مطالب مرتبط با کلیدواژه
۳۶۱.
۳۶۲.
۳۶۳.
۳۶۴.
۳۶۵.
۳۶۶.
۳۶۷.
۳۶۸.
۳۶۹.
۳۷۰.
۳۷۱.
۳۷۲.
۳۷۳.
۳۷۴.
۳۷۵.
۳۷۶.
۳۷۷.
۳۷۸.
۳۷۹.
۳۸۰.
مولوی
منبع:
تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی دوره ۱۰ زمستان ۱۳۹۷ شماره ۳۸
122 - 143
حوزه های تخصصی:
در عرفان اسلامی آثار بسیار کثیری وجود دارد که هریک با رویکردی گوناگون سعی در شناسایی و معرفی جهان هستی دارد و غالباً روش ها و ابزارهایی همانند: کنایه، نماد، مفاهیم مجازی و استعاری را برای نمایش جهان درونی عارف با الگو از دنیای پیرامونش به کار گرفته اند. این رویکرد در مثنوی ستون سترگ ادبیات عرفانی و تمثیلی، مشهود است. مولانا این ابزارها را در ساحت های تمام موضوعات خویش تعبیه نمود که می توان از این موضوعات به عنوان موضوعات پرکاربرد تمثیلی و عرفانی مولانا نام برد که از جمله مهمترین آن ها عبارتنداز: انسان کامل، معرفت خداوند و شناخت هستی است. مولوی با بهره بردن از تعالیم عمیق دینی و تجربیات مهم ترین عارفان پیش از خود و آمیختن آنها با تجربیات عرفانی و تکیه بر مصادیق تمثیلی ادبیات فارسی توانست جهان شناسی، انسان شناسی عرفانی و در مجموع معرفتی تام و بسیار متعالی را در آثار منثور و منظوم خویش به بشریت عرضه نماید. هدف اصلی این جستار بررسی سرچشمه های عرفانی در مثنوی مولوی با تکیه بر ابزارهای تمثیل در چارچوب موضوعات یادشده می باشد. این جستارها به روشی تحلیلی و اطلاعات مورد نیاز به روش کتابخانه ای و با استناد به مقالات و آثار از پیش پرداخته شده، جمع آوری گردیده است.
سیمای تمثیلی دنیا در شعر سعدی و مولوی (با رویکرد تمثیلی به آیات و روایات دینی)
منبع:
تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی دوره ۱۰ زمستان ۱۳۹۷ شماره ۳۸
144 - 171
حوزه های تخصصی:
استفاده از تمثیل به عنوان یک صنعت بلاغی و هم چنین یک شیوه استدلالی، روشی اساسی در ادبیات تعلیمی و عرفانی ایران، برای بیان آموزه های مورد نظر شاعر، کاربرد فراوانی دارد. بی تردید دنیا و تمثیل های تعلیمی آن همواره هسته مرکزی اندیشه شاعران، نویسندگان، عرفا و اندیشمندان در طول تاریخ بوده است. بدین جهت غالباً تمثیل های متعددی از دنیا در آثار و باورهای ذهنی تعداد بی شماری از اندیشمندان و صاحب نظران به ویژه در گستره ادب پارسی سایه افکنده است و با تأثیر پذیری از تمثیل های موجود در آیات و روایات اسلامی همواره مورد توجَه و عنایت بسیاری از شاعران و نویسندگان بوده است؛ امَا نوع پرداخت و نحوه بیان در آن ها یکسان نیست و موضوعات نیز به دلیل تنوَعی که در این مقوله وجود دارد بسیاراست. این پژوهش برآن است که دنیا و تمثیل های تعلیمی آن را براساس اشعار سعدی و مولانا، این شاعران سترگ ادب فارسی با رویکرد تمثیلی بر آیات و روایات با روش توصیفی – تحلیلی بررسی نماید.
بررسی شاخصه های حکومت دینی در قصه های تمثیلی مثنوی مولوی
حوزه های تخصصی:
موضوع حکومت، یکی از بنیادی ترین دغدغه های بشر در طول تاریخ بوده و هست. ضرورت حکومت از بدیهیات است که فطرت انسانی نیز آن را تأیید می کند. موضوع حکومت مطلوب و دینی از جمله مباحث مهم در مثنوی مولوی است که مولانا در این اثر با ارزش، از جهات مختلف دینی، علمی، سیاسی و غیره با زبان تمثیل و نماد آفرینی به مبحث حکومت و نوع مطلوب آن پرداخته است. پژوهش حاضر بصورت کتابخانه ای- تحلیلی به بررسی شاخصه های حکومت دینی در قصه های تمثیلی مثنوی معنوی مولوی پرداخته است. بررسی های به عمل آمده در این پژوهش نشان داد که مولانا ضمن برشمردن اهم شاخصه های حکومت دینی از قبیل: عدالت، معنویت و عبودیت، کمال و فضیلت و حکمت و تدبیر، فرخ باری و مردمداری، مبارزه با سلطه گری و تساهل بر رعیت، حکومت را امری ضرور دانسته، در این راستا سلطنت و حکومت دینی را که مبتنی بر معرفت الهی و خودسازی و کمال است، به عنوان حکومت مطلوب و صالح برای اداره جامعه مطرح می سازد و حاکم حقیقی را انسان کامل یا ولی خدا در هر دورانی می داند. حکومت انسان کامل یا ولی الله از نظر او مظهر شاهی خداوند متعال است و نمونه عینی چنین حکومتی در زمین، حکومت حضرت محمد (ص) است.
