مطالب مرتبط با کلیدواژه
۳۰۱.
۳۰۲.
۳۰۳.
۳۰۴.
۳۰۵.
۳۰۶.
۳۰۷.
۳۰۸.
۳۰۹.
۳۱۰.
۳۱۱.
۳۱۲.
۳۱۳.
۳۱۴.
۳۱۵.
۳۱۶.
۳۱۷.
۳۱۸.
۳۱۹.
۳۲۰.
مولوی
حوزه های تخصصی:
استقبال از آثار مروجان طریقت تولتک، در ایران نیز همچون سراسر جهان شایان توجه بوده است. از آن میان «چهارمیثاق» اثر «دُن میگوئل روئیز» بیش از دیگر آثار ترجمه و چاپ شده است. چرایی گرایش خارج از حد انتظار به چنین آثاری آن هم در کساد بازار کتاب ایران، مسئله ای شایسته تحقیق است. اگر پیروی از موج جهانی بازگشت به معنویت و گرایش به عرفان های مدرن (در جستجوی آرامش روانی) را از مهم ترین دلایل این امر بدانیم، این پرسش مطرح می شود که آیا مضامین کتاب چهار میثاق، در آثار عرفای مسلمان معادلی نداشته است؟ اگر پاسخ مثبت است چرا خوانندگان ایرانی این آموزه ها را از سرچشمه های دیگر طالب هستند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش ها، به روش تطبیقی- تحلیلی، مضامین کتاب «چهارمیثاق» با مثنوی معنوی مقایسه شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد تقریباً همه آموزه های این کتاب، به روشنی در مثنوی بیان شده است. به نظر می رسد علاوه بر همراهی بخشی از جامعه با موج جهانی گرایش به معنویت مدرن و بی خبری عامه مردم از سرمایه های بومی؛ تلقی خاص عامه مردم از عرفان و تصوف؛ گرایش به بیان ساده و مینی مالیستی و از همه مهم تر، تفاوت زبان و نحوه بیان مضامین در دو اثر، مهم ترین دلایل کم توجهی به مثنوی و گرایش به آثاری همچون چهار میثاق است. دقت در طیف خاص مخاطبان این آثار، ضرورت توجه به سرمایه های خودی را بیشتر نشان می دهد.
پایان بندی در غزلیات شمس: کنش های گفتاری و وجوه وانمایی حضور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال سیزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵۰
107-134
حوزه های تخصصی:
کارکرد پایان بندی در متن را بنابه این تصور که به مثابه نقطه اوج متن روایت مفروض است، می توان گره گشایی از موضوع مورد بازنمایی دانست؛ اما به شکل خاص پایان بندی می تواند همسو با معرفت شناسی حاکم بر متن و وضعیت سوژه های متنی منجر به دلالت انگیزهای ویژه باشد. از میان متن های ادبی کلاسیک فارسی، پایان بندی برخی از متن های عرفانی، ازجمله غزل های دیوان شمس ، همسو با معرفت شناسی عرفانی، وجهی متمایز دارد. در این نوشتار، دلالت انگیزی ویژه پایان بندی در غزلیات شمس به شیوه توصیفی تحلیلی دلالت یابی و تفسیر شده است. نتیجه نشان می دهد راوی عاشق غزل های دیوان شمس ، همسو با معرفت شناسی حاکم بر متن، هویت یا مقام سوژگیِ موقتی را که بنابه کنش بازنمایی یا روایتگریِ رخداد وضعیت ها در بخش آغازین و میانی روایت ها به دست می آورد، در پایان بندی با توسل به کنش های گفتاری خاموشی در معنای اصطلاحی آن پس می زند و مانع از تثبیت آن می شود. به عبارت دیگر، راوی عاشق غزلیات شمس در اغلب غزل ها، پس از بازنمایی اضطراب و اشتیاق برآمده از حضور و وحدت ازدست رفته سعی می کند در پایان بندی غزل ها، بنابه «استعاره دوریِ» بازگشت به اصل و جهان پیشانشانگانی، با انجام و اجرای دو دسته از «کنش های گفتاریِ» خاموشی (شامل «خاموشی به مثابه سخن نگفتن» و «خاموشی به مثابه به نمایندگی سخن گفتن») به وانمایی یا اجرای حالِ حضور بپردازد و به صورت نمادین در آن تجربه شرکت کند. حسب این وانمایی، پایان بندی غزل های مذکور به بستار نمی انجامد و با ساختاری حلقوی، خواننده مشارک را با نوعی ناتمامی مواجه یا در آن تجربه شریک می کند.
