مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
پوتین
حوزه های تخصصی:
روسیه جدید با استفاده از انرژی بهعنوان یک سلاح درپی بازسازی امپراتوری خود است. از سال 2004 یک مدل اقتصادی توسط دولت روسیه اعلام شده است. این مدل «عقلایی شدن» نامگذاری شده و توسط دولت پوتین به مرحله اجرا در آمده است. کارشناسان معتقدند این نوع جدیدی از سرمایه داری دولتی است که توسط دولت روسیه اجرا میشود. گسترش مالکیت دولتی به ویژه صنعت نفت را در بر می گیرد که با مصادره اموال شرکت یوکوس و خرید شرکت سیب نفت توسط گازپروم، گسترش یافت. دولت روسیه شرکت های خارجی را از خرید هر نوع سهام در صنعت انرژی این کشور منع کرده و این امکان را برای شرکت گازپروم فراهم کرده است تا با خرید و کنترل شبکه انرژی روسیه به بازوی مهم اقتصادی دولت تبدیل شود. گازپروم اهرم قدرتمند دولت در مدیریت اقتصادی - سیاسی داخل روسیه و هم در بازارهای جهانی انرژی است. مقاله پیش رو با بررسی سیاست های داخلی و بین المللی روسیه در حوزه انرژی، واکاوی نقش گازپروم در روند تحولات سیاسی – اقتصادی این کشور و نقش آفرینی این شرکت در معادلات بین المللی برای فدراسیون روسیه را مورد توجه قرار می دهد.
حضور روسیه در خاورمیانه در دورة پوتین (احیای نفوذ روسیه در کشورهای زیر نفوذ اتحاد شوروی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روی کارآمدن پوتین سبب توجه دوبارة روسیه به منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به ویژه کشورهایی (مصر، عراق، سوریه، فلسطین و یمن) که در گذشته حوزة نفوذ اتحاد شوروی بودند، شد. علت توجه جدی روسیه به خاورمیانه در دورة جدید چیست؟ به نظر می رسد که تلاش روسیه برای حضور در این منطقة راهبردی، به دلیل ضرورت هایی مانند احیای نقش روسیه به عنوان یک ابرقدرت قادر به رقابت با آمریکا با هدف حضور دائمی و ایفای نقش تثبیت شده در تحولات منطقه، فروش سلاح و دست افزارهای نظامی به کشورهای منطقه، ترس از گسترش تروریسم و افراطی گری از خاورمیانه و شمال آفریقا به مناطق مسلمان نشین جنوب این کشور درصورت غفلت از این منطقه و درنهایت تجارت کالاها و خدمات با این کشورها بود. به همین دلیل است که روسیه تلاش کرد تا افزون بر گسترش روابط با ترکیه، ایران و عربستان سعودی، در کشورهایی همچون مصر، یمن، عراق، سوریه، فلسطین و اسراییل به عنوان حوزة نفوذ حاضر شود. هدف این نوشتار بررسی سیاست خارجی روسیه در خاورمیانه و شمال آفریقا در دورة پوتین با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی است.
تغییر رویکرد پوتین در سیاست خارجی نوین روسیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با روی کارآمدن دوباره پوتین در روسیه فرصت دیگری فراهم شد تا این کشور هم زمان هم از غرب دوری کند و هم از منافع همگرایی با آن در عرصه سیاست خارجی و معادلات منطقه ای و فرامنطقه ای بهره لازم را ببرد. رویکرد واگرایی و استقلال روسیه در نقاط مورد اختلاف با غرب، سطح نفوذ این کشور را در عرصه بین المللی افزایش می دهد. پرسش اصلی نوشتار این است که آیا سیاست خارجی روسیه در دوره جدید ریاست جمهوری پوتین، تداوم سیاست های گذشته او است؟ و یا اینکه او سیاست تداوم و تغییر را به کار گرفته است؟ با روشی توصیفی تحلیلی می توان گفت که سیاست خارجی روسیه در رویکردها، دچار چرخشی متفاوت از گذشته شده است و سیاست خارجی این کشور که پیش از این با مبنایی اوراسیاگرا، اما با تعادلی غرب محور شناخته می شد به یک باره با مبنایی «آتلانتیک گرا» (غرب گرا) و تعادلی شرق محور اجرایی شد که مبانی نظری این نوشتار بر آن استوار شده است. فرضیه نوشتار این است که با توجه به فضای بین المللی جدید، به کارگرفتن رویکرد عمل گرایانه از سوی پوتین در سیاست خارجی نوین روسیه را باید تلفیقی از اصول گذشته و رویکردهای جدید دانست.
