنا به سرشت حیوانی اش به صورت موجودی زیاده طلب ، شهوت ران تصویر می شود نگاهی ناتورالیستی است وعشق به صورت خواست جسمانی و جنسیتی به عنوان یک تجربه مشروع مطرح می شودوبه سبب جبر زیست شناختی؛ یعنی انسان، ناگزیر از تن دادن به الزام های زیستی است. وناکامی در اِعمال کردن اراده فردی مقهور بودن انسان در برابر سرنوشت محتوم است. چوبک در داستان هایش متکی بر تأثیرعناصرناتورالیستی سرنوشت، جبر محیط و وراثت بر شخصیت های داستان های خود می باشد
بررسی و نقد نشانه شناختی قرائت وحدت وجودی از شعر حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادیان و عرفان سال ۵۲ پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
349 - 365
حوزههای تخصصی:
سرشت باز و چندصدایی شعر حافظ موجب شده است خوانندگان زیادی از دیرباز تا روزگار معاصر به قرائت شعر او بپردازند. قرائت عرفانی یکی از قرائت های مطرح و دامنه دار از شعر حافظ است که به اقسام گوناگونی بخش پذیر است. از میان قرائت های عرفانی می توان به رساله ای از جلال الدین دوانی در قرن نهم اشاره کرد. او در رساله خود، بیتی از حافظ را بر مبنای پارادایم وحدت وجود قرائت کرده است. این مقاله می کوشد برای نقد و ارزیابی قرائت دوانی، الگوی نشانه شناسی مبتنی بر بافت های سه گانه را به کار گیرد و با رجوع به تاریخ تحول عرفان ایرانی - اسلامی نشان دهد چنین قرائتی از شعر حافظ مقرون به صواب نیست. برای تبیین تحولات تاریخ تصوف، از مفهوم سنت اول و دوم عرفانی استفاده شده و مفاهیم عمده و مشترک این دو سنت، یعنی تجلی، عشق و وحدت شهود / وحدت وجود با یکدیگر مقایسه شده است.
گذار از جرم شناسی صلح ساز به سیاست جنایی صلح مدار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های حقوق کیفری دوره جدید پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۱۸
257 - 288
حوزههای تخصصی:
این مقاله، با استفاده از روش توصیفی تحلیلی، تلاش بر معرفی جرم شناسی صلح ساز و ارزیابی ظرفیت کاربردی شدن آن در سیاست جنایی را دارد. جرم شناسان صلح ساز، علت جرم را رنجی می دانند که انسان معاصر تجربه می کند و تنها راه پایان دادن به این رنج، استقرار صلح در ذهن انسان هاست. این رهیافت تأکید دارد خشونت به صلح نینجامیده و در فرض مردود کارایی، در تعارض با ضرورت اتخاذ وسایل صلح آمیز قرار می گیرد. در نتیجه، با بازنمایی عدالت به مثابه صلح، مجموعه ای از دگردیسی ها را در بستر جرم شناسی صلح ساز مطرح می نماید که محدود به پاسخ گذاری و پاسخ دهی نسبت به پدیده مجرمانه نمی گردد و مقابله مؤثر با وقوع جرم را در گرو تکوین سیاست جنایی صلح مدار و خشونت زدایی از تمامی ابعاد سیاست جنایی قلمداد می نماید. نتایج این پژوهش نشان می دهد که هرچند آموزه های جرم شناسی صلح ساز در حوزه سیاست جنایی و حتی نظام عدالت کیفری، معدود و ایده آل تبیین شده است، ولی این رهیافت در پرتوی پیوند خویش با وسعت گفتمان صلح و در بستر آینده پژوهی، قابلیت تکوین در بستر سیاست جنایی صلح مدار را دارد
عشق به مثابه بلوغ مراقبتی نقدی بر نظریه مثلث عشق و ارائه رویکردی نوین به عشق در روابط زوجین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده پژوهی سال پانزدهم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۶۰
