مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱۰۱.
۱۰۲.
۱۰۳.
۱۰۴.
۱۰۵.
۱۰۶.
۱۰۷.
۱۰۸.
۱۰۹.
۱۱۰.
۱۱۱.
۱۱۲.
۱۱۳.
۱۱۴.
۱۱۵.
۱۱۶.
۱۱۷.
۱۱۸.
۱۱۹.
۱۲۰.
مولوی
حوزه های تخصصی:
یکی از شاعران و عارفان ایرانی که نقشی برجسته در غنا و گسترش فرهنگ اسلامی ـ ایرانی و حتی نشر آرمان های انسانی و فرهنگ بشری داشته، جلال الدین محمد بلخی است. او به دلیل نیل به ساحت صلح جاودان، معرفت ژرف به کتب وحیانی و شناخت دقیق نهان آدمی، به ابعاد مختلف معرفت شناسی چون هستی شناسی، جهان شناسی، خداشناسی و خودشناسی وقوف دارد و از یک سو به تعالی روح اندیشیده و از سویی دیگر، به رهانیدن انسان از حصارهای تنگ نژادی، زبانی، جغرافیایی و آفات ناشی از تنگ نظری، جزم اندیشی و خودبینی مدد رسانیده است. او به مقامی رسید که توانست در مجموعه آثار خود با جامعیتی شگفت و شگرف در حوزه انسان شناسی به تحلیل عوامل و موانع آرامش روحی بشر بپردازد. او با این نگاه فراگیر و البته مبتنی بر خرد و سنت عرفانی، مستی و فراموشی خویشتن، دوراندیشی های بلفضولانه، بازی و اشتغال به خود و خودشیفتگی، شهرت طلبی و ... را به عنوان ملجأهای نامناسب انسان یاد می کند و بر این اساس، با تأکید بر معنویت، عرفان، دین و سعادت و تعالی روحی بشر و اندیشه مندتر کردن او، به مقابله با مجموعه چالش ها و بحران هایی برمی خیزد که به صورت بالقوه روح انسان ها را تحدید و بلکه تهدید می کند. این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی و با استنباط از مثنوی به بررسی و آسیب شناسی آفات و بحران های فراروی آدمی در اعصار گوناگون و شناسایی آموزه ها و پیامدهای رهایی بخش مولوی برای مقابله با این چالش ها خواهد می-پردازد. نتیجه پژوهش نشان می دهد که مهم ترین پیام های مولوی برای انسان معاصر از میان مجموعه پیام های جهانی، بررسی و تحلیل عوامل و دلایل خودناشناسی و فقدان معرفت نسبت به من واقعی، شکاکیت، احساسات گرایی و شیفتگی نسبت به قید و بند، بیگانگی و تنهایی، بی معنایی، مصرف زدگی، تبعیت از اندیشه ها و افکار غالب است که در این مقاله به بررسی و نقد آن ها در مثنوی معنوی پرداخته شده است.
مهلتی بایست تا خون شیر شد؛ تأویلی بر ابیات آغازین دفتر دوم مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در ابیات آغازین دفتر دوم مثنوی، تناقض و پراکندگی ای در ظاهر ابیات وجود دارد. اکثر شارحان مثنوی در شرح این ابیات، به دلیل اینکه مولوی نام حسام الدین را به میان آورده، به تفسیر تاریخی متوسل شده اند. اما این تفسیر تاریخی نه تنها نمی تواند آن تناقض را برطرف کند، به آن دامن هم می زند. حال آنکه اگر نام حسام الدین را نه در معنی ظاهری آن، بلکه در معنی نمادین آن در نظر بگیریم، این تناقض برطرف می شود؛ گرچه ابهامی که در ابیات هست تا اندازه ای بر جا می ماند. با توجه به شواهد و قراینی که در کلام مولانا یافت می شود، یکی از معانی نمادین حسام الدین را می توان جنبه معنوی مثنوی گرفت که اتفاقاً با همین تأویل، تناقض مذکور رفع می شود.
