مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
ساموئل بکت
حوزه های تخصصی:
تئاتر نمایش داستانی تخیلی به واسطه ی ژست و کلام است و دارای دو زبان کلامی و غیر کلامی یا صحنه ای است. هدف مطالعه ی حاضر بررسی زبان در دو نمایشنامه از دو فرهنگ متفاوت است : «آخر بازی» بکت و «افرا یا روز می گذرد» نوشته ی بهرام بیضایی. نمایش اول را نمونه ی تئاتر نو یا پوچی می دانند که نویسندگان آنها قصد داشته اند عناصر سنتی تئاتر غرب را به چالش کشیده و طرد کنند. ما بر این باوریم که نمایشنامه ی بیضایی نیز به نوعی، نمایشی مدرن است و از این نقطه نظر، با نمایشنامه بکت شباهتهایی دارد، لیکن روی بنیان های فرهنگی سنتی ایرانی تکیه دارد و گذشته ی خود را نفی نمی کند. مطالعه ی حاضر با تکیه بر ابزارهای تحلیلی نقد سبک شناسی در حوزه ادبیات تطبیقی سعی دارد با تکیه بر وجه کلامی تئاتر، شباهت ها و تفاوت های این دو نمایش را بررسی کند.
بررسی تطبیقی مفهوم «منجی» در شعر فروغ فرّخزاد و نزار قبانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نزار قبانی و فروغ فرّخزاد از شاعران برجسته و معاصر ادبیّات عربی و فارسی هستند که تحوّلات فکری و شرایط سیاسی - اجتماعی جامعه باعث شده تا از مکتب رمانتیسم، روی گردان و به مکتب سمبلیسم اجتماعی نزدیک شوند. قبانی در شعر «بانتظار غودو» و فرّخزاد در شعر «کسی که مثل هیچ کس نیست» تحت تأثیر نمایشنامة معروف ساموئل بکت، نویسنده ایرلندی، به مفهوم منجی پرداخته اند. در این جستار، بر آنیم تا با توجّه به اهمّیّت این دو شاعر در ادبیّات معاصر عربی و فارسی و ارزش و اعتبار ادبیّات تطبیقی در نقد نوین، با نگاهی مقایسه ای و به شیوة تحلیلی - تطبیقی، به شباهت های این دو اثر بپردازیم. یافته های پژوهش نشان می دهد؛ نزار و فروغ با دیدی مشابه به این موضوع پرداخته اند. شیوه بیان، نمادپردازی ها و تصاویر شعری در شعر دو شاعر به یکدیگر نزدیک است، همچنین امید به زندگی و ظهور منجی حیات بخش در شعر فروغ تجلّی بیشتری یافته است. طولانی بودن دورة انتظار منجر به توسّل به واسطه گردیده و واقعیّت وجودی منجی، فوق العادّه و ماورایی بودن او را در نگرش هر دو شاعر تثبیت کرده است. می توان گفت میزان تأثیر نزار قبانی از ساموئل بکت فقط در حیطة اخذ و اقتباس لفظ است. این میزان، در فروغ فرّخزاد از آن هم کمتر است. مشابهت های محتوایی، بیش از آنکه متأثّر از ساموئل بکت باشد، با نگرش های عقیدتی و فکری خودشان هم خوانی دارد.
