مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۸۱.
۲۸۲.
۲۸۳.
۲۸۴.
۲۸۵.
۲۸۶.
۲۸۷.
۲۸۸.
۲۸۹.
۲۹۰.
۲۹۱.
۲۹۲.
۲۹۳.
۲۹۴.
۲۹۵.
۲۹۶.
۲۹۷.
۲۹۸.
۲۹۹.
۳۰۰.
مولانا
حوزه های تخصصی:
کلمن بارکس از مطرح ترین مترجمان آثار مولانا در آمریکاست. آثار او به دلیل دخل و تصرفات متعدد در اشعار مولانا موردنقد قرار گرفته است. منتقدان کلمن بارکس، دلایل مختلفی برای تصرفات بسیار او در آثار مولانا برشمرده اند که از مهم ترین آن ها می توان به عدم آشنایی او با زبان فارسی، فرهنگ و دین مولانا و تحریف و حذف عامدانه عناصر اسلامی اشاره کرد. در این پژوهش کوشیده ایم شواهدی در نقض این فرضیات ارائه دهیم. سپس برمبنای تحلیل گفتمان و ایده دال مرکزی در نظریه لاکلا و موف نشان دهیم که علت اصلی تصرفات بارکس، تشخیص نادرست او از گفتمان مولانا و یکسان پنداری دال های مرکزی در همه آثار مولاناست. این امر ساختار و دلالت تمثیل های مثنوی را شکسته و سبب شده است که شخصیت ها، داستان های قرآنی، سمبل ها و سنت های عرفانی به اشیاء، اشخاص و اعمالی عینی تبدیل شوند که همین موضوع، بارکس را به تصرف در آثار مولانا وادار کرده است. او ناگزیر با تصرفات خود می کوشد تا براساس گفتمان خود و مخاطبانش، و نه مولانا توجیه و توصیف جدیدی از اشعار ابداع کند. در تبیین این فرضیه به تحلیل ترجمه وی از نی نامه، داستان اصحاب کهف و نگاه او به اشعار مولانا درمورد عیسی (ع) و توصیف وی از سماع پرداخته ایم.
بررسی تطبیقی استعاره شناختی عشق در مثنوی های عطار و مثنوی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه استعاره های شناختی یا مفهومی اولین بار توسط لیکاف و جانسون مطرح شد. طبق نظر ایشان، استعاره دیگر تنها عنصری بلاغی و مختص زبان شعر نیست، بلکه اساس تفکر انسان، استعاری است. ابتدا استعاره های شناختی ابتدا در زبان روزمره بررسی شد، اما با توجه به انتزاعی بودن آثار هنری، ادبی و عرفانی، آرام آرام جای خود را در مطالعات عرفانی باز کرد. عشق به عنوان کلید ی ترین عنصر عرفان، نقش مهمی در متون عرفانی به ویژه عرفانه عاشقانه و ذوقی دارد. این پژوهش برمبنای نظریه استعاره شناختی لیکاف و جانسون، به دنبال شناخت عمیق تر تبیین/فهم عشق در مثنوی های عطار و مثنوی مولانا از منظر شناختی است. در این مقاله عشق به عنوان حوزه مقصد در نظر گرفته شده و حوزه های مبدأ آن در مثنوی های دو شاعر بررسی شده اند. سپس مقایسه ای بین حوزه های مبدأ عشق در آثار ایشان صورت گرفته است. نتایج تحقیق نشان می دهد که علی رغم شباهت دیدگاه دو شاعر نسبت به عشق، بین نگاه مولانا و نگاه عطار، تفاوت هایی وجود دارد. عطار بیشتر به جنبه های قهاریت عشق توجه داشته است، حال آنکه مولانا بیشتر به جنبه های فنا، سرمستی و لذت و ذی شعور بودن عشق توجه دارد. در واقع، سیر تلقی عشق از عطار به مولانا، از قهاریت، کشندگی و نابودگری عشق، به سمت اتحاد، درد و رنج آمیخته با لذت، و شمولیت عشق بوده است.