437-466
حوزههای تخصصی:
نیاز به عشق، یکی از نیازهای حیاتی بشر و از مهم ترین انگیزه های تشکیل و تداوم خانواده است؛ اما به زعم متخصصان در کنار سایر عوامل، فهم نادرست از مفهوم «عشق»، این نهاد را در معرض تهدید قرار داده است. هدف از این پژوهش ارائه نگاهی تحلیلی به ادراک رایج زوجین به مفهوم «عشق» در روابط زوجین، خصوصاً با تاکید بر نقد نظریه «مثلث عشق» استرنبرگ(1986) -بعنوان رویکرد رایج به مفهوم سازی «عشق» نزد روان شناسان و مشاوران ایرانی- است. در همین راستا با استعانت از رویکردهای نوکلاسیک و سه ظرفیتی ذهن، تعریف تفکر مراقبتی و مولفه های آن، و همچنین ساختار شخصیت در نظریه تحلیل رفتار متقابل، رویکردی بدیل و جامع از «عشق پایدار» ارائه خواهیم داد تحت عنوان «عشق به مثابه بلوغ مراقبتی». برای دستیابی به این هدف از روش پژوهش توصیفی، تحلیل مفهومی و تحلیل استنباطی بهره گرفته ایم. وجه تمایز اساسی این رویکرد با رویکردهای پیشینی که یا عشق را در جدال با عقل توصیف می کنند، یا یکی ازاین دو را برده دیگری می خوانند، و بطور کلی «عشق» را تحت جبر ناهشیار بشر تلقی می کنند، در این حقیقت است که عشق منبعث از عقلانیت با هر سه ظرفیت شناختی، عاطفی و ارادی است و گرچه متاثر از الگوها و طرحواره های ناهشیار می باشد، اما پدیده ای چندوجهی و انتخابی است. در این مقاله میان مفاهیم «عشق» و «شبهِ عشق» تمایز قایل می شویم و با پیشنهاد رویکرد «هرم عشق» که دارای رأس «بلوغ مراقبتی» به معنای آگاهی دائمی نسبت به دلایل ایجاد و تداوم عشق می باشد، در پی ارائه تصویری کامل تر از معنای عشق حقیقی در روابط زوجین هستیم، عشقی که دارای ماهیت تحولی است و در هر مرحله از حیات خانواده با آگاهی از مضامین همان دوره، خود را تغذیه نموده و پایدار و شاداب بماند.
مبانی معرفت شناختی عشق ازدیدگاه افلاطون و مولوی با تکیه بر محاورات ضیافت، فایدروس، ثئای تتوس و دیوان شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳ (پیاپی ۵۹)
231 - 272
حوزههای تخصصی:
عشق از مباحث مشترک میان عرفان و فلسفه است. طبق دیدگاه افلاطون و ملاحظات عاشقانه مولوی ، عشق به عنوان یک منبع عقل االهی، مدرِک کل شمرده می شود. در مقاله پیش رو به شباهت های این دو دیدگاه فلسفی و عرفانی در باب عشق می پردازیم. درتبارشناسی اندیشه و تجربه زیسته مولوی در ساحت عشق و نوع فهم کلی حاکم بر صورت بندی او از مفاهیم عاشقانه، نقب به بنیاد تاریخی، فلسفی این نوع نگرش، ضروری می نماید. در این مسیر، سایه اندیشه افلاطونی به عنوان خاستگاه و مرجعیت ارزش گذار فضیلت محور در عرصه عشق، مطرح می شود. در این رویکرد تطبیقی فلسفه و عرفان در پدیده عشق، جهت تعیین نقش معرفت حسی، عقلی و شهودی، با روش دیالکتیک افلاطون مواجه هستیم که در نُه محاوره مختلف از جمله فایدروس، ضیافت، جمهوری و ثئای تتوس بدان پرداخته است. با تکیه براین مباحث، ما درآثار مولوی به ویژه دیوان شمس، ضمن طرحواره هایی در غزل، با لایه های برهانی معرفت شناسانه ای روبرو می شویم که با نگاه افلاطون در باب معرفت و عشق هم پوشانی دارد و نشانگر تأثیر پذیری مولوی از نوع نگرش هستی شناسانه و فضیلت محور افلاطون است.