بهره گیری خلّاقانه مولانا از ویژگی ترکیبی زبان فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال سیزدهم بهار ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۳۴)
151 - 168
حوزه های تخصصی:
توانایی مولانا در واژه سازی کم نظیر و شاید در دنیای شعر فارسی بی نظیر باشد و در این مقاله تنها بخشی از عملکرد او را در زمینه واژه سازی بحث و بررسی شده است. بر این اساس در این پژوهش تلاش می شود در دو بعد واژگان مرکب و ترکیبات توصفی و اضافی، برخی از ساخت های زبانی مولانا نشان داده شود. روش تحقیق «یافتاری–تحلیلی– توصیفی» است. بدین معنا که با مطالعه بیت به بیت سه دفتر مثنوی هر آنچه از واژگان و ترکیبات که در نگاه نخست بدیع به نظر آمده، شناسایی و فهرست بندی شده است. در مرحله دوم یافته ها در فرهنگ نامه ها و نیز به کمک «نرم افزار درج» جست وجو شده است تا نوبودگی و انحصاری بودن کاربرد مشخص شود. بنابراین می توان گفت اولاً این واژگان و ترکیبات برای نخستین بار در این تحقیق مطرح و بررسی می شود؛ دوم اینکه غالب آن ها در دیگر آثار ادبی نیز به کار نرفته اند. از نظر دستوری، واژگان مولانا گاه با دستکاری های خلاف قاعده همراه است؛ مانند ساخت اسم یا مصدر از حرف، کاربرد صفت فاعلی به جای مفعولی، ساخت ترکیب ازطریق حذف حرف واو، ساخت مصدر با اسم خاص، ساخت صفت از اسم خاص، کاربرد پسوند مکان ساز با اسم معنی، حذف مضاف و ساخت مصدر از صفت. از دیدگاه بلاغی، روش اصلی و مهم مولانا قرار دادن واژه در جایگاه ناآشنا و غریب است که به شکل تغییر بافتِ کاربردی نیز قابل بیان و بررسی است.
تفسیر نمادین نقش مایه ماهی در سفالینه های قرون 6و7 هجری ایران با نظری بر مثنوی مولانا
منبع:
نگارینه هنر اسلامی سال دوم بهار ۱۳۹۴ شماره ۵
74 - 86
حوزه های تخصصی:
قدمت حضور ماهی در هنر ایران به اشکال گوناگون، جنبه ای نمادین به آن بخشیده است. سفالینه های ایران در دوران پیش و پس از اسلام، میزبان این نقش مایه بوده اند. نمادین بودن نقش مایهٔ ماهی، اهمیت ارائهٔ تفسیر، از آن را پررنگ می نماید. پژوهش پیش رو با انتخاب قرون 6 و 7 هجری به عنوان ادواری از تاریخ ایران اسلامی که تهاجم اقوام ترک و مغول، سبب رواج خلوت گزینی و گریز به باطن شده بود و از دیگر سو با در نظر گرفتن پیوند ناگسستنی میان هنر و ادبیات در این بستر فرهنگی، کوشیده است با نظری بر معنای نمادین ماهی در اشعار مولانا در مثنوی معنوی، به تفسیر این نقش مایه بر سفال اسلامی ایران در محدودهٔ این دو قرن بپردازد. در مثنوی معنوی مولانا، به دفعات از ماهی به عنوان نماد انسان سالک و یا انسان کامل بهره برده شده است. انسان کامل در دریای حق مستغرق است و جز، تمنای وصال او خواستهٔ دیگری ندارد، از سوی دیگر، فرم ارائهٔ غالب، برای نقش مایهٔ ماهی در سفالینه های قرون 6 و 7 هجری ایران به دو صورت چرخش ماهیان به دور نقطه ای واحد در مرکز سفالینه و حرکت ماهیان در بخش بندی های چهارگانه بوده که با توجه به معنای نمادین ماهی در مثنوی، این نقش مایه در سفال ایران اسلامی، می تواند در دو معنای انسان کامل و انسان اهل بهشت، قابل تفسیر باشد. پژوهش پیش رو رویکردی توصیفی- تحلیلی داشته و روش گردآوری اطلاعات به شیوهٔ کتابخانه ای صورت پذیرفته است.