مقایسه ی رابطه ی عقل جزوی و کلّی از دیدگاه مولانا با تفکّر اوّلیه و ثانویه از دیدگاه گابریل مارسل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره ۲۲ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸۳
49 - 72
حوزه های تخصصی:
توجه به انواع و مراتب عقل، به عنوان ابزار شناخت در فلسفه و عرفان از قرن ها پیش مطرح بوده است. در این میان مولانا نیز بر جایگاه و اهمّیت عقل و تمایز انواع آن تأکید داشته است. با دقت در مثنوی می توان دریافت که عقل جزوی و کلّی، شباهت های قابل تأمّلی با تفکّر اوّلیه و ثانویه ،که گابریل مارسل، فیلسوف فرانسوی مطرح کرده است، دارند. مارسل دو سنخ تفکّر را از هم متمایز می کند؛ یکی تفکّر اوّلیه که ناظر به مسائل است و دیگری تفکّر ثانویه که ناظر به رازهاست. پژوهش حاضر به شیوه تحلیلی-مقایسه ای انجام شده و نتایج به دست آمده حاکی از آن است که مولانا و مارسل از دو دریچه متفاوت یعنی اولی عرفانی و دومی فلسفی، دریافته اند که حقایق ماورائی را از طریق تجربه و شهود واز طریق مواجهه می توان دریافت که در نهایت با معرفتی حیرت زا کشف می شوند. همچنین تقسیمات دو سنخی برای معرفت، آثار و نتایج اخلاقی دارد که البته هدف مارسل،کارکردهای اخلاقی و معنوی آنها مورد نظر بوده، ولی هدف مولانا رسیدن و پیوستن به حقیقت و اصل وجود است و عمل اخلاقی در مسیر معرفت به امور ماورائی، وسیله ای برای نیل به این حقیقت است. مولانا و مارسل در این تقسیم بندی ها، فلاسفه را به جهت استفاده از ابزار مادی درفهم امور ماورائی، مورد نقد قرار داده اند؛ با این حال در مورد امور ماورائی مولانا معتقد است، مسیر طریقت باید به مدد یک پیر واصل طی شود اما چنین مسئله ای در تفکر مارسل که فیلسوف است، مشاهده نمی شود.
نگاهی به ویژگی های اخلاقی در نظریات شمس
انسان برای این که خداوند را بهتر بشانسد ابتدا باید خود را بشناسد. زیرا او از خداوند است و به سوی او بازمی گردد. مسیری که مولانا برای این نوع شناخت ارائه می کند مسیر عشق است. عشقی که حتی اگر از انسان آغاز شود در پایان به عشق خداوند منتهی می شود. به عبارت دیگر این عشق خدامحور است نه انسان محور. زیرا در نظر مولوی فقط خداوند است که شایسته عشق ورزیدن است. در این راستا برخی ویژگی های اخلاقی وجود دارد که در غزلیات شمس بدانها پرداخته شده است اما در کتاب کانت اثری از آنها دیده نمی شود. بدین ترتیب می توان انگاشت که مولوی، دیدگاه عمیق تر و جامع تر در غزلیات شمس نسبت به اخلاقیات داشته است و ابعاد مختلفی از آن را مورد توجه قرار داده است که در این مقاله به بررسی و شناخت آن ها خواهیم پرداخت.
چالش کهن الگوی آنیما در داستان مرد اعرابی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اشعار مثنوی که آینه درون نما و رازآلود مولاناست، به دلیل پیچیدگی معنایی و هنر ورزی های زبانی، همواره از مت ون باز و تفسیرپذیر به شمار آمده و درباره آن از منظرهای گوناگون سخن رفته است. نقد کهن الگویی آث ار ادب ی از ف روع نق دهای روان شناختی است که در دهه های اخیر همچون تحقیق میان رشته ای دیگر رونق و روایی یافته است. ای ن مقاله ک ه ب ه بررس ی مضامین و تصاویر کهن الگویی آنیما در نهاد انسانی مرد اعرابی می پردازد، راه را برای ژرف کاوی های بعدی آثار ادب ی می گشاید و نشان دهنده جهانی بودن پیام انسانی و احساسات شاعران هنروری همچون مولانا است. در این پژوهش با دید مکت ب روانک اوی یون گ و از منظر کهن الگویی به جهان شعری مولانا نگریسته شده و به شخصیت پررنگ و تکرارشونده آنیما در داستان مرد اعرابی او پرداخته شده اس ت؛ بررسی مقایسه های چهره مرد اعرابی با کهن الگوی آنیما یونگ، نشان دهنده شباهت بسیار و یا حتی انطباق کامل وی با آن تصویر کهن است.