مقایسه برخی از جنبه های محتوایی و شکلی غزلیات شمس و معارف بهاء ولد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هرگونه بررسی و شناخت آثار و افکار مولوی بدون توجه به منابع فکری و تحصیلی او جامع نیست. از میان این منابع، آنچه بیشتر جلب نظر می کند، سه مأخذ است: قرآن کریم، شعر و نثر فارسی، و تعلیمات بهاء ولد، پدر او که در کتاب معارف آمده است. در این مقاله به همین منبع سوم توجه شده و مقایسه ای بین محتوای معارف با غزلیات شمس صورت گرفته است. از میان موضوعات مشترک مطرح در هر دو متن، عمدتاً به موضوع هایی پرداخته شده که منشأ قرآنی دارد و از آن طریق، به متون عرفانی دیگر و از آنجا به کتاب معارف و سپس به غزلیات شمس راه یافته است. اگرچه این موضوع ها در غزلیات شمس جامه نظم پوشیده، نوع تفکر و برداشت از آیات و شیوه بیان مطالب، همان گونه است که در کتاب معارف آمده است. از جمله موضوع ها، خالقیتِ و فاعلیتِ خداوند است. دوم منحصر نبودن تسبیح خداوند به انسان است. سوم، آفرینش خداوند بر اساس فضل وکرم و مسئله مترتب برآن یعنی ترک اسباب است. این اشتراک دیدگاه ها همچنین در به کارگیری زبان روزمره و محاوره و سبک موعظه و بیان منبری نیز در هر دو متن قابل تبیین است.
تفسیر غزلی از مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، یکی از غزل های مولوی تفسیر شده است. به عقیده نویسنده، این غزل مثل بسیاری از غزل های مولوی دارای وحدت عاطفی است، و همین امر سبب پیوند معنایی میان ابیات و رفع ابهام از پاره ای از آن ابیات می گردد. نویسنده با استفاده از روابط بینامتنی و زمینه ذهنی مولوی سعی کرده است مبهمات بیت ها را روشن کند و پیوند معنایی ابیات را علی رغم گسستگی ظاهری آن ها توضیح دهد و از این طریق وحدت عاطفی غزل و اندیشه مترتّب بر آن را کشف کند.
بررسی اجمالی اندیشـه های مشترک مولانا و ابن فارض(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عرفان اسلامی، مکتبی فکری و فلسفی است که سالک را از راه شناخت حق و حقیقت بر مبنای کشف و شهود عارفان به سرمنزل مقصود می رساند. عرفا، مفاهیم قرآن و احادیث را به باطن انسان و جهان درون تطبیق داده و در نهایت، اندیشه ای ناب عرضه کرده اند؛ این ویژگی به عیان در آثار مولانا و ابن فارض مشهود است. سلوک عملی و معاملات عرفانی و تجربیات سلوک صوفیان تا قرن هفتم، پشتوانه گرانبهای تصوف و عرفان است، اما در قرن هفتم با ظهور محیی الدین و شاگردان او، تحولی شگرف در عرفان و تصوف به وجود آمد، و به موازات این تحول عرفانی در قالب فلسفی، در همین عهد دو شخصیت سترگ، یعنی مولانا و ابن فارض خوش درخشیدند. مولانا بنا بر سیره پیران طریقت به معاملات عرفانی پرداخت، و با وسعت نظر، مثنوی خویش را دکان وحدت نامید، و از ذکر مباحثی چون وحدت وجود و وحدت شهود دریغ نکرد. با این تفاوت که وحدت وجود مولانا با وحدت وجود امثال محیی الدین تفاوت هایی داشت. ابن فارض در شور و مستی و عشق و جمال و جلال چونان محیی الدین و مولانا بود و کلام او بیشتر صبغه وحدت وجودی داشت؛ اگرچه گاهی به مذاق وحدت شهودیان هم سخن می گفت. در این مقاله با تبیین اشتراکات مولانا و ابن فارض، پیرامون مباحثی چون جمال و جلال، عشق و سماع، عقل، تعدّد ادیان، زیباپرستی عرفانی سخن به میان آمده است.
