مطالب مرتبط با کلیدواژه
۸۱.
۸۲.
۸۳.
۸۴.
۸۵.
۸۶.
۸۷.
۸۸.
۸۹.
نیچه
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۸۹
125 - 147
حوزههای تخصصی:
هدف اصلی مطالعه حاضر نقد رمانتیسیسم به مثابه زیبایی شناسیِ فقدان است. مطالعه موردیِ پژوهش حاضر رمان زندگی جای دیگری است اثر میلان کوندرا است. نیچه معتقد است که رنجِ تراژیک ناشی از غنای زندگی است (بدبینی نیرومندانه)، اما رمانتیسیسم زیبایی شناسیِ فقدان و سترونیِ زندگی است (بدبینی ضعیفانه). شاعرِ رمانتیک «برگزیده» ای است که به حقیقتِ متعالی دسترسی دارد، حقیقتی که آلوده به این زندگیِ روزمره نیست. او جوانی است که نمی خواهد از مکانِ مثالی (زهدان مادر) دور شود و به همین دلیل همیشه بی تجربه و نابالغ باقی می ماند. به اعتقاد کوندرا، سنِ تغزلی جوانی است و این رمان حماسه نابالغان است. شعرِ غنایی فرمِ ایدئال اوست: شعری که حدیث نفسِ شاعر است، نوازش احساسات به مثابه احساسات است. شاعر به جایِ کُنش، به جایِ جهان، فقط از نوازشِ نفس می گوید. همین افراط در درون بودگیِ سوبژکتیو به بحران رمانتیسیسم منجر شد. برای انسانِ تغزّلی جهان تا آنجا «واقعیت» دارد که بتواند به اُبژه زیباشناسی تقلیل یابد. قلمرو واقعیت عرصه امر مشروط است، اما حوزه شعر حوزه امر مطلق و نامشروط است. به همین دلیل است که همواره میان شعر و زندگی فاصله وجود دارد و جهان بیرون و درون بر یکدیگر منطبق نمی شوند. یارومیل (شخصیت رمان) خواهانِ امر نامشروط است اما شکست می خورد. استعاره ها او را طلسم کرده بودند.
ریشه های مسیحی حقوق بشر: یک تبارشناسی نیچه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات حقوق عمومی دوره ۵۴ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱
451 - 474
حوزههای تخصصی:
حقوق بشر بنا به روایت غالب، در درون مدرنیته و بر اساس نظریه های سکولار فیلسوفان عصر روشنگری بنیان نهاده شده است. اما دیدگاه انتقادی اقلیتی وجود دارد که ریشه جنبش های نظری و سیاسی مدرن نظیر اومانیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم که زیربنای فکری حقوق بشر را تشکیل می دهند، در الهیات و اخلاقیات مسیحی دنبال می کند. نیچه یکی از همین دسته فیلسوفان پیشرویی است که اصول اساسی نظام بین المللی حقوق بشر از جمله کرامت ذاتی، آزادی، برابری و جهانشمولی را متأثر از ارزش های اخلاقی مسیحی به شمار می آورد که در اساس بازنمایی اخلاق بردگان در برابر اخلاق سروران است. این نظریه متمایز از غربی دانستن حقوق بشر از جانب نظریه پردازان نسبی گرایی فرهنگی و پست مدرن است، هرچند هر دو نظر به یک نتیجه منجر می شوند؛ به چالش کشیدن جهانشمولی حقوق بشر. مقاله حاضر با روش تحلیلی کتابخانه ای تلاش می کند با تمرکز بر آثار نیچه به بررسی سیر این جریان فکری بپردازد و به این مسئله پاسخی درخور دهد که جهانشمولی حقوق بشر چطور با ریشه های مسیحی خودش در تناقض است.
