مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۲۱.
۲۲۲.
۲۲۳.
۲۲۴.
۲۲۵.
۲۲۶.
۲۲۷.
۲۲۸.
۲۲۹.
۲۳۰.
۲۳۱.
۲۳۲.
۲۳۳.
۲۳۴.
۲۳۵.
۲۳۶.
۲۳۷.
۲۳۸.
۲۳۹.
۲۴۰.
حکمت متعالیه
حوزه های تخصصی:
شخصیت که از ریشه ی یونانی «persona» به معنای نقاب و ماسک، أخذ شده است اصطلاحاً اشاره دارد به ویژگی های بیرونی قابل مشاهده ی رفتارهای افراد و میزان تأثیر گذاری و تطابق خواسته ها و انتظارات اجتماعی آنها. اما چون یک مفهوم انتزاعی است تبیین معنای علمی آن نه تنها دشوار است بلکه به دلیل ارائه تعاریف متعدد و مختلفی از سوی روان شناسان که ریشه در جهان بینی و نگرش آنها به ماهیت انسان و شرایط فرهنگی و اجتماعی آنان دارد، تاکنون توفیقی در ارائه ی تعریفی واحد و قابل قبول از سوی نظریه پردازان شخصیت، حاصل نشده است. در پژوهش حاضر که به روش توصیفی تحلیلی صورت گرفته است با جستجوی در آثار صدرالمتألهین و با تکیه بر مبانی هستی شناختی و انسان شناختی، هدف، یافتن معنای «شخصیت» است. نتیجه ی حاصل، حکایت از این دارد که همه افراد انسان فطرت واحد اما شخصیت های متفاوتی دارند. طبیعت و فطرت واحد داشتن به معنای مستوی الخلقه بودن آنهاست اما «شخصیت» همان «شاکله وجودی» است که بر مجموعه ای از صفات طبیعی و اکتسابی ویژه ی هر فرد اطلاق می شود که تعیین کننده ی خط مشی او در زندگی است. کمالات اکتسابی که براساس افکار و اعمال حسنه یا سیئه و تحت تاثیر عوامل محیطی و تربیتی و وراثتی، شکل دهنده ی ساختار وجودی انسان می گردد و رفتار وی تابع و هماهنگ با همین شخصیت شکل گرفته ی اوست و همانگونه که بر اساس حرکت جوهری، وجودش دائما در جریان و تحوّل است خویشتن شکل گرفته او نیز همانند رودخانه سیّالی خواهد بود که اگرچه شکل و موجودیت کلی آن ثابت است اما همانند وجودش در سیر استکمالی خود در جریان و تغییر و تحوّل خواهد بود.
فرایند آفرینش هنری بر مبنای حکمت وتعالیم قرآنی
حوزه های تخصصی:
آفرینش هنری موضوعی حکمی و فلسفی است که با اساسی ترین مسائل پیرامون انسان و هستی در ارتباط است. تعمق در فرآیند آفرینش و خلق آثار در هنر اسلامی نشان می دهد که محصولی برآمده از قوای باطنی هنرمند چون عقل و خیال است. مسئله تحقیق این است که هدایتگر هنرمند در فرآیندِ خلقِ آثار هنری چیست؟ و چگونه این آثار تعالی هنرمند و مخاطب را به مراتب بالاتر معنایی فراهم می سازد؟ بر مبنای حرکت نفس و مراتب کمال در حکمت و فلسفه اسلامی فرض تحقیق تحول هنرمند به واسطه آفرینش اثر هنری با انطباق بر مبانی آفرینش است. تحقیق با رویکردی تفسیری-تحلیلی با مطالعه کتابخانه ای و جستجو در منابع قرآنی و حکمت متعالیه با استدلالی منطقی در پی پاسخ آن است. نفس انسان جوهری مجرد است که به بدن حیات بخشیده و از آن در آفرینش بهره می گیرد. این نفس جوهری ایستا و بی حرکت نیست بلکه در ذات خود حرکت داشته و مراتبی دارد که تحولات پیشینی و پسینی را شامل می شود. مدارج پیشینی مقدمات نفس برای تحولات بعدی عقلانی و مجرد و طی مراتب کمال را محیا می سازد. جوهر نفس پیوسته از مرتبه ای وجودی به مرتبه ای دیگر می رود و هویت شخصی که دربرگیرنده فردیت هنرمند است مرتبه ای ثابت ندارد. به این نسبت فرآیند آفرینش ظهور حقیقتی از مرتبه متعالی، در مراتب پایین تر وجود و فرآیند آفرینش های انسانی نیز فعلیت و ظهور حقایق مراتب متعالی نفس در مراتب پایین تر است که درنهایت در بدن جسمانی و عالم ماده نمود یافته و از خلال آن اثری محسوس و عینی به وجود می آید. فرآیند آفرینش های هنرمند نیز تفصیل حقیقت نفس در قوای مختلف است که جوهر و حقیقت نفس در مراتب خیالی و عقلی مبدأ آفرینش های هنری است. هنرمند با تجلی صورت از عوالم معنا و مخاطب با تاویل صورت و سیر در معنا امکانات بالقوه نفسشان را بالفعل ساخته و متحوّل می شوند و آفرینشی تازه را پدید خواهند آورد که این خلق نو ادراک و کمالی نو برای نفس محسوب می گردد.
