مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
بایزید
حوزه های تخصصی:
این مقاله در صدد بررسی اندیشه بایزید بسطامی در پرتو شطحیات او و پژوهش در آراء صوفیان و عارفان وصاحبنظران مطرح در تاریخ عرفان اسلامی پیرامون موضوع مذکور است.
در نخستین برخورد آفتاب تبریز و برنای بلخ در شهر قونیه پرسشی به میان آمد که کیان ذهنی مولوی را به آشوب کشاند. این پرسش دو نیمه داشت که یک نیمه آن شطح گونه ای از بایزید بسطامی بود. در این پرسش شمس تبریزی اینگونه از مولوی پرسیده بود که: پیامبر برتر است یا بایزید؟ و اگر پیامبر برتر است که هست، از چه روی بایزید گفته است: «سبحانی ما أعظم شأنی» و پیامبر فرموده است: «ما عرفناک حقّ معرفتک.»
این پرسش دو نیمه ای از دو گزاره برخوردار است که دومین گزاره، مشروع و معروف و مقبول است؛ اما گزاره نخست شطح گونه ای است که هر ذهن با معرفتی را درگیر می کند. انعکاس سخن بایزید بعدها در متون عرفانی نگاه جانبدارانه شیوخی چون امام اسماعیل مستملی بخاری، امام محمد کلاباذی، عطار، و مولوی... را موجب شده است و نیز برخوردار از تحلیلی نیکو توسط مشایخی همچون بونعیم اصفهانی، بونصر سراج، و خواجه قشیری گشته است.
آنچه از میان این سخنان در باب شطح بایزید قابل تأمّل است را می توان در چهار بخش طبقه بندی کرد: تنگ ظرفی بایزید، شطحیات و تندگویی های او، بایزید دانایی که تظاهر به دیوانگی کرده، و سرانجام وجود مهر خدایی در دل بایزید.
بایزید بسطامی در شبه قاره ی هند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اندیشه های بایزید را نخستین بار هجویری، در قرن پنجم هجری در شبه قاره منتشر کرد. پس از آن سلسله های صوفیه ی هند مثل سهروردیه و چشتیه و نقشبندیه و شطاریه و قادریه هر یک به نوعی از اندیشه های بایزید تأثیر پذیرفتند و برخی از آن ها، بایزید را در سلسله ی سند خود جای دادند. مهمترین مسأله ی صوفیان شبه قاره در قبال بایزید، شطحیات او بود. هجویری نخستین کسی است که به تفسیر و تبیین شطحیات بایزید در شبه قاره دست زده و سنتی از خود به جای گذاشته که سایر صوفیه بعد از او در شبه قاره، تقریباً پا جای پای او گذاشتند. پس از هجویری، اکثر صوفیان در برابر او، حالت انفعالی به خود گرفتند و در آثار خود، جز آن چه در کتب پیشینیان درباره ی بایزید موجود بود، چیز تازه ای ارائه ندادند و برخی همچون احمد سرهندی نیز در عین احترام والایی که برای او قائل بودند، به نقد حالات و اقوال، خصوصاً شطحیات او پرداختند. این پژوهش در پی بررسی و تحلیل سنت به جا مانده از بایزید در شبه قاره است.
ویژگی های شاخص بلاغی و محتوایی شطحیات بایزید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عارف گرچه لحظات و آناتی از عمر خویش را در عالم برتر ملکوت به سرمی برد که صباح و مساء و مکان ندارد و تهی از هرگونه کثرت است، هنگام نقل تجربیات خود از وحدت، ناچار از توسل به ابزارهای عالم کثرت که مفهوم و منطوق است می گردد و برای توصیف خاطرات خود، هم از زبان حقیقی و هم از زبان مجازی استعانت می جوید، با وصف این سخنان وی متناقض نما و نیازمند شرح و تأویل می گردد. بایزید بسطامی پس از شهود یگانگی نفس فردی خویش با نفس کلی یا نامتناهی از عروض احوال و تجارب گوناگونی گزارش کرده که زبان وصف او را هنری و جمال شناسانه و گزاره های عارفانه اش را از منظر برخی بی معنی و از منظر گروهی حقیقت ولی غیرقابل نفی و اثبات ساخته است. وی در توصیفات خود از عالم وحدت محض، از زبان حقیقی و مجازی و انواع صور خیال چون تشبیه، استعاره، نماد و... بهره می جوید و با ابزارهای بلاغی مخاطب مبتدی سلوک را با شهود حق، مرتبه اللهی انسان، لامکانی و لازمانی عالم ورای حد تقریر آشنا می سازد. سخنان شطح آمیز، گرچه برای ارزش استحسانی و زیبایی های شاعرانه از زبان وی سرریز نکرده اند، دارای تصاویر خیالی پنداری و پدیداری اند. این مقاله بر آن است تا ویژگی های ساختاری شاخص شطحیات وی را از نظر بلاغی و محتوایی بررسی نماید.