مقایسه دو مکتب اخلاقی «لذت گرای حسی» و «قدرت گرایی»(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر کوشیده است با روش «توصیفی تحلیلی» پیامدهای معیار ارزش گذاری اخلاقی در دو مکتب «لذت گرای حسی» و «قدرت گرایی» را با هم مقایسه کند. این مقایسه بر آسیب های اجتماعی این دو مکتب تأکید دارد. یافته ها حاکی از آن است که هر دو مکتب می توانند آسیب های اجتماعی بسیاری داشته باشند؛ از جمله: (1) افزایش احتمال روابط زناشویی خارج از خانواده؛ (2) کاهش انگیزه نگهداری از فرزندان معلول؛ (3) کاهش انگیزه نگهداری افراد ناتوان و سالمند؛ (4) نبرد برای کسب قدرت و مدیریت در خانواده؛ (5) افزایش احتمال طلاق؛ (6) اختلال در جامعه از طریق افزایش هرج و مرج؛ (7) ایجاد پیامدهای خطرناک سیاسی و حکومتی. با توجه به نتایج به دست آمده، به نظر می رسد این مکاتب دو روی یک سکه هستند و هر دو پیامدهای مشابهی دارند و می توانند آسیب های جدی در سطح اجتماع ایجاد کنند. علت مهمی که برای بروز این مشکلات می توان بر شمرد این است که مکاتب مذکور شناخت ناقصی از هویت حقیقی انسان دارند. با شناخت هویت راستین انسان می توان معیارهای ارزش گذاری دقیق تری طراحی کرد. علاوه بر این به نظر می رسد قدرت گرایی به لذت گرایی بازگشت دارد؛ زیرا قدرت طلبی و احساس قدرت نیز نوعی لذت است، منتها این لذت مربوط به قوه غضب انسان است.
«عصیان و ارزش» بازخوانی آراء نیچه و کامو در باب نیست انگاری با تکیه بر مفهوم عصیان در برابر بی معنایی زندگی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
کاوش های عقلی سال ۲ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۲
219 - 241
حوزههای تخصصی:
در دوران تجدد، یأس و بیمعنایی بر روح و جان انسان متمدن چیره گشته و باعث شده است تا ارزشهای اخلاقی که بشر همیشه به آن به چشم ارزشهای ماوراء عقلی نگاه میکرد، بیارزش شده و معنای خود را از دست بدهند. بنابراین بررسی و تبیین ضرورت انکارناپذیر نقش و اهمیت معنا در زندگی اهمیت دو چندان یافت و اندیشمندان را بر آن داشته تا به آن عطف نظر نمایند. در این میان فیلسوفان اگزیستانسیالیست به واسطهی ماهیت موضوع که نظر به ذات و حقیقت انسان است، به آن توجه بیشتری کردهاند. از این رو در این پژوهش تلاش شده است تا به روش توصیفی و تطبیقی، ضمن بررسی نظرات دو فیلسوف اگزیستانسیالیسم، به مهمترین مسئلهی زیستی بشر امروز، به طریق نقش عصیان در معنابخشی به زندگی پاسخ داده شود. نیچه و کامو می کوشند تا نشان دهند، خداباوری و ارزش های اخلاقی به پوچی منتهی شده و درک پوچی جهان به عصیان منجر می شود. نیچه با رد ارزش های اخلاقی از عصیان همچون نوعی درمان یاد می کند که در آن دیگر، انسان رنج را بی ارزش نمی داند بلکه آن را مبنای جدیدی از اخلاق دانسته که به برداشت جدیدی از لذت و جایگاه آن در زندگی منتهی می شود. کامو نیز با رد اخلاق سنتی و با تکیه بر مفهوم عصیان، اخلاقی نو بنا می کند که نوعی لذت از پس آن حاصل می شود که نتیجه ی پذیرش توامان دنیا با همه ی خوبی و بدی هایش می باشد. نیچه و کامو هر دو با انکار خدا تنها راه نجات را در عصیان می دانند. از منظر آن ها، عصیان با دمیدن روح تعهد در انسان ها و تربیت انسان های کنشگر با نیهیلیسم به مبارزه بر می خیزد و در نهایت منجر به اهتمام محض به زندگی این جهانی می شود.