بررسی تطبیقی آگنوستیسیسم در قصیده «طلاسم» ایلیا ابوماضی و غزل «من این ایوان نه تو را نمی دانم» مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۷ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
600 - 623
حوزه های تخصصی:
ندانم گویی از عناصر تصویر شعری است که دیدگاه شاعر را نسبت به جهان خلقت بیان می کند که ایلیا ابوماضی و مولانا شاعران لبنانی و ایرانی، درصدد بیان آن برآمدند. لزوم شناخت درون مایه و مفاهیم مشترک و مختلف دو شاعر و تأثیر و تأثر از یکدیگر، ضرورت اصلی پژوهش است. در این مقاله با رهیافتی توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر ادبیات تطبیقی آمریکایی، به برخی وجوه اشتراک و افتراق قصیده «طلاسم» ایلیا ابوماضی وغزل «من این ایوان نه تو را نمی دانم» مولانا، پرداخته می شود. نتایج نشانگر آن است که آنها، شباهت هایی در مفاهیم داشته اند و میان آنها هیچ تأثیر و تأثری وجود ندارد و در شعرفلسفی متأثر از شاعران قبل از خود بودند. جهان بینی هر دو مبتنی بر فلسفه است و در پی یافتن حقیقت هستند و توانستند با ایجاد شک انسان را به سوی هستی بکشانند؛ می توان گفت ایمان مولوی از ابوماضی قویتر است. مفاهیم ایلیا از پیچیدگی بیشتری برخوردار است، زیرا او توجه خاصی به رمزگرایی دارد، اما شعر مولانا به دور از تکلف و عارفانه بیان شده است.
اسم های خاص «باد» در مثنوی معنوی
حوزه های تخصصی:
مثنوی معنوی به عنوان برجسته ترین منظومه عرفانی ادب پارسی و یکی از آثار شاخص دوره سبک عراقی، واژگان عربی فراوان دارد. بسامد بالای لغات تازی در این اثر به گونه ای است که باید آن را از مختصات سبکی و مؤلفه های زبان شعری مولانا در مثنوی دانست. مولانا با شناختی که از ظرفیت های معنایی واژگان عربی دارد، از آن ها برای خلق و بیان معانی عرفانی و اخلاقی متعدد بهره بسیار جسته و بدین طریق کمبود واژه های فارسی در زمینه بیان اندیشه های گوناگون و والای خود را جبران نموده است. «باد»، یکی از واژه های مثنوی است که از رهگذر نگاه خاص مولانا به عناصر طبیعت و استفاده حداکثری از آن ها در آفرینش معانی عرفانی و اخلاقی، بسامد بالایی پیدا کرده و اسامی خاص متعددی نیز برای آن به کار رفته است. این پژوهش که شیوه ای توصیفی- تحلیلی دارد و با استفاده از منابع کتابخانه ای صورت می گیرد، اسم های خاص باد در دفترهای شش گانه مثنوی معنوی را کاویده است. دستاورد پژوهش نشانگر این است که مولانا در مثنوی، برای باد، 7 اسم خاص را استفاده کرده که همگی مأخوذ از زبان عربی است. این اسم ها بر حسب فراوانی بیشتر، مشتمل بر صبا (18 بار)، صَرصَر (12 بار)، نسیم (8 بار)، سَموم (7 بار)، ریح (6 بار)، دَبور (5 بار) و شَمال (3 بار) است. هر کدام از این اسامی خاص باد در مثنوی، معانی ثانوی متعدد دارند که از میان آن ها صبا با 13 و شمال با 2 معنای ثانوی، دارای بیشترین و کمترین نقش ها و کارکردهای معنایی در مثنوی هستند.
مطالعه شاخصه های نظریه بهزیستی در غزلیّات شمس برپایه روان شناسی مثبت نگر سلیگمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله:مارتین سلیگمن، پدر روان شناسی مثبت، درجستجوی آنچه ارسطو«زندگی خوب» می نامد؛ بر جنبه هایِ مثبتِ انسان، تمرکز و تأکید می کند؛در نتیجه فضیلت ها وتوانمندی ها را جایگزینِ مؤلّفه های دستورالعملِ تشخیصِ اختلالات روان شناختی قرار می دهد. این جنبشِ نوین با انگیزه بهینه سازی کیفیّت زندگی از طریق ارتقای شادی ذهنی در بسترِ رضایت از گذشته، شادمانیِ حال و امید وخوش بینی نسبت به آینده، شکل گرفته است. نظریه بهزیستی ناظر بر هیجان مثبت، روابط مثبت، معنا، مجذوبیّت و دستاورد برای رسیدن به شکوفایی است. شش فضیلتِ عدالت طلبی، نوع دوستی، تعالی، خرد، شجاعت و میانه روی و بیست وچهار توانمندی، زیر بنای آن را تشکیل می دهند. روش این پژوهش ، با روش تحلیل محتوا و یافته های آماری، به مطالعه شاخصه هایِ نظریه بهزیستی در غزلیّات شمس بر پابه روان شناسیِ مثبت نگر سلیگمن می پردازد تا ابعاد تازه ای از این اثر را با نگاهی متفاوت مطرح کند. یافته ها و نتایج: از آنجا که اهداف مشترک آثار ادبی و عرفانی با روان شناسی مثبت نگر، تحصیلِ رضایت از گذشته، امید نسبت به آینده و کسب خشنودی در زمان حال، به منظورِ پرورش انسانِ توانمند در مسیر شکوفایی و زندگی بامعناست؛ به همین سبب اقیانوس پر رمز و رازِ غزلیّات شمس با سیطره موسیقی و عشق، عرصه شکل گیری و نمودِ امواجی از عناصر نظریه بهزیستی است که در این پژوهشِ میان رشته ای بدان پرداخته شده است؛ در نتیجه بر اندیشه های سازگاری مولانا و سلیگمن در مقوله شکوفایی و ضرورت هایِ تلاش انسان در این باره، برای دستیابی به کمال توجه دارد.