راهبرد گسترش نفوذ در سیاست خارجی پوتین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پس از فروپاشی اتحاد شوروی، روسیه مدتی در سیاست خارجی دچار خلأ راهبردی شد و دوره ای از انفعال در نظام بین الملل را تجربه کرد. در این زمان، روندی از سیاستگذاری های بی ثبات، ناهمگن و غیرشفاف را در سیاست خارجی این کشور شاهد بودیم. در همین دوران آمریکا نفوذ خود را در حوزه پیرامونی روسیه گسترش داد؛ اما با تسلط پوتین بر دستگاه حاکمه روسیه، سیاست خارجی این کشور دچار تحول شد. پوتین راهبرد گسترش نفوذ را سرلوحه سیاست خارجی خود قرارداد و خواستار احیای قدرت تاریخی روسیه در عرصه جهانی شد. به نظر نگارندگان، از میان نظریه های روابط بین الملل، واقع گرایی نوکلاسیک به دلیل توجه هم زمان به متغیرهای سیستمی و سطح داخلی و تأثیر آن بر سیاست خارجی، چارچوب نظری مناسبی برای بررسی تحول راهبردی در سیاست خارجی روسیه است. هدف این نوشتار بررسی دلایل تغییر راهبردی در سیاست خارجی پوتین است. این نوشتار با روشی توصیفی- تحلیلی به این پرسش پاسخ می دهد که مهم ترین عوامل گسترش نفوذ در سیاست خارجی پوتین چیست؟ فرضیه اصلی این است که رشد اقتصادی به ویژه ناشی از فروش انرژی و انسجام داخلی روسیه، مهم ترین عوامل تأثیرگذار بر ادراک رهبران روسیه از قدرت نسبی و ساختار نظام بین الملل به راهبرد گسترش نفوذ در سیاست خارجی پوتین منجر شده است.
مؤلفه های ژئوپلیتیکی سیاست خارجی روسیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ژئوپلیتیک سال چهاردهم بهار ۱۳۹۷ شماره ۱ (پیاپی ۴۹)
1 - 25
حوزه های تخصصی:
روابط خارجی روسیه پس از یک دوره بی ثباتی و درگیری با مسائل و دشواری های گوناگون در دهه ۱۹۹۰، از سال ۲۰۰۰ و با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین به یک وضعیت به نسبت متعادلی رسید. ارزیابی بسیاری از تحلیلگران از سیاست خارجی روسیه این است که مسکو با استفاده از مزیت های ژئوپلیتیکی خود به دنبال احیای جایگاه یک قدرت بزرگ است. در این مقاله با شاخص بندی سیاست خارجی روسیه، نویسندگان توضیح می دهند چرا بدون توسل به نظریه های کلانتر ژئوپلیتیک و روابط بین الملل، با استفاده از نظریه واقع گرایی نوکلاسیک می توان به تجزیه و تحلیل سیاست خارجی روسیه با توجه به به تأثیر مؤلفه های ژئوپلیتیکی پرداخت. مفروض نویسندگان این است که از آغاز هزاره سوم نوعی تداوم و پیوستگی در سیاست خارجی روسیه وجود داشته که به شناخت مؤلفه ها و متغیرهای دخیل در آن و تاحدی پیش بینی سیاست خارجی روسیه در آینده نزدیک کمک کرده است. بر اساس یافته های پژوهش آنان، نظریه واقع گرایی و به طور ویژه واقع گرایی نوکلاسیک، برای تحلیل سیاست خارجی روسیه مناسب به نظر می رسد. واقع گرایی نوکلاسیک نه تنها از قدرت بیشتری برای وزن دادن به مؤلفه های مؤثر بر سیاست خارجی روسیه، بلکه از قدرت بیشتر برای تبیین انگیزه ها، اهداف، فرآیند تصمیم گیری و رفتارهای آن برخوردار است. در واقع گرایی نوکلاسیک به دولت تنها یک بازیگر منفعل نیست. واقع گراهای نوکلاسیک به جای این فرضیه که دولت ها در جستجوی امنیت هستند، این فرض را در نظر می گیرند که دولت ها به دلیل بی اطمینانی ناشی از آنارشی بین المللی، به دنبال کنترل و شکل دادن به محیط بین المللی هستند. بر این اساس دولت ها بدون در نظر گرفتن بسیاری از روش ها که ممکن است منافع آنها را تعریف کند، در پی افزایش نفوذ و گسترش توان عملیاتی خود هستند.