تأثیر خیال در تحول عشق مجازی به عشق حقیقی (با تکیه بر آراء ابن عربی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات عرفانی بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
173-200
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به تبیین و تشریح کارکرد و تأثیر خیال در تحول عشق مجازی به عشق حقیقی با تکیه بر آراء ابن عربی پرداخته شده است. بعد از مقدمه و ذکر مسئله تحقیق و پیشینه آن، ماهیت عشق و انواع آن بررسی و سپس به مباحث اصلی این پژوهش پرداخته شده است؛ از جمله: عالم خیال و انواع آن، معرفت شناسی و هستی شناسی خیال عرفانی در دیدگاه ابن عربی، همچنین رابطه عالم خیال متصل و عالم خیال منفصل، طرق اتصال به عالم خیال منفصل که از دو طریق خواب و بیداری رخ می دهد، دلیل تأثیر خیال در تحول عشق مجازی به عشق حقیقی، ارتباط خیال عرفانی با نور خدا و تجلی حق و مراحل تحول عشق مجازی به حقیقی بر پایه خیال که به پنج قسمت ادراک زیبایی، پختگی صورت ذهنی، اتحاد عاشق و معشوق، کمرنگی صورت معشوق خیالی و سیر به سوی معشوق عقلی و خیال عشق حقیقی تقسیم می شود. نتیجه این تحقیق نشان می دهد عشق با گذر زمان، قوه خیال فرد را تسخیر و تصویری از معشوق در خیال عاشق ایجاد می کند که از حوادث خارج مصون است و با نفس عاشق اتحاد درونی دارد؛ با گذر زمان این تصویر نیز کمرنگ تر می شود تا بدان جا که عشق، بدون تصویر می گردد و به عشق عقلی و سپس الهی تبدیل می شود.
معرفت شناسی عشق در عرفان مولوی تحلیلی در پرتو پدیدارشناسی هوسرل، هایدگر و مرلوپونتی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
از نگاه فلسفی، بررسی معرفت عاطفی و به تع آن معرفت عرفانی که مبتنی بر عشق به خداست، چندان در سنت فلسفی غرب جایگاه شایسته ای نداشته است. مطابق دیدگاه حاکم بر این سنت، عواطف و احساسات ارتباط چندانی با دستیابی های عالی به معرفتِ «محض» ندارند. در این رویکرد، معرفت به منزله «بسندگی یا تطابق حداکثری» میان «بازنمود ذهنی» و برخی «ذوات» در جهان خارج از ذهن فهمیده می شود؛ یعنی برخلاف «زبان» و «داده های حسی»، «عواطف» هیچ چیز را «بازنمایی» نمی کنند و چیزی بیشتر از «پاسخ های ذهنی» به اشیا نیستند؛ همین امر موجب نادیده گرفتن نقش حوزه عاطفی و احساسی انسان در کسب معرفت در این سنت بوده است. این امر متفکران غربی را برانگیخت تا به بازنگری مفهوم معرفت و راه های دستیابی به آن بپردازند. در این میان، هوسرل با تشخیص مفهوم «حیثِ التفاتی» به عنوان مهم ترین ویژگیِ آگاهی، دریچه ای تازه به مفهوم معرفت گشود. علاوه بر هوسرل، هایدگر نیز در پدیدارشناسی خاص خود نشان داد مفهومی از «معرفت» در دست است که اصیل تر از «بازنمودِ کارآمد» است. معرفت نزد هایدگر همان «گشودگی»است؛ پس عواطف و احساسات چگونگیِ بودن اشیا را بر ما «می گشایند». هدف مقاله پیش رو تحلیل کارکرد عشق به مثابه قوی ترین و مهیج ترین امر عاطفی و احساسی به روشی پدیدارشناختی و در پرتو پدیدارشناسی هوسرل، هایدگر و مرلوپونتی برای شناخت معرفت عاطفی و عاشقانه در مثنوی مولوی است. یافته های مبتنی بر تحلیل های پدیدارشناختی اشعار مثنوی، امکان حصول معرفت عرفانی «عشق» را از خلال فروکاست و التفات عرفانی تأیید می کنند و نشان می دهند که معرفت عرفانی نه تنها امکان پذیر است، بلکه شیوه ای از معرفت است که کمتر در جریان سنت فلسفی غرب به آن پرداخته شده است.