شالوده شکنی؛ دستمایه اندیشه سیاسی- فلسفی صدرالمتألهین شیرازی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۰ پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳
769 - 786
حوزه های تخصصی:
این مقاله درصدد است تا نشان دهد که دو فیلسوف می توانند در دو گستره جغرافیای متفاوت و در فاصله چند قرنی به همدیگر نزدیک شوند و به رغم فاصله ها و بلکه تفاوت ها به یکدیگر پیوند بخورند. نویسندگان مقاله دست آنها را در دست یکدیگر قرار دهند؛ گفت وگو و هم زبانی. بنابراین تلاش خواهد شد شباهت ها و تفاوت ها برجسته شده، با تکیه بر منطق شالوده شکنی اولاً نوآوری های صدرالمتألهین به بحث گذاشته شود؛ ثانیاً در پرتو راهگشایی های دریدایی امکان فراروی از اندیشه صدرا مورد توجه قرار گیرد. در این زمینه نقد که از اصول اصلی شالوده شکنی است، در مشیء صدرالمتألهین بررسی می شود. یافته هاحاکی از این است که با وجود رگه های مشترک شالوده شکنانه ای میان اندیشه دریدا و صدرالمتألهین،در پاره ای از امور با یکدیگر متفاوت می شوند. پدیدارشناسی نگاه دریدا تنها ناظر بر ساحت پرتاب شدگی انسان به زیست جهان حاضر است، درصورتی که صدرالمتألهین ضمن بااهمیت تلقی کردن این زیست بوم مرگ را پایان دازاین هایدگری و سوژه دریدایی به حساب نمی آورد. صدرالمتألهین با وجود شروع می کند و به مسئله مهم زمان مندی و حرکت جوهری می رسد، اما نقطه عزیمت دریدا دازاین و امکانات فراروی اوست که پیوندی ناگسستنی با زمان مندی می یابد. فهم هرمنوتیکی صدرالمتألهین در تلاش است تا نیت مؤلف را به قدر استعداد تبیین نماید، حال آنکه در نگاه شالوده شکنانه دریدا امکان کشف نیت مؤلف یا شارع مقدس مطرح نیست. فهم آن چیزی است که در اندیشه مفسر نقش می بندد. در نگاه شالوده شکنانه دریدا، نوعی بدبینی تجدیدشده نسبت به آنچه ایجاب و اثبات می شود، همواره وجود دارد، اما صدرالمتألهین در روند کلی شالوده شکنانه خود استکمال و اشتدادهای وجودی را می بیند که از دیدگاه دریدایی می توان وی را در زمره نگاه های افلاطونی طبقه بندی کرد. با ملاحظات مذکور، این مقاله این نظر را دنبال خواهد کرد که شالوده شکنی های دریدایی شخص خود دریدا را به دست شالوده شکنی می سپرد، اما شالوده شکنی های صدرایی صرفاً نقادی ها را متوجه زمانه پر شر و شور صفویه می نماید! بدون اینکه او خود نیز در معرض چنین واسازی قرار گیرد.
اسفار اربعه در حکمت متعالیه، عرفان و قرآن
منبع:
الاهیات قرآنی سال چهارم بهار و تابستان ۱۳۹۵ شماره ۶
89 - 109
حوزه های تخصصی:
اسفار اربعه همان سفرهای چهارگانه ای است که از آن به سفر الی الله تعبیر کردند. گرچه در زمینه اسفار اربعه از دیدگاه عرفا مقالاتی نگاشته شد اما از آنجا که تحقیق منسجمی در خصوص حکمت متعالیه ملاصدرا و قیصری و اشارات قرآنی ارائه نشده است هدف این پژوهش ارائه مطالعه تطبیقی میان سفرهای چهارگانه فوق الذکر است. بررسی ها نشان داده است اسفار عقلیه ملاصدرا با سفرهای چهارگانه قیصری در برخی از سفرها قابل تطبیق نیست اما باید توجه داشت که نمی توان فعالیت ملاصدرا را کاملاً عقیم دانست، بلکه تلاش وی در این مسیر، خود نوعی سلوک در راه حق است. هم چنین همان طور که ملاصدرا از قرآن ملهم شده است، در آیات متعدد قرآن نیز به اسفار اربعه اشاره شده است.
