مطالب مرتبط با کلیدواژه
۸۱.
۸۲.
۸۳.
۸۴.
۸۵.
۸۶.
۸۷.
۸۸.
۸۹.
۹۰.
۹۱.
۹۲.
۹۳.
۹۴.
۹۵.
۹۶.
۹۷.
۹۸.
۹۹.
۱۰۰.
مولوی
حوزه های تخصصی:
مثنوی مولوی، دریای بیکران و پر رمز و راز از جویبارهای مفاهیم ناب است که با هدف ترسیم و تحقّق زندگی مطلوب برای به بار نشستن نهال استعدادهای انسان کمال مند سروده شده است. رازوارگی و رمزگونگی مثنوی تنها در عرصة برخورداری از تجربه های خاصِّ عرفانی و مفاهیم اسرار آمیز الهی نیست که بر مخاطب پدیدار می شود، که شیوه و شگرد مولوی در چگونگی بیان مفاهیم کلامی، فلسفی و عرفانی که بحث های درازدامنی را سبب گشته اند، رمز و راز آن را دو چندان کرده است. در این میان، «جهد و توکّل» از آن گونه مفاهیم متقابلی است که مولوی در باب آن، دیدگاه ثابتی ارائه نداده است. برخورد چندگانة مولوی در داستان ها و حکایت هایی که به جهد و توکّل اختصاص داده است، جلوه ای چندآوایانه بدان بخشیده است. این پژوهش برآن است، دیدگاه مولوی را در باب مسأله جهد و توکّل در داستان شیر و نخچیران از منظر نظریّة چندآوایی و منطق گفتگویی باختین بازکاود. فرضیّة پژوهش بر این امر استوار است که مولوی در داستان مزبور به شیوة چندآوایی به جهدو توکّل نگریسته است. این پژوهش، به روش توصیفی- تحلیلی، بر اساس یافتن تقابل های دوگانی و اصل همزیستی تضادها و روابط گفتگویی آنها که تلفیقی از روش ساختارگرایان در جستجوی تقابل های دوگانی و عنصر غالب همزیستی تضادها در چندآوایی باختین است، صورت گرفته است.
خاموشی در مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مولوی در آثار خود بارها از لزوم خاموشی و سکوت سخن به میان آورده است. فراوانی کاربرد این اصطلاح و نیز شهرت تخلص مولانا به خموش انگیزه ای شد در پدید آمدن این جستار، که در آن خاموشی مولانا و دلایل آن در مثنوی به بحث گذاشته شده، در این گذار آثار متعددی اعم از عرفانی و تعلیمی مورد بررسی قرار گرفته است. در آغاز، دو دیدگاه مورد توجه قرار گرفته است: 1- تربیتی 2- عرفانی و در این بررسی، وجوه اختلاف این دو دیدگاه بیان شده و در مرحله دوم با مد نظر قرار دادن شش دفتر مثنوی توانسته است پانزده دلیل برای سکوت مولوی و جایگاه های آن برشمارد و برای هر یک از آنها مصداقهای متعددی ارایه کند که از جمله آنها می توان به این موارد اشاره کرد: کتمان سر، نامحرم، ناتوانی ادراک، مراقبه، خاموشی ظاهری، جذب رحمت و ....
بررسی نشانه شناختی عناصر متقابل در تصویرپردازی اشعار مولانا
حوزه های تخصصی:
نشانه شناسی ساختگرا تقابل های دوتایی را عناصر دلالتمندی می داند که ساختار پنهان متن را تشکیل می دهد و با تحلیل آن ها می توان به تفسیر و تأویل معنا پرداخت. تقابل ها که از دیدگاه زبان شناسی، روان شناسی و مردم شناسی ساختارگرا عامل شناخت و ادراک هستند، در متون فرهنگی اعم از آثار مکتوب ادبی یا هنرهای دیداری و شنیداری بروز و ظهورهای متفاوتی دارند. بررسی انواع تقابل هایی که مؤلف به کار برده است و شیوه پردازش آن ها، نتایج سبک شناختی به دست می دهد؛ چنان که بررسی نشانه شناختی عناصر متقابل در تصویرپردازی اشعار مولانا نشان می دهد: 1. همه تقابل های ذهنی و عینی که نوعی تعالی و تنزّل را القا می کنند در جهت تبیین پدیده های مادی و امور معنوی به کار رفته اند. 2. تقابل ها در نقطه ای به وحدت می رسند و هویت تقابلی آن ها مرتفع می شود. 3. سلب ماهیت تقابلی از عناصر دوگانه با شگردهای بیانی و بلاغی صورت می پذیرد که دسته بندی آن ها به توصیفات سبک شناختی اشعار مولانا در مثنوی و کلیات دیوان شمس رهنمون است.
