مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
بوش
حوزه های تخصصی:
ایالات متحده آمریکا پس از فروپاشی اتحاد شوروی در جایگاه هژمون نظام بین الملل قرار گرفت و پس از رویداد تروریستی یازده سپتامبر 2001، به طور مستقیم به منطقه آسیای مرکزی وارد شد. دستگاه سیاست خارجی کاخ سفید در دوران رؤسای جمهوریِ جمهوری خواه و دموکرات این کشور از سال 1991 تاکنون، هدف های سیاسی، اقتصادی و امنیتی متعدد خود را بر اساس راهبرد کلان این کشور و با ابزارها و روش های متناسب پیگیری کرده است تا هژمونی جهانی آمریکا حفظ و تقویت شود. این نوشتار با مطالعه مقایسه ای سیاست خارجی آمریکا در دوران ریاست جمهوری «جرج دبلیو بوش» و «باراک اوباما» رؤسای جمهوری جمهوری خواه و دموکرات این کشور پس از یازده سپتامبر 2001، در پی یافتن پاسخ این پرسش اساسی است که سیاست خارجی ایالات متحده در برابر هر یک از پنج جمهوری قزاقستان، ترکمنستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان به طور خاص و کل این منطقه به عنوان محل رقابت قدرت های بزرگ منطقه ای و فرامنطقه ای، در دوران ریاست جمهوری بوش و اوباما چه تفاوت ها و شباهت هایی داشته است؟ نتیجه این مطالعه مقایسه ای که در بستر رهیافت نظری نوینی از نظریه کلان لیبرالیسم انجام شده حاکی از درستی این فرضیه است که تیم بوش یک جانبه گرایانه و بر اساس خوانشی تهاجمی از لیبرالیسم، تلاش کرده است هدف های واشنگتن را در آسیای مرکزی با ابزارهای سخت محقق کند. دولت اوباما برای تحقق همان هدف ها در قالب سازوکارهای جمعی و نهادهای بین المللی از ابزارهای نرم بهره گرفته و به صورت چندجانبه گرایانه، دیپلماسی محور و بر اساس خوانشی تدافعی از لیبرالیسم عمل کرده است.
ایالات متحده آمریکا در میدان مغناطیس صهیونیسم مسیحی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۱ پاییز ۱۳۹۰ شماره ۳
111 - 129
حوزه های تخصصی:
دولت صهیونیستی که به عنوان دولتی کارگزار در منطقه خاورمیانه ایجاد شد، پس از ناکامی در دستیابی به اهداف خویش در نبرد سی و سه روزه لبنان و بیست و دو روزه غزه با چالش های جدی در جامعه آمریکا مواجه شد که از آن جمله پرسش از چرایی و علت حمایت این کشور از دولت صهیونیستی، علی رغم ناتوانی این رژیم در دستیابی به اهداف تعیین شده بود. در پاسخ به این پرسش، برخی پژوهشگران به محافظه کاران، یهودیان آمریکا و صهیونیست های مسیحی به عنوان اضلاع سه گانه مؤثر در حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی اشاره کرده اند. بدین ترتیب، نگارندگان این سطور با فرض بر اطلاع پژوهشگران ایرانی از دو ضلع نخست - یعنی محافظه کاران و یهودیان آمریکا - کوشیدند تا ضمن بررسی کارکردهای صهیونیسم مسیحی در دو عرصه سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده آمریکا به بررسی فعالیت های پاره ای از مهم ترین سازمان های صهیونیسم مسیحی در این کشور بپردازند.
امنیتی کردن برنامه هسته ای ایران در دولت های بوش و اوباما(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این نوشتار با بهره گیری از آرای مکتب کپنهاگ و مفهوم امنیتی کردن به عنوان چهارچوب نظری، و با تکیه بر مفهوم گفتار_کنش به طور اخص به بررسی سیاست امنیتی کردن جمهوری اسلامی ایران و ابعاد کلامی و عملی این سیاست در عرصه تصمیم گیری سیاست خارجی ایالات متحده در بازه زمانی بعد از یازدهم سپتامبر پرداخته است. بر اساس نظریه کپنهاگ تعریف هویتی بازیگران از یکدیگر یک برساخته اجتماعی و امری بین الاذهانی است. مفهوم امنیتی کردن مفهوم کانونی نظریه امنیتی کپنهاگ است که بر طبق آن مسایل بر حسب درجه حساسیت به سه دسته مسائل عادی، مسائل سیاسی و مسائل امنیتی تقسیم می شوند. بر اساس این نظریه، فرایند تعریف هویتی ابتدا با تعریف کلامی بازیگران از یکدیگر ساخته شده و سپس با اتخاذ سیاست های امنیتی به صورت عملی جلوه گر می شود. بوش و اوباما هر کدام در دوره ریاست جمهوری چه سیاست امنیتی را سرلوح دستگاه سیاست خارجی قرارا دادند؟ و وجوه اشتراک و افتراق این دو رئیس جمهور و جایگاه جمهوری اسلامی در سیاست خارجی این دولتها کدامند؟ روند مواجهه این دو رئیس جمهور با برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران چگونه بود؟ پژوهش حاضر به این پرسشها می پردازد.