حکمت متعالیه؛ امر واقع اجتماعی(مقاله پژوهشی حوزه)
مسئله «واقع گرایی» برای فلسفه اسلامی آن است که چگونه می توان واقعیت اجتماعی را تحلیل کرد که بتواند با هستی شناسی این فلسفه منطبق باشد و پدیده های اجتماعی را براساس آن بررسی کند؛ از این رو، هدف مقاله حاضر تحلیل امور واقع اجتماعی در حکمت متعالیه است. مدعای نویسنده آن است که نظریه امر واقع اجتماعی با هستی شناسی حکمت متعالیه همخوان است. در مقابل این مدعا نظریه ای قرار دارد که فلسفه اسلامی را برای مطالعه علوم انسانی و اجتماعی مناسب نمی داند. برای بررسی مدعای فوق از روش اسنادی و تحلیل کلمات فیلسوفان متعالی استفاده شده است. نتیجه حاصل از این نوشته اثبات واقع گرایی در شاخه فلسفه اجتماعی و فلسفه علوم اجتماعی است؛ چنان که واقع گرایی پایه فلسفه اسلامی دانسته شده است . از دستاوردهای این مقاله می توان در نظریه پردازی اجتماعی و شاخه فلسفه علوم اجتماعی استفاده کرد.
رویکرد حکمت سیاسی متعالیه به دولت(مقاله پژوهشی حوزه)
باوجود انتشار آثار بسیاری درباره دولت، تاکنون مطلبی مبنی بر اینکه دیدگاه حکمت متعالیه به دولت چیست منتشر نشده است و این موضوع می تواند محل بحث و گفت وگو باشد. بر این اساس، بحث حاضر این مفروض را درپی دارد که هر مکتب فلسفی، حتی اگر درباره دولت هیچ اظهارنظر صریحی هم نداشته باشد، می تواند به صورت بالقوه واجد نظریه دولت باشد که براساس الزامات آن دستگاه فکری باید مورد بحث و گفت وگو قرار گیرد و ابعاد آن آشکار شود. مقاله حاضر، ضمن تبیین این مسئله از منظر حکمت متعالیه، درواقع درآمدی بر نظریه دولت در این حکمت است. اهمیت موضوع از آنجا ناشی می شود که حکمت متعالیه به منزله پشتوانه فلسفی انقلاب اسلامی مطرح شده است؛ از این رو، ضرورت دارد که به خاطر اهمیت دولت به موضوع آن در جامعه پرداخته شود و دیدگاه این مکتب درباره دولت آشکار شود. مدعا این است که نظریه دولت مبتنی بر شاخص ها و ارکانی است که از خود این حکمت ناشی شده است و باید بتوان در تبیین ابعاد نظریه دولت به این حکمت ارجاع داد؛ از این رو، توجه به ساخت دولت و وجه مردمی آن و نقش رهبری در صدر آن قرار می گیرد و قابل توجه است. پرداختن به این بحث، افزون بر عمق و غنابخشی به مباحث دولت، موجب می شود فهم بهتری از نظریه دولت داشته باشیم و امور جامعه نیز سامان بهتری بیابد.
ساختار فرایند خلق و ادراک آثار معماری براساس مبانی حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
شناخت فرایند خلق و ادراک آثار معماری از مسائل مهم و پیچیده حوزه معماری است و علی رغم پژوهش های متعددی که در دهه های اخیر پیرامون آن صورت گرفته، هنوز برخی از ابعاد این فرایند ناشناخته باقی مانده است. با توجه به اینکه شناخت مناسب از این فرایند می تواند زمینه ارتقای کیفیت آثار معماری را فراهم آورد و به حل بسیاری از مسائل پیش روی معماران کمک کند، مسئله پژوهش حاضر بازخوانی ساختار فرایند خلق و ادراک آثار معماری براساس مبانی دیدگاه حکمت متعالیه درنظر گرفته شده و برای انجام آن از راهبرد استدلال منطقی استفاده شده است. در این پژوهش ابتدا به تعریف دقیق از انسان، هستی، ابعاد و ظرفیت های هر یک پرداخته شده و سپس نحوه تعامل انسان و هستی و بازتاب این رابطه بر فرایند خلق و ادراک آثار معماری براساس مبانی حکمت متعالیه، که شالوده نظری این پژوهش است، مطالعه و بررسی شده است. همچنین، با توجه به آنکه براساس مبانی حکمت متعالیه، خداوند انسان را در صفت خلاقیت به صورت خود آفریده و متعالی ترین خلق نیز عالم هستی است، در این پژوهش فرایند خلق عالم هستی مورد بازخوانی قرار گرفته است و با الگوگیری از آن، ساختار فرایند خلق و ادراک آثار معماری در پنج مرحله تبیین شده است که ارکان اصلی سازنده این ساختارعبارت اند از: مرتبه نفس معمار و مخاطب، قوای ظاهری انسان (بینایی، بویایی، شنوایی، چشایی و لامسه) و قوای باطنی او (قوه متصرفه، خیال یا همان خزانه صورت، حافظه یا همان خزانه معنا، حس مشترک و واهمه) در معمار و مخاطب، مقوله های سازنده معماری (فرم، کاربرد، معنا، طرح و ساخت، بافت و پیوستگی، روحیه و اراده) و نیازهای چهارگانه انسان (مادی، روانی، عقلانی و روحانی) و درنهایت با شناسایی عوامل مؤثر بر کیفیت این فرایند پیشنهادهایی جهت ارتقای کیفیت آن ارائه شده است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد با قراردادن مبانی جامع مکتب اسلام به عنوان شالوده نظری پژوهش های معماری می توان به حل مسائل پیچیده در حوزه معماری کمک کرد.