بررسی انتقادی نقدهای واردشده به اندیشه تسامح مولوی در سده اخیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال سیزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵۰
169-204
حوزه های تخصصی:
مولوی، صاحب اثر عظیم مثنوی ، از عارفان آزاداندیشی است که صلح و تسامح با دیگراندیشان را یکی از مبانی فکری و رفتاری خود قرار داده یا معرفی کرده است. او در آثار متعدد خود، به زبان و شیوه های مختلف اندرز، تمثیل و حکایت، در ترویج این اندیشه کوشیده و همگان را به پیروی از این سلوک فردی و اجتماعی فراخوانده است. اندیشه تسامح مولوی، مانند بسیاری دیگر از دیدگاه های وی، با نقد و انکار همراه شده است. در نوشتار حاضر، با رویکردی تحلیلی انتقادی و با استفاده از شیوه های علمی تحلیل متن و استناد، نقدهای واردشده به این اندیشه مولوی بررسی شده است. هدف از این ارزیابی، علاوه بر معرفی و نقد دیدگاه های منکران اندیشه تسامح در عصر حاضر، رسیدن به شناختی روشن و حقیقی تر از کمّ و کیف این اندیشه مولوی است. براساس بررسی های انجام شده، چنین برداشت می شود که هم زیستی مسالمت آمیز پیروان ادیان مختلف در جامعه (پلورالیسم اجتماعی) در اندیشه مولوی، به پیروی از منابع و مبانی اسلام، جایگاه ویژه ای دارد؛ اما تکثرگرایی (پلورالیسم) دینی، علی رغم برخی مشابهت ها و همگونی ها، مورد قبول و تأیید مولوی نیست. همچنین با تحلیل و استناد به اصل حکایت ها و ابیات مولوی مشخص می شود که درواقع پلورالیست خواندن او درک ناقصی است که برخی روشن فکران یا منتقدان، با خلط یا مغالطه در افکار و اندیشه ها و استناد نامناسب به ابیات و حکایت هایی از مثنوی ، به دست آورده اند.
زیبایی شناسی در عرفان زرتشتی و مشترکات آن با عرفان مولانا جلال الّدین محمّد بلخی
حوزه های تخصصی:
روایت هرمنوتیکی از حکایت مارگیر در مثنوی معنوی
حوزه های تخصصی:
ازجمله چالش های بحث برانگیز در دنیای متن، روش هرمنوتیک است که اخیرا مورد توجه بسیاری از اندیشه مندان قرار گرفته است. این شیوه، با متن به عنوان موجودی زنده برخورد می کند. اگرچه این «روش» و البته به زعم برخی، «علم»نوی است اما، با تعمق در متون پیشین هم چون تفاسیر قرآن، می توان دریافت که اسلاف ما،روشی را که اکنون با نام هرمنوتیک از آن یاد می شود، پیش تر در متون دینی به کار گرفته اند. از برجسته ترینآنها،مفسر بزرگ عرفان، مولاناست که مثنوی معنوی او تجلی گاه هرمنوتیک می باشد.در این راستا این جستار بر آن بوده تا روش هرمنوتیک مولوی را در حکایت مارگیر دفتر سوم مثنوی باز نماید. این بررسی نشان می دهد که مولوی با استادی بی مثال، با تفسیرهای جان دار، روح هرمنوتیک را در کالبد آن حکایت جاری ساخته است. او حکایت مارگیر را با نگره معرفتی، تاریخی و اساطیری تأویل وبرداشت های نوینی از اشخاص و عناصر نمادین آفتاب، کوه، شهر به دست داده است.