کنش گری و کنش پذیری در نمایشنامه های رادی و بیضایی با رویکرد فلسفی نیچه (مطالعه موردی پهلوان اکبر می میرد و آمیز قلمدون)
منبع:
هنر و ادبیات تطبیقی سال ۱ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴
91 - 116
حوزههای تخصصی:
در مطالعات تطبیقی و بینامتنی آثار ادبی، تحلیل متون با مبانی و رویکردی فلسفی می تواند به عنوان شاخه ای قدرتمند از نقد ادبی موضوعیت یابد. در این میان، نظام اندیشگانی نیچه با توجه به خاستگاه و عطف نظر او به هنر و درام، توانسته است به عنوان مبنای نظری جذابی بر پژوهش های ادبی- هنری قرار گیرد. در میان نظریات او جایگاه و مفهومِ کنش و ارتباطِ آن با قهرمان، خواست و اراده ی او و اخلاق والاتباران و فرومایگان در ذیل نظریه ی ابرانسان، می تواند در روایت شناسی و تحلیل فلسفه ی درام به نتایج بسیار گسترده ای منتج شود. لذا این پژوهش بر آن است تا با روشی توصیفی- و با توجه به نظریات نیچه در محورهای اراده، کنش و انسانِ کنش گر و واکنش گر و بازخوانی دو نمایش نامه ی ایرانی پهلوان اکبر می میرد از بیضایی و آمیز قلمدون از رادی، به تحلیلی فلسفی از چونی و چرایی قهرمان و ضدقهرمان در این روایت ها بپردازد. نتایج این پژوهش می دهد که نقشِ قهرمان به عنوان عاملِ کنش گر در درام، دچارِ نارسایی است و نظام باورها و ارزش های سنتی و عیاری سبب شده اند تا او بیشتر در پوششِ قربانی و شخصیتِ کنش پذیر نمایان شود و روایت ها نموداری از استیلایِ ضد قهرمان های کنش گر بر قهرمان های کنش پذیر و منفعل خواهد بود؛ و برخلاف انتظار از نظام ساختاری روایت، قهرمانان از تبار فرودستان و شخصیت-های فرعی دارای ویژگی های والاتباران هستند.
مرگ آگاهی از دیدگاه نیچه و شوپنهاور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۷
137 - 153
حوزههای تخصصی:
مرگ آگاهی نزد شوپنهاور در شناخت خواست و مرگ خودخواسته و در واقع، در لغو خواست جاودانگی نهفته است. نظر وی هر نوع تفرد در جاودانگی را انکار می کند و از این رو، میل به بقاء در انسان را سیراب نمی کند. جنس مرگ اندیشی وی از نوع شهود نفسانی است. نیچه از مرگ به سمت زندگی نظر می کند و به عبارتی، سرنا را از ته می نوازد، این مرگ است که نیروی زندگی به انسان می بخشد. ایده آل زندگی هر فردی با مشخصه های شخصی او تعریف می شود. نیچه از انسان می خواهد خلاقانه زندگی کند نه منفعلانه. نیچه پیرو اخلاق طبیعی فردی است، اما در تبیین باور خود، زوایایی از اخلاق طبیعی که مبتنی بر اموری غیر از تنازع بقاء هستند را نادیده می گیرد. همچنین، او از نقش عوامل محیطی و آموزش در ساخت ابَرانسان غفلت ورزیده است. آنچه وی به عنوان راه کار برای معناداری زندگی معرفی می کند، مستلزم داشتن خرد ناب است که هم سنگ خردهای عامه مردم نیست و از این رو، کارآمدی همگانی ندارد. مرگ آگاهی نزد وی از جنس فهم است که به وسیله تمام قوای طبیعی انسان تولید می شود.
چالش نیچه برای فلسفه در اندیشه لئو اشتراوس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد ۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
233 - 282
حوزههای تخصصی:
لورنس لمپرت (2024-1941 م) را بزرگ ترین نیچه شناس معاصر آمریکای شمالی دانسته اند. مضمون اصلی آثار او را می توان تبیین مفهوم تاریخ نیچه ای فلسفه خواند؛ تاریخ جدیدی از فلسفه که در آن فیلسوفان اصیل فیلسوفانی هستند که فرمان می دهند و قانون می گذارند. از این منظر، فلسفه با دو چالش مهم نظری و عملی مواجه است. چالش نظری در کشف حقیقت عبارت است از مواجهه با حقیقت مرگ بار، که در آن بودن به مثابه خواست قدرت بودن است. چالش عملی فلسفه این است که این حقیقت را به امری زیستنی بدل کند؛ چالشی که اشتراوس آن را چالش فلسفه برای فرمان روایی بر دین می داند. مقاله «چالش نیچه برای فلسفه در اندیشه لئو اشتراوس» به منظور تبیین این چالش ها و چاره ای که نیچه برای آن ها اندیشیده است، به نگارش درآمده است. در مقدمه توضیحی بر این مقاله کوشیده ام تا ابتدا زندگانی و آثار پروفسور لمپرت را مختصراً معرفی نمایم، سپس نکات اساسی فهم لمپرت از نیچه را بیان کنم، و در نهایت، دورنمایی از ساختار استدلالی مقاله را در برابر خواننده قرار دهم.