جایگاه علم، عمل و ایمان در مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادبیّات عرفانی به خصوص مولوی روح و جاذبه ی خود را از ایمان و معرفت گرفته است. روح انسان گرایی ادبیّات همان روح ایمانی و عرفانی است. مثنوی مولوی این شاهکار ادبی مملو از روح ایمان و آگاهی است. محتوا و لبَ ادبیات عرفانی ما از ایمان و آگاهی نشأت می گیرد در این مقاله با عنوان علم و ایمان در مثنوی مولوی، کوشش می شود که حقیقت علم و ایمان و رابطه آن ها را از نظر مولوی بسنجد و تبیین کند که علم و ایمان چگونه می تواند انسان را به حقیقت واحد برساند. مولوی چه نوع علمی را راهگشا می داند و در ارتباط علم و ایمان کدام یک را بر دیگری رجحان می نهد. مولانا همواره ارتباطی نزدیک بین علم و ایمان قرار داده و ایمان را نعمتی بزرگ می شمارد و نوری که بر بصیرت انسان می افزاید و انسان دانا درونش نوری برای هدایت اوست که با ایمان به خدا حقیقت را درمی یابد. او معتقد است علم و ایمان باید نردبانی برای تعالی روحانی انسان باشد و انسان باید در کنار علم، درس هایی از معرفت و عشق الهی بخواند و در پی رستاخیزی باشد که او را به سوی ثبات اخلاقی و روحانی پیش ببرد.
نگاهی تطبیقی به نظریه فطرت در اندیشه مولانا و مرتضی مطهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نهاد بشر گرایش هایی وجود دارد که فصل ممیز او از حیوانات است ، در فرهنگ قرآنی از آنها به «فطرت» تعبیر می شود. مولوی اساس انسان را بر مبنای فطرت پاک الهی می داند و برای وجود انسان مقام والایی ، قائل است، برخلاف دیگر عرفا که اصولا انسان را با گرایشهای غریزی و امیال نفسانی تعریف می کنند و لذا توصیه به مهار و سرکوب تمایلات نفسانی می دهند. مطهری نیز انسان را واجد فطریاتی می داند که منشأ آنها به یک فطرت یعنی کمال مطلق برمی گردد. دراین مقاله با روش توصیفی- تحلیلی این نتیجه بدست آمد که هر دو اندیشمند، منشاء فطریات را ربوبیت الهی می دانند .همچنین، وجود انسان صحنه تعارض و کشاکش بین قوای معنوی و فطری با امور پست وغریزی است وتنها زمانی انسان در خود احساس پیروزی می کند که قوای فطری بر بخش دانی وجودش غلبه کند. هنگامی که انسان از خود واقعی و فطرت الهی خود دور می شود ،دچار بی قراری ،یاس و حرمان می گردد. همچنان که عواملی مانند امور مادی ، محیط و القائات جامعه می تواند سبب انحراف و دوری از فطرت گردد عواملی همچون وجود انبیا یکی از مهمترین عوامل بازگشت به فطرت اولیه انسان است.
بررسی روابط بینامتنیتی تمثیل های تقابل جان با جسم و جهان در متون عرفانی (مورد مطالعه: کشف الاسرار میبدی، مثنوی های عطار و مولوی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات عرفانی پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۲
296-273
حوزه های تخصصی:
قصه هبوط روح انسان به جهان، اسارت در جسم و جهان و عروج دوباره به ملکوت اعلی، قصه مکرر سنت عرفانی ماست. عرفا با تکیه بر تفسیر آیات قرآن کریم بر این باورند که روح انسان قبل از هبوط به تن و جهان، عشق الهی را درک کرد اما با هبوط از بارگاه حق تعالی دور ماند و اسیر جسم و جهان شد. جسم با هوای نفس گرایش به جهان و مادیات جهانی یافت اما جان با درک عشق الهی، به فکر عروج دوباره به عالم علوی شد، ناگزیر تقابل بنیادی میان جان و تن شکل گرفت. در دوره های مختلف، عارفان با شیوه ها و شگردهای گوناگون این قصه را تکرار کرده اند؛ تمثیل سازی شگرد بلاغی و بینامتنیتی در بازگویی این تقابل است. در این مقاله با بررسی چندین تمثیل برجسته در این موضوع، تمثیل سازی این تقابل در کشف الاسرار میبدی، مثنوی های عطار و مثنوی مولوی با هدف کشف روابط بینامتنیتیِ تمثیل های این تقابل در متون عرفانی بررسی شده است. نتایج بررسی نشان داد بینامتنیت آگاهانه، ارتباط فرامتنی و مناسبات پیش زمینه ای در تمثیل سازی این تقابل وجود دارد که با سه رویکرد بینامتنیت صریح و آشکار، بینامتنیت غیرصریح و پنهان و بینامتنیت ضمنی، تمثیل ها تکرار، بازپروری و با تغییرات جزئی و کلی در ساختار و محتوا آمده است. میبدی با تمثیل از سنت عرفانی ماقبل خود استفاده کرده و عطار و مولوی از کشف الاسرار بهره برده اند. مولوی هم علاوه بر کشف الاسرار از تمثیل های عطار بهره برده است.