بازتاب کعبه دراشعار مولوی
حوزه های تخصصی:
کعبه،مقدّس ترین معبد الهی، که عمری به درازای حیات این جهان دارد همچون نگینی بر تارک هستی می درخشد این بنای ارزشمند و آیین مقدّس حج، در شعر و ادب فارسى، جایگاهى ویژه و بس والا دارند و سخنوران و ادیبان، هر یک از زاویه خاص خود به آن ها توجّه کرده اند.در این میان شاعر بزرگ و عارف ادب فارسی یعنی مولوی بنا به دید عرفانی خود بدان نگریسته و در این راستا آثار ارزنده کعبه در اشعار این شاعرگرانقدر با مفاهیمی تقریبا یکسان جلوه می کندکه اهم آن ها عبارتند از: خانه دل، کعبه در مفهوم مجازی شرع، برتری کعبه دل بر کعبه گِل ، برتری حج باطن برحج ظاهر، کعبه در معنای حقیقی و در معنای مقصود والا.
بررسی و تحلیل نقش جلوه سیمرغ در آینه متون عرفانی با تکیه بر منطق الطیر عطار و مثنوی مولانا
حوزه های تخصصی:
با بررسی داستان ها و افسانه ها در میان ملت های مختلف می توان به حضور عناصر و ویژگی های مشابهی دست یافت که هر یک از آن ها از زوایای مختلف قابل توجه و بررسی است. در این میان نام سیمرغ به عنوان یکی از نمادهای ادب پارسی در اساطیر و متون عرفانی امری قابل توجه است که در فرهنگ ایرانی به دوره پیش از اسلام می رسد. تجلی این پرنده نخستین بار در قلمرو حماسه و سپس در عرفان مشاهده شده و جلوه ای خاص به ادبیات حماسی و عرفانی بخشیده و نمود بارز این امر در آثار شعری فردوسی، عطار، مولوی، سعدی و حافظ به گونه ای خاص نمایان است. بطوریکه با بررسی سیمرغ در شاهنامه جلوه های ایزدی و اهریمنی آن و همچنین با تفحص در آثار عرفانی بُعد روحانی آن مورد توجه قرار می گیرد که رموز جاودانگی، وحدت وجود و ذات مطلق را نمایان می سازد. با عنایت به آنچه ذکر شد در این مقاله بر آن شدم که ابعاد گوناگون وجود این مرغ اسطوره ای را با تکیه بر دو شاهکار عرفانی، مثنوی معنوی و منطق الطیر مورد مداقه قرار دهم که در وهله نخست به بررسی نقش اساطیری سیمرغ و سپس به جایگاه عرفانی آن با توجه به نمادها و ویژگی های منحصر به فرد این پرنده در آثار یاد شده خواهم پرداخت.
بنیاد حماسه عرفانی و مصداق های آن در مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اساس هر نوع حماسه ای بر ستیز ناسازها استوار است و در ادبیات ایران، انواع حماسه را در نگاهی کلی، بسته به این که پیکار دو ناساز، بیرونی باشد یا درونی می توان به دو نوع حماسه بیرونی و درونی تقسیم کرد. مثنوی مولوی، حاوی قصه های پیاپی و متنوع است اما هر یک از این حکایت ها با وجود تنوع ظاهری، اندیشه واحدی را دنبال می کند و عموما گزارشگر احوال روح پرشهامتی است که در بازگشت به ملکوت ، راه های پر خون و خطری را باید از سر بگذارند. از این دیدگاه، مثنوی مولوی، حماسه ای روحانی شمرده می شود که هسته آن، گذر دشوار روح از هفت خوان سلوک و بازگشت به موطن اصلی خویش است. واکاوی های انجام شده در شش دفتر مثنوی نشان می دهد که به دلیل سرشت حماسی عرفان مولوی ، برخی از عناصر و زمینه های اصلی حماسه، در سراسر این کتاب حضوری پررنگ دارد. این که حماسه عرفانی در مثنوی برچه بنیادی استوار است و چه عناصر و زمینه هایی از حماسه در این کتاب استعمال گردیده و دلایل حضور این عناصر در مثنوی چیست ، از جمله پرسش هایی است که در این مقاله، به روش تحلیلی بدان ها پاسخ داده خواهد شد.