استعاره مفهومی نور در دیوان شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله با استفاده از نظریة شناختی استعارة معاصر، کارکردهای استعارة نور و خوشه های تصویری مرتبط بدان یعنی خورشید، آفتاب، شمع، چراغ و... در غزل های مولوی تبیین می شود.
از رهگذر بررسی نور در دیوان شمس در می یابیم که شناخت و معرفت مقوله ای بصری است و به عنوان انگارة استعاری اولیه در ژرف ساخت این اثر نمودار
می شود؛ مولوی با توجه به این انگاره و انگارة ثانوی«جهان غیب، نور است»، نور را به مثابة خدا، انسان کامل، مکان، خوراک و شراب، وجود،هدایت و امید و نیز وسیله ای برای تبیین مقولة فنا و بقا بر شمرده است. این انگاره های استعاری بستری مناسب برای تحلیل و تبیین مقولات انتزاعی مورد نظر مولوی محسوب می شود و انسجام درون متنی غزل ها را در پرتو ایده ای واحد و انگاره ای نخستین به تصویر می کشد.
مفهوم فراست در گفتمان عرفی و عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«فراست» از مفاهیمی است که به دلیل تعلق به ساحت ها، طبقات، گفتمان ها و ایدئولوژی های مختلف، به طور همزمان در شبکه های مختلف مفهومی قرار می گیرند. با تامل در حوزه های کاربرد و نظام اصطلاح شناسی آن می توان دست کم به دو گفتمان متفاوت، یعنی گفتمان عرفی- تجربی و گفتمان عرفانی رسید.
در این مقاله پس از ذکر معنای قاموسیِ فِراست، حوزه معناییِ هریک از این دو گفتمان را با همبسته های مفهومی آنها بازمی نماییم. ابتدا به بررسی آثار این دو حوزه می پردازیم. سپس به طور خاص از آراءِ مولوی در مثنوی براساس «حدیثِ فِراست» استفاده می کنیم. این حدیث در معرفت شناسیِ عرفانی/ مثنوی از احادیثِ کلیدی است، و سرشتِ «تابشی- انعکاسیِ» فِراست، بصیرت و معرفتِ مبتنی بر تجربه هایِ وجودی- شهودی عرفا و ارتباط آنها با موضوعاتی چون «پیش آگاهی»، «غیب بینی» و «اندیشه خوانی» را تبیین می کند. همان طورکه بر جداسازی این گفتمان از آن دیگری اصرار می ورزد.
قصه ها و حکایات مثنوی در خوانش شالوده شکنانه مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی متنی است قاعده گریز و ساختارشکن که در سطوح مختلفِ صوری، زبانی، روایی و معنایی، ساختارهای ذهنی و زبانی خواننده و پیش فرض های متعارف و مقبول او را برهم می ریزد. اولین نکته ای که در برخورد با جهان قصه های مثنوی توجه مخاطب را جلب می کند، ساختار نوآیین قصه هاست. این مقاله پس از نگاهی اجمالی به شالوده شکنی، ضمن مقایسه متن اصلی قصه ها و حکایات مثنوی با ماخذ آنها، بدون توجه به گریزها و گسست های راوی، به واکاوی و تبیین خوانش شالوده شکنانه مولوی از قصه ها می پردازد و در تحلیل چهار حکایت مثنوی، زدوده-ها و افزوده های مولوی و محورهای خوانش او از قصه ها را استخراج می نماید. در افق دید مولوی همه اشیا، اعیان و امور هستی در پیوند با امر متعالی و خالق هستی معنا و اعتبار می یابند. در این چشم انداز به نحوی از انحا، در لایه های عیان و نهان و ماحصل قصه ها، یکی از وابسته ها و ملحقات مفهومی جهان بینی مولوی رخ می نماید، مفاهیمی چون حرکت، فروریزی قطعیت ها، وقوع ناممکن ها و... که بسترساز خوانش متفاوت قصه ها و سبب زایش و پویایی معنا شده است.