معانی حقیقت و راه های کشف آن در مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بحث از معانی «حقیقت» در نزد مولوی می پردازد. در این مقاله از معنای حقیقت، فطری بودن حقیقت، معنای تحقیق، و نیز راه رسیدن به حقیقت از دیدگاه مولوی سخن به میان آمده و تلاش شده که دیدگاه وی در این خصوص تبیین گردد. نگارنده در این نوشتار کوشیده است روشن سازد که مولوی در مثنوی از تحقیق (حقیقت-جویی) معنایی خاص و جدید و به تعبیر بهتر، مکمل دیدگاه فیلسوفان و متکلمان مسلمان ارائه داده است. مولوی، محقق واقعی را کسی می داند که تحقیق باعث تحول روحی او شده باشد و در غیر این صورت، همچنان مقلّد خواهد بود نه محقق. نگارنده ضمن معرفی محدودیت های کشف حقیقت، راه های رسیدن به آن را نیز بیان می کند.
چیستی و چرایی پرسش و پاسخ از دیدگاه مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر با طرح جایگاه و نسبت سؤال و جواب با گفت وگو (دیالوگ) و حدود معنی شناختی آن آغاز می گردد و سرچشمه های اندیشه مولوی را در این خصوص باز می نمایاند. ادامه مقاله، پیشینه و جایگاه سؤال و جواب، دیالوگ و دیالکتیک را با نگاهی تطبیقی در حوزه های هستی شناختی و معرفت شناختی در نظر فیلسوفان یونان، اندیشمندان دنیای معاصر و دیدگاه خاص و جهان نگری مولوی به اختصار بیان می دارد و به نقد و بررسی سؤال و جواب به شیوه تحلیلی و با سه رویکرد متفاوت: 1. خاستگاه، ماهیّت و ضرورت سؤال و جواب 2. انگیزه سؤال و جواب 3. سنخیّت در سؤال و جواب به طرح موضوعات و یافته های ذیل از دیدگاه مولوی می پردازد:
برشمردن اندیشه به عنوان سرچشمه پرسش و پاسخ؛ اشاره به معانی، سطوح و ترازهای متفاوت در این حوزه؛ بررسی دلایل اعتراض و انکار مولوی بر عقل فلسفی با وجود تأکید بر ضرورت و سودمندی استدلال و چون و چراهای منطقی؛ نشان دادن راه گذر از تنگنای فلسفه؛ نقد گفتگوی راستین با توجّه به غایت، غرض و انگیزه پرسشگری و در نهایت، لزوم سنخیّت و نسبت در پرسش و پاسخ در مجموعه روابط و حوزه های مختلف.