مفهوم وحدت وجود در مشرب فکری مولانا و لِف تالستوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال سیزدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۵
117 - 149
حوزه های تخصصی:
وحدت وجود یکی از مفاهیم بنیادین در عرفان نظری و عملی است و در سنت ما نمایندگان بزرگی چون ابن عربی و مولانا دارد. مولانا، عارف بزرگ قرن هفتم، در آثارش به گونه های مختلف و اغلب به صورت تمثیلی به طرح و تبیین این مفهوم می پردازد. چنین تفکری محدود به سنت اسلامی و ایرانی نمی شود و در میان اقوال و آثار اندیشمندان و حکیمان و نویسندگان دیگر ملل هم می توان رد پای این مفهوم را یافت که با توجه به سنت فکری- فرهنگی حاکم بر آنان از جلوه های متفاوتی برخوردار است. نویسنده و اندیشمند مشهور روسی، لِف تالستوی، در جستجوهای معنوی خود برای یافتن معنای زندگی، از حکمت ها، آیین ها و ادیان مشرق زمین بهره ها گرفت. در این میان، یکی از موضوعاتی که همچون رشته نخی نامرئی در تمام آثار تالستوی امتداد پیدا می کند، مفهوم وحدت است. او در داستان «قزاق ها»، در رمان حماسی «جنگ و صلح»، در «مرگ ایوان ایلیچ»، در حکایت های تعلیمی، در مجموعه «راه زندگی» و ... به طرح ایده وحدت وجود می پردازد. در این پژوهش بر آنیم به این پرسش به طور عام پاسخ دهیم که دیدگاه وحدت وجودگرایانه مولانا و تالستوی چگونه در آثارشان بازتاب یافته است؟ با بررسی هایی که داشته ایم، اشارت های تالستوی درباره مفهوم وحدت وجود این قابلیت و ظرفیت را دارند که در پرتو تلقی مولویانه از وحدت وجود با روشی توصیفی-تطبیقی مورد بازخوانی و بررسی قرار گیرند. از این رو، ما در این نوشتار با رویکرد ادبیات تطبیقی آمریکایی به طرح و شرح شباهت های موجود میان اندیشه مولانا و تالستوی درباره مفهوم وحدت وجود می پردازیم.
بررسی آسیب شناسی جنگ ادیان در مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۸۹
243 - 272
حوزه های تخصصی:
یکی از دلایل جنگ و خونریزی در طول اعصار متمادی، اختلاف ادیان و جنگ های مذهبی است که مولانا با مهارتی ستودنی به صورت علمی و اصولی برای همه بیان کرده است. هدف از تحقیق حاضر، فهم و درک علل پیدایش و چگونگی شکل گیری جنگ های بین ادیان و راه های نفوذ و شیوه های مقابله با آن به کمک دو داستان مثنوی معنوی بود که به روش توصیفی تحلیلی و بر مبنای مطالعات کتابخانه ای صورت گرفته است. مولانا در دو داستان «آن پادشاه جهود که نصرانیان می کشت از بهر تعصب»، «پادشاه جهود دیگر که در هلاک دین عیسی سعی نمود» برای ریشه یابی جنگ های فرقه ای و مذهبی از دیدگاه اصول و فنون دنیای سیاست، ما را با دو مدل جنگ سخت و نرم آشنا ساخته است. در این پژوهش با استفاده از فنون عملیات روانی (جنگ نرم) و سخت: «1- شاخص های جنگ سخت و نرم، 2- عوامل ایجاد جنگ از دیدگاه مولانا، 3- ابزار عملیات روانی (قدرت نرم) و تهدید نرم، 4- ابزار جنگ سخت، 5- مؤلفه های جنگ نرم در فرقه سازی و ایجاد جنگ نیابتی» بررسی شد. نتیجه آنکه مولانا همانند یک سیاستمدار خبره و با تجربه به ریشه یابی و کشف چرایی و چگونگی این جنگ ها و استمرار آن در طول اعصار پرداخته و زنگ خطری برای جلوگیری از نابودی دین و نفوذ شیاطین دنیای سیاست و قدرت در طول قرون نواخته است.