بررسی مقایسه ای استراتژی های امنیت ملی آمریکا در قرن بیست و یکم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی سال بیست و سوم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۸۷)
153 - 178
حوزه های تخصصی:
این مقاله از طریق بررسی مقایسه ای پنج استراتژی امنیت ملی اخیر آمریکا، شیوه قالب بندی و توجیه عناصر اصلی سیاست های امنیتی و خارجی این کشور را در دولت های بوش، اوباما و ترامپ با یکدیگر مقایسه کرده است. دولت های بوش و اوباما در تعریف کلی مسئله تهدید و چالش های پیش روی آمریکا با هم اختلاف داشته اند، اما عمدتاً در زمینه اهداف امنیت ملی هم نظر هستند. اختلاف اساسی آنها در زمینه اهمیت نسبی نظم بین الملل است. همچنین، استراتژی های امنیت ملی بوش و اوباما درباره ابزارها و رویکردهای سیاست خارجی تا حد زیادی (منهای جنگ پیش دستانه) شبیه یکدیگرند. این در حالی است که در دولت ترامپ، زبان بیان مسئله (شناسایی تهدیدها) و ارائه اهداف و رویکردها تغییر کرده است و در پرتو واقع گرایی اصولی و خوداتکایی ملل، استراتژی «اول آمریکا» با نفی مسئولیت های بین المللی، کاستن از تعهدات نظامی، حمایت گرایی اقتصادی و تحریم و همچنین کاربست ملی گرایی، تفاوت قابل توجهی را منعکس می کند.
تحلیل نظام های گفتمانیِ داستان «پیرِ چنگی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی تالستان ۱۳۹۹شماره ۸۴
7 - 32
حوزه های تخصصی:
کنش در متون عرفانی تحت تأثیر عواملی رخ می دهد که فضای مناسبی برای بیان عرفانی فراهم می آورد. این عوامل می توانند درنتیجه فرآیندهای القایی، تجویزی، رخدادی و یا زاده و زاینده نظام های تنشی و شوشی باشند. سرچشمه این عوامل به تقابل های دوگانه بازمی گردد که نظام تفکر انسان بر آن استوار شده است و بحث پیرامون آن از زمان ارسطو آغاز و در مطالعات ساختارگرایانه و نشانهشناسانه کسانی چون سوسور، فروید، پیرس، موریس، گرماس و... در قرن بیستم ادامه پیدا کرده است. بر پایه همین تقابل ها در رویکردی از علوم نشانه- معناشناسی می توان به سازوکارهای تولید معنا در نظام گفتمانی با ابعاد مختلف حسی- ادراکی، شناختی و زیبایی شناختی اثر پرداخت. در این مقاله با بررسی «نظام های گفتمانیِ» داستان «پیرِ چنگی» به مثابه نمونه ای از داستان های منظوم مثنوی معنوی مولانا، جایگاه نظام کنشی، شوشی، تنشی و بُوشی در آن مشخص و گذر شخصیت اصلی «پیرِ چنگی» از حالت نابسامان اولیه به حالت بسامان پایان داستان بیان شده است. نتیجه تحلیل، بیانگر نقش پررنگِ نظام شوشی در جهشِ اصلی داستان است؛ چنانکه در پی یک «لحظه- بارقه»، پیرِ چنگی شخصیتی به باور رسیده می یابد. جذابیت این داستان برای خوانش مکرر، همانگونه که خود مولانا در آخر داستان اشاره می کند، وامدار حضور سوژه بُوشی است.