دیدگاه حکیم سنایی(حدیقه) و مولانا (مثنوی) در باب شرور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار، ضمن بررسی دیدگاه معتزله و اشاعره و امامیه و بعضی فلاسفه درباره شرور، اندیشه های مولانا و سنایی کاویده و نموده می شود که آنان با توجه به ذهنیت نسبیت گرای خود به این موضوع پرداخته اصل «همبستگی و انداموارگی» و «کلیت نظام جهان» و «اجتماع اضداد» را در سمت و سوی «سودمندی ناملایمات و حکمت الهی» در وجود آن ها مطرح و سرانجام، ضمن موجّه دانستن نزاع های کلامی و فلسفی، راه حل نهایی مشکلات و از جمله معضلات کلامی و فلسفی مانند شرور را «عشق» می دانند. چون عاشق، همه چیز معشوق را نیکو می داند و در وجود او استحاله مییابد، دیگر دوگانگی وجود ندارد که بخواهد از نظام خلقت ایراد بگیرد؛ چه گیاه بدبینی در خاک دوگانگی می روید و این جاست که راه عارفان از اهل کلام و فلسفه تمایز می یابد. امّا تفاوت سنایی و مولوی یکی در شیوه بیان مطلب و دیگر قاعده «عوض» برای تسکین دردها و رنج ها در بیان مولاناست که سنایی چیزی در این باب نیاورده است. علاوه این که هر دو معتقدند، اگر تلاشی در خور، انجام پذیرد، اغلب رنج ها و مشکلات راه مقابله و چاره دارند. بنابراین، خوش بینانه ترین دیدگاه نسبت به هستی و شرور ظاهری را عارفان دارند که از جمله آن ها سنایی است و مولانا که در اوج عشق و وحدت سیر می کند، دیدگاهش بیشتر مبتنی بر عرفان است تا کلام؛ اما اگر گزیری از تحلیل کلامی نباشد، گرایش آنان به مبانی عقلگرایان مشهودتر است تا به اشعریت؛ اهل اعتزال هم که مورد طعن هر دو فرزانه هستند؛گرچه ممکن است، تشابه یا تواردی میان آراء آنان دیده شود.
تأثیرپذیری مثنوی مولانا از نهج البلاغه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی و تبیین تأثیرپذیری مولوی در مثنوی، از کلام گهربار امام علی (ع) در نهج البلاغه می پردازد. ابتدا به ذکر بازتاب سخنان رسول (ص) درمورد امام علی (ع) و سیمای امیرالمؤمنین علی (ع) و تجلّی صفات آن حضرت در مثنوی پرداخته شده؛ نیز حکایاتی از آن امام همام که مولانا آنها را باز آفرینی کرده و با زبان شاعرانه خویش به رشته نظم کشیده، آورده شده است. در بررسی اثرپذیری مثنوی از نهج البلاغه، انواع این تأثیرپذیری نگاشته شده و جایگاه هر یک از آنها اعم از تأثیرات واژگانی لغوی، اقتباس، تضمین، تحلیل، ترجمه، تفسیر و تأویل و تمثیل توضیح داده شده و نمونه-هایی برای هر یک از انواع به عنوان شاهد ذکر گشته است.
بررسی تطبیقی معانی و جایگاه خیال در مثنوی و آراء افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از دغدغه های فلاسفه و حکما تشریح و تبیین چیستی خیال، جایگاه و کارکرد آن در ارتباط با انسان و هستی شناسی، بوده است. افلاطون اولین فیلسوفی است که برای خیال مرتبه معرفت شناسی قائل شد و با تقسیم جهان به دو عالم معقول و محسوس، مرتبه شناخت خیال را مختص عالم محسوس دانست. مولوی هم در جای جای مثنوی به خیال، اقسام آن، جایگاهش در شناخت و معرفت انسان اعم از امور عینی و ماورائی و تأثیرات متعددی که بر جسم، روان و کمالات روحی فرد می گذارد، پرداخته است؛ بنابراین این جستار درصدد است تا به مقایسه خیال از دیدگاه این دو بپردازد. برای نیل به این هدف ضمن استفاده از روش توصیفی- تطبیقی، نخست، تعاریف خیال از نظر مولوی در مثنوی و نظریات افلاطون بررسی، سپس شباهت ها و تفاوت های دیدگاه های این دو نشان داده شده است. نتیجه این که دیدگاه های آنان از جهت غیر واقعی بودن و سایه بودن جهان و پدیده ها، ارتباط تقلید و خیال، محدود و ناقص بودن ابزار خیال برای درک واقعیت و این که این نحو ادراک متعلّق به عموم مردم است، به هم شبیه و در مواردی مانند قدرت خیال، جایگاه معرفتی خیال، معنی و تأثیر خیال متفاوت است.