بررسی الگوی عملگرهای روایت شناختی پسامدرن آثار پوچ نما در مقایسه با الگوی عملگرهای گِرِمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال سیزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵۰
135-167
حوزه های تخصصی:
عنوان آثار پو چ نما عناصری ازقبیل بازی های زبانی، کلیشه های اغراق آمیز، تکرار، ترکیبات بی ربط و حتی عبارات ابتکاری را به دنبال دارد که از زبان شخصیت هایی بیان می شود که معمولاً در تراژدی کمدی اسیر شرایط جبری و فشارهای ناخوشایند ناخودآگاه اند. آخر بازی و در انتظار گودو دو نمایش نامه پوچ نمای ساموئل بکت است که مسئله محوری آن ها، توانایی ها و ناتوانی های زبانی است. در این دو اثر، زبان هرگز به عنوان ابزاری برای ارتباط مستقیم به کار نمی رود یا همچون پرده ای درنظر گرفته نمی شود که فرد بتواند حرکات تاریک ذهنی شخص را بر آن مشاهده کند؛ بلکه تمامی قابلیت های نحوی، دستوری، و به ویژه قابلیت های بینامتنیِ زبان به کار گرفته می شود تا خواننده بداند که وابستگی ما به زبان تا چه حد است و به چه میزان به مراقبت دربرابر قواعد تحمیلی زبان نیازمندیم. در نمایش نامه اتاق ، هارولد پینتر با به کارگیری اغراق، کلیشه، تکرار، مکث و سکوت در کنار دیالوگ های معمولی، مکتب فکری پوچ نمایی را به خواننده منتقل می کند. ویرخیلیو پینیرا نیز در نمایش نامه هوای سرد با استفاده از المان های پوچ نمایی،درماندگی، افسردگی و سرگشتگی را درنهایت به پوچی ختم می شود، به تصویر درآورده است. درنهایت صادق هدایت در رمان بوف کور ، مانند دیگر نویسندگان نام برده، پوچ نمایی را ارائه کرده است. تحقیق حاضر از آن جهت که به تحلیل آثار پوچ نما از نگاه روایت شناختی می پردازد، حائز اهمیت است. بسیاری از پژوهش های انجام شده در این زمینه بُعد روایت شناختی و زبان شناختی را در تحلیل این گونه آثار لحاظ نکرده و بیشتر به جنبه های دیگر ازجمله فلسفی پرداخته اند. نگارندگان در این پژوهش توصیفی تحلیلی، ساختار روایت شناختی این پنج اثر پوچ نما را بررسی و تحلیل کرده اند تا عملگرهای روایت شناختی را در این آثار شناسایی کنند. ضرورت تحقیق نیز ارائه عملگرهای روایی برای شناسایی آثار پوچ نماست. نویسندگان با مقایسه و بررسی عملگر های گِرِمس (1966)، کنشگرهای روایت شناختی را برای شناخت آثار پوچ نما ارائه داده اند. گِرِمس شش عملگر در روایت شناسی آثار ساخت گرا پیشنهاد داده و نگارندگان با تحلیل مقایسه ای عملگرهای وی در الگوی پیشنهادی اش، الگویی درباره شناختن عملگرهای پوچ نمایی ارائه کرده و به این نتیجه رسیده اند که فاعل که یکی از عملگرهای پیشنهادی گِرِمس است، همواره دارد رنج می کشد؛ از این رو مفهوم فاعل گِرِمس با مفهوم فاعل اثر پوچ نما منطبق نیست. هدف در آثار پوچ نما محقق نمی شود و شخصیت ها با ناکامی مواجه اند. از یاریگر به مفهومی که گِرِمس بیان کرده، اثری نیست و شخصیت ها به ناچار از تکرار جهت گذران وقت کمک می گیرند و اَبَریاریگری که با قدرت مافوق طبیعی به یاری شخصیت ها بشتابد، هرگز در آثار پوچ نما ظاهر نمی شود. در این آثار، شخصیت ها از هیچ چیزی نفع نمی برند؛ بلکه همواره درد مشترک دارند و آن، تنهایی و انزواست. المان های تکرار، قدرت، درد مشترک و ناکامی، مکمل دیگر عملگرهای پیشنهادی در آثار پوچ نماست.