پژوهشی تطبیقی درباره انسان از دیدگاه مولوی و اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان موجودی است که از دیرباز توجه اندیشمندان را به خویش معطوف ساخته و از جهات گوناگون مورد بررسی و تحلیل قرارگرفته است. عرفا و فلاسفه نیز، هر کدام به این موضوع پرداخته اند، لیکن دست یابی به تعریفی که تفاوت های لفظی و ظاهری آنان را در این حوزه خاتمه بخشد بس دشوار است. باوجود این، پرداختن به این مسأله برای تقریب دیدگاه اندیشمندانی که دراین باره اندیشیده اند، لازم و ضروری به نظر می آید. در این مقاله پژوهشگر بر آن است که در راستای تبیین این مفهوم، به بررسی ضعف و قوت انسان در اندیشه مولوی و اسپینوزا که از برجسته ترین چهره های اندیشه بشری اند بپردازد و برخی از وجوه تشابه«انسان کاملِ» مولوی و «انسان عاقلِ» اسپینوزا را موردبررسی و تحلیل قرار دهد و با بهره بری از نگرش این دو متفکّر، نشان دهد چگونه انسانِ ضعیفی که اسیر پنجه عواطف و هواجس نفسانی است به فضیلت و سعادت دست می یابد و به والاترین مقام انسانی نائل می شود.
نگاهی جامعه شناختی به داستان سوم دفتر اول مثنوی معنوی (مطالعه موردی داستان سوم مثنوی بر اساس مبانی نظری نیکولو ماکیاولی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حوزه ادبیات سیاسی غرب، نیکولو ماکیاولی را شخصیت مؤثری می شناسد که در انتقال دوره رنسانس ایتالیا به عصر روشنگری نقش برجسته ای داشته است. وی به عنوان مصلح اجتماعی یا منتقد سیاسی توانست افکار زمانه خود را درباره حکومت، دین، اشرافیت و مردم تحت تأثیر قرار دهد. نظریه پردازان حوزه جامعه شناسی سیاسی، با استفاده از رساله "شهریار" و کتاب "گفتارها"، اعتقادات سیاسی ماکیاولی را درباره یک عمل سیاسی، به سه بخش؛ زیرساخت و مبانی فکری، روش و شیوه اجرا و درنهایت به بخش هدف تقسیم بندی می کنند: الف- مبانی فکری یک رفتار سیاسی عبارت اند از: 1-ویرتو (فضیلت) 2–بخت یا اقبال 3-جدایی اخلاق از سیاست 4-تشریح انواع شهریاری ها 5-تعادل طبقات. ب- شیوه نامه اجرایی حوزه سیاسی عبارت است از: احکام ده گانه. ج- هدف از فعالیت سیاسی عبارت است از: دستیابی به مقوله قدرت، صیانت و افزایش آن. نگارنده رفتارهای سیاسی به کاررفته در داستانِ "پادشاهی جهود که نصرانیان را می کشت" مولوی را بسیار همخوان با اعتقادات سیاسی ماکیاولی می داند. در این راستا، در نوشته حاضر، ابتدا اعتقاد سیاسی یادشده، به طور اجمال، به بیان می آید. سپس، به صورت توصیفی- تحلیلی، مفاهیم به کاررفته در داستان مثنوی با مبانی اندیشه ماکیاولی، مورد تطبیق قرار می گیرد. در پایان نتیجه گیری می شود؛ که در داستان یادشده، گونه رفتاری حاکمیت با مردم، در بسیاری از زوایا با تعاریف و انتظارات ماکیاولیایی همخوانی نزدیکی دارد.