شادی در غزلیات شمس تبریزی با تکیه بر عوامل عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با وجود آنکه مولوی پرورده دوران آشوب زده ای چون دوران مغول است، تحت تاثیر تعالیم پدرش، بهاء ولد، و استادش، محقق ترمذی، و به ویژه شمس تبریزی، با سلوک در تصوف بسطی و عرفان عاشقانه ، شادی و طرب را درون خود جاری ساخت و در غزلیات شمس بازتاب داد. با مطالعه و بررسی عوامل شادی در غزلیات وی، روشن می شود که نوع شادی او انفسی و درونی است. او بر عشق، معشوق، رهایی از خود و وصال، بیش از سایر عوامل تاکید دارد. از دیدگاه او، عشق، شادی بخش زمان و مکان، عامل کمال و وصال به معشوق است و معشوق دوگانه، یعنی نهان (خدا) و آشکار (شمس، زرکوب و چلبی) به زندگی اش معنا می بخشند. او با کشف معنای زندگی، در رهایی از خود و پیوستن به وصال می کوشد و آن گاه که به خودشکوفایی و کمال می رسد، مغز و معنی شادمانی را می یابد و برای ابدی ساختن آن، از بندگی معشوق غافل نمی شود.
خطاهای اندیشه از دیدگاه فرانسیس بیکن و جست وجوی آن در آرای مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آگاه شدن از مسئله خطاهای اندیشه، جهت پرهیز از داوری های نادرست، مقوله ای است که فلاسفه قدیم و عصر جدید و نیز بسیاری از شاعران سرزمین های اسلامی که از این حلقه به شمار می آیند، بر آن اتفاق نظر دارند. فرانسیس بیکن- فیلسوف نام بردار اواخر قرن شانزده و اوایل قرن هفدهم از این خطاها به بت تعبیر می کند. در این مقاله سعی شده است ابتدا این خطاها از دیدگاه فرانسیس بیکن معرفی شود، سپس موانعی که خطاهای اندیشه در مسیر پژوهش حقیقی و قضاوت صحیح به وجود می آورند، نشان داده شود. در نهایت، آرای فرانسیس بیکن و مولانا جلال الدین محمد بلخی در مثنوی، درباره این خطا ها مقایسه، و وجوه اشتراک و اختلاف آن ها بررسی شده است.
عوامل مشترک شادمانگی در رباعیات خیام، مولوی و شرفنامه نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در عصری که تراکم جمعیت، رشد صنعت و توسعه ی تکنولوژی، به نحو چشمگیری از تفرج و انبساط بشر کاسته و تنش های عصبی، فشارهای مختلفی را بر او تحمیل نموده و بیش از پیش موجبات افسردگی و فرسودگی او را فراهم کرده است، بررسی و تحلیل مقوله ی شادمانگی و معرفی عوامل افزایش آن از منظر شاعران ایرانی، از موضوعاتی است که می تواند به ترویج و تعمیق شاد زیستی و خوشباشی و شادمانگی روحی بشر کمک کند.