ساموئل بکت و ظهور شیءگرایی: هستی شناسی شیءگرا در نمایشنامه بازی بدون کلام!(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تلاش ساموئل بکت در کنار زدن ساختار انسان محور فصلی جدید در آثار دراماتیک وی ایجاد می نماید که نه تنها در آن خبری از جدال اصالتاً کانتی میان انسان و جهان پیرامون او در جهت اثبات برتری انسان نیست، بلکه مؤکد ظهور نگاهی شیءمحور به اصل وجود انسان است. براین اساس این دیدگاه، شخصیت های خلق شده در آثار نمایشی بکت، یا دَرکی از ماهیّت کاربردمحور اشیاء ندارند و یا خود را هم سنگ سایر اشیاء حاضر در جهان پیرامون می داند. نکته قابل تأمّل در این چرخش دیدگاه بکت متأثر از دو برداشت فوق را می توان به این ترتیب تعریف نمود: خروج شیء از حالت وجودیِ ابزار محض و تبدیل شدن آن به شیء مستقل با امکان بازخوانی واقعیت بر اساس ماهیّت کاربردی خود از یک سو؛ و سقوط انسان توانا مدرن در پرتگاه سکون از سویی دیگر. آنچه این مقاله به تحلیل آن خواهد پرداخت عبارت است از انطباق دیدگاه شیءگرای بکت با فلسفه هستی شناسی پسامدرن در جهت شناخت بعدی ناشناخته از تفکر انتقادی او که در آن انسان و شیء در لایه های متفاوت از هستی شناسی برابری می کند. لذا این مقاله با بررسی نمایشنامه بازی بدون کلام ۱ و با نگاهی منطبق بر فلسفه پسامدرن شیءگرای گراهام هارمن بر آن است تا نگاه منتقدانه بکت به وضعیت انسان در اواخر قرن بیست را فارغ از دیدگاه های تکراری پژوهش های انتقادی پیشین بررسی نماید. دست آورد پژوهشی مقاله حاضر را می توان معرّفی و سپس بررسی چهارچوب هستی شناسی نوینی دانست که در آن از انسان متعال مدرن تنها خسی در صحرای صحنه پسامدرن بکت باقی مانده است؛ صحرایی که هبوط انسان گرایی را نوید می دهد.
تأثیر متقابل ادبیات داستانی مدرن و تئاتر اَبزورد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله قصد داریم با تأکید بر جلوه های ساختاری تئاتر اَبزورد، بهمثابه شکل نوینی از پردازش نمایشی در نیمه نخست قرن بیستم، تحولات وسیع زبان ادبی را در این گونه تئاتری تحلیل و نقش آن را در روند تکوین ادبیات داستانی پس از خود بررسی کنیم. مسئله اصلی این تحقیق کشف و شناسایی حدود تأثیرات متقابلی است که میان این گونه متفاوت نمایشی و اَشکالی از ادبیات داستانی مدرن پس از دهه شصت میلادی، نظیر رمان نو، نمایان شد. اگر بتوان پذیرفت که تئاتر اَبزورد در حد فاصل جریانات ادبی مدرن و پَسامدرن رواج یافت، سؤال عمده این است که تا چه حد بر اَشکال رماننویسی پس از خود تأثیر گذاشته است؟ در تحقیق حاضر درصدد آنیم که با الهام از آموزه های ساختگراییِ تکوینی، الگوی روششناسانه مناسبی برای سنجش کیفی هرنوع تأثیر متقابل میان درام اَبزورد و رمان نو تعریف کنیم. بهاین منظور، جامعهای از نویسندگان مطرح در هردو گونه ادبی و نمایشی مذکور را انتخاب کرده و شاخصهای سبکشناسانهای از آثار آنها را مد نظر قرار دادهایم. در این مقایسه تطبیقی، بهویژه با تمرکز بر کیفیاتی از نمایشنامه های ساموئل بِکِت و رمانهای مارگریت دوراس، نشان داده میشود که تاچه اندازه میتوان با شاخصهایی مشترک بهشکل یا محتوای آثار مذکور توجه نشان داد. سبکگریزی، شیءگرایی، انسانگرایی و علمگرایی از مهمترین معیارهای این سنجش تطبیقی بهشمار میرود و با شواهدی که از متون مختلف ارائه شده است، ثابت میشود که تئاتر اَبزورد تأثیرات صرفاً ادبی برروند تحول رمان نو نگذاشته است، بلکه باید گفت که جنبه های «تئاتریِ» درام اَبزورد نیز در زبان ادبی پس از دهه شصت میلادی نفوذ کرده است؛ روندی که میتوان آنرا بهنوعی «اجراییشدنِ» ادبیات تلقی کرد.