شادی گرایی و جنبه های تعلیمی آن در غزلیات شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شادی یک پدیدة درونی و روحی است که در زندگی فردی و اجتماعی بشر حضور و نقش فعّالی دارد. از این رو در دین و عرفان اسلامی جایگاهی والا یافته است. ابعاد تعلیمی شادی در عرفان از مهم ترین نقشهای آن به شمار میآید. غزلیات جلال الدّین محمد مولوی بلخی - موسوم به غزلیات شمس تبریزی- به اعتبار میزان کاربرد مضمون شادی، برای تحقیق در این مورد اهمیت و ظرفیت زیادی دارد و هدف این مقاله آن بوده که پس از تعریف شادی، از دیدگاههای مختلف- بویژه عرفانی- نقش تعلیمی، عوامل و نشانه های شادی گرایی را در غزلیات شمس بررسی نماید. در این تحقیق به شیوة کتابخانه ای و اسنادی تمامی غزلیات مولوی مطالعه و شواهد مربوط به موضوع تحقیق استخراج و بررسی شد. نتیجه این بررسی نشان می دهد که مولانا شاعری شادی گرا بوده و از خواصّ و کارکردهای تعلیمی شادی برای القای اندیشه های عرفانی اش بهرة فراوانی برده است.
زندگی خصوصی مولانا در لایه های پنهان نخستین داستان مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر، خوانشی متفاوت از داستان نخست مثنوی به منظور بازجست انعکاس سایه وار زندگی خصوصی مولانا و ارتباطات اجتماعی وی با افراد مهم و تأثیرگذار در زندگی اوست. لذا ضمن تأیید و صحه گذاشتن بر قرائت ها و تأویلات متعدّدی که تا کنون محقّقان برجسته ی ایرانی و غیرایرانی از این داستان به عمل آورده اند، داستان را در «بستر تاریخیِ» زندگی مولانا تحلیل خواهیم کرد. می دانیم مولوی خاطرات آشنایی و زندگی با شمس و پایان تراژیک این ارتباط را در فاصله ی طولانی بین غیاب شمس و آغاز سرایش مثنوی، در جهان عینیّت، علی رغم درگیری ذهنی شدید و مداوم با آن، به لایه های پنهان ذهن خویش می رانده و تنها با سرودن غزل های جانسوز، آبی بر آتش درون می پاشیده است. به نظر می رسد خاطرات فروخفته، در نخستین گام روایت پردازی، از اعماق ناخودآگاه فردی وی به در آمده و خود را در لایه های پنهان روایت نشان داده است. مولانا در این داستان مانند رؤیابینی است که با عمل «جابه جایی»، «ادغام» و «فشرده سازی» ضمن این که مهمترین مقطع زندگی خود را گزارش می کند، پرده ای چندلایه بر آن می افکند و تنها «سرّ دلبران»؛ یعنی حکایت حال خود و شمس تبریزی را در «حدیث دیگران»؛ یعنی روایت پادشاه، کنیزک، زرگر و طبیب الهی بازمی گوید. بنابراین، حکایتِ «نقد حال» خود را با شخصیّت «پادشاه»، شمس تبریزی را با «طبیب الهی»، کیمیاخاتون را با «کنیزک» و علاءالدّین محمّد را با «زرگر» بر مبنای اصل مشابهت، بازسازی می کند تا به صورت پوشیده از عملکرد خود در رابطه با شمس دفاع کرده باشد. زیرا علی رغم گذشت بیش از یک دهه از غیاب شمس، هنوز از عریان سازی و صراحت کلام هراسان است و سعی می کند با ترفندهای روایی بیش از آنکه پرده از حقیقت حال خود با شمس بر دارد، پردهایی ضخیم بر آن بیفکند.