نقش نظریه اعتباریات «علامه طباطبایی» در تحقق حکمت سیاسی- اجتماعی متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش سیاست نظری بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۷
281 - 255
حوزه های تخصصی:
با وجود استقبال عالمان و متفکران جهان اسلام و تألیف شروح و تفاسیر متعدد، بسیاری از کارکردهای نظام حکمت صدرایی هنوز مورد توجه کافی واقع نشده است. ابعاد سیاسی- اجتماعی حکمت متعالیه، مهم ترین زوایای مغفول مانده این مکتب است. سید محمدحسین طباطبایی، یکی از بزرگ ترین پیروان مکتب صدرایی است که با طرح نظریه اعتباریات، امتداد حکمت متعالیه در مسیر اجتماعی- سیاسی را رقم زد. این نوشتار با بررسی نظریه ادراکات اعتباری به نقش آن در تبیین حکمت سیاسی- اجتماعی در چارچوب فلسفه صدرایی پرداخته است. ادراکات اعتباری، واسطه های بین نیازهای انسان و افعال او جهت رفع آن نیازهاست و بر این اساس نظریه اعتباریات را می توان حلقه وصل حکمت نظری و حکمت عملی دانست. طبق این نظریه، جامعه یک واقعیت تقلیل ناپذیر به افراد و منوط به تحقق یک جمع انسانی است که تأثیر و تأثر متقابل داشته، تحقق این جمع تابع اصل استخدام است. اصل استخدام متقابل نیازمند تعامل و تفاهم دوطرفه و به تبع نیازمند خلق زبان و در ادامه اعتبار ساختارهای اجتماعی، عدالت، قدرت و درنهایت سیاست است. سپس نظامات اجتماعی بر اساس احکام و اوامر عقلی برخاسته از فطرت در راستای صلاح و تکامل فرد و جامعه سامان می یابد. اصالت جامعه از منظر علامه و سریان اعتباریات پیش از اجتماع در اعتباریات پسینی، تبیین دقیق تری از حرکت استکمالی عالم از کثرت به وحدت و جهت دهی افراد به سوی کمال در بستر حکمت سیاسی- اجتماعی متعالیه و در چارچوب شریعت ارائه می دهد.
تحلیل دوگانه ی «رفتار – کُنش» و «بازخورد – بازتاب» در فلسفه ی روان شناسی اجتماعی با نگرش به حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
همواره شناخت کردارهای انسانی، موضوعی کلیدی در علوم انسانی و به ویژه در روان شناسی و روان شناسی اجتماعی، بوده است. در پارادایم های مختلف، کردارهای انسانی، معنا، علل و پیامدهای متفاوتی دارند که دوگانه ی رفتار – کُنش از این زمره است. مسئله ی اصلی در این مقاله، بازتعریف جایگاه دوگانه ی رفتار – کُنش (و به تبع آن، دوگانه ی بازخورد – بازتاب) است. این مسئله را باید در لایه ای فراتر از سطح نظریه های دانش روان شناسی و در سطح «فلسفه ی روان شناسی» نگریست و روش کلی پاسخ به آن نیز، توجه به رویکردهای مطالعات پارادایمی است. در فرآیند گردآوری از روش کتابخانه ای (و فنّ یادداشت نویسی) و در فرآیند تحلیلی نیز از روش تحلیل محتوای کیفی و با تمرکز بر روش تحلیل مضمونی بهره برداری شده است. فلسفه ی روان شناسی با رهیافت اسلامی را می توان با رویکرد پیشینی و دست کم از پنج منظر طرح و بسط کرد. سه زمینه ی «اختیار، آگاهی و نقش آنها بر کردارهای انسانی»، «مفهوم روان و رابطه ی تن و روان در انسان» و «نقش نگرش و انگیزش انسان در جهان اجتماعی» زمینه ی مفهومی پاسخ به پرسش های این مقاله را فراهم خواهند آورد. در فلسفه ی روان شناسی متعالیه، در برابر دوگانه ی رفتار – کُنش، همواره «انسان با کردار مختارانه»» اصیل است. همچنین در برابر دوگانه ی بازخورد – بازتاب، نمود شئون روان شناختی انسان، بر خلاف بازخورد (در پارادایم اثباتی) و بازتاب (در پارادایم تفسیری)، نمایانگر انسانی مختار در همه ی شئون (یعنی بینش ها، منش ها، کشش ها و کردارها) و در تعامل و همراستا با جهان اجتماعی است.