مقایسه تطبیقی شخصیت های منطق الطیر عطار نیشابوری با شخصیت های نمایشنامه در انتظار گودو اثر ساموئل بکت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات تطبیقی هنر سال دوم پاییز و زمستان ۱۳۹۱ شماره ۴
107-119
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به بررسی تطبیقی بین شخصیتهایِ منطقالطیر با شخصیتهای نمایشنامه در انتظار گودو میپردازد. هدف از این پژوهش مقایسه تطبیقی بین شخصیتها، زاویه دید و کنش هرکدام از آنهاست. پرنده ها در منظومه منطقالطیر عزم سفر میکنند و بهرهبری هدهد برای یافتن سیمرغ میکوشند و در این راه از هفت مرحله میگذرند. درنهایت فقط سی مرغ به سیمرغ میرسند. در نمایشنامه درانتظارگودو افرادی منتظرند که گودو بیاید و پسرکی از طرف گودو مرتب پیغام میآورد. اما گودو هرگز نمیآید. در وهله اول این سؤال مطرح میشود که آیا بهراستی مطابقت یک اثر با محتوای اخلاقی-عرفانی همچون منطقالطیر با نمایشنامه درانتظارگودو با مضمون ابسوردی امکانپذیر است؟ چالش اصلی این بررسی تطبیقی در وجود و عدمِ معنا و معنویت در زندگی شخصیتهای این دو اثر و زاویه دید دو نویسنده بزرگ به دنیای پیش روی بشریت است. این پژوهش با روشهای تحلیلی-توصیفی انجام شده است. نتیجه پژوهش این است که شخصیتهای عطار در تمام مراحل در تلاشاند ولی شخصیتهای بکت منفعل هستند و برای رهایی و وصال به آرزوهایشان چشم امید به دیگری بستهاند. شخصیتهای بکت واگرا و شکستخوردهاند درحالیکه شخصیتهای عطار موفق و همگرا هستند. درنهایت به این نتیجه میرسیم که ساموئل بکت با نشاندادن پوچی و بیهدفی، وابستگی به مادیات ناشی از عدم وجودِ حقیقتبینی و خودشناسی بشریت را به وحدت دعوت میکند و عطار نیشابوری با نمایش حقیقت و شیرینی دستیابی به وحدت، انسان را از وابستگی به مادیت برحذر میدارد.
استحالۀ زبان و پرسوناژ در ادبیات نمایشیِ ساموئل بکت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
466 - 479
حوزه های تخصصی:
آغاز دهه پنجاه در سده بیستم میلادی تولد ادبیات نمایشی (اوژن یونسکو، 1950، آوازه خوان طاس) از جنس دگر و تفسیرگریزی است که رویکردی تازه به ادبیات و نمایش نامه نویسی دارد. این جریان ادبی مدرن، ضمن گسست عمیق با تئاتر بورژوایی سنتی، بیش از آنکه به بازنمود خود واقعیت بسنده کند، سعی در ترجمان قهقرا و ابتذال زبانِ بیان آن را داشت. البته این مسئله متاثر از نابودی ارزش های کهن انسانی- اومانیستی بود که در محافل ادبی (بویژه دایره تئاتر آبزورد) منجر به طرح سئوال اساسی و فلسفی زیر گردید: آیا هستی نامفهوم و بی معنا شده و زندگی دیگر ارزش زیستن ندارد؟ شایان ذکر است، اتفاقات تکان دهنده سیاسی – اجتماعی و بینشی در فاصله سالهای 1945 - 1939 در ممالک غربی اندیشه انسان معاصر را عمیقاً تحت تاثیر قرار داده و سمت و سویی بسی متفاوت تر از قبل در ساختار فکری- ادبی و فلسفی او بوجود آورد. در این میان، ساموئل بکت، ادیب شهیر فرانسوی زبان ایرلندی الاصل، در آثار نمایشی خود از دیگر درام نویس دوره یاد شده (اوژن یونسکو، آرتور آداموف و ژان ژنه) پا فراتر گذاشته و با نگاهی عمیقاً فلسفی موضوع کلان ذات بنیادین «بشر در هستی» را نشانه رفته و همه دغدغه او گواه این امر مهم معرفت شناختی است که انسان در زندگی «احساس تنهایی و بی چیزی» می کند. در این پژوهش بر آن هستیم تا در موضوع ساختار شکنی و استحاله زبان و پرسوناژ در آثار نمایشی ساموئل بِکت، از ورای سه اثر شهیر در انتظار گودو، پایان بازی و روزهای خوش تأملی داشته باشیم؛ ادبیاتی که از هر ابزار زبانی و نمایشی ممکن بهره جسته تا مسئله پدیدارشناختیِ بی معنایی هستی را با بیانی مضحک و طنز آمیز، ولی دردناک به روی صحنه نمایش ببرد..