طرح برندینگ و تصویرسازی ملی روسیه، رویکردها و دستاوردها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تصویر هر کشوری بنابر سیاست ها، برنامه ریزی ها و اقدام های داخلی و بین المللی آن کشور شکل می گیرد. مدیریت تصویر بین المللی امروزه از اصول اساسی کشورداری جدید و مبنای نفوذ منطقه ای و بین المللی ملت ها است و اولویت ها و ایده های ارزشی، هویتی و فرهنگی کشور مورد نظر را بین المللی کرده و ارزش دیداری- شنیداری آن را در بین مردم دیگر، افزایش می دهد. روسیه با تاریخ و هویتی چند هزار ساله مورد خوبی برای مطالعه در این زمینه است. پرسش این نوشتار این است که تصویر و برندینگ ملی روسیه در دنیا چیست و جهت آن در همه نقاط دنیا به ویژه در غرب و محیط منطقه ای چگونه است؟ این نوشتار با تشریح مفهوم برندینگ و تصویرسازی ملی، تصویر و برند روسیه را در دنیای امروز با تأکید بر غرب بررسی می کند. فرضیه اصلی این نوشتار این است که جدا از عبارت پردازی های بین المللی مقام های روسیه و طرح های میلیاردی ساخت برندینگ، تصویر این کشور در محیط پیرامونی و بین المللی تصویری منفی است که بخشی از آن بر مبنای کمپین تبلیغاتی شدید رسانه ای در غرب و بخشی دیگر بر مبنای دلایل تاریخی و رفتار سیاست مداران و نخبگان روسی است.
بررسی سیاست خارجی روسیه بر اساس نظریه سیاست قدرت های بزرگ مرشایمر (2018-2012)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از مهم ترین هدف های سیاست خارجی روسیه در دوران ریاست جمهوری پوتین تلاش برای احیا و بازگشت به جایگاه ابرقدرتی اتحاد شوروی بوده است. برای دستیابی به این هدف، پوتین به عنوان رئیس جمهوری روسیه و بالاترین مقام اجرایی این کشور و در راستای عملیاتی کردن شعارهای انتخاباتی خود مبنی بر ایجاد روسیه بزرگ و دولت قدرتمند روسی در سیاست خارجی پیگیر اقدام ها و راهبردهایی بوده است که نشان دهنده تهاجمی بودن سیاست روسیه در عرصه روابط بین الملل و تلاش برای بیشینه سازی قدرت این کشور است. در همین زمینه، برای فهم کامل اقدام های رفتاری روسیه در عرصه سیاست خارجی در دوران ریاست جمهوری پوتین در سال های 2012 تا 2018 در این نوشتار بر آنیم تا بر اساس چارچوب نظری مرشایمر نظریه پرداز نوواقع گرای تهاجمی در باب رفتار قدرت های بزرگ، سیاست خارجی این کشور را بر اساس شاخص های مورد نظر وی بررسی کنیم. از مهم ترین این شاخص ها می توان به راهبرد جنگ، اتحاد و ائتلاف، آتش بیاری معرکه یا تلاش برای هژمون شدن منطقه ای از راه ایجاد منطقه گرایی های جدید و مدیریت تولید معانی جدید جمعی منطقه ای اشاره کرد. در کنار این راهبرد ها باید به تلاش برای افزایش قدرت درونی روسیه (موازنه درونی قدرت در دو بعد افزایش قدرت اقتصادی و نظامی) نیز اشاره کرد. این نوشتار تحلیلی- توصیفی بر اساس انطباق نظریه بر نمونه است. شیوه گردآوری اطلاعات بر اساس منابع مجازی و داده های استنادی است.