زنانگی در غزل؛ تأملی در ویژگی ها و شاخصه های غزل زنانه معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حضور اندک شاعران زن در تاریخ شعر فارسی و موانع و مشکلات موجود در راه آن ها برای نقش آفرینی در حوزه های ادبی، باعث شده است که جنبه های زندگی زنان در ادب فارسی، نمودها و نمونه های چندانی نداشته باشد. بخش مهمّی از این مسأله را باید زاییده ساختار فکری، فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جامعه ایران دانست که از دیرباز مجال چندانی برای حضور زنان در عرصه اجتماع و به تبع آن شعر و شاعری و نیز بیان عواطف و احساسات شخصی آنان نداده است. در روزگار پس از عصر مشروطه و همگام با تحولات رخ داده در دنیای معاصر به تدریج زمینه ها و بسترهای لازم برای حضور هر چه بیشتر زنان در عرصه جامعه و به تبع آن ادبیات فراهم شد؛ به طوری که زنان در دهه های اخیر حضور چشم گیری در انتشار اشعار خود داشته اند. در این پژوهش با روش تحلیلی – انتقادی، ضمن ارائه چشم اندازی از شکل گیری و تکامل غزل زنانه، سعی شده است با بررسی مجموعه اشعار غزل سرایان زن معاصر، ویژگی ها و شاخصه های اصلی غزل آنان در محورهای زبانی، تصویری، عاطفی، عشق ورزی و... تحلیل و بررسی شود. یافته های این پژوهش نشان می دهد که گرچه برخی از شاعران زن معاصر، هنوز هم آن چنان که باید و شاید، نتوانسته اند خود را از سیطره سنت ها و حاکمیت تفکر مردسالار جدا کنند؛ امّا بسیاری از شاعران نسل جدید در دهه های اخیر توانسته اند با گذر از موانع و تابوهای روزگاران گذشته، لایه های پنهان ذهن و ضمیر خود را به نمایش بگذارند و در زمینه های زبانی، تصویری، محتوایی و... به هویتی قابل اعتنا دست یابند. آنان حتّی در حوزه بیان افکار و عواطف عاشقانه، که خطرخیزترین نقطه شعری آنان بوده است، به صراحت و جسارتی قابل توجه رسیده اند که به خوبی ساحت های عشق ورزی زنانه را به نمایش می گذارد.
منزوی در «زمین» حافظ زمینه های تأثیرپذیری منزوی از حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادبیات فارسی (دانشگاه خوارزمی) سال بیست و هشتم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳ (پیاپی ۸۸)
۲۵۳-۲۷۷
حوزههای تخصصی:
منزوی در غزل پردازی و سخن پیرایی، به منظور آفرینش صور خیال و گسترش دایره معنا و مضامین سروده هایش، از میراث ادب غنایی، حماسی و تصاویر شاعرانه، داستان واره ها، تلمیحات و اشارات دینی بهره برده است. دیوان حافظ یکی از سرچشمه های آشکار شعر منزوی در صورت، معنا و انسجام موسیقایی است. منزوی از وام گرفتن ترکیبات، وزن غزل های حافظ و تضمین مصراع ها و ابیات حافظ دریغ نکرده است. مفهوم عشق و دشواری های طریق عشق، عهد امانت، شادخواری و مسائل اجتماعی از مفاهیم غزل های منزوی است که تأثیر حافظ در آفرینش آنها آشکار است. شیوه تصویرآفرینی منزوی در زمینه عشق و اطوار آن همانندی هایی با شعر حافظ دارد. در این جستار، تأثیرپذیری منزوی را از حافظ، به شیوه توصیفی و تحلیلی، در صورت شعر، وزن، معانی، عشق، سیمای معشوق و صور خیال بررسی کرده ایم. یافته ها نشان داد که منزوی در حدود دویست بار از مفردات، اوزان و مفاهیم اشعار حافظ بهره برده است.
بررسی و تحلیل مفهوم عشق در مجموعه دستور زبان عشق از قیصر امین پور بر اساس آراء روان شناختی رابرت استرنبرگ(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
قیصر امین پور در شعر معاصر فارسی، به عنوان شاعری شاخص، بخش عمده ای از سروده های خود را به پدیده عشق اختصاص داده است. آنچه به این دفتر اهمیت ویژه ای می بخشد، تغییر نگرش شاعر به پدیده مذکور است که از دید ادبی و روان شناختی قابل بررسی است. در این تحقیق، با استناد به منابع کتابخانه ای و روش توصیفی- تحلیلی و نیز، با استفاده از مبانی نظریه روان شناختی استرنبرگ، ابعاد مختلف عشق در مجموعه دستور زبان عشق بررسی شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که اگرچه شاعر، عشق آرمانی را کمال آفرین می داند، اما بسامد آن در مقایسه با عشق های غیرآرمانی قابل توجه نیست که این موضوع، با توجه به شرایط جسمانی و روحی شاعر در زمان سرایش مجموعه مذکور و تغییر نگرش او از ایده آل طلبی به واقع گرایی، توجیه پذیر است. بر اساس آراء استرنبرگ، نگاه قیصر به پدیده عشق و کیفیت آن، در این دفتر، سیر نزولی داشته و همراه با بدبینی و منفی نگری بوده است که این ویژگی، به اشعار او سویه ای رمانتیکی (رمانتیک سیاه) می دهد. غالب شعرهای او تنها از دو رکن تعهد + شور و هیجان برخوردارند و عنصر صمیمیت، در سطحی محدود بازتاب داشته است که فرجام این عشق ورزی به یأس فلسفی- شخصیتی و برجسته سازی ابعاد سیاه و ناخوشایند زندگی می انجامد.