البته ذهن و زبان شاعران ایرانی در دوره های مختلف، واژه ی شادی و مترادفات و عوامل ایجاد آن را رواجی تمام داده است که در این مقاله به اختصار به آن اشارت رفته است اما آنچه به طور خاص مورد تحلیل این مقاله است عوامل مشترک شادمانگی از منظر سه شاعری است که پرداختن به آن به دلیل اختلاف مبنایی در فکر و اندیشه ی آنان، به ظاهر متناسب نمی نماید، چرا که خیام به معنی خاص عارف نیست و مولانا صد درصد عارف است و نظامی با مولوی- هرچند کمتر از خیام- متفاوت است و لیکن از آنجا که هر سه شاعر از معدود بزرگانی اند که ساحت بسیاری از معتقدات عمومی را شکسته و خارج از دسته بندی های های مشربی، با پویایی رای و فکر و نظر و با معرفتی به معنای اعم به مسایل مهم، اساسی و والای انسانی پرداخته اند؛ نگارنده تا حد مقدور فارغ از مُهری که به عنوان حکیم یا عارف بر پیشانی هر یک خورده است به بررسی و تحلیل عواملی که در این سه منظومه ی متلاقی دیده است خواهد پرداخت و به روش تحلیل مقایسه ای عوامل مشترک شادمانگی را در شعر خیام، مولوی و نظامی جستجو خواهد کرد.
بررسی طلب در مثنوی مولانا(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
لطف لطیف از دیدگاه مولوی و محقق سبزواری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لطف خداوند، از دیدگاهی دو نوع است: تکوینی و تشریعی. آفرینش و تربیت جهان و جهانیان لطف تکوینی و ارشاد و تربیت موجودات صاحب اختیار، لطف تشریعی است. در این نوشتار، لطف اخیر مورد نظر است و آن عبارت است از اموری که آدمی را به طاعات نزدیک و از معاصی دور می گرداند، به شرط آنکه جبر و الجا در آن نباشد. در این راستا، ضمن توجه به آرا متکلمان، جنبه های گوناگون لطف از دیدگاه مولانا و حکیم سبزواری، بیان و سرانجام، موارد توارد و تشابه یا افتراق نظر آن دو معین شده است.
حسـن و قبـح عقـلی و سرشت خدایی انسان در مکاتب کلامی و اندیشة مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عقلی یا شرعی دانستن خوبی یا بدی کارها از مهم ترین مبانی کلامی و دین شناسی اندیشمندان و مکاتب کلامی است. به پرسش های زیر بر بنیاد این قاعده پاسخ داده می شود: آیا خوب بودن و شایستة پاداش بودن کارهایی از قبیل نجات فرد بیگناه، از این سبب است که این اعمال فی نفسه به ترتیب خوب یا بدند؟ یا فقط به دلیل دستور خداوند، خوب یا بد شده اند؟ چنانچه حق تعالی قتل بیگناه را دستور می داد، بالتبع امری خوب بود؟ همچنین آیا خداوند نیز تابع معیارهای خوبی و بدی است که افعال ذاتاً دارند یا آنچه آن خسرو کند ، شیرین بود؟ به پرسشی دیگر، برای مثال اگر خداوند در روز قیامت کودکی را معذب کند، آیا از او هم چنین کاری زشت است؟یا آنکه خالق کائنات فراتر از معیارهای رایج ارزش های انسانی است و از او هیچ کاری قبیح نیست؟ بعد مهم دیگر این قاعده این است که آیا کسانی که پیام انبیا را نشنیده اند نیز بر اساس حجت باطنی ( عقل نظری و عملی) مورد بازخواست یا پاداش خواهند بود؟ آیا آدمیان پیش از پذیرش دین هم مکلف به شناخت حضرت حق می باشند؟ آیا آنچه امور اخلاقی و انسانی نامیده می شود دینی تر هست؟
از مکاتب کلامی، معتزله و شیعه و ماتریدیه طرفدار عقلی بودن و ذاتی بودن حسن و قبح و اشاعره به شرعی بودن آن باور داشته اند.
این مقاله به بررسی دیدگاه مولوی در این باب و لوازم پایبندی به این قاعده کلامی می پردازد و با نقل سخنان وی در فیه مافیه و مثنوی، مدعی است که بر خلاف نظر بسیاری از مولوی پژوهان، نظرگاه مولانا در این باب با اشاعره همسویی ندارد وبا موضع حنفیه ماتریدیه و معتزله شیعه همنواست.
بررسی کثرت گرایی دینی در مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پلورالیسم دینی از جمله مباحث مرتبط با فلسفة دین است که به سبب توجه آن به مسئلة نجات و زندگی مسالمت آمیز میان پیروان ادیان، مورد توجه صاحب نظران زیادی قرار گرفته و دارای رویکردها و تقریرهای متفاوتی است.