نقدی شناخت شناسانه بر داستان «پادشاه و وزیر یهودی» در مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تبیین مسئله: داستانِ «پادشاه و وزیر یهودی» در مثنوی معنوی در خوانش نخست، بیانگر روشی در سیاستِ صاحب منصبان برای تفرقه افکنی میان پیروان یک دین و آیین است. این داستان از دیدگاه معرفت شناختی و اندیشگانی نیز تصوّرات غلط و اشتباه های انسان را در استدلال به نمایش گذاشته است. مولانا در این داستان با نمایش طرح و نقشه وزیر برای نابودی دین مسیحیّت، عملاً نشان داده است که چگونه استدلال نادرست و نیز قضاوت و عمل مبتنی بر آن استدلال باعث فاجعه می شود. روش در این جُستار چگونگی استدلال و توجیه وزیر و پادشاه یهودی برای کار آنها به صورت توصیفی تحلیلی نقد و بررسی می شود تا نقص ها و ایرادهای ساختار اندیشه آنان پدیدار شود. یافته ها و نتایج: دستاورد پژوهش بر این موضوع دلالت دارد که اشتباه پادشاه و وزیر یهودی منشأ شناختی دارد و به تصوّرات نادرست آنها برمی گردد. آن دو با ذهنیّت بنیادگرایانه دوقطبی، به موضوع (دین مسیحیّت) اندیشیده اند و برپایه همین ذهنیّت به ارزشگذاری، قضاوت و سرانجام صدور حکم اقدام کرده اند.
معلولیّت و بازنمایی آن در ادبیات: تحلیل سه حکایت از مثنوی معنوی مولانا با استفاده از مفهوم «پروتز روایی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای نوین ادبی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۱۷
115 - 132
حوزه های تخصصی:
مطالعات ناتوانی یکی از جدیدترین شاخه های نقد و نظریه ادبی است که با رویکردی نقادانه، بازنمایی معلولیت و معلولان در آثار ادبی را مورد بررسی قرار می دهد. دیوید تی. میچل و شارون ال. اسنایدر دو تن از پژوهشگران این حوزه هستند که با معرفی مفهوم «پروتز روایی» بر آن بوده اند چارچوبی آکادمیک برای تحلیل تصاویر قالبی و کلیشه ای معلولان در هنر و ادبیات فراهم آورند. به گفته این دو منتقد، معلولان حضوری برجسته و پررنگ در آثار ادبی دوره های مختلف داشته اند، اما در بسیاری موارد تنها نقشی نمادین و استعاری برای آنان تعریف شده است. به عبارت دیگر، بازنمایی معلولان هیچ گاه در خدمت به تصویر کشیدن تجربه زیسته آنان نبوده، بلکه هدف اصلی آن انتقال معنا به مخاطبین در مورد سوژه غیرمعلول و جامعه سالم سالار است. این جستار می کوشد ضمن بررسی مفهوم پروتز روایی و برشمردن نمونه هایی چند از آن در فرهنگ و ادبیات غرب، آن را در نقد و بررسی شخصیت های معلول در سه حکایت از مثنوی معنوی مولانا به کار بندد. نتایج این پژوهش نشان می دهد معلولان سوژه مرکزی این حکایت ها نیستند، بلکه به عنوان ابزاری در خدمت روایت عمل می کنند، نقشی نمادین و ثانویه بر عهده دارند و نهایتاً تغییر مثبتی در شرایط حاشیه ای آنان حاصل نمی شود.