خاستگاه سخن از نگاه مولوی به همراه برخی ملاحظات تطبیقی در حوزه ی ادبیات خداشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این گفتار با عنوان «خاستگاه سخن از نگاه مولوی» با مقدمه ای در موضوع غیبی و وحیانی بودن خاستگاه سخن و اصالت کلام نفسی یا کلام الله ـ بر پایه ی اصول و مبانی کلام اشعری ـ و با تأکید بر ارزش و اعتبار ویژه ی سخن و جایگاه موجودات به عنوان کلمات خداوند در قلمرو هستی شناسی مولوی آغاز می شود و جایگاه ساحت ازلی و ابدی الهی را به عنوان سرچشمه ی اصیل و راستین و خالق و مالک سخن، همچنین گوینده و شنونده ی حقیقی سخن که سرانجام سخن بدان بازمی گردد، می نمایاند. ماهیت نسبت کلمه ی خلّاقه ی (کن) با سایر مراتب هستی و پیوند ناگسستنی و ذاتی آفرینش با کلمه و رابطه ی زبان و هستی از مسائل مطرح در این بخش است. در ادامه با تفصیل بیشتر به این پرسش بنیادین که چگونه در قلمرو الوهیت، کلام نفسی که به عالم غیب، جهان حقیقت و معنی و به عبارتی به بالاترین تراز وجودی تعلق دارد، در جهان آفرینش و عالم شهادت عیان و آشکار می گردد، می پردازد.
بدین ترتیب در دو فصل جداگانه موقعیت هستی شناسانه ی سخن و پیوند، ارتباط و نسبت کلام الله یا کلام نفسی و ازلی خداوند با: 1. اَلست و میثاق ازلی 2. انسان کامل مورد بررسی قرار می گیرد.
جایگاه عشق در نظریه اخلاقی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عشق، جایگاهی مبنایی در نظریه اخلاقی مولوی دارد. هویت زمانی یا «خود» محصول فکر زمان اندیش و مختصاتی محدود بین گره های زمانی ماضی و مستقبل است؛ هویتی که مطلوب نفس امّاره بوده، از طرف آن پشتیبانی می شود. مولانا حیات نفس را در گرو تغذیه از تخم غرض هایی می داند که در کشتگاه های زمانی آینده و گذشته به ثمر می نشینند. درنتیجه الگوی اخلاقی کلان وی در اطفای رذایل نفسانی، منقبض کردن این عرصه های زمانی است؛ زیرا فعلیت نفس در گرو زمان اندیشی معطوف به آینده و گذشته است؛ اما صعوبت این کار با توجه به بروز اوّل فجور و تکوینی بودن آنها در انسان از عهده عقل خارج است و پای عشق را به میان می کشد. چاشنی «بی هشی» یا رهایی از «خود» مطلوب ترین فرآورده عشق و آرزوی تکوینی انسان است؛ زیرا شخص در پرتو آن از رنج های آمیخته به «خود» رهایی می یابد و به مطلوبیت فطری موردنظر خود خواهد رسید.
«خودشناسی» در مثنوی؛ مبانی و طرق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شناختِ «هویت» آدمی، یعنی «کیستی و چیستی خود» از دل مشغولی های اصلی اندیشمندان از گذشته تاکنون بوده است و آنها همواره کوشیده اند از زاویه های مختلف علمی و با رویکردهای متفاوت چارچوبی نظری برای این مسئله ترسیم کنند. در عرفان اسلامی این بحث زیر عنوانِ «معرفت نفس» یا «خودشناسی» مجال طرح یافته است.
نوشتار حاضر با رویکردی عرفانی، مبانی هستی شناسی و انسان شناسی مولوی را در مواجهه با مسئله «خود شناسی» بررسی می کند.
در نگاه مولوی، شناخت «خود» واقعی و اصیل انسان، از راه تجربه های عادی مقدور و میسور نیست؛ بلکه این امر تنها با نوعی تجربه عرفانی و از رهگذر شکستن چارچوب آگاهیِ کاذب و شاکله های مفهومی متعارف صورت می پذیرد. بر اساس این رهیافت، شناخت حقیقی «خود» تنها از رهگذر «نفی خود» امکان پذیر است؛ حالتی که در آن، همة تمایزات «فاعل شناسا و متعلق شناسایی» از میان برمی خیزد و اراده و شعور نفسانی و عقل انسان در وجودی برتر استحاله می یابد. از نظر مولوی انسان در این حالت به «خودشناسی» و «خداشناسی» می رسد که بنا بر اصطلاحات عرفانی آن را «فناء فی الله» می نامد.