شیوه های ارتباطی خداوند با انسان؛ تحلیلی از دیدگاه صوفیه درباره ولیّ پنداری خود و امکان مخاطبه مستقیم با خداوند(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نقد و نظر سال بیست و ششم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۱۰۱)
93 - 119
حوزه های تخصصی:
صوفیان با تفکیک میان سلسله انبیا و سلسله اولیا، ویژگی دسته اول را مخاطبه با واسطه خداوند با ایشان و ویژگی دسته دوم را که خود را نیز جزو ایشان معرفی کرده اند، مخاطبه بی واسطه خداوند با ایشان دانسته اند؛ بر این اساس این پرسش مطرح می شود که مبنای نظری صوفیان بر اینکه اولیای غیرپیامبر در جایگاهی برتر از مقام انبیا قرار می گیرند و به طور مستقیم با خداوند سخن می گویند، چیست؟ و نیز این مخاطبه مستقیم با چه مضامینی صورت می گیرد؟ در نوشتار حاضر با هدف پاسخ به این دو پرسش، افزون بر ایضاح ولایت صوفیانه، دو تجربه معراج گون صوفیان که در آن ادعای مخاطبه مستقیم با خداوند شده است، به روش توصیفی- تحلیلی بررسی می گردد: یکی معراج بایزید و دیگری اسراء ابن عربی. تحلیل این دو تجربه نشان می دهد که اولاً صوفیان برای خود امکان تجربه ای مشابه تجربه معراج پیامبر خاتم| قائل اند؛ به گونه ای که در طی آن چنان خود را به لحاظ وجودی به خداوند نزدیک می دیدند که هیچ واسطه ای، اعم از انس و ملک، میان ایشان و خداوند باقی نمی ماند و ثانیاً محور اصلی و نهایی گفتگوی ایشان با خداوند این همانی دو طرف گفتگو بوده است.
طنز تعلیمی بایزید و فضای کارناوال
منبع:
تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی دوره ۵ بهار ۱۳۹۲ شماره ۱۵
137 - 154
حوزه های تخصصی:
نگرشی کوتاه به متون تعلیمی بیان می کند که حکایت های عرفانی بایزید مانند فضای کارناوال پر از تصاویری است که بیانگر براندازی و محو مرزبندی هاست. از ویژگی های کارناوالی، برهم زدن ارزش ها و هنجارهای پذیرفته شده از سوی نهادهای برتری جو است. بدیهی است این هنجارشکنی، شامل نهادهای دینی، فرهنگی، اجتماعی می شود. نگارندگان برآنند تا با استفاده از این نظریه، چند حکایت بایزید را بررسی کنند و روش حکایت پردازی او را که برمبناهای کارناوالی و مبتنی بر میزان مرزبندی میان «خود» و« دیگری» است، بازخوانی نمایند. در این روش، میزان مرزبندی، به کم ترین حد می رسد. بایزید با استفاده از ظرافت های زبانی، تک صدایی حاصل از هنجارهای پذیرفته شده را ریشخند می کند و با تداخل صداها و استفاده از تمام توان واژه ها، هرگونه تک روی را به سخره می گیرد که نتیجه آن محو تمایز ایدئولوژی ها و آفرینش طنز عرفانی است.