توجه عمیق مولانا به «وحدت وجود»- به عنوان یکی از ارکان اصلی اعتقادات وی- و القای روحیة تسامح و تساهل به مخاطبان خود، باعث شده تا عده ای وی را
« کثرت گرا » بنامند، اما اینکه وی، واقعاً واجد چنین نامگذاری بوده یا نه و اگر بوده، پلورالیسم دینی از دیدگاه او چه کیفیتی دارد و چه مواردی را شامل می شود، از جمله پرسش هایی است که در مورد مولانا مطرح است. مقالة حاضر در جستجوی پاسخ این پرسش ها، بر اساس مثنوی است.
بنابراین، در این مقاله، ضمن تعریف پلورالیسم دینی و بیان رویکردهای آن، آرای کثـرت گـرایان در بـاب حقــانیت ادیان مطرح شده و بازتاب این آرا در
اندیشه های مولوی آمده است.
بازخوانی اندیشه های مولوی گویای این نکته است که ردپای نظریة پلورالیسم دینی، کم و بیش در اندیشه های او دیده می شود، اما پلورالیسم را به معنای امروزی آن نمی پذیرد و در نهایت یک دین را حق می داند.
هدف از این جستار آن است که مخاطبان مثنوی با پیروی از شیوة مولوی در مسائل معرفتی و دینی، در جهت تقریب بین ادیان و تفاهم میان صاحبان آنها گام بردارد و برای رفع اختلافات و دشمنی های دینی و عقیدتی نوعی آمادگی ذهنی ایجاد شود.
تأثیر مثنوی معنوی در یوسف نامه پیر جمالی اردستانی
حوزه های تخصصی:
ولدنامه در سایة مثنوی معنوی
حوزه های تخصصی:
ولدنامه اثری است در قالب مثنوی که در بحر خفیف سروده شده است. این کتاب در تفسیر دقایق و معانی عرفانی و اخلاقی و شرح اخبار و احادیث و تفسیر آیات قرآن همراه با ذکر امثال و بیّنات، حکم و کنایات، نوادر لغات و ترکیبات و اعلام احوال مولانا جلال الدین، برهان الدین محقق، شمس تبریزی، صلاح الدین زرکوب و دیگران است که تصویری درست از زندگی جسمانی و روحانی مولانا و حالات و مقامات مریدان و مصاحبان او را منعکس می کند.
این اثر حدود ده هزار بیت است که در سال 690 هجری به وسیلة سلطان ولد، فرزند ارشد مولوی، سروده شده است.
با عنایت به ابعاد گوناگون مثنوی معنوی، درمی یابیم شاید «سلطان ولد» اولین شاعر صوفی باشد که بعد از مولانا توانست در شعر تعلیمی صوفیانه، روش وی را سرمشق خود قرار دهد.
بنابراین حل بسیاری از مشکلات مثنوی ولدنامه به دلالت و هدایت مثنوی مولوی وابسته است و فهم اسرار کلمات و عبارات پسر جز به وسیلة اطلاعات راه گشای پدر، میسر نیست، به طوری که سایة پدر را بر تمامی آثار او می توان احساس کرد.
سلطان ولد در احیای طریقت مولانا اهتمام خاص داشت و در طی حیات خویش نیز کوشید تا در کار تألیف و تصنیف آثارش شیوة کار پدر را تقلید نماید.
این مقاله کوشیده است برخی از این تأثیرپذیری ها و جلوه های مشترک را معرفی کند.
سرّ معمور: نگاهی به مفهوم «صورت» و «معنی» در کتاب فیه ما فیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کل پیام مولوی، با استفاده از رمزی که خود او در تمایز میان «صورت» و «معنی» بیان کرده، قابل تشریح و تفسیر است. مولانا با تمایز نهادن میان صورت و معنی و استفاده از صورت به عنوان رمزی که به معنی منتهی میشود، عمیق ترین و رفیع ترین آموزه های عرفانی و هستیشناسی خود را تبیین میکند. هدف این پژوهش تبیین دقیق مسئله صورت و معنا از دیدگاه مولانا و آشنایی بیشتر با ساختار تجارب عرفانی این عارف بزرگ در مورد وجوه متعدد حیات و سلوک معنوی است که با پیگیری این موضوع در مجموعه مقالاتش (کتاب فیه ما فیه) و تشریح مواضعی که وی در این کتاب ارزشمند به این موضوع اشاره کرده است، بدان پرداخته ایم.