الگوی اسلامی ایرانی شهر مطلوب در اندیشه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه در تئوری شهرسازی، شهرهای مطلوبی از طرف نظریه پردازان غربی ارائه گشته که تأثیر زیادی در شکل گیری شهرهای جهان داشته اند. این اندیشه ها به این دلیل که با الگوی ایرانی اسلامی همخوانی ندارند، سبب ایجاد نوعی سردرگمی میان شهروندان و طراحان گشته است. پژوهش حاضر با هدف ارائه الگوی اسلامی ایرانی شهر مطلوب در اندیشه ملاصدرا، به عنوان گامی در جهت تبیین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت انجام شده است. این پژوهش با رویکردی کیفی، با استفاده از راهبرد مفهوم سازی داده بنیاد به بررسی الگوی اسلامی ایرانی شهر مطلوب در اندیشه ملاصدرا در قالب کتب تألیفی او پرداخته است و به دلیل اینکه اندیشه حکمت متعالیه، اوج تفکر فکری فلسفی ایرانی اسلامی محسوب می شود، آن را جانشینی برای نمونه های مطروحه غربی معرفی می نماید. روش تحقیق به صورت کیفی و مبتنی بر استراتژی تحلیلی توصیفی بر مبنای مطالعات کتابخانه ای استوار است. توجه به اجتماع در عین توجه به فرد، اجتماعی بودن سرشت انسان، فیلسوف بودن حاکمان، توجه به نفس، قوانین توحیدی، توجه به عقل، تعاون و همکاری اجتماع و حرکت جمعی در جهت رسیدن به کمال در میان شهروندان از موارد خاص مورد توجه این فیلسوف شهیر در باب شهر مطلوب بوده است. بیشترین توجه و تأکید این اندیشمند درباره شهر مطلوب، ناظر بر سیر ارتقای توجه به زندگانی مادی و معنوی شهروندان و توجه کافی به امور روحانی و معنوی در فضاهای شهری است.
چهره چالشی قدرت؛ از شر ضروری تا خیر وجودی با تأکید بر اندیشه سیاسی امام خمینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله این مقاله، تبیین هویت قدرت، و بررسی دلالت های سیاسی آن است. در بخش نخست، مقاله به کنکاش سه دیدگاه درباره هویت قدرت پرداخته است:1. قدرت شر است؛ 2. قدرت ماهیت خنثی و ابزاری دارد؛ 3. قدرت خیر است. در بخش دوم به دلالت های سیاسی آن دیدگاه ها اشاره، و گفته شده، که خروجی آنها در عرصه سیاست به سه قدرت منجر می شود: 1. قدرت مُتَدانی؛ 2. قدرت متعارف؛ 3. قدرت متعالی. بخش نخست با روش توصیفی تحلیلی، و بخش دوم با روش استنباطی و براساس نظریه دلالت در دانش منطق و اصول فقه بررسی شده است. برای طراحی اسکلت مقاله نیز از چهارچوب مفهومی بهره گرفته ایم تا نخست، جایگاه بحث در میان مفاهیم مختلف علوم سیاسی، و دوم رویکردهای متضاد به مفهوم قدرت را نشان دهیم، پس لازم است که به بحث قدرت نگاه بنیادی و ماهوی داشت. در این مقاله از دیدگاه امام خمینی در جایگاه حکیم حکمت متعالیه، که بیش از بیست سال به تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشته، و «از نظر ماهوی ذاتاً قدرت را خیر می داند که از نظر سیاسی به قدرت متعالی منجر می شود ، دفاع شده است. قدرت متعالی رویکردی معنوی و اخلاقی و الهی به سیاست دارد، با سکولاریسم میانه ای ندارد و چون ذاتاً قدرت را خیر می داند، لاجرم باید قدرت در اختیار معنوی ترین و پاک ترین انسان ها قرار بگیرد؛ ازاین رو امانت بودن، ذاتی قدرت متعالی است و ظهور حضرت حجت، که روزبه روز قدرت جهانی اسلام است، طبق همین تبیین از قدرت است.