بررسی تطبیقی وادی توحید از دیدگاه مولانا و عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف از این پژوهش بررسی تطبیقی وادی توحید از دیدگاه مولانا و عطار بوده است. در این پژوهش، نشان داده شده که مولانا جلال الدین بلخی چگونه در اثر ماندگار خویش، مثنوی معنوی، با طی کردن وادی توحید با سالکان راه طریقت همراه و همگام است. از طرفی چون مثنوی یک اثر تعلیمی تمثیلی است به صورت مختصر به بررسی پاره ای از داستان ها و تمثیلاتی می پردازیم که مولانا در آن به یکی از هفت وادی اشاره کرده است. البته تعداد مقامات در منطق الطیر عطار به طور آشکار هفت وادی ذکر شده است که عبارتند از: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقر و فنا. در میان شاعران عرفانی، عطار است که مرز مقامات را به خوبی مشخص کرده و کتاب «منطق الطیر» خویش را بر پایه همین هفت مقام بنا نهاده و نظمی مشخص و منطقی در سیر بیان اندیشه های عرفانی خویش داشته و توحید را در منطق الطیر بسیار نمایان بیان نموده است. در نتیجه مولانا در مثنوی بر تعداد مقامات مقید نبوده است و تفکیکی میان آنها قائل نیست. او نیز به نظم و ترتیب آن ها نظر نداشته است و یکی از مهم ترین مقامات را هر دو شاعر توحید می دانند.
بررسی عنصر آتش در ایران باستان و چگونگی بازتاب آن در اندیشه مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از عناصر سازنده و بنیادی در جهان مادّی که همواره نقش ارزشمندی در زندگی بشر ایفا کرده است، «آتش» است. هر چه در جهان وجود دارد همگی به نوعی با این عنصر مقدّس در ارتباط است. آتش از دیرباز دراساطیر ایرانی، جایگاه ویژه داشته است. زرتشت به آن جنبه اخلاقی و معنوی داد و آن را علامت و نشانه زنده ای از پاکی و طهارت دانست. با توجه به راز آفرینی و شکوهمندی ذات آتش و نماد بودن آتش در اساطیر و افسانه های اقوام و ادیان گذشته و امروز، درمی یابیم که این عنصر همواره با زندگی و حیات انسان ها و مناسک و مراسم آیینی آن پیوند داشته است. مسلم است که آتش در پیشینه فرهنگی نیاکان ما، باور و اعتقادی دینی بوده است؛ اما امروز می توان آن را نماد پیوند در فرهنگ گذشته و حال دانست. عارف ایرانی مثل مولانا این آتش را در مکتب عشق و جمال به بیان های رمزی بیان نموده و دیدار با نور را چون زرتشت در مراحل سیر و سلوک نشان داده و در شهود باطنی به دیدار با نور رسیده است. این آتش همانی است که درگفته مولانا چنین انعکاس یافته است «هرکه این آتش ندارد نیست باد» و این آتش در شراب معنوی و موسیقی عرفانی و جمال معشوق بروز می کند و عرفان ایرانی را یکسره به رنگ خود درمی آورد. در این گفتار کوشیده می شود تا تفسیر و تحلیلی از آتش در دیدگاه مولانا با روش تحلیلی(کتابخانه ای) داده شود.
تمثیل های متناقض نمای زن در لابه لای اصول تعلیمی تربیتی مثنوی معنوی
منبع:
تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی دوره ۱۴ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۵۳
112 - 130
حوزه های تخصصی:
زن در عرصه فرهنگ و ادب پارسی ، سمبلها و نمادهای گوناگون و بعضا متضادی را به خود دیده است. دگرگونی این عنصر با توجه به دیدگاههای چامه سرایان و نویسندگان، سبب دگردیسی باورها و متون ادبی و در پاره ای جهات منجر به روابط بینامتنی با آثار و عقاید دیگران گردیده است. هدف این بررسی نمایان ساختن نقش های تمثیلی زن در مثنوی معنوی است. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی و با بررسی نقش های تمثیلی زن در مثنوی معنوی صورت گرفته است. بر پایه این پژوهش مشخص می شود افزون بر نقش های مثبت زن، عناصر سمبلیک دیگری مانند: مکر، شهوت، عقل و ... در آشکار کردن تمثیل های منفی ذهنی بسیار سهم داشته که مولانا به صورت تمثیلی از این موضوع جهت بیان مقاصد خود و تفهیم نقطه نظرات خود استفاده می کرده است. نویسنده این پژوهش، تمثیل های مثنوی در مورد زنان را در دو جایگاه متفاوت و برپایه منسجم تری از مفاهیم یافته است.