رنج در معرض نمایش؛ مطالعه ای بر رنج و تروما در نسبت با آثار ساموئل بکت
منبع:
مطالعات هنرهای زیبا دوره ۳ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۸
3 - 11
حوزه های تخصصی:
ایـن مقالـه قصـد دارد بـا نگاهـی بـه آثـار سـاموئل بکـت، راهـی بـرای درک بهتـر رنـج سـوبژکتیو و در معـرض نمایـش، پیـدا کنـد. در ایـن راه، نسـبت رنـج در معـرض نمایـش بـه روش توصیفـی- تحلیلـی، بـا خوانـش آثـار بکـت در بسـتر بینامتنیـت ادبـی (الهیـات مسـیحی و کمـدی الهـی) و نظریـات اجتماعـی بررسـی میشـود. پذیــرش رنــج خودآگاهانــۀ بکــت و خروجــی نوشــتاری او، پــل ارتباطــی میــان ناخــودآگاه فــردی و جمعــی انســان پــس از جنــگ اســت. بکــت در ســختترین ســالهای زندگــیاش بــه ســراغ مارســل پروســت، آرتــور شـوپنهاور، تومـاس مـان و دانتـه مـیرود تـا نیـروی رنـج را درون خـود تقویـت کنـد. در بسـیاری از آثـار او هــم، بــه تبــع ایــن مطالعــات و تجربیــات شــخصیاش، میتــوان خطوطــی از بــدن در معــرض یــا در حضــور رنـج یافـت. در نشانهشناسـی مسـیحی- یکـی از زمینههایـی کـه بکـت در تـار و پـود آن زیسـت کردهاسـت - شـمایل ایـن رنـج، آشـنا بـه نظـر میرسـد. انتشـار رنـج، ایـدۀ تصلیـب اسـت. حـال ایـن ایـدۀ تصلیـب، حلولـی مجـدد در نوشـتار بکتـی دارد؛ او بـا تعددبخشـیدن بـه قربانـی، بهخصـوص در مشـهورترین نمایشـنامهاش، «در انتظــار گــودو»، آن را منتشــر میکنــد و تماشــاگران را بــه لبــۀ دریافــت ایــن رنــج میرســاند. ایــن مســئله در یـک صورتبنـدی عمومیتـر، بسـط رنـج شـخصی بـه اجتمـاع اسـت. بکـت صورتبنـدی تصویـر را بـرای انتقـال تصویـر قربانـی بـه تماشـاگران و خواننـدگان تغییـر میدهـد. و ایـن تغییـر بـا بـدن رنجـور ناتـوان از بیـان، شـرایط انسـان ترومـازدۀ جدیـد را قابـل درک میکنـد؛ درکـی کـه هنرمنـد، واسـطۀ آن اسـت.
تحلیل روایی نمایشنامه ی در انتظار گودو بر مبنای نظریّه ی رمزگان رولان بارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
870 - 897
برای تحلیل ساختار روایی نمایشنامه « در انتظار گودو» از نظریّه رمزگان رولان بارت استفاده می شود تا نشان داده شود که چه اندازه کیفیّتی باز و متکثّر از معانی مختلف وجود دارد. همچنین کارکردهای روایی، دلالت ها و معانی پنهان متن مورد پژوهش قرار می گیرد. روش این پژوهش مطالعه توصیفی- تحلیلی با رویکرد روایت شناختی است. یافته های تحقیق نشان می دهد که نمایشنامه «در انتظار گودو» ساختاری قابل انطباق با نظریّه بارت را دارد و پیروی از الگوی تحلیل روایت شناسانه بارت، حائز اهمیت می نماید: چنان که در پاره ای از موارد الگوهای نقّادانه بارت را پیرامون سکون بیش از حد و یا عدم تحرّک بازیگران متن را در زیرساختی زیبایی شناسانه به چالش می کشد این امر باعث شناخت بیشتر صاحب اثر پیرامون خلق دو شخصیّت در متن می گردد. بکت در دیالوگهای این متن، با ساخت تقابلهای فراوان توانسته است با ایجاد ارتباط هایی میان شخصیّت های نمایشنامه با یکدیگر، مفاهیم دینی و فلسفی خود را به خوانندگان القا کند. 3) این نمایشنامه متنی است نوشتنی و دارای تکثّر معنا که توسّط خواننده به بازتولید می رسد.