بررسی مقایسه ای روابط روسیه با ایران و عربستان سعودی در دوران ریاست جمهوری مدودیف، سال های 2008 تا 2012(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از زمان روی کارآمدن مدودیف به عنوان رئیس جمهور روسیه در سال 2008، سیاست خارجی این کشور دگرگون شد. بر اساس مکتب های فکری سیاست خارجی روسیه، مدودیف به عنوان لیبرالی غرب گرا معرفی شده است که به دلیل وجود تهدیدهای مشترک امنیتی و نیاز به آزادسازی اقتصادی و سیاسی، بیشتر بر بهبود روابط با کشورهای غربی تأکید داشت. این سیاست به بروز تغییرهایی در سیاست خارجی روسیه در خاورمیانه و روابط مسکو با قدرت های منطقه ای منجر شد. در این نوشتار به دنبال پاسخ به این دو پرسش مهم هستیم: 1. اولویت ها و هدف های سیاست خارجی روسیه در دوران مدودیف چه بود؟ 2. اولویت های اصلی سیاست خارجی مدودیف، چه تحول هایی را برای روابط روسیه با ایران و عربستان سعودی به ارمغان آورد؟ فرضیه اصلی این نوشتار بیان می کند: «توسعه اقتصادی به عنوان اولویت نخست سیاست خارجی روسیه در دوران ریاست جمهوری مدودیف، سبب به کارگیری رویکرد غرب گرا از سوی وی و بازنگری کرملین در روابط با ایران و عربستان سعودی شد». برای آزمون فرضیه، اصول و الگوهای سیاست خارجی روسیه، سیاست خارجی این کشور در خاورمیانه و روابط روسیه با ایران و عربستان سعودی در دوران مدودیف را بررسی می کنیم. سرانجام، این نتیجه به دست آمد که اولویت توسعه اقتصادی و بهبود روابط با غرب، سبب شد تا روسیه در دوران مدودیف برخلاف دوران ریاست جمهوری پوتین، به سردی تدریجی در روابط با ایران و نزدیکی نسبی در روابط با عربستان سعودی گرایش داشته باشد، از رویارویی با کشورهای غربی بپرهیزد و برای همگرایی بیشتر در نظام بین الملل تلاش کند.
ارزیابی جایگاه ایران در دکترین اوراسیاگرایی پوتین (2020 -2012)
حوزه های تخصصی:
ایران و روسیه دو کشور مهمی هستند که به جبر استراتژیک همسایگی در طول تاریخ، روابط پرفراز و نشیبی را پشت سرگذرانده اند. این روابط تحت تأثیر متغیرهای متعدد و مختلفی - از جمله پیشینه تاریخی مداخلات روسیه در امور داخلی ایران، نوع تعامل ایران و روسیه با غرب، عملگرایی روسی و نقش ایدئولوژی در روابط خارجی ایران، ارتقا یا افول سطح قدرت و نفوذ ایران و روسیه در منطقه و در نظام بین الملل و... - سبب شده است که تعاملات دو کشور با پیچیدگی و قبض و بسط پیگیری شود. در این میان، از دیدگاه برخی تحلیلگران، بعد از قدرت یابی پوتین به عنوان رئیس جمهور روسیه، روابط دو کشور تحت تأثیر دکترین اوراسیاگرایی پوتین و تغییرات معادله قدرت در منطقه آسیای جنوب غربی، در زمینه های امنیتی نظامی، اقتصادی و فرهنگی ارتقا یافته است. این پژوهش به دنبال آزمون این دیدگاه، بر اساس این سؤال است که تحت تأثیر چه عواملی و در چه سطحی، افزایش جایگاه ایران در دکترین اوراسیاگرایی پوتین در بازه این زمانی (2012 تا 2020) محقق شده است؟ یافته های این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی صورت گرفته نشان می دهد که متغیرهایی مانند تلاش روسیه برای نظم سازی و نهادسازی سیاسی- اقتصادی در منطقه اوراسیا و مقابله با اهداف هژمونیک آمریکا در منطقه و افزایش قدرت راهبردی ایران پس از تحولات سیاسی- اجتماعی آسیای جنوب غربی، موجب ارتقای محسوس جایگاه ایران در دکترین اوراسیاگرایی پوتین شده است.