معرفت شناسی دینی در اندیشة مولوی: برداشتی روش شناسانه از اولین حکایت مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی معنوی اثری گران سنگ است. انسان متفکر می تواند با تعمق در این کتاب علاوه بر مفاهیم بلند عرفانی، منابع سرشاری از حکمت و فلسفه و جهان بینی های مترقی بشری را جستجو کند. یکی از زوایای پنهان اندیشة مـــولوی، توجه دقــیق او به روش شناسی است که یکی از شاخه های اصلی معرفت شناسی به شمار می آید. هدف این مقاله ورود به موضوع روش شناسی در اندیشة مولوی است که به نظر می رسد تاکنون به آن پرداخته نشده است. برای نیل به این مقصود، اولین حکایت مثنوی در دفتر اول، با نگاهی متفاوت مورد تحلیل قرار گرفته است. نتایج این بررسی مؤید یافته های پیش روست؛ نخست اینکه در نگاه مولوی، معرفت شناسی دینی از حیث روش جامع نگر است و تمامی شیوه های رایج شناخت را به رسمیت می شناسد. دوم اینکه، آنچه امروز شیوة علمی در روش شناسی نامیده می شــود، به دقت تمام در مثنوی معرفی و توصیف شده است. سوم، محدود کردن اعتبار روش های پژوهش در علوم انسانی به شیوة تجربی، نادرست بوده و راه صواب، به کارگیری روش عام و ترکیبی است. چهارم، رعایت اخلاق علمی در فرایند پژوهش یک ضـــرورت است. امانتداری و صداقت دو ویژگی مهم اخلاق علمی است و پنجم ایــنکه، اگرچه عقل و تجربه دو ابزار قدرتمند شناخت است و در نتیجه هر دو رویکرد خردگرایانه و علمی دارای جایگاهی رفیع و ارزشمند می باشد، امــــا درعین حال دارای محدودیـت های قابل تأملی در شناخت کامل انسان و جهان هستی است.
سعدی و زبان فارسی
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بررسی زبان فارسی نوین که بعد از اسلام در ایران شکل گرفت و سعدی به عنوان یکی از گویندگان این زبان ، میپردازد. نویسنده مقاله زبان سعدی را بر اساس شواهد شعری و یافتههای خود و در مقایسه با شاعرانی چون مولانا، زبانی معیار و به دور از کاربردهای حوزهای میداند و اشاره میکند واژههایی که سعدی استفاده کرده از مقوله واژههای کم کاربرد یا نادر نیستند و به طور مکرر استفاده شدهاند.
با مولوی در گذار از جلوه هزارنقش آفرینش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عرفان به ما می آموزد که هدف آدمی عبارت است از درک حقیقی عالم معنی. آفرینش جلوه ای است هزاررنگ و هزارنقش از نوری بی رنگ و درخشان؛ یعنی حضرت احدیت و خلقت چیزی جز رنگارنگی این بی رنگی ازلی نیست که «صور» را پدید آورده است و هرچه تفرّد و تشخص، تفرقه و تعیّن و تمایز و تخالف وجود دارد، از همین جا است. کل پیام مولوی، با استفاده از رمزی که خود او در تمایز میان صورت و معنی بیان کرده، قابل تشریح و تفسیر است. در این جستار به تبیین مفهوم «صورت» و «معنی» در اندیشه مولوی بر پایه کتاب فیه مافیه پرداخته شده است؛ دو مفهومی که مولانا دامنة آن را در تمامی عالم هستی، ساری و جاری می داند و از این رهگذر، رفیع ترین آموزه های عرفانی و هستی شناسی خویش را تبیین می کند.