بررسی و تحلیل سیر مراتب انسان های کمال یافته در آثار مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۹۰
7 - 30
حوزه های تخصصی:
بنابر دیدگاه مولانا برترین و کامل ترین انسان ها، انبیاء و اولیای الهی هستند که ما در این مقاله عنوان «انسان های کمال یافته» را برای ایشان برگزیده ایم. انسان کمال یافته، به واسطه شرافت و کمال وجودی اش، بر سایر انسان ها و حتی بر دیگر مخلوقات، ولایت و تصرّف دارد. البته انسان های کمال یافته نیز همه در یک رتبه و درجه نیستند و برخی بر برخی دیگر فضیلت دارند. مولانا و عرفای پیش از او قائل به تفاوت و تفاضل مقام و مرتبه انسان های کمال یافته بوده اند و ازاین رو به طرح دو مبحث اساسی ذیل این موضوع، در آثار خویش پرداخته اند؛ اول این که در میان انسان های کمال یافته مقام انبیاء بر مقام اولیاء مقدم است یا بالعکس؛ و دوم، مبحث طبقات و مراتب اولیاء که مجموعه دیدگاه های عرفای سنّت اول، در این موضوع بر محور دو الگوی اصلی، موسوم به الگوی هرمی هجویری و الگوی حکیم ترمذی قابل تحقیق و پژوهش است. در این مقاله، ابتدا سیر مراتب انسان های کمال یافته در قالب این دو مبحث اساسی، در آراء و دیدگاه های عرفای سنّت، اول تحلیل و بررسی خواهد شد و سپس دیدگاه های خاص مولانا در این حوزه تبیین می گردد.
رویکرد عرفانی مولوی به حدیث لیله التعریس و بازتاب آن در منابع اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روایت «لیله التعریس» در شمار قصه های مشهوری است که در طول تاریخ اسلام، شهرت بسیاری داشته و در بیشتر منابع و متون اسلامی ذکر شده است؛ همچنین در شعر شاعران بزرگ ادب فارسی مانند مولوی نیز راه یافته است. البته با توجه به اختلافات نقل راویان در اصل داستان و همچنین مسائلی مانند عصمت و نبودِ سهو یا خطای پیامبر (ص) و مواردی مانند جعل یا تقیه راویان، همواره مخالفان و موافقان بسیاری برای این روایت وجود داشته است؛ ازاین رو، در این پژوهش با استفاده از روش اسنادی، ضمن تحلیل و بررسی این حدیث در متون و منابع اسلامی و نیز اختلافات شایع بین اهل سنت و شیعه در عصمت پیامبر (ص) ، به رویکرد عرفانی مولوی نیز پرداخته شده است؛ زیرا مولوی در مثنوی ، جدا از آرا و اندیشه های مخالفان و موافقان، بیشتر درپی تحلیل و تبیین عرفانی این داستان، پروراندن معانی بلند و باریک عرفانی و توجه به باطن و تأویل این داستان بوده و کمتر به ظاهر و لفظ آن اهتمام ورزیده است. مولوی بیشتر به فواید روحانی، ایمانی، اخلاقی و عرفانی روایت توجه داشته است و خواب پیامبر (ص) را نوعی استغراق، فنا و تجربه عرفانی می داند که بیانگر حالت وصال پیامبر (ص) با حق تعالی در همه حال است؛ درواقع مولوی با رویکرد عرفانی خود توانسته است به اختلافات کلامی این مسئله پایان دهد.
بررسی تطبیقی آرای مولوی و ابن عربی در باب احوال مشاهده و یقین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«مشاهده و یقین» از احوال عرفانی است. عارفان، شهودِ تجلی ذات را مشاهده، و طمأنینه دل بر حقیقت اشیاء را، بدون هیچ شک و ظنی، یقین می نامند. نگارندگان در این پژوهش، به بررسی نوعِ تلقی ابن عربی و مولانا از احوال عرفانیِ مشاهده و یقین پرداخته اند؛ نیز اندیشه ها، باورها و تجربه های مشترک و متفاوتِ این دو اندیشمندِ حوزه تصوف و عرفان اسلامی را در این باب بازنموده اند. این مقاله با روش توصیفی تحلیلی، مبتنی بر تبیین وجوه اشتراک و اختلاف ساختاری و کلی است. براساس یافته های پژوهش، ابن عربی و مولوی مشاهده را در ارتباط با تجلّی به کار می برند و بر آن اند که منظور از مشاهده، مشاهده تجلّیات حق است، نه خود حق؛ ولی ابن عربی بحثی متفاوت از مکاشفه نیز ارائه می دهد و عقیده دارد مکاشفه از مشاهده بالاتر است. مولوی در توصیف مراتب اول و دوم یقین، دو وجهِ دانش و بینش را مطرح می کند. هر دو اندیشمند بر آن اند که یقین چیزی است که انسان در آن بر بصیرت و بینش باشد و حق الیقین زمانی پدید می آید که خداوند، عارف را در نفس الأمر و واقعِ حکمی واجب بر او و یا در خطاب به خود قرار دهد. ابن عربی می کوشد در تبیین یقین شناسی، خارج از دایره شریعت قدم برندارد؛ به همین علت است که یقین در نظر او ارزشی دینی و عرفانی دارد که شرط دستیابی به آن در گرو عبادت است.