بررسی ابعاد تعلیمی اشعار ذکر شده در فیه مافیه و مجالس سبعه بر پایه نظریه تقابل های دوگانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تقابل ها که در دو سطح واژگانی و معنایی نمود می یابند، این امکان را برای خالق اثر اندرزی فراهم می آورند تا با ایجاد فضای مقایسه ای، زمینه های لازم را برای افزایش درک مخاطب فراهم آورد. در میان ادیبان فارسی زبان، مولانا با تکیه بر قابلیت های تقابل واژگانی و معنایی، مهم ترین اندیشه های اندرزی و عرفانی مورد نظر خود را در مجالس سبعه و فیه مافیه تشریح کرده و موفق به ایجاد قاعده دو قطبیِ اخلاق/ ضد اخلاق شده است. در این مقاله، اشعار به کار رفته در این دو اثر منثور، بر پایه نظریه تقابل های دوگانه و روش توصیفی و تحلیل محتوا بررسی شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که مولانا به تناسب مخاطبان خود که غالباً از اقشار سطح پایین جامعه بوده اند، از تقابل های تعلیمی واژگانی بیشتر استفاده کرده است؛ چراکه برای درک آن، نیاز به دانش چندان بالایی نیست. او در این سطح، به تقابل میان آن سرا/ این جهان؛ جوهر/ عرَض؛ خلوص/ نفاق؛ خدابینی/ خودبینی؛ هوشیاری/ غفلت؛ خودسازی/ نفس گرایی؛ انعطاف پذیری/ عدم انعطاف پرداخته است. در قلمرو تقابل های معنایی نیز، به مورادی چون: عمل نیکو/ عمل بد؛ علم و خردورزی/ جهل و بی خردی؛ توکل بر خدا و تدبیر او/ عدم توکل به خدا و تدبیر او؛ سرای باقی/ سرای فانی؛ دادورزی/ ستمکاری اشاره شده است.
تبیین الگوی مفهومی "رشد خود" مبتنی بر آثار مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم روانشناختی دوره نوزدهم زمستان (دی) ۱۳۹۹ شماره ۹۴
1205-1218
حوزه های تخصصی:
زمینه: مطالعات پیشین به تبیین رشد خود پرداخته اند. اما پژوهشی که به تبیین الگوی مفهومی رشد خود مبتنی بر آثار مولوی پرداخته باشد مغفول مانده است. هدف: هدف این پژوهش تبیین الگوی مفهومی رشد خود مبتنی بر آثار مولانا بود. روش: پژوهش حاضر از نوع کیفی و روش نظریه تأویل انجام شده است. آثار مورد مطالعه مولوی در این پژوهش ابیات مثنوی، دیوان شمس و گفتار های فیه ما فیه و ابیاتی از مولانا هماهنگ با عنوان پژوهش بود. تحلیل داده ها به روش تحلیل مضمون انجام شد . یافته ها: مفاهیم رشدی ارائه شده توسط مولانا را می توان در 9 مؤلفه اصلی خلاصه کرد که عبارت اند از؛ خودیابی، رذیلت زدایی، اصالت خواهی، جهان بینی رشدی، پیشرانه های رشد، امساک های رشد دهنده، مؤلفه های اجتماعی رشد و بی تعلقی. نتیجه گیری: سیر"رشد خود" حرکت به سمتی غیر از درون شخص و خودیابی نیست. رشد کامل باید به خودیابی ختم شود و در مرکزی ترین نقطه دایره "رشد خود"، در بی زمانی و بی مکانی آرام گیرد تا بتوان آن را فتح چکاد رشد نامید. انسان ها در مراتب مختلفی از طیف گسترده ی رشد قرار دارند و رشد کامل نصیب افراد محدودی نظیر پیامبران و اولیا و اوصیاست. البته که راه رشد تا نهایی ترین حالت برای بشر قابل دسترسی است و هیچ گونه انسدادی به غیر از انسدادهایی که خود شخص برای خودش ایجاد می کند در آن وجود ندارد.
ذکر خاموش؛ بررسی تطبیقی زبان دین در آرای مولوی و دیونیسیوس مجعول در مراتب سلوک عارفانه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات عرفانی پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۳۰
279-308
حوزه های تخصصی:
زبان دین به عنوان موضوع مشترک عرفان و کلام در آراء مولوی و دیونیسیوس مجعول مورد توجه قرار گرفته است. نگاه معرفت شناسانه مولوی و رویکرد هستی شناسانه و معرفت شناسانه دیونیسیوس به این موضوع، باعث شده ضمن وجوه مشترکی که آن ها در توصیف این مراتب داشته و زبان دینِ مخصوصی که برای هر مرتبه قائل اند، در مواردی دیدگاهی متفاوت با یکدیگر ارائه دهند. در باور عرفانی مولوی، سالک در مرتبه حسی و عقلی معرفت، نباید به یافته های خیالی و موهومات عقلی خود اعتماد کند بلکه لازم است در برابر آن سکوت گزیند. در حقیقت، این سکوت سلوکانه او را به سکوت عارفانه در مقام شهود راهبر است. در مقابل، دیونیسیوس برای هر مرتبه از معرفت، زبانی خاص قائل است. تشبیه، تنزیه و سکوت به ترتیب زبان ستایش سالک در مرتبه محسوس، معقول و شهود است که از منظر او هرکدام در جایگاه خود اهمیت دارد. سکوت به منزله زبان دین در آراء دیونیسیوس تنها سکوت عارفانه ای است که پس از شهود پرتوهای الهی وجود سالک را فرا می گیرد و با آن خداوند را ستایش می کند.