شطح سبحانیِ بایزید در ترازوی نقد صوفیان (بررسی تاریخی شطح سبحانیِ بایزید و آرای شمس در این باره)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شطح و شطح گویی یکی از عناصر انکارناپذیر در تصوف اسلامی است. خراسانیان از هواداران شطح بوده اند و بیشترین شطح ها نیز از صوفیانِ خراسان روایت شده است. بایزید بسطامی که پیشوای خراسانیان است، شطح های بسیاری بر زبان رانده است؛ یکی از مهم ترین آنها «سبحانی سبحانی ماأعظم شأنی» است. به این شطح در محافل صوفیانه بسیار توجه شد و مخالفان و موافقان بسیاری پدید آورد. در این پژوهش به بررسی سخنان مشایخ درباره شطحیات بایزید به صورت کلی و سپس شطح سبحانی بایزید به صورت خاص پرداخته شده است؛ همچنین به آرای شمس تبریزی درباره این سخن بایزید توجه می شود. نگاه منتقدانه شمس در تصوف، به موضوع شطح نیز راه یافته و به ویژه شطحِ سبحانیِ بایزید را از وجوه گوناگون بررسی و نقد کرده است. بررسی دیدگاه های شمس در این باره نشان می دهد او بر نظریات پیشینیان نسبت به این سخن بایزید آگاه بوده؛ اما به سبب خروج شطح از دایره شریعت و عرف، آن را از گفتمان عرفانی خود خارج کرده است و از این منظر، بایزید و شطحیات او را نقد می کند.
مقایسه عشق و محبت عرفانیِ بایزید و جنید بر اساس نظریه هرمنوتیک گادامر
منبع:
مطالعات ادیان و عرفان تطبیقی دوره ۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۱
105 - 126
حوزه های تخصصی:
ارجمندترین سخن صوفیه، حدیث عشق و محبت است که آن را استوارترین رشته ی پیوند میان حق و خلق دانسته اند.عرفا پس از تعمق در آیات قرآنی و تأویل آیه ی «یحبهم و یحبونه» به منظور وصول به حقیقت موضوع عشق و محبت الهی را در عرفان پایه ریزی کردند .با این حال معانی متفاوتی از این آیه و مفهوم محبت مندرح در آن را ارایه نموده اند. تعاریفی که بایزید و جنید از مفهوم عشق و محبت ارائه می دهند از تأویل ایشان از آیات قرآن نشأت گرفته و در تفاوت بنیادی در سیر و سلوک عرفانیشان در حوزه های عملی و معنایی«شریعت و طریقت»، «صحو و سکر» نمود می یابد. این تحقیق تفاوت دیدگاه بایزید بسطامی و جنید بغدادی در مورد عشق و محبت، مندرج در متون عرفانی تاقرن ششم را بررسی می کند. فرضیه تحقیق بر این امرمبتنی است که اختلاف تعاریف این دو عارف از محبت، ناشی از تفاوت جایگاه عرفانی و نگرش متفاوت آنان و نحوه ی تأویل آنها از آیات مربوط به محبت است و متناسب با مشرب عرفانی این دو عارف شکل گرفته است. روش بررسی این اختلاف نظر بر اساس نظریه هرمنوتیک گادامر که تأویل را امری مفسر محور می داند تبیین می گردد که طریقی نو در بررسی متون عرفانی محسوب می شود.
بایزید در میانه شمس و مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبان و ادب فارسی سال ۷۶ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲۴۷
25 - 49
حوزه های تخصصی:
نخستین گفت وگوی شمس با مولانا پیرامون بایزید بوده است. شمس به این نکته در پایان یک پاره گفتار عربی در مقالات تصریح می کند. نقد بایزید بارها به شیوه ای مشابه در جای جای سخنان شمس پدیدار می شود. همین نقد درباره حلاج هم تکرار می شود. از این گذشته نکات مرتبط با این ملاحظه نقادانه بارها در مقالات جلوه دارد؛ تاملاتی درباره متابعت و بدعت، شطح و مستی، هوشیاری پس از مستی، جبر و خاموشی. اما نکته اصلی آن جاست که مولانا آشکارا در این زمینه نگاه و گفتار دیگری دارد. او نه تنها ستاینده بایزید و حلاج است؛ بل با شوری فزون مایه از مستی و جبر عاشقانه می گوید. در عین حال در ذهن و زبان مولانا روح سخن شمس بدون کاربست آن در نقد امثال بایزید حاضر است. این نوشتار تلاشی است برای بازخوانی پرسش نخستین شمس و طرح جوانب گوناگون دوگانگی نگاه شمس و مولانا در این چشم انداز و نیز پیشنهادهایی برای تبیین این تمایز و استقلال منظر