پوتین و الحاق کریمه به روسیه؛ واکاوی ژئوپلیتیکی از اقدام روسیه در الحاق شبه جزیره کریمه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بروز بحران اوکراین، به عنوان یکی از مهم ترین مناقشات قرن بیست و یکم، روسیه را در مقابل غرب قرار داده و به یکی از بحث برانگیزترین مسائل در عرصه بین الملل تبدیل شده است. رویِ کار آمدن غرب گرایان در انتخابات 2004 در اوکراین و اتفاقات متعاقب آن موجب گسترش تنش در روابط غرب و روسیه شد. تشدید این تنش ها باعث شد روسیه نسبت به منافع سنتی خود در اوکراین احساس خطر کند و در پی تشدید بحران، روسیه شبه جزیره کریمه را به خود الحاق کرد. الحاق شبه جزیره کریمه توسط روسیه با واکنش تند غرب و اروپا مواجه شد و تحریم های سخت و گسترده ای علیه روسیه اعمال شد. این مقاله در پی پاسخ به این پرسش اساسی است که روسیه از الحاق کریمه چه منافعی عایدش می شود که حاضر به تحمل تحریم های شدید غرب و اروپا شده است؟ و اینکه چه عامل یا عوامل ژئوپلیتیکی باعث تصمیم و حرکت روسیه مبنی بر الحاق شبه جزیره کریمه به این کشور شد و چه اهداف ژئوپلیتیکی را از این تصمیم و اقدام مدنظر داشته است. استدلال اصلی این مقاله آن است که روسیه به دلیل ناتوانی تثبیت قدرت خود در اوکراین و حفظ منافع حداکثری اش و احساس خطری که به از دست دادن منافعش در این کشور می کرد، در راستای حفظ منافع خود در اوکراین شبه جزیره کریمه را، که دارای موقعیت ژئوپلیتیکی منحصربه فرد در اوکراین است و می تواند منافع ژئواستراتژیکی، ژئواکونومیکی، و ژئوکالچری مورد نظر روسیه در اوکراین را تا حد قابل توجهی تأمین نماید، به خود الحاق کرد. روش پژوهش در این مقاله تحلیلی-تبیینی است.در این پژوهش با بهره گیری از منابع کتابخانه ای و اینترنتی و با رویکردی ژئوپلیتیکی و با تلفیق نظریات ژئوپلیتیک سنتی و جدید به بررسی مسئله پژوهش پرداخته شده است.
Changes in Russia-US Relations under Medvedev(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۱۲ زمستان ۱۳۹۴ شماره ۳ (پیاپی ۴۷)
15 - 42
حوزه های تخصصی:
After the collapse of the Soviet Union, the US and Russian Federation relations have been experienced ups and downs. The period of believing the end of long-lasting competition between the two countries after the cold war was too short enough to approve the optimistic analysis of Westerners politicians. The next developments showed quickly the distance between Moscow and Washington’s views on issues of international peace and security. On the one hand, Russia’s growing concerns about the former republics on its own periphery were intensified by the increasing effects of the Global War on Terrorism. On the other hand, the US growing presence in West Asia, Afghanistan and Iraq, and then Syrian crisis, Iranian nuclear program and deployment of the US Missile Defense System in Europe, prepared the ground for creating more confrontation between them. A decade after the independence of the former Soviet Republics, Russian president, Vladimir Putin, crafted and fixed a pragmatic foreign policy. Dmitry Medvedev, the next President of Russia, put this policy on the path of “reset”, which is now facing with complicated problems. However, the question raised by this article is: “What internal, regional or international factors changed the Russian and US relations during Medvedev's presidency? This paper is based on a descriptive-analytic method, and to examine the mechanisms of this change from the Russian point of view, it studies the positions of its experts.
پوتین و پرسش از حکمرانی جهانی، ایده ها و اصول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تمرکز این مقاله بر حکمرانی جهانی است؛ مفهومی که در بیشتر مواقع به معنای مدیریت امور جهانی، چگونگی و شیوه برخورد با مناقشه ها و بحران ها به کار می رود. فهم تغییراتی که در سیاست و روابط میان روسیه و غرب به رهبری ایالات متحد آمریکا به ویژه پس از سال 2014 رخ داده است، به ابزاری نیاز دارد که حکمرانی جهانی، به مثابه سطح تحلیل، می تواند به درک آن کمک کند. روسیه به رهبری پوتین ضمن چالش های هنجاری و ساختاری نسبت به حکمرانی جهانی، در پی اصلاح، بازنگری و حذف برخی از اصول و قواعد حاکم بر حکمرانی جهانی است. در این نوشتار با استفاده از روش پژوهش کیفی و به کمک نمونه پژوهی به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که چشم انداز روسیه از حکمرانی جهانی چیست و چه ایده هایی در این زمینه مطرح کرده است؟ در پاسخ بیان می شود که چشم انداز روسیه از حکمرانی جهانی سلطه غرب و حاکمیت نظم نولیبرال به رهبری آمریکا است. مواردی چون تأکید بر نقش سازنده سازمان ملل در حل وفصل منازعه ها، واگذاری حکمرانی در سطح منطقه ای، اهمیت حقوق بین الملل سنتی در تعریف قواعد و قوانین بین المللی، نگاه وستفالیایی به حاکمیت، اصلاح قواعد و رویه های حاکم بر رژیم های پولی، مالی و اقتصادی و سرانجام نقش محوری شورای امنیت در توسل به زور را می توان از مهم ترین ایده ها و اصول روسیه از حکمرانی جهانی برشمرد. یافته های پژوهش نشان می دهد که روسیه، معماری حکمرانی جهانی را در موضوع های مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نهادی و منطقه ای در پیش گرفته است.