جاودانگی عشق الهی با تکیه بر آیات قرآن درسروده های ابن فارض و مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش دینی دوره ۱۷ پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۳۵
85-106
حوزه های تخصصی:
عشق از او صاف الهی و سرآغاز خلقت است، این عشق در واقع بر «هستی مطلق» دلالت دارد، و زندگی بدون آن چون پوست های بی روح است. مولوی، عشق را شیوه سلوکی خود قرار داده ،آن گونه که ابن فارض درگام به گام مقامات عرفانی، آن را اساس کار خویش قرار داده است. بنابراین نگاه ابن فارض و مولوی، نگاه یک عاشق به معشوق حقیقی است و این نشانه معرفت و آگاهی این دو شاعر عارف است. در این مقاله ضمن بررسی واژه «عشق» با تکیه برآیات قرآن و احادیث و نظرعرفا، به موضوع «جاودانگی عشق الهی» در سروده های تائیه کبرای ابن فارض و غزلیات عربی مولوی در دیوان شمس، با اسلوب تطبیقی پرداخته شده است.
تضاد و متناقض نما در دیوان شمس با جستاری در تبارشناسی تضاد و متناقض نما در منابع بلاغی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
67 - 86
حوزه های تخصصی:
بحث تضاد و تقابل در آثار ادبی از اهمیت زیادی برخوردار است و برخی از شگردهای مؤثر ادبی و بلاغی مثل تضاد، مقابله، متناقض نما (پارادوکس)، ایهام تضاد و ... بر بنیاد تضاد و تقابل بنا نهاده شده است. در این مقاله با شیوه توصیفی- تحلیلی و با رویکرد تحلیل محتوا، نخست آرایه تضاد و متناقض نما (پارادوکس) در کتاب های بلاغی بررسی شده، سپس کاربرد این فنون در 50 غزل از غزلیات مولوی بررسی و تبیین شده است. نتیجه این است که در کتاب های بلاغی متأخر، تعاریف و تقسیم بندی ها دقیق تری از شگرد ادبی تضاد ارائه شده و گستره آن فراتر از گذشته دانسته شده است و آرایه متناقض نما تنها در برخی از کتاب های بلاغی متأخر بحث شده است. مولوی در استفاده از این شگرد ادبی مقلد صرف نیست، بلکه به اقتضای حال نوآوری کرده است. متناقض نماهای غزلیات مولوی بسیار و از نوع اسنادی است. استفاده نسبتاً زیاد از تقابل آفرینی در غزلیات مولوی ضمن اینکه نشان دهنده فهم عمیق هنری و بلاغی او از قابلیت های هنری فنون بلاغت است، به این واقعیت هم اشاره دارد که تعبیرات پارادوکسیکال با فضاهای عرفانی متناسب است. درمجموع می توان گفت استفاده مولوی از شگرد تضاد و متناقض نما در نبوغ ذاتی و اندیشه خلاق و وجد و حال عرفانی او ریشه دارد.