تحلیل روان شناختی مثنوی معنوی براساس رویکرد پذیرش و تعهد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی معنوی سرشار از مفاهیم و تفکرات روان شناختی است که بیان کننده تفکر و دقت مولوی در روح و روان انسان است. این پژوهش به روش تحلیلی تطبیقی به بررسی مثنوی از دیدگاه اصل اول (پذیرش) در رویکرد روان شناختی درمان پذیرش و تعهد پرداخته است. مولوی و نظریه روان شناختی پذیرش و تعهد (اکت) هر دو بر آن اند که رویارویی با رنج ها در زندگی، اجتناب ناپذیر است؛ پس باید رنج زیستن را پذیرفت و به سوی رشد روحی و روانی گام برداشت. هر دو دیدگاه از تمثیل برای اقناع ذهن مخاطب بهره می برند. مولوی از مفاهیمی مانند تقدیر و طبیعی بودنِ رنج در زندگی، برای ایجاد آمادگی در مخاطب برای پذیرش استفاده می کند. در این پژوهش به بررسی تطبیق مراحل توبه در تفکر اسلامی و عرفانی با پذیرش در اکت پرداخته شده است. تفاوت در این دو دیدگاه از هدف نهایی آنها سرچشمه می گیرد؛ هدف رویکرد روان شناختی، معطوف به شاد زیستن در این جهان و رشد فردی برای بهتر زیستن است و دیدگاه مولوی و به صورت کلی تر، دیدگاه عرفانی معطوف به جلب رضایت خداوند و زندگی جاودانی در جهان باقی است. با این حال هر دو دیدگاه با گذر از یک مسیر در توجه به روان انسان و رشد و تعالی آدمی هم داستان هستند. درمان گران می توانند با توجه به سابقه ذهنی مخاطب خود در ایران، نسبت به مسائل دینی و عرفانی، از میراث ادبی مانند مثنوی بهره برند.
تعامل سوژه های متنی در غزلیات شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای ادبی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۲۱۴
99 - 119
حوزه های تخصصی:
عرفان عاشقانه در معنای عام بر مفهوم عشق و در معنای خاصِ ادراکی- ارتباطی بر تعامل «من-تویی» استوار است. به اقتضای این نوع تعامل برساختِ هویت-وضعیت سوژه ها به عبارتی دیگر جایگیری آنها در تعامل کارگزاران درون متنی عرفان عاشقانه متمایز از سایر ژانرهای ادبی کلاسیک سامان یافته است و همین امر سبب شکل گیری وجهی متمایز از ابهام ادراکی- زیبایی شناختی می شود. غزلیات شمس یکی از متن هایی است که تعامل سوژه های درون متنی آن و به تبع آن ابهام معرفتی-هنری حاکم بر آن بر مبنای تعامل من-تویی شکل گرفته است که نادیده گرفتن آن سبب تفسیری صرفاً ذوقی از آن خواهد شد. بر همین اساس در این نوشتار کنش برساخت تعامل «من-تویی» کارگزاران درون متنی راوی- عاشق و معشوق در غزلیات شمس به قصد خوانشی همسو با معرفت شناسی حاکم بر متن دلالت-یابی و تبیین شده است. برای دلالت یابی این تعامل مذکور به برخی از مفاهیم و اصطلاحات متفکران حوزه مذکور همچون بوبر، لویناس، باختین، سارتر،گابریل مارسل، لاندوفسکی و بیونگ چول هان استناد شده است. نتیجه نشان می دهد که منطق «من-تویی» در غزلیات شمس را می توان ذیل چهار عنوان الف) اظهار خاموشی و عدم کدگزاری دقیق ب) بی توجهی به سلسله مراتب و گذر از تقابل ها ج) ناتمامیت و پیش بینی ناپذیری د) تعویقِ «خود» صورت بندی کرد که همگی به شکلی نمادین به مثابه عبور از نظم نشانگانی رایج و تجربه عالم وحدت است.