نیچه و صائب: دو متفکر خردستیز(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۴
395 - 422
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم اندیشه خرد ستیز دو متفکر از دو فرهنگ کاملاً متفاوت یعنی یک متفکر و شاعر ایرانی یعنی صائب تبریزی و یک متفکر و فیلسوف آلمانی یعنی نیچه را از منظر اندیشه خردستیزانه شان و و تجمیدشان از شور و سرمستی مورد بررسی و تطبیق قرار دهیم. نیچه با تقدم بخشیدن به عناصر دیونوسیوسی در مقابل عناصر آپولونی به مخالفت با عقل برخاسته و صائب نیز تحت تأثیر سبک هندی و بامضامینی نظیر گران جانی عقل؛ ناقص بودن؛ مغرور بودن؛ ضعف و ناتوانی؛ گرفتار و مقیّد ساختن؛ افسونگری؛ کشمکش آفرینی؛ غم انگیزی در اشعار خود به پیکار رفته است. نیچه و صائب هر دو شدیداً تحت تأثیر سنت بودیسم هندی و سبک هندی در شعر بوده اند و در این سنت عقل ناتوان از فهم ماهیت واقعیت و زندگی آدمی معرفی شده است. برای نشان دادن شباهت فکری این دو متفکر مقاله را به دو قسمت تقسیم کرده ایم. در قسمت اول به خردستیزی نیچه و در قسمت دوم به خرد ستیزی صائب پرداخته ایم و در بخش نتیجه به ارزیابی این موضوع در قالب نمودار نزد این دو متفکر پرداخته ایم. در این نوشته سعی کرده ایم در وهله نخست از منابع اصلی این دو متفکر استفاده نماییم و سپس از مفسران اندیشه این دو متفکر بهره بجوییم.
«خمسه ی» نظامی نردبان صعود زن
منبع:
زن و فرهنگ سال پنجم زمستان ۱۳۹۲ شماره ۱۸
25-40
حوزههای تخصصی:
با وجود آموز ه های متعالی قرآن و سیره پسندیده ی معصومین(ع) در مورد زن، غالباً در گذشته این عنصر برجسته ی اجتماعی و انسانی به دید منفی و گاه تحقیر آمیز نگریسته می شد. در چنین فضای مرد سالارانه، در بین شاعران کمتر کسی را می توان یافت که از این عنصر برجسته به نیکی یاد کرده باشد. حکیم نظامی از اولین شاعران زبان فارسی است که در دفاع از حقوق زن و بیان فضایل و کمالات او داد سخن داده و مظلومیتش را فرا یاد آورده است. شاید یکی از دلایل آن این باشد که در طول زندگی از چشمه زلال محبت مادر و عشق پاک همسر بهره مند بوده است .بنابراین آنیمای شاعر او را بر آن داشته تا در منظومه های خود نگرش مثبت و والایی نسبت به زن از خود نشان دهد. از دیدگاه او زن شخصیتی خردمند و مدبر دارد و می تواند راهنمای خوبی برای مرد باشد. این مقاله سیر تحول و اوج گرفتن نگاه نظامی به زن را از مخزن الاسرار تا اسکندرنامه بررسی می کند تا مقام ویژه ی او را با توجه به جامعه ی مردسالار آن روز نشان دهد. در اندیشه ی نظامی زن ضعیفه نیست بلکه بازتاب زیبایی های پروردگار است. تدابیر او راهنمای مردان بزرگ و حتی پادشاهان قدرتمند است و نشان می دهد که چه بسا زنانی با اعمال و کردار سنجیده، در کشورداری و پادشاهی عملکردی با شکوه تر از مردان روزگار به یادگار گذاشته اند.