بررسی تطبیقی بنمایه ی معناباختگی در «چشم به راه گودو» ساموئل بِکِت و نزار قبانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۷ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲
954 - 973
نمایشنامه ی چشم به راه گودو، الهام بخش آثار فراوانی در کشورهای مختلف شده است. از جمله، قصیده «در انتظار گودو»ی نزار قبانی شاعر معاصر سوری است که گویی این قصیده، ترجمه منظوم نمایشنامه ساموئل بکت است. پژوهش حاضر با روش توصیفی- تحلیلی و با هدف کشف نقاط شباهت و تفاوت و همگرایی بین این دو اثر، از طریق خوانش مقایسه ای بین روش این دو ادیب برای ارائه ی مفهوم بیهودگی انتظار و نیز عنصر معناباختگی انجام می شود. یافته های پژوهش نشان می دهد ساموئل بِکِت بعد از جنگ جهانی دوم و استعمار کشورش ایرلند، و نزار قبانی بعد از جنگ اعراب و اسرائیل، اقدام به خلق اثر کردند. از مضمون اصلی و مشترک این دو اثر یعنی انتظار، به عنوان نکته ی منفی تعبیر می شود. بکت و قبانی در مذمت انتظار بیهوده و پوچ و معناباختگی، ملت خودشان را به دست کشیدن از این وضعیت و تلاش و اتحاد و ایجاد تغییر در زندگی خود تشویق کرده اند.
روایتگری بدن و خودرنجوری رستگارانه در شخصیت های آثار ساموئل بکت، با نظر به ثنویت دکارتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هجدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷۱)
127 - 154
اگر جستجوی انحاء مختلف وجود و نیز بررسی قابلیت های زبان از کلیدی ترین مسائل اندیشه ساموئل بکت باشند، بی شک وی این دو را جهت شناخت هرچه بهتر آدمی و برقراری ارتباط با جهان پیرامون به کار می گیرد. بکت متأثر از ثنویت گرایی دکارتی بر این باور است که مفارقت جوهری نفس و بدن باعث شده زبان آدمی ذاتاً از برقراری ارتباط با جهان پیرامون ناتوان باشد. لذا وی بر آن است تا نشان دهد بدن جداشده از نفس ناگزیر است با خلق زبانی نو به روایتگری خود در جهت رفع کاستی های ارتباطی اش بپردازد. بکت برای انجام این مهم از بدن، اجزاء و حرکات آن کمک می گیرد. وی معتقد است هر چه بدن رنجورتر باشد، تلاش آن برای دیده شدن مشهودتر است. لذا در آثارش شخصیت هایی با بدن های معلول و ناتوانی های متعدد جسمی به تصویر می کشد. به باور بکت، بدن از طریق روایتگری کاستی های خود می تواند موانع ارتباطی را تا حدودی از سر راه بردارد. ازاین رو، شخصیت های آثارش نه فقط گلایه ای از وضع اسف بار خود ندارند، بلکه همچون همراهی همیشگی تااندازه ای به نقص های جسمی خود عادت می کنند که بشود گفت گونه ای خودرنجوری در رفتار و حرکات شان دیده می شود. همراهی این رنج ها با شخصیت های بکت در پایان سیر جستجوی شان، آن ها را به نوعی خودآگاهی از سویی و فراتر رفتن از بدن های رنجور خود از سوی دیگر می رساند؛ به گونه ای که در اثر این خودآگاهی و از خلال یک جور مکاشفه، به رهایی دست پیدا می کنند که برای آن ها شکلی از رستگاری قلمداد می شود. در نگارش این مقاله از روش تحلیلی انتقادی استفاده شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که ساموئل بکت از ثنویت دکارتی رفته فراتر و تلاش می کند شأن و جایگاه ازدست رفته بدن را، با این فرض که بدن بزنگاه رخداد آگاهی است، به آن بازگرداند.