با توجه به تحلیل نهایی اقوال مولوی، مشخص میگردد که مراد مولانا از «صورت»، جهان خارج و عالم مادی، و در رابطه با انسان، جسم خاکی اوست. و مراد از «معنی» عالم برین و جهان آخرت، و در رابطه با انسان، روح خداجوی اوست. و با دیدی ژرف تر، مولانا دامنه این بحث پر شور را به حقیقت توحید میکشاند و از آن رهگذر همه مظاهر هستی را تفسیر میکند. آدمی، اعمال، افکار و احساسات او، حقیقت سخن، پیر و مرشد، نبی، کفر و ایمان و... در نگاه مولانا دارای صورت و معنی هستند و البته انسان نباید مفتون نقش های ظاهری بماند. چشم دوختن به ظواهر، راه را از رسیدن به حقایق امور میبندد. مولانا نگاه ما را متوجه همه اشیای عالم میکند و از ما میخواهد که با دیده بصیرت، به همه امور بنگریم و جلوه های گوناگون فعل الهی را، که به وحدت حضرت حق دلالت دارند، دریابیم.
بررسی تطبیقی «انسان کامل» از نظر ابن عربی و مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابن عربی و مولوی، عارف و شاعر نامدار معاصر یکدیگر در قرن هفتم هجریند؛ یکی از دیار غرب جهان اسلا م و دیگری از سرزمین شرق آن. اهمیت ابن عربی در تنظیم و تدوین و ارائه نظام عرفان نظری اسلا می و نظریه پردازی در آن زمینه است که شعاع تاثیرات تعلیمات و افکار وی تاکنون باقی است. اهمیت مولوی بجهت بیان مفاهیم عمیق عرفانی است که عمدتاً بصورت شعر بفارسی سروده و مثنوی وی شاهکار و مهمترین اثر عرفانی ادب فارسی است. هر دو عارف بزرگ بمباحث اساسی جهانبینی عرفانی، از جمله «انسانشناسی عرفانی» پرداخته اند. جوهره اصلی انسان شناسی عرفانی ابن عربی، بحث «انسان کامل»است. این اصطلا ح را اول بار خود وی وضع کرد و آن را در آثار مهم خود از جمله در فتوحات مکیه و نیز در نخستین فصّ کتاب فصوص الحکم بکار برد. پس از وی صدرالدین قونوی ـ شاگرد و مرید و فرزند همسر ابن عربی در کتاب مفاتیح الغیب خود، آن را تبیین و بتفصیل تشریح کرد. مولوی نیز ـ بدون کاربرد اصطلا ح انسان کامل ـ در آثار خود، بویژه در مثنوی درباره» انسانشناسی عرفانی سخن گفته است. در این مقاله، با بررسی آثار مهم ابن عربی ـ بویژه در فتوحات مکیة و فصوص الحکم ـ و مثنوی مولا نا، سعی بر آنست تا با روش بررسی تطبیقی، نظرات مشترک و متفاوت آن دو عارف در بحث انسان کامل به دست آید و پس از آن درباره» راههای آشنایی آندو و احتمال تأثیر پذیری مولوی از ابن عربی بررسی لا زم انجام گیرد.