تجدد امثال از دیدگاه اشاعره و مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال بیست و یکم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۶۷
17 - 36
حوزه های تخصصی:
چیستی مفهوم تجدد امثال (تجدد اعراض) و تأثیر آن در تبیین در نظریه خلقت و ارتباط آن با حق- تعالی- از نظرگاه اشاعره و مولانا موضوع این مقاله است. تحقیق حاضر می کوشد تا در روند نظم سازمان یافته خود به این مسئله اصلی پاسخ دهد که آیا بین این دو دیدگاه در مسئله تجدد امثال ، تفاوتی وجود دارد؟ در فرض وجود تفاوت، ریشه ای ترین و اساسی ترین تفاوت ها کدام است؟ فرضیه تحقیق پیش رو بر این است که یین دیدگاه اشاعره و مولانا تفاوت هایی وجود دارد، اشاعره گرایشات دینی و اعتقادی خاصی دارند و با اینکه برای اراده الهی و قدرت عظیم حق تعالی نسبت به همه موجودات، عمومیت قائل شده اند در عین حال، تجدد امثال را در اجسام و انواع جواهر جایز نمی شمارند و این قاعده را تنها در باره اعراض قائل هستند، لیکن مولانا در این مسئله دیدگاه عرفانی دارد و بر این عقیده است که تجدد امثال، افزون بر اعراض شامل جواهر عالم نیز می شود. روش پژوهش به کار گرفته شده در این مقاله، روش کتابخانه ای و توصیفی- تحلیلی است که پس از بررسی آثار عمده اشاعره و مولانا در مسئله مورد بحث، آنها را به روش توصیفی- تحلیلی تبیین نموده ایم.
فرم و معنا در داستان «مراء کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی» مولانا در مقایسه با اثر «آینۀ آسمان» آنیش کاپور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پیکره دوره یازدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۲۹
59 - 70
حوزه های تخصصی:
بیان مسئله: مبحث فرم و معنا همیشه در روند شکل گیری اثر هنری جزو لاینفک مبانی هنر بوده است. همانطور مولانا در داستان «رومیان و چینیان» به ارتباط ظریف میان فرم و معنا از نظر گاهی عارفانه پرداخته است. از دیگر سو، اثر «آینه آسمان» آنیش کاپور که به عنوان اثری حجمی در هنر معاصر از جایگاه ویژه ای برخوردار است، در مقایسه با دیدگاه مولانا دارای نقاط مشترکی است و پژوهش حاضر درصدد است تا به آن ها بپردازد و این مهم را بررسی کند که چگونه و با چه زبان مشترکی، فرم و معنا در این آثار که در تقابل تاریخی بسیار زیادی هستند، مورد مطالعه قرار می گیرد؟ هدف: مولانا به مقوله معنا نگاهی بسیار فراتر از زمان خویش داشته است؛ همین ویژگی باعث شده است که به زبان هنر معاصر بسیار نزدیک باشد. لذا پژوهش حاضر درصدد است که با مقایسه ارزش معنا در داستان « مراء کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی » مولانا و «آینه آسمان» آنیش کاپور به مفهومی جدید دست یابد، به نوعی که با زبان هنر معاصر نیز در ارتباط باشد. روش پژوهش: پژوهش حاضر به صورت توصیفی-تحلیلی مورد مطالعه قرار گرفته است و با مراجعه به منابع کتابخانه ای، مفاهیم فرم و معنا در هنر معاصر و جایگاه و رابطه آن ها را در اندیشه و عرفان اسلامی بیان کرده است. یافته ها: یافته ها نشان داد داستان « مراء کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی » و اثر «آینه آسمان» در اهمیت نقش معنا تا آن اندازه کوشیده اند که حتی منجر به حذف فرم نیز گردیده است. این دو اثر تا حد بسیار زیادی از لحاظ فرم به یکدیگر نزدیک اند، اما زبان معنایی آن ها با توجه به بستر زمانی که در آن قرار گرفته اند نسبت به یکدیگر متفاوت است.