انس و هیبت و وجوه تعلیمی آن دو در حدیقه سنایی و مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«هیبت و انس» از مفاهیم زوجی است که جزو احوال عرفانی به حساب می آیند و در مرتبه ای بالاتر از «خوف و رجا» و «قبض و بسط» قرار دارند؛ از آن جا که این احوال در لحظات حیات عارف، نوسان دارند و او تجربه هر دو حال را دارد. عارفان هم در مورد هیبت و هم درباره انس، اقوالی دارند و سالکان را گاهی دارای حال هیبت و گاهی دارای حال انس می دانند؛ اما بر اساس مکتب فکری خود یکی از این دو حال را بر دیگری ترجیح داده، در آثار عرفانی و تعلیمی شان، دیدگاه ویژه خود را به مخاطب عرضه می کنند. در این پژوهش ضمن تأکید بر مسائل بنیادینی چون «انس»، «هیبت»؛ به عنوان زمینه اصلی بحث با بهره گیری از روش تحلیلی- توصیفی، به جنبه تعلیمی آن دو، در حدیقه سنایی و مثنوی معنوی، پرداخته شده و آن گاه این نتیجه حاصل گردیده که هرچند آثار عرفانی تجلی حالات درونی سرایندگان آن است، اما گاه جنبه تعلیمی، بر بیان حالات درونی پیشی می گیرد و آفریننده اثر، متناسب با احوال خود به سمت یکی از این احوال گرایش پیدا می کند و بر صفات قهری یا لطفی خداوند تأکید بیشتری می کند؛ چنانکه سنایی از عارفان مکتب زهد، بیشتر بر هیبت خداوند تأکید و مخاطبان را از هیبت خداوند بر حذر می دارد؛ ولی مولوی به عنوان عارف مکتب عاشقانه، بیشتر به انس با خداوند و صفات جمالی او تأکید دارد. بیان تشابه و تفاوت مکتب فکری و گرایش های عرفانی این دو عارف و شرح و تفسیر آنان از دو حال هیبت و انس، از اهداف اصلی این مقاله است.
نگرش انسان به رویدادهای زندگی از منظر مثنوی معنوی
منبع:
تأملات اخلاقی دوره دوم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳
77 - 99
حوزه های تخصصی:
زندگی انسان از آغاز تا پایان حیات شامل رویدادهای مختلفی است که معمولاً در دو گروه خوشایند و ناخوشایند تقسیم بندی می شود. پرسش از چیستی و چرایی وقوع این رویدادها و چگونگی ارزیابی خوب و بد بودن آنها و همچنین بحث درباره ی نحوه ی مواجهه با این پیشامدها، از دغدغه های دیرینه ای است که هریک از مکاتب فکری و اعتقادی جهان، پاسخ های مختلفی به آن ها ارائه داده اند. در این میان، عارفان مسلمانی چون مولوی نیز به تفصیل در این باره بحث کرده اند. در پژوهش حاضر که به شیوه ی توصیفی-تحلیلی انجام شده است، علل وقوع رخدادهای خوشایند و ناخوشایند زندگی و همچنین نحوه ی برخورد انسان با این رویدادها از منظر مثنوی معنوی به عنوان یکی از امّهات متون ادبیات عرفانی بررسی می شود. در این راستا، نتایج پژوهش نشان می دهد از نظر مولانا در مثنوی، ضمن اینکه منشأ همه ی رویدادهای هستی اراده ی خداست، اما مطابق همان اراده ی الهی، دلیل وقوع پیشامدهای مختلف زندگی، یا عملکرد خود انسان است یا امتحانی برای سنجش و هدایت او به کمال. به نظر مولوی، معیار ارزیابی رخدادها، ظاهر خوشایند و ناخوشایند آنها نیست؛ بلکه چگونگی تأثیر آن ها بر رشد و کمال آدمی است. همچنین تسلیم، شکر و صبر، توصیه های مولوی برای مواجهه با پیشامدهای گوناگون زندگی است.
بررسی خودشیفتگی و فرافکنی در حکایت نخچیران و شیر مثنوی معنوی
حوزه های تخصصی:
واژه نارسیسم در معنی خودشیفتگی را اولین بار فروید به کار برد. البتّه دیگران، قبل از فروید، آن را در معنی خودپرستی و تحقیر کننده، برای توصیف نگرش روانی در روان شناسی بالینی مطرح کرده اند. این اختلال شخصیت در بسیاری از موارد منجر به فرافکنی می شود. فرافکنی یکی از مکانیسم های روان شناسی است که از طریق آن می توان به ضمیر و درون انسان ها پی برد و شناخت نسبی از شخصیت آن ها به دست آورد. مولانا جلال الدین محمد بلخی در آثار خود به ویژه در مثنوی معنوی به جنبه روان شناختی رفتار انسان توجّه کرده است. در این مقاله برآنیم، خودشیفتگی و فرافکنی را به عنوان یکی از مفاهیم نوین روانشناسی، در حکایت نخچیران و شیر مثنوی معنوی، با رویکردی توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای، مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. یافته ها نشان می دهد که مولانا، شخصیت خودشیفته را، مشکل کلّی بشریت می داند و می خواهد به شیوه ای راهکاری برای آن بیابد. سراسر مثنوی مبارزه با خودشیفتگی و غرور است. در حکایت، شیر با خویشتن خود دیدار می کند و به حقیقت خود می رسد. درواقع، خرگوش شیر را نکشت، خشم و خود شیفتگی شیر و عدم توکّل او به خداوند، موجب غفلت و در نهایت هلاکش شد. مساله دیدار در زبان مولانا، گاه با تعابیر و نشانه هایی همچون: آب، چشمه، جویبار، چهره، عکس خود را در آب دیدن و ... بیان می شود که افسانه نارسیس را در عالم اسطوره تداعی می کند.