اخلاق و سیاست در حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های سیاست اسلامی سال اول تابستان ۱۳۹۲ شماره ۲
63 - 82
حوزه های تخصصی:
هرچند تاکنون در باب رابطه اخلاق و شریعت و نیز ارتباط متقابل آن دو با علوم گوناگون، از جمله سیاست، پژوهش های بسیاری صورت گرفته، تصویر روشنی از ارتباط اخلاق و سیاست در پرتو شریعت، برای حل ابهامات موجود، ارائه نشده است. دراین خصوص، ملاصدرای شیرازی، برای نشان دادن نسبت اخلاق و سیاست، دستگاه فلسفی ویژه ای بنا نهاد (حکمت متعالیه)، که جامع عقل و وحی بود، هرچند باید به این سؤال پاسخ داد که او چگونه توانست به این امر توفیق یابد (سؤال). در حکمت متعالیه، اخلاق، به دلیل سیراب شدن از دو منبع عقل و وحی، دارای قابلیت لازم برای ارتباط یافتن با سیاست است (فرضیه). بررسی ارتباط حکمت و شریعت در حکمت متعالیه و سپس واکاوی رابطه اخلاق و سیاستْ راهی برای سنجش فرضیه مقاله حاضر است (روش). در این مقاله درصدد بوده ایم نشان دهیم اخلاقِ برخاسته از دو منبع حکمت و شریعت، با نگاهی جامع به ابعاد انسان و جامعه، می تواند نویدبخش مدینه فاضله باشد (هدف). لزوم توجه هم زمان به حکمت، شریعت، اخلاق، انسان و جامعه، به منزله لوازم دستیابی به مدینه فاضله، از نتایجی است که در این مقاله بدان دست یافته ایم (یافته ها).
هویت در پست مدرنیسم و حکمت متعالیه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۴۵
59 - 82
حوزه های تخصصی:
سنت فلسفی مسلمانان و اندیشه غربی، در دوران های مختلف به گونه ای در تقابل با یکدیگر به سر می بردند. با روی کار آمدن دوران مدرن و نمودار شدن دستاوردهای ملموس آن در صنعت و تکنولوژی، کم نبودند کسانی که نسبت به میراث فلسفی مسلمانان بدگمان شدند و موج غرب گرایی دامن گیر آن ها شد. اما این وضعیت خیلی به طول نکشید؛ به مرور در غرب اندیشمندانی ظهور کردند که سخن از بحران در علوم اروپایی راندند و موجی از مخالفت با مدرنیته را به راه انداختند. یکی از این جریان های مخالف، پست مدرنیسم است که می توان آن را از آخرین دستاوردهای فلسفی غرب به حساب آورد. از سوی دیگر، حکمت متعالیه در میان مسلمانان، به عنوان مقبول ترین و متقن ترین سنت فلسفی معاصر تلقی می گردد. در این تحقیق تلاش شده است، تا با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، یکی از مهمترین مسائل مطرح در مباحث فلسفی؛ یعنی مساله هویت انسانی را از منظر این دو گرایش فکری بررسی کنیم. هدف نویسنده از این نوشتار آن است که نشان دهد، غرب که روزگاری خود را داعیه دار انسان باوری می دانست، امروز برای انسان هویتی باقی نگذاشته و او را به دیده تحقیر می نگرد، در حالی که فلسفه ملاصدار، هویت انسانی را به دیده کرامت نگریسته و آن را دارای جنبه های متعالی و الهی می داند. در آخر به این جمع بندی خواهیم رسید که در تفکر غربی، هویت انسان، سرنوشتی جز یأس و سرگشتگی نخواهد داشت، اما در نگاه صدرایی، هویت الهی انسان در تکاپوی رسیدن به مقصد و مقصودی والا است
تبیین چرایی بایسته های محبّت در قرآن بر اساس نفس شناسی ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۴۵
83 - 112
حوزه های تخصصی:
بخشی از اوصافی که خداوند درباره مؤمنان در قرآن بیان داشته، ناظر به محبّت و ولایت است و به طور صریح بیان می کند که ایمان به خدا با محبّت به دشمن خدا قابل جمع نیست. در آیات متعددی مؤمنان از دوستی با اهل کتاب، مشرکان و کفّار نهی شده اند. در این نوشتار پس از تبیین ارتباط ایمان و محبّت به خدا، چرایی تعارض آنها با محبّت غیرمؤمنان از منظر نفس شناسی ملاصدرا تبیین می گردد. ملاصدرا در برخی آثار خود به ایمان و آثار آن پرداخته و در مواضعی دیگر مباحث هستی شناختی محبّت را به میان آورده است. در این پژوهش با کمک تبیین نقش قلب به عنوان مرتبه ای از وجود انسان که محل شناخت، ایمان و محبّت است، نحوه تأثیر و تأثّر ایمان و محبّت از یکدیگر را برای تبیین چرایی بایسته های محبت در قرآن بررسی می کنیم. از آنجا که نفس انسان امری مجرد و بسیط است، موطن امیال او از شناخت های او منقطع نیست. محبّت ها و امیال انسان شناخت های او را تحت تأثیر قرارمی دهد، تا آنجا که می تواند چشم بصیر مؤمن را از ادراک حقیقت ناتوان کرده، او را به کفر بکشاند
مناسبات حکمت متعالیه و علم اجتماعی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۴۵
140 - 170
حوزه های تخصصی:
فهم مناسبات حکمت متعالیه و علم اجتماعی در توصیف و تحلیل علم اجتماعی با رویکرد اسلامی و چگونگی رشد و توسعه آن از آنچه بود و آنچه باید باشد، حائز اهمیت ویژه ای است. مسئله اصلی این است که چه مناسباتی بین حکمت متعالیه و علم اجتماعی وجود دارد و حکمت متعالیه چه تأثیری بر آن داشته یا چه ظرفیت هایی برای آن دارد؟ پاسخ به این پرسش منوط به بررسی تأثیر حکمت متعالیه بر علم اجتماعی در سه ساحت نظری یعنی مبانی عمیق و عام علم اجتماعی اسلامی، فلسفه علوم اجتماعی و ساحت مفاهیم، مسائل و حوزه های علم اجتماعی اسلامی است. این تحقیق با روش اسنادی و تفسیر و تحلیل محتوای متون مربوط به حکمت متعالیه قابل انجام است. هر یک از مبانی هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی تأثیرات خاصی بر علم اجتماعی اسلامی داشته و سبب هماهنگی و انسجام علم اجتماعی با حکمت نظری و عملی از جهت موضوع، مفاهیم، مسائل و روش شده است.