Changes in Russia-US Relations under Medvedev(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۱۲ زمستان ۱۳۹۴ شماره ۳ (پیاپی ۴۷)
15 - 42
حوزه های تخصصی:
After the collapse of the Soviet Union, the US and Russian Federation relations have been experienced ups and downs. The period of believing the end of long-lasting competition between the two countries after the cold war was too short enough to approve the optimistic analysis of Westerners politicians. The next developments showed quickly the distance between Moscow and Washington’s views on issues of international peace and security. On the one hand, Russia’s growing concerns about the former republics on its own periphery were intensified by the increasing effects of the Global War on Terrorism. On the other hand, the US growing presence in West Asia, Afghanistan and Iraq, and then Syrian crisis, Iranian nuclear program and deployment of the US Missile Defense System in Europe, prepared the ground for creating more confrontation between them. A decade after the independence of the former Soviet Republics, Russian president, Vladimir Putin, crafted and fixed a pragmatic foreign policy. Dmitry Medvedev, the next President of Russia, put this policy on the path of “reset”, which is now facing with complicated problems. However, the question raised by this article is: “What internal, regional or international factors changed the Russian and US relations during Medvedev's presidency? This paper is based on a descriptive-analytic method, and to examine the mechanisms of this change from the Russian point of view, it studies the positions of its experts.
تحولات داخلی افغانستان و تغییر در راهبرد سیاست خارجی آمریکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«راهبرد ضدتروریسم» بوش، «راهبرد ضدشورش» اوباما و «راهبرد صفرپایه» ترامپ سه راهبرد جداگانه دولت آمریکا در سه دوره ریاست جمهوری در افغانستان است که سرانجام با خروج نیروهای آمریکایی، به پذیرش قدرت همان گروهی منجر شد که 20 سال پیش در سال 2011 با هدف نابودی دولت طالبان به روند حضور شکل داد. در این نوشتار ضمن تلاش برای ارائه شواهد تأییدکننده این تغییر راهبرد و تعارض آن با راهبردی کلان و با کانون بودن یکی از سطح های تحلیل نظریه روزنا که تمرکز خود را به تحولات محیط داخلی افغانستان قرار می دهد؛ به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که شواهد تغییر در رویکرد سیاست خارجی آمریکا پیرامون افغانستان در سه دوره یادشده کدامند و چه رابطه ای میان تحولات داخلی افغانستان با این تغییرها وجود دارد؟ در پاسخ این فرضیه مطرح می شود که نقش گروه های معارض داخلی و قدرت یابی آن ها در این سه دوره مهم ترین عامل ایجاد تغییر رویکرد سیاست خارجی آمریکا در دوران بوش، اوباما و ترامپ است. یافته های این نوشتار با توجه به اسناد بالادستی آمریکا نشان می دهند که پیگیری راهبردهای متعارض با اهداف اولیه ناشی از شکست راهبردی در سیاست خارجی آمریکا در برابر اقدام های گروه های مسلح مانند طالبان ، قدرت یابی آن ها و هزینه های روزافزون بوده است. با توجه به رویکرد بررسی مقایسه ای و تمرکز بر مرحله توصیفی آن، روش مورد استفاده در این نوشتار کیفی و از نوع مقایسه ای است.
مقایسه سیاست های امنیت سایبری رؤسای جمهور آمریکا (2000-2020)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال دوم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴ (پیاپی ۸)
75 - 104
امروزه، فضای سایبر به یکی از مهم ترین ابعاد امنیت بدل گشته است به طوری که با رشد و توسعه ی فناوری سایبری، شاهد افزایش خطرات در این عرصه هستیم. بازیگران مختلفی اعم از دولتی و غیردولتی در این حوزه ظهور کردند و هر کدام به نحوی و بر اساس اهداف خود علیه امنیت ملی آمریکا دست به اقداماتی زده اند. از این رو موضوع امنیت سایبری در سیاست گذاری رهبران آمریکا جایگاه شایان توجهی یافت. لذا از دوران ریاست جرج بوش پسر تغییر و تحولات در امنیت ملی با نگاه به کنترل فضای سایبر و تهدیدات احتمالی آن تا به امروز، دارای ویژگی هایی بوده است. در دوره ی ریاست جمهوری اوباما و ترامپ نیز رویدادهایی در این عرصه به وقوع پیوست. لذا در این نوشتار به دنبال این هستیم که نشان دهیم نوع سیاست و استراتژی رؤسای جمهور آمریکا در قبال این گونه تهدیدات از چه ویژگی هایی برخوردار بوده است. در پاسخ به این سوال نیز، نشان می دهیم که استراتژی سایبری آمریکا در دوران بوش، حالتی تدافعی و حاشیه ای داشت، در دروان اوباما به سمت گسترش و توسعه ی داخلی و بین المللی رفت و نهایتا در دوران ریاست ترامپ، علنا رویکردی تهاجمی برای آن اتخاذ شد. این پژوهش با رویکرد توصیفی-تحلیلی و با روش مطالعه اسنادی و استفاده از منابع کتابخانه ای اعم از مکتوب و الکترونیکی و تحلیل محتوای کیفی آن ها نگاشته شده است.