گاو لقمه ربا (توضیح بیتی از مثنوی معنوی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن شناسی ادب فارسی سال دوازدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۴۸)
117 - 125
حوزه های تخصصی:
زهره نه کس را که لقمه نان خورد زانکه آن لقمه ربا گاوش برد وقتی متعالی ترین معانی و مفاهیم الهی در سلک عبارت کشیده می شود، آن را به شرح و تفسیر نیازمند می کند. مثنوی از آن رو که مشتمل بر دُرر دلالات و احسن مقالات است، توجه شارحان بسیاری را به خود جلب کرده است. در کنار معانی و مفاهیم، مباحث لغوی هم ناگزیر مجال ظهور می یابد و شارحان به این مباحث هم توجه کرده اند. قریب به اتفاق شارحان مثنوی از خواندن درست و درک دقیق مفهوم بیت یادشده در دفتر دوم مثنوی درمانده اند. در این پژوهش با استخراج داده ها و تحلیل محتوا به بازبینی نظر آنان و نکاتی پرداخته می شود که درباره این بیت بیان شده است. پس از نقل و نقد سخنان ایشان، سرانجام مفهوم دقیق بیت گفته می شود. خوانشِ نادرست بیت سبب شده است تا برخی شارحان به اصالت بیت تردید کنند و به نسخه های نادرستی ارجاع دهند که کمکی نمی کند. علاوه بر توسل به نسخه ها، بیشتر شارحان مثنوی با استناد به آنچه گوهرین در فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی با عنوان «گاو (کسی را) بردن» آورده است، به خطای دیگری دچار شده و آن را یک کنایه پنداشته اند که موجه نیست و چنین کنایه ای در فرهنگ دهخدا هم نیامده است. در بیت منظور، «بردن» فعل تام در معنای دزدیدن است؛ گاو نیز کنایه از انسان شکم باره است. این بیت را نمی توان از ابیات دشوار مثنوی به شمار آورد که نیازمند شرح و تفسیر باشد؛ اما خوانشِ نادرست آن و درنتیجه برداشت های ناصواب، در نام آشناترین شروح مثنوی ، آن را به بیتی بحث انگیز تبدیل کرده است.
معرفت شهودی از نظر مولانا
منبع:
شفای دل سال سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۶
161 - 188
حوزه های تخصصی:
از نظر عرفا کامل ترین راه شناخت حق تعالی، معرفت شهودی است. این نوع معرفت نه از راه تفکّر نظری بلکه با مشاهده حقایق و طیّ منازل و مقامات و ترک تعلّقات دنیوی و تهذیب نفس به دست می آید. این راه اگرچه راهی دشوار و سخت و خاصّ برخی انسان های مخلص است، امّا نسبت به روش برهانی و عقلی نزدیک ترین راه به هدف است. در این پژوهش برآنیم تا نظر مولانا را در مورد این مقوله به روش تحلیلی–توصیفی بیان داریم. برآیند تحقیق حاکی از آن است که مولوی نیز چون دیگر عرفا، قائل به مراتب در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را معتبرترین شناخت می داند که در آن سالک بدون هیچ واسطه ای خدا را به شهود قلبی خود می شناسد. وی شناخت عقلی و سپس حسّی را در مراتب بعدی می داند و آن ها را برای کسانی که به شناخت مراتب بالاتر دسترسی ندارند، معتبر و مجاز می داند. از دیدگاه مولانا، ابزار و وسیله معرفت شهودی، دل است. از نظر وی دلی که منظر و مظهر حضرت سبحان است، دل انسان کامل یا به تعبیری دل اولیا و انبیا است و توحید حقیقی، دیدار شهودی است و این نوع معرفت نسبت به خداشناسی که مبتنی بر استدلال و آفاق و انفس است، رجحان و برتری دارد
مقایسه دیدگاه سنایی و مولوی درباره زن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال شانزدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۹
7 - 27
حوزه های تخصصی:
جایگاه و وضعیت زنان در هر جامعه ای در ارتباط با نگرش زمانه و افراد نسبت به زنان است. در جامعه ایران جایگاه زنان همواره دچار فراز و فرودهایی شده است. در این میان آثار شعرا می توان آیینه ای برای شناخت وضعیت زنان باشد. جهان بینی هر شاعر، نویسنده یا اندیشمند متأثر از شرایط فکری، اجتماعی و حافظه ی فرهنگی زمان و مکانی است که در آن زندگی می کند. سنایی و مولوی از شاعران برجسته ایران هستند که آثارشان بازتابی از شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دوره زیست آنهاست. مسئله ای که مطرح است تحول جایگاه زن در جامعه از دوره سنایی تا مولوی است. این پژوهش با روش توصیفی و تحلیلی و با تکیه بر داده های کتابخانه ای انجام شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد از دوره سنایی تا مولانا، تحول اجتماعی و فرهنگی منحصر به فردی روی داد که به بهبود جایگاه زنان منجر شد. همین مسئله در تصویرپردازی شخصیت زنان تأثیرگذار بوده است. سنایی عمدتاً نگاهی منفی و منتقدانه به زن دارد و به ندرت در جایگاه مادر و در خدمت نگرش دینی به زن اهمیت می دهد؛ اما مولانا زن را جلوه ای از جمال الهی می داند. زن در شعر مولانا، روح و زمین و نفس است و مکمل آفرینش که چهره ی زن را نسبت به شعر سنایی متمایز می کند. اهداف پژوهش 1.تطبیق سیمای زن در اشعار سنایی و مولوی. 2.واکاوی عوامل مؤثر در ترسیم سیمای زن در دوره سنایی و مولوی. سؤالات پژوهش 1.سیمای زن در اشعار سنایی و مولوی چه تفاوت هایی دارد؟ 2.کدام عوامل در ترسیم سیمای زن در دوره سنایی و مولوی نقش داشت؟
قبض و بسط حقّانیّت و نجات در کلام عرفانی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی پاییز ۱۳۹۹شماره ۸۵
7 - 36
حوزه های تخصصی:
در باب حقّانیّت و نجات بخشی پیروان ادیان، پیوسته سه رویکرد کلی کانون توجه بوده است: انحصارگرایی، کثرت گرایی و شمول گرایی. کثرت گرایی دینی به عنوان یک دیدگاه در قرن بیستم متولد شد، اما ریشه های آن را می توان در برخی سخنان پیشینیان از جمله عرفای مسلمان پیدا کرد. یکی از این افراد، جلال الدین محمدمولوی است که مواضع مبهمی به او نسبت داده می شود. این پژوهش با روش تحلیلی- توصیفی با محوریّت سخنان مولانا و بهره گیری از دیدگاه های مولوی پژوهان به داوری پرداخته و به این نتیجه رسیده است که با وجود قرائن متعدد بر انحصارگرایی، شمول گرایی و کثرت گرایی در کلام ایشان، حکم کلی و مطلق به انحصارگرا یا کثرت گرا بودن وی در نجات بخشی پیروان ادیان ناموجّه است. وی حقیقت را یکی می داند چون از زوایای گوناگون نگریسته شود، متفاوت می نماید. محجوب بودن چهره واقعی حقیقت، محدودیت های قوای ادراکی از جمله علل بروز اختلاف دیدگاه ها است. مولانا دیانات الهی را نوری واحد می داند که از چراغ های مختلف پرتوافشانی می کنند و فرق واقعی ندارند و همه نجات بخش هستند، اما در مقام حقّانیّت، اسلام را واجد حقّانیّت برتر و در مواردی حق مطلق می بیند.
تحلیل هیجان مثبت «عشق عرفانی» در مثنوی معنوی با رویکرد مثبت گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی پاییز ۱۳۹۹شماره ۸۵
69 - 112
حوزه های تخصصی:
عشق عرفانی به عنوان بزرگ ترین موضوع در عرفان و تصوف، بخش بزرگی از ادب عرفانی را به خود اختصاص داده است. یکی از ظرفیت های مغفول «عشق عرفانی» هیجان های مثبتی است که در این آموزه عرفانی پنهان است. بسیاری از این هیجانات مثبت در آموزه های عرفان و آداب تصوف و سیر و سلوک عارفانه موجود است. در پژوهش پیش رو که تحقیقی میان رشته ای است سعی برآن است کارکردهای روان درمانیِ «عشق» عرفانی مندرج در مثنوی معنوی با رویکرد مثبت نگر، تحلیل تا درنهایت مشخص شود که مفاهیم و آموزه های عرفانی، حائز ظرفیت های روان شناختی بسیاری هستند. در پایان این پژوهش مشخص خواهد شد که «عشق» عرفانی با ویژگی های منحصربه فردش از جمله اتحاد عشق و عاشق و معشوق و بالا بردن تاب آوری از طریق تحمل سختی های راه عشق، می تواند استقامت و توانمندی های درونی سالک را شکوفا کند و او را در مسیر قرب الی الله یاری کند این «عشق» در مراتب پایین تر با قابلیت «هم نوع دوستی و دوست داشتن» به عنوان یکی از قابلیت های فضیلت انسانیت روان شناسی مثبت گرا، قابل مقایسه است.