تفسیر حیات انسانی و نقد عقل مدرن از منظر نیچه و اقبال لاهوری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
انسان پژوهی دینی سال ۲۱ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۵۱
215 - 237
حوزههای تخصصی:
نیچه خرد را شرط لازم و نه کافی برای حیات انسانی می دانست؛ اما به اندیشمندی خردستیز شهرت یافت. اقبال لاهوری نیز با نقد عقلانیت مدرن غربی در پی بازسازی فکر دینی در اسلام بود. فهم چیستی و صورت بندی نقد این دو اندیشمند بر عقلانیت مدرن و چگونگی تفسیر آنها از جهان و حیات انسانی، مسئله محوری این مقاله است. نیچه می کوشد با اجتناب از مطلق نگری، کارکرد عقل را محدود و مشخص نموده و درعین حال آن را از سلطه ایدئولوژیک برهاند و سپس در کنار غریزه و احساس بنشاند. اقبال نیز در اشعار و نوشته هایش با نقد عقل فلسفی، بر تجربه و شهود تأکید می کند. نیچه جهان را فاقد معنا می داند و بر شور زندگی و پررنگ کردن جنبه های دیونیزوسی آن تأکید دارد و با اذعان به مرگ خدا هرگونه نظام سازی دینی و اخلاقی را منتفی می سازد. اما اقبال عقل را نعمت الهی دانسته و قصد دارد بر پایه نظام اندیشه ای دینی منسجم و متشکل از منابع سه گانه شناخت؛ یعنی طبیعت، تاریخ و تجربه، جهان را تفسیر کرده و معنای زندگی را دریابد و بدین ترتیب به هر دو بعد آپولونی و دیونیزوسی جهان و حیات انسانی توأمان توجه دارد. در این مقاله سعی شد با بررسی شبکه معنایی هر متفکر وجوه اشتراک و افتراق اندیشه آنان در مورد تفسیر حیات انسانی مشخص گردد. یافته ها حاکی ست که مهمترین ویژگی اندیشه ی نیچه و اقبال وجه انتقادی و سنت شکنی آنهاست. آنها عقل انسان را به تنهایی قادر به فهم صیرورت هستی نمی دانند و برای تفسیر جهان نیاز به پیوند انسان با حیات را لازم و بیشترین سطح آگاهی و اندیشه ورزی فیلسوفان را ناشی از غرایز نهانی آنها می دانند. البته اقبال چه در نقد مدرنیته و فرهنگ یونانی و چه در ناکافی دانستن عقل انسانی برای فهم جهان و حیات انسانی با نیچه اشتراک عقیده دارد، ولی برای غرایز انسانی جایگاهی بسان نیچه قائل نیست. در این پژوهش نگارنده قصد دارد با روش هرمنوتیک قصد گرا و مؤلف محور کوئنتین اسکینر و جمع آوری اطلاعات به شیوه کتابخانه ای به بررسی دیدگاه متفکران مذکور بپردازد، کاری که تاکنون انجام نشده است.
ردپای استعاره "نیمروز" در گفتمان وجودی- سوسیولوژیک علی شریعتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مفاهیم اصلی تفکرنیچه، مفهوم نیمروز است. حقیقت به نزد نیچه، در نیمروز رخ می دهد. نیمروز ، در خاموش ترین ساعت روز اتفاق می افتد و در این لحظه، هر چیزی، اندک تفاوتی با خودش پیدا می کند؛ این تفاوت، تفاوت حداکثری یا بی تفاوتی نیست؛ بلکه تفاوتی اندک است. نیمروز، لحظه انقطاع از روزمرگیها و عادتواره ها و همچنین لحظه خلق و تولد امر یگانه، تکین و شگفتی ساز و همچنین لحظه دریدن پرده نمادین است. در این لحظه تکین و رخدادگونه است که عدم، می عدمد و بدین سان، پدیدارها، خود را بی واسطه بر ما آشکار می کنند. علی شریعتی نیز به مثابه جامعه شناسی وجوداندیش، همچون نیچه، خواستار گسست از جهان بینی انسانهای میانمایه است و درست از این روست که او بر ضرورت نقد روزمرگی و میانمایگی انگشت تأکید می گذارد. گفتنی است اگر چه شریعتی به صورت مستقیم به استعاره نیمروز در آثار خویش اشاره ای نکرده است؛ اما با اندکی غور در آثار او، به این نکته تفطن پیدا خواهیم کرد که شریعتی خواسته یا ناخواسته تحت تأثیر استعاره نیمروز نیچه در صورتبندی نظام اندیشگی خویش که همانا گسست از روزمرگی است بوده است.