بررسی و تحلیل نگرش حکمت متعالیه و فیزیک کوانتوم از مساله ی علیت و عدم قطعیت با محوریت آراء هایزنبرگ و بوهم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال پنجاه و سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
420 - 401
حوزه های تخصصی:
از بزرگترین دغدغه های پیش روی فیزیک دانان و فیلسوفان، پس از طرح روابط عدم قطعیت و با توجه به تجربه ی طولانی خود از اصل علیت، تفسیر این مدعا یعنی چگونگی روابط عدم قطعیت بوده است و آراء مختلفی در این عرصه بیان شده که دیدگاه هایزنبرگ و بوهم از جمله تفاسیر مهم و در عین حال منافی با یکدیگر در این زمینه است. حکمت صدرایی، در مواجه با این مساله در وجودشناسی فلسفی خود، پاسخ های مبنایی مناسبی ارائه داده است و پژوهش حاضر، با تکیه بر این مبانی و با محوریت بدیهی بودن اصل علیت، به تبیین، تطبیق و تحلیل مبانی چون: اثبات ناپذیری علیت؛ تفکیک بین علت حقیقی و اعدادی؛ مساوقت علت حقیقی با ضرورت و سنخیت پرداخته و از این طریق راه گشای بسیاری از نقاط تاریک و مجهول در این موضوع شده است و در انتهای پژوهش چنین پیشنهاد می شود تا جهت جلوگیری از خطای فکری به دلیل وجود اشتراکات لفظی و دقت های خاص فلسفی، از واژه ی "عدم یقین" به جای "عدم قطعیت" استفاده شود.
ناسازگاری مفهومی اراده آزاد از دیدگاه حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
175 - 196
حوزه های تخصصی:
مسئله اراده آزاد به لحاظ تاریخی تطورات گوناگونی داشته است. آنچه در دوره معاصر با برجسته شدن علم تجربی مشاهده می شود، نسبت اراده آزاد و تعیّن گرایی فیزیکی است. با وجود اینکه تعیّن گرایی فیزیکی در بعضی رویکردهای علم تجربی تضعیف شده است، همچنان این مسئله در فضاهای فلسفی به قوّت خود باقی مانده است. آنچه در این مقاله درباره آن بحث شده است، به صورت برهان زیر می توان نشان داد: 1. تعیّن گرایی یا درست است یا نادرست؛ 2. اگر تعیّن گرایی درست باشد، گذشته، آینده را و در نتیجه اراده ما را متعیّن می کند و بنابراین، اراده آزاد نداریم؛ 3. اگر تعیّن گرایی نادرست باشد، در یک جهان نامتعیّن، اراده انسان از روی بخت و تصادف است و آزاد نیست؛ 4. بنابراین، در هر صورت اراده آزاد نداریم. مقدمه اول، گزاره بدیهی و صادق است؛ مقدمه دوم، مفاد برهان پیامد است و مقدمه سوم، ادعای برهان شانس است؛ بند چهارم هم نتیجه منطقی مقدمات است. بررسی های تطبیقی این مقاله نیز نشان داد که حکمت متعالیه هم با وجود پذیرش برهان شانس و عدم ارائه پاسخ پذیرفتنی به برهان پیامد، عملاً باید نتیجه نهایی این استدلال را که رد اراده آزاد است، بپذیرد. در مجموع به نظر می رسد تاکنون راه حل نظری قابل قبولی برای مسئله اراده آزاد معاصر یافت نشده است و باید در عقل عملی به دنبال راه حلی برای این مسئله بود.