تحلیل مفهوم معنی و شوق زندگی در مثنوی معنوی با تأکید بر نظریه ویکتور فرانکل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۹۶
281 - 304
حوزه های تخصصی:
مولانا در مثنوی معنوی به دنبال ایجاد انگیزه و شوق به زندگی همراه با معنویت است. او می کوشد موانع رسیدن به معنویت را از پیش پای سالک بردارد. تحمل رنج ها، مسئولیت پذیری، عشق راستین، اعتقاد راسخ به خدا راهکارهای رسیدن به معنویت است. دیدگاه عرفانی او با روان شناسی معناگرای ویکتور فرانکل همسو بود. از این رو در پژوهش حاضر با روش توصیفی – تحلیلی از نوع کتابخانه ای به تحلیل مفهوم معنی و شوق زندگی در مثنوی معنوی براساس نظریه معنادرمانی فرانکل پرداخته شده است. در این پژوهش مؤلفه های رنج، تحمل پذیری، مسئولیت پذیری، عشق و دین داری نظریه فرانکل در مثنوی معنوی تبیین و تفسیر شد. یافته ها نشان داد که معنادرمانی و عرفان با هدف شوق در زندگی جز با عشق الهی و تحمل مشکلات این راه پر خطر اتفاق نمی افتد و اگر آدمی در آن به خطا و گناهی دچار شود با توکل به خدا باز به طریق حقیقت بازمی گردد.
مثبت گرایی و شادمانی از دیدگاه مولوی و سلیگمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روان شناسی مثبت گرا (Positive psychology) علمی است که با هدف بهبود زندگی، به توانمندی های انسان توجه می کند. مارتین ای.پی. سلیگمن (Martin E.P Seligman, 1942) بنیان گذار روان شناسی مثبت گرا، هیجانات انسان را در سه مسیر «حال-گذشته-آینده» مورد مطالعه قرارمی دهد. از نظر او شادمانی از هیجانات مثبتِ مربوط به زمان حال است. او برای دستیابی به شادمانی علاوه بر تجربه هیجانات مثبت در زمان گذشته و آینده و حال به تقویت فضایل اخلاقی ششگانه از دستاوردهای خویشتن شناسی توصیه می کند. مولانا نیز از بُعد انسان شناسی، همگان را به شناخت خویشتن دعوت می کند. درکِ زمان حال نیز از دیدگاه او دارای اهمیت زیادی است. مولانا آینده را فقط با امید به خدا و گذشته را برای دستیابی به رضایت دارای اهمیت می داند. هدف از این پژوهش پاسخ به این سوال است که آیا شادمانی از دیدگاه مولانا دست یافتنی است؟ آیا مؤلفه های شادمانی و مثبت گرایی در مثنوی، با نظریه روان شناسی مثبت گرایِ سلیگمن قابل سنجش است؟ دستاوردهای پژوهش در رسیدن به شادمانی در مثنوی علاوه بر همپوشانی متغیرهای مثبت گرایی، به برتری وجه اندیشگانی و عرفانی مولانا می انجامد. این پژوهش با روش تحلیلی توصیفی و استفاده از منابع کتابخانه ای به بررسی و تطبیق متغیرهای شادمانی و مثبت گرایی در مثنوی و یافتن شباهت ها و تفاوت ها پرداخته است.
هم سانی یا دگرسانی دو اهرم عشق در غزلیات مولانا و سعدی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال بیستم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
135 - 156
حوزه های تخصصی:
یافتن نقاط اشتراک و اختلاف بین عاشق و معشوق (دو اهرم عشق) در دیوان شاعران مختلف به شناخت بیشتر جهان بینی و معیارهای زیباشناسانه آن ها کمک می کند. در این مقاله با روش تحلیل مقایسه ای و با استفاده از ابزار کتابخانه ای، ویژگی های گوناگون عاشق و معشوق در پنجاه غزل از سعدی و پنجاه غزل از مولانا استخراج شده است. بر اساس آن، گونه های مختلف معاشیق دسته بندی و در آخر اشتراکات و اختلافات نگاه دو شاعر بررسی شده است. یافته ها در پی اثبات یا ردِ علمی برخی از فرضیه هایی است که پیشتر وجود داشته اند؛ فرضیاتی چون دست نیافتنی بودن معشوق سعدی، شخصی تر بودن عشق در غزلیات او، ثابت قدم تر بودن مولانا در استغراق اثبات شده است؛ همچنین این نکته که جمال، شرط اولیه عاشقی سعدی اما برای مولانا نتیجه عشق است و ویژگی های عاشق و معشوق در غزلیات متفاوت (عاشقانه/عارفانه) یک شاعر به هم شبیه تر هستند تا گونه مشابهش در غزل شاعر دیگر. این یافته ها که ریشه در آرای عرفانی مولانا و جمال شناسی سعدی دارد بر تفاوت بنیادی جهان بینی دو شاعر صحه می گذارد. از دیگر تفاوت ها می توان به اختلاف موضعشان در برابر هردو نوع عشق حقیقی و مجازی، چگونگی توصیف معشوق، میزان قدرت عاشق در موقعیت عاشقانه و احساسات او اشاره کرد.