السحر الحلال (إعادة النظر فی فکرة بایزید البسطامی من خلال قصة شمس الدین والمولوی) (سحر حلال (بازخوانی اندیشه بایزید از خلال داستان شمس و مولوی))(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله در صدد بررسی اندیشه بایزید بسطامی در پرتو شطحیات او و پژوهش در آراء صوفیان و عارفان وصاحبنظران مطرح در تاریخ عرفان اسلامی پیرامون موضوع مذکور است.
در نخستین برخورد آفتاب تبریز و برنای بلخ در شهر قونیه پرسشی به میان آمد که کیان ذهنی مولوی را به آشوب کشاند. این پرسش دو نیمه داشت که یک نیمه آن شطح گونه ای از بایزید بسطامی بود. در این پرسش شمس تبریزی اینگونه از مولوی پرسیده بود که: پیامبر برتر است یا بایزید؟ و اگر پیامبر برتر است که هست، از چه روی بایزید گفته است: «سبحانی ما أعظم شأنی» و پیامبر فرموده است: «ما عرفناک حقّ معرفتک.»
این پرسش دو نیمه ای از دو گزاره برخوردار است که دومین گزاره، مشروع و معروف و مقبول است؛ اما گزاره نخست شطح گونه ای است که هر ذهن با معرفتی را درگیر می کند. انعکاس سخن بایزید بعدها در متون عرفانی نگاه جانبدارانه شیوخی چون امام اسماعیل مستملی بخاری، امام محمد کلاباذی، عطار، و مولوی... را موجب شده است و نیز برخوردار از تحلیلی نیکو توسط مشایخی همچون بونعیم اصفهانی، بونصر سراج، و خواجه قشیری گشته است.
آنچه از میان این سخنان در باب شطح بایزید قابل تأمّل است را می توان در چهار بخش طبقه بندی کرد: تنگ ظرفی بایزید، شطحیات و تندگویی های او، بایزید دانایی که تظاهر به دیوانگی کرده، و سرانجام وجود مهر خدایی در دل بایزید.
کوه و معانی نمادین آن در بیان عواطف عارفانه و عاشقانه ی مولانا در مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مولوی پرآوازه ترین شاعری است که لطیف ترین و با شکوه ترین معانی زندگی را در قالب مثنوی به جهانیان عرضه کرده است. مثنوی را به عنوان گنجینه ای از تصاویر بی پایان و مولوی را با قدرت تصویرگری بی مانند، می شناسیم. مولوی از ساده ترین جلوه های زندگی و مظاهر بی مانند عالم طبیعت از جمله کوه، نفیس ترین و ناشنیده ترین درس ها را به ما می آموزد و به دنیای کهنه و غم زدهی درون ما، جامهای از طراوت و تازگی می بخشد.
با توجه به اهمیتی که کوه در تصویرگری های شاعرانه و بیان عواطف و احساسات مولانا دارد که این خود حاکی از بازتاب افکـار متعالی و روح بزرگ اوست، در این مقالـه کوشیده ایم تا نقش کـوه و
معانی نمادین آن را در بیان عواطف عاشقانه و عارفانه مولانا تحلیل کنیم و از این رهگذر با خلاقیت شاعرانه و شیوهی بیان عواطف و احساسات او در بیان مضامین والای عرفانی آشنا شویم.
این تحقیق به روش توصیفی و شیوهی تحلیل محتوا انجام شده است. نتایج تحقیق، نشان دهندهی تعلّق خاطر و توجّه روح بزرگ مولانا به مظاهر بخشندگی، عظمت و بزرگی و پایداری است. کوه علاوه بر هیبت و صلابتی که دارد، الهام بخش یک درس اخلاقی نیز هست و آن درس هم صدایی در عین رازداری و پناه دهندگی است که مولانا به آن توجّه خاصّی داشته است.