تحلیل تطبیقی میان عقلانیت و خلاقیت تمدّنی در دو پارادیم مدرن و اسلامی (مبتنی بر حکمت متعالیه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عقلانیت، توان و استعدادی انسانی است در خدمت کشف و به کارگیری قواعد و قوانین در جهان اجتماعی و پیامد و نتیجه ی آن تثبیت و پایداری زندگی اجتماعی است و خلاقیت نیز استعداد و توانمندی انسانی است برای تغییر و تحول در جهان اجتماعی. تلقی از فرهنگ و نظریه ی فرهنگی، تعیین کننده ی معنا و نظریه ی تمدنی خواهد بود؛ و هم در نظریه های فرهنگی و هم تعاریف و نظریه ها درباره ی تمدن، دوگان خلاقیت عقلانیت برجسته و مهم بوده است. در پارادایم های مدرن تفاسیر مختلفی از این دوگان طرح شده است. تحلیل این نظریه ها و مهم تر از آن، صورت بندی مفهومی و تحلیلی از این دوگان مبتنی بر اندیشه های پارادایمی و بنیادین در حکمت متعالیه، مسیر و چهارچوب مفهومی نوینی را برای نظریه پردازی در حوزه ی تمدن نوین اسلامی خواهد گشود. در این مقاله، با طرح چکیده ی دیدگاه های حکمت متعالیه درباره ی هستی جامعه و نسبت فرد با جامعه، ساحات اندیشه ی اجتماعی متعالیه، هستی فرهنگ و تمدن، پیدایی و تداوم فرهنگ و تمدن و اصالت رفتار یا کنش انسانی، نهایتاً برآیند نظریه ای درباره ی دوگان خلاقیت و عقلانیت با رهیافت حکمت متعالیه طرح شده است.
ویژگی های هویت انسانی از نگاه ملاصدرا و دلالت های غایت شناسانۀ آن در اخلاق(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
شناخت هویت انسانی و ویژگی های آن، نقشی انکارناپذیر در مسائل علوم انسانی دارد. هدف این مقاله، پاسخ به این مسئله است که اولاً، ملاصدرا ویژگی هویت انسانی را چه می داند؛ یعنی چه ویژگی یا ویژگی هایی لازم است تا واقعیت وجودی در جرگۀ انسانیت وارد شده و از سایر موجودات متمایز شود؟ ثانیاً، این نوع نگاه ملاصدرا، چه تأثیری در هدف اخلاق دارد. روش این پژوهش، توصیفی و تحلیلی است؛ زیرا در ابتدا باید با توجه به مبانی فلسفی و انسان شناختی ملاصدرا، نظر او را در مورد ویژگی هویت انسانی به دست آوریم. سپس، دلالت های این نگاه را در هدف اخلاق تحلیل کنیم. ملاصدرا با توجه به مبانی خاص خود، اعم از فلسفی و انسان شناختی، ویژگی خاص انسانی را «ناطقیت» می داند و طبیعتاً دلالت آن در هدف اخلاق، به این صورت است که هدف هایی همچون لذت شخصی یا آزادی به معنای الحادی آن را ردّ می کند و نهایت حرکت انسان را در آگاهی هرچه بیشتر به فقر ذاتی و عین الربط بودن خود، به خالق و درک توحید خاص و فنای فی الله می داند.
فصل ممیز انسان و تأثیر آن در اصول تعلیم و تربیت از نگاه ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
شناخت حقیقت انسان و فصل ممیز او، یکی از اثرگذارترین مباحث در علوم انسانی، به ویژه علوم تربیتی است. مباحثی همچون اصول تربیت، مراحل تربیت، ابعاد و ساحت های تربیت، و روش های تربیت، همگی وابسته به تفسیر و تصویری هستند که ما از حقیقت انسان داریم. هدف از این نوشتار پاسخ به این مسئله است که اولاً نگاه ملاصدرا به فصل ممیز انسان چیست و وی چه چیزی را برای ورود افراد به حیطه انسانی لازم می داند و ثانیاً چنین دیدگاهی چه تأثیری در اصول تعلیم و تربیت دارد. با روشی توصیفی و با بیان مبانی فلسفی و انسان شناختی ملاصدرا به دست می آوریم که از نگاه وی، فصل ممیزِ «انسان بشری»، ناطقیت است و افراد برای ورود به جرگه انسانیت، باید در حرکت جوهری خود به ناطقیت برسند؛ و بعد از رسیدن به این فصل ممیز است که وی بحث درباره کثرت نوعی نفوس را مطرح می کند. در ادامه با روش تحلیلی، با استناد به مبانی و منابع صدرا، نقش این تلقی از انسان در اصول مهم تربیتی، نظیر اولویت بعد عقلانی انسان، علم دوستی، تفکر، عدم پیروی کورکورانه از اجتماع، اعطای بینش، تزکیه، استدلال پذیری آموزه های تربیتی، و عدم مطلوبیت عادات انفعالی تبیین می شود.