مناسبات بینامتنی تلمیحات قرآنی مثنوی و غزلیات شمس با تأکید بر قصّه ابراهیم علیه السلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در عصر حاضر مثنوی مولانا با ترجمه های انجام شده، یکی از شاخص ترین متن های زبان وادبیات فارسی است که بیشترین نظریه های ادبی جدید را در خود پذیرا می باشد. یکی از این نظریه ها، موضوع بینامتنیت است. این اثر گرانسنگ فارسی همچنان که با آثاری چون کلیله و دمنه، اسرارنامه، منطق الطیر، معارف، مقالات شمس و...ارتباط و پیوستگی متنی دارد، با دیگر آثار مولانا از جمله فیه مافیه و غ زلیات شمس نی ز دارای پیوند های بینامتنی می باشد مولوی با توجّه به انس عمیقش با قرآن و نیز به سبب سابقه اشتغال خانوادگی اش به حرفه وعظ در آثار خود از قرآن کریم و قصه های مربوط به پیامبران بسیار بهره برده است لذا مقاله حاضر به بررسی مناسبات بینامتنی شخصیت های قرآنی مشترک دیوان شمس و مثنوی به ویژه قصّه ابراهیم (ع) از منظر بیش متنیت ژنت می پ ردازد و منظور از ای ن رابطه بیش متنی، هرگونه ارتباطی است که متن ب (بیش متن/مثنوی) را به متن الف(پیش متن/غزلیات شمس)متّصل می کند. در این مقاله ضمن بیان تفاوت های ساختاری دو اثر غزلیات شمس و مثنوی، قصّه ابراهیم علیه السلام در این دو اثر از منظر بینامتنیت با روش تحلیلی- توصیفی مورد بررسی قرار می گیرد تا با نشان دادن شباهت ها و تفاوت های بینامتنی ، به خوانشهای نو و متفاوت مولوی از آن قصّه دست یابیم و از این رهگذر به تبیین تدبّر عمیق مولوی در قرآن و سازوکار ذهن و زبان خلّاق او در بیان مفاهیم پویای عرفانی توجّه نماییم
تحلیل هرمنوتیک داستان آمدن مهمان پیش یوسف (ع) در مثنوی مولوی
حوزه های تخصصی:
بررسی آثار ادبی از دیدگاه های گوناگون می تواند جنبه های مختلف زیبایی های ساختاری، فنّی و معنایی هر اثر را به گونه ای نظام مند و مبتنی بر انگاره های علمی برای خواننده مشخص کند. امروزه مطالعات هرمنوتیک یکی از شیوه های راهگشا برای کشف ابعاد پنهان معنای متن های ادبی محسوب می شود. اینگونه پژوهش ها در پی درک معنا از طریق شناخت نیّت مؤلف و با توجّه به بستر زمانی، مکانی و تاریخی شکل-گیری متن است. هدف از پژوهش حاضر بررسی نمونه ای ازمتون نمادین ادب فارسی یعنی داستان آمدن مهمان پیش یوسف (ع) در مثنوی مولوی است. در این چارچوب، نیت شاعر از انتخاب عناصر داستان مورد ارزیابی واقع شده است. سخن مولانا به عنوان یکی از عمیق ترین متون تأویل پذیر در ادب فارسی می-تواند موضوع مناسبی برای بررسی های هرمنوتیک از این دست باشد. داستان مذکور نیز همچون سایر اشعار مثنوی معنوی حاوی لایه های نهفته و کاربرد نمادین مفاهیم مختلف و نیز اشاره های پیدا و پنهان به اندیشه های مولانا درباره جهان و انسان است و پژوهش حاضر می کوشد بخشی از این مفاهیم را از متن استخراج کند. در این راه با اشاره به عناصر داستان و مقایسه اندیشه های مولوی و افلاطون تفسیری نمادگرا مبتنی بر هرمنوتیک فلسفی از این داستان ارائه گردیده است. نتایج حاصل از انجام پژوهش دربردارنده این مهم است که کاربرد برخی واژه ها و مفاهیم در شعر مولوی همچون آفاق حاکی از نگرش افلاطونی مولوی و اشاره ای به سیر آفاقی سالک است. بعلاوه کلیدواژه آینه که تنها سایه ای از حقیقت را به دست می دهد، می تواند با همین نیّت از سوی مؤلّف به کار رفته باشد.