پیوند اندیشه و کلام مولوی با معارف و تعالیم صوفیان
حوزه های تخصصی:
مولوی در کنار مطالعه دقیق و پیوسته قرآن مجید، تفسیرها و صحاح حدیث و تأمل در آنها، به معارف، احوال و آداب خاص صوفیان نیز توجّه کامل داشته و کتاب ها و مقالات آنان را مشتاقانه و با دقت می خوانده است. از این رو مبادی تصوّف و افکار و کلام مشایخ صوفی را باید بتوان در مثنوی معنوی جست وجو کرد و میزان و چگونگی اقتباس مولانا جلال الدین بلخی را از متصوّفه بازشناخت. مقاله حاضر
ـ که در آن ارتباط اندیشه و کلام مولانا در مثنوی معنوی با آموزه ها و معارف اهل تصوّف نشان داده می شود ـ موردِ تحقیق در این زمینه است و از آن، فایده و اعتبار پژوهش های تازه و دقیق تر دراین باره به اجمال اشاره می شود
مطالعه تطبیقی نظریات مولوی و مزلو درباره انسان سالم و کامل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش مقایسه نظریات و افکار مولوی و مزلو بود، دو اندیشمندی که با یکدیگر فاصله زمانی جالب توجهی (مولوی در قرن هفتم هجری شمسی و مزلو در قرن چهاردهم هجری شمسی) داشتند و در جغرافیای مکانی کاملاً متفاوتی (مولوی در سرزمین ایران قدیم یعنی بلخ و مزلو در امریکا) زندگی می کردند. مسلم است که با این توضیحات خاستگاه فکری و جهان بینی این دو نیز کاملاً متفاوت بوده است، اما به رغم این اختلافات، مولوی با اطمینان از وجود و دستیابی به انسان کامل در سراسر کتاب «مثنوی معنوی» در جستجوی انسان کامل و حکایات و نکته های او برای رساندن انسان به درجات کمال بود. هدف اصلی مزلو نیز دانستن این مسأله بود که انسان برای رسیدن به کمال و خود شکوفایی تا چه اندازه توانایی دارد و بر این باور بود که اگر بتوانیم تمام استعدادهای بالقوه خود را شکوفا کنیم، دستیابی به این حالت آرمانی هستی و تبدیل شدن یا نزدیک شدن به انسان سالم و کامل ممکن و مقدور خواهد بود. در عین حال، می توان گفت که تفاوت بین این دو دیدگاه نیز شایان توجه است. در حالی که مزلو روان شناسی مورد نظر خود را «روان شناسی بودن» و حضور در زمان حال می نامد، می توان گفت که روان شناسی مورد نظر مولوی، گونه ای «روان شناسی با حق بودن» و گذر کردن از عرصه زمان است.
معرفت شناسی احساس در منظومه عرفانی بهاءولد و مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
احساسات انسانی برای بسیاری منظومه های معرفتی، نقشی مناقشه برانگیز داشته و امری مسئله ساز بوده است. در این میان، هرچند سنّت های عرفانی، غالباً چنین احساساتی را جدّی گرفته و حتی بنیان های معرفت را بر «دلایل دل» استوار ساخته اند، در عین حال, کمتر به گونه ای منقّح، ساز و کار حصول معرفت از طریق احساسات انسانی در این هندسه های عرفانی مورد بحث واقع شده است. این مقاله بر آن است تا این ساز و کار را در منظومه عرفانی بهاءولد و مولوی، اندکی واکاوی نماید. نگارنده با تمرکز بر واژگانی چون «مزه» و «بو» در ادب این دو عارف، و نیز استخراج مؤلّفه هایی چون «آمادگی درونی» و «نظر دوستی به هستی» در اندیشه ایشان، می کوشد تا در پرتو صراحت لهجه کم نظیر بهاءولد، ابهامات موجود در اندیشه مولانا در باب تأثرات درونی را شفاف تر سازد. به این منظور، با ارائه شواهد فراوان از معارف و مثنوی نشان داده شده که عواطف از منظر این دو عارف، منبعی موثّق برای کسب بصیرت است و خصلتی معرفت شناختی دارد؛ و بالطّبع در این معنا در مقابل تعقّل قرار ندارد. همچنین حیثیت معرفتی احساسات و تأثرات درونی در اندیشه این دو عارف باعث شده که ایشان تأکیدی بر خصلت متمایز و منحصربه فرد تجربه دینی ننمایند و برای حصول معرفت، منعزل شدن از حواس انسانی را طلب نکنند. این امر در اندیشه بهاءولد صراحت دارد و نگارنده کوشیده آن را در منظومه معرفتی مولانا، بازیابی و بازخوانی نماید.