تجلی ایمان وعشق (در شانتال، شخصیت زن رمان لذت)
منبع:
زن و فرهنگ سال پنجم بهار ۱۳۹۳ شماره ۱۹
101-108
حوزههای تخصصی:
ژرژ برنانوس نویسنده قرن بیستم فرانسه، در آثار خود نقش چشمگیری به زنان داده است. در این میان، مضامین معنوی که درونمایه نوشته های اوست،دستمایه پرداختن به هویت انسانی، برخورد میان نیروهای خدایی و اهریمنی، و مسایل پدید آمده از این دو واقعیت ماورایی می شود. هر چه بیشتر در آثار او پیش می رویم،شاهد تحول شخصیت های مختلف ایم. به نحوی که در بسیاری از رمان های برنانوس،در انتهای داستان، شاهد مرگ توأم با آرامش گنهکارانی هستیم که تابش نور ایمان و حرارت عشق شخصیت های روحانی، موجب دگرگونی دلهای سرد و ظلمت زده شان گشته و بازگشت به سرچشمه پاکی ها را به ارمغان می آورد. در این نوشتار به بررسی نقش قهرمان زن (شانتال) در رمان لذت پرداخته شد. سیر زندگی روحانی و سراسر نور این دختر جوان در پرتو عشق و ایمانو هدایت گنهکاران به سوی جایگاه متعالی از اهداف این پژوهش بود. در جدال میان ظلمت و نور، این زن است که موجب پویایی و حرکت قصه شده و واسطه پیدایش ارتباط معنوی میان شخصیت های مختلف می شود.ونقش کلیدی رمان لذت به شانتال داده شده است. این زن با انگیزه دستیابی به قله معنویت، تفاوت فاحشی با دیگر شخصیت های زن آثار برنانوس دارد. توجه خاص برنانوس به موقعیت های مختلف وظرافت رفتار قهرمان زن، بیانگر شناخت نویسنده از پیچیدگیهای حیات معنوی است.
واکاوی مساله "زن" در اندیشه ی جبران خلیل جبران و نیما یوشیج
منبع:
زن و فرهنگ سال هفتم پاییز ۱۳۹۴ شماره ۲۵
45-53
حوزههای تخصصی:
جبران خلیل جبران و نیما یوشیج به عنوان مهمترین نماینده شعری معاصر ایران توجه خاصی به زن دارند. پرداختن هر دو شاعر به مساله زن و مضامین شعری آن مهمترین هدف این پژوهش است. فرضیه های این پژوهش بر این است که جبران و نیما از شاعران معاصری هستند که محور اصلی اشعار آنها زن(معشوقه، همسر،مادر) است؛جبران نسبت به نیما جایگاه والا و رفیعی را برای زن قائل است. محیطی که نیما یوشیج در آن بزرگ شد و پرورش یافت؛ محیطی روستایی بود که زنان در آنجا پا به پای مردان مشغول کار بودند به همین خاطر جایگاه و ارزش اجتماعی پایینی داشتند، اما در اندیشه جبران زن جایگاهی بهتری دارد؛ چرا که جبران در لبنان و آمریکا زندگی می کرد و به اقتضای محیطش که از زندگی ساده و فقیرانه به دور بود، زنان محوریت و ارزش دیگری داشتند.
جلوه هایی از زندگی انسان در شعر سهراب سپهری
منبع:
شفای دل سال دوم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۳
63 - 86
حوزههای تخصصی:
این مقاله با هدف بررسی ابعاد زندگی انسان و دغدغه های سهراب سپهری و در نتیجه پیام ها و راهکارهایی که این شاعر بزرگ معاصر برای انسان دارد، نوشته شده است؛ چرا که به حق می توان گفت: سپهری یکی از بزرگ شاعرانی است که متمایز زیسته و ممتاز اندیشیده و افکار و سبک زندگی خویش را بی چشم داشت با هم عصران خویش در میان نهاده و در این راستا، گفتار، زندگی و آرامش بی بدیل او شاهدی بر این مدعا است. پیداست که عامل اصلی تمایز او با انسان امروزی در این گفتار و نیز در آثارش، جدای از اثر پذیرفتن از عرفان غنی ایرانی- اسلامی، علاقه مندی سهراب به آیین های شرق دور، مطالعات و سفرهای طولانی او و هم زیستی مسالمت آمیز او با طبیعت و در نتیجه ، شاعرانه زیستنی جامعه پسند با اطرافیان خویش می باشد. در این نوشته پس از تأمل فراوان و خوانش های زیاد بر آثار او و نیز بسامد نمونه هایی گران قدر از انسان و مسائل مربوط به او در اشعار این بزرگ مرد، شاهد مثال هایی برای هر یک آمده است.