جزئی نگری در مثنوی مولوی بر اساس نظریۀ اخلاق مراقبت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اخلاق مراقبت نظریه اخلاقی نوینی است که برپایه اصول مراقبت و مسئولیت تعریف شده و کرول گیلیکان آن را در تقابل با اخلاق سنتی بینان نهاده است. وی روش کلبرگ را در رشد قضاوت اخلاقی کودکان به کار گرفت و آن را مبتنی بر سه محور جزئی نگری، جانبداری و عاطفه گرایی استوار کرد. به طوری که اخلاق سنتی تکلیف گرا و نتیجه گرا را رد کرد و آن را ناقص و مردسالارانه شمرد. در این مقاله، با روش تحلیلی توصیفی، ابتدا با تبیین نظریه اخلاق مراقبت، محور جزئی نگری اصول قضاوت اخلاقی مولانا در مثنوی بررسی می شود. با تعمق در اشعار و داستان های مولانا این نتیجه حاصل شد که این عارف اخلاق مدار با جهان بینی دینی و عرفانی خود که در تعالیم اسلامی ریشه دارد، بین عقل و عاطفه تعادل اخلاقی ایجاد کرده و نظریه اخلاق مراقبت را در کلام خود به کار برده است. وی فراتر از جنسیّت و زمان، با اشاره به جزئی ترین اصول اخلاقی مانند ریا، تجاوز، غیبت، فساد، نفاق، تقلید و... عواقب رعایت نکردن این اصول را قضاوت می کند. مخاطبان اصلی وی در این مقوله، ارکان سیاسی حکومت، عالمان و فقیهان، شاعران، مداحان و دلقکان، طبقات عامه مردم، کج فهمان، صوفیان و زاهدان دروغین و شخصیت های دروغین هستند. گفتنی است بیشترین بسامد در طبقه صوفیان و زاهدان دروغین است و مولانا به نقد تزویر، ریا، نفاق و فساد در آن می پردازد.
بررسی تطبیقی معنای زندگی از دیدگاه مولوی و یالوم(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
دانستن معنای زندگی از مهمترین چالشهای اندیشمندان می باشد.رهایی از پوچی و دادن معنا و انگیزه به زندگی از بارزترین مطالب روانشناسی بوده است. دانشمندان ادوار مختلف برای یافتن ، پاسخی درخور برای معنای زندگی از هیچ کوششی دریغ ننموده اند . در این پژوهش کوشیده ایم معنای زندگی را از منظر عارف بزرگ مولانا و اندیشمند و روانشناس غرب، یالوم بررسی کنیم و به بیان اشتراکات و افتراقات دیدگاهشان بپردازیم. پژوهش حاضر به روش توصیفی تحلیلی و به شیوه استقرایی بر اساس گزارههای روانشناسی اگزیستانسیال و به طور خاص آراء یالوم و سرودههای مولانا صورت گرفته است. مولانا معتقد است اگر انسان بعد معنوی خود را بهتر بشناسد، این به زندگی او معنا و مفهوم می بخشد؛ خدا در زندگی وی نقش محوری دارد . اما یالوم روانشناسان اگزیستانسیالیس معتقد است دنیا تصادفی است و معنایی در کار نیست هیچ خط و مشی جز آنچه خود فرد خلق میکند وجود ندارد. یالوم و مولانا علیرغم تباین آشکار در آراء و عقاید در برخی از مولفههایی همچون آزادی، مرگ، تنهایی، پوچی و... که به ومعنادار بودن زندگی انسان منجر می شود متفق القولند. و برآیندی که از این بررسی به عمل آمده نشان میدهد معنای زندگی در سرودههای مولانا بر اساس روانشناسی وجودی یالوم منوط به رعایت اصولی همچون مسئولیت، عشق، اخلاق و ... است که خود انسان، آنها را ابداع کرده است. ضمن اینکه از دید مولانا بازگشت به اصل در کنار سایر مولفهها عامل رهایی انسان از پوچی و بیمعنایی است ولی یالوم به این جنبههای ما بعدالطبیعه اعتقادی ندارد.