تبیین تعلیق بازنمایی در آثار متأخر ساموئل بکت و تئاتر چشم انداز گرترود استاین، به عنوان پیشینه ی منظر تئاتر پُست دراماتیک به متن نمایشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش بر آن است تا به نوشتار درآوردن بیان ناپذیری، در آثار ساموئل بکت و گرترود استاین را تبیین کند. در این راه با رجوع به ایده تئاتر چشم انداز گرترود استاین، و آثار متاخر بکت، مادیت بخشی به متن نمایشی را بررسی می کند. به طور مشخص جستار نمایشنامه ها از گرترود استاین و تعدادی از آثار بکت در نوشتار دوره ی متاخر او(من نه، صدای پا،آن زمان، نفس، فسه ۵) بررسی شده اند. این شکل از فرم نوشتاری ساخت شکنانه، با هویت دوباره بخشیدن به نوشتار، به سوی چشم اندازی از منظر متن در تئاتر پست دراماتیک حرکت می کند. بکت برای شکل دادن تجربه برای مخاطب، در جهت تعلیق بازنمایی مرسوم، از تصاویر کاسته شده، ساخت شکنی های زبانی و خودارجاع استفاده می کند. چیزی که گرترود استاین هم در ایده ی تئاتر چشم انداز، ذیل تلاش برای رسیدن به جوهر آن چیزی که رخ می دهد، در نقد به شرایط تئاتر و ساختارهای بازنمایانه ی کلمات، مطرح می کند. استاین سعی دارد نمایشنامه را از رخ دادن در جایی دیگر باز دارد و آن را از نو متولد کند. بکت هم در آثار متاخر خود، زبان را از حیطه ی دانستن و امر نشانه ای خارج می کند. با تبیین این تعلیق در آن چه بازنمایی تا پیش از خود بوده است، این تلاش ها باستان شناسی کانونی زدایی متن در تئاتر پست دراماتیک هستند.
بررسی مفاهیم استعاره و قرارداد صحنه ای در اجرای تئاترهای ابسورد؛ با مطالعه ی موردی اجراهای آخرین نوار کراپ و دستِ آخر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تا به امروز نوشته های گوناگونی پیرامون جریان تئاتر ابسورد و تحلیل نمایشنامه های بکت منتشر شده است؛ اما تاکنون به غیر از مواردی محدود، به بررسی و تحلیل مؤلفه های اجراهای تئاتری آثار بکت پرداخته نشده است. به همین علت نگارندگان در این پژوهش بر آن شده اند تا با رویکردی نشانه شناسانه بر اساس آراء اندیشمندانی چون اِلی روزیک و کر اِلام، به تحلیل اجراهای آخرین نوارِ کراپ به نویسندگی بکت و کارگردانی اتوم ایگویان و دستِ آخر به نویسندگی و کارگردانی ساموئل بکت بپردازد. به باور نگارندگان استعاره ی صحنه ای و قراردادصحنه ای، دو مؤلفه ی مهم و حیاتی که در تحلیل نشانه شناسانه ی اجرا و توسط نویسندگانی مثل الی روزیک مطرح شده اند، در بررسی و تحلیل اجرای تئاتری، و به ویژه اجراهای ابسورد بسیار کارآمد هستند. با تجزیه و تحلیل انواع این استعاره ها و قراردادهای صحنه ای، می توان چگونگی کارکرد اجزای اجرا در فرآیند تولید و خلق معنا را مورد بررسی قرار داد. در این پژوهش با روشی تحلیلی ابتدا مقدماتی از نشانه شناسی تئاتر ارائه شده است و در ادامه، انواع استعاره و قرارداد صحنه ای و همچنین سایر مؤلفه های تحلیل یک اجرای تئاتری، در دو اجرای آخرین نوار کراپ و دستِ آخر، مورد بررسی قرار گرفته اند تا از این رهگذر فهمِ چگونگیِ خوانش و فرآیند تولید معنا به دست کارگردانان و عوامل اجراییِ این اجراها میسر گردد.