بازتاب اندیشه های سیاسی و اجتماعی در اشعار نادر نادرپور
منبع:
شفای دل سال سوم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵
205 - 231
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر پیشینه مضامین سیاسی و اجتماعی را در اشعار نادرپور از شاعران شعر معاصر مورد بررسی قرار داده است؛ درحالی که مضامین سیاسی و اجتماعی او در پژوهش های معاصر مغفول مانده است. اگر نادرپور را شاعر تصویرها بنامیم، سخنی به گزافه نگفته ایم. زمینه اصلی مضامین شعر نادرپور، فردی یا انسانی فلسفی است و خیلی متمایل به اندیشه های سیاسی و اجتماعی نیست، امّا در دفتر سرمه خورشید و در دفترهای بعدی گاهی به سراغ مضامین سیاسی و اجتماعی به صورت سمبلیک می رود. مصداق های عاطفی شعر او از عواطف رمانتیکی سیاه آغاز شده و به سوی عاطفه های اجتماعی حرکت می کند و سرانجام به عاطفه های اندوهگین ناشی از غربت و مرگ اندیشی خیام گونه پایان می پذیرد. رمانتی سیسم فردگرایانه نادرپور در دهه های 30 تا 50 تبدیل به رمانتی سیسم اجتماعی انقلابی می شود و شعر عاشقانه رمانتیکی را با شعر سیاسی انقلابی در هم می آمیزد. در پس زمینه های شعری او هراس، عصیان، انتقام، شکست های عصبی، اجتماعی و سیاسی بسامد بالایی دارد. در برخی اشعار نادرپور ما شاهد نگاه نو شاعر به انسان و اجتماع و مفاهیمی چون عشق، آزادی، عدالت و مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جهان معاصر هستیم.
حافظ و انسان امروز
منبع:
سالنامه حافظ پژوهی پاییز و زمستان ۱۳۹۹ دفتر ۲۴
17-54
حوزههای تخصصی:
حافظ، چونان حکیم فردوسی، بر آن است که «آز (حرص و طمع)» منشا رذایل (صفات بد) است و موجب تنگ نظری ها و انحصارطلبی ها و درنتیجه سبب فجایعی جبران ناپذیر می شود. درمان بیماری آز، عشق است و عشق، سرچشمه ی فضایل (صفات نیک) است. با گرویدن به مذهب عشق، می توان به فضایلی دست یافت که ازجمله ی آن ها باورداشتن به تکثر دینی، اصالت صلح و آشتی و حق آزادی و آزادگی برای همه ی مردم است. حافظ این معانی بلند جاودانی را با هنری ترین زبان و بیان گزارش کرده و از این طریق، نه تنها بر علاقمندان خود، که بر تمام جست وجوگران حقیقت در تمام اعصار تاثیر نهاده است.
عشق از دیدگاه اخوان الصفاء(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
انسان پژوهی دینی سال هفدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۴۳
185 - 203
حوزههای تخصصی:
اخوان الصفاء، که از اندیشمندان قرن چهارم اند، در مجموعه آثارشان به بحث از عشق نیز پرداخته اند. عشق در آثار ایشان دو کاربرد دارد: عشق به معنای عام (محبت) و عشق به معنای خاص (عشق انسانی). ایشان بهترین تعریف برای عشق را شوق به اتحاد می دانند. اتحاد حاصل از عشق در روح بخاری و به تبع آن در اعضای بدن عاشق و معشوق رخ می دهد. علت عشق طبع است. نفس نباتی، نفس حیوانی، نفس ناطقه، طبع علت و معلول و طبیعت برخی از حیوانات مبدأ انواع عشق اند. شروع عشق نیاز به التفات و توجه دارد و تفاوت افراد در عشق به سبب تفاوت مزاج آنها یا وابسته به حالات فلکی زمان شکل گیری نطفه آنها است. طبق دیدگاه ایشان، می توان نقشی برای اختیار در عشق در نظر گرفت. عشق یک غرض اولیه دارد (مثلاً برطرف شدن نقص معلول) و یک غرض اقصا، که آن توجه انسان به خدا و امور الاهی و عشق به آنها است. عشق ورزی فضیلت و موجه است، هرچند در برخی از موقعیت ها می تواند رذیله و ناموجه باشد.