عوامل موثر بر دگرگونی روابط روسیه با آمریکا در دوره «دمیتری مدودیف»(مقاله علمی وزارت علوم)
در پی فروپاشی اتحاد شوروی، روابط فدراسیون روسیه با آمریکا مراحل گوناگونی را تجربه کرده است. دوره تصور پایان رویارویی دیرپای دوکشور پس ازپایان جنگ سرد، بسیار کوتاه تر از آن بود که به تحلیل خوش بینانه غرب گرایان در سیاست خارجی روسیه قدرت بخشد. روند تحولات در روابط آمریکا- روسیه به سرعت فاصله میان دیدگاه های رهبران مسکو و واشنگتن را در مورد مسایل و مشکلات صلح و امنیت بین المللی آشکار ساخت. نگرانی های روزافزون روسیه در جمهوری های پیرامونی، با آثار روز افزون جنگ جهانی با تروریسم شدت یافت. حضور فزاینده آمریکا در غرب آسیا، در افغانستان و عراق و سپس بحران سوریه، برنامه هسته ای ایران و مسأله استقرار سامانه دفاعی موشکی آمریکا در اروپا، شرایط را برای تعارض های دو کشور آماده ساخت. در پایان نخستین دهه پس از جدایی جمهوری های اتحاد شوروی، «ولادیمیرپوتین» سیاست خارجی عمل گرایانه روسیه را تثبیت کرد تا «دمیتری مدودیف» آن را در مسیر «بازشروع» قرار دهد، که با دشواری های گوناگون و پیچیده ای روبه رو شده است. سؤال این نوشتار این است که کدام عوامل داخلی، منطقه ای و بین المللی، سبب دگرگونی روابط روسیه با آمریکا در دوره ریاست جمهوری دمیتری مدودیف شدند؟ این نوشتار با روش توصیفی- تحلیلی و با استفاده از دیدگاه نویسندگان روسی انجام شده تا سازوکار این دگرگونی از دیدگاه روسیه روشن شود.
سوءبرداشت های پوتین و جنگ ۲۰۲۲ اوکراین(مقاله علمی وزارت علوم)
دیدگاه ها و تحلیل های متفاوتی از حمله سال ۲۰۲۲ روسیه به اوکراین مطرح شده است. برخی از این تحلیل ها، دلیل حمله روسیه را فشار غرب، گسترش ناتو به مرزهای روسیه و نادیده گرفتن دغدغه های مسکو می پندارند و برخی دیگر بر این باورند که جاه طلبی های شخصی پوتین، فرهنگ راهبردی متفاوت روسیه و مسائل داخلی عامل اصلی متوسل شدن کرملین به جنگ با کی یف هستند. در این نوشتار به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که سوءبرداشت های پوتین از شرایط داخلی و معادله های منطقه ای و بین المللی چه تأثیری بر رویکرد او نسبت به اوکراین گذاشتند؟ برای پاسخ به آن، یک چارچوب مفهومی ترکیبی و برگرفته از آرای مارتین وایت و جک لوی، از دانشوران برجسته جهانی در زمینه سیاست بین الملل، طراحی کردیم و به کار گرفتیم. رویکرد این مطالعه از نوع تبیینی است و روش پژوهش به کارگرفته شده، روش تحلیل محتوای کیفی جهت دار است. در این روش براساس متغیرهای مشخص شده در چارچوب مفهومی، داده های مورد نیاز با مراجعه مستقیم و غیرمستقیم به آرا و دیدگاه های پوتین و دیگر نخبگان را به دست آورده، رمزگذاری و تفسیر کردیم. یافته های نگارنده نشان می دهند که پوتین در سه بعد دچار سوءبرداشت بنیادین شد. این سوءبرداشت ها همراه با دو عامل پررنگ در فرهنگ راهبردی روسیه یعنی «غرور» و «ترس»، مانند تسهیل گری موجب تسریع و توجیه جنگ با اوکراین شد. این سه دسته سوءبرداشت از این قرارند: ۱. سوءبرداشت در برآورد میزان قدرت خود و دشمن؛ ۲. سوءبرداشت در زمینه نیت های خصمانه دشمن و ۳. سوءبرداشت در زمینه واکنش طرف های سوم. این سوءبرداشت ها در کنار اطلاعات نادرست و سوءمحاسبه ها و ترکیب آن ها با غرور و ترس، نقش مهمی در تصمیم پوتین برای جنگ داشته اند.
نقش و جایگاه احزاب در نظام سیاسی روسیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
احزاب به عنوان نهادهای سیاسی در نقش رابط جامعه و دولت عمل می کنند و در حیات سیاسی کشور نقش دارند. فدراسیون روسیه از کشورهایی است که احزاب مختلفی در آن فعالیت می کنند. هدف این نوشتار تحلیل نقش احزاب در نظام سیاسی روسیه است. در پاسخ به این پرسش که احزاب سیاسی روسیه از زمان به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین به عنوان رئیس جمهور در سال 2000 چه نقش و جایگاهی در حیات سیاسی این کشور دارند؟ این فرضیه مطرح می شود که نظام حزبی در روسیه پوتین در عمل، یک نظام «حزب مسلط» است که در آن حزب وابسته به قدرت (حزب روسیه واحد) بر روند قانون گذاری مسلط است و دیگر احزاب در رقابت با این حزب حمایت چندانی نمی شوند و توان زیادی ندارند. افزون بر این، به باور نویسندگان این نوشتار، اصلاح قانون اساسی در سال 2020 نیز تغییر چندانی در نقش و جایگاه احزاب روسیه ایجاد نخواهد کرد. روش پژوهش در این نوشتار که با رویکرد توصیفی تحلیلی نوشته شده است، کیفی است. داده های مورد نیاز برای تبیین مسئله و بررسی موضوع، با مطالعات کتابخانه ای (مقاله ها، کتاب ها و منابع معتبر اینترنتی) گردآوری و تحلیل شده است. از نظر دوره زمانی، این نوشتار با اشاره به تحولات احزاب سیاسی روسیه پیش از حکومت پوتین، وضعیت آن ها را در این کشور در سال های 2000 تا 2022 بررسی کرده، با تحلیل اصلاحات سال 2020 قانون اساسی روسیه، چشم انداز نقش آفرینی احزاب سیاسی این کشور را ارزیابی می کند.
تحلیل روایی بحران اوکراین؛ تقابل روایت ها و پادروایت ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مراجعه به روایت راویان از راه های شناخت علت های یک رویداد است. این روش به ویژه برای فهم درگیری های تاریخی و منازعه های شدید که بیشتر، بحران تعریف می شوند، قابلیت و کارایی دارد. در این نوشتار با ترسیم منازعه روسیه و اوکراین به عنوان داستانی روایی، به دنبال تبیین این بحران از مسیر باورهای روایی رهبران دو کشور هستیم. پرسش این نوشتار بر پایه ارتباط میان روایت و پویایی تضاد این است که چه عاملی ناگزیر و طولانی بودن بحران اوکراین را به وجود آورده است؟ با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی جهت دار این فرضیه را به آزمون می گذاریم که تضاد روایت ها به عنوان باورهای هویتی ناسازگار از سوی رهبران روسیه و اوکراین، زمینه اجتناب ناپذیربودن منازعه و قرارگرفتن آن در شمار بحران های طولانی مدت را به وجود آورده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که جنگ پیش گیرانه، تهدیدزدایی و ملت گرایی به ترتیب با سه روایت مشروعیت زدایی، منفی سازی و قربانی سازی عناصر داستان پوتین برای توجیه حمله به اوکراین را شکل داده است که در سوی مقابل، زلنسکی با پادروایت های معکوس سازی، حاشیه رانی و غیریت سازی، روایت پوتین را داستانی غیرواقع نشان داده است. تبدیل منازعه دو کشور به بحران اجتناب ناپذیر امروزی و پیش بینی پذیر نبودن سرانجام آن، نتیجه همین تقابل روایی بوده است.